Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
ساکورای‌ِسرخ؛ avatar

ساکورای‌ِسرخ؛

میان استخوان‌های خُرد شده‌ایم؛اما امید تقلا می‌کند برای روئیدن.
𝒂𝒏𝒐𝒏: @SakuramioBot
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verified
Trust
Not trusted
Location
LanguageOther
Channel creation dateOct 22, 2022
Added to TGlist
Oct 28, 2024

Records

03.02.202504:42
2.1KSubscribers
07.10.202423:59
0Citation index
26.10.202423:59
151Average views per post
25.01.202516:38
67Average views per ad post
07.02.202502:44
10.26%ER
24.02.202517:52
4.96%ERR

Popular posts ساکورای‌ِسرخ؛

22.04.202515:35
".....این چنل>>>>"
فورکنین تا با توجه به وایب چنلتون کاملش کنم.
_لطفا جوین باشین.
هم‌خوابیِ شیطانی با فرشته؛ روحی باکره، در آغوشی هرزه.
درمیان تشنگی برای گناهی شهوت آلود؛ دریده شد تنی دست نخورده.
در اینجا به صلیب نمی‌کشند مغز های گناهکار را، سنگسار می‌کنند قلب‌های فریب خورده را.
حرمت شکستی از تنِ من؛ آهی گریبان گیرت کند و اشکی زمین‌گیر.
دِین من، تا به همیشه گردن توست.
پژمرده شد این شکوفه‌ی نوبهار، و ندید رنگ بهاری دگر را.
22.04.202516:08
22.04.202515:38
@sakomio
22.04.202515:37
22.04.202515:34
22.04.202515:32
_
22.04.202515:32
@sakomio
22.04.202515:29
_
Deleted29.04.202514:43
22.04.202515:29
@sakomio
21.04.202517:21
Deleted14.05.202506:24
20.04.202520:15
سویا چه کرده همرو دیوونه کرده
Deleted14.05.202506:24
Reposted from:
دژم؛ avatar
دژم؛
20.04.202520:15
دوست داشتنش نیایش خاموشی بود در معبدی متروک؛
نه اذانی در کار بود، نه ایمانی باقی؛ فقط دل بود و تمنای نگاهی که هرگز کامل نشد. در آن خلوتِ بی‌زمان، نامش را چون وِردی مقدس بر لبانم میچرخاندم و هر آهی که از سینه‌ام بیرون میرفت، شمعی میشد در پرستشگاهِ خاموشِ دلم. به او سجده بردم، نه برای نجات، که برای آرامش، اما آن آرامش، لباسی از خاکستر بر تنِ سرنوشتم پوشاند. حال، در این دمی که میگذرد؛
— هر خاطره‌اش، کفرنامه‌ای‌ست بر سنگ‌‌قبرِ دلی که بی‌فریاد سوخت؛ نه گریه‌ای ماند، نه پناهی برای بازگشت. انگار هرچه بود، جز عشق. افسانه‌ای بود مقدس، در لباسی از فریب؛ باورم را بست تا دروغ را مقدس ببینم و بپرستمَش، و من هنوز اسیرِ عشقی‌ام که "هـیچ‌وقت نجـاتم نداد، فـقط زیبـاتر سوخـتنم را رقـم زد."
Log in to unlock more functionality.