
Реальна Війна

Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

انسانشناسیِ باستانشناختی
به انسان و جامعهاش میپردازیم! مباحث در انسانشناسی (نابرابریهای اجتماعی، میراث، ناسیونالیسم) باستانشناسی و تاریخ ایران، قفقاز، خاورمیانه!
کریم علیزاده هستم، دکتری انسانشناسی/باستانشناسی (از دانشگاه هاروارد)، استادیار دانشگاه تِنِسی در ناکسویل/امریکا
کریم علیزاده هستم، دکتری انسانشناسی/باستانشناسی (از دانشگاه هاروارد)، استادیار دانشگاه تِنِسی در ناکسویل/امریکا
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verifiedTrust
Not trustedLocation
LanguageOther
Channel creation dateJul 28, 2020
Added to TGlist
Mar 25, 2025Records
11.04.202523:59
1.1KSubscribers30.11.202423:59
0Citation index28.02.202516:11
1.2KAverage views per post08.05.202509:16
0Average views per ad post26.03.202514:23
6.51%ER28.02.202516:11
109.36%ERRGrowth
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
Reposted from:
محمدتقی اکبرنژاد



11.04.202507:34
🔺بیانیهای تلخ علیه اقوام ایرانی
واکنش استاد اکبرنژاد به بیانیه جمعی از دانشگاهیان و روشنفکران
جهت مشاهده بر روی آدرس زیر کلیک نمایید:
https://youtu.be/rjXksMfGx38
واتس آپ | تلگرام | اینستاگرام |یوتیوب
🆔 @AkbarNejad_ir
واکنش استاد اکبرنژاد به بیانیه جمعی از دانشگاهیان و روشنفکران
جهت مشاهده بر روی آدرس زیر کلیک نمایید:
https://youtu.be/rjXksMfGx38
واتس آپ | تلگرام | اینستاگرام |یوتیوب
🆔 @AkbarNejad_ir
12.04.202508:09
[مفاهیم] ملت و قوم (2)
کریم علیزاده
همانطور که در بالا اشاره کردم، خیلی از خصوصیاتی که برای یک ملت فهرست میکنند معمولا در تعریف یا فهرست خصوصیات قوم هم دیده میشود. قوم را هم معمولا اجتماعی از مردم توصیف میکنند که دارای هویت فرهنگی و تاریخی مشترک هستند، زبان مشترک دارند، دین و مذهب مشترک دارند و از انسجام هم برخوردارند. پس تفاوت قوم و ملت در چیست؟ تفاوت آنها عمدتا در ارتباط با سیاسی بودن یا نبودن است. ملت مفهومی سیاسی و ماهیتی اساسا سیاسی دارد بدین معنی که اعضای آن مطالبه سیاسی دارند از جمله اینکه میخواهند دولت و کشور مستقل خود را داشته باشند یا توانسته اند دولت-ملت تشکیل دهند و بر قلمرو سرزمینی خود حق حاکمیت اعمال میکنند. خیلی از ملت ها در اصل قوم هایی بودند که به آمال سیاسی خود نائل آمده، ملت شده و دولت تشکیل داده اند (مثل روسها، آلمانی ها، فرانسویها،...). برخلاف ملت، قوم ماهیت و خاصیت سیاسی ندارد و خواهان تشکیل حکومت و خواستار استقلال و تعیین سرنوشت و حق حاکمیت بر سرزمین نیست. لذا، این جنبه سیاسی ملت است که آن را از قوم متمایز میکند.
نکته مهمی در اینجا هست که باعث میشود مرز ملت و دولت چندان هم روشن و واضح نباشد. در دنیا اقوامی هستند که خواهان تشکیل دولت مستقل، برخورداری از حق تعیین سرنوشت و حاکمیت بر قلمرو سرزمین خود هستند. بطور مثال قوم باسک و قوم کاتالان در اسپانیا، کبک ها در کانادا، ببرهای تامیل در سریلانکا، اویغورها در چین... همه اقوامی هستند که خواهان تشکیل دولت مستقل خود و حق تعیین سرنوشت و حاکمیت بر قلمرو خود هستند. برای ما ایرانی ها مثالهای نزدیک تر و آشناتری هم وجود دارد. بطور مثال، کوردها قومی هستند که در 3-4 کشور حضور دارند، و به خاطر آمال سیاسی شان با همه دولتهای حاکم بر آن کشورها در مبارزه اند. تورکهای آذربایجان در ایران هم وضعیت مشابهی دارند (این دو در ایران و در مقطع کوتاهی در دهه بیست شمسی توانستند دولت تشکیل دهند ولی بنا به دلایلی که میدانیم دوام نیاوردند). فلسطینی ها هم ملتی بدون دولت هستند. متخصصین علوم سیاسی این موارد یا اقوامی که مطالبات و آمال سیاسی دارند را ملت محسوب میکنند با این تفاوت که اینها "ملت های بدون دولت" هستند.
علاوه بر ملل بدون دولت و کشورهای چندقومی و چندملیتی، ملتهایی هم هستند که اتفاقا چندین دولت تشکیل داده اند. مثلا کره ای ها دو دولت تشکیل داده اند (کره شمالی و کره جنوبی)، اعراب چندین دولت دارند (عربستان، امارات، کویت، عمان، اردن....)، تورکها هم چندین دولت دارند (ترکیه، آذربایجان، اوزبکستان، ترکمنستان، قزاقستان...)، اسپانیایی ها هم چندین دولت دارند (اسپانیا، آرژانتین، شیلی، اوروگوئه....). بر این فهرست میتوان موارد دیگری هم اضافه کرد.
اینکه چه زمانی موئلفه ها و خصوصیات ملت-دولت با هم جمع شدند و باعث بوجود آمدن اولین ملت ها شدند هنوز مورد بحث است. هستند کسانی که قدمت اولین ملت را به اسپانیا و برهه زمانی بیرون راندن آخرین بازماندگان اعراب مور که در اندلس حکومت میکردند میکشانند. کسانی هم همچون لیا گرینفلد (Liah Greenfeld) هستند که منشاء اولین ملت را در تاریخ بعد از رنسانس انگلستان جستجو میکنند. اما اکثر محققین این حوزه بر این اعتقادند که فرانسه اولین ملتی است فقط با داشتن بعضی از خصوصیات و موئلفه های آن و با انقلاب فرانسه (1789-1799 میلادی) «ساخته» و تشکیل شد. البته باید گفت که تشکیل و یا ساختن ملت چیزی مثل یک اتفاق یک شبه نیست. مللی هستند که دهه هاست برای تشکیل کشور و دولت مستقل خود دارند مبارزه میکنند. همه مللی هم که موفق به تشکیل دولت شده اند کارشان تمام نشده است. ملت سازی یک پروسه بلندمدت و تقریبا دائمی است که ملزومات و ابزارهای ساخت آن دائم در کار تولید و بازتولید ملت و هویت ملی هستند. بطور مثال پروژه ملت سازی در اولین دولت-ملت دنیا، یعنی فرانسه، هنوز تمام نشده و کشور فرانسه هنوز با مسائل و مشکلات مختلفی در این رابطه روبروست. در همه کشورهای دنیا نیرو و موتور محرکه اصلی در پروژه ملت سازی چیزی جز ناسیونالیسم (ملی گرایی) نیست. تئوریهای متعددی وجود دارند که به منشاء و مراحل تشکیل ملت و پروسه ای که طی میکند، و موتور محرکه آن یعنی ایدئولوژی ملی گرایی (ناسیونالیسم) و اشکال مختلف ناسیونالیسم میپردازند که بعدها به این تئوری ها خواهم پرداخت.
کریم علیزاده
همانطور که در بالا اشاره کردم، خیلی از خصوصیاتی که برای یک ملت فهرست میکنند معمولا در تعریف یا فهرست خصوصیات قوم هم دیده میشود. قوم را هم معمولا اجتماعی از مردم توصیف میکنند که دارای هویت فرهنگی و تاریخی مشترک هستند، زبان مشترک دارند، دین و مذهب مشترک دارند و از انسجام هم برخوردارند. پس تفاوت قوم و ملت در چیست؟ تفاوت آنها عمدتا در ارتباط با سیاسی بودن یا نبودن است. ملت مفهومی سیاسی و ماهیتی اساسا سیاسی دارد بدین معنی که اعضای آن مطالبه سیاسی دارند از جمله اینکه میخواهند دولت و کشور مستقل خود را داشته باشند یا توانسته اند دولت-ملت تشکیل دهند و بر قلمرو سرزمینی خود حق حاکمیت اعمال میکنند. خیلی از ملت ها در اصل قوم هایی بودند که به آمال سیاسی خود نائل آمده، ملت شده و دولت تشکیل داده اند (مثل روسها، آلمانی ها، فرانسویها،...). برخلاف ملت، قوم ماهیت و خاصیت سیاسی ندارد و خواهان تشکیل حکومت و خواستار استقلال و تعیین سرنوشت و حق حاکمیت بر سرزمین نیست. لذا، این جنبه سیاسی ملت است که آن را از قوم متمایز میکند.
نکته مهمی در اینجا هست که باعث میشود مرز ملت و دولت چندان هم روشن و واضح نباشد. در دنیا اقوامی هستند که خواهان تشکیل دولت مستقل، برخورداری از حق تعیین سرنوشت و حاکمیت بر قلمرو سرزمین خود هستند. بطور مثال قوم باسک و قوم کاتالان در اسپانیا، کبک ها در کانادا، ببرهای تامیل در سریلانکا، اویغورها در چین... همه اقوامی هستند که خواهان تشکیل دولت مستقل خود و حق تعیین سرنوشت و حاکمیت بر قلمرو خود هستند. برای ما ایرانی ها مثالهای نزدیک تر و آشناتری هم وجود دارد. بطور مثال، کوردها قومی هستند که در 3-4 کشور حضور دارند، و به خاطر آمال سیاسی شان با همه دولتهای حاکم بر آن کشورها در مبارزه اند. تورکهای آذربایجان در ایران هم وضعیت مشابهی دارند (این دو در ایران و در مقطع کوتاهی در دهه بیست شمسی توانستند دولت تشکیل دهند ولی بنا به دلایلی که میدانیم دوام نیاوردند). فلسطینی ها هم ملتی بدون دولت هستند. متخصصین علوم سیاسی این موارد یا اقوامی که مطالبات و آمال سیاسی دارند را ملت محسوب میکنند با این تفاوت که اینها "ملت های بدون دولت" هستند.
علاوه بر ملل بدون دولت و کشورهای چندقومی و چندملیتی، ملتهایی هم هستند که اتفاقا چندین دولت تشکیل داده اند. مثلا کره ای ها دو دولت تشکیل داده اند (کره شمالی و کره جنوبی)، اعراب چندین دولت دارند (عربستان، امارات، کویت، عمان، اردن....)، تورکها هم چندین دولت دارند (ترکیه، آذربایجان، اوزبکستان، ترکمنستان، قزاقستان...)، اسپانیایی ها هم چندین دولت دارند (اسپانیا، آرژانتین، شیلی، اوروگوئه....). بر این فهرست میتوان موارد دیگری هم اضافه کرد.
اینکه چه زمانی موئلفه ها و خصوصیات ملت-دولت با هم جمع شدند و باعث بوجود آمدن اولین ملت ها شدند هنوز مورد بحث است. هستند کسانی که قدمت اولین ملت را به اسپانیا و برهه زمانی بیرون راندن آخرین بازماندگان اعراب مور که در اندلس حکومت میکردند میکشانند. کسانی هم همچون لیا گرینفلد (Liah Greenfeld) هستند که منشاء اولین ملت را در تاریخ بعد از رنسانس انگلستان جستجو میکنند. اما اکثر محققین این حوزه بر این اعتقادند که فرانسه اولین ملتی است فقط با داشتن بعضی از خصوصیات و موئلفه های آن و با انقلاب فرانسه (1789-1799 میلادی) «ساخته» و تشکیل شد. البته باید گفت که تشکیل و یا ساختن ملت چیزی مثل یک اتفاق یک شبه نیست. مللی هستند که دهه هاست برای تشکیل کشور و دولت مستقل خود دارند مبارزه میکنند. همه مللی هم که موفق به تشکیل دولت شده اند کارشان تمام نشده است. ملت سازی یک پروسه بلندمدت و تقریبا دائمی است که ملزومات و ابزارهای ساخت آن دائم در کار تولید و بازتولید ملت و هویت ملی هستند. بطور مثال پروژه ملت سازی در اولین دولت-ملت دنیا، یعنی فرانسه، هنوز تمام نشده و کشور فرانسه هنوز با مسائل و مشکلات مختلفی در این رابطه روبروست. در همه کشورهای دنیا نیرو و موتور محرکه اصلی در پروژه ملت سازی چیزی جز ناسیونالیسم (ملی گرایی) نیست. تئوریهای متعددی وجود دارند که به منشاء و مراحل تشکیل ملت و پروسه ای که طی میکند، و موتور محرکه آن یعنی ایدئولوژی ملی گرایی (ناسیونالیسم) و اشکال مختلف ناسیونالیسم میپردازند که بعدها به این تئوری ها خواهم پرداخت.
08.04.202502:27
کنترل اذهان عمومی و علوم اجتماعی (بخش اول)
کریم علیزاده
بین مردم، بالاخص قشر تحصیلکرده (دانشگاهیان و روشنفکران) توافقی عمومی وجود دارد مبنی بر اینکه حکومتها/دولتها مخالف علوم اجتماعی هستند یا آنها را برای منافع خود کنترل میکنند. این مسئله مختص ایران یا حتی جهان سوم هم نیست بلکه امری بین المللی است و در همه کشورهای دنیا مشاهده میشود. در انتهای بحث بطور خلاصه خواهم گفت که مشکل عمده اتفاقا حکومت نیست. اما چرا حکومتها علوم اجتماعی را کنترل میکنند؟ مطالعاتی که در همین علوم اجتماعی انجام شده نشان میدهد که حکومتها اعمال کنترل میکنند برای این که مطالعات و تحقیقات علوم اجتماعی بالقوه میتوانند وضع موجود را زیرسوال ببرند یا به چالش بکشند، تصمیمات غلط سیاسی را افشا میکنند، و اطلاعاتی ممکن است منتشر کنند که از نظر حاکمان تهدیدی برای قدرت و ایدئولوژی حاکم محسوب میشود. علوم اجتماعی اغلب ساختارهای قدرت، نابرابریهای اجتماعی، و مشکلات اجتماعی را مطالعه میکنند و یافته های تحقیقاتی در این علوم ممکن است ناقض سیاستهای حاکم باشند و یا روایت حکومتی را به چالش بکشند. بنابراین، حکومتها برای اینکه بتوانند قدرت را و وضع موجود را حفظ کنند، علوم اجتماعی را به طرق مختلف کنترل میکنند.
حکومتها خیلی قبل از اینکه علوم اجتماعی را بطور مستقیم و در سطح دانشگاهی کنترل کنند، جامعه را برای انجام یا حیات آن سخت میکنند. آنها عمدتا از طریق تحت کنترل گرفتن آموزش و پرورش دولتی/ملی و دانشگاهها به اذهان توده مردم دسترسی پیدا میکنند و ایدئولوژی حکومتی را جاری و اعمال میکنند. از طریق وزارت آموزش و پرورش ملی و دانشگاهها، استانداردسازی و یکسان سازیِ تحصیل علم انجام میشود (اگر همه جا استفاده از کتاب درسی برای قبل از دانشگاه امری معمول باشد، ایران از معدود کشورهایی است که حتی در سطح دانشگاهها هم اساتید از کتاب درسی استفاده میکنند). موسسات دیگری هم هستند که در کنار این دو نهاد و در شکل دادن و یا ایجاد باورهای عمومی، ارائه روایت های تاریخی یکسان و متناسب با ایدئولوژی حکومتی (یا حداقل روایتهایی که به ضرر ایدئولوژی حکومتی نیست) نقش مهمی بازی میکنند. نمونه های زیادی از این نهادها هم از دوره شاه و در حال حاضر وجود دارند، بطور مثال پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، پژوهشگاه میراث فرهنگی، پژوهشکده تاریخ معاصر، مرکز دائره المعارف، موسسات انتشاراتی همچون انجمن آثار ملی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، انتشارات سمت و .... را میتوان نام برد. شکل دادن به افکار عمومی، پروپاگاندا، ربطی هم به نوع رژیم حاکم ندارد و در همه رژیم های توتالیتر، کمونیستی، دموکراتیک، مذهبی، لائیک... مشاهده میشود. حتی این کار منحصر به عصر مدرن و دولت-ملتها هم نیست. هم در جوامع خانسالار (chiefdom)، هم جوامع حکومتی و در امپراطوریهای عصر باستان هم امری شناخته شده است و به اشکال مختلف اعمال میشد. جوامع پیشامدرن از رسانه های متعدد و البته متفاوتی برای شکل دادن به افکار عمومی استفاده کرده اند. در اینجا به دو نمونه از پروپاگانداهای حکومتی عصر باستان اشاره میکنم: یکی از قدیمی ترین های آنها ساختن و انتشار داستان تولد سارگن اکدی در اواخر هزاره سوم قبل از میلاد است که این داستان چهره ای ماورای انسانی برای وی قائل میشد. نمونه دیگر هم چند هزاره بعدتر در کتیبه بیستون داریوش هخامنشی ظهور کرد که طبق آن تمامی کشتارهایی که داریوش انجام داده بود را امری ضروری و برای تداوم امپراطوری توجیه میکرد. در عصر پیشامدرن حکومتها به اذهان همه یا عموم مردم و به شکلی که امروزه دیده میشود دسترسی نداشتند.
در عصر مدرن سوادآموزی و تحصیل علم ملی/عمومی شده و از این طریق حکومتها به اذهان توده مردم دسترسی پیدا کرده اند و میلیونها نفر در هر کشوری در معرض پروپاگاندا و ایدئولوژی حکومتی قرار میگیرند. لذا ممکن است میلیونها نفر درباره یک موضوعی همگی شبیه به هم فکر کنند و حتی موضعی یکسان بگیرند. تعداد کسانی که این بعضی ایده ها را همچون واقعیت و حقیقت قبول دارند به قدری زیاد است که تردید و زیرسوال بردن آنها خیلی سخت و پرهزینه است (از این نظر به هیچوجه قابل قیاس با عصر پیشامدرن نیست). در چند یادداشت اخیر به کارکرد ایدئولوژی اشاراتی کرده ام. نوشتم که ایدئولوژی مهمترین کاری که انجام میدهد این است که چیزهایی که محصول خود بشرند یا غیرطبیعی اند را طبیعی، عادی، نرمال، بدیهی جلوه میدهد طوری که مردم حتی به فکرشان هم خطور نمیکند که آن چیزها را میتوان زیرسوال برد، درستی یا نادرستی آنها را تجزیه و تحلیل کرد، یا به زبان ساده در آنها شک کرد. (ادامه در پایین 👇)
کریم علیزاده
بین مردم، بالاخص قشر تحصیلکرده (دانشگاهیان و روشنفکران) توافقی عمومی وجود دارد مبنی بر اینکه حکومتها/دولتها مخالف علوم اجتماعی هستند یا آنها را برای منافع خود کنترل میکنند. این مسئله مختص ایران یا حتی جهان سوم هم نیست بلکه امری بین المللی است و در همه کشورهای دنیا مشاهده میشود. در انتهای بحث بطور خلاصه خواهم گفت که مشکل عمده اتفاقا حکومت نیست. اما چرا حکومتها علوم اجتماعی را کنترل میکنند؟ مطالعاتی که در همین علوم اجتماعی انجام شده نشان میدهد که حکومتها اعمال کنترل میکنند برای این که مطالعات و تحقیقات علوم اجتماعی بالقوه میتوانند وضع موجود را زیرسوال ببرند یا به چالش بکشند، تصمیمات غلط سیاسی را افشا میکنند، و اطلاعاتی ممکن است منتشر کنند که از نظر حاکمان تهدیدی برای قدرت و ایدئولوژی حاکم محسوب میشود. علوم اجتماعی اغلب ساختارهای قدرت، نابرابریهای اجتماعی، و مشکلات اجتماعی را مطالعه میکنند و یافته های تحقیقاتی در این علوم ممکن است ناقض سیاستهای حاکم باشند و یا روایت حکومتی را به چالش بکشند. بنابراین، حکومتها برای اینکه بتوانند قدرت را و وضع موجود را حفظ کنند، علوم اجتماعی را به طرق مختلف کنترل میکنند.
حکومتها خیلی قبل از اینکه علوم اجتماعی را بطور مستقیم و در سطح دانشگاهی کنترل کنند، جامعه را برای انجام یا حیات آن سخت میکنند. آنها عمدتا از طریق تحت کنترل گرفتن آموزش و پرورش دولتی/ملی و دانشگاهها به اذهان توده مردم دسترسی پیدا میکنند و ایدئولوژی حکومتی را جاری و اعمال میکنند. از طریق وزارت آموزش و پرورش ملی و دانشگاهها، استانداردسازی و یکسان سازیِ تحصیل علم انجام میشود (اگر همه جا استفاده از کتاب درسی برای قبل از دانشگاه امری معمول باشد، ایران از معدود کشورهایی است که حتی در سطح دانشگاهها هم اساتید از کتاب درسی استفاده میکنند). موسسات دیگری هم هستند که در کنار این دو نهاد و در شکل دادن و یا ایجاد باورهای عمومی، ارائه روایت های تاریخی یکسان و متناسب با ایدئولوژی حکومتی (یا حداقل روایتهایی که به ضرر ایدئولوژی حکومتی نیست) نقش مهمی بازی میکنند. نمونه های زیادی از این نهادها هم از دوره شاه و در حال حاضر وجود دارند، بطور مثال پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، پژوهشگاه میراث فرهنگی، پژوهشکده تاریخ معاصر، مرکز دائره المعارف، موسسات انتشاراتی همچون انجمن آثار ملی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، انتشارات سمت و .... را میتوان نام برد. شکل دادن به افکار عمومی، پروپاگاندا، ربطی هم به نوع رژیم حاکم ندارد و در همه رژیم های توتالیتر، کمونیستی، دموکراتیک، مذهبی، لائیک... مشاهده میشود. حتی این کار منحصر به عصر مدرن و دولت-ملتها هم نیست. هم در جوامع خانسالار (chiefdom)، هم جوامع حکومتی و در امپراطوریهای عصر باستان هم امری شناخته شده است و به اشکال مختلف اعمال میشد. جوامع پیشامدرن از رسانه های متعدد و البته متفاوتی برای شکل دادن به افکار عمومی استفاده کرده اند. در اینجا به دو نمونه از پروپاگانداهای حکومتی عصر باستان اشاره میکنم: یکی از قدیمی ترین های آنها ساختن و انتشار داستان تولد سارگن اکدی در اواخر هزاره سوم قبل از میلاد است که این داستان چهره ای ماورای انسانی برای وی قائل میشد. نمونه دیگر هم چند هزاره بعدتر در کتیبه بیستون داریوش هخامنشی ظهور کرد که طبق آن تمامی کشتارهایی که داریوش انجام داده بود را امری ضروری و برای تداوم امپراطوری توجیه میکرد. در عصر پیشامدرن حکومتها به اذهان همه یا عموم مردم و به شکلی که امروزه دیده میشود دسترسی نداشتند.
در عصر مدرن سوادآموزی و تحصیل علم ملی/عمومی شده و از این طریق حکومتها به اذهان توده مردم دسترسی پیدا کرده اند و میلیونها نفر در هر کشوری در معرض پروپاگاندا و ایدئولوژی حکومتی قرار میگیرند. لذا ممکن است میلیونها نفر درباره یک موضوعی همگی شبیه به هم فکر کنند و حتی موضعی یکسان بگیرند. تعداد کسانی که این بعضی ایده ها را همچون واقعیت و حقیقت قبول دارند به قدری زیاد است که تردید و زیرسوال بردن آنها خیلی سخت و پرهزینه است (از این نظر به هیچوجه قابل قیاس با عصر پیشامدرن نیست). در چند یادداشت اخیر به کارکرد ایدئولوژی اشاراتی کرده ام. نوشتم که ایدئولوژی مهمترین کاری که انجام میدهد این است که چیزهایی که محصول خود بشرند یا غیرطبیعی اند را طبیعی، عادی، نرمال، بدیهی جلوه میدهد طوری که مردم حتی به فکرشان هم خطور نمیکند که آن چیزها را میتوان زیرسوال برد، درستی یا نادرستی آنها را تجزیه و تحلیل کرد، یا به زبان ساده در آنها شک کرد. (ادامه در پایین 👇)
08.04.202502:28
کنترل اذهان عمومی و علوم اجتماعی (بخش دوم)
کریم علیزاده
اگر کسی سوال کند که کجاها و چطور میتوان ایدئولوژی حکومتی را تشخیص داد، میگویم آنها را بین ایده ها، باورها و تابوهای رایج و عمومی میتوان یافت، بطور اخص بین آنهایی که طبیعی و بدیهی سازی شده اند. ما هیچوقت به صحت و سقم اینها شک نمیکنیم و زیرسوال نمی بریم چون ایدئولوژی سیاسی پوششی روی آن کشیده تا نبینیم یا فراموش کنیم که اینها در یک پروسه تاریخی/اجتماعی/فرهنگی ساخته میشود و به هیچوجهی طبیعی نیستند. میخواهم بگویم که حکومت اولین و سخت ترین مانع علوم اجتماعی نیست. بزرگترین و اولین مانع برای علوم اجتماعی همین ایده ها و باورهای رایج و عمومی بین مردم، مخصوصا تحصیلکرده ها، هستند. اولین کسانی که میایند سراغ محقق علوم اجتماعی عمال حکومتی نیستند، بلکه همکارانش، دانشگاهیان و روشنفکران هستند. اینها هستند که ابتدا میایند سراغ محقق علوم اجتماعی چون به ظن ایشان "بدیهیات" را زیرسوال برده است (انگار مقدسات زیر سوال رفته باشد). اینها هستند که نقش عمال حکومتی را (بعضا حتی آگاهانه و عامدانه) بازی میکنند و کارشان تولید و بازتولید و انتشار ایدئولوژی حکومت است (صرفنظر از اینکه چه رژیمی حاکم باشد).
توصیه میکنم فکر کنید به چیزهایی که نمی توانید به راحتی زیرسوال ببرید یا با آنها مخالفت کنید. اشتباه نکنید، این چیزها الزاما سیاسی "به نظر نمی رسند." فهرستی از ایده ها، مفاهیم و چیزهایی که اجتماعی، فرهنگی یا تاریخی هستند تهیه کنید و ببینید کدامیک را نمیتوانید زیرسوال ببرید، با آنها مخالفت کنید، یا درباره شان شک و تردید ایجاد کنید. ببینید درباره کدام ها اکثر مردم موضع تدافعی خواهند گرفت. حامل های ایدئولوژی حکومتی بین همانها هستند. به قول گرامشی (Gramsci)، سلطه در ایدئولوژی قابل مشاهده نیست. سلطه را میتوان در محدودیت های عقل سلیم مشاهده کرد، سلطه را میتوان در چیزهایی مشاهده کرد که مردم آنها را واقعیت/حقیقت می پندارند. به عبارتی، مشکل بین ماها و در اذهان خودمان است. اگر نتوانیم تغییرات اجتماعی و فرهنگی ایجاد کنیم تغییر رژیم هیچ فایده ای نخواهد داشت چون همه چیز بازتولید خواهد شد. ایجاد تغییرات توسط مردم اتفاقا ممکن و در دسترس است. مردم میتوانند خیلی چیزها را تغییر دهند بدون اینکه نیاز به تقابل با حکومت داشته باشند. مردم در حوزه وسیعی از امور اجتماعی و فرهنگی عاملیت دارند. به نظر من خیلی از این تغییراتی که جامعه ایران احتیاج دارد مهم تر از تغییر رژیم هستند.
کریم علیزاده
اگر کسی سوال کند که کجاها و چطور میتوان ایدئولوژی حکومتی را تشخیص داد، میگویم آنها را بین ایده ها، باورها و تابوهای رایج و عمومی میتوان یافت، بطور اخص بین آنهایی که طبیعی و بدیهی سازی شده اند. ما هیچوقت به صحت و سقم اینها شک نمیکنیم و زیرسوال نمی بریم چون ایدئولوژی سیاسی پوششی روی آن کشیده تا نبینیم یا فراموش کنیم که اینها در یک پروسه تاریخی/اجتماعی/فرهنگی ساخته میشود و به هیچوجهی طبیعی نیستند. میخواهم بگویم که حکومت اولین و سخت ترین مانع علوم اجتماعی نیست. بزرگترین و اولین مانع برای علوم اجتماعی همین ایده ها و باورهای رایج و عمومی بین مردم، مخصوصا تحصیلکرده ها، هستند. اولین کسانی که میایند سراغ محقق علوم اجتماعی عمال حکومتی نیستند، بلکه همکارانش، دانشگاهیان و روشنفکران هستند. اینها هستند که ابتدا میایند سراغ محقق علوم اجتماعی چون به ظن ایشان "بدیهیات" را زیرسوال برده است (انگار مقدسات زیر سوال رفته باشد). اینها هستند که نقش عمال حکومتی را (بعضا حتی آگاهانه و عامدانه) بازی میکنند و کارشان تولید و بازتولید و انتشار ایدئولوژی حکومت است (صرفنظر از اینکه چه رژیمی حاکم باشد).
توصیه میکنم فکر کنید به چیزهایی که نمی توانید به راحتی زیرسوال ببرید یا با آنها مخالفت کنید. اشتباه نکنید، این چیزها الزاما سیاسی "به نظر نمی رسند." فهرستی از ایده ها، مفاهیم و چیزهایی که اجتماعی، فرهنگی یا تاریخی هستند تهیه کنید و ببینید کدامیک را نمیتوانید زیرسوال ببرید، با آنها مخالفت کنید، یا درباره شان شک و تردید ایجاد کنید. ببینید درباره کدام ها اکثر مردم موضع تدافعی خواهند گرفت. حامل های ایدئولوژی حکومتی بین همانها هستند. به قول گرامشی (Gramsci)، سلطه در ایدئولوژی قابل مشاهده نیست. سلطه را میتوان در محدودیت های عقل سلیم مشاهده کرد، سلطه را میتوان در چیزهایی مشاهده کرد که مردم آنها را واقعیت/حقیقت می پندارند. به عبارتی، مشکل بین ماها و در اذهان خودمان است. اگر نتوانیم تغییرات اجتماعی و فرهنگی ایجاد کنیم تغییر رژیم هیچ فایده ای نخواهد داشت چون همه چیز بازتولید خواهد شد. ایجاد تغییرات توسط مردم اتفاقا ممکن و در دسترس است. مردم میتوانند خیلی چیزها را تغییر دهند بدون اینکه نیاز به تقابل با حکومت داشته باشند. مردم در حوزه وسیعی از امور اجتماعی و فرهنگی عاملیت دارند. به نظر من خیلی از این تغییراتی که جامعه ایران احتیاج دارد مهم تر از تغییر رژیم هستند.
12.04.202507:45
[مفاهیم] ملت و قوم (1)
کریم علیزاده
تقریبا همه علوم اجتماعی با مفهوم ملت سروکار دارند و در هرکدام تعاریف متعددی می توان برایش یافت. اما بیش از همه در علوم سیاسی و جغرافیای سیاسی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. در انسانشناسی شاید بیش از هر کسی توماس اریکسن (Thomas Eriksen) بر این موضوع متمرکز بوده و انتشارات زیادی درباره آن داشته است. مفهوم ملت ممکن است با مفاهیم دیگری چون کشور، شهروند، دولت... خلط شود. ملت از آن مفاهیمی هم است که چند نفر متخصص نمیتوانید پیدا کنید که در تعریف آن توافق داشته باشند.
ملت اساسا مفهومی سیاسی است. ملت امری طبیعی نیست بلکه ساختگی و محصول خود بشر است که طی دو قرن اخیر ظهور پیدا کرده است. ملت اجتماعی سیاسی و بزرگ از مردم است که اعضای آن "فکر میکنند" عضوی از یک اجتماع واحد هستند، به آن تعلق خاطر سیاسی دارند، و بر اساس این "فرض" اعضا به خودشان اجازه میدهند از ضمیر اول شخص جمع ("ما") برای اشاره به خودشان استفاده کنند. چون این اجتماع انسانی به قدری بزرگ است که همه اعضای آن نمیتوانند همدیگر را از قبل شناخته باشند، به همین خاطر اعضای این اجتماع "فرض" میکنند که اعضای یک گروه واحد هستند. لذا، بندیکت اندرسون (Benedict Anderson)، یکی از مشهورترین متخصصین این حوزه، ملت را "اجتماع فرضی" یا "تخیلی" میداند.
بعضی ها با درک ساده ای از آن میگویند که ملت شامل همه مردمانی میشود که در داخل مرزهای سیاسی یک کشور زندگی میکنند. اما این تعریف ساده انگارانه است و نه همه شمول. ناسیونالیست ها ملت را شامل مردمانی میدانند که از خودآگاهی جمعی برخوردارند، تاریخ مشترک، زبان، میراث فرهنگی، دین و نیای مشترک.... دارند و در یک قلمرو سرزمینی زندگی میکنند. از نظر اینان ملت از انسجام هم برخوردارست، بطور مثال اعضای یک ملت ممکن است با هم به جنگ بروند. علاوه بر این اشتراکات، این اجتماع آمال سیاسی دارند و میخواهند از نظر سیاسی مستقل باشند، حق تعیین سرنوشت خود را داشته باشند و به واسطه تشکیل دولت حق حاکمیت بر سرزمین خود اعمال کنند. جالب است بدانید که بجز موارد اخیر که سیاسی اند، خیلی از فاکتورهایی که در تعریف ملت می بینیم در تعریف قوم هم از همانها استفاده میشود (نک. پایین تر). بیایید به ساختار موئلفه های اصلی ملت بهتر نگاه کنیم.
اول) میگویند ملت یک اجتماع واحد و طبیعی از مردم است. بدین معنی که یک کل واحد با تاریخ و میراث فرهنگی مشترک هستند. اما به ندرت میتوان کشوری در دنیا پیدا کرد که مردمان آن همه این اشتراکات را یکجا داشته باشند. کمتر کشوری در دنیا میتوان یافت که چند فرهنگی، چند زبانی، چند مذهبی... یا بعبارتی چندقومی و چندملیتی نباشد. لذا، این گفته که ملت یک کل واحد و همسان است یک توهم یا افسانه بیش نیست. به ظن متخصصین علوم سیاسی تنها کشوری که مردمش اکثر این خصوصیات را دارند و به تعریف ملت نزدیک میشود ژاپن است. ولی باستانشناسان و مورخین بهتر میدانند که مورد ژاپن هم صحت ندارد. مردمان ژاپن ترکیبی از حداقل سه گروه جمعیتی/اجتماعی-فرهنگی/تاریخی هستند: نوادگان یا بازماندگان جوامع کوچرو باستانی (جومون ها) و مردمانی از نوادگان کشاورزانی از شبه جزیره کره به جزایر جنوبی ژاپن مهاجرت کردند (این مهاجران کره ای بودند که در ژاپن شهرنشینی و کتابت را شروع کردند و اولین حکومتها را نیز تشکیل دادند). مطالعات باستان ژنتیک هم نشان میدهد که در این بین گروه سومی هستند که هنوز به خوبی شناخته نشده است.
دوم) میگویند ملت چون یک اجتماع واحد است منسجم عمل میکند. مثلا میتوان گفت روس ها، چینی ها، امریکایی ها، یا آلمانی ها در جنگ جهانی دوم یا .... فلان و بهمان کردند. اما نکته گمراه کننده این است که عاملیت خیلی از کارها در سطح بین المللی با دولتهاست نه ملتها. عاملیت با دولتهایی است که همیشه برای مشروعیت بخشیدن به تصمیمات و اعمالشان خود را نماینده ملت معرفی میکنند. خوب میدانیم که مردم در خیلی از کشورها با تصمیمات دولتهایشان مخالف هستند. علاوه بر این، مردمانی هم هستند که اتفاقا دولتشان را نماینده خود نمیدانند. با این حال، اعمال و تصمیمات دولتها در سطح بین المللی به اسم آن "ملت" نوشته میشود.
سوم) میگویند اعضای یک ملت هویت ملی واحدی دارند. ناسیونالیستها فکر میکنند که هویت ملی بالاترین و مهمترین هویت جمعی باید باشد و بر همه هویت های یک فرد ارجحیت دارد. اما میدانیم که افراد و گروههای مختلفی ممکن است در عمل هویت ملی را مهمترین در نظر نگیرند. مثالهای زیادی هست که نشان میدهد حتی خود ناسیونالیستها در عمل ممکن است از ملیت خود بگذرند و مسائل دیگری را به آن ترجیح دهند (مثال صف طولانی ایرانیان "وطن پرست" که جلوی سفارت کشورهای اروپایی برای ویزای مهاجرت صف میکشند و ممکن است سالها به دنبال کسب شهروندی و ملیت فلان یا بهمان کشور باشند). پس بیایید واقعیات را از شعارها تمیز کنیم.
کریم علیزاده
تقریبا همه علوم اجتماعی با مفهوم ملت سروکار دارند و در هرکدام تعاریف متعددی می توان برایش یافت. اما بیش از همه در علوم سیاسی و جغرافیای سیاسی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. در انسانشناسی شاید بیش از هر کسی توماس اریکسن (Thomas Eriksen) بر این موضوع متمرکز بوده و انتشارات زیادی درباره آن داشته است. مفهوم ملت ممکن است با مفاهیم دیگری چون کشور، شهروند، دولت... خلط شود. ملت از آن مفاهیمی هم است که چند نفر متخصص نمیتوانید پیدا کنید که در تعریف آن توافق داشته باشند.
ملت اساسا مفهومی سیاسی است. ملت امری طبیعی نیست بلکه ساختگی و محصول خود بشر است که طی دو قرن اخیر ظهور پیدا کرده است. ملت اجتماعی سیاسی و بزرگ از مردم است که اعضای آن "فکر میکنند" عضوی از یک اجتماع واحد هستند، به آن تعلق خاطر سیاسی دارند، و بر اساس این "فرض" اعضا به خودشان اجازه میدهند از ضمیر اول شخص جمع ("ما") برای اشاره به خودشان استفاده کنند. چون این اجتماع انسانی به قدری بزرگ است که همه اعضای آن نمیتوانند همدیگر را از قبل شناخته باشند، به همین خاطر اعضای این اجتماع "فرض" میکنند که اعضای یک گروه واحد هستند. لذا، بندیکت اندرسون (Benedict Anderson)، یکی از مشهورترین متخصصین این حوزه، ملت را "اجتماع فرضی" یا "تخیلی" میداند.
بعضی ها با درک ساده ای از آن میگویند که ملت شامل همه مردمانی میشود که در داخل مرزهای سیاسی یک کشور زندگی میکنند. اما این تعریف ساده انگارانه است و نه همه شمول. ناسیونالیست ها ملت را شامل مردمانی میدانند که از خودآگاهی جمعی برخوردارند، تاریخ مشترک، زبان، میراث فرهنگی، دین و نیای مشترک.... دارند و در یک قلمرو سرزمینی زندگی میکنند. از نظر اینان ملت از انسجام هم برخوردارست، بطور مثال اعضای یک ملت ممکن است با هم به جنگ بروند. علاوه بر این اشتراکات، این اجتماع آمال سیاسی دارند و میخواهند از نظر سیاسی مستقل باشند، حق تعیین سرنوشت خود را داشته باشند و به واسطه تشکیل دولت حق حاکمیت بر سرزمین خود اعمال کنند. جالب است بدانید که بجز موارد اخیر که سیاسی اند، خیلی از فاکتورهایی که در تعریف ملت می بینیم در تعریف قوم هم از همانها استفاده میشود (نک. پایین تر). بیایید به ساختار موئلفه های اصلی ملت بهتر نگاه کنیم.
اول) میگویند ملت یک اجتماع واحد و طبیعی از مردم است. بدین معنی که یک کل واحد با تاریخ و میراث فرهنگی مشترک هستند. اما به ندرت میتوان کشوری در دنیا پیدا کرد که مردمان آن همه این اشتراکات را یکجا داشته باشند. کمتر کشوری در دنیا میتوان یافت که چند فرهنگی، چند زبانی، چند مذهبی... یا بعبارتی چندقومی و چندملیتی نباشد. لذا، این گفته که ملت یک کل واحد و همسان است یک توهم یا افسانه بیش نیست. به ظن متخصصین علوم سیاسی تنها کشوری که مردمش اکثر این خصوصیات را دارند و به تعریف ملت نزدیک میشود ژاپن است. ولی باستانشناسان و مورخین بهتر میدانند که مورد ژاپن هم صحت ندارد. مردمان ژاپن ترکیبی از حداقل سه گروه جمعیتی/اجتماعی-فرهنگی/تاریخی هستند: نوادگان یا بازماندگان جوامع کوچرو باستانی (جومون ها) و مردمانی از نوادگان کشاورزانی از شبه جزیره کره به جزایر جنوبی ژاپن مهاجرت کردند (این مهاجران کره ای بودند که در ژاپن شهرنشینی و کتابت را شروع کردند و اولین حکومتها را نیز تشکیل دادند). مطالعات باستان ژنتیک هم نشان میدهد که در این بین گروه سومی هستند که هنوز به خوبی شناخته نشده است.
دوم) میگویند ملت چون یک اجتماع واحد است منسجم عمل میکند. مثلا میتوان گفت روس ها، چینی ها، امریکایی ها، یا آلمانی ها در جنگ جهانی دوم یا .... فلان و بهمان کردند. اما نکته گمراه کننده این است که عاملیت خیلی از کارها در سطح بین المللی با دولتهاست نه ملتها. عاملیت با دولتهایی است که همیشه برای مشروعیت بخشیدن به تصمیمات و اعمالشان خود را نماینده ملت معرفی میکنند. خوب میدانیم که مردم در خیلی از کشورها با تصمیمات دولتهایشان مخالف هستند. علاوه بر این، مردمانی هم هستند که اتفاقا دولتشان را نماینده خود نمیدانند. با این حال، اعمال و تصمیمات دولتها در سطح بین المللی به اسم آن "ملت" نوشته میشود.
سوم) میگویند اعضای یک ملت هویت ملی واحدی دارند. ناسیونالیستها فکر میکنند که هویت ملی بالاترین و مهمترین هویت جمعی باید باشد و بر همه هویت های یک فرد ارجحیت دارد. اما میدانیم که افراد و گروههای مختلفی ممکن است در عمل هویت ملی را مهمترین در نظر نگیرند. مثالهای زیادی هست که نشان میدهد حتی خود ناسیونالیستها در عمل ممکن است از ملیت خود بگذرند و مسائل دیگری را به آن ترجیح دهند (مثال صف طولانی ایرانیان "وطن پرست" که جلوی سفارت کشورهای اروپایی برای ویزای مهاجرت صف میکشند و ممکن است سالها به دنبال کسب شهروندی و ملیت فلان یا بهمان کشور باشند). پس بیایید واقعیات را از شعارها تمیز کنیم.
History of channel changes
Log in to unlock more functionality.