07.05.202506:47
🧷✍️
آیا میتوان بهجای دیگران سخن گفت؟
@neocritic
آیا میتوان بهجای دیگران سخن گفت؟
@neocritic
04.05.202510:12
✍️
انسان میشود که زن باشد؟
✅ هر وقت بحث از «تلاشهای رسمی» برای بهبود وضعیت حقوق زنان در ایران پیش میآید، سرنوشت لایحه سرگردان «منع خشونت علیه زنان» به عنوان نمونهای آشکار از ناامیدیِ بهحقْ از قانون و قانونگذران به میان آورده میشود -که البته بدیلی هم ندارد.
✅ آخرین خبر از حال این این لایحه، که بیش از یک دهه است با تغییر اسم و برخی از بندهای آن، همچنان میان دولت و مجلس در رفتوآمد است، اینکه دولت لایحه خود را پس گرفته است_ چون متنی که مجلس قصد تصویب آن را دارد نسبت کمی با لایحه دولت دارد.
✅ خبر بعدی اینکه مجلسیان پس گرفتن لایحه توسط دولت را «سیاسیکاری» دانسته و به زنان دلداری دادهاند: حالا که دولت به فکر آنها نیست، مجلس هست و محصول کار خود را به عنوان طرحی تقدیم و در مجلس تصویب خواهد کرد.
✅ دلیل اختلاف نظرها عمدتا دوگانهای است که در تمام این سالها بر آن تاکید میشود: «رویکردهای منحط فمینیستی در استفاده ابزاری از زن» در برابر «نگرشهای مترقی اسلامی درباره کرامت زن».
✅ و خب میدانیم هرگاه دوگانه آشنای «منحط غربی» و «مترقی اسلامی» ایجاد شود، یعنی امتناع امکان گفتوگو.
✅ تنوع و تکثر گسترده نظری و تجربیات عملی و چند سده تلاش و کنشگری و نظریهپردازی درحوزه برابری جنسیتی با برچسب «منحط» دور ریخته میشود و در مقابل دیدگاهی تقویت میشود که در روزآمدترین قرائت میگوید زن و مرد مساوی هستند در شأن انسانی، ولی مشابه نیستد.
مشابه نبودن تفاوتهایی ایجاد میکند که ما (مردان و زنان مردانه) تعیین میکنیم چه هستند و چه پیامدهای حقوقی و اجتماعی دارند که ازقضا عمدتاً به نفع مرد و «به صلاح زن» است.
✅ کنشگران و محققان زن/ مسائل زنان به محض اینکه از استقلال زن به عنوان یک انسان سخن بگویند در دارودسته منحرفها و «منحطها» جای میگیرند. فقط آنها که در تأیید فرودستی زن ذیل خانواده و از زن به عنوان موجودی در-نسبت-با ... سخن بگویند پذیرفتهاند.
✅ شاخ در کوه زدن است تلاش عبث برای راه بازکردن در بنبست قرائت پدرسالارانه از دین. تقریباً همه فعالان و کنشگران زن، متعلق به هر جریان فکری، آن را تجربه کردهاند.
✅ زن فینفسه آدم نیست. هستی زن لغیره است.
✅ متنی غیررسمی از مفاد طرح پیشنهادی مجلس دستبهدست میشود که امیدوارم واقعیت نداشته باشد، ولی متأسفانه بر همان بافت و بستر قوانین تبعیضآمیز گذشته نوشته شده است.
✅ در بهترین حالت، اگر کمترین گشایشی قرار است رخ دهد، به نفع زنان متاهل و مادران است. به نفع سبک زندگی آنها، اشتغال آنها، انتقال آنها...حتی درمورد مجوز تولید، انتشار و پخش آثار هنری هم باید از آنها که «ترویج تجرد و طلاق» میکنند ممانعت به عمل آید. طلاق و تجرد هست، ولی ما نه تنها آن را درشمار نمیآوریم، که جوری برخورد میکنیم که انگار نیست.
همانطور که با اعتراض و انتخابهای متفاوت زنان برخورد میکنیم.
✅ به نظرم جسورانهترین امکان مطالبه از این قانون در بند آخر تجلی یافته:
✅ شما به عنوان یک انسان حتی آزاد نیستی سفر کنی. تو علاوه بر همه تشریفات قانونی مسافرت، به «اجازه سرپرست» احتیاج داری. کمک قانونگذار در مقام «سرپرست بالاتر» به تو اینکه با مدارک و مستندات «ضرورت» سفر را نشان بدهی تا «مجوز خروج از کشور را با ذکر مدت و دفعات سفر صادر » کند.
✅ راستش باتوجه به اینکه بیوقفه از نگرانیها درباره گستره و عمق نفوذ تفکرات منحط غربی درمیان جوانان میشنویم، خواستم عرض کنم بعید است این قسم «کرامتبخشیهای» بتواند تصویر جایگزین آبرومندی از رویکرد شما ارائه کند.
✅ زن موجودی مستقل است و البته که جایگاه محوری مهمی در خانواده ما دارد، اگر حاضر نیستید آن را بپذیرید به همه جریانهای رقیب باختهاید- ولو اسمشان را منحط بگذارید.
نامگذاری جریانهای فکری و آموزش و جریان آگاهی مدتهاست دیگر در انحصار شما نیست. و شمار زیادی از مادران، مربیان نسل آینده، مثل شما نمیاندیشند.
✅ متاسفانه تیتر اول خبرهای مربوط به «جایگاه زن در خانواده» در کشور، مربوط به خبر قتلهای برنامهریزیشده زنان به دست بستگان مردشان است. خبرهایی که سالی چندبار جامعه را در بهت فرومیبرد.
با روی برگرداندن نمیشود ظلم آشکار مربوط به قوانین توجیه/ تشویق کننده این رفتارها را از خاستگاهی جز «جایگاه قانونی فرودست زن در خانواده» دانست.
@neocritic
انسان میشود که زن باشد؟
✅ هر وقت بحث از «تلاشهای رسمی» برای بهبود وضعیت حقوق زنان در ایران پیش میآید، سرنوشت لایحه سرگردان «منع خشونت علیه زنان» به عنوان نمونهای آشکار از ناامیدیِ بهحقْ از قانون و قانونگذران به میان آورده میشود -که البته بدیلی هم ندارد.
✅ آخرین خبر از حال این این لایحه، که بیش از یک دهه است با تغییر اسم و برخی از بندهای آن، همچنان میان دولت و مجلس در رفتوآمد است، اینکه دولت لایحه خود را پس گرفته است_ چون متنی که مجلس قصد تصویب آن را دارد نسبت کمی با لایحه دولت دارد.
✅ خبر بعدی اینکه مجلسیان پس گرفتن لایحه توسط دولت را «سیاسیکاری» دانسته و به زنان دلداری دادهاند: حالا که دولت به فکر آنها نیست، مجلس هست و محصول کار خود را به عنوان طرحی تقدیم و در مجلس تصویب خواهد کرد.
✅ دلیل اختلاف نظرها عمدتا دوگانهای است که در تمام این سالها بر آن تاکید میشود: «رویکردهای منحط فمینیستی در استفاده ابزاری از زن» در برابر «نگرشهای مترقی اسلامی درباره کرامت زن».
✅ و خب میدانیم هرگاه دوگانه آشنای «منحط غربی» و «مترقی اسلامی» ایجاد شود، یعنی امتناع امکان گفتوگو.
✅ تنوع و تکثر گسترده نظری و تجربیات عملی و چند سده تلاش و کنشگری و نظریهپردازی درحوزه برابری جنسیتی با برچسب «منحط» دور ریخته میشود و در مقابل دیدگاهی تقویت میشود که در روزآمدترین قرائت میگوید زن و مرد مساوی هستند در شأن انسانی، ولی مشابه نیستد.
مشابه نبودن تفاوتهایی ایجاد میکند که ما (مردان و زنان مردانه) تعیین میکنیم چه هستند و چه پیامدهای حقوقی و اجتماعی دارند که ازقضا عمدتاً به نفع مرد و «به صلاح زن» است.
✅ کنشگران و محققان زن/ مسائل زنان به محض اینکه از استقلال زن به عنوان یک انسان سخن بگویند در دارودسته منحرفها و «منحطها» جای میگیرند. فقط آنها که در تأیید فرودستی زن ذیل خانواده و از زن به عنوان موجودی در-نسبت-با ... سخن بگویند پذیرفتهاند.
✅ شاخ در کوه زدن است تلاش عبث برای راه بازکردن در بنبست قرائت پدرسالارانه از دین. تقریباً همه فعالان و کنشگران زن، متعلق به هر جریان فکری، آن را تجربه کردهاند.
✅ زن فینفسه آدم نیست. هستی زن لغیره است.
✅ متنی غیررسمی از مفاد طرح پیشنهادی مجلس دستبهدست میشود که امیدوارم واقعیت نداشته باشد، ولی متأسفانه بر همان بافت و بستر قوانین تبعیضآمیز گذشته نوشته شده است.
✅ در بهترین حالت، اگر کمترین گشایشی قرار است رخ دهد، به نفع زنان متاهل و مادران است. به نفع سبک زندگی آنها، اشتغال آنها، انتقال آنها...حتی درمورد مجوز تولید، انتشار و پخش آثار هنری هم باید از آنها که «ترویج تجرد و طلاق» میکنند ممانعت به عمل آید. طلاق و تجرد هست، ولی ما نه تنها آن را درشمار نمیآوریم، که جوری برخورد میکنیم که انگار نیست.
همانطور که با اعتراض و انتخابهای متفاوت زنان برخورد میکنیم.
✅ به نظرم جسورانهترین امکان مطالبه از این قانون در بند آخر تجلی یافته:
ماده 30زنانی که برای خروج از کشور نیاز به اذن همسر یا ولی دارند، در صورت خودداری غیرموجه از اعطای اذن، میتوانند ضمن تقدیم درخواست، مدارک و مستندات خود مبنیبر ضرورت خروج از کشور را به دادگاه خانواده تسلیم کنند. دادگاه خارج از نوبت نسبت به موضوع رسیدگی کرده و در صورت احراز ضرورت امر بر اساس موازین شرعی ، پس از اخذ تأمین مناسب، مجوز خروج از کشور را با ذکر مدت و دفعات سفر صادر میکند.
✅ شما به عنوان یک انسان حتی آزاد نیستی سفر کنی. تو علاوه بر همه تشریفات قانونی مسافرت، به «اجازه سرپرست» احتیاج داری. کمک قانونگذار در مقام «سرپرست بالاتر» به تو اینکه با مدارک و مستندات «ضرورت» سفر را نشان بدهی تا «مجوز خروج از کشور را با ذکر مدت و دفعات سفر صادر » کند.
✅ راستش باتوجه به اینکه بیوقفه از نگرانیها درباره گستره و عمق نفوذ تفکرات منحط غربی درمیان جوانان میشنویم، خواستم عرض کنم بعید است این قسم «کرامتبخشیهای» بتواند تصویر جایگزین آبرومندی از رویکرد شما ارائه کند.
✅ زن موجودی مستقل است و البته که جایگاه محوری مهمی در خانواده ما دارد، اگر حاضر نیستید آن را بپذیرید به همه جریانهای رقیب باختهاید- ولو اسمشان را منحط بگذارید.
نامگذاری جریانهای فکری و آموزش و جریان آگاهی مدتهاست دیگر در انحصار شما نیست. و شمار زیادی از مادران، مربیان نسل آینده، مثل شما نمیاندیشند.
✅ متاسفانه تیتر اول خبرهای مربوط به «جایگاه زن در خانواده» در کشور، مربوط به خبر قتلهای برنامهریزیشده زنان به دست بستگان مردشان است. خبرهایی که سالی چندبار جامعه را در بهت فرومیبرد.
با روی برگرداندن نمیشود ظلم آشکار مربوط به قوانین توجیه/ تشویق کننده این رفتارها را از خاستگاهی جز «جایگاه قانونی فرودست زن در خانواده» دانست.
@neocritic
Reposted from:
Inekas | انعکاس



09.04.202505:19
🔵نخستین مدرسهٔ بهاری انعکاس (حضوری و آنلاین) | اردیبهشت ۱۴۰۴
🔵«عینیت و بیطرفی در مطالعات اسلامی»
👥 با مشارکت گروه فلسفه علم دانشگاه شریف
➕ ۲۰ ساعت ارائۀ آموزشی به همراه کارگاه
➕ چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه ، ۳، ۴ و ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ | از ساعت ۸ تا ۱۸ به وقت تهران در دانشگاه صنعتی شریف
➕با ارائه ۱۱ استاد و پژوهشگر برجسته داخلی و بینالمللی
📄 محورهای اصلی برنامه:
◀️عینیت و هنجارمندی
◀️عینیت و قدرت
◀️عینیت و تاریخ
🎓 تخفیف ویژۀ دانشجویی
📄 اعطای گواهی
🌐 برگزاری جلسات مجازی در Zoom
👥 شبکهسازی و تعامل علمی
📍 امکان نگهداری از کودکان
🗓 مهلت ثبتنام: تا ۳۱ فروردین ۱۴۰۴
👥توضیح درباره چرایی تفکیک مدارس بهاری و تابستانی انعکاس و رویکرد هر رویداد
🌐 برای کسب اطلاعات بیشتر به کتابچه راهنما و برای ثبتنام به وبسایت مدرسه مراجعه کنید یا به @Inekas_admin پیام بدهید.
#رویداد_انعکاس
🔵@Inekas
🔵نخستین مدرسهٔ بهاری انعکاس (حضوری و آنلاین) | اردیبهشت ۱۴۰۴
🔵«عینیت و بیطرفی در مطالعات اسلامی»
👥 با مشارکت گروه فلسفه علم دانشگاه شریف
➕ ۲۰ ساعت ارائۀ آموزشی به همراه کارگاه
➕ چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه ، ۳، ۴ و ۵ اردیبهشت ۱۴۰۴ | از ساعت ۸ تا ۱۸ به وقت تهران در دانشگاه صنعتی شریف
➕با ارائه ۱۱ استاد و پژوهشگر برجسته داخلی و بینالمللی
📄 محورهای اصلی برنامه:
◀️عینیت و هنجارمندی
◀️عینیت و قدرت
◀️عینیت و تاریخ
🎓 تخفیف ویژۀ دانشجویی
📄 اعطای گواهی
🌐 برگزاری جلسات مجازی در Zoom
👥 شبکهسازی و تعامل علمی
📍 امکان نگهداری از کودکان
🗓 مهلت ثبتنام: تا ۳۱ فروردین ۱۴۰۴
👥توضیح درباره چرایی تفکیک مدارس بهاری و تابستانی انعکاس و رویکرد هر رویداد
🌐 برای کسب اطلاعات بیشتر به کتابچه راهنما و برای ثبتنام به وبسایت مدرسه مراجعه کنید یا به @Inekas_admin پیام بدهید.
#رویداد_انعکاس
🔵@Inekas
Reposted from:
نطقیات

03.04.202518:52
🖍 بله، ممکن است!
✍ مریم نصراصفهانی (مترجم، مدرس فلسفه)
🗓 ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
⭕ بخش اول (بخش دوم)
⭕ یکی از جذابترین کتابهایی که سال گذشته خواندم کتاب «پسافاجعه؛ خشونت و بازساختن خود»، به قلم سوزان برایسون و با ترجمهٔ امیر صائمی از نشر برج بود. کتاب دربارهٔ موضوعی است که بعد از سدهها سکوت در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته است: تجاوز جنسی و تأثیر ابدی آن بر قربانی و اطرافیانش.
به استاد فلسفهی جوانی موقع دویدن صبحگاهی تجاوز میشود و «تقریباً» به قتل میرسد. تقریباً، چون او زنده میماند و بعد از بهبودیِ فیزیکی، شجاعانه روایت خودش را با ما به اشتراک میگذارد: تجربه مهیب حادثه، روانزخمهایی که پس از آن برایش جا مانده و راههایی که برای کنار آمدن با آن امتحان کرده است. درعین حال از نقش دیگران میگوید: انگهای اجتماعی، آزارها و هم دلگرمیهایی که در مسیر بهبودی از سر گذرانده. «دیگران میتوانند ما را نابود کنند، اما به همان اندازه در آفرینش و استمرار فهم ما از خودمان موثرند». این کتاب فقط حکایت رنج و یا حتی نشان دادن راههای ادامهی زندگی بعد از «فاجعه» نیست، بلکه در عین حال روایتی زنده است که در آن خواننده با مساهمتهای نظری فلسفه فمینیستی در حوزههای اخلاق و معرفت برای درک بهتر تجربیات سرکوب شده در زندگی هرروزه آشنا میشود.
⭕ کتاب دیگری که امسال توجه من را جلب کرد کتاب «خلافِ زمان؛ دربارهی نوستالژی و دیگر وارونگیهای تاریخی» بود نوشتهٔ دیهگو گاروچو، که الهام شوشتریزاده آن را از اسپانیایی ترجمه و نشر اطراف منتشر کرده است. این کتاب جستاری بلند است درباره نسبت خاص ما انسانها با زمان. نسبتی که گذشته و آینده را برایمان میسازد و خاطره، حسرت و نوستالژی را به وجود میآورد. نوستالژی یکی از جذابترین چیزهایی است که به طور خاص در این روزهای ایران، به مدد رسانهها ساخته و فروخته میشود.
«نوستالژی از سر بیاعتمادی به زمان پیشِ رو، امید به آینده را پس میزند و نوعی امید گذشتهنگر را جایگزینش میکند که در آن نیروی روایتپردازانه، داستانپردازانه و حتی خیالپردازانه گذشته را چنان بازسازی میکند که حال و آینده در مقابلش نابسنده به نظر برسد»
کتابهای پسافاجعه و خلاف زمان آنقدر جذاب و روان هستند که میتوان در یکیدوبار نشستن پای کتاب خواند و بهانههایی برای بازآزمایی زندگی داشت. کتابهایی مناسب برای هدیه نوروزی پروادارانه به عزیزی که شاید فاجعهای را از سر میگذراند، و یا با فقدانی و حسرتی درگیر است.
⭕اما بهترین کتابهایی که سال گذشته خواندم، احتمالاً از آن جنسی نیست که بتوان به هر کتابخوانی هدیه داد. با این حال، در پایان سال به این کتابها احساس دین بیشتری دارم. این کتابها که رغم همه فراز و فرودهای کار و زندگی در سال گذشته، چیزهایی دستم دادند که حس کنم به زحمتش میارزد. کتابهایی که خواندنشان مستلزم آهستگی است.
⭕ نخستینِ این کتابها که انتشار ترجمهاش را میتوان «خبر سال در حوزه اخلاقپژوهی» دانست کتاب «اخلاقشناسی و مرزهای آن»، نوشته برنارد ویلیامز با ترجمهٔ مینو حجت در انتشارات حکمت است. کتابی که انتشار آن در اواخر قرن بیستم، با به چالش کشیدن نظریات مرسوم در فلسفه اخلاق تأثیر تردیدناپذیری بر اخلاقپژوهی در دنیای بعد از خودش برجا گذاشت. مینو حجت مقدمهٔ آگاهیبخشی بر این کتاب نوشته است که به خواندن و درک مطالب آن کمک میکند:
«نقد ویلیامز به نظریات اخلاقی این نیست که این نظریات بیفایدهاند، بلکه ناخرسندی او از این است که این نظریات میخواهند تنها داعیهداران تأمل اخلاقی باشند، گویی هرگونه تأمل اخلاقی تنها باید در نوعی نظریه نمایان شود. ولی به نظر ویلیامز نظریهپردازی نکردن به معنای کنارگذاشتن تأمل نیست، بلکه نظریهپردازی مستلزم نادیده گرفتن عوامل عدیدهای است که در داوری اخلاقی نقش دارند و تلاش برای منحصر کردن آنها در یک یا چند ملاک معدود…»
📱 از کانال تلگرامی دکتر مریم نصر اصفهانی:
t.me/neocritic
❇️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 t.me/nutqiyyat_classes
🔮 Instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
✍ مریم نصراصفهانی (مترجم، مدرس فلسفه)
🗓 ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
⭕ بخش اول (بخش دوم)
⭕ یکی از جذابترین کتابهایی که سال گذشته خواندم کتاب «پسافاجعه؛ خشونت و بازساختن خود»، به قلم سوزان برایسون و با ترجمهٔ امیر صائمی از نشر برج بود. کتاب دربارهٔ موضوعی است که بعد از سدهها سکوت در سالهای اخیر مورد توجه قرار گرفته است: تجاوز جنسی و تأثیر ابدی آن بر قربانی و اطرافیانش.
به استاد فلسفهی جوانی موقع دویدن صبحگاهی تجاوز میشود و «تقریباً» به قتل میرسد. تقریباً، چون او زنده میماند و بعد از بهبودیِ فیزیکی، شجاعانه روایت خودش را با ما به اشتراک میگذارد: تجربه مهیب حادثه، روانزخمهایی که پس از آن برایش جا مانده و راههایی که برای کنار آمدن با آن امتحان کرده است. درعین حال از نقش دیگران میگوید: انگهای اجتماعی، آزارها و هم دلگرمیهایی که در مسیر بهبودی از سر گذرانده. «دیگران میتوانند ما را نابود کنند، اما به همان اندازه در آفرینش و استمرار فهم ما از خودمان موثرند». این کتاب فقط حکایت رنج و یا حتی نشان دادن راههای ادامهی زندگی بعد از «فاجعه» نیست، بلکه در عین حال روایتی زنده است که در آن خواننده با مساهمتهای نظری فلسفه فمینیستی در حوزههای اخلاق و معرفت برای درک بهتر تجربیات سرکوب شده در زندگی هرروزه آشنا میشود.
⭕ کتاب دیگری که امسال توجه من را جلب کرد کتاب «خلافِ زمان؛ دربارهی نوستالژی و دیگر وارونگیهای تاریخی» بود نوشتهٔ دیهگو گاروچو، که الهام شوشتریزاده آن را از اسپانیایی ترجمه و نشر اطراف منتشر کرده است. این کتاب جستاری بلند است درباره نسبت خاص ما انسانها با زمان. نسبتی که گذشته و آینده را برایمان میسازد و خاطره، حسرت و نوستالژی را به وجود میآورد. نوستالژی یکی از جذابترین چیزهایی است که به طور خاص در این روزهای ایران، به مدد رسانهها ساخته و فروخته میشود.
«نوستالژی از سر بیاعتمادی به زمان پیشِ رو، امید به آینده را پس میزند و نوعی امید گذشتهنگر را جایگزینش میکند که در آن نیروی روایتپردازانه، داستانپردازانه و حتی خیالپردازانه گذشته را چنان بازسازی میکند که حال و آینده در مقابلش نابسنده به نظر برسد»
کتابهای پسافاجعه و خلاف زمان آنقدر جذاب و روان هستند که میتوان در یکیدوبار نشستن پای کتاب خواند و بهانههایی برای بازآزمایی زندگی داشت. کتابهایی مناسب برای هدیه نوروزی پروادارانه به عزیزی که شاید فاجعهای را از سر میگذراند، و یا با فقدانی و حسرتی درگیر است.
⭕اما بهترین کتابهایی که سال گذشته خواندم، احتمالاً از آن جنسی نیست که بتوان به هر کتابخوانی هدیه داد. با این حال، در پایان سال به این کتابها احساس دین بیشتری دارم. این کتابها که رغم همه فراز و فرودهای کار و زندگی در سال گذشته، چیزهایی دستم دادند که حس کنم به زحمتش میارزد. کتابهایی که خواندنشان مستلزم آهستگی است.
⭕ نخستینِ این کتابها که انتشار ترجمهاش را میتوان «خبر سال در حوزه اخلاقپژوهی» دانست کتاب «اخلاقشناسی و مرزهای آن»، نوشته برنارد ویلیامز با ترجمهٔ مینو حجت در انتشارات حکمت است. کتابی که انتشار آن در اواخر قرن بیستم، با به چالش کشیدن نظریات مرسوم در فلسفه اخلاق تأثیر تردیدناپذیری بر اخلاقپژوهی در دنیای بعد از خودش برجا گذاشت. مینو حجت مقدمهٔ آگاهیبخشی بر این کتاب نوشته است که به خواندن و درک مطالب آن کمک میکند:
«نقد ویلیامز به نظریات اخلاقی این نیست که این نظریات بیفایدهاند، بلکه ناخرسندی او از این است که این نظریات میخواهند تنها داعیهداران تأمل اخلاقی باشند، گویی هرگونه تأمل اخلاقی تنها باید در نوعی نظریه نمایان شود. ولی به نظر ویلیامز نظریهپردازی نکردن به معنای کنارگذاشتن تأمل نیست، بلکه نظریهپردازی مستلزم نادیده گرفتن عوامل عدیدهای است که در داوری اخلاقی نقش دارند و تلاش برای منحصر کردن آنها در یک یا چند ملاک معدود…»
📱 از کانال تلگرامی دکتر مریم نصر اصفهانی:
t.me/neocritic
❇️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 t.me/nutqiyyat_classes
🔮 Instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
Reposted from:
یادداشتها | فاطمه بهروزفخر

29.03.202515:24
زنها تصمیمشان را گرفتهاند...
در عکسهای خانوادگی، تنها نوهای که با حجاب و پوشش سر توی عکسها میخندد، منم. بقیه نوهها انتخابهای دیگری دارند که حالا انگار از طرف بقیه پذیرفته شده است. در مهمانی دیگری، من یک پیراهن بلند به تن دارم و روسری رنگی. در میان بقیه زنها که ترجیح دادهاند با پوشش چادر رنگی در مهمان حاضر باشند، ترجیحِ من راحتی و آزادی عمل بیشتر بوده. در هر دو موقعیت، پوشش مشابه و تقریبا یکسانی دارم. در اولی، من دختر محجبه خانوادهام و در دیگری، پوشش من کمی متفاوتتر بهنظر میرسد.
پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی»، تعداد دوستان و آشنایان نزدیک و دورم که تغییر پوشش دادهاند، بیشتر از انگشتهای دوتا دستاند؛ تغییر پوششی که در نگاه اول کمی رادیکال به نظر میرسد و با پوشش گذشته فرد، زمین تا آسمان فرق میکند. گاهی این تغییر، آهسته آهسته و قدم به قدم بوده اما در برخی از دوستانم، به یکباره و در حکم تصمیمی قطعی در قالب کنار گذاشتن کامل پوششی مثل چادر یا مانتو و انتخاب موی باز و پوششی آزادتر در همه جمعها خودش را نشان داده است. در این میان هم بودند آنهایی که پوشششان چادر نبود، اما در همان پوشیدگی حداکثری با مانتو هم تجدید نظر کردند و این روزها حجاب آزادانهتری دارند.
حالا اینها را بهعنوان مقدمه گفتم تا برسم به اینکه، چند روزی است که دارم به این موضوع فکر میکنم: اگر دانشجوی ادبیات نبودم و دانشجو یا پژوهشگر یکی از حوزههای جامعهشناختی، مطالعات فرهنگی، مطالعات زنان و... به حساب میآمدم، دوربین کنجکاویام را میبردم سمت آنهایی (که احتمالا تعدادشان کم نیست و خود من هم جزو آنها محسوب میشوم) که عملا از زنی که قبلتر حجاب داشت، بدل نشدند به زنی که حالا حجاب ندارد. آنها همان زنی هستند که حجاب، انتخابِ اول و آخرشان است؛ اما پوشش گذشته خود را برای همیشه کنار گذاشتهاند. حالا دیگر چادرهایشان را با تمام ارج و احترامی که دارد گذاشتهاند توی بقچه یا محض احتیاط فقط برای روزهای خاص نگه داشتهاند. از تغییر صفر و صدی و رادیکالِ این زنان حرف نمیزنم؛ دارم از یک تغییر پوشش حرف میزنم که در ظاهر شاید، فقط کنار گذاشتن یک لباس یا پوشش باشد؛ اما در خودش معناهای ضمنی بیشتر و عمیقتری دارد.
این تغییر که در خودش (احتمالا برای برخی همراه با نوعی احساس فقدان و ازدستدادن چیزی محبوب است)، از سرِ بیزاری یا نفرتورزی نسبت به خودِ پوشش نبوده و نیست؛ بلکه به اقتضایِ آن چه پیش آمد، به گمانم تلاشیست برای نشان دادن نوعی رواداری، اعلام برائت، همدلی با بقیه زنان و دور شدن از هر نوع تشبه به ابزارهای اعمالکننده تبعیض.
جز این، همهچیز فقط به کنار گذاشتن و حذف پوشش گذشته محدود نمیشود؛ در برخی از افراد، شاهدِ نوعی تغییر در سبکِ پوشش هم هستیم. اگر بخواهم کمی مصداقیتر بگویم: مثلا قوارههای بزرگ روسری با گیرههای -بعضا شیک و رنگی- که مدل لبنانی بسته میشد، جایِ خودش را به روسریهایی با قواره کوچکتر داد که زیر چانه گره زده میشوند. بخشی از ملزومات حجاب (مثل ساق دست) کنار رفت، عبا جایِ خودش را به وِست و کتهای بلند داد و... . اما با وجودِ همه این تغییرات که در نوع خودش چشمگیر و قابل تامل هستند، باز هم این گروه، همچنان در دسته زنان محجبه قرار میگیرند؛ حتی اگر دیگر چادر یا پوشش گذشته خودشان را نداشته باشند.
این تغییر پوشش در کنارِ همه تبعات روانی (حداقل برای خودِ من اینطور بود که مدام باید با تردیدهای اخلاقی درونیام دستوپنجه نرم میکردم) که برای این افراد دارد و همچنان که بهعنوان یک امر تعبدی و دینی (که در ارتباط معنوی و فردی او با معبود معنا پیدا میکند) برای او اعتبار و ارزش زیادی دارد، احتمالا نوعی کنشگری اجتماعی و سیاسی بدون صادرکردن بیانیه باشد؛ همانطور که پوشش اختیاری هر زن دیگری هم در این روزها کارکردی بیش از یک انتخاب فردی دارد و به امری سیاسی بدل شده است.
همین...
(این نوشته را براساس تجربه خودم و شبکه تعاملیام نوشتم. طبیعی است که قابل تعمیم نباشد و بشود برای آن استثناء پیدا کرد. با اینحال فکر میکنم چنین تجربههایی که متعلق به دورهای خاص و تعداد متکثری از افراد یک جامعه است، اهمیت این را دارد که موضوع پژوهشهای روانشناختی، سیاسی، دینی، جامعهشناسانه و... قرار بگیرد.)
.
در عکسهای خانوادگی، تنها نوهای که با حجاب و پوشش سر توی عکسها میخندد، منم. بقیه نوهها انتخابهای دیگری دارند که حالا انگار از طرف بقیه پذیرفته شده است. در مهمانی دیگری، من یک پیراهن بلند به تن دارم و روسری رنگی. در میان بقیه زنها که ترجیح دادهاند با پوشش چادر رنگی در مهمان حاضر باشند، ترجیحِ من راحتی و آزادی عمل بیشتر بوده. در هر دو موقعیت، پوشش مشابه و تقریبا یکسانی دارم. در اولی، من دختر محجبه خانوادهام و در دیگری، پوشش من کمی متفاوتتر بهنظر میرسد.
پس از جنبش «زن، زندگی، آزادی»، تعداد دوستان و آشنایان نزدیک و دورم که تغییر پوشش دادهاند، بیشتر از انگشتهای دوتا دستاند؛ تغییر پوششی که در نگاه اول کمی رادیکال به نظر میرسد و با پوشش گذشته فرد، زمین تا آسمان فرق میکند. گاهی این تغییر، آهسته آهسته و قدم به قدم بوده اما در برخی از دوستانم، به یکباره و در حکم تصمیمی قطعی در قالب کنار گذاشتن کامل پوششی مثل چادر یا مانتو و انتخاب موی باز و پوششی آزادتر در همه جمعها خودش را نشان داده است. در این میان هم بودند آنهایی که پوشششان چادر نبود، اما در همان پوشیدگی حداکثری با مانتو هم تجدید نظر کردند و این روزها حجاب آزادانهتری دارند.
حالا اینها را بهعنوان مقدمه گفتم تا برسم به اینکه، چند روزی است که دارم به این موضوع فکر میکنم: اگر دانشجوی ادبیات نبودم و دانشجو یا پژوهشگر یکی از حوزههای جامعهشناختی، مطالعات فرهنگی، مطالعات زنان و... به حساب میآمدم، دوربین کنجکاویام را میبردم سمت آنهایی (که احتمالا تعدادشان کم نیست و خود من هم جزو آنها محسوب میشوم) که عملا از زنی که قبلتر حجاب داشت، بدل نشدند به زنی که حالا حجاب ندارد. آنها همان زنی هستند که حجاب، انتخابِ اول و آخرشان است؛ اما پوشش گذشته خود را برای همیشه کنار گذاشتهاند. حالا دیگر چادرهایشان را با تمام ارج و احترامی که دارد گذاشتهاند توی بقچه یا محض احتیاط فقط برای روزهای خاص نگه داشتهاند. از تغییر صفر و صدی و رادیکالِ این زنان حرف نمیزنم؛ دارم از یک تغییر پوشش حرف میزنم که در ظاهر شاید، فقط کنار گذاشتن یک لباس یا پوشش باشد؛ اما در خودش معناهای ضمنی بیشتر و عمیقتری دارد.
این تغییر که در خودش (احتمالا برای برخی همراه با نوعی احساس فقدان و ازدستدادن چیزی محبوب است)، از سرِ بیزاری یا نفرتورزی نسبت به خودِ پوشش نبوده و نیست؛ بلکه به اقتضایِ آن چه پیش آمد، به گمانم تلاشیست برای نشان دادن نوعی رواداری، اعلام برائت، همدلی با بقیه زنان و دور شدن از هر نوع تشبه به ابزارهای اعمالکننده تبعیض.
جز این، همهچیز فقط به کنار گذاشتن و حذف پوشش گذشته محدود نمیشود؛ در برخی از افراد، شاهدِ نوعی تغییر در سبکِ پوشش هم هستیم. اگر بخواهم کمی مصداقیتر بگویم: مثلا قوارههای بزرگ روسری با گیرههای -بعضا شیک و رنگی- که مدل لبنانی بسته میشد، جایِ خودش را به روسریهایی با قواره کوچکتر داد که زیر چانه گره زده میشوند. بخشی از ملزومات حجاب (مثل ساق دست) کنار رفت، عبا جایِ خودش را به وِست و کتهای بلند داد و... . اما با وجودِ همه این تغییرات که در نوع خودش چشمگیر و قابل تامل هستند، باز هم این گروه، همچنان در دسته زنان محجبه قرار میگیرند؛ حتی اگر دیگر چادر یا پوشش گذشته خودشان را نداشته باشند.
این تغییر پوشش در کنارِ همه تبعات روانی (حداقل برای خودِ من اینطور بود که مدام باید با تردیدهای اخلاقی درونیام دستوپنجه نرم میکردم) که برای این افراد دارد و همچنان که بهعنوان یک امر تعبدی و دینی (که در ارتباط معنوی و فردی او با معبود معنا پیدا میکند) برای او اعتبار و ارزش زیادی دارد، احتمالا نوعی کنشگری اجتماعی و سیاسی بدون صادرکردن بیانیه باشد؛ همانطور که پوشش اختیاری هر زن دیگری هم در این روزها کارکردی بیش از یک انتخاب فردی دارد و به امری سیاسی بدل شده است.
همین...
(این نوشته را براساس تجربه خودم و شبکه تعاملیام نوشتم. طبیعی است که قابل تعمیم نباشد و بشود برای آن استثناء پیدا کرد. با اینحال فکر میکنم چنین تجربههایی که متعلق به دورهای خاص و تعداد متکثری از افراد یک جامعه است، اهمیت این را دارد که موضوع پژوهشهای روانشناختی، سیاسی، دینی، جامعهشناسانه و... قرار بگیرد.)
.
Could not access
the media content
the media content
25.12.202418:29
🍿📽️ پیشنهاد تماشا برای آخر هفته:
مجمع کاردینالها (٢٠٢۴)
کارگردان: ادوارد برگر
بر اساس رمانی با همین نام از رابرت هریس
@necritic
مجمع کاردینالها (٢٠٢۴)
کارگردان: ادوارد برگر
بر اساس رمانی با همین نام از رابرت هریس
@necritic
07.05.202506:42
✍️
آیا میتوان بهجای دیگران سخن گفت؟
✅ پاسخ فرهنگ ما که حکماً مثبت است. شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ما حضور صداهای متفاوت را برنمیتابد. اغلب صاحبان اقتدار سیاسی جای «ملت ایران» سخن میگویند. مردان جای زنان سخن میگویند. والدین جای کودکان. صاحبان صدا و رسانه جای بیصدایان. مرکزنشینان و شهرنشینان جای حاشیهنشیان و روستاییان. زنان و مردان صاحب قلم و صدا و تصویر جای همه زنان و مردان...
✅ بارها بهنظرم رسیده این سخن گفتن به جای دیگران آنقدر برای ما عادی است که کاملاً نامرئی شده است. با دوستی حرف میزدم درمورد میزان موفقیت دانشجویان متدین دانشگاه در مقایسه با بیانگیزگی، یاس، سرخودگی و متاسفانه رواج مواد مخدر میان نوجوان و جوانان دانشجو. نتیجه گرفت که نهادهایی سیاسی و مذهبی دانشگاه صحیحترین و موفقترین نهادهای دانشجویی هستند که در راستای وظایف دانشجویان و رسالت دانشگاه عمل میکنند. نه تنها معنا کردن موفقیت، وظیفه دانشجو و رسالت دانشگاه را در انحصار خود میدانست که نقش همه «امتیازات امیدبخشی»این افراد را نادیده گرفته بود.
✅ مگر غیر از این است که خود من که اینجا درخدمت شما هستم، اگر جور دیگری فکر میکردم محال بود اینجا باشم و تازه همینقدر هم داشت که تحمل نمیشد. مگر جماعت زیادی از دانشگاهیان که بارها فیلتر شده بودند سه سال بر مرز اخراج نبودند؟ سرخوردگی؟ امید؟
♦️باری، بحثهای جالبی دارند فیلسوفان زنانهنگر درباره جای دیگران حرفزدن که در مواردی منجر به بیعدالتی و بیاخلاقی میشود.
✅میپرسند «آیا میشود بهجای دیگران حرف زد؟»
✅ طبیعی است که زنان بهعنوان گروه بزرگی از خاموشان تاریخ که همواره «بهجایشان» و «درموردشان» و «برایشان» حرف زده شده حساسیت بیشتری داشته باشند برای تامل در این موضوع. تلاشهای زیادی شده تا به «صدا یافتن» و «سخن گفتن افراد بهجای خودشان» کمک و از آن دفاع شود. ضمن اینکه آموزش عمومی و فضای مجازی امکان بیبدیلی برای به چالش کشیدن اقتدارهای معرفی و پژواک گرفتن از تکصداهای بم و بلند در اختیار شمار زیادی از افراد قرار داده است.
✅اما هنوز پرشمارند افرادی که هیچ صدایی ندارند، گاهی چون هیچ امکانات و تحصیلات و تسهیلاتی ندارند، گاهی نحوه کاربرد کلمات زبان و گویش رایج و رسمی کشور خودشان را نیز بهخوبی نیاموختهاند... گاهی چون اصلا کسی با آنها حرف نمیزند. آنها نمیتوانند بهجای خودشان حرف بزنند. آنها خارج از شبکه هرگونه روابطی هستند که انسانها را مرئی میکند.
✅ برخی میگویند نه خود این افراد میتوانند و نه کسی خواهد توانست بهجای آنها حرف بزند، چراکه بارها شاهد بودهایم سخن گفتن افراد طبقات بالا، بدون ملاحظه امتیاز و جایگاه خودشان، باعث تقویت رنج این افراد میشود. موردی که اخیراً خیلی به آن توجه شد زنان عشایری بودند که سوژه عکاسی قرار گرفته و نه تنها رنجشان دیده نشده بود که با عناوین «زیبایی» و «سادگی» باعث ابراز احساسات رومانیک شدند.
✅ از سوی دیگر اما فیلسوفان زنانهنگر این عقبنشستن را نقد میکنند، چون موجد نحوی بیاعتنایی است.
اسپیواک و آلکوف دو فیلسوفی که در این زمینه نوشتهاند «سخن گفتن با...» را جایگزین مناسبی برای «سخن گفتن بهجای...» میدانند.
✅الکوف اعتراف میکند که سخن گفتن بهجای دیگران کنش پیچیدهای است که براحتی نمیتوان آن را رد یا تایید کرد. بهویژه در فرهنگ اجتماعی و سیاسی ما در ایران هم «سخن گفتن بهجای» براحتی قابل حذف نیست. خاصه در شرایط موجود به آن نیازمندیم تا در فضای تکصدایی، دیگر صداهایی که دسترسی به تریبونهای انحصاری ندارند را بهگوش برسند. اما برای همان سخنگویان دلسوز نیز گفتگو با «دیگری» برای پرهیز از افتادن در دام تحمیل ارزشها و درک خود به دیگران ضروری است.
برای اینکه خطر تبدیل شدن «سخن گفتن با...» به «سخن گفتن بهجای...» را به حداقل برسانیم باید چهار ملاحظه را را بسنجیم و درنظر بگیریم.
✔️اول اینکه انگیزههای خودمان را تحلیل کنیم. نباید با انگیزه کنترل و اقتدار بر و «هدایت» کسانیکه با آنها سخن میگویم عمل کنیم.
✔️دوم اینکه بهجای اینکه زود از خودمان سلب مسئولیت کنیم باید جایگاه اجتماعی و بافت زندگی افراد و گروهها را درنظر بگیریم، همانطور که به امتیازهای اجتماعی، طبقاتی و جنسیتی خودمان آگاهیم.
✔️سوم اینکه انتقادات را بشنویم و آن را را درشمار آوریم و منشا اثر قرار دهیم. در مسیر سخن گفتن با... متعهد باشیم به تصحیح خود.
✔️و نهایتا اینکه ببینیم این سخن گفتنها، صرف نظر از درستی و خیرخواهانه بودن، چه «تاثیرات واقعی» بر مخاطب میگذارد و بعد به نفع توانمندی او عمل کنیم.
🧷برای اطلاعات بیشتر:
Alcoff, L. (1991). The Problem of Speaking for Others. Cultural Critique, 20, 5–32. https://doi.org/10.2307/1354221
@neocritic
آیا میتوان بهجای دیگران سخن گفت؟
✅ پاسخ فرهنگ ما که حکماً مثبت است. شرایط سیاسی و اجتماعی و فرهنگی ما حضور صداهای متفاوت را برنمیتابد. اغلب صاحبان اقتدار سیاسی جای «ملت ایران» سخن میگویند. مردان جای زنان سخن میگویند. والدین جای کودکان. صاحبان صدا و رسانه جای بیصدایان. مرکزنشینان و شهرنشینان جای حاشیهنشیان و روستاییان. زنان و مردان صاحب قلم و صدا و تصویر جای همه زنان و مردان...
✅ بارها بهنظرم رسیده این سخن گفتن به جای دیگران آنقدر برای ما عادی است که کاملاً نامرئی شده است. با دوستی حرف میزدم درمورد میزان موفقیت دانشجویان متدین دانشگاه در مقایسه با بیانگیزگی، یاس، سرخودگی و متاسفانه رواج مواد مخدر میان نوجوان و جوانان دانشجو. نتیجه گرفت که نهادهایی سیاسی و مذهبی دانشگاه صحیحترین و موفقترین نهادهای دانشجویی هستند که در راستای وظایف دانشجویان و رسالت دانشگاه عمل میکنند. نه تنها معنا کردن موفقیت، وظیفه دانشجو و رسالت دانشگاه را در انحصار خود میدانست که نقش همه «امتیازات امیدبخشی»این افراد را نادیده گرفته بود.
✅ مگر غیر از این است که خود من که اینجا درخدمت شما هستم، اگر جور دیگری فکر میکردم محال بود اینجا باشم و تازه همینقدر هم داشت که تحمل نمیشد. مگر جماعت زیادی از دانشگاهیان که بارها فیلتر شده بودند سه سال بر مرز اخراج نبودند؟ سرخوردگی؟ امید؟
♦️باری، بحثهای جالبی دارند فیلسوفان زنانهنگر درباره جای دیگران حرفزدن که در مواردی منجر به بیعدالتی و بیاخلاقی میشود.
✅میپرسند «آیا میشود بهجای دیگران حرف زد؟»
✅ طبیعی است که زنان بهعنوان گروه بزرگی از خاموشان تاریخ که همواره «بهجایشان» و «درموردشان» و «برایشان» حرف زده شده حساسیت بیشتری داشته باشند برای تامل در این موضوع. تلاشهای زیادی شده تا به «صدا یافتن» و «سخن گفتن افراد بهجای خودشان» کمک و از آن دفاع شود. ضمن اینکه آموزش عمومی و فضای مجازی امکان بیبدیلی برای به چالش کشیدن اقتدارهای معرفی و پژواک گرفتن از تکصداهای بم و بلند در اختیار شمار زیادی از افراد قرار داده است.
✅اما هنوز پرشمارند افرادی که هیچ صدایی ندارند، گاهی چون هیچ امکانات و تحصیلات و تسهیلاتی ندارند، گاهی نحوه کاربرد کلمات زبان و گویش رایج و رسمی کشور خودشان را نیز بهخوبی نیاموختهاند... گاهی چون اصلا کسی با آنها حرف نمیزند. آنها نمیتوانند بهجای خودشان حرف بزنند. آنها خارج از شبکه هرگونه روابطی هستند که انسانها را مرئی میکند.
✅ برخی میگویند نه خود این افراد میتوانند و نه کسی خواهد توانست بهجای آنها حرف بزند، چراکه بارها شاهد بودهایم سخن گفتن افراد طبقات بالا، بدون ملاحظه امتیاز و جایگاه خودشان، باعث تقویت رنج این افراد میشود. موردی که اخیراً خیلی به آن توجه شد زنان عشایری بودند که سوژه عکاسی قرار گرفته و نه تنها رنجشان دیده نشده بود که با عناوین «زیبایی» و «سادگی» باعث ابراز احساسات رومانیک شدند.
✅ از سوی دیگر اما فیلسوفان زنانهنگر این عقبنشستن را نقد میکنند، چون موجد نحوی بیاعتنایی است.
اسپیواک و آلکوف دو فیلسوفی که در این زمینه نوشتهاند «سخن گفتن با...» را جایگزین مناسبی برای «سخن گفتن بهجای...» میدانند.
✅الکوف اعتراف میکند که سخن گفتن بهجای دیگران کنش پیچیدهای است که براحتی نمیتوان آن را رد یا تایید کرد. بهویژه در فرهنگ اجتماعی و سیاسی ما در ایران هم «سخن گفتن بهجای» براحتی قابل حذف نیست. خاصه در شرایط موجود به آن نیازمندیم تا در فضای تکصدایی، دیگر صداهایی که دسترسی به تریبونهای انحصاری ندارند را بهگوش برسند. اما برای همان سخنگویان دلسوز نیز گفتگو با «دیگری» برای پرهیز از افتادن در دام تحمیل ارزشها و درک خود به دیگران ضروری است.
برای اینکه خطر تبدیل شدن «سخن گفتن با...» به «سخن گفتن بهجای...» را به حداقل برسانیم باید چهار ملاحظه را را بسنجیم و درنظر بگیریم.
✔️اول اینکه انگیزههای خودمان را تحلیل کنیم. نباید با انگیزه کنترل و اقتدار بر و «هدایت» کسانیکه با آنها سخن میگویم عمل کنیم.
✔️دوم اینکه بهجای اینکه زود از خودمان سلب مسئولیت کنیم باید جایگاه اجتماعی و بافت زندگی افراد و گروهها را درنظر بگیریم، همانطور که به امتیازهای اجتماعی، طبقاتی و جنسیتی خودمان آگاهیم.
✔️سوم اینکه انتقادات را بشنویم و آن را را درشمار آوریم و منشا اثر قرار دهیم. در مسیر سخن گفتن با... متعهد باشیم به تصحیح خود.
✔️و نهایتا اینکه ببینیم این سخن گفتنها، صرف نظر از درستی و خیرخواهانه بودن، چه «تاثیرات واقعی» بر مخاطب میگذارد و بعد به نفع توانمندی او عمل کنیم.
🧷برای اطلاعات بیشتر:
Alcoff, L. (1991). The Problem of Speaking for Others. Cultural Critique, 20, 5–32. https://doi.org/10.2307/1354221
@neocritic
Reposted from:
تداعیات

02.05.202504:43
تو قصاص نمیشوی!
١. فاطمه را پدرش کشت. با ضربات چاقو و در ملأ عام. گفتند به دلیل اختلافات خانوادگی. مادر و برادر فاطمه نگذاشتند نام قاتل روی اعلامیه ترحیم ثبت شود. آنها ولیّ دم فاطمهاَند ولی چون قاتل، پدر مقتول است، اولیای دم نمیتوانند او را قصاص کنند. مجازات قاتل اگر پدرِ مقتول باشد، دیه و نهایت چندسالی زندان است.
٢. موضوع پژوهش من برای درس فقه کیفری استدلالی، قصاص پدر در قتل فرزند است. اینروزها میان کتب فقهی بهدنبال ریشههای این حکم هستم. فقیهان تمام مذاهب اسلامی، متفقالقولاَند که اگر قاتل پدر یا جدپدری مقتول باشد، قصاص نمیشود، به جز فقیهان مالکی. آنان شرایطی برای این حکم درنظر میگیرند و باور دارند اگر پدر فرزندش را بیدلیل و فجیعانه بهقتل برساند، باید قصاص شود. این رأی خاص مالکیان میان دیگر فقیهان مسلمان طرفداری ندارد.
٣. تمایز دیگری که در این حکم فقهی بهچشم میخورد، تفاوت میان پدر و مادر است. فقیهان شیعه برخلاف فقیهان اهل سنت، چنین معافیتی را برای مادر قائل نیستند و تصریح کردهاند که معافیت از قصاص در صورت قتل فرزند، فقط مختص پدر و پدران اوست و مادر در صورت قتل فرزندش حتماً قصاص خواهد شد.
۴. به جز روایات، توجیهاتی که فقیهان برای اثبات این حکم آوردهاند، جالب توجه است. برخی میگویند چون پدر علت وجود فرزند است، نمیتوان به دلیل قتل او جانش را گرفت. مادر چه؟ در وجود فرزند نقشی ندارد؟ البته ارسطو باور داشت که زن در تشکیل جنین منفعل است!
۵. دیگرانی گفتهاند پدر آنقدر نسبت به فرزندش مهر و عطوفت دارد که مگر در شرایط خاص دست به قتل فرزند نمیزند. مادر چه؟ نسبت به فرزند مِهری ندارد؟ البته آنان باور داشتند زن ناقصالعقل است و تصمیمات احساسی میگیرد!
۶. در نهایت، دیدم که برخی فقیهان گفته بودند قصاص مردی که فرزندش را کشته، با حرمت و شأن پدری و لزوم احسان به والدین منافات دارد. مادر چه؟ حرمتی ندارد؟ مگر مادر جزو والدین نیست؟ البته از نظر آنان، زن با مرد برابر نیست!
٧. غرض زیر سؤال بردن اصل این حکم نیست. چون هنوز به نتیجهای قطعی در اینباره نرسیدهام. مثلاً برخی از منظر سیاست جنایی، باور دارند حکم قصاص به قصد تأمین امنیت جانی و روانی جامعه در برابر قتل وضع شده و لازمهی آن این است که اولیای دم امکان اجرا و مطالبهی آن را داشته باشند. اما در صورتی که قاتل، پدر مقتول باشد، اولیای دم - یعنی مادر و خواهر و برادر مقتول - همسر و فرزند خود قاتل هستند و ممکن است به دلایل بسیاری چون ارتباط عاطفی، نگرانی از پیامدها و امنیت روانی، از قصاص قاتل صرفنظر کنند. شکی نیست که در این شرایط قاتل و اولیای دم در شرایط برابری نیستند و حکم به قصاص و سپردن آن به اولیای دم، نمیتواند مجازات بازدارندهای باشد. از این رو به جای قصاص، باید مجازات درخور و بازدارندهای برای پدر قاتل درنظر گرفت.
٨. دستکم مسئلهی من، تفاوت پدر و مادر در این حکم است. فقیهانی که همواره از قاعدهی تغلیب و الغای خصوصیت و احتیاط در دماء و بیشمار کاربست فقهی دیگر بهرهمیبرند، چرا به زنان که میرسند، ناگهان به بنبست میخورند؟ حتی اگر آن زن، مادر باشد.
✍🏻 روح الله طالبی توتی
پژوهشگر مطالعات جنسیت و زنان
#قتل #قانون #قصاص #زنان #مادر #پدر #اسلام #حقوق #مجازات
@tadaeeat
١. فاطمه را پدرش کشت. با ضربات چاقو و در ملأ عام. گفتند به دلیل اختلافات خانوادگی. مادر و برادر فاطمه نگذاشتند نام قاتل روی اعلامیه ترحیم ثبت شود. آنها ولیّ دم فاطمهاَند ولی چون قاتل، پدر مقتول است، اولیای دم نمیتوانند او را قصاص کنند. مجازات قاتل اگر پدرِ مقتول باشد، دیه و نهایت چندسالی زندان است.
٢. موضوع پژوهش من برای درس فقه کیفری استدلالی، قصاص پدر در قتل فرزند است. اینروزها میان کتب فقهی بهدنبال ریشههای این حکم هستم. فقیهان تمام مذاهب اسلامی، متفقالقولاَند که اگر قاتل پدر یا جدپدری مقتول باشد، قصاص نمیشود، به جز فقیهان مالکی. آنان شرایطی برای این حکم درنظر میگیرند و باور دارند اگر پدر فرزندش را بیدلیل و فجیعانه بهقتل برساند، باید قصاص شود. این رأی خاص مالکیان میان دیگر فقیهان مسلمان طرفداری ندارد.
٣. تمایز دیگری که در این حکم فقهی بهچشم میخورد، تفاوت میان پدر و مادر است. فقیهان شیعه برخلاف فقیهان اهل سنت، چنین معافیتی را برای مادر قائل نیستند و تصریح کردهاند که معافیت از قصاص در صورت قتل فرزند، فقط مختص پدر و پدران اوست و مادر در صورت قتل فرزندش حتماً قصاص خواهد شد.
۴. به جز روایات، توجیهاتی که فقیهان برای اثبات این حکم آوردهاند، جالب توجه است. برخی میگویند چون پدر علت وجود فرزند است، نمیتوان به دلیل قتل او جانش را گرفت. مادر چه؟ در وجود فرزند نقشی ندارد؟ البته ارسطو باور داشت که زن در تشکیل جنین منفعل است!
۵. دیگرانی گفتهاند پدر آنقدر نسبت به فرزندش مهر و عطوفت دارد که مگر در شرایط خاص دست به قتل فرزند نمیزند. مادر چه؟ نسبت به فرزند مِهری ندارد؟ البته آنان باور داشتند زن ناقصالعقل است و تصمیمات احساسی میگیرد!
۶. در نهایت، دیدم که برخی فقیهان گفته بودند قصاص مردی که فرزندش را کشته، با حرمت و شأن پدری و لزوم احسان به والدین منافات دارد. مادر چه؟ حرمتی ندارد؟ مگر مادر جزو والدین نیست؟ البته از نظر آنان، زن با مرد برابر نیست!
٧. غرض زیر سؤال بردن اصل این حکم نیست. چون هنوز به نتیجهای قطعی در اینباره نرسیدهام. مثلاً برخی از منظر سیاست جنایی، باور دارند حکم قصاص به قصد تأمین امنیت جانی و روانی جامعه در برابر قتل وضع شده و لازمهی آن این است که اولیای دم امکان اجرا و مطالبهی آن را داشته باشند. اما در صورتی که قاتل، پدر مقتول باشد، اولیای دم - یعنی مادر و خواهر و برادر مقتول - همسر و فرزند خود قاتل هستند و ممکن است به دلایل بسیاری چون ارتباط عاطفی، نگرانی از پیامدها و امنیت روانی، از قصاص قاتل صرفنظر کنند. شکی نیست که در این شرایط قاتل و اولیای دم در شرایط برابری نیستند و حکم به قصاص و سپردن آن به اولیای دم، نمیتواند مجازات بازدارندهای باشد. از این رو به جای قصاص، باید مجازات درخور و بازدارندهای برای پدر قاتل درنظر گرفت.
٨. دستکم مسئلهی من، تفاوت پدر و مادر در این حکم است. فقیهانی که همواره از قاعدهی تغلیب و الغای خصوصیت و احتیاط در دماء و بیشمار کاربست فقهی دیگر بهرهمیبرند، چرا به زنان که میرسند، ناگهان به بنبست میخورند؟ حتی اگر آن زن، مادر باشد.
✍🏻 روح الله طالبی توتی
پژوهشگر مطالعات جنسیت و زنان
#قتل #قانون #قصاص #زنان #مادر #پدر #اسلام #حقوق #مجازات
@tadaeeat
06.04.202514:54
📚
کار عمیق
✅ کاملاً تصادفی به کتاب کار عمیق برخوردم و چون حس مثبتی به مطالعه کتابهای «خودیاری» ندارم، خواندنش را آنقدر به تعویق انداختم تا تعطیلات نوروزی و خانهتکانی سال نو.
در جریان خانهتکانی گوش کردن نسخه صوتی را شروع کردم و انگار بالاخره کسی را پیدا کرده باشم در این جهان که مرا درک کند: آقای کال نیوپورت.
به لطف او خانهتکانی را رها کردم تا برخی نکتههای کتاب را یادداشت کنم.
✅ از وقتی کتاب تمام شده، در دیدار با خانواده و دوستان، تا همین امروز سوزنام روی کار عمیق گیر کرده و جاوبیجا به ادعاها و آموزههای کتاب اشاره کردهام. آنقدر که امروز دوستم گفت: «خب چرا درموردش نمینویسی؟» (و منظورش این بود که کچلمان کردی...)
✅ کار عمیق به درد کسانی میخورد که نیاز به تمرکز و خلاقیت دارند در کارشان. به درد دانشکاران(knowledge workers) میخورد، یعنی کسانیکه با دانششان امرار معاش میکنند. و به یمن پیشرفت تکنولوژی دیگر محدود به جمع اندکی از بینوا ابنای بشر نیست که نیازشان به عزلت و تمرکز درک نشود. (که بدا بهحالشان اگر زن هم بوده باشند.)
امروز برای سبک زندگی دانشکاران کتاب مینویسند و ازقضا کتاب در سراسر دنیا پرفروش هم میشود.
✅ کار عمیق درباره ضرورت و تکنیکهای عزلتگزینی در دنیای پر از همهمه و نورانی شده با چراغهای چشمک زن است. برای «آدمهایی که شغلشان ایجاب میکند فکر کنند.» درعین حال، اطلاعات خوبی درباره قابلیتهای ذهن، هدایت توجه متمرکز و ورزیده کردن ماهیچههای مغز در اختیار شما میگذارد.
📖 کار عمیق، کال نیوپورت، ترجمه ناهید ملکی، نشر نوین
✔️اگر اهل کتاب صوتی هستید؛ کیفیت ترجمه و نسخهصوتی بهنظرم متوسطِ قابل تحمل است.
@neocritic
https://fidibo.com/book/95837-کتاب-صوتی-کار-عمیق
کار عمیق
✅ کاملاً تصادفی به کتاب کار عمیق برخوردم و چون حس مثبتی به مطالعه کتابهای «خودیاری» ندارم، خواندنش را آنقدر به تعویق انداختم تا تعطیلات نوروزی و خانهتکانی سال نو.
در جریان خانهتکانی گوش کردن نسخه صوتی را شروع کردم و انگار بالاخره کسی را پیدا کرده باشم در این جهان که مرا درک کند: آقای کال نیوپورت.
به لطف او خانهتکانی را رها کردم تا برخی نکتههای کتاب را یادداشت کنم.
✅ از وقتی کتاب تمام شده، در دیدار با خانواده و دوستان، تا همین امروز سوزنام روی کار عمیق گیر کرده و جاوبیجا به ادعاها و آموزههای کتاب اشاره کردهام. آنقدر که امروز دوستم گفت: «خب چرا درموردش نمینویسی؟» (و منظورش این بود که کچلمان کردی...)
✅ کار عمیق به درد کسانی میخورد که نیاز به تمرکز و خلاقیت دارند در کارشان. به درد دانشکاران(knowledge workers) میخورد، یعنی کسانیکه با دانششان امرار معاش میکنند. و به یمن پیشرفت تکنولوژی دیگر محدود به جمع اندکی از بینوا ابنای بشر نیست که نیازشان به عزلت و تمرکز درک نشود. (که بدا بهحالشان اگر زن هم بوده باشند.)
امروز برای سبک زندگی دانشکاران کتاب مینویسند و ازقضا کتاب در سراسر دنیا پرفروش هم میشود.
✅ کار عمیق درباره ضرورت و تکنیکهای عزلتگزینی در دنیای پر از همهمه و نورانی شده با چراغهای چشمک زن است. برای «آدمهایی که شغلشان ایجاب میکند فکر کنند.» درعین حال، اطلاعات خوبی درباره قابلیتهای ذهن، هدایت توجه متمرکز و ورزیده کردن ماهیچههای مغز در اختیار شما میگذارد.
📖 کار عمیق، کال نیوپورت، ترجمه ناهید ملکی، نشر نوین
✔️اگر اهل کتاب صوتی هستید؛ کیفیت ترجمه و نسخهصوتی بهنظرم متوسطِ قابل تحمل است.
@neocritic
https://fidibo.com/book/95837-کتاب-صوتی-کار-عمیق
02.04.202508:56
📖
📚پنج تا از بهترین کتابهایی که سال گذشته خواندم:
https://culture.bookcity.org/papers/19635/%d8%a8%d9%84%d9%87%d8%8c-%d9%85%d9%85%da%a9%d9%86-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/
@neocritic
بله! ممکن است...
📚پنج تا از بهترین کتابهایی که سال گذشته خواندم:
https://culture.bookcity.org/papers/19635/%d8%a8%d9%84%d9%87%d8%8c-%d9%85%d9%85%da%a9%d9%86-%d8%a7%d8%b3%d8%aa/
@neocritic
26.03.202515:05
زنان زندانی بدنهایشان هستند
🎬
گفت و گوی فرانسوا ژیرو (۱۹۱۶ـ۲۰۰۳) فیلمنامهنویس، نویسنده و وزیر فرهنگ فرانسه با ژان فویه وزیر دادگستری.
مترجم: بنفشه فریسآبادی
✔️پ.ن: متاسفانه اولین منبع انتشار ویدئو با زیرنویس فارسی را نیافتم.
@neocritic
🎬
گفت و گوی فرانسوا ژیرو (۱۹۱۶ـ۲۰۰۳) فیلمنامهنویس، نویسنده و وزیر فرهنگ فرانسه با ژان فویه وزیر دادگستری.
مترجم: بنفشه فریسآبادی
✔️پ.ن: متاسفانه اولین منبع انتشار ویدئو با زیرنویس فارسی را نیافتم.
@neocritic
Reposted from:
کانون جهان ایرانی دانشگاه تهران



06.05.202510:34
🔵 کانون جهان ایرانی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار میکند:
🔹️بایستگی فلسفه در ایران امروز: در وضع امروز ما، باید به چه چیز، و چگونه اندیشید؟
🔹️به شکل برخط(آنلاین)
🔹️ با سخنرانی:
دکتر سیدحمید طالبزاده
دکتر نادیا مفتونی
دکتر محمدتقی طباطبائی
دکتر احمد رجبی
دکتر مصطفی زالی
دکتر امیر مازیار
دکتر روحالله کریمی
دکتر مهدی ساعتچی
دکتر ابوطالب صفدری
دکتر مریم نصراصفهانی
دکتر حسام سلامت
دکتر زکیه آزادانی
دکتر سیدهزهرا مبلغ
دکتر کاظم برجسته
زمان: پنجشنبه و جمعهها ساعت ۲۰
از ۱۸ اردیبهشت تا پایان خرداد ماه ۱۴۰۴
📝 مهلت نامنویسی تا ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
📜با ارائه گواهی حضور در پایان دوره
🔹️ دوره رایگان اما نیازمند نام نویسی است.
برای نامنویسی به نشانهٔ زیر در تلگرام مراجعه بفرمایید:
@jahaneiraniut
🔹️بایستگی فلسفه در ایران امروز: در وضع امروز ما، باید به چه چیز، و چگونه اندیشید؟
🔹️به شکل برخط(آنلاین)
🔹️ با سخنرانی:
دکتر سیدحمید طالبزاده
دکتر نادیا مفتونی
دکتر محمدتقی طباطبائی
دکتر احمد رجبی
دکتر مصطفی زالی
دکتر امیر مازیار
دکتر روحالله کریمی
دکتر مهدی ساعتچی
دکتر ابوطالب صفدری
دکتر مریم نصراصفهانی
دکتر حسام سلامت
دکتر زکیه آزادانی
دکتر سیدهزهرا مبلغ
دکتر کاظم برجسته
زمان: پنجشنبه و جمعهها ساعت ۲۰
از ۱۸ اردیبهشت تا پایان خرداد ماه ۱۴۰۴
📝 مهلت نامنویسی تا ۱۷ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
📜با ارائه گواهی حضور در پایان دوره
🔹️ دوره رایگان اما نیازمند نام نویسی است.
برای نامنویسی به نشانهٔ زیر در تلگرام مراجعه بفرمایید:
@jahaneiraniut
28.04.202519:55
.
📚 رویای سلطانه
✅ تقریبا ده سال پیش، شنونده ارائهای بودم درباره آرمانشهر افلاطون و مقایسه آن با لیدیلند (سرزمین زنان) در داستان آرمانشهری رویای سلطانه. این داستان نوشته رقیه بیگم سخاوت حسین فمینیست، فعال اجتماعی و نویسنده هندی/ بنگلادشی است.
ماجرای کتاب را به یاد داشتم، ولی عنوان قصه و نام نویسنده را از خاطر برده بودم.
بعدها بارها سعی کردم با انواع شیوههای جستجو نام داستان و نویسنده را بیاد بیاورم، ولی ناموفق بودم تا اینکه در حین مطالعه کتاب درآمدی کوتاه بر آرمانشهرگرایی نوشته لایمن تاور سرجنت با ترجمه امیر یدالهپور (نشر کرگدن) به نام کتاب برخوردم و توانستم متن این داستان کوتاه را که در زمره میراث جهانی به ثبت رسیده دوباره بخوانم.
✅ رویای سلطانه(Sultana's Dream) ماجرای دختری هندی است که در آغاز قرن بیستم (۱۹۰۵) به قلم زنی جوان نوشته شده است. این داستان به زبان انگلیسی نوشته شده و دلیل نگارش آن این بوده که رقیه خاتون دانش خود در زبان انگلیسی را به همسرش نشان دهد.
او در حالی خواندن و نوشتن به انگلیسی و اردو را یادگرفته بود که فکر و فرهنگاش سواد خواندن و نوشتن را برای زنان ناپسند میدانست؛ به ویژه آموختن زبان انگلیسی که دریچههای دوزخ را به روی زنان میگشود.
✅ رویای سلطانه به شیوه به قول شما جوانان «کلیشه برعکس» نوشته شده و بازگویی خوابی است که سلطانه دیده است.
او در اندیشه احوال ناگوار زنان هندی به خواب میرود، در خواب خواهر سارا را میبیند که او را به تماشای لیدیلند میبرد.
لیدیلند آرمانشهری زنانه است. در آن زنان کل قلمرو عمومی را تصرف کردهاند و مردان را در خانه و «پشت پرده» نگاه داشتهاند تا به بچهداری و امور منزل برسند.
✅ خواهر سارا تعریف میکند که همه چیز از علمآموزی زنان و پیش افتادن آنها از مردان شروع شده است. مردها گرچه مقاومتهایی داشتهاند، اما نهایتاً با دیدن سروسامان امور و آسایشی که خانهنشینی نصیبشان کرده به اوضاع رضایت دادهاند.
✅ مهمترین ویژگی لیدیلند تمرکز بر آموزش است، چرا که «آموزش کلید آزادی است». آموزش در این آرمانشهر زنانه رایگان و همگانی است. پیشرفتهای علمی مانند انرژی پاک خورشیدی به یاری انسان و طبیعت آمده و زنها با استفاده از «عقل و قلبشان» جامعه را به بهترین شکل اداره میکنند...
✔️درباره رقیه سخاوت حسین اینجا بخوانید:
https://en.wikipedia.org/wiki/Begum_Rokeya
✔️ در سال 2023 هنرمندی اسپانیایی انیمیشنی بر اساس این داستان ساخته است:
https://m.imdb.com/video/vi265930521/?playlistId=tt28298233&ref_=ext_shr_lnk
@neocritic
📚 رویای سلطانه
✅ تقریبا ده سال پیش، شنونده ارائهای بودم درباره آرمانشهر افلاطون و مقایسه آن با لیدیلند (سرزمین زنان) در داستان آرمانشهری رویای سلطانه. این داستان نوشته رقیه بیگم سخاوت حسین فمینیست، فعال اجتماعی و نویسنده هندی/ بنگلادشی است.
ماجرای کتاب را به یاد داشتم، ولی عنوان قصه و نام نویسنده را از خاطر برده بودم.
بعدها بارها سعی کردم با انواع شیوههای جستجو نام داستان و نویسنده را بیاد بیاورم، ولی ناموفق بودم تا اینکه در حین مطالعه کتاب درآمدی کوتاه بر آرمانشهرگرایی نوشته لایمن تاور سرجنت با ترجمه امیر یدالهپور (نشر کرگدن) به نام کتاب برخوردم و توانستم متن این داستان کوتاه را که در زمره میراث جهانی به ثبت رسیده دوباره بخوانم.
✅ رویای سلطانه(Sultana's Dream) ماجرای دختری هندی است که در آغاز قرن بیستم (۱۹۰۵) به قلم زنی جوان نوشته شده است. این داستان به زبان انگلیسی نوشته شده و دلیل نگارش آن این بوده که رقیه خاتون دانش خود در زبان انگلیسی را به همسرش نشان دهد.
او در حالی خواندن و نوشتن به انگلیسی و اردو را یادگرفته بود که فکر و فرهنگاش سواد خواندن و نوشتن را برای زنان ناپسند میدانست؛ به ویژه آموختن زبان انگلیسی که دریچههای دوزخ را به روی زنان میگشود.
✅ رویای سلطانه به شیوه به قول شما جوانان «کلیشه برعکس» نوشته شده و بازگویی خوابی است که سلطانه دیده است.
او در اندیشه احوال ناگوار زنان هندی به خواب میرود، در خواب خواهر سارا را میبیند که او را به تماشای لیدیلند میبرد.
لیدیلند آرمانشهری زنانه است. در آن زنان کل قلمرو عمومی را تصرف کردهاند و مردان را در خانه و «پشت پرده» نگاه داشتهاند تا به بچهداری و امور منزل برسند.
✅ خواهر سارا تعریف میکند که همه چیز از علمآموزی زنان و پیش افتادن آنها از مردان شروع شده است. مردها گرچه مقاومتهایی داشتهاند، اما نهایتاً با دیدن سروسامان امور و آسایشی که خانهنشینی نصیبشان کرده به اوضاع رضایت دادهاند.
✅ مهمترین ویژگی لیدیلند تمرکز بر آموزش است، چرا که «آموزش کلید آزادی است». آموزش در این آرمانشهر زنانه رایگان و همگانی است. پیشرفتهای علمی مانند انرژی پاک خورشیدی به یاری انسان و طبیعت آمده و زنها با استفاده از «عقل و قلبشان» جامعه را به بهترین شکل اداره میکنند...
✔️درباره رقیه سخاوت حسین اینجا بخوانید:
https://en.wikipedia.org/wiki/Begum_Rokeya
✔️ در سال 2023 هنرمندی اسپانیایی انیمیشنی بر اساس این داستان ساخته است:
https://m.imdb.com/video/vi265930521/?playlistId=tt28298233&ref_=ext_shr_lnk
@neocritic


04.04.202521:37
اصفهان
اولین دقایق شنبه، هفدهم فروردین ۱۴۰۴
@neocritic
اولین دقایق شنبه، هفدهم فروردین ۱۴۰۴
@neocritic
30.03.202517:56
⚡️تصنیف «رندان مست»
آواز: محمدرضا #شجریان 🎤
آهنگساز: مجید #درخشانی
دستگاه همایون
آلبوم #رندان_مست
انتشار سال ۱۳۸۸
🍁 «خانهی شجریان»
🆔 @Shajarian_Home
آواز: محمدرضا #شجریان 🎤
آهنگساز: مجید #درخشانی
دستگاه همایون
آلبوم #رندان_مست
انتشار سال ۱۳۸۸
🍁 «خانهی شجریان»
🆔 @Shajarian_Home


25.03.202513:51
📚«آنچه دیگر نیست، کجاست؟»
مروری بر کتاب خلافِ زمان؛ دربارۀ نوستالژی و دیگر وارونگیهای تاریخی نوشته دیهگو گاروچو با ترجمه الهام شوشتریزاده در نشر اطراف را در شماره تازه(۱۳) مجله رود(نشریه ویژه معرفی کتاب و ترویج کتابخوانی) بخوانید.
@neocritic
حسرتها چیستند و از کجا میآیند؟ نویسنده میگوید «حسرت» تجربه فقدان است و احاطه شده است با اوهامی که آن تجربه را بَزَک میکنند. توانایی انحصاری که برای درک گذشت زمان داریم؛ که همیشه «زمان ازدسترفته» است؛ به ما کمک میکند درکی از قفدان داشته باشیم. درک انسان از فقدان خیلی پیشتر از قرن هفدهم که مفهوم نوستالژی در آن زاده شد، در آثار فلسفی و ادبی وجود دارد. «ما در جستجوی خیر و زیبایی- گاهی در همان معنای آمیختهشان- هستیم، اما زمان حال هرگز برای ما کافی نیست. زمان حال هرگز به اندازه کافی خوب یا به اندازه کافی زیبا نیست». حسرت رو به سوی گذشته دارد و «نوستالژی» خیالپرداری ما دربارۀ گذشته است. نوستالژی آرمانشهری پسنگرانه است: «دوباره زیستن آنچه پیشتر زیسته شده، دوباره حس کردن آنچه پیشتر حس شده».
مروری بر کتاب خلافِ زمان؛ دربارۀ نوستالژی و دیگر وارونگیهای تاریخی نوشته دیهگو گاروچو با ترجمه الهام شوشتریزاده در نشر اطراف را در شماره تازه(۱۳) مجله رود(نشریه ویژه معرفی کتاب و ترویج کتابخوانی) بخوانید.
@neocritic
Reposted from:
کتاب فروشی نیمفاصله



05.05.202505:23
پنجشنبهی این هفته میزبان خانم دکتر مریم نصر اصفهانی هستیم -مترجم کتاب کاوشی در فلسفه فمینیستی.
🔶برای تهیه کتاب هم نگران نباشین، ما براتون تهیه کردیم.
برای شرکت در این دورهمی و یا خرید کتاب کافیه به آیدی زیر پیام بدین:
@Nim_faseleh_book
#دورهمی_نیم_فاصله
#کتابفروشی_نیم_فاصله
🔶برای تهیه کتاب هم نگران نباشین، ما براتون تهیه کردیم.
برای شرکت در این دورهمی و یا خرید کتاب کافیه به آیدی زیر پیام بدین:
@Nim_faseleh_book
#دورهمی_نیم_فاصله
#کتابفروشی_نیم_فاصله
27.04.202517:43
.
🔗از صفحه اینستاگرام دکتر پریسا افشاری:
https://www.instagram.com/reel/DI9D447RJmv/?igsh=cTJmZXI1OHVjZDZ3
#زن_کشی
#فاطمه_سلطانی
@neocritic
🔗از صفحه اینستاگرام دکتر پریسا افشاری:
https://www.instagram.com/reel/DI9D447RJmv/?igsh=cTJmZXI1OHVjZDZ3
#زن_کشی
#فاطمه_سلطانی
@neocritic
Reposted from:
نطقیات

03.04.202518:52
🖍 بله، ممکن است!
✍ مریم نصراصفهانی (مترجم، مدرس فلسفه)
🗓 ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
⭕ بخش دوم (بخش اول)
⭕کتاب دیگر «مسئولیت و داوری» نوشتهٔ هانا آرنت با ترجمهٔ میثم محمدامینی است که نشر نو آن را منتشر کرده است. کتاب مجموعهٔ هشت نوشتار مستقل از آرنت است که مگر یکی از آنها، همگی بعد از محاکمه آیشمان نوشته شدهاند. محاکمهای که انتشار کتاب آرنت دربارهٔ آن طوفان بهپا کرد یعنی ابتذال شر.
ترجمهٔ فارسی ابتذال شر در ایران هم با استقبال خوانندگان مواجه شد و باعث افزایش توجه به آرنت و اندیشههایش درمیان روشنفکران و دانشجویان بود. گرچه بر اهل اندیشه روشن است که درمواجهه با اندیشههایی که از بذرهایی متفاوت در زمینهای دیگر روییدهاند باید بسیار محتاط بود، اما تک تک فصلهای مسئولیت و داوری برای علاقمندان ایرانیِ مباحث مرتبط با اندیشه سیاسی و اخلاق جذاب و تأملبرانگیزند.
نوشتارهای این کتاب «تقلای آرنتاند برای درک معنا و مفهوم ناتوانی آیشمان از اندیشیدن. آیشمان در مقام یک انسان خاص، یک انسان معمولی عادی، یک «دلقک»، و دقیقاً از همین رو شخصی به کلی دور از ارتکاب شر، نمونه شاخصی بود برآمده از پسزمینهی تاریخی گستردهای که آرنت در خاستگاههای توتالیتاریسم و وضع بشر بررسی کرده بود. فقط آرنت از این واقعیت حیرت کرده بود که ابتذال آیشمان، تهی بودن کامل او از هرگونه خودانگیختگی، او را نه «هیولا» کرده بود نه «شیطان»، بلکه صرفاً بدل کرده به عامل بدترین شر…»
(از مقدمهٔ جروم کُن، گردآورندهٔ نوشتارها)
⭕آخرین کتاب، که به لطف یکی از دوستانم با آن آشنا شدم، و تأسف خوردم بر اینکه چطور پیشتر به آن برنخورده بودم، کتاب «انسانگرایی در تفکر اسلامی» نوشتهٔ محمد ارکون با ترجمهٔ احسان موسوی خلخالی در انتشارات طرح نقد است. کتاب در واقع رسالهٔ دکتری محمد ارکون، اندیشمند و اسلام شناس الجزایری-فرانسوی است با محوریت آرا و افکار ابنمسکویه رازی. ارکون در این پژوهش، با استفاده از روشهای جدید پژوهش در علوم انسانی، ریشههای گرایش به انسانگرایی در آرا این متفکر قرن چهارم قمری را بازکاوی میکند. او در مقدمهٔ کتاب اشاره میکند که در ابتدا میخواسته پژوهشی دانشگاهی درباره مسکویه فیلسوف و مورخ بنویسد و تأثیر اندیشهٔ او بر آیندگان را ارزیابی کند، اما زمان زیادی که صرف شناخت روشهای گوناگون علوم انسانی و اجتماعی کرد او را به این نتیجه میرساند که اولویت با جامعه است نه فرد: «به این نتیجه رسیدم که جدا کردن فرد از جامعهاش، هرچند انسانی مهم و نویسندهای نابغه باشد، خطایی روشی است. به نظرم آمد اگر در پرتو یک فرد خاص (که اینجا مسکویه است) شرایط پیدایش آن متفکر و آثارش و شرایط کنار رفتن و انحطاطش را بررسی کنم حقیقت تاریخی مهم و اساسیتری را روشن کردهام. منظورم بررسی اوضاع اجتماعیای است که پیدایش یک نویسنده یا، برعکس، عزلتنشینی و انزوای یک نویسنده را باعث میشود…»
ماحصل تلاش خلاقانهٔ ارکون برای کندوکاو در سنت تفکر اسلامی اثر خواندنی و امیدبخشی شکل داده است که به پژوهشگرِ امروزِ میراث تفکر اسلامی این نوید را میدهد که «بله، ممکن است!»
📱 از کانال تلگرامی دکتر مریم نصر اصفهانی:
t.me/neocritic
❇️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 t.me/nutqiyyat_classes
🔮 Instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
✍ مریم نصراصفهانی (مترجم، مدرس فلسفه)
🗓 ۱۳ فروردین ۱۴۰۴
⭕ بخش دوم (بخش اول)
⭕کتاب دیگر «مسئولیت و داوری» نوشتهٔ هانا آرنت با ترجمهٔ میثم محمدامینی است که نشر نو آن را منتشر کرده است. کتاب مجموعهٔ هشت نوشتار مستقل از آرنت است که مگر یکی از آنها، همگی بعد از محاکمه آیشمان نوشته شدهاند. محاکمهای که انتشار کتاب آرنت دربارهٔ آن طوفان بهپا کرد یعنی ابتذال شر.
ترجمهٔ فارسی ابتذال شر در ایران هم با استقبال خوانندگان مواجه شد و باعث افزایش توجه به آرنت و اندیشههایش درمیان روشنفکران و دانشجویان بود. گرچه بر اهل اندیشه روشن است که درمواجهه با اندیشههایی که از بذرهایی متفاوت در زمینهای دیگر روییدهاند باید بسیار محتاط بود، اما تک تک فصلهای مسئولیت و داوری برای علاقمندان ایرانیِ مباحث مرتبط با اندیشه سیاسی و اخلاق جذاب و تأملبرانگیزند.
نوشتارهای این کتاب «تقلای آرنتاند برای درک معنا و مفهوم ناتوانی آیشمان از اندیشیدن. آیشمان در مقام یک انسان خاص، یک انسان معمولی عادی، یک «دلقک»، و دقیقاً از همین رو شخصی به کلی دور از ارتکاب شر، نمونه شاخصی بود برآمده از پسزمینهی تاریخی گستردهای که آرنت در خاستگاههای توتالیتاریسم و وضع بشر بررسی کرده بود. فقط آرنت از این واقعیت حیرت کرده بود که ابتذال آیشمان، تهی بودن کامل او از هرگونه خودانگیختگی، او را نه «هیولا» کرده بود نه «شیطان»، بلکه صرفاً بدل کرده به عامل بدترین شر…»
(از مقدمهٔ جروم کُن، گردآورندهٔ نوشتارها)
⭕آخرین کتاب، که به لطف یکی از دوستانم با آن آشنا شدم، و تأسف خوردم بر اینکه چطور پیشتر به آن برنخورده بودم، کتاب «انسانگرایی در تفکر اسلامی» نوشتهٔ محمد ارکون با ترجمهٔ احسان موسوی خلخالی در انتشارات طرح نقد است. کتاب در واقع رسالهٔ دکتری محمد ارکون، اندیشمند و اسلام شناس الجزایری-فرانسوی است با محوریت آرا و افکار ابنمسکویه رازی. ارکون در این پژوهش، با استفاده از روشهای جدید پژوهش در علوم انسانی، ریشههای گرایش به انسانگرایی در آرا این متفکر قرن چهارم قمری را بازکاوی میکند. او در مقدمهٔ کتاب اشاره میکند که در ابتدا میخواسته پژوهشی دانشگاهی درباره مسکویه فیلسوف و مورخ بنویسد و تأثیر اندیشهٔ او بر آیندگان را ارزیابی کند، اما زمان زیادی که صرف شناخت روشهای گوناگون علوم انسانی و اجتماعی کرد او را به این نتیجه میرساند که اولویت با جامعه است نه فرد: «به این نتیجه رسیدم که جدا کردن فرد از جامعهاش، هرچند انسانی مهم و نویسندهای نابغه باشد، خطایی روشی است. به نظرم آمد اگر در پرتو یک فرد خاص (که اینجا مسکویه است) شرایط پیدایش آن متفکر و آثارش و شرایط کنار رفتن و انحطاطش را بررسی کنم حقیقت تاریخی مهم و اساسیتری را روشن کردهام. منظورم بررسی اوضاع اجتماعیای است که پیدایش یک نویسنده یا، برعکس، عزلتنشینی و انزوای یک نویسنده را باعث میشود…»
ماحصل تلاش خلاقانهٔ ارکون برای کندوکاو در سنت تفکر اسلامی اثر خواندنی و امیدبخشی شکل داده است که به پژوهشگرِ امروزِ میراث تفکر اسلامی این نوید را میدهد که «بله، ممکن است!»
📱 از کانال تلگرامی دکتر مریم نصر اصفهانی:
t.me/neocritic
❇️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 t.me/nutqiyyat_classes
🔮 Instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
30.03.202507:14
.
🎬پیشنهاد تماشا
سریال کوتاه بلوغ/ نوجوانی
Adolescence (2025)
✅ معمولاً تماشای سریالهای تلخ را پیشنهاد نمیکنم. شاید اینهم آنقدرها تلخ نبود اگر مرا بهیاد اتفاقی نمیانداخت که برای اسماء غضنفری افتاد. دختر جوانی که بعد از بگومگوی مجازی با همکلاسی پسرش توسط همکلاسی و گروهی مرد جوان ربوده شد. به او تجاوز شد. فیلمهای تجاوزش منتشر شد. متجاوزان دستگیر شدند. جلوی دوربینِ پلیس از این زن گریان و بینَفَس عذرخواستند. در آخرین روزهای اسفند ۱۴۰۳ در شبکههای مجازی خبرخودکشی اسماء را خواندیم، درحالیکه اطلاعی از سرنوشت متجاوزان نداریم. همانطور که دقیقاً نمیدانیم دلیل آن بگومگوی مجازی چه بود و نمیدانیم چه کمکهایی رسید به زنی و خانوادهای که در شهری کوچک، چنان خشونتی را تجربه کرده بودند.
✅ بزرگسالی سریالی چهار قسمتی است درباره «خشم مردانه/مردانگی» و جدی گرفتن نشانههای خشم و خشونت در نوجوانان. درباره تاثیرات دنیای مجازی و بیبازگشت بودن برخی اتفاقات و باارزش بودن جانها...همه جانها.
✔️اسماء جزو نامهای پرطرفداری است که والدین ایرانی برای دخترانشان انتخاب میکنند.
@neocritic
🎬پیشنهاد تماشا
سریال کوتاه بلوغ/ نوجوانی
Adolescence (2025)
✅ معمولاً تماشای سریالهای تلخ را پیشنهاد نمیکنم. شاید اینهم آنقدرها تلخ نبود اگر مرا بهیاد اتفاقی نمیانداخت که برای اسماء غضنفری افتاد. دختر جوانی که بعد از بگومگوی مجازی با همکلاسی پسرش توسط همکلاسی و گروهی مرد جوان ربوده شد. به او تجاوز شد. فیلمهای تجاوزش منتشر شد. متجاوزان دستگیر شدند. جلوی دوربینِ پلیس از این زن گریان و بینَفَس عذرخواستند. در آخرین روزهای اسفند ۱۴۰۳ در شبکههای مجازی خبرخودکشی اسماء را خواندیم، درحالیکه اطلاعی از سرنوشت متجاوزان نداریم. همانطور که دقیقاً نمیدانیم دلیل آن بگومگوی مجازی چه بود و نمیدانیم چه کمکهایی رسید به زنی و خانوادهای که در شهری کوچک، چنان خشونتی را تجربه کرده بودند.
✅ بزرگسالی سریالی چهار قسمتی است درباره «خشم مردانه/مردانگی» و جدی گرفتن نشانههای خشم و خشونت در نوجوانان. درباره تاثیرات دنیای مجازی و بیبازگشت بودن برخی اتفاقات و باارزش بودن جانها...همه جانها.
✔️اسماء جزو نامهای پرطرفداری است که والدین ایرانی برای دخترانشان انتخاب میکنند.
@neocritic
20.03.202509:05
.
🌱 سال نو مبارک🌱
اثر
فرزانه امیدوارنیا
🔗 https://www.instagram.com/reel/DHV_0xlu49Z/?igsh=aTcwdjdhM2hnZHNy
@neocritic
🌱 سال نو مبارک🌱
اثر
فرزانه امیدوارنیا
🔗 https://www.instagram.com/reel/DHV_0xlu49Z/?igsh=aTcwdjdhM2hnZHNy
@neocritic
Shown 1 - 21 of 21
Log in to unlock more functionality.