14.04.202515:46
دلواپس و دلتنگ و دچارت بوده
با هر تپشی در انتظارت بوده
تا نقطه صفر مرزی مرگ رسید
نبضی که همیشه بی قرارت بوده
#محمد_کفشدوز
@kar471
با هر تپشی در انتظارت بوده
تا نقطه صفر مرزی مرگ رسید
نبضی که همیشه بی قرارت بوده
#محمد_کفشدوز
@kar471
Reposted from:
نسخ خطّی فارسی در کتابخانههای جهان

14.04.202505:40
رباعیّات ابوسعید ابوالخیر
دستنویس شمارهٔ ۸۹۸۳ کتابخانهٔ دانشگاه تهران، نستعلیق، کاتب استاد سعید نفیسی، کتابت شعبان ۱۳۴۰ هق، ۴۲گ، ۱۳س.
@n_kh_f_j
دستنویس شمارهٔ ۸۹۸۳ کتابخانهٔ دانشگاه تهران، نستعلیق، کاتب استاد سعید نفیسی، کتابت شعبان ۱۳۴۰ هق، ۴۲گ، ۱۳س.
@n_kh_f_j
13.04.202514:11
آنقدر که سختی فراوان دیده
پیهِ همهچیز را به تن مالیده
هر دانهی برف، دانهی باران است
که روز سقوط خود کفن پوشیده
#جعفر_مقیمیان
@kar471
پیهِ همهچیز را به تن مالیده
هر دانهی برف، دانهی باران است
که روز سقوط خود کفن پوشیده
#جعفر_مقیمیان
@kar471
11.04.202506:25
بافیده شده
ابلق موهایت باز
من عشق گزیدهام
از آن میترسم .
#منصوره_واعظی_شاهزاده
#نورباعی
@kar471
ابلق موهایت باز
من عشق گزیدهام
از آن میترسم .
#منصوره_واعظی_شاهزاده
#نورباعی
@kar471
Reposted from:
چهار خطی



27.03.202521:08
یواقیت العلوم و دراری النجوم، دستنویس ۳۱۱۷ کتابخانۀ حسنپاشا (شهر چورم ترکیه)، کتابت علی بن ابراهیم ارزنالرومی در ۱۹ رجب ۶۵۸ ق، برگ ۱۰۶پ، تصویر حرز اکبر (مربوط به یادداشت بالا)
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4..
..
"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4..
Reposted from:
گاهنامۀ ادبی

23.03.202515:54
*رباعی حافظ در دوران زندگانی وی
- نسخۀ ش 328 نافذپاشا، حاوی کتبی چون خردنامه است که استاد مجتبی مینوی به معرفی آن پرداخته و دکتر ثروت آن را تصحیح نموده است. تاریخ کتابت نسخه را، مینوی 574ق و ثروت 504ق دانسته و هر دو در موضعی دیگر به 510ق نیز اشارتی نمودهاند. در حاشیۀ این دستنویس، رباعی زیر بدون ذکر نام شاعر، کتابت شده است:
چون جامه ز تن برکند آن مشکینخال
آن بت که نظیر خود ندارد به جمال
در سینه معاینه دلش بتوان دید
مانندۀ [اصل: مانندی] سنگ خاره در آب زلال
قلم تحریر این رباعی و چند شعر دیگر، با آنچه کاتب اول، خردنامه و متون دیگر را در سدۀ ششم کتابت کرده متفاوت است. نکتۀ جالب توجه این است که کاتب دوم، در حاشیۀ یکی از اوراق، تاریخ کتابت و نام خویش را به ثبت رسانیده است؛ آنچه من توانستم بخوانم و مبتنی بر حدس بنده است، چنین است:
«تحریراً فی غره ذیلقعده سنه ست سبعین سبعمائه العبد ... ضعیف نظامالدین ...[؟]»
هیچ یک از جنابان، مینوی و ثروت که دستنویس نافذپاشا را در اختیار داشتهاند، به بررسی این رباعی نپرداختهاند. این شعر در دواوین چاپی حافظ به ثبت رسیده و در نسخ دستنویس دیوان وی در اوایل سدۀ نهم درج شده است. نسخ هندوستان مورخ 818ق و 824ق، نورعثمانیه مورخ 825ق و خلخالی مورخ 827ق از جمله منابع درج این رباعی به نام حافظاند.
اگر خوانش راقم این کلمات از متن تاریخ کتابت کاتب دوم، صحیح باشد -و در سبعمائه کمتر میتوان شک کرد- این رباعی در سال 776ق و شانزده سال پیش از درگذشت حافظ روایت و کتابت شده است. بنابراین، این متن اقدم منابعی است که به واسطۀ شخصی به نام نظامالدین، رباعی منسوب به حافظ را در زمان حیات وی در خود حفظ کرده است.
شعر مذکور، با استناد به همین منابع در دواوین چاپی حافظ به تصحیح خلخلالی، قزوینی، خانلری و نذیر احمد به ثبت رسیده است. نیساری نیز با استناد به نسخۀ بادلیان مورخ 843ق و نسخ دیگر -که مشخص نیستند- به ثبت رباعی به نام حافظ پرداخته است. اختلاف ضبط این رباعی در نسخ چاپی در مقایسه با حاشیۀ دستنویس مذکور جالب توجه است:
چون جامه ز تن برکشد آن مشکینخال
ماهی که نظیر خود ندارد به کمال
در سینه ز نازکی دلش بتوان دید
مانندۀ سنگ خاره در آب زلال (خانلری: 1102)
نیساری رباعی را بر اساس نسخۀ بادلیان آورده و چنین ضبط کرده است:
چون جامه ز تن برکشد آن مشکینخال
حقّا که نظیر خود ندارد به جمال
در سینه ز نازکی دلش بتوان دید
مانندۀ سنگ خاره در آب زلال (560)
این رباعی از جمله اشعاری است که مدعی دیگری جز حافظ ندارد و در انتساب آن به شخصی جز حافظ سخنی نرفته و مثلاً جزو رباعیاتی که جناب دکتر امینریاحی در کتاب گلگشت در شعر و اندیشۀ حافظ بدانها پرداخته و نسبت آنها را به حافظ رد نموده، نیست. هرچند ایشان، سخنی افراطی مبنی بر این دارند که نسبت هیچ رباعیای به حافظ صحیح نیست و حافظ که غزلیاتی آسمانی دارد، شعر متوسط ندارد و رباعیات مندرج در دواوین خواجه، که به شاعران دیگر نیز منسوب نیست، اشعاری متوسطاند؛ لذا حافظ رباعی ندارد.
* خیامیاتی از سدۀ هشتم
- در همان صفحه از دستنویس نافذپاشا که تاریخ احتمالیِ 776ق ثبت شده، کاتب رباعی دیگری به ثبت رسانیده است:
یاران موافق همه از دست شدند ... این شعر در رباعیاتی که هدایت به نام خیام گردآورده، مشاهده میشود.
- در برگ پایانی دستنویس نیز رباعی دیگری به ثبت رسیده است:
در دهر کسی به گلعذاری نرسید
تا بر دلش از زمانه خاری [اصل: خواری] نرسید
چون شانه که تا سرش به صد پاره نشد
دستش به سر زلف نگاری نرسید
این رباعی در سدۀ نهم در متونی چون دستنویس ش 3892 نورعثمانیه مورخ 865ق -که اقدم مجموعهرباعیات منسوب به خیام است- به نام خیام آمده است و یکانی با استناد به منابع متأخر آن را به نام خیام ذکر کرده است.
زیر این رباعی در دستنویس نافذپاشا نیز تاریخی به شکل محو و ناخوانا مشاهده میگردد که سبعمائۀ آن خواناتر و محتملتر است. رباعیِ منسوب به خیام در سدۀ نهم، یک قرن پیشتر در دستنویس نافذپاشا به ثبت رسیده و پیشتر از آن، بی ذکر نام در اوامرالعلائیه (ص 19) و با ذکر نام سید مرتضی، در نزهةالمجالس (چ2، ص 328) آمده است.
*
https://t.me/gahnameyeadabi
- نسخۀ ش 328 نافذپاشا، حاوی کتبی چون خردنامه است که استاد مجتبی مینوی به معرفی آن پرداخته و دکتر ثروت آن را تصحیح نموده است. تاریخ کتابت نسخه را، مینوی 574ق و ثروت 504ق دانسته و هر دو در موضعی دیگر به 510ق نیز اشارتی نمودهاند. در حاشیۀ این دستنویس، رباعی زیر بدون ذکر نام شاعر، کتابت شده است:
چون جامه ز تن برکند آن مشکینخال
آن بت که نظیر خود ندارد به جمال
در سینه معاینه دلش بتوان دید
مانندۀ [اصل: مانندی] سنگ خاره در آب زلال
قلم تحریر این رباعی و چند شعر دیگر، با آنچه کاتب اول، خردنامه و متون دیگر را در سدۀ ششم کتابت کرده متفاوت است. نکتۀ جالب توجه این است که کاتب دوم، در حاشیۀ یکی از اوراق، تاریخ کتابت و نام خویش را به ثبت رسانیده است؛ آنچه من توانستم بخوانم و مبتنی بر حدس بنده است، چنین است:
«تحریراً فی غره ذیلقعده سنه ست سبعین سبعمائه العبد ... ضعیف نظامالدین ...[؟]»
هیچ یک از جنابان، مینوی و ثروت که دستنویس نافذپاشا را در اختیار داشتهاند، به بررسی این رباعی نپرداختهاند. این شعر در دواوین چاپی حافظ به ثبت رسیده و در نسخ دستنویس دیوان وی در اوایل سدۀ نهم درج شده است. نسخ هندوستان مورخ 818ق و 824ق، نورعثمانیه مورخ 825ق و خلخالی مورخ 827ق از جمله منابع درج این رباعی به نام حافظاند.
اگر خوانش راقم این کلمات از متن تاریخ کتابت کاتب دوم، صحیح باشد -و در سبعمائه کمتر میتوان شک کرد- این رباعی در سال 776ق و شانزده سال پیش از درگذشت حافظ روایت و کتابت شده است. بنابراین، این متن اقدم منابعی است که به واسطۀ شخصی به نام نظامالدین، رباعی منسوب به حافظ را در زمان حیات وی در خود حفظ کرده است.
شعر مذکور، با استناد به همین منابع در دواوین چاپی حافظ به تصحیح خلخلالی، قزوینی، خانلری و نذیر احمد به ثبت رسیده است. نیساری نیز با استناد به نسخۀ بادلیان مورخ 843ق و نسخ دیگر -که مشخص نیستند- به ثبت رباعی به نام حافظ پرداخته است. اختلاف ضبط این رباعی در نسخ چاپی در مقایسه با حاشیۀ دستنویس مذکور جالب توجه است:
چون جامه ز تن برکشد آن مشکینخال
ماهی که نظیر خود ندارد به کمال
در سینه ز نازکی دلش بتوان دید
مانندۀ سنگ خاره در آب زلال (خانلری: 1102)
نیساری رباعی را بر اساس نسخۀ بادلیان آورده و چنین ضبط کرده است:
چون جامه ز تن برکشد آن مشکینخال
حقّا که نظیر خود ندارد به جمال
در سینه ز نازکی دلش بتوان دید
مانندۀ سنگ خاره در آب زلال (560)
این رباعی از جمله اشعاری است که مدعی دیگری جز حافظ ندارد و در انتساب آن به شخصی جز حافظ سخنی نرفته و مثلاً جزو رباعیاتی که جناب دکتر امینریاحی در کتاب گلگشت در شعر و اندیشۀ حافظ بدانها پرداخته و نسبت آنها را به حافظ رد نموده، نیست. هرچند ایشان، سخنی افراطی مبنی بر این دارند که نسبت هیچ رباعیای به حافظ صحیح نیست و حافظ که غزلیاتی آسمانی دارد، شعر متوسط ندارد و رباعیات مندرج در دواوین خواجه، که به شاعران دیگر نیز منسوب نیست، اشعاری متوسطاند؛ لذا حافظ رباعی ندارد.
* خیامیاتی از سدۀ هشتم
- در همان صفحه از دستنویس نافذپاشا که تاریخ احتمالیِ 776ق ثبت شده، کاتب رباعی دیگری به ثبت رسانیده است:
یاران موافق همه از دست شدند ... این شعر در رباعیاتی که هدایت به نام خیام گردآورده، مشاهده میشود.
- در برگ پایانی دستنویس نیز رباعی دیگری به ثبت رسیده است:
در دهر کسی به گلعذاری نرسید
تا بر دلش از زمانه خاری [اصل: خواری] نرسید
چون شانه که تا سرش به صد پاره نشد
دستش به سر زلف نگاری نرسید
این رباعی در سدۀ نهم در متونی چون دستنویس ش 3892 نورعثمانیه مورخ 865ق -که اقدم مجموعهرباعیات منسوب به خیام است- به نام خیام آمده است و یکانی با استناد به منابع متأخر آن را به نام خیام ذکر کرده است.
زیر این رباعی در دستنویس نافذپاشا نیز تاریخی به شکل محو و ناخوانا مشاهده میگردد که سبعمائۀ آن خواناتر و محتملتر است. رباعیِ منسوب به خیام در سدۀ نهم، یک قرن پیشتر در دستنویس نافذپاشا به ثبت رسیده و پیشتر از آن، بی ذکر نام در اوامرالعلائیه (ص 19) و با ذکر نام سید مرتضی، در نزهةالمجالس (چ2، ص 328) آمده است.
*
https://t.me/gahnameyeadabi
14.04.202515:21
رویای محالِ ذهنِ لبها! لبخند
بسته ست به دست و پای شادیها بند
ای شمع تو چند قرن روشن نشدی؟
ای آینهها غبار کیلویی چند؟
#حسن_شوهانی
@kar471
بسته ست به دست و پای شادیها بند
ای شمع تو چند قرن روشن نشدی؟
ای آینهها غبار کیلویی چند؟
#حسن_شوهانی
@kar471
14.04.202505:32
۱. اسمی نه و
رسمی نه
از آن شاه فقط
تصویری
بر شیشهی قلیانی ماند
۲. دربانی هستم
دم این کاخ بزرگ
که خواب
ندارم و
خیالم "تخت" است
#جعفر_مقیمیان
#نورباعی
@kar471
رسمی نه
از آن شاه فقط
تصویری
بر شیشهی قلیانی ماند
۲. دربانی هستم
دم این کاخ بزرگ
که خواب
ندارم و
خیالم "تخت" است
#جعفر_مقیمیان
#نورباعی
@kar471
Reposted from:
zhinestan🖤

13.04.202511:40
«پرواز
غمانگیزترین تجربه است»
-پروانهی لای برفپاکن میگفت-
#واران
@zhinestan
غمانگیزترین تجربه است»
-پروانهی لای برفپاکن میگفت-
#واران
@zhinestan
31.03.202511:11
روی چمن از شکوفهها رنگین شد
وز عطر اقاقیا هوا سنگین شد
در نغمەی هر چلچله پیغامی هست
کای خفتەی روزگار، فروردین شد
#فریدون_مشیری
@kar471
وز عطر اقاقیا هوا سنگین شد
در نغمەی هر چلچله پیغامی هست
کای خفتەی روزگار، فروردین شد
#فریدون_مشیری
@kar471
24.03.202516:46
بگذار زمین تیر و کمان را لطفاً
یک لحظه غلاف کن زبان را لطفاً
بگذار که یک دقیقه خوابم ببرد
ای زخم ببند آن دهان را لطفاً
#حسن_شوهانی
@kar471
یک لحظه غلاف کن زبان را لطفاً
بگذار که یک دقیقه خوابم ببرد
ای زخم ببند آن دهان را لطفاً
#حسن_شوهانی
@kar471
06.03.202519:17
هرآینه خیس عرق شرم شدیم
چون موم به دست زندگی نرم شدیم
شمعیم که در هزار توی ظلمات
بیهوده به هیچ و پوچ سرگرم شدیم
ای رود آیا این غم انبوه تو نیست ؟
دریا نکند حریف اندوه تو نیست ؟!
ای کولی دشتها چه کردی با خود؟
موجی که به صخره می زند روح تو نیست؟!
شیرین نشود تلخ اگر انباشته ای
برداشته ای هرآنچه خود کاشته ای
ای دل تو حریم دوستی خیر سرت !
غم چیست که در خودت نگه داشته ای ؟!
می آید روزی که صدایت بزند
یا تیری بی هوا به پایت بزند
آشیل اگر هم باشی دنیا باز
می داند باید به کجایت بزند
وامانده دهان پیله ای پوشالی
ازاین دنیا این قفس سریالی
پروانه برای اولین پروازش
با تور سفر رفت به قابی خالی
رود از دل سنگ و صخره شد راهی رفت ..
باد آمد و انگار به خونخواهی رفت !
غوکی درگوشی پرسید از مرداب ؛
ای دوست تو از خودت کجا خواهی رفت؟
#منصور_قاسمی
@kar471
چون موم به دست زندگی نرم شدیم
شمعیم که در هزار توی ظلمات
بیهوده به هیچ و پوچ سرگرم شدیم
ای رود آیا این غم انبوه تو نیست ؟
دریا نکند حریف اندوه تو نیست ؟!
ای کولی دشتها چه کردی با خود؟
موجی که به صخره می زند روح تو نیست؟!
شیرین نشود تلخ اگر انباشته ای
برداشته ای هرآنچه خود کاشته ای
ای دل تو حریم دوستی خیر سرت !
غم چیست که در خودت نگه داشته ای ؟!
می آید روزی که صدایت بزند
یا تیری بی هوا به پایت بزند
آشیل اگر هم باشی دنیا باز
می داند باید به کجایت بزند
وامانده دهان پیله ای پوشالی
ازاین دنیا این قفس سریالی
پروانه برای اولین پروازش
با تور سفر رفت به قابی خالی
رود از دل سنگ و صخره شد راهی رفت ..
باد آمد و انگار به خونخواهی رفت !
غوکی درگوشی پرسید از مرداب ؛
ای دوست تو از خودت کجا خواهی رفت؟
#منصور_قاسمی
@kar471
14.04.202509:51
فریاد من از گلوی خونین آید
از بغض فروخوردهی دیرین آید
بشکافم و من سینه خود چاک کنم
شاید که خدا ز عرش پایین آید
#علی_اوسط_حسینی
@kar471
از بغض فروخوردهی دیرین آید
بشکافم و من سینه خود چاک کنم
شاید که خدا ز عرش پایین آید
#علی_اوسط_حسینی
@kar471
Reposted from:
خوشه های شعر

14.04.202505:30
.
.
.
چند رباعی از دهه های پیش :
هی درد و بلا به جان خریدن تا کی؟
خودسوزی خویش را ندیدن تا کی؟
یکبار خطا..بهشت..حوا...کافیست
این بازی "آدم" آفریدن تا کی؟
###
هر چند کمم ولی زیادم با "عشق"
گاهی غمگین و گاه شادم با "عشق"
از دست تورم مضاعف امسال
تمدید نشد قراردادم با "عشق"
###
گل داد و شناختیم پژمردن را
در اوج بهار زندگی مردن را
از "عشق" فقط سه چیز را فهمیدم
دلتنگی و درد و خون دل خوردن را..
ح.ز
.
.
چند رباعی از دهه های پیش :
هی درد و بلا به جان خریدن تا کی؟
خودسوزی خویش را ندیدن تا کی؟
یکبار خطا..بهشت..حوا...کافیست
این بازی "آدم" آفریدن تا کی؟
###
هر چند کمم ولی زیادم با "عشق"
گاهی غمگین و گاه شادم با "عشق"
از دست تورم مضاعف امسال
تمدید نشد قراردادم با "عشق"
###
گل داد و شناختیم پژمردن را
در اوج بهار زندگی مردن را
از "عشق" فقط سه چیز را فهمیدم
دلتنگی و درد و خون دل خوردن را..
ح.ز
Reposted from:
امضای مستقبل

13.04.202511:21
عشق تو بکشت عالم و عامی را
زلف تو برانداخت نکونامی را
چشم سیه مست تو بیرون آورد
از صومعه بایزید بسطامی را
خاقانی
زلف تو برانداخت نکونامی را
چشم سیه مست تو بیرون آورد
از صومعه بایزید بسطامی را
خاقانی
Reposted from:
واران

30.03.202519:58
پروردەی من، دار و ندارم هستند
یا بار منند یا سوارم هستند
در پرورش مار مهارت دارم
یاران گلم نمونه کارم هستند
#واران
یا بار منند یا سوارم هستند
در پرورش مار مهارت دارم
یاران گلم نمونه کارم هستند
#واران
Reposted from:
دو بیت کاشی

24.03.202516:43
۱)
این باده که از سبوی دل میگذرد
با چند قدح، ز کوی دل میگذرد
دل سوخت مرا و بو نبردش اَحَدی
میمانَد داغ و بوی دل میگذرد
۲)
هر آه، پُلی است رو به سوی من و تو
هر ناله، گُلی است در گلوی من و تو
فرمود خمش کن این سخن با من و خویش
زیرا دُهُلی است گفتگوی من و تو
چهارم فروردین ۱۴۰۴ ه. خورشیدی | تهران
#رباعی #شعر_فارسی #شعر_ایرانشهر #شاعران_ایران #شعر_خراسان #مکتب_مشهد #محمد_رمضانی_فرخانی
https://t.me/DoBeytKashi
این باده که از سبوی دل میگذرد
با چند قدح، ز کوی دل میگذرد
دل سوخت مرا و بو نبردش اَحَدی
میمانَد داغ و بوی دل میگذرد
۲)
هر آه، پُلی است رو به سوی من و تو
هر ناله، گُلی است در گلوی من و تو
فرمود خمش کن این سخن با من و خویش
زیرا دُهُلی است گفتگوی من و تو
چهارم فروردین ۱۴۰۴ ه. خورشیدی | تهران
#رباعی #شعر_فارسی #شعر_ایرانشهر #شاعران_ایران #شعر_خراسان #مکتب_مشهد #محمد_رمضانی_فرخانی
https://t.me/DoBeytKashi
Reposted from:
هفت شهر عشق | علی کاملی

06.03.202507:34
دیوانه و مست، دوستت دارمِ تو
در سینه نشست دوستت دارمِ تو
سیزیفم و تنبیه خدایان شدهام
بر پشت من است دوستت دارمِ تو
#جلیل_صفربیگی
#رباعی
@shahreshgh7
در سینه نشست دوستت دارمِ تو
سیزیفم و تنبیه خدایان شدهام
بر پشت من است دوستت دارمِ تو
#جلیل_صفربیگی
#رباعی
@shahreshgh7
14.04.202505:52
گفتم مانی به سرو، میمانم گفت
ماند دهنت به غنچه، میدانم گفت
گفتم سخنی بگوی ای غنچهدهان
در خنده شد از ناز که نتوانم گفت
#همایون_اسفراینی
@kar471
ماند دهنت به غنچه، میدانم گفت
گفتم سخنی بگوی ای غنچهدهان
در خنده شد از ناز که نتوانم گفت
#همایون_اسفراینی
@kar471
Reposted from:
واران

13.04.202516:10
مانند پرندە در سقوط آزاد
ناگاە ز روی داربستی افتاد
بابا همەی زندگی اش قرضی بود
جانش را-- قسط آخرش-- را هم داد
#واران
ناگاە ز روی داربستی افتاد
بابا همەی زندگی اش قرضی بود
جانش را-- قسط آخرش-- را هم داد
#واران
Reposted from:
پرنیان ۷ رنگ

12.04.202513:09
دوشــم * بگرفــت آن نگـار سـرمســت
کـز دست مــن ِ دلشــده نتوانی جَســت
گفتم که شب است دستم از دست بدار
تــا بــا تو نگیردم کسی دست به دست!
#مهستیگنجوی
این رباعی که در نزههالمجالس ( سده ۷ هجری ) و خلاصهالاشعار ( سده ۸ هجری ) به نام مهستی ثبت شده، از زاويه نگاه يک زن سروده شده و نشانگر دغدغه خاطر و محافظهکاری زن در جامعه سنتی ایران است.
گرچه تاریخ ادبیات ایران به لحاظ فضا و زبان در کل تاریخی مردانه است و عاشقانههای زنان شاعر نیز اغلب تحتالشعاع این فضای مردسالار، فاقد هویت زنانه هستند؛ اما مهستی گاه این حصار را میشکند و از فضای مردانه رها میشود، فردیت زنانه خود را فریاد میزند و از خود ردپایی زنانه در شعر بر جای میگذارد.
* در خلاصهالاشعار: دستم
https://t.me/parniyan7rang
کـز دست مــن ِ دلشــده نتوانی جَســت
گفتم که شب است دستم از دست بدار
تــا بــا تو نگیردم کسی دست به دست!
#مهستیگنجوی
این رباعی که در نزههالمجالس ( سده ۷ هجری ) و خلاصهالاشعار ( سده ۸ هجری ) به نام مهستی ثبت شده، از زاويه نگاه يک زن سروده شده و نشانگر دغدغه خاطر و محافظهکاری زن در جامعه سنتی ایران است.
گرچه تاریخ ادبیات ایران به لحاظ فضا و زبان در کل تاریخی مردانه است و عاشقانههای زنان شاعر نیز اغلب تحتالشعاع این فضای مردسالار، فاقد هویت زنانه هستند؛ اما مهستی گاه این حصار را میشکند و از فضای مردانه رها میشود، فردیت زنانه خود را فریاد میزند و از خود ردپایی زنانه در شعر بر جای میگذارد.
* در خلاصهالاشعار: دستم
https://t.me/parniyan7rang
29.03.202506:42
یارب! تو به حیرتم همآغوشی بخش
با مخمصهی شعور، کمجوشی بخش
زاندیشهی آینده خلاصم گردان
از یادِ گذشتهها فراموشی بخش
#بیدل_دهلوی
یارب! تو به حیرتم همآغوشی بخش
با مخمصهی شعور، کمجوشی بخش
زاندیشهی آینده خلاصم گردان
از یادِ گذشتهها فراموشی بخش
#بیدل_دهلوی
24.03.202505:26
خاموش نشست ماه، در ظلمت چاه
جانکاه سحرگهیست آری جانکاه
برخاست و خواست تا بگوید تکبیر
ناگاه شفق دمید از قرآنگاه!
#سید_شهریار_موسوی
@kar471
جانکاه سحرگهیست آری جانکاه
برخاست و خواست تا بگوید تکبیر
ناگاه شفق دمید از قرآنگاه!
#سید_شهریار_موسوی
@kar471
Reposted from:
چهار خطی

05.03.202520:23
داستان چراغ و خورشید
گر با دگری مجلس میسازم و باغ
آخر ننهم ز مهر کس بر دل داغ
لیکن چو فرو شود کسی را خورشید
در پیش نهد به جای خورشید چراغ
(نامههای عینالقضات همدانی، ۱: ۲۲)
..
آزرده مشو گرم کسی آمد و رفت
در سر ز محالم هوسی آمد و رفت
اندر دل من، غمِ مقیمی، غم توست
ورنه غم از این دست بسی آمد و رفت!
(پوربهاء جامی، جُنگ رباعی، ۴۵۰)
..
هر دو رباعی، مفهوم واحدی دارند با دو بیان متفاوت. شاعر به معشوقش میگوید: «نگران ازدحام آدمهای دور و برِ من نباش، عشق اصلی من تویی! این شلوغبازیهای من، عشق نیستند، بازی هستند و سرگرمی. زودگذرند و میروند. چراغیاند که هنگام غروبِ خورشید، روشن میکنم. وقتی خورشید وجود تو طلوع کند، خاموششان میکنم». مُخزنی است یا عذر بدتر از گناه؟ نمیدانم! بیان واقعیتی است که عاشقان دیگر جرئت گفتنش را ندارند.
رباعی نخست، به مولوی هم منسوب است (کلیات شمس، ۸: ۱۷۸)، این رباعی که عین القضات در نامههای خودآورده، حداقل صد سال پیش از تولد مولانا بر سرِ زبانها بوده است. شمس تبریزی نیز به رباعی استناد کرده است. معلوم است که در مورد این رباعی بین او و آن دیگریِ ناشناس، مکالمهای در جریان بوده است. شمس، بعد از نقل رباعی گوید: «با خود گفتم که او میگوید شب است، خورشید فرو رفت. من میبینم که فرو نرفت. خورشید برجای است» (مقالات شمس، ۲۳۴).
..
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
گر با دگری مجلس میسازم و باغ
آخر ننهم ز مهر کس بر دل داغ
لیکن چو فرو شود کسی را خورشید
در پیش نهد به جای خورشید چراغ
(نامههای عینالقضات همدانی، ۱: ۲۲)
..
آزرده مشو گرم کسی آمد و رفت
در سر ز محالم هوسی آمد و رفت
اندر دل من، غمِ مقیمی، غم توست
ورنه غم از این دست بسی آمد و رفت!
(پوربهاء جامی، جُنگ رباعی، ۴۵۰)
..
هر دو رباعی، مفهوم واحدی دارند با دو بیان متفاوت. شاعر به معشوقش میگوید: «نگران ازدحام آدمهای دور و برِ من نباش، عشق اصلی من تویی! این شلوغبازیهای من، عشق نیستند، بازی هستند و سرگرمی. زودگذرند و میروند. چراغیاند که هنگام غروبِ خورشید، روشن میکنم. وقتی خورشید وجود تو طلوع کند، خاموششان میکنم». مُخزنی است یا عذر بدتر از گناه؟ نمیدانم! بیان واقعیتی است که عاشقان دیگر جرئت گفتنش را ندارند.
رباعی نخست، به مولوی هم منسوب است (کلیات شمس، ۸: ۱۷۸)، این رباعی که عین القضات در نامههای خودآورده، حداقل صد سال پیش از تولد مولانا بر سرِ زبانها بوده است. شمس تبریزی نیز به رباعی استناد کرده است. معلوم است که در مورد این رباعی بین او و آن دیگریِ ناشناس، مکالمهای در جریان بوده است. شمس، بعد از نقل رباعی گوید: «با خود گفتم که او میگوید شب است، خورشید فرو رفت. من میبینم که فرو نرفت. خورشید برجای است» (مقالات شمس، ۲۳۴).
..
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4
Shown 1 - 24 of 49
Log in to unlock more functionality.