Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
𝑺𝒕𝒓𝒂𝒚 𝑭𝒊𝒄 𝑼𝒏𝒊𝒗𝒆𝒓𝒔𝒆 avatar
𝑺𝒕𝒓𝒂𝒚 𝑭𝒊𝒄 𝑼𝒏𝒊𝒗𝒆𝒓𝒔𝒆
𝑺𝒕𝒓𝒂𝒚 𝑭𝒊𝒄 𝑼𝒏𝒊𝒗𝒆𝒓𝒔𝒆 avatar
𝑺𝒕𝒓𝒂𝒚 𝑭𝒊𝒄 𝑼𝒏𝒊𝒗𝒆𝒓𝒔𝒆
آپدیت سوشال مدیا بیبی مانستر 🤍

" دوستت دارم، مانستیـز💋
𐙚✿⃟𓂃 ִ🩵‌   ‌  ‌  ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌
                   ⠀࿚⏝֯࿙͝࿚‌਼‌𝅄 ✦ 𝅄‌਼‌࿙͝࿚֯⏝࿙͝࿚              ⠀⠀
‌‌     ‌  ‌ㅤㅤㅤㅤㅤ
ㅤ°•°🩵
My lovely idol💙


Chapter: 8



https://telegra.ph/My-lovely-idol-04-01

Tap to read👆


Writer: #alara
#fic
31.03.202523:09
میخوام یه سناریو بزارم🗿
نمیدونم‌ولی دلم‌خواست ایندفعه اعلام‌کنم😂
04.04.202514:27
پست بالا رو فور کنید 🍃
بعدش اسکرینشو بفرستید اینجا 🪴
و یه پست رو مشخص کنید تا فور کنم ازتون🌼

اسکرین فورتون و جوینتون داخل چنل + لینک پیامی که میخواید فور بشه
#iu #chanjin #felora

هوای سنگین شب، صدای شلیک، سایه‌هایی که پشت سرشون می‌دویدن. هیونجین و بادیگارد نازنینش نفس‌زنان میدویدن، قلبش داشت قفسه‌ی سینشو می‌شکست.
-"اونا منو می‌گیرن!"
بادیگاردش محکم‌تر دستشو کشید، قدم‌هاشون تندتر شد:"مگه اینکه از جنازه‌ی من رد بشن!"
ناگهان یه کوچه‌ی تاریک جلوی پاشون سبز شد. بدون فکر خودشونو پرت کردن توش، اما قبل از اینکه بتونه حتی یه نفس درست بکشه، یه فشار محکم پرت‌ش کرد به دیوار.
بادیگاردش، نفس‌نفس‌زنان، دستشو روی دهنش گذاشت. چشم‌هاش درخشش خطرناکی داشتن. هیونجین حس کرد بدنش یخ زده، اما قلبش… لعنتی، قلبش داشت منفجر می‌شد.قدم‌های افراد جوپ نزدیک‌تر شد، سایه‌هاشون روی دیوار کشیده شد. هیونجین می‌تونست عطر تلخ تن بادیگاردشو حس کنه، نفس‌های داغش پوستشو می‌سوزوند. نگاهش ناخودآگاه افتاد روی رگ‌های برجسته‌ی گردنش، روی تیغه‌ی فکش، روی فاصله‌ی لعنتی کم بین‌شون.
ذهنش فریاد زد: "چرا اینقدر نزدیکه؟"
همون لحظه، بادیگاردش یه نیشخند زد. تاریک، عمیق، خطرناک. لباش آروم کنار گوشش تکون خورد:
-"وقتی یه عده آدم بد دنبالمونن که نباید اینجوری نگام کنی که دلم برات بره، پسر خوب!"
One shot🎭



S.O.S (brave firefighter)🔥




https://telegra.ph/Brave-firefighter-03-26

Tap here to read👆





Writer: #felora

#oneshot
Oneshot💥🤖


قهرمان تو بودن، قشنگ‌ترین چیزیه که بلدم🌬✨


Couple: #hyunlix



https://telegra.ph/Im-your-hero-04-04

Tap here to read👆


Writer: #felora


#oneshot
@strayfic
31.03.202523:30
این سناریو خیلی متفاوته و اولین سناریو چنله🫠
حمایت کنیددد
26.03.202511:34
سلام توت فرنگیای من

به دلایلی فعلا یه مدت کوتاه چنل قراره خصوصی باشه پس لفت ندید..

🌚💋
01.04.202521:33
بالاخره پارت جدید خدمت نگاهتون😍
#senario #felora


کمربندمو بستم، دستامو محکم دور فرمون قفل کردم. یه حسی ته دلم می‌لرزید، یه چیزی که نمی‌ذاشت آروم بشینم. گوشیم زنگ خورد. سریع جواب دادم.
-"هی، هه جییی!!!"
صداش نفس‌نفس می‌زد، مضطرب، عجیب. یه لحظه همه چی تو هوا معلق موند.
-"اتوبوس زندانیا چپ کرده.."
دستم یخ زد. انگار یه سطل آب یخ روم خالی شده باشه. اما هنوز تموم نشده بود.
-"اون...بین‌شون نبود!"
قلبم محکم تو سینه‌م کوبید. انگار زمین زیر پام خالی شد:"چرت نگو! غیرممکنه"
-"بخدا راست می‌گم! خودتو برسون یه جای امن!"
صداش توی گوشم دور شد. همه چیز محو شد، جز یه جمله که مثل ناقوس مرگ تو سرم می‌پیچید: "اون الان کجاست؟"
پام لرزون روی گاز رفت، اما قبل از اینکه حتی ماشینو تکون بدم، یه چیز سرد و تیز، نرم و کشنده، زیر گلوم نشست:"من همینجام، بیبی!"
چاقو آروم‌تر کشیده شد، سرم ناخودآگاه عقب رفت. نفس داغش کنار گوشم نشست، بدنم مورمور شد.
-"منتظرم بودی، نه نفس؟"
نمی‌تونستم حرف بزنم، نمی‌تونستم حتی تکون بخورم. بعد، همون صدای آروم، مثل یه سم شیرین، درست کنار گوشم زمزمه کرد:"کی فکر می‌کرد دوست‌دختر ناز و خوشگلم جاسوس از آب دربیاد؟"



@strayfic
Shown 1 - 11 of 11
Log in to unlock more functionality.