
خانم نعنا
بندهی حیدر امیرالمومنین علی(ع)
- با ثبت خاطرات، زندگی میکنم.
[چهره دیگری از جنوب]
حرفی یا سخنی اگر هست:
http://t.me/HidenChat_Bot?start=6911985273
- با ثبت خاطرات، زندگی میکنم.
[چهره دیگری از جنوب]
حرفی یا سخنی اگر هست:
http://t.me/HidenChat_Bot?start=6911985273
TGlist rating
0
0
TypePublic
Verification
Not verifiedTrust
Not trustedLocation
LanguageOther
Channel creation dateApr 04, 2025
Added to TGlist
Apr 04, 2025Latest posts in group "خانم نعنا"
04.04.202518:56
خونهی مادربزرگ :)
#نعنا
#نعنا


04.04.202518:16
قصهی شب؟!
به دور از چشم آفتاب،
گیس شب را چیده بود!
به همه گیس سیاهش یک خیالی دیده بود!
تا خیالش پروریده،
پر ز حزن و داغ شد؛
رو به مهتابش سپرد،
گریه سر داد و بمُرد...
#نعنا
به دور از چشم آفتاب،
گیس شب را چیده بود!
به همه گیس سیاهش یک خیالی دیده بود!
تا خیالش پروریده،
پر ز حزن و داغ شد؛
رو به مهتابش سپرد،
گریه سر داد و بمُرد...
#نعنا
04.04.202518:02
درباره احوالمون به آدمها دروغ میگیم؛
چون واقعیتها رو درک نمیکنن.
چون واقعیتها رو درک نمیکنن.
04.04.202516:52
امیرالمومنین علیعلیهالسلام:
زیباییِ "با هم بودن"،
تحمل عیبهای یکدیگر است...
زیباییِ "با هم بودن"،
تحمل عیبهای یکدیگر است...
غررالحكم،حدیث۷۵۲


04.04.202516:33
04.04.202516:02
خیالِ شعر گفتنم نیست.
ساعتها گوشهای نشستم و فکر کردم.
خودم را دیدم!
انگار که به دستهای خونآلودم نگاه میکردم.
اتاق کناری جسمی نیمهجان
و غرق در خون خویش!
سرمای تاریکی به استخوانم مینشست.
میلرزیدم، ترسیده بودم!
گویی از جنگ برگشته، از جنگی که
خود با خودم به پا کرده بودم.
حالا منی دیگر آن طرف جان میداد،
و این من... بلای جان خودم شدم!
با هر باور، با هر اعتماد، با هر تصمیم اشتباه،
ردی از زخم بر تنم جا گذاشتم...
#نعنا
ساعتها گوشهای نشستم و فکر کردم.
خودم را دیدم!
انگار که به دستهای خونآلودم نگاه میکردم.
اتاق کناری جسمی نیمهجان
و غرق در خون خویش!
سرمای تاریکی به استخوانم مینشست.
میلرزیدم، ترسیده بودم!
گویی از جنگ برگشته، از جنگی که
خود با خودم به پا کرده بودم.
حالا منی دیگر آن طرف جان میداد،
و این من... بلای جان خودم شدم!
با هر باور، با هر اعتماد، با هر تصمیم اشتباه،
ردی از زخم بر تنم جا گذاشتم...
#نعنا
04.04.202515:41
مکانها حامل خاطراتاند.
خاطراتی که روزی ما را کشته یا زنده خواهند کرد!
باید از امروز لذت برد و زیباییاش را به خاطر سپرد.
پلیدی را در گذشته رها کنید.
#نعنا
خاطراتی که روزی ما را کشته یا زنده خواهند کرد!
باید از امروز لذت برد و زیباییاش را به خاطر سپرد.
پلیدی را در گذشته رها کنید.
#نعنا
04.04.202514:29
پرند بزدی توسط سگهای ولگرد محاصره و اشغال میشه.
04.04.202512:34
گر توانی که بجویی دلم امروز بجوی
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
ور نه بسیار بجویی و نیابی بازم
سعدی
04.04.202511:42
کی فردا رو میدونه که تو غصه میخوری؟
04.04.202510:25
- از جاده...


04.04.202505:27
این قصه برای آنان است که بال شکسته دارند!
حسرت آسمان رو مخور جانم.
آنان که رفتند هم بازگشتند.
گنجشکک گوشهی درخت توت میگفت.
بالش را تکانی داد و صحبتش را از سر گرفت:
آنجا که میروی پریشانت میکنند.
به بالت سنگ میرسد، اگر نرسد هم
هوا آنقدری آلوده هست که میان راه،
نفست را تنگ کند! اگر نفست را هم
نگه داشتی اما آنقدر سر و صدا زیاد است
که قطعا گم میشوی..!
در خانه بمان که خانه امن است.
#نعنا
حسرت آسمان رو مخور جانم.
آنان که رفتند هم بازگشتند.
گنجشکک گوشهی درخت توت میگفت.
بالش را تکانی داد و صحبتش را از سر گرفت:
آنجا که میروی پریشانت میکنند.
به بالت سنگ میرسد، اگر نرسد هم
هوا آنقدری آلوده هست که میان راه،
نفست را تنگ کند! اگر نفست را هم
نگه داشتی اما آنقدر سر و صدا زیاد است
که قطعا گم میشوی..!
در خانه بمان که خانه امن است.
#نعنا
03.04.202513:40
اما نامه!
نامه هیچگاه به دست گلچهره نرسید!
گلچهره دیگر کنج اتاق زانو به آغوش نکشیده بود؛
کنج گورستانی سرد، خاک را در بر گرفته بود.
نامه را نخواند، چشمش پر از خاکِ نمدار
و سردی بود که دیروز به تنِ بیروحش ریختهاند.
گلچهره دیگر گلچهره نبود، پژمرده بود!
روحِ فسردهی دنیا نگذاشت که تنی به تنی دیگر و
آغوشی به آغوش دیگر برسد...
صالح برگشت و تا ابد در زمستان ماند.
#نعنا
نامه هیچگاه به دست گلچهره نرسید!
گلچهره دیگر کنج اتاق زانو به آغوش نکشیده بود؛
کنج گورستانی سرد، خاک را در بر گرفته بود.
نامه را نخواند، چشمش پر از خاکِ نمدار
و سردی بود که دیروز به تنِ بیروحش ریختهاند.
گلچهره دیگر گلچهره نبود، پژمرده بود!
روحِ فسردهی دنیا نگذاشت که تنی به تنی دیگر و
آغوشی به آغوش دیگر برسد...
صالح برگشت و تا ابد در زمستان ماند.
#نعنا
03.04.202512:58
پوسیده در عشق آفتاب...


03.04.202512:50
ناله را هرچند می خواهم که پنهانی کشم
سینه می گوید که من تنگ آمدم ، فریاد کن
سینه می گوید که من تنگ آمدم ، فریاد کن
اميرخسرو دهلوی
Records
04.04.202523:59
264Subscribers04.04.202523:59
8Citation index28.03.202523:59
132Average views per post23.04.202514:11
0Average views per ad post23.03.202523:59
2.70%ER05.04.202523:59
44.70%ERRGrowth
Subscribers
Citation index
Avg views per post
Avg views per ad post
ER
ERR
Log in to unlock more functionality.