24.04.202519:33
https://t.me/DonaNabisPacem/25
هیلگارد بینگنی در دورهای که مدیر دو صومعهای شد که خود ساخته بود، قطعات موسیقی میساخت و آنها را نوای آسمانی، که بر او وارد شده بود، میدانست. یکی از این قعطات «حکمت و خواهرش» نام دارد. در الهیات وی، حکمت (Sapienta) و عشق (Caritas) دو وجه زنانۀ خدا هستند. حکمت خصوصاً منبع خلقت و سرٌ جهان است و عشق هادی است و قلبها را غنی میکند. در مکاشفات هیلگارد، «آتش» گاهی رمز عشق و «زن آسمانی» رمز حکمت است.
منبع کتابمقدسی این برداشت، کتاب «امثال سلیمان»، دفتر سوم، آیات ۱۳ بهبعد، و دفتر هفتم، آیات ۳ بهبعد است.
هیلگارد بینگنی در دورهای که مدیر دو صومعهای شد که خود ساخته بود، قطعات موسیقی میساخت و آنها را نوای آسمانی، که بر او وارد شده بود، میدانست. یکی از این قعطات «حکمت و خواهرش» نام دارد. در الهیات وی، حکمت (Sapienta) و عشق (Caritas) دو وجه زنانۀ خدا هستند. حکمت خصوصاً منبع خلقت و سرٌ جهان است و عشق هادی است و قلبها را غنی میکند. در مکاشفات هیلگارد، «آتش» گاهی رمز عشق و «زن آسمانی» رمز حکمت است.
منبع کتابمقدسی این برداشت، کتاب «امثال سلیمان»، دفتر سوم، آیات ۱۳ بهبعد، و دفتر هفتم، آیات ۳ بهبعد است.


24.04.202511:17
باتوجه به فرستههای پیشین دربارۀ تجربیات مکاشفهای هیلدگارد بینگنی، سؤالی پرسیده شده بود که آیا این رویکرد در جامعۀ مسیحی آن روزگار بدعت نبود؟ اینکه کسی بیاید و ادعای دریافت پیامهای آنسری داشته و سپس آنها را مکتوب کرده و با جهتگیری اجتماعی و اخلاقی آنها را به گوش عموم برساند. چند نکته هست که با اعضای محترم درمیان گذاشته میشود و سپس مقایسهای با مشابه آن در اسلام میشود.
@SaraKashfii
@SaraKashfii
12.04.202518:51
سلام و درود به اعضای محترم کانال سه سبد
ازآنجاییکه برخی اعضا در این مدت سؤالاتی را فرستادهاند و باتوجهبه اینکه در اینجا برخی از افراد محقق و برخی صرفاً مطالعات آزاد و نه تخصصی داشتهاند و مشتاقاند که بیشتر بدانند، بخش کامنتها را باز میگذارم که اگر کسی پرسشی یا نظری دارد، مطرح کند.
از محققهای محترم نیز دعوت میکنم که اگر نظری داشتند، بنویسند که همگی استفاده کنند و موضوعات پیشرو پربارتر شود.
لطفاً احترام رعایت شود🦋
#پرسش_و_پاسخ
#بحث_و_نظر
@SaraKashfii
ازآنجاییکه برخی اعضا در این مدت سؤالاتی را فرستادهاند و باتوجهبه اینکه در اینجا برخی از افراد محقق و برخی صرفاً مطالعات آزاد و نه تخصصی داشتهاند و مشتاقاند که بیشتر بدانند، بخش کامنتها را باز میگذارم که اگر کسی پرسشی یا نظری دارد، مطرح کند.
از محققهای محترم نیز دعوت میکنم که اگر نظری داشتند، بنویسند که همگی استفاده کنند و موضوعات پیشرو پربارتر شود.
لطفاً احترام رعایت شود🦋
#پرسش_و_پاسخ
#بحث_و_نظر
@SaraKashfii
08.04.202517:54
پس از سه فرسته دربارۀ هیلدگارد بینگنی، برآنم تا مقایسهای انجام بدهم میان تجربیات وحیانی او و وحی رسول. هدف بههیچوجه اسائۀ ادب به ساحت رسول نیست زیراکه خود از باورمندانم. نیز، چهار سال پیش وقتی رسالۀ دکتری را درباب مکاشفات هیلدگارد مینوشتم، بارها بدان فکر کردم و برخی جوانبش را درنظر گرفتم.
اما، فایدهای در این مقایسه هست؛ اینکه به ما کمک میکند پدیدۀ وحی را از نگاه صاحبتجربه بنگریم و این، ازطریق مقایسۀ کسانی میسّر میشود که عناصر تجربیات وحیانیِ آنها شباهتهای قابلمقایسه با هم داشته باشد. همچنین، کمک میکند تا مشکل فهم و نقش وحی درمیان مسلمانان کمی حل شود، و نه کاملاً.
تفاوت مکاشفه و وحی را در اینجا، در بُعد اجتماعی آن قرار دادهایم؛ یعنی در وحی، صاحب وحی مأمور به ابلاغ پیام میشود و درنتیجه، این پدیده جنبۀ اجتماعی و عام پیدا میکند
اما، فایدهای در این مقایسه هست؛ اینکه به ما کمک میکند پدیدۀ وحی را از نگاه صاحبتجربه بنگریم و این، ازطریق مقایسۀ کسانی میسّر میشود که عناصر تجربیات وحیانیِ آنها شباهتهای قابلمقایسه با هم داشته باشد. همچنین، کمک میکند تا مشکل فهم و نقش وحی درمیان مسلمانان کمی حل شود، و نه کاملاً.
تفاوت مکاشفه و وحی را در اینجا، در بُعد اجتماعی آن قرار دادهایم؛ یعنی در وحی، صاحب وحی مأمور به ابلاغ پیام میشود و درنتیجه، این پدیده جنبۀ اجتماعی و عام پیدا میکند
02.04.202513:02
Say and write what you see and hear. But, since you are timid in speaking, and simple in expounding, and untaught in writing, speak and write these things not by a human mouth, and not by the understanding of human invention, but as you see and hear them on high in the heavenly places in the wonders of God… And write them by the will of Him
بخوان و بنویس آنچه که دیدی و شنیدهای. اما ازآنجائیکه در سخن گفتن ترسان و خجلتزدهای و در تفسیر مبتدی و در نوشتن، آموزش نادیدهای، سخن بگو و اینها را بنویس نه با زبان انسان و نه با فهمی که ساختۀ انسان است و نه با الزام به انشای انسانی، بلکه همانگونه که آنها را در طبقات آسمانی و در شگفتیهای خدا برفراز میبینی و میشنوی... بهارادۀ او بنویس.
#هیلدگارد_بینگنی
@SaraKashfii
بخوان و بنویس آنچه که دیدی و شنیدهای. اما ازآنجائیکه در سخن گفتن ترسان و خجلتزدهای و در تفسیر مبتدی و در نوشتن، آموزش نادیدهای، سخن بگو و اینها را بنویس نه با زبان انسان و نه با فهمی که ساختۀ انسان است و نه با الزام به انشای انسانی، بلکه همانگونه که آنها را در طبقات آسمانی و در شگفتیهای خدا برفراز میبینی و میشنوی... بهارادۀ او بنویس.
#هیلدگارد_بینگنی
@SaraKashfii


24.04.202511:25
نتیجه آنکه، آن مکاشفات اگر مورد پذیرش کلیسا قرار بگیرد، دیگر بدعت نیست و از آن مهمتر اینکه چه نوع سنت و فهمی از این پدیده در ذهن جامعه جاافتاده باشد، تأثیر قطعی دارد بر نقش و تفسیرِ این تجربیات. وقتی به زندگی هیلدگارد بینگنی نگاه میکنیم، روش و منش او همچون رودی بود که از مسیلِ مکاشفه و اجتماع همزمان عبور میکرد و ادامهدهندۀ سنت مکاشفهای عیسیمسیح، حوّاریون و انبیای یهود بود.
@SaraKashfii
@SaraKashfii
16.04.202518:20
این امر نشان از تغییر اولویتها در زندگی معنوی، زهد و الهیات داشت؛ ارزش تجربیات دینی و عرفانی و بیانات کاریزماتیک و کاملا شخصی افراد متدین کم شد درحالیکه تأثیر «فوقالعاده»ی فیض در زندگی افراد زیاد و بر آن تأکید شد. هرکسی از زن و مرد که در اصلاحات پروتستان مشارکت داشت، معنویت او در ظاهر و باطن دستخوش تغییرات اساسی شد.
زنان هم از مکانهای تدریس عمومی و منابر موعظه کنار گذاشته شدند و هم نقش خود را بهعنوان نبیِگان و عارفان در کلیسای پروتستان از دست دادند و زندگی روحانی آنها کموبیش محدود به دنیای درون خانه شد. ازاینبهبعد، زنان میبایست راه دیگری مییافتند تا رد پایشان را در کلیسای جدید باقی بگذارند.
خلاصه آنکه برای پروتستانهای سدۀ شانزدهم صرف موعظه و بشارتِ «کلمه=انجیل» ظاهرا مهمترین اصل اصلاحگری بود. تأکید جدید مطلقا بر موعظۀ کلمه استوار بود و زندگی کردن براساس آن.
جنبۀ اول این تأکید که موعظه بود، فقط برای مردان امکان داشت و جنبۀ دوم برای زنان نیز ممکن بود. گرچه زنان پروتستان ظاهرا (از نظر ما) در این مدل خانگی موعظه محبوس شدند، به سرزمین مقدس جدیدی پای گذاشتند و آن خانه و «جهان» بود.
آنها همزمان با ازدستدادن دیرها، از محیطی که اساسا از رشد روحانی و فعالیت عرفانی زنان حمایت میکرد و بسیاری از نویسندگان اهل مکاشفه را پرورش داده بود، محروم ماندند.
قرار بود زنان پروتستان تجربیات نبوی و عرفانی خود را فراموش کنند و بهجای آن بهعنوان همسران، مادران و متولی اهل خانه به رسالت مقدس خانگیشان روی آورند. برخی از آنها گرچه این نوع تفسیر از انجیل را تحسین کردند، بقیه آن را تقبیح کردند و برخی موضع میانه نسبتبه آن داشتند.
در سالهای آغازین نهضت اصلاح دینی، اقلیتی از زنان تلاش کردند تا نقشهای نبوتی را ادامه دهند گرچه به وظایف همسری و مادری خود نیز پایبند بودند.
Women and the Reformation (2008), Kirsi Stjerna, Blackwell Pub.
#ترجمه_سیده_سارا_کشفی
@SaraKashfii
زنان هم از مکانهای تدریس عمومی و منابر موعظه کنار گذاشته شدند و هم نقش خود را بهعنوان نبیِگان و عارفان در کلیسای پروتستان از دست دادند و زندگی روحانی آنها کموبیش محدود به دنیای درون خانه شد. ازاینبهبعد، زنان میبایست راه دیگری مییافتند تا رد پایشان را در کلیسای جدید باقی بگذارند.
خلاصه آنکه برای پروتستانهای سدۀ شانزدهم صرف موعظه و بشارتِ «کلمه=انجیل» ظاهرا مهمترین اصل اصلاحگری بود. تأکید جدید مطلقا بر موعظۀ کلمه استوار بود و زندگی کردن براساس آن.
جنبۀ اول این تأکید که موعظه بود، فقط برای مردان امکان داشت و جنبۀ دوم برای زنان نیز ممکن بود. گرچه زنان پروتستان ظاهرا (از نظر ما) در این مدل خانگی موعظه محبوس شدند، به سرزمین مقدس جدیدی پای گذاشتند و آن خانه و «جهان» بود.
آنها همزمان با ازدستدادن دیرها، از محیطی که اساسا از رشد روحانی و فعالیت عرفانی زنان حمایت میکرد و بسیاری از نویسندگان اهل مکاشفه را پرورش داده بود، محروم ماندند.
قرار بود زنان پروتستان تجربیات نبوی و عرفانی خود را فراموش کنند و بهجای آن بهعنوان همسران، مادران و متولی اهل خانه به رسالت مقدس خانگیشان روی آورند. برخی از آنها گرچه این نوع تفسیر از انجیل را تحسین کردند، بقیه آن را تقبیح کردند و برخی موضع میانه نسبتبه آن داشتند.
در سالهای آغازین نهضت اصلاح دینی، اقلیتی از زنان تلاش کردند تا نقشهای نبوتی را ادامه دهند گرچه به وظایف همسری و مادری خود نیز پایبند بودند.
Women and the Reformation (2008), Kirsi Stjerna, Blackwell Pub.
#ترجمه_سیده_سارا_کشفی
@SaraKashfii
08.04.202517:55
اکنون هیلدگارد؛
او هم بهخاطر جنسیت و هم قواعد رهبانی، آموزش رسمی و تحصیلات اسکولاستیک (مَدرَسی) نداشت؛ درعوض، دانستههایش مستقیماَ از کتاب مقدس و نقاشیهای رسمی بود. این منبع آخر، معروف بود به «کتاب مقدس بیسوادان» و مخاطبان اصلیاش زنان بودند. همین امر، به او این امکان را داد تا کمتر بهسمت بحثهای فلسفی برود و بیشتر، آنچه مشاهده و تجربه کرده بود را عرضه کرد.
از طرفی، نقش این رؤیتها و واقعهها، بیشتر یادآور مشاهدات انبیای یهود است که یعنی او بهعنوان مصلح وارد جامعه شد و پیامش هم وجه نویدبخش داشت و هم هشدارگرِ سرانجام اعمال مردمان بود.
آخرالزمان نیز بهاندازۀ پیام انبیای یهود در کلام او پرطنین است. بیشترین ذکر انبیا در کلام او، ذکر موسی و نیز بندیکت با لقب «موسی دوم» است که حکایت میکند از اهمیت نقش و پیام موسی در فهم هیلدگارد. نوع سخنگفتنش نیز شبیه آنهاست که از زبان منبع وحی صحبت میکردند.
بهغیراز این موارد، نوع تجربیات وحیانیای که هیلدگارد از سر گذرانده قابلمقایسه با آیههاییست که ذکر کردیم؛ مثلاً «نفسم بهخواست خدا، تا فلک آسمان بالا برده شد...» (Letters, in Matthew Fox, 1987, p.349)، یا «من اینها را با چشمهای باز، در مکان باز و با ذهنی بیخدشه و بهارادۀ خدا دریافت کردم...» (Scivias, 1990, p.59).
مجموع این عوامل سبب شد که وی بیشازهرچیز به «نبیّه آسمانی» معروف شود. ذکر این نکته شاید خالی از لطف نباشد که در دورۀ هیلدگارد و دهههای بعد، رؤیت عوالم غیب و مکاشفاتی که وجه اجتماعی داشت رو به تزاید بود؛ چنانکه یکی از نویسندگان آن دوره (1158 م) نوشته بود: «در این روزها خداوند قدرت خود را ازطریق جنس ضعیفتر آشکار و آنها را با روح نبوی پُر کرده است.» (Thinking and Seeing with Women in Revelation, Lynn. Huber(2013), p.94).
@SaraKashfii
او هم بهخاطر جنسیت و هم قواعد رهبانی، آموزش رسمی و تحصیلات اسکولاستیک (مَدرَسی) نداشت؛ درعوض، دانستههایش مستقیماَ از کتاب مقدس و نقاشیهای رسمی بود. این منبع آخر، معروف بود به «کتاب مقدس بیسوادان» و مخاطبان اصلیاش زنان بودند. همین امر، به او این امکان را داد تا کمتر بهسمت بحثهای فلسفی برود و بیشتر، آنچه مشاهده و تجربه کرده بود را عرضه کرد.
از طرفی، نقش این رؤیتها و واقعهها، بیشتر یادآور مشاهدات انبیای یهود است که یعنی او بهعنوان مصلح وارد جامعه شد و پیامش هم وجه نویدبخش داشت و هم هشدارگرِ سرانجام اعمال مردمان بود.
آخرالزمان نیز بهاندازۀ پیام انبیای یهود در کلام او پرطنین است. بیشترین ذکر انبیا در کلام او، ذکر موسی و نیز بندیکت با لقب «موسی دوم» است که حکایت میکند از اهمیت نقش و پیام موسی در فهم هیلدگارد. نوع سخنگفتنش نیز شبیه آنهاست که از زبان منبع وحی صحبت میکردند.
بهغیراز این موارد، نوع تجربیات وحیانیای که هیلدگارد از سر گذرانده قابلمقایسه با آیههاییست که ذکر کردیم؛ مثلاً «نفسم بهخواست خدا، تا فلک آسمان بالا برده شد...» (Letters, in Matthew Fox, 1987, p.349)، یا «من اینها را با چشمهای باز، در مکان باز و با ذهنی بیخدشه و بهارادۀ خدا دریافت کردم...» (Scivias, 1990, p.59).
مجموع این عوامل سبب شد که وی بیشازهرچیز به «نبیّه آسمانی» معروف شود. ذکر این نکته شاید خالی از لطف نباشد که در دورۀ هیلدگارد و دهههای بعد، رؤیت عوالم غیب و مکاشفاتی که وجه اجتماعی داشت رو به تزاید بود؛ چنانکه یکی از نویسندگان آن دوره (1158 م) نوشته بود: «در این روزها خداوند قدرت خود را ازطریق جنس ضعیفتر آشکار و آنها را با روح نبوی پُر کرده است.» (Thinking and Seeing with Women in Revelation, Lynn. Huber(2013), p.94).
@SaraKashfii


04.04.202511:04
با نگاه به مکاشفات و روند پیشرفت آن چند عنصر در آن وجود دارد:
🦋اول اینکه هیلدگارد بینگنی از کودکی با چنین تجربیاتی آشنا بود تا اینکه با پیامی رسولی روبهرو شد؛ یعنی مأمور ابلاغِ آن اخبار شد.
🦋دوم، در مکاشفاتش، همچون انسانی درسناخوانده و غیرعالِم، ازسوی منبع وحی خطاب میشود.
🦋سوم، کلیسا بهعنوان نهاد اصلی دینی بر درستی آن صحّه گذاشت و این یعنی مورد پذیرش دینیاران قرار گرفت.
🦋چهارم، مکاشفاتِ او بهروز بود؛ بهاینمعنا که نسبتبه حوادث جامعه، پیامهای متفاوتی از منبع الهی دریافت میکرد. مثلا، در دورهای مشاجرات زیادی میان پادشاهی رُم و کلیسا بر سر قدرت بهوجود آمده بود. هیلدگارد در واقعهای مشاهده میکند که مادر کلیسا مورد تعرض قرار گرفته و ازآنسو، پادشاه و کشیشان به جانِ این مادر افتاده و او را آلوده کردهاند. یا، پیش از ساختِ صومعهای، مکاشفهای دریافت کرده بود مبنیبراین که باید آن را بسازد.
🦋پنجم، برخی از مهمترین مکاشفاتش مربوط به تاریخ نجات، قیامت و بازگشت نجاتبخش یعنی مسیح است.
🦋ششم، سرانجام، با سفرهای رسولی به مناطق مختلف، پیامِ انذاری و تبشیریِ خود را به گوش جامعه میرساند.
@SaraKashfii
🦋اول اینکه هیلدگارد بینگنی از کودکی با چنین تجربیاتی آشنا بود تا اینکه با پیامی رسولی روبهرو شد؛ یعنی مأمور ابلاغِ آن اخبار شد.
🦋دوم، در مکاشفاتش، همچون انسانی درسناخوانده و غیرعالِم، ازسوی منبع وحی خطاب میشود.
🦋سوم، کلیسا بهعنوان نهاد اصلی دینی بر درستی آن صحّه گذاشت و این یعنی مورد پذیرش دینیاران قرار گرفت.
🦋چهارم، مکاشفاتِ او بهروز بود؛ بهاینمعنا که نسبتبه حوادث جامعه، پیامهای متفاوتی از منبع الهی دریافت میکرد. مثلا، در دورهای مشاجرات زیادی میان پادشاهی رُم و کلیسا بر سر قدرت بهوجود آمده بود. هیلدگارد در واقعهای مشاهده میکند که مادر کلیسا مورد تعرض قرار گرفته و ازآنسو، پادشاه و کشیشان به جانِ این مادر افتاده و او را آلوده کردهاند. یا، پیش از ساختِ صومعهای، مکاشفهای دریافت کرده بود مبنیبراین که باید آن را بسازد.
🦋پنجم، برخی از مهمترین مکاشفاتش مربوط به تاریخ نجات، قیامت و بازگشت نجاتبخش یعنی مسیح است.
🦋ششم، سرانجام، با سفرهای رسولی به مناطق مختلف، پیامِ انذاری و تبشیریِ خود را به گوش جامعه میرساند.
@SaraKashfii
30.03.202519:08
*نگاهی به زن در روایتی شیعی، و ارتباطش با روح ادیان قدیمی و ادبیات صوفیان*
«هو الذین یصورکم فی الارحام کیف یشاء» (او کسیست که شما را در رحمها هرطور که بخواهد صورتگری میکند)، سورۀ آل عمران، آیۀ ۶.
در تفسیر المیزان، بخش «بحث روایتی»، علامه طباطبایی اول حدیثی از پیامبر را برای این آیه آورده؛ *شقی آن کسیست که در شکم مادرش شقی شده باشد و سعید کسیست که در شکم مادرش سعید شده باشد*. (حدیث معروف ادبیات صوفیان)
با توجه به این حدیث، روایتی از *امام باقر*، منقول در *الکافی کلینی* را میآورد که در اینجا توجهم را جلب کرد.
خلاصهی روایت آنست که بهظهوررسیدن نطفه با وحی در بطن زن اتفاق میافتد. بعد از چهل روز، خدا دو فرشته را میفرستد تا هرچه خدا اراده کرده در رحم زن خلق کنند. آنها از راه دهان زن وارد بطن او شده تا روح را به آنجا برسانند و جنین را تصویر کنند. بعد، از طرف خدا دستور میگیرند تا قضا و قدر کودک را بنویسند. آنها به سر مادر نگاه میکنند تا لوحی که به پیشانی مادر آویزان است را بخوانند. در این لوح، سعادت و شقاوت کودک نوشته شده است.
این نوع روایت که نوعی وجه مثالی یا به زبانی دیگر، اسطورهای برای زن در هستیشناسی و در نگاههای متافیزیکی (فراسویی) قائل است، در اساطیر قابل ردیابیست. اول اینکه با بررسی عناصر مهم ادیان، دینپژوهان دیدهاند بدون وجود زن و حضور مثالی او، ادیان ازبین خواهد رفت؛ مانند میترائیسم در غرب. دوم، علت بارداری زن را مربوط به حضور روح یا امری اسرارآمیز میدانستند. سوم، در نمونههای ایزدبانوان ادیان مانند آناهیتا در ایران، سَرَسوَتی در هند، هرا در یونان، آنائیتیس در مصر، ایشتر در بینالنهرین، اینها با نطفهی پاک انسان، سعادت او و خرد در ارتباطاند؛ چنانکه مضمون تولد از سر نیز در این اسطورهها مطرح بوده است. چهارم، ازنظر یونگ، هر انسانی به زن وابستگی دارد، نه ازجهت جنسی بلکه معنا و عاطفه. بر این مبنا، هرقدر در روایات ادیان، زن و ابعاد وجودی او رنگ فراسویی به خود بگیرد، گسترش و بقای آن دین فراهم خواهد شد.
جالب اینجاست که در عرفان اسلامی هم این برداشتها دیده میشود. مثلاً سعدالدین حمویه در سکینة الصالحین، باتوجهبه آیهی ۱۷۱ سورهی نساء که میگوید: «همانا مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خدا و کلمهی اوست که آن را به مریم افکند و روحیست از او»، بر این نظر است که اولا این کلمه در نطفهی انسان هست؛ دوم این که ظاهر آن متعلق به پدر است و باطن آن متعلق به مادر. ظاهر به عالم خلقت، محلّ شهوات و اخلاق ذمیمه مربوط است و باطن آن به عالم قدرت و مراقبه. اگر آدمی به مراقبهی نفس بپردازد، این باطن به کمک میآید و درنهایت موجب سعادت دو جهانی او میشود. حمویه نطفه را ازجمله اماناتی میداند که بر دوش آدم نهاده شده و تقدیر در آن است.
منابع: تفسیر المیزان، سورهی آل عمران؛ سکینة الصالحین، سعدالدین حمویه؛ درسگفتارهای ژاله آموزگار، اساطیر ایران.
#تشیع #تصوف #اساطیر #ایزد_بانوان #الکافی #سوره_آل_عمران #تفسیر_المیزان
@SaraKashfii
«هو الذین یصورکم فی الارحام کیف یشاء» (او کسیست که شما را در رحمها هرطور که بخواهد صورتگری میکند)، سورۀ آل عمران، آیۀ ۶.
در تفسیر المیزان، بخش «بحث روایتی»، علامه طباطبایی اول حدیثی از پیامبر را برای این آیه آورده؛ *شقی آن کسیست که در شکم مادرش شقی شده باشد و سعید کسیست که در شکم مادرش سعید شده باشد*. (حدیث معروف ادبیات صوفیان)
با توجه به این حدیث، روایتی از *امام باقر*، منقول در *الکافی کلینی* را میآورد که در اینجا توجهم را جلب کرد.
خلاصهی روایت آنست که بهظهوررسیدن نطفه با وحی در بطن زن اتفاق میافتد. بعد از چهل روز، خدا دو فرشته را میفرستد تا هرچه خدا اراده کرده در رحم زن خلق کنند. آنها از راه دهان زن وارد بطن او شده تا روح را به آنجا برسانند و جنین را تصویر کنند. بعد، از طرف خدا دستور میگیرند تا قضا و قدر کودک را بنویسند. آنها به سر مادر نگاه میکنند تا لوحی که به پیشانی مادر آویزان است را بخوانند. در این لوح، سعادت و شقاوت کودک نوشته شده است.
این نوع روایت که نوعی وجه مثالی یا به زبانی دیگر، اسطورهای برای زن در هستیشناسی و در نگاههای متافیزیکی (فراسویی) قائل است، در اساطیر قابل ردیابیست. اول اینکه با بررسی عناصر مهم ادیان، دینپژوهان دیدهاند بدون وجود زن و حضور مثالی او، ادیان ازبین خواهد رفت؛ مانند میترائیسم در غرب. دوم، علت بارداری زن را مربوط به حضور روح یا امری اسرارآمیز میدانستند. سوم، در نمونههای ایزدبانوان ادیان مانند آناهیتا در ایران، سَرَسوَتی در هند، هرا در یونان، آنائیتیس در مصر، ایشتر در بینالنهرین، اینها با نطفهی پاک انسان، سعادت او و خرد در ارتباطاند؛ چنانکه مضمون تولد از سر نیز در این اسطورهها مطرح بوده است. چهارم، ازنظر یونگ، هر انسانی به زن وابستگی دارد، نه ازجهت جنسی بلکه معنا و عاطفه. بر این مبنا، هرقدر در روایات ادیان، زن و ابعاد وجودی او رنگ فراسویی به خود بگیرد، گسترش و بقای آن دین فراهم خواهد شد.
جالب اینجاست که در عرفان اسلامی هم این برداشتها دیده میشود. مثلاً سعدالدین حمویه در سکینة الصالحین، باتوجهبه آیهی ۱۷۱ سورهی نساء که میگوید: «همانا مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خدا و کلمهی اوست که آن را به مریم افکند و روحیست از او»، بر این نظر است که اولا این کلمه در نطفهی انسان هست؛ دوم این که ظاهر آن متعلق به پدر است و باطن آن متعلق به مادر. ظاهر به عالم خلقت، محلّ شهوات و اخلاق ذمیمه مربوط است و باطن آن به عالم قدرت و مراقبه. اگر آدمی به مراقبهی نفس بپردازد، این باطن به کمک میآید و درنهایت موجب سعادت دو جهانی او میشود. حمویه نطفه را ازجمله اماناتی میداند که بر دوش آدم نهاده شده و تقدیر در آن است.
منابع: تفسیر المیزان، سورهی آل عمران؛ سکینة الصالحین، سعدالدین حمویه؛ درسگفتارهای ژاله آموزگار، اساطیر ایران.
#تشیع #تصوف #اساطیر #ایزد_بانوان #الکافی #سوره_آل_عمران #تفسیر_المیزان
@SaraKashfii
24.04.202511:24
درمقام مقایسه، در قرآن آیۀ (۴۰) مهم و سرنوشتساز سورۀ احزاب «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا» که میگوید «محمد پدر هيچ يك از مردان شما نيست ولى فرستاده خدا و خاتم پيامبران است و خدا همواره بر هر چيزى داناست» بهگونهای فهم و تفسیر شد که تجربیات مکاشفهای هم از اعتبار میافتاد و هم دیگر مرجعی خود را مسئول بررسی آنها نمیدید.
یعنی در اسلام ما با پدیدۀ «ختم نبوّت» روبهروایم. مفهوم رسالت نیز یعنی فرستادهای که پیامی آنسری دارد، وجه اجتماعی دیگر ندارد. این مدل دوم در آیههای مختلفی ذکر شده است؛ مثلاً اگر سورۀ یاسین را بنگریم (آیههای 13، 20، 30) افراد مختلفی بدون اسمورسم و فقط باعنوانِ «رسول» میآیند و خبری میدهند که شامل هشدار دربارۀ روشهای غلطزیستن و عاقبت آن (آیۀ 31، 52) هم امیدبخشی دربارۀ ایمانآوری (آیۀ 27) و پیشبینی آینده (آیۀ 50) به مردم روزگار خویش میباشد. هر دوی این پدیدهها، نبوّت و رسالت، ازاینبهبعد، هم شخصی میشود هم محتوایش به زمان و مکانی انتزاعی تعلق میگیرد و به حاشیه میرود.
نکتۀ مهم این است که بعد از این فهم عمومی و رسمی، این استعداد در برخی از انسانها در ذیل مفهوم «نبوّت باطنی» قرار گرفت که البته هرگز مانند تجربیات امثال هیلدگارد در مسیحیت، آن نقش اجتماعی را بازی نکرد. برای نمونه، روزبهان بقلی شیرازی، عارف بزرگ سدۀ ششم و اوایل هفتم، در کتابِ «کشف الاسرار» در واقعهای مشاهده میکند که علی (ع) سوار بر اسبی آمده تا ظلم را برچیند. فهم او از این تجربه، آن بود که علی نمایندۀ عدالت بوده و روزی زمین را پاک میکند. حال، تصور کنیم اگر هیلدگارد بهجای او بود، تفسیرش اینگونه میشد که هماکنون اوضاع وخیم است، ستمگری همهجا را فراگرفته و ای صاحبان قدرت برحذر باشید که تغییر رویه دهید وگرنه مسیح بهزودی میآید.
@SaraKashfii
یعنی در اسلام ما با پدیدۀ «ختم نبوّت» روبهروایم. مفهوم رسالت نیز یعنی فرستادهای که پیامی آنسری دارد، وجه اجتماعی دیگر ندارد. این مدل دوم در آیههای مختلفی ذکر شده است؛ مثلاً اگر سورۀ یاسین را بنگریم (آیههای 13، 20، 30) افراد مختلفی بدون اسمورسم و فقط باعنوانِ «رسول» میآیند و خبری میدهند که شامل هشدار دربارۀ روشهای غلطزیستن و عاقبت آن (آیۀ 31، 52) هم امیدبخشی دربارۀ ایمانآوری (آیۀ 27) و پیشبینی آینده (آیۀ 50) به مردم روزگار خویش میباشد. هر دوی این پدیدهها، نبوّت و رسالت، ازاینبهبعد، هم شخصی میشود هم محتوایش به زمان و مکانی انتزاعی تعلق میگیرد و به حاشیه میرود.
نکتۀ مهم این است که بعد از این فهم عمومی و رسمی، این استعداد در برخی از انسانها در ذیل مفهوم «نبوّت باطنی» قرار گرفت که البته هرگز مانند تجربیات امثال هیلدگارد در مسیحیت، آن نقش اجتماعی را بازی نکرد. برای نمونه، روزبهان بقلی شیرازی، عارف بزرگ سدۀ ششم و اوایل هفتم، در کتابِ «کشف الاسرار» در واقعهای مشاهده میکند که علی (ع) سوار بر اسبی آمده تا ظلم را برچیند. فهم او از این تجربه، آن بود که علی نمایندۀ عدالت بوده و روزی زمین را پاک میکند. حال، تصور کنیم اگر هیلدگارد بهجای او بود، تفسیرش اینگونه میشد که هماکنون اوضاع وخیم است، ستمگری همهجا را فراگرفته و ای صاحبان قدرت برحذر باشید که تغییر رویه دهید وگرنه مسیح بهزودی میآید.
@SaraKashfii
16.04.202518:20
در بسیاری موارد، لازم بود که این زنان مقدس از زنانگی خود دست بشورند و نیازها و روابط انسانی خویش را نادیده بگیرند تا در اعمال زاهدانه و مراقبه سرآمد باشند و واسطۀ -فارغ از جنسیت- خدایی باشند که عشق سوزانش تمام وجود را دربر میگرفت.
برای خود زنان این اتفاق – که به معنی آزادی از طریق معنویت بود- در بستری رخ میداد که تجربۀ دینی و نقشهای دینی برای آنها رحجان داشت و امکانپذیر بود.
در اوج قرون وسطا (۱۰۰۰_۱۳۰۰م) تا اواخر آن که گرایش به عرفان به اوج خود رسیده بود، تعداد معلمان معمولی و غیرروحانی که دربارۀ احوال معنوی مردم و قدرت روزافرون کشیشی و انباشت مشکلات در کلیسا نگران بودند، بسیار زیاد شد. شماری از مکاشفهگران، نبیّان و عارفان غیرمتخصص که مکاشفاتشان را برای اصلاحات عرضه میکردند، اغلب تصور میکردند که بهسامان کردن اخلاقیات و معنویت نقطۀ آغاز اصلاحات است؛ این نوع از تغییر و تحولات، بعدتر اصل جریان اصلاحات مذهب کاتولیک در سدۀ شانزدهم را شکل داد.
صومعهها و دیرها در قرون وسطا پر از جمعیت بود و فضای بیتصنع و پرشوری را برای عارفان و اهل مکاشفه فراهم میکرد که بسیاری از آنها پیشگام نهضت اصلاحات در پروتستان و کاتولیک شدند.
در مذهب کاتولیک عارفان به فعالیت مؤثر خود بهمنزلۀ رهبری معنوی ادامه دادند؛ در پروتستان اما عارفان و همراه با آنها زنان اهل نبوت و مکاشفه غایب و ناپیدا بودند.
@SaraKashfii
برای خود زنان این اتفاق – که به معنی آزادی از طریق معنویت بود- در بستری رخ میداد که تجربۀ دینی و نقشهای دینی برای آنها رحجان داشت و امکانپذیر بود.
در اوج قرون وسطا (۱۰۰۰_۱۳۰۰م) تا اواخر آن که گرایش به عرفان به اوج خود رسیده بود، تعداد معلمان معمولی و غیرروحانی که دربارۀ احوال معنوی مردم و قدرت روزافرون کشیشی و انباشت مشکلات در کلیسا نگران بودند، بسیار زیاد شد. شماری از مکاشفهگران، نبیّان و عارفان غیرمتخصص که مکاشفاتشان را برای اصلاحات عرضه میکردند، اغلب تصور میکردند که بهسامان کردن اخلاقیات و معنویت نقطۀ آغاز اصلاحات است؛ این نوع از تغییر و تحولات، بعدتر اصل جریان اصلاحات مذهب کاتولیک در سدۀ شانزدهم را شکل داد.
صومعهها و دیرها در قرون وسطا پر از جمعیت بود و فضای بیتصنع و پرشوری را برای عارفان و اهل مکاشفه فراهم میکرد که بسیاری از آنها پیشگام نهضت اصلاحات در پروتستان و کاتولیک شدند.
در مذهب کاتولیک عارفان به فعالیت مؤثر خود بهمنزلۀ رهبری معنوی ادامه دادند؛ در پروتستان اما عارفان و همراه با آنها زنان اهل نبوت و مکاشفه غایب و ناپیدا بودند.
@SaraKashfii
08.04.202517:55
از زمینهها شروع میکنیم:
میان مسلمانان مشهور بوده است که محمّد پیش از دریافت اولین مکاشفۀ ابلاغی، مدتها وقت خود را صرف گذراندنِ عبادت و خلوت در غاری بهنام حرا میکرده است. نیز، وی به راستگویی و امینبودن در میانِ مردم جامعهاش زبانزد بود. این دو مورد خود نشان از وجود تزکیۀ عملی در زندگی وی داشت.
در ادامۀ همین باور عمومی، راهبی مسیحی بهنام بَحیرا یا با نامی دیگر، به راستی و درستیِ پیامِ وحیانی رسول صحّه میگذارد. بههمین نسبت، در آیههای قرآن اشاراتی است که نشان میدهد اهلکتاب با دیدن محمّد، پیامِ او و وحی او، دانستند که او صادق است اما بهمصلحت آنها نبود که این واقعیت را تصدیق کنند.
در رابطه با نوع وحی رسول، از خود آیات میتوان به شباهتهای مهمی با انبیای گذشته رسید؛ مهمترینِ آن سیر یا بردن رسول (أسرا بعبده) از مسجد الحرام به مسجد الاقصی است (اسراء، 1). این وضعیت سِیر دادن، پیشتر در میان انبیای بزرگ یهود دیده میشود؛ مانند حزقیال، دانیال. نیز، آیههای آغازین سورۀ نجم توصیفی از ماهیت وحی رسول دارد و در آنجا، قرارگرفتن رسول، یا وحی او در «افق اعلی»، شباهت آن را با «بالاترین طبقات آسمان»، بهعنوان مکان وحی، در تجربیات وحیانی انبیای بزرگ یهود نشان میدهد.
همچنین، آیات بسیاری در قرآن با فعل «قل» آغاز شدهاند که این واقعیت را میرساند که دریافتکنندۀ پیام منفعل است یا بهطور ضمنی دارد این معنا را میرساند که این کلام از خداست نه من. عین همین رویه، در کلام انبیای بزرگ دیده میشود. ادامۀ این سنت در مکاشفات هیلدگارد هم وجود دارد.
افزونبر این موارد، مشهور است که اولین آیه و کلام وحی، «اقرا باسم ربک الذی خلق» بود (چنانکه در اولین مکاشفۀ ابلاغی هیلدگارد دیدیم) و پیامبر در قرآن «امّی» معرفی شده، بهمعنای کسیکه تحصیلات رسمی یا عالی نداشت (چنانکه هیلدگارد نیز درسناخوانده معرفی شده). این وجهشباهت میان انبیای بنیاسرائیل هم وجود داشته است. همچنین، برخی از آنها درعین داشتن قابلیت دریافت وحی، به سلطنت و مکنت دنیا هم رسیدند؛ نمونۀ آن داوود و سلیمان است و این مورد در حیات رسول قابل ردیابی و مشروع بود (چنانکه در حیات هیلدگارد).
این نکته هم باید افزود که از مهمترین کارکردهای پیام انبیای بزرگ یهود، اصلاح جامعه ازسویی، و اخبار پایان جهان ازسوی دیگر بود و این مورد یکی دیگر از وجوه شباهت پیام رسول با آنهاست.
بر اساس آنچه آمد، رویه و حتی شخصیت پیامبر به سنتهای رسولیِ پیش از وی شباهت دارد و گویی ادامۀ آن اما در محیطی تازه بوده است. در کنار همۀ این موارد، یادآوری میشود که بیشتر قصص قرآن، داستان انبیای یهود، بهخصوص موسی، است که گواهی است بر آشنایی صاحبتجربه و هم مخاطبِ آن با این روایات بهعنوان منبعی برای فهم امر قدسی و کارکرد آن در جامعه.
@SaraKashfii
میان مسلمانان مشهور بوده است که محمّد پیش از دریافت اولین مکاشفۀ ابلاغی، مدتها وقت خود را صرف گذراندنِ عبادت و خلوت در غاری بهنام حرا میکرده است. نیز، وی به راستگویی و امینبودن در میانِ مردم جامعهاش زبانزد بود. این دو مورد خود نشان از وجود تزکیۀ عملی در زندگی وی داشت.
در ادامۀ همین باور عمومی، راهبی مسیحی بهنام بَحیرا یا با نامی دیگر، به راستی و درستیِ پیامِ وحیانی رسول صحّه میگذارد. بههمین نسبت، در آیههای قرآن اشاراتی است که نشان میدهد اهلکتاب با دیدن محمّد، پیامِ او و وحی او، دانستند که او صادق است اما بهمصلحت آنها نبود که این واقعیت را تصدیق کنند.
در رابطه با نوع وحی رسول، از خود آیات میتوان به شباهتهای مهمی با انبیای گذشته رسید؛ مهمترینِ آن سیر یا بردن رسول (أسرا بعبده) از مسجد الحرام به مسجد الاقصی است (اسراء، 1). این وضعیت سِیر دادن، پیشتر در میان انبیای بزرگ یهود دیده میشود؛ مانند حزقیال، دانیال. نیز، آیههای آغازین سورۀ نجم توصیفی از ماهیت وحی رسول دارد و در آنجا، قرارگرفتن رسول، یا وحی او در «افق اعلی»، شباهت آن را با «بالاترین طبقات آسمان»، بهعنوان مکان وحی، در تجربیات وحیانی انبیای بزرگ یهود نشان میدهد.
همچنین، آیات بسیاری در قرآن با فعل «قل» آغاز شدهاند که این واقعیت را میرساند که دریافتکنندۀ پیام منفعل است یا بهطور ضمنی دارد این معنا را میرساند که این کلام از خداست نه من. عین همین رویه، در کلام انبیای بزرگ دیده میشود. ادامۀ این سنت در مکاشفات هیلدگارد هم وجود دارد.
افزونبر این موارد، مشهور است که اولین آیه و کلام وحی، «اقرا باسم ربک الذی خلق» بود (چنانکه در اولین مکاشفۀ ابلاغی هیلدگارد دیدیم) و پیامبر در قرآن «امّی» معرفی شده، بهمعنای کسیکه تحصیلات رسمی یا عالی نداشت (چنانکه هیلدگارد نیز درسناخوانده معرفی شده). این وجهشباهت میان انبیای بنیاسرائیل هم وجود داشته است. همچنین، برخی از آنها درعین داشتن قابلیت دریافت وحی، به سلطنت و مکنت دنیا هم رسیدند؛ نمونۀ آن داوود و سلیمان است و این مورد در حیات رسول قابل ردیابی و مشروع بود (چنانکه در حیات هیلدگارد).
این نکته هم باید افزود که از مهمترین کارکردهای پیام انبیای بزرگ یهود، اصلاح جامعه ازسویی، و اخبار پایان جهان ازسوی دیگر بود و این مورد یکی دیگر از وجوه شباهت پیام رسول با آنهاست.
بر اساس آنچه آمد، رویه و حتی شخصیت پیامبر به سنتهای رسولیِ پیش از وی شباهت دارد و گویی ادامۀ آن اما در محیطی تازه بوده است. در کنار همۀ این موارد، یادآوری میشود که بیشتر قصص قرآن، داستان انبیای یهود، بهخصوص موسی، است که گواهی است بر آشنایی صاحبتجربه و هم مخاطبِ آن با این روایات بهعنوان منبعی برای فهم امر قدسی و کارکرد آن در جامعه.
@SaraKashfii
04.04.202511:03
ادامۀ داستان:
هیلدگارد پس از دریافت مکاشفهای که او را مأمور به نوشتن و ابلاغِ پیام کرده بود، تا مدتها سکوت پیشه میکند. ترس او از این بود که شاید این حادثه، القای شیطان باشد.
سرانجام، راهبی باتجربه بهنامِ وُلمار او را تشویق به نوشتن آن اخبار میکند، زیرا دریافته بود که اینها سخنان بیهوده یا افسانه و افسون نیست بلکه بهدرستی پیامی است از جانبِ خدا برای جامعۀ مسیحیِ آن زمان. بعدتر، با حمایت وُلمار، مادر روحانی ریچاردیز (Richardis) و پاپ یوجینوس سوم (Eugenius III)، نوشتههای او به کلیسا عرضه میشود.
از نوادرِ آن روزگار این بود که هیلدگارد اجازه یافت تا در جمع کلیسا از تجربیات باطنی و غیبی خود سخن بگوید زیرا گرچه موعظهگری یک زن در میان عموم مردم و روحانیون امر غیرمعمولی نبود اما برخلاف نظر پولس رسول در عهد جدید (اول قرنتیان، 34:14) بود که میگفت: «زنان باید در کلیسا ساکت باشند زیرا اجازۀ سخنگفتن ندارند». سرانجام، مکاشفات او بهعنوانِ پیام الهی و از جانب روحالقدس تأئید میشود.
این در حقیقت شاخصۀ شخصیت و وثاقت پیام هیلدگارد در جامعه را نشان میدهد؛ چنانکه فیلیپ هاینزبرگ، رئیس کلیسای جامع کُلن، وقتی وی را دید گفت: «ما بسیار متحیریم زیرا فعل الهی و اسرار او از طریق این جنس ضعیف درحال آشکارشدن است».
ازاینپس، هیلدگارد آشکارا پیامش را به گوش جامعه میرساند. ده سال آخر عمر او صرف سفرهای رسولی میشود؛ یعنی به مناطق حاشیۀ رود راین و سایر سرزمینها سفر میکند و افراد از طبقات مختلف، خصوصاَ کشیشان را مخاطب قرار میدهد.
او براساس مکاشفاتِ بهروزش، به آنها گوشزد میکرد که اگر با چنین رویهای پیش روند، مورد غضب خدای پدر قرار خواهند گرفت. حتی، حوادثِ ناگواری را برای جامعه پیشبینی میکرد. ازسویدیگر، بشارت میداد که با توبه و بازگشت به پرهیزکاری و بازسازیِ اخلاقیِ کلیسا، رحمت الهی بر آنها سرزیر میشود. بنابراین، این نوع سفرهای رسولی، تلاشی بود برای انذار و تبشیر دینیاران و دینداران.
جمعبندی در پست بعدی...
#هیلدگارد_بینگنی #مکاشفه #وحی #مسیحیت
@SaraKashfii
هیلدگارد پس از دریافت مکاشفهای که او را مأمور به نوشتن و ابلاغِ پیام کرده بود، تا مدتها سکوت پیشه میکند. ترس او از این بود که شاید این حادثه، القای شیطان باشد.
سرانجام، راهبی باتجربه بهنامِ وُلمار او را تشویق به نوشتن آن اخبار میکند، زیرا دریافته بود که اینها سخنان بیهوده یا افسانه و افسون نیست بلکه بهدرستی پیامی است از جانبِ خدا برای جامعۀ مسیحیِ آن زمان. بعدتر، با حمایت وُلمار، مادر روحانی ریچاردیز (Richardis) و پاپ یوجینوس سوم (Eugenius III)، نوشتههای او به کلیسا عرضه میشود.
از نوادرِ آن روزگار این بود که هیلدگارد اجازه یافت تا در جمع کلیسا از تجربیات باطنی و غیبی خود سخن بگوید زیرا گرچه موعظهگری یک زن در میان عموم مردم و روحانیون امر غیرمعمولی نبود اما برخلاف نظر پولس رسول در عهد جدید (اول قرنتیان، 34:14) بود که میگفت: «زنان باید در کلیسا ساکت باشند زیرا اجازۀ سخنگفتن ندارند». سرانجام، مکاشفات او بهعنوانِ پیام الهی و از جانب روحالقدس تأئید میشود.
این در حقیقت شاخصۀ شخصیت و وثاقت پیام هیلدگارد در جامعه را نشان میدهد؛ چنانکه فیلیپ هاینزبرگ، رئیس کلیسای جامع کُلن، وقتی وی را دید گفت: «ما بسیار متحیریم زیرا فعل الهی و اسرار او از طریق این جنس ضعیف درحال آشکارشدن است».
ازاینپس، هیلدگارد آشکارا پیامش را به گوش جامعه میرساند. ده سال آخر عمر او صرف سفرهای رسولی میشود؛ یعنی به مناطق حاشیۀ رود راین و سایر سرزمینها سفر میکند و افراد از طبقات مختلف، خصوصاَ کشیشان را مخاطب قرار میدهد.
او براساس مکاشفاتِ بهروزش، به آنها گوشزد میکرد که اگر با چنین رویهای پیش روند، مورد غضب خدای پدر قرار خواهند گرفت. حتی، حوادثِ ناگواری را برای جامعه پیشبینی میکرد. ازسویدیگر، بشارت میداد که با توبه و بازگشت به پرهیزکاری و بازسازیِ اخلاقیِ کلیسا، رحمت الهی بر آنها سرزیر میشود. بنابراین، این نوع سفرهای رسولی، تلاشی بود برای انذار و تبشیر دینیاران و دینداران.
جمعبندی در پست بعدی...
#هیلدگارد_بینگنی #مکاشفه #وحی #مسیحیت
@SaraKashfii


29.03.202511:46
24.04.202511:21
اول اینکه اساساً ماهیت دین مسیحی با تجربیات مکاشفهای درهم تنیده شده است؛ یعنی در همان آغاز و در شخص عیسی و سپس حواریون بهقوّت وجود داشته و رفتهرفته بهصورت سنتِ معنوی و پذیرفتهشدۀ جامعه درآمد. مثلاً از مهمترین کتابهای قانونی (بهرسمیت شناختهشده از طرف کلیسا)، کتاب «مکاشفۀ یوحنّا» است که به مرجعی برای اهل مکاشفه تبدیل شد. زیرا در قرون وسطا باور بر این بود که نویسندۀ این کتابِِ سراسر مکاشفهای همان حوّاری محبوب عیسی، یوحنّا است. پس، دریافت مکاشفه علاوهبر اینکه ادامۀ سنتی معنویست، نشانۀ خاصِ عیسی مسیح واقعشدن (بهتأسی از یوحنّا) است و از آنجا که عیسی و حوّاریون اهل تجرد بودند، همزمان یعنی اینکه در مدل مکاشفه باید خود را وقفِ زندگیِ آنسری کرد، مجرد زیست و فقر را پیشۀ خود کرد. حال، اتفاقی که افتاد آن بود که در قرون وسطا چنین تجربیاتی درمیانِ افراد مختلف خصوصاً زنان مؤمن بهرفور گزارش شده است، بهگونهای که این دوره را زمانِ «انفجار تصاویر»، یعنی مکاشفاتی که محتوای تصویری داشت، میخوانند (نگاه کنید به: Huber, 2013, p. 8, 94).
در این وضعیت، مسئله این بود که چگونه راست را از دروغ تشخیص دهیم؟ از اوّلین کسانی که در این باب بهصورت جدی نظر دادند توماس آکویناس (درجذشتۀ ۱۲۷۴)، الهیدان بزرگ مسیحی، و ترزا آویلایی (1515-1582م)، عارف بزرگ مسیحی، بودند. پرسش این بود که معیار مکاشفۀ درست و قابلپذیرش چیست؟ ازکجا باید فهمید که این پدیده حاصل توهم یا القای شیطان نباشد؟ بعد از ارائۀ معیارهای گوناگون اعم از مطابقت با متن کتاب مقدس، عقلانیبودن، آرامشبخشی، اهل تقوابودن صاحب مکاشفه، در نهایت به این نتیجه رسیدند که کلیسا و جمع روحانیان باید بر اعتبار آن صحّه بگذارند (برای نمونه نگاه کنید به دیدگاه ترزا آویلایی در: Avila, 1921, p.144).
درمورد هیلدگارد، نکتۀ قابلتوجه آنست که خود نمیتوانست بر مکاشفات دریافتیاش مطمئن باشد تا آنکه راهبی به نام وُلمار به صحّت آنها یقین پیدا کرد و همو بود که هیلدگارد را تشویق کرد که مطابق پیام مکاشفه که به او میگفت اینها را بنویس، شروع به نوشتن کرد. اما، درنهایت، آنچه به پیام هیلدگارد مجوز عمومیشدن و آشکارگی در سطح جامعه را داد، کلیسا بود. این کلیسا بود که سرانجام در شورای پاپی (1147م) اعتبار آن پیامها را تأئید کرد.
نتیجه آن بود که فهم مکاشفات در بسیاری موارد انضمامی شد یعنی مرتبط شد با وقایع جاری جامعه و سرنوشتِ درحال زیستن مردمان.
Huber, Lynn, (2013), Thinking and Seeing with Women in Revelation, London: Bloomsbury.
Avila, St. Teresa, (1921), The Interior Castle, Zimmerman (ed), London: Thomas Baker.
@SaraKashfii
در این وضعیت، مسئله این بود که چگونه راست را از دروغ تشخیص دهیم؟ از اوّلین کسانی که در این باب بهصورت جدی نظر دادند توماس آکویناس (درجذشتۀ ۱۲۷۴)، الهیدان بزرگ مسیحی، و ترزا آویلایی (1515-1582م)، عارف بزرگ مسیحی، بودند. پرسش این بود که معیار مکاشفۀ درست و قابلپذیرش چیست؟ ازکجا باید فهمید که این پدیده حاصل توهم یا القای شیطان نباشد؟ بعد از ارائۀ معیارهای گوناگون اعم از مطابقت با متن کتاب مقدس، عقلانیبودن، آرامشبخشی، اهل تقوابودن صاحب مکاشفه، در نهایت به این نتیجه رسیدند که کلیسا و جمع روحانیان باید بر اعتبار آن صحّه بگذارند (برای نمونه نگاه کنید به دیدگاه ترزا آویلایی در: Avila, 1921, p.144).
درمورد هیلدگارد، نکتۀ قابلتوجه آنست که خود نمیتوانست بر مکاشفات دریافتیاش مطمئن باشد تا آنکه راهبی به نام وُلمار به صحّت آنها یقین پیدا کرد و همو بود که هیلدگارد را تشویق کرد که مطابق پیام مکاشفه که به او میگفت اینها را بنویس، شروع به نوشتن کرد. اما، درنهایت، آنچه به پیام هیلدگارد مجوز عمومیشدن و آشکارگی در سطح جامعه را داد، کلیسا بود. این کلیسا بود که سرانجام در شورای پاپی (1147م) اعتبار آن پیامها را تأئید کرد.
نتیجه آن بود که فهم مکاشفات در بسیاری موارد انضمامی شد یعنی مرتبط شد با وقایع جاری جامعه و سرنوشتِ درحال زیستن مردمان.
Huber, Lynn, (2013), Thinking and Seeing with Women in Revelation, London: Bloomsbury.
Avila, St. Teresa, (1921), The Interior Castle, Zimmerman (ed), London: Thomas Baker.
@SaraKashfii


16.04.202518:19
دربارۀ مکاشفه و نهضت اصلاحات دینی (حدود ۱۵۰۰- ۱۷۵۰م) و این سؤال که این جریان تاریخی درنهایت بهنفع زنان بود یا نه؟
سنت نوشتن رسالات عرفانی و نبوتی در قرون وسطا (۵۰۰-۱۵۰۰م) به شکوفایی رسید. مثلا هیلدگارد بینگنی و مکاشفهگران صومعۀ هلفتا (در سدههای دوازدهم و سیزدهم)، جولیان نورویچ ، کاترین سینا و بریجیتا از سوئد (در سدۀ چهاردهم و پانزدهم) بهعنوان زنان مقدسی شناخته شدند که با وقف زندگی خود به فرمان الهی (آنطورکه آن را دریافت کردند) پیام آن را اعلام و ابلاغ میکردند. در بین مردم، برخی مجذوب و پیرو آنها شدند و بههماناندازه، قدرتهای کلیسایی به آنها بدگمان بودند.
عمل برخی از مردان پرنفوذ، اغلب کشیشان و منشیان، در بقا و توفیق این زنان مؤثر بود، بهویژه تأئید بر راستکیشی مکاشفهگران و تشویق به اینکه کلیسا تقدس آنها را بهرسمیت بشناسد.
دلایل دیگرِ اقتدار و مرجعیت استثنایی این زنان بهعنوان رهبران معنوی، ناشی از زندگی غیرعادی و فضایل مردانهای بود که از خود نشان میدادند.
Women and the Reformation (2008), Kirsi Stjerna, Blackwell Pub.
#ترجمه_سیده_سارا_کشفی
@SaraKashfii
سنت نوشتن رسالات عرفانی و نبوتی در قرون وسطا (۵۰۰-۱۵۰۰م) به شکوفایی رسید. مثلا هیلدگارد بینگنی و مکاشفهگران صومعۀ هلفتا (در سدههای دوازدهم و سیزدهم)، جولیان نورویچ ، کاترین سینا و بریجیتا از سوئد (در سدۀ چهاردهم و پانزدهم) بهعنوان زنان مقدسی شناخته شدند که با وقف زندگی خود به فرمان الهی (آنطورکه آن را دریافت کردند) پیام آن را اعلام و ابلاغ میکردند. در بین مردم، برخی مجذوب و پیرو آنها شدند و بههماناندازه، قدرتهای کلیسایی به آنها بدگمان بودند.
عمل برخی از مردان پرنفوذ، اغلب کشیشان و منشیان، در بقا و توفیق این زنان مؤثر بود، بهویژه تأئید بر راستکیشی مکاشفهگران و تشویق به اینکه کلیسا تقدس آنها را بهرسمیت بشناسد.
دلایل دیگرِ اقتدار و مرجعیت استثنایی این زنان بهعنوان رهبران معنوی، ناشی از زندگی غیرعادی و فضایل مردانهای بود که از خود نشان میدادند.
Women and the Reformation (2008), Kirsi Stjerna, Blackwell Pub.
#ترجمه_سیده_سارا_کشفی
@SaraKashfii


08.04.202517:54
02.04.202513:02
در این پست میخواهم هیلدگارد بینگنی (Hildegrad of Bingen) را بهاجمال معرفی کنم.
اهمیت این عارفۀ آلمانی در آن است که ازمنظر محتوای مکاشفۀ رسولی (وحی) و ساختارِ آن، قابل مقایسۀ جدی با عرفایی همچون ابوالحسن دیلمی (در، ۳۳۹)، روزبهان بقلی و ابن عربی است. این اشخاص هم از رؤیت امر قدسی سخن گفتهاند، هم از نوعی مأموریت برای ابلاغ آن مشاهدات. همچنین، مکاشفاتی از این دست، میتواند به فهم بهتر تجربۀ دینی بهطورکلی و تجربۀ عرفانی بهطورخاص در فلسفۀ دین و معرفتشناسیِ آن کمک کند. نکتۀ دیگر اینکه مکاشفات هیلدگارد و امثال او که اغلب ازسوی زنان جامعۀ دینی عرضه شده بود، تأثیر قابلتوجهی در روند اصلاحات دینیِ مسیحیت داشت و این خود میتواند آغازگاهِ فهمِ دوبارۀ وحی بهمثابۀ تجربۀ دینی از سویی، و هم ابزاری درجهت اصلاح جامعه باشد.
بعدازاین مقدمه؛ هیلدگارد بینگنی در سال 1098 در منطقهای به نام بینگن در حاشیۀ رود راین و در خانوادهای ثروتمند، اصیل، شریعتگرا و کشیشزاده که اهل رهبانیت بندیکتی بودند، بهدنیا آمد و 81 سال بعد در 1179 درگذشت (برابر با اواخر سدهی پنجم و بیشترِ سدهی ششم هجری). زندگیِ او از کودکی غرق عوالم رؤیا و مکاشفه بود. ازاینرو، برخی معتقدند که خانوادۀ او برای در امان ماندن آخرین دخترشان از عکسالعمل تند کلیسا نسبت به چنین زنانی که آنها را اهل سحر و جاده میانگاشتند، او را به دیر دیزیبادِنبِرگ سپردند.
آنچه هیلدگارد در این دیر آموخت عبارت بود از قواعد سنت بِنِدیکتی، خواندن وُلگات (کتاب مقدس به زبان لاتین)، خصوصاً مزامیر و فعالیت در باغ گیاهان دارویی. برهمیناساس، در 43 سالگی، در مکاشفهای که بهشکل آتش سوزان بر او آشکار شد، چنین پیامی را دریافت کرد:
«بخوان! و بنویس! آنچه میبینی و میشنوی! ... تو! که پیشازاین درسناخوانده بودی...»
Scivias, Hildegard of Bingen, translated by Mother Columba Hart & Jane Bishop, New York: Paulist Press.
ادامه را در پستهای بعد خواهم نوشت که خسته نشوید:)
#هیلدگارد_بینگنی #Hildegard_of_Bingen #مکاشفه #تجربه_دینی #تجربه_عرفانی #وحی
@SaraKashfii
اهمیت این عارفۀ آلمانی در آن است که ازمنظر محتوای مکاشفۀ رسولی (وحی) و ساختارِ آن، قابل مقایسۀ جدی با عرفایی همچون ابوالحسن دیلمی (در، ۳۳۹)، روزبهان بقلی و ابن عربی است. این اشخاص هم از رؤیت امر قدسی سخن گفتهاند، هم از نوعی مأموریت برای ابلاغ آن مشاهدات. همچنین، مکاشفاتی از این دست، میتواند به فهم بهتر تجربۀ دینی بهطورکلی و تجربۀ عرفانی بهطورخاص در فلسفۀ دین و معرفتشناسیِ آن کمک کند. نکتۀ دیگر اینکه مکاشفات هیلدگارد و امثال او که اغلب ازسوی زنان جامعۀ دینی عرضه شده بود، تأثیر قابلتوجهی در روند اصلاحات دینیِ مسیحیت داشت و این خود میتواند آغازگاهِ فهمِ دوبارۀ وحی بهمثابۀ تجربۀ دینی از سویی، و هم ابزاری درجهت اصلاح جامعه باشد.
بعدازاین مقدمه؛ هیلدگارد بینگنی در سال 1098 در منطقهای به نام بینگن در حاشیۀ رود راین و در خانوادهای ثروتمند، اصیل، شریعتگرا و کشیشزاده که اهل رهبانیت بندیکتی بودند، بهدنیا آمد و 81 سال بعد در 1179 درگذشت (برابر با اواخر سدهی پنجم و بیشترِ سدهی ششم هجری). زندگیِ او از کودکی غرق عوالم رؤیا و مکاشفه بود. ازاینرو، برخی معتقدند که خانوادۀ او برای در امان ماندن آخرین دخترشان از عکسالعمل تند کلیسا نسبت به چنین زنانی که آنها را اهل سحر و جاده میانگاشتند، او را به دیر دیزیبادِنبِرگ سپردند.
آنچه هیلدگارد در این دیر آموخت عبارت بود از قواعد سنت بِنِدیکتی، خواندن وُلگات (کتاب مقدس به زبان لاتین)، خصوصاً مزامیر و فعالیت در باغ گیاهان دارویی. برهمیناساس، در 43 سالگی، در مکاشفهای که بهشکل آتش سوزان بر او آشکار شد، چنین پیامی را دریافت کرد:
«بخوان! و بنویس! آنچه میبینی و میشنوی! ... تو! که پیشازاین درسناخوانده بودی...»
Scivias, Hildegard of Bingen, translated by Mother Columba Hart & Jane Bishop, New York: Paulist Press.
ادامه را در پستهای بعد خواهم نوشت که خسته نشوید:)
#هیلدگارد_بینگنی #Hildegard_of_Bingen #مکاشفه #تجربه_دینی #تجربه_عرفانی #وحی
@SaraKashfii
29.03.202511:46
چند روز پیش داشتم مجموعهای از نقاشیهای مربوط به تاریخ مسیحیت را میدیدم که یکی از آنها توجهم را جلب کرد، شاید بهخاطر معصومانگی آن.
قصهی آن این است که دختر ۱۸سالهی اسکاتلندی به نام مارگارت ویلسون در قرن ۱۷ میلادی توسط کلیسای اسقفی انگلستان محکوم به مرگ میشود. او عضو گروهی از اصلاحگران مسیحی به نام میثاقگران (covenanter) بود. خود این میثاقگران شاخهای از پِرسبیتریها بودند که توسط اسکاتلندیها بنیان نهاده شده بود. دیدگاه آنها متأثر از جریان نهضت اصلاحات در آلمان بود؛ جریانی که از یکسده پیشتر توسط مارتین لوتر رقم خورده بود. آنها، سلسلهمراتب کلیسای اسقفی را که توسط پادشاه و قدرت مطلقهی پاپ تعیین میشد نمیپذیرفتند و سوگندهای دیگری را برای ابراز ایمان خود به کار میبردند.
مارگارت بههمراه یک مارگارت دیگر دستگیر میشود. آنها از تصدیق و تعهد به ایمان رسمی اسقفی امتناع میکنند و درنتیجه، محکوم به اعدام میشوند. نوع مرگ آنها اینگونه بود که به چوبی بسته شدند و در مقابل امواج سرد و سنگین دریا قرار گرفتند. این نوع مجازات در فیلم معروف سکوت، اثر مارتین اسکورسیزی نیز به تصویر کشیده شده است.
در قرن نوزدهم، نقاش انگلیسی به نام جان میلیاس، لحظهی مرگ او را با جزئیاتی دقیق از معصومانگی، زیبایی، شجاعت، و تنهایی این دختر که یادآور بهصلیبکشیدن عیسی است، نقاشی کرد. نام این اثر « شهید خلیج سولوِی» است. (The Martyr of Solway Firth)
@SaraKashfii
قصهی آن این است که دختر ۱۸سالهی اسکاتلندی به نام مارگارت ویلسون در قرن ۱۷ میلادی توسط کلیسای اسقفی انگلستان محکوم به مرگ میشود. او عضو گروهی از اصلاحگران مسیحی به نام میثاقگران (covenanter) بود. خود این میثاقگران شاخهای از پِرسبیتریها بودند که توسط اسکاتلندیها بنیان نهاده شده بود. دیدگاه آنها متأثر از جریان نهضت اصلاحات در آلمان بود؛ جریانی که از یکسده پیشتر توسط مارتین لوتر رقم خورده بود. آنها، سلسلهمراتب کلیسای اسقفی را که توسط پادشاه و قدرت مطلقهی پاپ تعیین میشد نمیپذیرفتند و سوگندهای دیگری را برای ابراز ایمان خود به کار میبردند.
مارگارت بههمراه یک مارگارت دیگر دستگیر میشود. آنها از تصدیق و تعهد به ایمان رسمی اسقفی امتناع میکنند و درنتیجه، محکوم به اعدام میشوند. نوع مرگ آنها اینگونه بود که به چوبی بسته شدند و در مقابل امواج سرد و سنگین دریا قرار گرفتند. این نوع مجازات در فیلم معروف سکوت، اثر مارتین اسکورسیزی نیز به تصویر کشیده شده است.
در قرن نوزدهم، نقاش انگلیسی به نام جان میلیاس، لحظهی مرگ او را با جزئیاتی دقیق از معصومانگی، زیبایی، شجاعت، و تنهایی این دختر که یادآور بهصلیبکشیدن عیسی است، نقاشی کرد. نام این اثر « شهید خلیج سولوِی» است. (The Martyr of Solway Firth)
@SaraKashfii
Shown 1 - 20 of 20
Log in to unlock more functionality.