

23.04.202516:06
🔻
چگونه ترومای شخصی را میتوان سینمایی کرد؟ این پرسشیست که فیلمساز جوان و گمنامِ اسکاتلندی با خود کرده؛ او خالقِ یکی از بهترین فیلمهای چند سال اخیر است؛ آن هم در اولین تجربهٔ فیلمِ بلندش: Aftersun.
روایتِ آخرین سفر با پدر. همین. آنچه به این فیلم قدرت بخشیده ـ بی هیچ اغراقی ـ تروما است. تروما مدام یادآوری میشود تا تازگی خود را حفظ کند؛ مابقی مشتی خاطرات است. این تروماست که از یادآوریِ اجباری و مداماش، خاطرات دور را نزدیک، ابهام را شفافْ و کلینگری را باریکاندیشانه و جزیینگر نگه داشته. در اینجا پیوندی مهم ولی حاشیهای خلق میشود: تروما و «امکانِ تجربه». احتمالاً با من همعقیده باشید که آنچه در فیلمهایِ فیلمسازان جوان ما «لنگ» میزند، ناتوانی در ارائه «تجربه» است؛ سینمایی کردناش پیشکش.
یا تجربهها (در فیلمنامه) یکدست و بیش از حد غیرشخصیست و یا تخیلِ فردی از خودِ تجربه حذف شده. اینهمه ترومایِ ریز و درشت چرا راهی به سینما باز نمیکند؟! اگر فیلمساز هستید، لطفاً زخمهایتان را به ما نشان دهید؛ یک گذشتهٔ دور که بالاجبار، نزدیک مانده. چگونه؟! لطفاً فیلمِ پیشنهادی را تماشا کنید◾
تصویر و زندگی
چگونه ترومای شخصی را میتوان سینمایی کرد؟ این پرسشیست که فیلمساز جوان و گمنامِ اسکاتلندی با خود کرده؛ او خالقِ یکی از بهترین فیلمهای چند سال اخیر است؛ آن هم در اولین تجربهٔ فیلمِ بلندش: Aftersun.
روایتِ آخرین سفر با پدر. همین. آنچه به این فیلم قدرت بخشیده ـ بی هیچ اغراقی ـ تروما است. تروما مدام یادآوری میشود تا تازگی خود را حفظ کند؛ مابقی مشتی خاطرات است. این تروماست که از یادآوریِ اجباری و مداماش، خاطرات دور را نزدیک، ابهام را شفافْ و کلینگری را باریکاندیشانه و جزیینگر نگه داشته. در اینجا پیوندی مهم ولی حاشیهای خلق میشود: تروما و «امکانِ تجربه». احتمالاً با من همعقیده باشید که آنچه در فیلمهایِ فیلمسازان جوان ما «لنگ» میزند، ناتوانی در ارائه «تجربه» است؛ سینمایی کردناش پیشکش.
یا تجربهها (در فیلمنامه) یکدست و بیش از حد غیرشخصیست و یا تخیلِ فردی از خودِ تجربه حذف شده. اینهمه ترومایِ ریز و درشت چرا راهی به سینما باز نمیکند؟! اگر فیلمساز هستید، لطفاً زخمهایتان را به ما نشان دهید؛ یک گذشتهٔ دور که بالاجبار، نزدیک مانده. چگونه؟! لطفاً فیلمِ پیشنهادی را تماشا کنید◾
تصویر و زندگی
17.04.202517:21
🔻
پروندهٔ موسیقی و سینما منتشر شد:
سرمقاله: یک تجربهٔ سینهفیلی | علی جمشیدی
سینمای اپراییِ ورنر شروتر | تیموتی کیروگان، برگردان: سپید قائمی
گوش دادن به تاریخ: کلید نبردهای گذشته | ونسان کازانوا، برگردان: بریر بوجار
هارمونی هراس | علی غریبدوست
سیاست موسیقی عامهپسند در سینمای ایران: سنتوری (۱۳۸۶) | اردوان مفیدی تهرانی ، برگردان: سینا کیا
صدای ژاپنی، سنتهای موسیقی در سینمای ژاپن | الکساندر بینز، برگردان: علی جمشیدی
اسکورسیزی میدرخشد | جولیانو موسیو، برگردان: سینا کیا◾️
تصویر و زندگی
پروندهٔ موسیقی و سینما منتشر شد:
سرمقاله: یک تجربهٔ سینهفیلی | علی جمشیدی
سینمای اپراییِ ورنر شروتر | تیموتی کیروگان، برگردان: سپید قائمی
گوش دادن به تاریخ: کلید نبردهای گذشته | ونسان کازانوا، برگردان: بریر بوجار
هارمونی هراس | علی غریبدوست
سیاست موسیقی عامهپسند در سینمای ایران: سنتوری (۱۳۸۶) | اردوان مفیدی تهرانی ، برگردان: سینا کیا
صدای ژاپنی، سنتهای موسیقی در سینمای ژاپن | الکساندر بینز، برگردان: علی جمشیدی
اسکورسیزی میدرخشد | جولیانو موسیو، برگردان: سینا کیا◾️
تصویر و زندگی
10.04.202516:16
🔻
دربارهٔ فیلم کاناپه از کیانوش عیاری.
یک: داستانهای کوتاه گوگول و یا مثلاً مجموعه داستان Bacacay از ویتولد گمبرویچ را خواندهاید؟ در قاطبهٔ این داستانها، روایت و اندرکنش بین شخصیتها منطقی و «ملموس» به نظر میآید ولی چیزی که منطقی نیست، «بنیاد» روایت است. این بنیاد یا ابزورد است، یا ماوراطبیعی و یا مضحکانه.
دو: فیلم کاناپه نیز اینچنین است. در این فیلمْ آدمهای داستان، اندرکنش بین آدمها، دغدغهها و خط روایی، کاملاً برای ما ملموس و منطقیست. چیزیکه برای ما منطقی نیست، بنیاد داستان است: چرا در ابتدای فیلمْ شخصیت اصلی داستان باید شیفتهٔ یک کاناپه در سطل زباله شود؟! آنهم اینچنین «فتیشوار»؟! کارگردان (عیاری) برای اینکه این شیفتگی ابزورد و فتیشوار را بارز کند، شخصیت اصلی را وادار میکند تا پیشنهادِ خرید میلیونیِ کاناپه را رد کند در حالیکه سخت محتاجِ پولاش است.
سه: از اینرو، بنیادِ فیلم (همانا ورود کاناپه به منزل) کاملاً ابزورد و مضحکانه به نظر میآید. چهقدر چنین چیزی در سینمای ایران کمیاب است: بازی با مفروضات ساده و بَدَوی و ساخت روایت بر اساس دستکاریِ این مفروضات. حیفِ چنین تخیل شگرفی که قربانی کمبود بودجه و بازیهای خام و چه و چه شده.
چهار: محوریتِ فتیشوارِ یک شی در داستان، من را یاد مجموعهی سورئالِ مکس کلینگر با نام «نقلهایی در باب یافتنِ دستکش» انداخت. مجموعهای که بنیادش بر یافتن دستکش سیاه یک زن در خیابان و رویاهای متعاقباش است. پیشتر در اینجا دربارهاش نوشته بودم◾️
تصویر و زندگی
دربارهٔ فیلم کاناپه از کیانوش عیاری.
یک: داستانهای کوتاه گوگول و یا مثلاً مجموعه داستان Bacacay از ویتولد گمبرویچ را خواندهاید؟ در قاطبهٔ این داستانها، روایت و اندرکنش بین شخصیتها منطقی و «ملموس» به نظر میآید ولی چیزی که منطقی نیست، «بنیاد» روایت است. این بنیاد یا ابزورد است، یا ماوراطبیعی و یا مضحکانه.
دو: فیلم کاناپه نیز اینچنین است. در این فیلمْ آدمهای داستان، اندرکنش بین آدمها، دغدغهها و خط روایی، کاملاً برای ما ملموس و منطقیست. چیزیکه برای ما منطقی نیست، بنیاد داستان است: چرا در ابتدای فیلمْ شخصیت اصلی داستان باید شیفتهٔ یک کاناپه در سطل زباله شود؟! آنهم اینچنین «فتیشوار»؟! کارگردان (عیاری) برای اینکه این شیفتگی ابزورد و فتیشوار را بارز کند، شخصیت اصلی را وادار میکند تا پیشنهادِ خرید میلیونیِ کاناپه را رد کند در حالیکه سخت محتاجِ پولاش است.
سه: از اینرو، بنیادِ فیلم (همانا ورود کاناپه به منزل) کاملاً ابزورد و مضحکانه به نظر میآید. چهقدر چنین چیزی در سینمای ایران کمیاب است: بازی با مفروضات ساده و بَدَوی و ساخت روایت بر اساس دستکاریِ این مفروضات. حیفِ چنین تخیل شگرفی که قربانی کمبود بودجه و بازیهای خام و چه و چه شده.
چهار: محوریتِ فتیشوارِ یک شی در داستان، من را یاد مجموعهی سورئالِ مکس کلینگر با نام «نقلهایی در باب یافتنِ دستکش» انداخت. مجموعهای که بنیادش بر یافتن دستکش سیاه یک زن در خیابان و رویاهای متعاقباش است. پیشتر در اینجا دربارهاش نوشته بودم◾️
تصویر و زندگی
29.03.202517:21
🔻
پیتر بروکِ نقاش، چند ده نقاشیِ منظره دارد با موتیف یکسان: خودش و سگاش، خیره به افقْ به سیاقِ رمانتیکهای آلمانی. بنگرید به خطوط مورب، تنالیتهٔ رنگها و حساسیتِ امپرسیونیستی در بازنمایی اکچوالیته. زیبا، دلانگیز و شاعرانه◾
تصویر و زندگی
پیتر بروکِ نقاش، چند ده نقاشیِ منظره دارد با موتیف یکسان: خودش و سگاش، خیره به افقْ به سیاقِ رمانتیکهای آلمانی. بنگرید به خطوط مورب، تنالیتهٔ رنگها و حساسیتِ امپرسیونیستی در بازنمایی اکچوالیته. زیبا، دلانگیز و شاعرانه◾
تصویر و زندگی


20.03.202513:54
🔻
شش نقاشی محبوبام از بهار، به ترتیبِ علاقه:
یک: صدای بهار، فرانتس فون اشتوک.
دو: از دست دادن بکارت (بیدار شدن بهار)، پل گوگن.
سه: شکوفههای بهار، جرج اینس.
چهار: وقت بهار، کلود مونه.
پنج: بهار، رنه مگریت.
شش: بهار، اندرو وایت◾
تصویر و زندگی
شش نقاشی محبوبام از بهار، به ترتیبِ علاقه:
یک: صدای بهار، فرانتس فون اشتوک.
دو: از دست دادن بکارت (بیدار شدن بهار)، پل گوگن.
سه: شکوفههای بهار، جرج اینس.
چهار: وقت بهار، کلود مونه.
پنج: بهار، رنه مگریت.
شش: بهار، اندرو وایت◾
تصویر و زندگی
21.04.202518:00
🔻
در بین فیلمسازانی که متاثر از نقاشیهای ادوارد هاپر هستند (از هیچکاک و وندرس تا لینچ و مالیک)، به نظرم تاد هِینز جایگاه متمایزی دارد. برای فیلمسازان بالا، هاپر ابزاریست برای غنای بصری و تکمیل میزانسن. برای هِینز، داستان فرق دارد: نه فقط در فضاسازیها و رنگها بلکه در جهانبینی «هاپرگونه» (Hopperesque)، سینمای او را هر بار میتوان امتدادِ یک تابلو از هاپر دانست. نعل به نعل، فیلمساز تلاش کرده تا آدمهای هاپر و زیست آنها را سینمایی کند: زنهای تنها و ملانکولیک، چمدان، ناکجاها و تنهایی. مثلا بنگرید به این دو فیلم: دور از بهشت و کارول. چند سکانس از این دو فیلم را سراغ دارید که ردّی از هاپر در آنها نباشد؟! در اینجا شباهتها بیشتر نمایاناند◾
تصویر و زندگی
در بین فیلمسازانی که متاثر از نقاشیهای ادوارد هاپر هستند (از هیچکاک و وندرس تا لینچ و مالیک)، به نظرم تاد هِینز جایگاه متمایزی دارد. برای فیلمسازان بالا، هاپر ابزاریست برای غنای بصری و تکمیل میزانسن. برای هِینز، داستان فرق دارد: نه فقط در فضاسازیها و رنگها بلکه در جهانبینی «هاپرگونه» (Hopperesque)، سینمای او را هر بار میتوان امتدادِ یک تابلو از هاپر دانست. نعل به نعل، فیلمساز تلاش کرده تا آدمهای هاپر و زیست آنها را سینمایی کند: زنهای تنها و ملانکولیک، چمدان، ناکجاها و تنهایی. مثلا بنگرید به این دو فیلم: دور از بهشت و کارول. چند سکانس از این دو فیلم را سراغ دارید که ردّی از هاپر در آنها نباشد؟! در اینجا شباهتها بیشتر نمایاناند◾
تصویر و زندگی
Reposted from:
کتابفروشیِ ما



15.04.202517:41
📚نام کتاب: پیر دختر
قیمت روز بازار: ۳۰۰ هزاز تومان
قیمت ما: ۱۲۰ هزار تومان
انتشارات: اشاره
|۲۱۶ صفحه|
سفارش به:@ketabforoshi_ma
قیمت روز بازار: ۳۰۰ هزاز تومان
قیمت ما: ۱۲۰ هزار تومان
انتشارات: اشاره
|۲۱۶ صفحه|
این رمان کوتاه و گیرا به دلیل انسجام داستان و پیشروی سریع اتفاقاتش بسیار مطرح گشت. بالزاک قبل از ورود به دل داستان، زمان بسیاری را صرف توصیف دقیق منزل دوشیزه کورمون، پیردختر شهر النسن میکند. پرتره دوشیزه کورمون یکی از موفق ترین شخصیت سازی های کمدی الهی ست. بالزاک در این رمان یکی از پرجزئیات ترین و دقیق ترین تحلیل های خود را از روابط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در یک شهرستان ارائه میدهد.
در سال 1816، در شهر النسن، رز کورمون چاق و ساده لوح در حالی که در دهه چهل زندگی خود به سر میبرد، همچنان در انتظار همسری است که در شان او باشد. از آنجا که او از طبقه بورژواست، یکی از ثروتمندترین مردم شهر بشمار میرود. توصیف بسیار ظریف و جزیی خانه و زندگی ای که که رز در پیش میگیرد، همان سبک بالزاکی معروف است. در ادامه داستان، رقابت برای بدست آوردن این دوشیزه و منسب و مکنتش و در پی آن واکنش های او به این تلاشها تصویری دقیق و بحث برانگیز از روحیات و شخصیتش ارائه میدهد.
سفارش به:@ketabforoshi_ma
Reposted from:
مدرسه تهران



08.04.202520:16
📣 #مدرسه_تهران با همکاری «تصویر و زندگی» برگزار میکند:
📌 ویدئو معرفی دورهی:
«هنر، نظریه اجتماعی و کنش سیاسی»
🎙 با تدریس: پوریا جهانشاد
پژوهشگر مطالعات انتقادی هنر
[متن معرفی] / [طرح درس]
۶ جلسه ( ۷۲۰ دقیقه)، ۵۰۰,۰۰۰ تومان
یکشنبهها، ساعت ۱۸ تا ۲۰
از ۲۴ فروردین
🔴 دوره بهصورت حضوری، آنلاین و آفلاین
🏫 محل برگزاری: خ انقلاب، ۴خ ۱۶ آذر، خ پورسینا، نبش خ جلالیه
📮 برای ثبتنام به آیدی زیر مراجعه کنید:
🔗 @Pouya_teh_82
📌 ویدئو معرفی دورهی:
«هنر، نظریه اجتماعی و کنش سیاسی»
🎙 با تدریس: پوریا جهانشاد
پژوهشگر مطالعات انتقادی هنر
[متن معرفی] / [طرح درس]
۶ جلسه ( ۷۲۰ دقیقه)، ۵۰۰,۰۰۰ تومان
یکشنبهها، ساعت ۱۸ تا ۲۰
از ۲۴ فروردین
🔴 دوره بهصورت حضوری، آنلاین و آفلاین
🏫 محل برگزاری: خ انقلاب، ۴خ ۱۶ آذر، خ پورسینا، نبش خ جلالیه
📮 برای ثبتنام به آیدی زیر مراجعه کنید:
🔗 @Pouya_teh_82
27.03.202519:02
🔻
ماساهیرو شینودا مُرد. او فیلمی دارد با نام گل رنگپریده. از فیلمهای محبوبام است. چرا؟! یک فیلمساز در ژاپن، شعری از شارل بودلر خوانده و به یکباره تصمیم گرفته فیلمی بسازد از یک یاکوزا! او بودلر را وارد جهانِ نوآرِ ژاپنی کرده. «زیباییِ کثافت» از نوع ژاپنی. خلاقیت یعنی این: «وصله و پینه کردنِ چیزهای به ظاهر نامرتبط».
در اینجا ببینید این شاهکار را◾
تصویر و زندگی
ماساهیرو شینودا مُرد. او فیلمی دارد با نام گل رنگپریده. از فیلمهای محبوبام است. چرا؟! یک فیلمساز در ژاپن، شعری از شارل بودلر خوانده و به یکباره تصمیم گرفته فیلمی بسازد از یک یاکوزا! او بودلر را وارد جهانِ نوآرِ ژاپنی کرده. «زیباییِ کثافت» از نوع ژاپنی. خلاقیت یعنی این: «وصله و پینه کردنِ چیزهای به ظاهر نامرتبط».
در اینجا ببینید این شاهکار را◾
تصویر و زندگی
09.03.202509:41
🔻
دیوید لینچ:
تصویر و زندگی
دیوید لینچ:
منفیبافیْ دشمنِ خلاقیت است◾
تصویر و زندگی
20.04.202515:45


13.04.202516:31
🔻
میلان کوندرا در رمان «آهستگی»:
تصویر و زندگی
میلان کوندرا در رمان «آهستگی»:
میان کندی و حافظه، میان سرعت و فراموشی پیوندی پنهان وجود دارد. به این وضعیت کاملاً معمولی توجه کنید: مردی در خیابان راه میرود. در لحظهای خاص، تلاش میکند چیزی را به یاد آورد، اما آن خاطره از ذهنش میگریزد. بهطور خودکار، قدمهایش کند میشود. در همین حال، کسی که میخواهد یک واقعهی ناخوشایند را که بهتازگی از سر گذرانده فراموش کند، بهطور ناخودآگاه سرعت قدمهایش را افزایش میدهد، گویی میخواهد خود را از چیزی که هنوز از نظر زمانی بیش از حد به او نزدیک است، دور کند.
در ریاضیات اگزیستانسیال، این تجربه به شکل دو معادلهی بنیادی درمیآید: درجهی کندی، نسبت مستقیم دارد با شدت حافظه؛ درجهی سرعت، نسبت مستقیم دارد با شدت فراموشی◾
تصویر و زندگی
06.04.202518:42
🔻
فیلم محبوبام از رابطهٔ پیچیدهٔ پدرـ پسر، فیلمیست که اتوره اسکولا* ساخته: «ساعت چنده؟». این رابطه در این فیلمْ نه مسیحیاییست به سیاق اروپای شرقیها، از سوخوروف تا تارکوفسکی، نه پداگوژیک است به سیاق برادران تاویانی و کن لوچ. خیلی سادهتر: پدری میرود که پسرش را در شهری دورافتاده ملاقات کند. پر از دیالوگهای کوچک و حاشیهای که عاطفهٔ بیننده را هر چند ثانیه یکبار به بازی میگیرد. فیگور پدر ایتالیایی، چه شباهت غریبی دارد به پدر ایرانی.
* اسکولا به گواه منتقدان و متخصصان سینمای ایتالیا،
یک فیلمساز مهم که برای برخی در زیر سایهٔ فلینیها و دسیکاها، آنتونیونیها و ویسکونتیها گم شده. مثلا نگاه کنید به جواهر بیبدیلاش «یک روز ویژه» یا حتی کمدیِ «زشت، کثیف و بد». اولی از بهترینها در «سینمای آپارتمانی»ست و دومی پُر است از
یک روز ویژه را اینجا تماشا کنید و زشت، کثیف و بد را در اینجا◾
تصویر و زندگی
فیلم محبوبام از رابطهٔ پیچیدهٔ پدرـ پسر، فیلمیست که اتوره اسکولا* ساخته: «ساعت چنده؟». این رابطه در این فیلمْ نه مسیحیاییست به سیاق اروپای شرقیها، از سوخوروف تا تارکوفسکی، نه پداگوژیک است به سیاق برادران تاویانی و کن لوچ. خیلی سادهتر: پدری میرود که پسرش را در شهری دورافتاده ملاقات کند. پر از دیالوگهای کوچک و حاشیهای که عاطفهٔ بیننده را هر چند ثانیه یکبار به بازی میگیرد. فیگور پدر ایتالیایی، چه شباهت غریبی دارد به پدر ایرانی.
* اسکولا به گواه منتقدان و متخصصان سینمای ایتالیا،
استاد بلامنازع در استفاده از فضا در توضیحِ تاریخِ متاخر ایتالیاست.
یک فیلمساز مهم که برای برخی در زیر سایهٔ فلینیها و دسیکاها، آنتونیونیها و ویسکونتیها گم شده. مثلا نگاه کنید به جواهر بیبدیلاش «یک روز ویژه» یا حتی کمدیِ «زشت، کثیف و بد». اولی از بهترینها در «سینمای آپارتمانی»ست و دومی پُر است از
اعادهٔ حیثیت از شلختگی در یک فیلم.
یک روز ویژه را اینجا تماشا کنید و زشت، کثیف و بد را در اینجا◾
تصویر و زندگی


25.03.202509:54
🔻
بارها به سینمای اُزو بر میگردم. در سینمای او چیزهای نامهمْ مهم میشوند و چیزهای مهمْ نامهم: سکوت ارزش مییابد و صدا بیارزش میشود. اتفاق از درجه اعتبار ساقط میشود و بیاتفاقی ارزش مییابد. اشیا شخصیت مییابد و فضا. همه اینها در آرامشی ذنبودیستی اتفاق میافتد. به نظرتان در غیاب ذنْ سینمایی به نام «سینمای اُزو» وجود داشت؟ یا به زعمِ کیرین کیکی در فیلمی از تاتسوشی اوموری: «اشیای سنگین را چنان بلند کن که سبکاند و اشیای سبک را چنانکه سنگین»◾
تصویر و زندگی
بارها به سینمای اُزو بر میگردم. در سینمای او چیزهای نامهمْ مهم میشوند و چیزهای مهمْ نامهم: سکوت ارزش مییابد و صدا بیارزش میشود. اتفاق از درجه اعتبار ساقط میشود و بیاتفاقی ارزش مییابد. اشیا شخصیت مییابد و فضا. همه اینها در آرامشی ذنبودیستی اتفاق میافتد. به نظرتان در غیاب ذنْ سینمایی به نام «سینمای اُزو» وجود داشت؟ یا به زعمِ کیرین کیکی در فیلمی از تاتسوشی اوموری: «اشیای سنگین را چنان بلند کن که سبکاند و اشیای سبک را چنانکه سنگین»◾
تصویر و زندگی
07.03.202512:40
🔻
به گمان بنده بهترین فیلمی که درباره کینهتوزی ساخته شده فیلم اول ریدلی اسکات با نام دوئلبازهاست. ملهم از یک داستان کوتاه از جوزف کنراد، فیلم روایت دو مرد است که به هم کینه میورزند، به مدت بیست سال آزگار. آنها برای آسیب به هم از هر فرصتی نمیگذرند. فیلم از جایی به بعد از کینهتوزی به عنوان یک خصیصه شخصی فاصله گرفته و آنرا به بدل به سمپتوم میکند؛ از کمپلکسهای غیرشخصی و تاریخی تا بازی با فضا و ارجاعهای مکرر به نیچه و شلر. درازگویی نکنم: کینه اگر بدن داشت، این فیلم نمایشِ بدنِ کینهتوزی است. اینجا تماشایش کنید◾️
تصویر و زندگی
به گمان بنده بهترین فیلمی که درباره کینهتوزی ساخته شده فیلم اول ریدلی اسکات با نام دوئلبازهاست. ملهم از یک داستان کوتاه از جوزف کنراد، فیلم روایت دو مرد است که به هم کینه میورزند، به مدت بیست سال آزگار. آنها برای آسیب به هم از هر فرصتی نمیگذرند. فیلم از جایی به بعد از کینهتوزی به عنوان یک خصیصه شخصی فاصله گرفته و آنرا به بدل به سمپتوم میکند؛ از کمپلکسهای غیرشخصی و تاریخی تا بازی با فضا و ارجاعهای مکرر به نیچه و شلر. درازگویی نکنم: کینه اگر بدن داشت، این فیلم نمایشِ بدنِ کینهتوزی است. اینجا تماشایش کنید◾️
تصویر و زندگی
20.04.202515:45
به افتخار همراهی و حضور گای مدن در ساحل چپ، تصمیم گرفته ایم که وبسایت رسمی خود را با رویکرد سینمای غیرداستانی به نشانی Www.leftbankexperimental.coM رونمایی و در دسترس سینهفیلها، فیلمسازان، دانشجویان و به طور کل علاقمندان به سینما قرار دهیم.
شما میتوانید فیلم جلسه گفتگوی اعضای ساحل چپ با گای مدن را به صورت کامل در وبسایت ما به آدرس Www.leftbankexperimental.coM تماشا کنید.
وبسایت ساحل چپ قرار است ساختمانی ناپیدا باشد در کرانهی چپ یک رودخانه، برای خزیدن به پستوهای تاریک، روبهروی پردههای روشن؛ برای آموختنِ چشم و دگرگونه دیدن و دگرگونه ساختن؛ برای ایستادن و خروش تصاویر و رهاسازی اشباح با سوزنهای آختهی نور بر سر مالکان تاریکی و نا امیدی...
[اشباحی که خون و استخوان دارند.]
.
شما میتوانید فیلم جلسه گفتگوی اعضای ساحل چپ با گای مدن را به صورت کامل در وبسایت ما به آدرس Www.leftbankexperimental.coM تماشا کنید.
وبسایت ساحل چپ قرار است ساختمانی ناپیدا باشد در کرانهی چپ یک رودخانه، برای خزیدن به پستوهای تاریک، روبهروی پردههای روشن؛ برای آموختنِ چشم و دگرگونه دیدن و دگرگونه ساختن؛ برای ایستادن و خروش تصاویر و رهاسازی اشباح با سوزنهای آختهی نور بر سر مالکان تاریکی و نا امیدی...
[اشباحی که خون و استخوان دارند.]
.
Reposted from:
مدرسه تهران



11.04.202516:58
📣 #مدرسه_تهران با همکاری «تصویر و زندگی» برگزار میکند:
📌 هنر، نظریه اجتماعی و کنش سیاسی
🎙 با تدریس: پوریا جهانشاد
پژوهشگر مطالعات انتقادی هنر
[ویدئو معرفی] / [متن معرفی] / [طرح درس]
۶ جلسه ( ۷۲۰ دقیقه)، ۵۰۰,۰۰۰ تومان
یکشنبهها، ساعت ۱۸ تا ۲۰
از ۲۴ فروردین
🔴 دوره بهصورت حضوری، آنلاین و آفلاین
🏫 محل برگزاری: خ انقلاب، ۴خ ۱۶ آذر، خ پورسینا، نبش خ جلالیه
📮 برای ثبتنام به آیدی زیر مراجعه کنید:
🔗 @Pouya_teh_82
📌 هنر، نظریه اجتماعی و کنش سیاسی
🎙 با تدریس: پوریا جهانشاد
پژوهشگر مطالعات انتقادی هنر
[ویدئو معرفی] / [متن معرفی] / [طرح درس]
۶ جلسه ( ۷۲۰ دقیقه)، ۵۰۰,۰۰۰ تومان
یکشنبهها، ساعت ۱۸ تا ۲۰
از ۲۴ فروردین
🔴 دوره بهصورت حضوری، آنلاین و آفلاین
🏫 محل برگزاری: خ انقلاب، ۴خ ۱۶ آذر، خ پورسینا، نبش خ جلالیه
📮 برای ثبتنام به آیدی زیر مراجعه کنید:
🔗 @Pouya_teh_82


03.04.202516:45
🔻
در ادامهٔ مسالهٔ اقتباس سینمایی:
نمایشنامهٔ سه خواهر چخوف را خواندهاید؟ مستندی با همین نام (سه خواهر) از وانگ بینگ را تماشا کردهاید؟! (که الحق مستند شاهکاریست برای خودش، با آن فضاسازیهای رامبراندی و میزانسنهای شگرفاش).
به نظرم کاری که این فیلمساز چینی با نمایشنامهٔ چخوف میکند، در چارچوبهای تئوریک (دوگانهٔ اقتباس یا الهام) نمیگنجد. این مستند شبیه یک دوقلوی نامتناجس است: در مکان، زمان و خودِ روایتْ ربط چندانی به چخوف ندارد ولی وقتی فیلم تمام شد، ذهنْ مدام به دلالتها و مناسبات نمایشنامه بر میگردد.
چه باید کرد با این نامتناجسیِ پیچیده؟ از تئوری سینما کمک بگیریم؟! از ژان میتری و بلا بالاژ که «فیلمساز گاهی مجبور است تا فرمِ پیشینی-ادبی- را نادیده بگیرد و با نسخهی ادبی همچون یک مادهی خام برخورد کند».
کاری که مثلاً الیویرا در فیلم «درهٔ آبراهام» با مادام بووآریِ فلوبر میکند.
چهقدر چنین تخیلی بین ادبیات و سینما ارزشمند است و سرشار از خلاقیت. به این میماند که با اجزای یک خانه، عمارتی کاملا متفاوت بسازیم. عمارت از دور شبیه خانه نباشد، ولی هر چه نزدیکتر شویم بیشتر فکر کنیم که دیگر در عمارت نیستیم بلکه در آن خانهایم.
این جواهرِ سینمایی را در اینجا ببینید◾
تصویر و زندگی
در ادامهٔ مسالهٔ اقتباس سینمایی:
نمایشنامهٔ سه خواهر چخوف را خواندهاید؟ مستندی با همین نام (سه خواهر) از وانگ بینگ را تماشا کردهاید؟! (که الحق مستند شاهکاریست برای خودش، با آن فضاسازیهای رامبراندی و میزانسنهای شگرفاش).
به نظرم کاری که این فیلمساز چینی با نمایشنامهٔ چخوف میکند، در چارچوبهای تئوریک (دوگانهٔ اقتباس یا الهام) نمیگنجد. این مستند شبیه یک دوقلوی نامتناجس است: در مکان، زمان و خودِ روایتْ ربط چندانی به چخوف ندارد ولی وقتی فیلم تمام شد، ذهنْ مدام به دلالتها و مناسبات نمایشنامه بر میگردد.
چه باید کرد با این نامتناجسیِ پیچیده؟ از تئوری سینما کمک بگیریم؟! از ژان میتری و بلا بالاژ که «فیلمساز گاهی مجبور است تا فرمِ پیشینی-ادبی- را نادیده بگیرد و با نسخهی ادبی همچون یک مادهی خام برخورد کند».
کاری که مثلاً الیویرا در فیلم «درهٔ آبراهام» با مادام بووآریِ فلوبر میکند.
چهقدر چنین تخیلی بین ادبیات و سینما ارزشمند است و سرشار از خلاقیت. به این میماند که با اجزای یک خانه، عمارتی کاملا متفاوت بسازیم. عمارت از دور شبیه خانه نباشد، ولی هر چه نزدیکتر شویم بیشتر فکر کنیم که دیگر در عمارت نیستیم بلکه در آن خانهایم.
این جواهرِ سینمایی را در اینجا ببینید◾
تصویر و زندگی


21.03.202514:18
🔻
به گمانم نقطهٔ مشترکِ تمام سنتهای الاهیاتی/بودیستی اینجاست: انجام روزانهٔ کارهای کوچک و ناچیز و انتظار تا آنجا که بالاخره یک «اتفاق» بیفتد.
چنین درونمایهای در تخیل سینمایی برخی فیلمسازهای بزرگ تاریخ مشهود است: از تارکوفسکی تا درایر و برگمان و مالیک.
اما به نظر من، کسی که چنین تخیلی را تا بن دندانْ درونی/سینمایی کرده، کسی نیست جز روبر برسون. اغلبِ آدمهای برسون منتظرند اتفاقی بیفتد ولی تلاش شگرفی برای تحقق آن اتفاق نمیکنند. نماها، صداها، صورتها و کلوزآپها اغلب حکایت از اتفاقهای روزانه و نه چندان شگرف دارند.
ایضاً، «انتظار» ـ در کنار «توجه»ـ کلیدواژهٔ فلسفهٔ سیمون وی نیز است. پیشنهاد نوروزی مثلا میتواند این باشد که روزها کتاب «جاذبه و فیض» سیمون وی را بخوانیم و شبها برسون ببینیم.
نمایی از فیلم خاطرات کشیش روستا، روبر برسون◾
تصویر و زندگی
به گمانم نقطهٔ مشترکِ تمام سنتهای الاهیاتی/بودیستی اینجاست: انجام روزانهٔ کارهای کوچک و ناچیز و انتظار تا آنجا که بالاخره یک «اتفاق» بیفتد.
چنین درونمایهای در تخیل سینمایی برخی فیلمسازهای بزرگ تاریخ مشهود است: از تارکوفسکی تا درایر و برگمان و مالیک.
اما به نظر من، کسی که چنین تخیلی را تا بن دندانْ درونی/سینمایی کرده، کسی نیست جز روبر برسون. اغلبِ آدمهای برسون منتظرند اتفاقی بیفتد ولی تلاش شگرفی برای تحقق آن اتفاق نمیکنند. نماها، صداها، صورتها و کلوزآپها اغلب حکایت از اتفاقهای روزانه و نه چندان شگرف دارند.
ایضاً، «انتظار» ـ در کنار «توجه»ـ کلیدواژهٔ فلسفهٔ سیمون وی نیز است. پیشنهاد نوروزی مثلا میتواند این باشد که روزها کتاب «جاذبه و فیض» سیمون وی را بخوانیم و شبها برسون ببینیم.
نمایی از فیلم خاطرات کشیش روستا، روبر برسون◾
تصویر و زندگی
Shown 1 - 19 of 19
Log in to unlock more functionality.