

09.05.202512:11
Reposted from:
حسین باستانی Hossein Bastani



05.05.202520:05
🔻عادت به «بخشودگی جرائم»
موحدی کرمانی رئیس مجلس خبرگان: «قوانینی تصویب شود که به افراد محجبّه پاداش و امتیاز بدهد؛ امتیازهایی مانند بخشودگی جرائم رانندگی و بخشودگی مالیاتی.»
عادت یک «طبقه» بهرهمند به «بخشودگی مالیاتی» و «بخشودگی جرائم»، طبیعتا بر «جنس» توصیههایش در مورد بیتالمال هم تاثیر میگذارد.
@HosseinBastaniChannel
موحدی کرمانی رئیس مجلس خبرگان: «قوانینی تصویب شود که به افراد محجبّه پاداش و امتیاز بدهد؛ امتیازهایی مانند بخشودگی جرائم رانندگی و بخشودگی مالیاتی.»
عادت یک «طبقه» بهرهمند به «بخشودگی مالیاتی» و «بخشودگی جرائم»، طبیعتا بر «جنس» توصیههایش در مورد بیتالمال هم تاثیر میگذارد.
@HosseinBastaniChannel
01.05.202518:19
وضع حوزه علمیه آگاه و بابصیرت و آزادیخواه و دموکرات و ضد استکبار
هرچه خواندهاید از مشروطه و عنقلاب را در آینه شخصیت و منش حوزه علمیه بگذارید تا بفهمید حقایق آن داستانها کجا بود.
از قرار تلویزیون عالم سنی را دعوت کرده و او هم از «ابوبکر صدیق» یاد کرده. طبیعتا دین حضرات حوزهورز به خطر افتاد و غریزه کفتارگونه خودنمایی و تعصب به راه افتاد. نامهها و سخنرانیها که بله، به شیعه توهین شد!
نمیدانم از چه بگویم؟ از عقب افتادگی ذهنی؟ از ریا؟ از فرصت جویی؟ از تکبر ؟ از خودشیفتگی؟
آقایان! در عقاید اهل سنت ابوبکر از صحابی درجه یک و خلیفه اول به شمار می آید و شخصی مقدس و احترام او بر ایشان واجب. درصد قابل توجهی از اهالی این کشور سنی اند. حالا می خواهید چه بکنید؟ خفه شان کنید؟ مساجدشان را که بستید. در شهرهای بزرگ اجازه نماز جماعت و جمعه را از ایشان گرفتید. به این می گویند ظلم، به این دشمنی با عبادت می گویند کفر و عناد.
این تلویزیون لعنتی هزار مرض دارد (هم در ذات و هم در محتوا) شما احمق ها به اظهار وجود یک عالم بدبخت سنی گیر دادید؟
شیعه و سنی قرن ها در کنار هم زندگی می کردند. چه کردید شماها که حالا اینقدر از رقابت و قضاوت آزاد می ترسید؟ خودتان هم خوب می دانید چنان گندی زدید به مذهب که از آن چیزی جز ظاهرسازی سخیف و عرناله وچس ناله باقی نمانده و می ترسید که اگر اهل سنت و صوفیان و مسیحیان و غیره بیایند و دعوت خود را اظهار کنند کارتان تمام شود.
از کسانی که تا این حد افراطی خواهان سرکوب آزادی بیان هستند، چه تعهد و عقل و آزادگی قابل انتظار است؟
حوزه علمیه ما مریض است و تفقه و فقه ایشان هم مریض (موضوع پستی دیکر).
پی نوشت: عین این مطلب را راجع به علمای سنی معاصر می توان گفت.
هرچه خواندهاید از مشروطه و عنقلاب را در آینه شخصیت و منش حوزه علمیه بگذارید تا بفهمید حقایق آن داستانها کجا بود.
از قرار تلویزیون عالم سنی را دعوت کرده و او هم از «ابوبکر صدیق» یاد کرده. طبیعتا دین حضرات حوزهورز به خطر افتاد و غریزه کفتارگونه خودنمایی و تعصب به راه افتاد. نامهها و سخنرانیها که بله، به شیعه توهین شد!
نمیدانم از چه بگویم؟ از عقب افتادگی ذهنی؟ از ریا؟ از فرصت جویی؟ از تکبر ؟ از خودشیفتگی؟
آقایان! در عقاید اهل سنت ابوبکر از صحابی درجه یک و خلیفه اول به شمار می آید و شخصی مقدس و احترام او بر ایشان واجب. درصد قابل توجهی از اهالی این کشور سنی اند. حالا می خواهید چه بکنید؟ خفه شان کنید؟ مساجدشان را که بستید. در شهرهای بزرگ اجازه نماز جماعت و جمعه را از ایشان گرفتید. به این می گویند ظلم، به این دشمنی با عبادت می گویند کفر و عناد.
این تلویزیون لعنتی هزار مرض دارد (هم در ذات و هم در محتوا) شما احمق ها به اظهار وجود یک عالم بدبخت سنی گیر دادید؟
شیعه و سنی قرن ها در کنار هم زندگی می کردند. چه کردید شماها که حالا اینقدر از رقابت و قضاوت آزاد می ترسید؟ خودتان هم خوب می دانید چنان گندی زدید به مذهب که از آن چیزی جز ظاهرسازی سخیف و عرناله وچس ناله باقی نمانده و می ترسید که اگر اهل سنت و صوفیان و مسیحیان و غیره بیایند و دعوت خود را اظهار کنند کارتان تمام شود.
از کسانی که تا این حد افراطی خواهان سرکوب آزادی بیان هستند، چه تعهد و عقل و آزادگی قابل انتظار است؟
حوزه علمیه ما مریض است و تفقه و فقه ایشان هم مریض (موضوع پستی دیکر).
پی نوشت: عین این مطلب را راجع به علمای سنی معاصر می توان گفت.


28.04.202508:21
ترجمه به فارسی:
همانطور که قبلا گفتیم اکر کسی کاملاً عنقلاب۵۷ را استفراغ نکرد اصلاً به او اعتماد نکنید، حتی اگر کلی حرف خوشگل زد و حتی اگر نظام او را زندان انداخت. خواه اصلاحطلب، خواه عدالتخواه، خواه هر حراملقمه دیگر!
«درست است که تا حالا چندین بار دیدهایم که گندهگوزی ایدئولوژیکِ ما راه به جایی نمیبرد و فقط سرمایه مملکت و عمر نسلها را تباه میکند، و اگر چه این دفعه هم معلوم شد مثل دفعههای قبل است، ولی کماکان قصد داریم که همین روال را ادامه دهیم و باز عمر و سرمایه مردم را به بیضتین خود بگیریم. امیدوارم دوستان دیگر هم در این به بیضه گرفتن مردم و مملکت در جهت گندهگوزی ایدئولوژیک با ما همراه باشند و جا نزنند. اگر هم لازم شد که در مقابل وجدانتان عذری بیاورید کاری ندارد: از دین و ائمه هر جور خواستید خرج کنید!»
همانطور که قبلا گفتیم اکر کسی کاملاً عنقلاب۵۷ را استفراغ نکرد اصلاً به او اعتماد نکنید، حتی اگر کلی حرف خوشگل زد و حتی اگر نظام او را زندان انداخت. خواه اصلاحطلب، خواه عدالتخواه، خواه هر حراملقمه دیگر!
27.04.202516:43
چه کسی در ایران اولین بار به تمرکز قدرت رسید؟ گمراهی ها از کجا آغاز شد؟
همزمان با مراسم تدفین پاپ فرانسیس مشکوک الحال، این گزارش بسیار بامزه و مفید ناصرالدین شاه از مراسم ختم میرزای شیرازی و دسته یهودیان را از نظر بگذرانید. مشخص است که احترام آخوند و مرجع تقلید عام در اوج خود و هم سطح موقعیت پاپ بوده است. البته این تمرکز قدرت معنوی-اجتماعی و تشکیلات مرجعیت نه سنتی ایرانی است نه اسلامی. بلکه نتیجه افزایش جمعیت شهرنشین و وسایل ارتباطاتی (تلگراف) و تلاش برای همجوشی و تثبیت هویت اجتماعی بوده است. دینداری شهرنشینان این طور است: ظاهربین، نخبه گرا، متزلزل و موجی و عددی و معطوف به قدرت و منفعلانه (پستی جداگانه می طلبد).
شاهان قاجار در این زمینه گناهی نداشتند. تحولات بزرگ اجتماعی و تکنولوژیکی مستقل از آنها بود. چه می دانستند که اسلام شهرنشینی قرار است اسلام روستایی و ایلیاتی را کم رنگ کند و موجی از تمرکز و نخبه محوری و کج سلیقگی ایجاد کند؟ نیز، شاهان قاجار بر خلاف اسلاف خود رهبری معنوی جامعه را کاملا به روحانیت واگذاشتند. این در تاریخ سابقه نداشت و معمولا شاهان خلیفه المسلمین هم بودند. حرکتی اشتباه بود. فرصت زیادی داده شد به انسان (آخوند) و انسان همیشه گول ابلیس را می خورد و خروج از بهشت را انتخاب می کند. خیانت نخبگان جامعه یعنی صنف روحانیت به ولی نعمت خود یعنی سلسله قاجار علاوه بر بلاهت سیاسی نشانگر مسایل روحی دیگری هم است (مارمولکیسم یا تعهدگریزی در بین باسوادان).
نیز، شورش و بغی جامعه ایرانی در برابر شاهان متواضع قاجار (بی ادعای خدایی) و جستجوی بعدی ملت برای بت و فرعون و گوساله سامری حقیقت سیاهی را راجع به این نژاد و سرزمین برملا می کند. در عین حال توجه بفرمایید که تمرکز قدرت معنوی و حتی مادی یک بحث مدرن است، یعنی در دوران پیشامدرن امکان وقوع نداشت. بارها گفته ایم فرعون و بخت النصر در خواب هم فرصتی را که تکنولوژی نوین فراهم آورد نمی یافتند.
میرزای شیرازی و فتنه تنباکو نقطه عطف مهمی در تاریخ ایران بود. بازار ایده فروشی گشایش بافت. دوران تکبر و تصعید را آغاز کرد. بخارمغزان و جاه طلبان و فرصت جویان و بادسواران بیدار شدند و حرکت خود را از لایه های پست جامعه به سمت بالا شروع کردند. جمال الدین اسدآبادی ها تکثیر شدند.
پی نوشت: تصعید یعنی هوایی شدن، خداشدن، توسعه وظایف، تصدی طلبی و ادعا از سوی آخوندها: مهم ترین بحث مذهب شیعه که تاکنون فرصت پرداخت همه جانبه به آن را نیافته ام.
همزمان با مراسم تدفین پاپ فرانسیس مشکوک الحال، این گزارش بسیار بامزه و مفید ناصرالدین شاه از مراسم ختم میرزای شیرازی و دسته یهودیان را از نظر بگذرانید. مشخص است که احترام آخوند و مرجع تقلید عام در اوج خود و هم سطح موقعیت پاپ بوده است. البته این تمرکز قدرت معنوی-اجتماعی و تشکیلات مرجعیت نه سنتی ایرانی است نه اسلامی. بلکه نتیجه افزایش جمعیت شهرنشین و وسایل ارتباطاتی (تلگراف) و تلاش برای همجوشی و تثبیت هویت اجتماعی بوده است. دینداری شهرنشینان این طور است: ظاهربین، نخبه گرا، متزلزل و موجی و عددی و معطوف به قدرت و منفعلانه (پستی جداگانه می طلبد).
شاهان قاجار در این زمینه گناهی نداشتند. تحولات بزرگ اجتماعی و تکنولوژیکی مستقل از آنها بود. چه می دانستند که اسلام شهرنشینی قرار است اسلام روستایی و ایلیاتی را کم رنگ کند و موجی از تمرکز و نخبه محوری و کج سلیقگی ایجاد کند؟ نیز، شاهان قاجار بر خلاف اسلاف خود رهبری معنوی جامعه را کاملا به روحانیت واگذاشتند. این در تاریخ سابقه نداشت و معمولا شاهان خلیفه المسلمین هم بودند. حرکتی اشتباه بود. فرصت زیادی داده شد به انسان (آخوند) و انسان همیشه گول ابلیس را می خورد و خروج از بهشت را انتخاب می کند. خیانت نخبگان جامعه یعنی صنف روحانیت به ولی نعمت خود یعنی سلسله قاجار علاوه بر بلاهت سیاسی نشانگر مسایل روحی دیگری هم است (مارمولکیسم یا تعهدگریزی در بین باسوادان).
نیز، شورش و بغی جامعه ایرانی در برابر شاهان متواضع قاجار (بی ادعای خدایی) و جستجوی بعدی ملت برای بت و فرعون و گوساله سامری حقیقت سیاهی را راجع به این نژاد و سرزمین برملا می کند. در عین حال توجه بفرمایید که تمرکز قدرت معنوی و حتی مادی یک بحث مدرن است، یعنی در دوران پیشامدرن امکان وقوع نداشت. بارها گفته ایم فرعون و بخت النصر در خواب هم فرصتی را که تکنولوژی نوین فراهم آورد نمی یافتند.
میرزای شیرازی و فتنه تنباکو نقطه عطف مهمی در تاریخ ایران بود. بازار ایده فروشی گشایش بافت. دوران تکبر و تصعید را آغاز کرد. بخارمغزان و جاه طلبان و فرصت جویان و بادسواران بیدار شدند و حرکت خود را از لایه های پست جامعه به سمت بالا شروع کردند. جمال الدین اسدآبادی ها تکثیر شدند.
پی نوشت: تصعید یعنی هوایی شدن، خداشدن، توسعه وظایف، تصدی طلبی و ادعا از سوی آخوندها: مهم ترین بحث مذهب شیعه که تاکنون فرصت پرداخت همه جانبه به آن را نیافته ام.
26.04.202515:57
این حرام لقمه های کمونیست از زمان نواب صفوی روش هاشون عوض نشده: شستشوی ذهنی پسرهای نوحوان در یکمحیط خفه کننده با حرف های بچه گانه. مقایسه این پفیوزها با خوارج و بنی امیه ظلم است به خوارج و اموی ها. آن ها جرات رزم با شمشیر داشتند. اون ها نهایتا بخشی از تاریخ و تمدن اسلامی شدند. این منحرفین کرم های مرده خوار عصر مدرن هستند.
09.05.202500:35
مساله نام خلیج فارس و بیماری گروهی ما
یکی از آرزوهای من این است که ایرانی ها بفهمند جمعشان چقدر بیمار است. ولی خوب اگر می فهمیدند بیمار نبودند!
تا حالا سعی کرده اید یک گروه تحصیل کرده (یا غیر تحصیل کرده) ایرانی را برای کاری نیمه جدی دور هم جمع کنید؟ غیر ممکن است. حتی اگر بخواهند فوتبال بازی کنند، هرکدام مربی شده و عر می زنند و بحث می کنند و تحلیل می ورزند. تنها روشی که ایرانیان می توانند با هم کار کنند، روش کارمندی و چاپلوسی و مفتخوری و غیره است.
حالا، این داستان نام خلیج فارس. برای یکبار هم که شده فرصتی برای همبستگی بدون حرف اضافه و بدون تکبر زیادی و بدون باد. اسم خلیج فارس قدیمی است. اسم خلیج عربی تهاجمی و تحمیلی و تحقیر کننده و ناحق و تفرقه افکن است. ایرانی ستیزی است. اگر کسی بخواهد اسم بنده را به «اکبر» تغییر دهد، مقاومت می کنم و این دلیل مشکل فلسفی «اکبر» نیست!! دلیل تکبر بنده هم نیست.
حالا ببینید طوفان تحلیل و حاشیه و حرف زیادی و افاضات روشنفکری و اظهار فضل ….یکی می گوید از لحاظ فلسفی اسم دائم نداریم، یکی می گوید حق اعراب چه می شود، یکی مساله زبان های محلی را پیش می کشد، آن یکی میگوید اهمیت استراتژیک ندارد …. بابا ول کنید!! هر سخن جا و هر نکته مکانی دارد. یک مساله ساده است. بحث لازم ندارد. چرا نمی توانیم مثل اقوام دیگر عمل کنیم؟
مریضیم. به شدت مریضیم.
چیزهایی مثل موسیقی گروهی، رقص فولکلور و ذکر آهنگین گروهی می توانست این بیماری ناسازگاری و تکروی و استمنا را تخفیف دهد که آخوندها آن را هم نابود کردند.
یکی از آرزوهای من این است که ایرانی ها بفهمند جمعشان چقدر بیمار است. ولی خوب اگر می فهمیدند بیمار نبودند!
تا حالا سعی کرده اید یک گروه تحصیل کرده (یا غیر تحصیل کرده) ایرانی را برای کاری نیمه جدی دور هم جمع کنید؟ غیر ممکن است. حتی اگر بخواهند فوتبال بازی کنند، هرکدام مربی شده و عر می زنند و بحث می کنند و تحلیل می ورزند. تنها روشی که ایرانیان می توانند با هم کار کنند، روش کارمندی و چاپلوسی و مفتخوری و غیره است.
حالا، این داستان نام خلیج فارس. برای یکبار هم که شده فرصتی برای همبستگی بدون حرف اضافه و بدون تکبر زیادی و بدون باد. اسم خلیج فارس قدیمی است. اسم خلیج عربی تهاجمی و تحمیلی و تحقیر کننده و ناحق و تفرقه افکن است. ایرانی ستیزی است. اگر کسی بخواهد اسم بنده را به «اکبر» تغییر دهد، مقاومت می کنم و این دلیل مشکل فلسفی «اکبر» نیست!! دلیل تکبر بنده هم نیست.
حالا ببینید طوفان تحلیل و حاشیه و حرف زیادی و افاضات روشنفکری و اظهار فضل ….یکی می گوید از لحاظ فلسفی اسم دائم نداریم، یکی می گوید حق اعراب چه می شود، یکی مساله زبان های محلی را پیش می کشد، آن یکی میگوید اهمیت استراتژیک ندارد …. بابا ول کنید!! هر سخن جا و هر نکته مکانی دارد. یک مساله ساده است. بحث لازم ندارد. چرا نمی توانیم مثل اقوام دیگر عمل کنیم؟
مریضیم. به شدت مریضیم.
چیزهایی مثل موسیقی گروهی، رقص فولکلور و ذکر آهنگین گروهی می توانست این بیماری ناسازگاری و تکروی و استمنا را تخفیف دهد که آخوندها آن را هم نابود کردند.
04.05.202513:48
حکایت اسارت دختران قوجان و سایر افسانه های مشروطه طلبان دلواپس قانون
یکی از پیراهن عثمان هایی که بابی ها در عنقلاب بابی ها (فتنه مشروطه) هوا کردند قضیه مشهور اسارت دختران قوچان بود. شیخ هادی نجم آبادی تروریست (و بعدها نوه دروغگو و مزدورش افسانه نجم آبادی ) داستان را اینجور ساختند که ۲۵۰ یا ۳۰۰ (بعدا شد ۱۵۰۰) دختر مسلمان را برای پرداخت مالیات به ترکمن ها و ارمنی های عشق آباد فروخته اند!!
واقعیت چه بود؟ ترکمان ها شبیخونی به خیمه گاه اقوام کرد قوچانی زده و تعداد کمی (از ۱۲ شنیده شده تا ۶۲ که بعدها به مجلس گزارش شد) دختر و زن و طفل قوچانی را به اسارت می برند و می گریزند. گزارش کردند تعداد کشته شدگان ۱۲ تا بوده. توجه بفرمایید که اگر قرار بود بیش از چهل نفر دزدیده شوند احتمالا تعداد خیلی زیادتری کشته می شدند و کلا داستان تغییر می کرد و سنجش آن هم راحت تر می شد.
ادعا می شود که اختلافات بر سر حکومت قوچان یکی از عوامل جری شدن ترکمان ها و شبیخون آنهاست. نامحتمل می نماید که ترکمانان کوچی محاسبات و اطلاعات سیاسی داشته بودند. اما ممکن است که کردها وقوع این حادثه را به گردن آصف الدوله بیندازند که برخلاف نظر آنها حاکمی برای قوچان تعیین کرده بود و لذا در تلگرام های خود از این وضعیت ( نه از مالیات!) دلخوری کرده باشند. خیلی ها کل قضیه را ساختگی و نمایشی می دانند که برای بدنام کردن حاکم صورت کرفت.
خلاصه ماجرای فروختن دختران قوچانی یک دروغ بزرگ است. از همین جا اعتبار سایر مطالب روزنامه های حبل المتین و صور اسرافیل و داعیه های مشروطه طلبان آشکار می شود. جزییات قصه دخترهای قوچانی غریب و نامحتمل و پر تناقض بود. مسلما با مالیات ارتباطی نداشت. اصولا نرخ مالیات در زمان قاجار خیلی پایین و اکثرا بر زمین داران اعمال می شده. حکومت نامتمرکز بود و استبدادی در کار نبود. منتهی در جریان دسیسه مشروطیت، بابی ها زود کشف کردند که دروغ های بزرگ زودتر پخش می شود. بعد ها حتی به این داستان چنین افزودند که همان ترکمان های ناموس دزد در جریان فتنه مشروطه به کمک محمد علی شاه آمدند و در مقابل فوج شهیدپرور مشروطه ایستادند! وسط گزارش های دروغ یک گریزی هم به شوکت قدیم ایران، یاوه گویی و شعار نیز می پرداختند که هر کارآگاه با یک ماه تجربه استنطاق می فهمد از نشانه های دروغگویی مزمن است. یککلمه حرف حساب بی غرض در حرف هایشان نبود.
و لاکن ایده فروش بی وجدان برنده مسابقه پرگویی است.
در جریان مشروطه روی واژه جادویی «قانون» زیاد مانور داده می شد. ولی البته اگر آخوندی به خاطر فتنه بر پاکردن و کشتن خلایق از کرمان تبعید می شد، اسلام به خطر می افتاد و دلواپسان قانون بدگویی به شاه را شدت می بخشیدند! گفتیم که «قانون» یک کلمه رمز بود برای حمله به نظام سنتی و شاه. مشروطه طلبان هر قانون عرفی و شرعی را برای مقاصد خود زیر پا می گذاشتند و «قانون مشروطه» یعنی مصوبات مجلس خودشان را پرچم می کردند که البته آن هم در عمل نقض می شد. نهایتا این مخالفین «استبداد»، منادی استبداد حکومت متمرکز مدرن شدند. این یک تحول نبود، از اول همین برنامه بود.
هرکس فکر می کند سیاه نمایی های زمان مشروطه اعتباری دارد به عنقلاب ۵۷ و هزاران دروغ عنقلابیون فکر کند. کلمه ای از دهان عنقلابیون در نیامد مگر آنکه دروغ و کج گویی و اغراق بود. یعنی تکرار فتنه مشروطه. مثلا می فرمودند که وزیر آموزش دختر می برده برای شاه و برای همین اعدامش کردند. شهردار تهران برای خوشامد استکبار مشکل ترافیک را حل نکرده بود و اعدام شد و قس علیهذا. این است وجدان کنشگران سیاسی جامعه ما. بیست متر لجنی که روی ذهن ما ایرانی عزیز ریخته و خودآگاهی کاذبی که هرروز خفه مان می کند همه بر اساس دروغ های بزرگ است. ضمنا از ماجرای دروغ دختران قوچان شعر ومرثیه و تاتر و کتاب هم درآمد. از قرار معلوم بعضی اشعار قدیمی را دهخدا به عنوان نوحه های دختران قوچان جا زد.
چوب زدن دوتاجر قند در تهران توسط علاالدوله مورد دیگر است که کلا توطئه بابی ها و میرزا حسن رشدیه بود. کل جریان مشروطه عبارت است از توطئههای انجمنهای مخفی (به خصوص بابیها)، جاهطلبی علمای دینی، زر زر کردن روشنفکران که خودشان هم درست نمیدانستند چه میخواهند الا فتنه، .... به هیچوجه یک جنبش «مردمی» نبوده، الا اینکه مردم گاه از این چیز یا آن ناراضی بودهاند و در این بین بابیها و علما از آب گلآلود ماهی میگرفتند. ملغمه ای از دسیسه و بازی سیاسی نخبگان و فتنه پراکنی بابی ها و فرصت طلبی و حرص و تعصبات صنفی و خرسواری آخوندها. آشنا به نظر می آید؟
یکی از پیراهن عثمان هایی که بابی ها در عنقلاب بابی ها (فتنه مشروطه) هوا کردند قضیه مشهور اسارت دختران قوچان بود. شیخ هادی نجم آبادی تروریست (و بعدها نوه دروغگو و مزدورش افسانه نجم آبادی ) داستان را اینجور ساختند که ۲۵۰ یا ۳۰۰ (بعدا شد ۱۵۰۰) دختر مسلمان را برای پرداخت مالیات به ترکمن ها و ارمنی های عشق آباد فروخته اند!!
واقعیت چه بود؟ ترکمان ها شبیخونی به خیمه گاه اقوام کرد قوچانی زده و تعداد کمی (از ۱۲ شنیده شده تا ۶۲ که بعدها به مجلس گزارش شد) دختر و زن و طفل قوچانی را به اسارت می برند و می گریزند. گزارش کردند تعداد کشته شدگان ۱۲ تا بوده. توجه بفرمایید که اگر قرار بود بیش از چهل نفر دزدیده شوند احتمالا تعداد خیلی زیادتری کشته می شدند و کلا داستان تغییر می کرد و سنجش آن هم راحت تر می شد.
ادعا می شود که اختلافات بر سر حکومت قوچان یکی از عوامل جری شدن ترکمان ها و شبیخون آنهاست. نامحتمل می نماید که ترکمانان کوچی محاسبات و اطلاعات سیاسی داشته بودند. اما ممکن است که کردها وقوع این حادثه را به گردن آصف الدوله بیندازند که برخلاف نظر آنها حاکمی برای قوچان تعیین کرده بود و لذا در تلگرام های خود از این وضعیت ( نه از مالیات!) دلخوری کرده باشند. خیلی ها کل قضیه را ساختگی و نمایشی می دانند که برای بدنام کردن حاکم صورت کرفت.
خلاصه ماجرای فروختن دختران قوچانی یک دروغ بزرگ است. از همین جا اعتبار سایر مطالب روزنامه های حبل المتین و صور اسرافیل و داعیه های مشروطه طلبان آشکار می شود. جزییات قصه دخترهای قوچانی غریب و نامحتمل و پر تناقض بود. مسلما با مالیات ارتباطی نداشت. اصولا نرخ مالیات در زمان قاجار خیلی پایین و اکثرا بر زمین داران اعمال می شده. حکومت نامتمرکز بود و استبدادی در کار نبود. منتهی در جریان دسیسه مشروطیت، بابی ها زود کشف کردند که دروغ های بزرگ زودتر پخش می شود. بعد ها حتی به این داستان چنین افزودند که همان ترکمان های ناموس دزد در جریان فتنه مشروطه به کمک محمد علی شاه آمدند و در مقابل فوج شهیدپرور مشروطه ایستادند! وسط گزارش های دروغ یک گریزی هم به شوکت قدیم ایران، یاوه گویی و شعار نیز می پرداختند که هر کارآگاه با یک ماه تجربه استنطاق می فهمد از نشانه های دروغگویی مزمن است. یککلمه حرف حساب بی غرض در حرف هایشان نبود.
و لاکن ایده فروش بی وجدان برنده مسابقه پرگویی است.
در جریان مشروطه روی واژه جادویی «قانون» زیاد مانور داده می شد. ولی البته اگر آخوندی به خاطر فتنه بر پاکردن و کشتن خلایق از کرمان تبعید می شد، اسلام به خطر می افتاد و دلواپسان قانون بدگویی به شاه را شدت می بخشیدند! گفتیم که «قانون» یک کلمه رمز بود برای حمله به نظام سنتی و شاه. مشروطه طلبان هر قانون عرفی و شرعی را برای مقاصد خود زیر پا می گذاشتند و «قانون مشروطه» یعنی مصوبات مجلس خودشان را پرچم می کردند که البته آن هم در عمل نقض می شد. نهایتا این مخالفین «استبداد»، منادی استبداد حکومت متمرکز مدرن شدند. این یک تحول نبود، از اول همین برنامه بود.
هرکس فکر می کند سیاه نمایی های زمان مشروطه اعتباری دارد به عنقلاب ۵۷ و هزاران دروغ عنقلابیون فکر کند. کلمه ای از دهان عنقلابیون در نیامد مگر آنکه دروغ و کج گویی و اغراق بود. یعنی تکرار فتنه مشروطه. مثلا می فرمودند که وزیر آموزش دختر می برده برای شاه و برای همین اعدامش کردند. شهردار تهران برای خوشامد استکبار مشکل ترافیک را حل نکرده بود و اعدام شد و قس علیهذا. این است وجدان کنشگران سیاسی جامعه ما. بیست متر لجنی که روی ذهن ما ایرانی عزیز ریخته و خودآگاهی کاذبی که هرروز خفه مان می کند همه بر اساس دروغ های بزرگ است. ضمنا از ماجرای دروغ دختران قوچان شعر ومرثیه و تاتر و کتاب هم درآمد. از قرار معلوم بعضی اشعار قدیمی را دهخدا به عنوان نوحه های دختران قوچان جا زد.
چوب زدن دوتاجر قند در تهران توسط علاالدوله مورد دیگر است که کلا توطئه بابی ها و میرزا حسن رشدیه بود. کل جریان مشروطه عبارت است از توطئههای انجمنهای مخفی (به خصوص بابیها)، جاهطلبی علمای دینی، زر زر کردن روشنفکران که خودشان هم درست نمیدانستند چه میخواهند الا فتنه، .... به هیچوجه یک جنبش «مردمی» نبوده، الا اینکه مردم گاه از این چیز یا آن ناراضی بودهاند و در این بین بابیها و علما از آب گلآلود ماهی میگرفتند. ملغمه ای از دسیسه و بازی سیاسی نخبگان و فتنه پراکنی بابی ها و فرصت طلبی و حرص و تعصبات صنفی و خرسواری آخوندها. آشنا به نظر می آید؟
01.05.202513:34
نه طالبان نه کره شمالی نه استالین نه معاویه نه داعش چنین حجمی از فریب و ریاکاری و بی تعهدی را نمی توانستند در خود جای دهند. تنها ایران است با ویژگی های خاص نژادی و جمعیتی اش که قابلیت چنین نمایشی از مارمولک بازی را دارد. هر ایرانی نسبت به خود وظیفه دارد که این مارمولک درون را کشف و آشکار کند و نسبت به تمام تجرید ها و تصعید ها (ایده ها، بادها و بخارها) در هر لباس (فقیه ، دکتر، درویش، فیلسوف) بدبین و محتاط و زاهد باشد.


28.04.202504:03
آیا از ذهنیتی که اینگونه میاندیشد تعجب میکنید اگر چند تن مواد قابل انفجار نظامی را وسط بندر تجاری انبار کند؟!
27.04.202512:45
فقیهی دانشگاهی معتاد به خودارضایی و دارای مدارک اجتهاد و دکتری بوده ودر سطح عقلی طفل شش ساله هستم و چون می توانم راجع به موضوع X صحبت کنم و «استدلال» سازم، لذا در آن موضوع «تخصص» دارم و بنابراین آن موضوع را صاحب خواهم شد.
کدام گزینه برای X را هرگز نخواهید شنید؟
-حکومت
-جامعه
-اقتصاد
-بازار
-مدیریت
-لوله کشی و یا سایر شغل های عرق ریز
کدام گزینه برای X را هرگز نخواهید شنید؟
-حکومت
-جامعه
-اقتصاد
-بازار
-مدیریت
-لوله کشی و یا سایر شغل های عرق ریز
Reposted from:
Imamiya identity | Archive



26.04.202515:48
سخنانی درباره مهمترین نهاد اجتماعی که بیشتر از این جای انتقاد دارد.....
#آموزش
در سایر کشورها حتی کشورهای پیشرفته که نظام آموزشی از نظر محتوا و شیوه آزاد ولی از نظر مالی دولتی است. همچنان مشکلات بسیاری وجود دارد چرا که خانواده و دانشآموز هیچ یک به تحصیل اهمیت نمیدهند و فقط از امکانات رایگان دولتی استفاده میکنند.
@Imamiya_identity
هر چیزی که ابعادی ازش باعث ناخوشایندی میشه، میگن بکنید بندازید دور غیر از یک استثناء؛ در مورد دولت مرکزی دیگه به کوبیدن و از ریشه زدن اعتقادی ندارند! به جای از ریشه زدن نهادها، باید ایراداتشون رو برطرف کرد و وقتی میشه فهمید ایراداتش برطرف شده که بتونی بگی این نهاد، در فضایی که قلدر مرکزی وجود ندارد هم، میتواند به وظایف خود عمل کند!
.
#آموزش
در سایر کشورها حتی کشورهای پیشرفته که نظام آموزشی از نظر محتوا و شیوه آزاد ولی از نظر مالی دولتی است. همچنان مشکلات بسیاری وجود دارد چرا که خانواده و دانشآموز هیچ یک به تحصیل اهمیت نمیدهند و فقط از امکانات رایگان دولتی استفاده میکنند.
@Imamiya_identity
هر چیزی که ابعادی ازش باعث ناخوشایندی میشه، میگن بکنید بندازید دور غیر از یک استثناء؛ در مورد دولت مرکزی دیگه به کوبیدن و از ریشه زدن اعتقادی ندارند! به جای از ریشه زدن نهادها، باید ایراداتشون رو برطرف کرد و وقتی میشه فهمید ایراداتش برطرف شده که بتونی بگی این نهاد، در فضایی که قلدر مرکزی وجود ندارد هم، میتواند به وظایف خود عمل کند!
.
08.05.202517:57
خاطرات ناصرالدینشاه صفر ۱۳۱۳
بعد آمدیم تا رسیدیم به شهرستانک. دیدیم صحرای زیر شهرستانک ضایع شده، دیواری کشیدهاند و نهالی کاشتهاند و باغی میخواهند درست کنند؛ لولوی روی دیوار گذاشتهاند. پرسیدیم کی اینجا را همچه کرده؟ گفتند: شیخ محمدحسن شریعتمدار* ساخته، خودش هم اینجا است. سال وبائی گویا اینجا آمده، زمینِ وقفی چیزی پیدا کرده، حالا باغ میسازد. حقیقتاً اینجاها را ملوث کرده و ضایع کرده است.
*پسر آخوند ملا محمدجعفر استرآبادی(از تهییجکنندگان فتحعلیشاه به جنگ با روسیه)
بعد آمدیم تا رسیدیم به شهرستانک. دیدیم صحرای زیر شهرستانک ضایع شده، دیواری کشیدهاند و نهالی کاشتهاند و باغی میخواهند درست کنند؛ لولوی روی دیوار گذاشتهاند. پرسیدیم کی اینجا را همچه کرده؟ گفتند: شیخ محمدحسن شریعتمدار* ساخته، خودش هم اینجا است. سال وبائی گویا اینجا آمده، زمینِ وقفی چیزی پیدا کرده، حالا باغ میسازد. حقیقتاً اینجاها را ملوث کرده و ضایع کرده است.
*پسر آخوند ملا محمدجعفر استرآبادی(از تهییجکنندگان فتحعلیشاه به جنگ با روسیه)
03.05.202514:56
پسران شریف و شیکاگو و اکسیر جادویی «اقتصاااااااد»
مجله تجارت فردا مقالهای نوشته و اظهار امیدواری کرده که «پسران شریف» (فارغالتحصیلان دانشگاه شریف از جمله آقایی به نام مدنیزاده) بیایند و «اقتصاد» (لطفا این واژه را در هنگام ادا تا میتوانید بکشید که جادوییتر شود. یادتان باشد هرچه بیشتر واژه اقتصاااااااااااااد را تکرار کنید وضعتان بهتر میشود!) را نجات دهند. این یاوهگوییها را بهانه میکنم تا علاوه بر مرور مجدد بیماری نخبهگرایی یک کارگاه شخصیتشناسی (انتهای مطلب) هم برگزار کنیم.
تنها ملتی هستیم که میزان نخبهگرایی ما تقریبا به عقبافتادگان ذهنی و خرفتی کامل نزدیک میشود. بدجور و بیش از اندازه دنبال دکتر و آیتالله و تحلیلگر و کنشگر راه میافتیم. سوراخ دعا را بدجور گم کردهایم. هم دنیا و هم آخرت را به باد می دهیم و هم نحوستی را به سفره و جمع خود می آوریم.
<اقتصاد آمریکا توسط مغزهای باهوش و با اکسیری جادویی و پیچیده اداره می شود. اقتصاد به برنامه ریزی افراد نابغه مجهز به فرمول های پیچیده و تحلیل های آماری و اقتصاد سنجی احتیاج دارد. >
این 👆🏻علم محوری (scientism) و نخبه محوری در درجه اول محصول سیطره نظام آموزشی و دکان های دانشگاهی است. این دین نکبتی 👆🏻چپ زده زندگی و ذهن ما را داغون کرده است.
هیچ اصلاحی در مدیریت اقتصاد و سیاست جامعه ما یا ایسلند یا جامعه مریخ نیست که درقرن بیستم کشف شده باشد یا به مدرکی بالاتر از کلاس پنج ابتدایی احتیاج داشته باشد . اتفاقا قرن بیستم اوج حماقت اقتصادی بود و نه فقط از جانب کمونیست ها. دانشگاهی ها سرسلسله چپ روی بودند.
اصول عقل سیاسی: کنترل شهوت و حرص و باد، کنترل بودجه، کنترل مخارج، مالیات گیری عادلانه ناچیز ، رها کردن مردم به حال خود و رعایت حقوق مالکیت، جلوگیری از انحصارات دولتی و عدم دستکاری پول. تنها چیزی که نسبت به زمان هوخشتره فرق کرده نوع پول است (کاغذی و اعتباری). وجود تورم پولی در کشورها رابطه مستقیم دارد با تعداد مدارک دکتری در بانک مرکزی. از تحلیل های آماری و خروجی اتاق های فکری برای طهارت مخارج بول و غائط می توان استفاده جست. اینها مروری بود بر واقعیاتی که صد بار گفتیم. یا می فهمید یا نه، و میزان فهم ربطی به معلومات شما ندارد بلکه بیشتر منافع و شخصیت شما تعیین کننده فهم این چیزهاست.
داستان پسران شیکاگو هم یک جوک است که جدی گرفته شده است. مرحوم ژنرال پینوشه تهور نشان داد و مملکت را از شر چپی ها آزاد کرد. حالا دکان گرمی های آمریکایی و ادعای ناجی بودن دانشگاه شیکاگو یک دهن کجی به جهان سوم و یک بازارگرمی بی شرمانه است . راجع به حقه باران درجه یک دانشکده اقتصاد ومدیریت شریف (نیلی و مشایخی) داستان ها می توان نوشت. فعلا همین بس که درگیر یکخیمه شب بازی پلیس خوب و پلیس بد هستید. این اشخاص و جمیع تکنوکرات ها بدون پول دولت از گرسنگی هلاک می شوند.
البته این را هم بگوییم که مملکت چنان بد اداره می شود که هر خری بالا بیاید و مختصر نظمی بدهد و از بدترین جنون ها جلوگیری کند به عنوان ناجی تلقی خواهد شد. کافی است روابط خارجی را کمی از جنون در بیاورند و کسر بودجه را اندکی ترمیم کنند و دو سه تا بدهکار بانکی را دراز کنند. از این نظر حاکمین بعدی بسیار خوش شانس هستند (در کوتاه مدت) و برای همین است که همه دندان تیز کرده اند و «انتقاد» می کنند تا برای صندلی بعدی ادعایی داشته باشند.
———
خوب حالا برسیم به جایزه خواندن این پست یعنی کارگاه شخصیت شناسی.
من از آقای مدنی زاده چیزی نمی دانم. اینجا می خواهم آموزش دهم که با دانستن چند واقعیت ساده به شناختی کلی راجع به اشخاص می توان رسید:
-دارنده مدرک دکتری: برتری طلب ذهنی(نخبه باوری) بعلاوه کمی بی عقلی و ناتوانی و کارمند مسلکی و انفعال و ضعف اراده، over analytical
-فارغ التحصیل دانشگاه نامدار: مغرور و کمی نامتعادل و خیال پرداز، ناشنوا و غیر قابل انتقاد و راهنمایی
-اقتصاد خوانده از هرکجا حتی شیکاگو: نداننده اقتصاد، مدرنیست معتقد به پیشرفت و کنترل، معتقد به افسانه های اومانیسم, فهم مادی گرا و عددی از امور
-صاحب منصب در جمهوری اسلامی: تا حدی معتقد به نظام و عنقلاب یعنی تا حدی از فاضلاب خوک لذت بردن و تا حدی با چپ همسو بودن. متناقض با خود
همانطور که عرض شد هدف تخریب مدنی زاده و امثالهم نیست که احتمالا از بقیه اسبان آن اصطبل شایسته تر و سالم ترند. نیز می فهمم که از این ستون تا آن ستون فرج است. می فهمم که در فضای چپی ایران هرکسی که اندکی منطق بیاورد شایسته حمایت است. اما تا خودمان را آزاد نکنیم بقیه را هم نمی توانیم آزاد کنیم.
مجله تجارت فردا مقالهای نوشته و اظهار امیدواری کرده که «پسران شریف» (فارغالتحصیلان دانشگاه شریف از جمله آقایی به نام مدنیزاده) بیایند و «اقتصاد» (لطفا این واژه را در هنگام ادا تا میتوانید بکشید که جادوییتر شود. یادتان باشد هرچه بیشتر واژه اقتصاااااااااااااد را تکرار کنید وضعتان بهتر میشود!) را نجات دهند. این یاوهگوییها را بهانه میکنم تا علاوه بر مرور مجدد بیماری نخبهگرایی یک کارگاه شخصیتشناسی (انتهای مطلب) هم برگزار کنیم.
تنها ملتی هستیم که میزان نخبهگرایی ما تقریبا به عقبافتادگان ذهنی و خرفتی کامل نزدیک میشود. بدجور و بیش از اندازه دنبال دکتر و آیتالله و تحلیلگر و کنشگر راه میافتیم. سوراخ دعا را بدجور گم کردهایم. هم دنیا و هم آخرت را به باد می دهیم و هم نحوستی را به سفره و جمع خود می آوریم.
<اقتصاد آمریکا توسط مغزهای باهوش و با اکسیری جادویی و پیچیده اداره می شود. اقتصاد به برنامه ریزی افراد نابغه مجهز به فرمول های پیچیده و تحلیل های آماری و اقتصاد سنجی احتیاج دارد. >
این 👆🏻علم محوری (scientism) و نخبه محوری در درجه اول محصول سیطره نظام آموزشی و دکان های دانشگاهی است. این دین نکبتی 👆🏻چپ زده زندگی و ذهن ما را داغون کرده است.
هیچ اصلاحی در مدیریت اقتصاد و سیاست جامعه ما یا ایسلند یا جامعه مریخ نیست که درقرن بیستم کشف شده باشد یا به مدرکی بالاتر از کلاس پنج ابتدایی احتیاج داشته باشد . اتفاقا قرن بیستم اوج حماقت اقتصادی بود و نه فقط از جانب کمونیست ها. دانشگاهی ها سرسلسله چپ روی بودند.
اصول عقل سیاسی: کنترل شهوت و حرص و باد، کنترل بودجه، کنترل مخارج، مالیات گیری عادلانه ناچیز ، رها کردن مردم به حال خود و رعایت حقوق مالکیت، جلوگیری از انحصارات دولتی و عدم دستکاری پول. تنها چیزی که نسبت به زمان هوخشتره فرق کرده نوع پول است (کاغذی و اعتباری). وجود تورم پولی در کشورها رابطه مستقیم دارد با تعداد مدارک دکتری در بانک مرکزی. از تحلیل های آماری و خروجی اتاق های فکری برای طهارت مخارج بول و غائط می توان استفاده جست. اینها مروری بود بر واقعیاتی که صد بار گفتیم. یا می فهمید یا نه، و میزان فهم ربطی به معلومات شما ندارد بلکه بیشتر منافع و شخصیت شما تعیین کننده فهم این چیزهاست.
داستان پسران شیکاگو هم یک جوک است که جدی گرفته شده است. مرحوم ژنرال پینوشه تهور نشان داد و مملکت را از شر چپی ها آزاد کرد. حالا دکان گرمی های آمریکایی و ادعای ناجی بودن دانشگاه شیکاگو یک دهن کجی به جهان سوم و یک بازارگرمی بی شرمانه است . راجع به حقه باران درجه یک دانشکده اقتصاد ومدیریت شریف (نیلی و مشایخی) داستان ها می توان نوشت. فعلا همین بس که درگیر یکخیمه شب بازی پلیس خوب و پلیس بد هستید. این اشخاص و جمیع تکنوکرات ها بدون پول دولت از گرسنگی هلاک می شوند.
البته این را هم بگوییم که مملکت چنان بد اداره می شود که هر خری بالا بیاید و مختصر نظمی بدهد و از بدترین جنون ها جلوگیری کند به عنوان ناجی تلقی خواهد شد. کافی است روابط خارجی را کمی از جنون در بیاورند و کسر بودجه را اندکی ترمیم کنند و دو سه تا بدهکار بانکی را دراز کنند. از این نظر حاکمین بعدی بسیار خوش شانس هستند (در کوتاه مدت) و برای همین است که همه دندان تیز کرده اند و «انتقاد» می کنند تا برای صندلی بعدی ادعایی داشته باشند.
———
خوب حالا برسیم به جایزه خواندن این پست یعنی کارگاه شخصیت شناسی.
من از آقای مدنی زاده چیزی نمی دانم. اینجا می خواهم آموزش دهم که با دانستن چند واقعیت ساده به شناختی کلی راجع به اشخاص می توان رسید:
-دارنده مدرک دکتری: برتری طلب ذهنی(نخبه باوری) بعلاوه کمی بی عقلی و ناتوانی و کارمند مسلکی و انفعال و ضعف اراده، over analytical
-فارغ التحصیل دانشگاه نامدار: مغرور و کمی نامتعادل و خیال پرداز، ناشنوا و غیر قابل انتقاد و راهنمایی
-اقتصاد خوانده از هرکجا حتی شیکاگو: نداننده اقتصاد، مدرنیست معتقد به پیشرفت و کنترل، معتقد به افسانه های اومانیسم, فهم مادی گرا و عددی از امور
-صاحب منصب در جمهوری اسلامی: تا حدی معتقد به نظام و عنقلاب یعنی تا حدی از فاضلاب خوک لذت بردن و تا حدی با چپ همسو بودن. متناقض با خود
همانطور که عرض شد هدف تخریب مدنی زاده و امثالهم نیست که احتمالا از بقیه اسبان آن اصطبل شایسته تر و سالم ترند. نیز می فهمم که از این ستون تا آن ستون فرج است. می فهمم که در فضای چپی ایران هرکسی که اندکی منطق بیاورد شایسته حمایت است. اما تا خودمان را آزاد نکنیم بقیه را هم نمی توانیم آزاد کنیم.
01.05.202502:54
جالبترین پارادوکس تاریخ: جمهوری شخصی عارفان و مجتهدین و دلواپسان
انفجاری در بندرعباس ظاهرا به علت قصور اتفاق افتاده است. میدانید چرا اینقدر طول میکشد تا اسم شرکتهای دخیل اعلام شود؟
جواب واضح است: چون تمام اجزاء مافیا، یعنی همان «خودیها» و«خواص»، باید اوکی بدهند و راضی باشند. چون تمام اجزا مافیا در مصونیت کامل هستند. هیچ کاری برای جمهوری اسلامی به سختی توبیخ و اخراج یکی از اعضا و وابستگان نیست. دقیقا مثل مافیا و سوگند وفاداری آن: «اگر با مایی، پای تو میایستیم!» برای این حکومت، همه امور شخصی است! این حکومت جالبترین پارادوکس و تضاد تاریخ را در خود دارد: به رغم اقیانوسی از ادعاهای ملی، خلقی، اخوانی، عنترناسیونالیستی، ناسیونالیستی، اسلامی، عرفانی ، فقهی، فلسفی و غیره، این حکومت در ذات خود شخصیترین حکومت دنیاست و به هیچ سطحی از تجرید دست نیافته. تجرید در ابن جا یعنی مستقل از شخص و روان بودن، اصول مستقل غیرشخصی داشتن.
آیا ممکن است بگویید فرعون و داریوش و اسکندر و هیتلر بیشتر گندهگویی کردند؟ هرگز! شواهد جلوی چشم ماست. کجا هیتلر و استالین با این حرص تمام ساحتها را تصاحب کردند؟ استالین کجا کلاس اخلاق گذاشت؟ هیتلر چند تا فیلسوف را استخدام کرد؟ تیمور کجا ادعای نیابت پیغامبری و معصومیت داشت؟
آیا ممکن است ادعا کرد که حکومت فرعون و چنگیز و نادرشاه و حتی رضاخان بیشتر شخصی بود؟ هرگز!درست است که این حکومتها استبدادی بودند، ولی در نهایت تسلیم اصولی بیش از شخص و قبیله بودند. اصولی طبیعی و عقلی مثلا مجازات فرد بیلیاقت و تحمل نکردن آشوب اداری. اگر چنین نبود هرگز حکومتشان اقبال نمیداشت و در هم میشکست. هیچ حکومت کهن شخصی نبوده است. اگر هم شاهی پیدا میشد و از اصول ضمنی سلطنت سر میپیچید، ظرف یکی دو سال خودِ اجزای حکومت تاب نمیآوردند وطرف سر به نیست میشد.
خیلی نکته جالبی است. در طول تاریخ بشر حکومتی مانند جمهوری گندهگوزی نکرده، و هرگز اینقدر شخصی نبوده! تنها بشر است که میتواند تضادی چنین عظیم را حمل کند.
انفجاری در بندرعباس ظاهرا به علت قصور اتفاق افتاده است. میدانید چرا اینقدر طول میکشد تا اسم شرکتهای دخیل اعلام شود؟
جواب واضح است: چون تمام اجزاء مافیا، یعنی همان «خودیها» و«خواص»، باید اوکی بدهند و راضی باشند. چون تمام اجزا مافیا در مصونیت کامل هستند. هیچ کاری برای جمهوری اسلامی به سختی توبیخ و اخراج یکی از اعضا و وابستگان نیست. دقیقا مثل مافیا و سوگند وفاداری آن: «اگر با مایی، پای تو میایستیم!» برای این حکومت، همه امور شخصی است! این حکومت جالبترین پارادوکس و تضاد تاریخ را در خود دارد: به رغم اقیانوسی از ادعاهای ملی، خلقی، اخوانی، عنترناسیونالیستی، ناسیونالیستی، اسلامی، عرفانی ، فقهی، فلسفی و غیره، این حکومت در ذات خود شخصیترین حکومت دنیاست و به هیچ سطحی از تجرید دست نیافته. تجرید در ابن جا یعنی مستقل از شخص و روان بودن، اصول مستقل غیرشخصی داشتن.
آیا ممکن است بگویید فرعون و داریوش و اسکندر و هیتلر بیشتر گندهگویی کردند؟ هرگز! شواهد جلوی چشم ماست. کجا هیتلر و استالین با این حرص تمام ساحتها را تصاحب کردند؟ استالین کجا کلاس اخلاق گذاشت؟ هیتلر چند تا فیلسوف را استخدام کرد؟ تیمور کجا ادعای نیابت پیغامبری و معصومیت داشت؟
آیا ممکن است ادعا کرد که حکومت فرعون و چنگیز و نادرشاه و حتی رضاخان بیشتر شخصی بود؟ هرگز!درست است که این حکومتها استبدادی بودند، ولی در نهایت تسلیم اصولی بیش از شخص و قبیله بودند. اصولی طبیعی و عقلی مثلا مجازات فرد بیلیاقت و تحمل نکردن آشوب اداری. اگر چنین نبود هرگز حکومتشان اقبال نمیداشت و در هم میشکست. هیچ حکومت کهن شخصی نبوده است. اگر هم شاهی پیدا میشد و از اصول ضمنی سلطنت سر میپیچید، ظرف یکی دو سال خودِ اجزای حکومت تاب نمیآوردند وطرف سر به نیست میشد.
خیلی نکته جالبی است. در طول تاریخ بشر حکومتی مانند جمهوری گندهگوزی نکرده، و هرگز اینقدر شخصی نبوده! تنها بشر است که میتواند تضادی چنین عظیم را حمل کند.
28.04.202502:35
یادآوری هایی راجع به فتنه تنباکو
راجع به فتوای تحریم تنباکو مجددا یادآوری کنیم:
۱-اولا، جناب میرزا هیچ آگاهی و شناختی نسبت به موضوع نداشت و تحت فشار و تهدید مالی اقوام خود، بازاریان و پرداخت کنندگان وجوهات و تحت تاثیر مفسدین انحصارطلبی نظیر آقا نجفی اصفهانی و جاسوس های موذی و مغرض و فتنه پرستی به رهبری جمال الدین اسدآبادی عمل نمود. فسخ قرارداد خسارت های مهمی به ایران وارد آورد.
۲- فتوای تحریم تنباکو یک بدعت آشکار و بی پایه بود. یک نمایش قدرت غیر شرعی. فتوای من درآوردی به دلایل سیاسی. شروع ولایت آخوندی.
۳-از همه مهم تر این یک فتنه بود و پایه گذار دوران جایگزینی سیاست سازنده و متعامل با سیاست چالش جو. دوران زوال گفتگو و تلاش برای تسلط صنفی وتحمیل. دوران نحوست و ادعا و حرص . هیچ تلاشی برای گفتگو و احترام شاه صورت نگرفت که قرائن مفصل نشان می دهد همیشه نسبت به مشورت و مصلحت خواهی متقدم بود. سنجش جزییات قرارداد تنباکو اصلا اهمیت ندارد نسبت به زهری که در سیاست ریخته شد. تضعیف شاه پایه جامعه ایران را زد. این خیانت به شاه ( که اهتتام داشت به ملت و ملا) یک جفتک پرانی بی دلیل بود. علاوه بر این، نقش طبقات و روابط شاه و روحانیت را دگرگون و زهرآلود کرد. همان طور که گفته شد، نژادهای پست و نیروهای سیاه جامعه را بیدار کرد.
۴-این واقعه نحوست در روابط خارجی به خصوص نحوست نسبت به انگلیس و تجارت و استفاده از تکنولوژی و معلومات جهانی و تعامل با دنیا را رسمیت بخشید. این نحوست هنوز با ماست.
۵- ناخالصی و ریاکاری در این عمل مشهود بود. هزار بار گفته ایم، اگر حوزه علمیه می خواهد وارد کنشگری سیاسی بعنی بحث اصلاح اجتماع و حمایت از مردم و عدالت و دموکراسی و آزادی وغیره شود، باید از خود شروع می کرد. نه میرزای شیرازی نه اسلاف و اخلاف او کوچکترین قدمی برای شفافیت در امور مالی حوزه، آزادی بیان، جلوگیری از چپاولگری آخوندهایی امثال آقا نجفی، شفتی، و کنی بر نداشتند. هیچ حرکت اصلاح در حوزه شروع نشد. بعد عنقلاب ۵۷ هم که تبدیل به شاخه ای از حزب کمونیسم شدند.
راجع به فتوای تحریم تنباکو مجددا یادآوری کنیم:
۱-اولا، جناب میرزا هیچ آگاهی و شناختی نسبت به موضوع نداشت و تحت فشار و تهدید مالی اقوام خود، بازاریان و پرداخت کنندگان وجوهات و تحت تاثیر مفسدین انحصارطلبی نظیر آقا نجفی اصفهانی و جاسوس های موذی و مغرض و فتنه پرستی به رهبری جمال الدین اسدآبادی عمل نمود. فسخ قرارداد خسارت های مهمی به ایران وارد آورد.
۲- فتوای تحریم تنباکو یک بدعت آشکار و بی پایه بود. یک نمایش قدرت غیر شرعی. فتوای من درآوردی به دلایل سیاسی. شروع ولایت آخوندی.
۳-از همه مهم تر این یک فتنه بود و پایه گذار دوران جایگزینی سیاست سازنده و متعامل با سیاست چالش جو. دوران زوال گفتگو و تلاش برای تسلط صنفی وتحمیل. دوران نحوست و ادعا و حرص . هیچ تلاشی برای گفتگو و احترام شاه صورت نگرفت که قرائن مفصل نشان می دهد همیشه نسبت به مشورت و مصلحت خواهی متقدم بود. سنجش جزییات قرارداد تنباکو اصلا اهمیت ندارد نسبت به زهری که در سیاست ریخته شد. تضعیف شاه پایه جامعه ایران را زد. این خیانت به شاه ( که اهتتام داشت به ملت و ملا) یک جفتک پرانی بی دلیل بود. علاوه بر این، نقش طبقات و روابط شاه و روحانیت را دگرگون و زهرآلود کرد. همان طور که گفته شد، نژادهای پست و نیروهای سیاه جامعه را بیدار کرد.
۴-این واقعه نحوست در روابط خارجی به خصوص نحوست نسبت به انگلیس و تجارت و استفاده از تکنولوژی و معلومات جهانی و تعامل با دنیا را رسمیت بخشید. این نحوست هنوز با ماست.
۵- ناخالصی و ریاکاری در این عمل مشهود بود. هزار بار گفته ایم، اگر حوزه علمیه می خواهد وارد کنشگری سیاسی بعنی بحث اصلاح اجتماع و حمایت از مردم و عدالت و دموکراسی و آزادی وغیره شود، باید از خود شروع می کرد. نه میرزای شیرازی نه اسلاف و اخلاف او کوچکترین قدمی برای شفافیت در امور مالی حوزه، آزادی بیان، جلوگیری از چپاولگری آخوندهایی امثال آقا نجفی، شفتی، و کنی بر نداشتند. هیچ حرکت اصلاح در حوزه شروع نشد. بعد عنقلاب ۵۷ هم که تبدیل به شاخه ای از حزب کمونیسم شدند.
27.04.202502:10
آزمون عقب افتادگی ذهنی یا محکم ترین استدلال وجوب ولایت فقیه
جامعه به X احتیاج دارد. بنابراین ولایت و رهبری جامعه باید با Y باشد.
در جمله فوق برای X و Y کدام گزینه را پیشنهاد می کنید؟
غذا، آشپز
کامیون، راننده کامیون
کامپیوتر، مهندس
پول، حسابدار
گوسفند، چوپان
لوله، لوله کش
حقوق، حقوقدان
خر، نعلبند
تریاک، قاچاقچی
خنده، دلقک
فقه، فقیه
جامعه به X احتیاج دارد. بنابراین ولایت و رهبری جامعه باید با Y باشد.
در جمله فوق برای X و Y کدام گزینه را پیشنهاد می کنید؟
غذا، آشپز
کامیون، راننده کامیون
کامپیوتر، مهندس
پول، حسابدار
گوسفند، چوپان
لوله، لوله کش
حقوق، حقوقدان
خر، نعلبند
تریاک، قاچاقچی
خنده، دلقک
فقه، فقیه
Reposted from:
نکته های تاریخی

26.04.202513:59
649- مدرسه تستر
در تستر[شوشتر] در مدرسه امام شرف الدین منزل کردم . این شیخ مردی با مکارم اخلاق و فضائل بسیار و جامع بین مراتب دین و دانش . وی مدرسه و زاویه ای بنا نهاده که در آن چهار خادم مشغول اند. از این چهار یکی مامور اوقاف و دیگری کار پرداز و سومی خادم سماط و مامور تنظیم برنامه غذا و چهارمی مامور سرکشی به آشپزها و سقاها و فراش ها بود.
من شانزده روز در این مدرسه ماندم . نه نظم و ترتیب آن را در جایی دیده ام و نه دلپذیر تر از غذاهای آنجا غذایی خورده ام. به هرکس به اندازه خوراک چهار تن غذا می دادند. خوراک نوعا عبارت بود از برنج با فلفل که با روغن پخته بودند به اضافه جوجه بریان و نان و گوشت و حلوا. شیخ مزبور هم از حیث صورت و هم از جهت سیرت ممتاز بود.
روزهای جمعه پس از نماز در مسجد جامع منبر می رفت و من که مجلس وعظ او را دیدم همه وعاظ دیگر که در حجاز و شام و مصر دیده بودم در نظرم ناچیز نمودند.
رسم ایرانی ها بر این است که سوالات خود را در رقعه ها می نویسند و به سوی واعظ می اندازند و او یکایک پرسش ها را پاسخ می دهد . شیخ رقعه ها را در دست جمع می کرد تا در پایان سخن یکایک آنها را برگشوده و جواب های بسیار به جا و مناسب داد. در این هنگام وقت نماز عصر فرا رسید و او به نماز پرداخت . مردم هم اقتدا کردند. پس از نماز هرکس به خانه خود رفت.
سفرنامه ابن بطوطه ، ترجمه محمد علی موحد ج 1 ص 238-239 با تلخیص
[ این گزارش کوتاه از سفر ابن بطوطه به شوشتر در آن دوران بی نظیر است. نمی دانم تا چه حد واقعیت داشته و تا چه حد ابن بطوطه در آن اغراق کرده است. اما حتی اگر بخشی از این گزارش صحت داشته باشد نشان می دهد که یکی از شهرهای ایران یعنی شوشتر در آن دوران تا چه حد پیشرفته بوده است. مساله فرهنگ و اهمیت آن در نظر ایرانیان و نحوه پرسش کردن آنها قابل توجه است.]
#شوشتر
#تستر
#ابن_بطوطه
#مدرسه
#فرهنگ
در تستر[شوشتر] در مدرسه امام شرف الدین منزل کردم . این شیخ مردی با مکارم اخلاق و فضائل بسیار و جامع بین مراتب دین و دانش . وی مدرسه و زاویه ای بنا نهاده که در آن چهار خادم مشغول اند. از این چهار یکی مامور اوقاف و دیگری کار پرداز و سومی خادم سماط و مامور تنظیم برنامه غذا و چهارمی مامور سرکشی به آشپزها و سقاها و فراش ها بود.
من شانزده روز در این مدرسه ماندم . نه نظم و ترتیب آن را در جایی دیده ام و نه دلپذیر تر از غذاهای آنجا غذایی خورده ام. به هرکس به اندازه خوراک چهار تن غذا می دادند. خوراک نوعا عبارت بود از برنج با فلفل که با روغن پخته بودند به اضافه جوجه بریان و نان و گوشت و حلوا. شیخ مزبور هم از حیث صورت و هم از جهت سیرت ممتاز بود.
روزهای جمعه پس از نماز در مسجد جامع منبر می رفت و من که مجلس وعظ او را دیدم همه وعاظ دیگر که در حجاز و شام و مصر دیده بودم در نظرم ناچیز نمودند.
رسم ایرانی ها بر این است که سوالات خود را در رقعه ها می نویسند و به سوی واعظ می اندازند و او یکایک پرسش ها را پاسخ می دهد . شیخ رقعه ها را در دست جمع می کرد تا در پایان سخن یکایک آنها را برگشوده و جواب های بسیار به جا و مناسب داد. در این هنگام وقت نماز عصر فرا رسید و او به نماز پرداخت . مردم هم اقتدا کردند. پس از نماز هرکس به خانه خود رفت.
سفرنامه ابن بطوطه ، ترجمه محمد علی موحد ج 1 ص 238-239 با تلخیص
[ این گزارش کوتاه از سفر ابن بطوطه به شوشتر در آن دوران بی نظیر است. نمی دانم تا چه حد واقعیت داشته و تا چه حد ابن بطوطه در آن اغراق کرده است. اما حتی اگر بخشی از این گزارش صحت داشته باشد نشان می دهد که یکی از شهرهای ایران یعنی شوشتر در آن دوران تا چه حد پیشرفته بوده است. مساله فرهنگ و اهمیت آن در نظر ایرانیان و نحوه پرسش کردن آنها قابل توجه است.]
#شوشتر
#تستر
#ابن_بطوطه
#مدرسه
#فرهنگ
07.05.202514:06
خلیج فارس
احدی نمی تواند من را به ناسیونالیسم و قوم گرایی متهم کند. بسیار به قوم خود تاخته ام و بیماری های متعدد شخصیتی ایشان را برملا کرده ام و حتی پیشنهاد اجاره دادن بخشی از کشور به اجنبی ها داده ام تا عقل ایرانی سر جایش برگردد. هیچ بت ندارم. دشمن هرگونه باد هستم. تحسین کننده عرب ها بوده ام.
اما این دشمنی با هویت جعلی و باد تکبر را منحصر به هم وطنان نمی کنم. ضمن این که اکر طرفدار آزادی هستیم نمی توانیم با تحقیر جمعی یک ملت و قوم کنار بیاییم. نام خلیج فارس کهن و تاریخی است. ترامپ پدر جاکش و زن قحبه (حقایق تاریخی) حق صدور فرمان برای تحمیل نام و تحقیر قومی دیگر را ندارد. این زن قحبه در داخل آمریکا خیلی کارهای درست کرده و شجاعت از خود نشان داده است. اما اندیشه دیپلماتیک او در حد یک جاکش است.
رضا پهلوی هم واقعا افتضاح است. مرحوم پدرش با یک تلفن سالانه دویست دانشجو را خارج از رویه به دانشگاه های مهم آمریکا می فرستاد (البته اکثرشان نخاله و «متخصص مدیریت» از آب درآمدند. داستان دیگر). اما رضا پهلوی نتوانسته دو تا ارتباط و حضور حداقلی در محافل آمریکایی برای خود جور کند: کار بسیار راحتی که سفیر سی ساله اماراتی و قطری و ترک انجام می دهند. اولویت هایش هم اصلا محکم و مشخص نیست. در این ماجرای نام خلیج فارس باید وارد عمل می شد. این هم از شاهزاده ما.
احدی نمی تواند من را به ناسیونالیسم و قوم گرایی متهم کند. بسیار به قوم خود تاخته ام و بیماری های متعدد شخصیتی ایشان را برملا کرده ام و حتی پیشنهاد اجاره دادن بخشی از کشور به اجنبی ها داده ام تا عقل ایرانی سر جایش برگردد. هیچ بت ندارم. دشمن هرگونه باد هستم. تحسین کننده عرب ها بوده ام.
اما این دشمنی با هویت جعلی و باد تکبر را منحصر به هم وطنان نمی کنم. ضمن این که اکر طرفدار آزادی هستیم نمی توانیم با تحقیر جمعی یک ملت و قوم کنار بیاییم. نام خلیج فارس کهن و تاریخی است. ترامپ پدر جاکش و زن قحبه (حقایق تاریخی) حق صدور فرمان برای تحمیل نام و تحقیر قومی دیگر را ندارد. این زن قحبه در داخل آمریکا خیلی کارهای درست کرده و شجاعت از خود نشان داده است. اما اندیشه دیپلماتیک او در حد یک جاکش است.
رضا پهلوی هم واقعا افتضاح است. مرحوم پدرش با یک تلفن سالانه دویست دانشجو را خارج از رویه به دانشگاه های مهم آمریکا می فرستاد (البته اکثرشان نخاله و «متخصص مدیریت» از آب درآمدند. داستان دیگر). اما رضا پهلوی نتوانسته دو تا ارتباط و حضور حداقلی در محافل آمریکایی برای خود جور کند: کار بسیار راحتی که سفیر سی ساله اماراتی و قطری و ترک انجام می دهند. اولویت هایش هم اصلا محکم و مشخص نیست. در این ماجرای نام خلیج فارس باید وارد عمل می شد. این هم از شاهزاده ما.


30.04.202506:43
زنده باد جمهوری اسلامی ایران مدرنترین حکومت تاریخ ایران.


27.04.202518:21
از تابناک!
این جماعت رذالت و خبث را به منتهای خود رساندهاند!
مردک حراملقمه! این زخم میتواند انگیزه باشد؟! شما همانید که اگر حادثهای اتفاق افتد که ذره ای منافع خودتان را مخدوش کند تا دو سال نالهسرایی و واویلا میکنید و مقاله مینویسید و عالم و آدم را محکوم میکنید. حراملقمههای عوضی! آن کارگر بدبخت بندری بمیرد و آن تولیدکننده پریشاناحوال مالش نابود شود تا شما باز بنشینید با واژگان استمنا کنید و پندارفروشی کنید؟!
ای تف بر شرف نداشته شما!
این جماعت رذالت و خبث را به منتهای خود رساندهاند!
مردک حراملقمه! این زخم میتواند انگیزه باشد؟! شما همانید که اگر حادثهای اتفاق افتد که ذره ای منافع خودتان را مخدوش کند تا دو سال نالهسرایی و واویلا میکنید و مقاله مینویسید و عالم و آدم را محکوم میکنید. حراملقمههای عوضی! آن کارگر بدبخت بندری بمیرد و آن تولیدکننده پریشاناحوال مالش نابود شود تا شما باز بنشینید با واژگان استمنا کنید و پندارفروشی کنید؟!
ای تف بر شرف نداشته شما!
26.04.202516:36
یکی از قهرمان های مدرن که تقریبا همیشه قهرمان های چپی ها هستند خودکشی کرد: زن بدنامی که از سن جوانی به هرزگی روی آورد ، بعد هم استفاده از مواد صنعتی ، بعد هم دنبال لودادن و چاپیدن مشتری های پولدار ، بعد هم رها کردن سه فرزند خردسال خود بعد هم غلط های دیگر.
از نظر چپ او «قربانی» بود. متاسفانه این طرز فکر زهر آلود به جوانان امروز تزریق می شود.
خواستم بگویم با سایر شهدای مدرن از جمله شهدای عنقلاب و نهضت محشور باد. بعد یادم آمد این بدبخت یک هزارم حرص و نخوت و چموشی و شرارت آن حضرات را نداشت.
https://www.bbc.com/persian/articles/cly1p4200xzo
از نظر چپ او «قربانی» بود. متاسفانه این طرز فکر زهر آلود به جوانان امروز تزریق می شود.
خواستم بگویم با سایر شهدای مدرن از جمله شهدای عنقلاب و نهضت محشور باد. بعد یادم آمد این بدبخت یک هزارم حرص و نخوت و چموشی و شرارت آن حضرات را نداشت.
https://www.bbc.com/persian/articles/cly1p4200xzo
Reposted from:
کانال روزِ خوش



25.04.202521:55
وقتی چپاول به یک روش زندگی برای گروهی از مردان جامعه تبدیل می شود،در طول زمان برای خود یک سیستم قانونی ایجاد می کنند که آن را مجاز می کند و یک قانون اخلاقی که آن را تجلیل می کند.
فردریک باستیا
فردریک باستیا
Shown 1 - 24 of 115
Log in to unlock more functionality.