19.04.202510:35
🔴 چرخش گفتمانی ایران و عربستان سعودی: از تخاصم آخرالزمانی تا مصالحه ژئوپلیتیک
♦️در حاشیۀ مصاحبۀ بن سلمان در سال 1396 دربارۀ علت عدم مذاکره با ایران
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 30 فروردین 1404
♦️در سال ۲۰۱۷، محمد بن سلمان، ولیعهد تازهمنصوب عربستان سعودی، در اظهاراتی صریح، ایران را به پیروی از پروژهای آخرالزمانی و ایدئولوژیک متهم کرد که مبتنی بر آمادهسازی برای ظهور مهدی است.
♦️او با ارجاع به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و وصیتنامه آیتالله خمینی، مدعی شد که ایران در پی گسترش مذهب شیعه و تسلط بر جهان اسلام است و از این رو، مذاکره با چنین نظامی غیرممکن است.
♦️اما از سال ۲۰۱۹ به بعد، تحولات میدانی، توازن قوا، و میانجیگریهای بینالمللی – بهویژه نقش چین – موجب بازتعریف منافع راهبردی دو کشور شد؛ وضعیتی که در توافق مارس ۲۰۲۳ و دیدارهای دیپلماتیک متعاقب آن، از جمله سفر وزیر دفاع عربستان به تهران در آوریل ۲۰۲۵، نمود یافت.
♦️این یادداشت با تحلیل تحولات گفتمانی در دو کشور، از تخاصم ایدئولوژیک به سوی مصالحه ژئوپلیتیک، به بررسی دلایل، زمینهها، و پیامدهای این چرخش میپردازد.
♦️1. چرخش گفتمانی عربستان: از حذف دشمن مهدوی تا مدیریت رقابت ژئوپلیتیک
🔺الف. تغییر پارادایم از تهدید به تعامل: توافق ریاض و تهران در سال ۲۰۲۳، که با میانجیگری چین حاصل شد، نقطه عطفی در بازتعریف روابط دو کشور بود. این چرخش را میتوان گذار از «گفتمان حذف منجی» به «راهبرد مهارِ متقابل» نامید؛ راهبردی که بهجای انکار ایدئولوژی طرف مقابل، بر مدیریت اختلافات و تثبیت منافع مشترک متمرکز است.
🔺ب. عوامل زمینهساز چرخش: عملیات نظامی فرسایشی، بدون پیروزی قاطع، به مشروعیت سیاست تهاجمی سعودیها آسیب زد. کاهش تعهد امنیتی واشینگتن در منطقه، عربستان را به سوی چین و دیپلماسی منطقهای سوق داد. پس از جنگ غزه (۲۰۲۳–۲۰۲۴)، اسرائیل بهعنوان عامل اصلی بیثباتی منطقهای در گفتمان سعودیها مطرح شد. چین، عراق و عمان نقش مؤثری در بازسازی روابط ایران و عربستان ایفا کردند.
🔺ج. چالشهای داخلی: مصالحه با ایران، که در گفتمان گذشته «رافضی» و «دشمن دینی» نامیده میشد، برای علمای وهابی مسئلهساز است. با این حال، چشمانداز ۲۰۳۰ و کاهش وابستگی دولت به مشروعیت مذهبی، امکان گذار به گفتمانی پراگماتیستی را فراهم کرده است.
♦️2. تحول گفتمان ایران: از آرمانگرایی مهدوی به واقعگرایی دیپلماتیک
🔺الف. گذار تدریجی از ایدئولوژی به مصلحت: ایران در دهههای گذشته از گفتمانی آرمانگرایانه، با تأکید بر تمدنسازی مهدوی و محور مقاومت، به سیاست خارجی مصلحتمحور گرایش یافته است. این چرخش، بهویژه پس از تحریمهای اقتصادی و ناکامیهای منطقهای، بهوضوح مشهود است.
🔺ب. زمینههای چرخش: این زمینهها عبارتاند از: فشارهای اقتصادی ناشی از تحریمها، کاهش اعتبار گفتمان ایدئولوژیک در نسل جدید، هزینههای بالای محور مقاومت، میانجیگری بازیگران منطقهای
🔺ج. سکوت معنادار در برابر مهدویت در سیاست خارجی: در مذاکرات با عربستان، مفاهیم مهدوی عملاً حذف یا نادیده گرفته شدند. این نشان میدهد که گفتمان مهدوی، در عمل، ابزار کارآمدی در چانهزنی منطقهای تلقی نمیشود و حتی ممکن است بهعنوان عامل بازدارنده دیپلماسی شناخته شود.
♦️3. پیامدهای گفتمانی مصالحه
🔺الف. بازتعریف دشمن: هر دو کشور، بهجای تمرکز بر اختلافات مذهبی، به تهدیدات مشترک – بهویژه اسرائیل – توجه نشان دادهاند. این تغییر رویکرد میتواند ساختار اتحادها در منطقه را متحول کند.
🔺ب. افول گفتمان آخرالزمانی: مفاهیم آخرالزمانی – در معنای رهاییبخشی دینی – به حاشیه رانده شده و جای خود را به محاسبات ژئوپلیتیکی دادهاند. این روند را میتوان «سکولاریزاسیون نرم» در سیاست منطقهای توصیف کرد.
🔺ج. بحران مشروعیت گفتمانی: در ایران و عربستان، تغییر رویکرد از ایدئولوژی به عملگرایی بحران مشروعیت را در پی دارد: در عربستان، این سؤال را در پی میآورد که گفتمان سلفی چگونه مصالحه با ایران را توجیه میکند؟ در ایران نیز این سؤال را ایجاد میکند که در صورت حذف مهدویت از سیاست خارجی، مشروعیت گفتمان انقلابی چگونه بازتولید خواهد شد؟
♦️نتیجهگیری
🔺تحول روابط ایران و عربستان سعودی در بازه ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۵، از رویارویی ایدئولوژیک به تعامل ژئوپلیتیک، نه صرفاً نشانهای از عقلانیت سیاسی، بلکه نشانه افول گفتمانهای دینی در سطح تصمیمگیری است.
🔺این چرخش، اگرچه به افزایش ثبات نسبی در منطقه کمک کرده، اما حامل پرسشهایی بنیادین است: آیا این مصالحه تداومپذیر است؟ آیا ما با پایان گفتمانهای مذهبی در سیاست خارجی روبهرو هستیم؟ یا صرفاً با بازتوزیع آنها در سطوح غیررسمی و نمادین مواجهیم؟
https://t.me/dineaqlani
♦️در حاشیۀ مصاحبۀ بن سلمان در سال 1396 دربارۀ علت عدم مذاکره با ایران
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 30 فروردین 1404
♦️در سال ۲۰۱۷، محمد بن سلمان، ولیعهد تازهمنصوب عربستان سعودی، در اظهاراتی صریح، ایران را به پیروی از پروژهای آخرالزمانی و ایدئولوژیک متهم کرد که مبتنی بر آمادهسازی برای ظهور مهدی است.
♦️او با ارجاع به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و وصیتنامه آیتالله خمینی، مدعی شد که ایران در پی گسترش مذهب شیعه و تسلط بر جهان اسلام است و از این رو، مذاکره با چنین نظامی غیرممکن است.
♦️اما از سال ۲۰۱۹ به بعد، تحولات میدانی، توازن قوا، و میانجیگریهای بینالمللی – بهویژه نقش چین – موجب بازتعریف منافع راهبردی دو کشور شد؛ وضعیتی که در توافق مارس ۲۰۲۳ و دیدارهای دیپلماتیک متعاقب آن، از جمله سفر وزیر دفاع عربستان به تهران در آوریل ۲۰۲۵، نمود یافت.
♦️این یادداشت با تحلیل تحولات گفتمانی در دو کشور، از تخاصم ایدئولوژیک به سوی مصالحه ژئوپلیتیک، به بررسی دلایل، زمینهها، و پیامدهای این چرخش میپردازد.
♦️1. چرخش گفتمانی عربستان: از حذف دشمن مهدوی تا مدیریت رقابت ژئوپلیتیک
🔺الف. تغییر پارادایم از تهدید به تعامل: توافق ریاض و تهران در سال ۲۰۲۳، که با میانجیگری چین حاصل شد، نقطه عطفی در بازتعریف روابط دو کشور بود. این چرخش را میتوان گذار از «گفتمان حذف منجی» به «راهبرد مهارِ متقابل» نامید؛ راهبردی که بهجای انکار ایدئولوژی طرف مقابل، بر مدیریت اختلافات و تثبیت منافع مشترک متمرکز است.
🔺ب. عوامل زمینهساز چرخش: عملیات نظامی فرسایشی، بدون پیروزی قاطع، به مشروعیت سیاست تهاجمی سعودیها آسیب زد. کاهش تعهد امنیتی واشینگتن در منطقه، عربستان را به سوی چین و دیپلماسی منطقهای سوق داد. پس از جنگ غزه (۲۰۲۳–۲۰۲۴)، اسرائیل بهعنوان عامل اصلی بیثباتی منطقهای در گفتمان سعودیها مطرح شد. چین، عراق و عمان نقش مؤثری در بازسازی روابط ایران و عربستان ایفا کردند.
🔺ج. چالشهای داخلی: مصالحه با ایران، که در گفتمان گذشته «رافضی» و «دشمن دینی» نامیده میشد، برای علمای وهابی مسئلهساز است. با این حال، چشمانداز ۲۰۳۰ و کاهش وابستگی دولت به مشروعیت مذهبی، امکان گذار به گفتمانی پراگماتیستی را فراهم کرده است.
♦️2. تحول گفتمان ایران: از آرمانگرایی مهدوی به واقعگرایی دیپلماتیک
🔺الف. گذار تدریجی از ایدئولوژی به مصلحت: ایران در دهههای گذشته از گفتمانی آرمانگرایانه، با تأکید بر تمدنسازی مهدوی و محور مقاومت، به سیاست خارجی مصلحتمحور گرایش یافته است. این چرخش، بهویژه پس از تحریمهای اقتصادی و ناکامیهای منطقهای، بهوضوح مشهود است.
🔺ب. زمینههای چرخش: این زمینهها عبارتاند از: فشارهای اقتصادی ناشی از تحریمها، کاهش اعتبار گفتمان ایدئولوژیک در نسل جدید، هزینههای بالای محور مقاومت، میانجیگری بازیگران منطقهای
🔺ج. سکوت معنادار در برابر مهدویت در سیاست خارجی: در مذاکرات با عربستان، مفاهیم مهدوی عملاً حذف یا نادیده گرفته شدند. این نشان میدهد که گفتمان مهدوی، در عمل، ابزار کارآمدی در چانهزنی منطقهای تلقی نمیشود و حتی ممکن است بهعنوان عامل بازدارنده دیپلماسی شناخته شود.
♦️3. پیامدهای گفتمانی مصالحه
🔺الف. بازتعریف دشمن: هر دو کشور، بهجای تمرکز بر اختلافات مذهبی، به تهدیدات مشترک – بهویژه اسرائیل – توجه نشان دادهاند. این تغییر رویکرد میتواند ساختار اتحادها در منطقه را متحول کند.
🔺ب. افول گفتمان آخرالزمانی: مفاهیم آخرالزمانی – در معنای رهاییبخشی دینی – به حاشیه رانده شده و جای خود را به محاسبات ژئوپلیتیکی دادهاند. این روند را میتوان «سکولاریزاسیون نرم» در سیاست منطقهای توصیف کرد.
🔺ج. بحران مشروعیت گفتمانی: در ایران و عربستان، تغییر رویکرد از ایدئولوژی به عملگرایی بحران مشروعیت را در پی دارد: در عربستان، این سؤال را در پی میآورد که گفتمان سلفی چگونه مصالحه با ایران را توجیه میکند؟ در ایران نیز این سؤال را ایجاد میکند که در صورت حذف مهدویت از سیاست خارجی، مشروعیت گفتمان انقلابی چگونه بازتولید خواهد شد؟
♦️نتیجهگیری
🔺تحول روابط ایران و عربستان سعودی در بازه ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۵، از رویارویی ایدئولوژیک به تعامل ژئوپلیتیک، نه صرفاً نشانهای از عقلانیت سیاسی، بلکه نشانه افول گفتمانهای دینی در سطح تصمیمگیری است.
🔺این چرخش، اگرچه به افزایش ثبات نسبی در منطقه کمک کرده، اما حامل پرسشهایی بنیادین است: آیا این مصالحه تداومپذیر است؟ آیا ما با پایان گفتمانهای مذهبی در سیاست خارجی روبهرو هستیم؟ یا صرفاً با بازتوزیع آنها در سطوح غیررسمی و نمادین مواجهیم؟
https://t.me/dineaqlani


18.04.202518:58
🔴بیاثری بیش از 90 درصد مساجد تهران در زندگی مردم
♦️آقای قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی ایران، مورخ 28 فروردین 1404 اظهار داشت:
https://t.me/dineaqlani
♦️آقای قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی ایران، مورخ 28 فروردین 1404 اظهار داشت:
🔺چون اعتقاد داشتیم، به خیلی از مساجد کمک کردیم.
🔺الان در تهران به این بزرگی با این تعداد مساجد حدود ششصد مسجد است که نماز صبح میخوانند.
🔺کمتر از ده درصد مساجد فعالاند و در زندگی مردم به معنای واقعی اثر گذارند.
🔺در تهران مساجدی داریم که از جهت متراژ نزدیک به 20 هزار متر زیربنا دارند؛ ولی خبری نیست.
https://t.me/dineaqlani
15.04.202503:31
🌕 تحلیل نقش دعا در مقابله با رژیم صهیونیستی
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 26 فروردین 1404
سخنان آیتالله جوادی آملی درباره نقش بیبدیل دعا، توسل و ذکر در مقابله با دشمنان، بهویژه رژیم صهیونیستی پس از تحولات اخیر در منطقه، از جمله کاهش قدرت محور مقاومت در شرایطی که ابزارهای مادی همچون نیروی نظامی و دیپلماسی دچار بنبست شدهاند، میتواند پاسخی معنوی و توجیهکننده برای ناکامیهای عملی تلقی شود.
🔶 ۱. زمینه سیاسی: تضعیف محور مقاومت
🔸محور مقاومت، شبکهای از گروههای مورد حمایت ایران از جمله حزبالله در لبنان، حماس در غزه و نیروهای مردمی در عراق، زمانی به عنوان نیرویی کارآمد برای مقابله با نفوذ آمریکا و اسرائیل شناخته میشد.
🔸اما در سالهای اخیر، کاهش نفوذ و ضعف استراتژیک این محور به وضوح نمایان شده است. در چنین فضایی، تأکید بر دعا و توسل میتواند نشانهای از انتقال از راهکارهای عملی و کنشمحور به تسکینهای معنوی و جبران نقصهای اجرایی تلقی شود.
🔶۲. نقش دعا در گفتمان سیاسی شیعه
🔸در سنت شیعه، دعا فراتر از عمل عبادی فردی به عنوان عنصری جداییناپذیر از گفتمان سیاسی و اجتماعی مطرح است. نظام حکومتی ایران نمونهای از تلفیق دین و سیاست است؛ جایی که رهبران مذهبی علاوه بر هدایت معنوی، مسئولیتهای سیاسی نیز بر عهده دارند.
🔸انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ و تجربیات تاریخی در لبنان، همچون مراسم عاشورا و زیارتهای جمعی، نشان میدهد که چگونه دعا و نمادهای مذهبی میتوانند موجب بسیج اجتماعی و تقویت هویت جمعی شوند.
🔸در این چارچوب، سخنان آیتالله جوادی آملی، در شرایطی که محور مقاومت با چالشهای راهبردی مواجه شده است، میتواند تلاشی برای بازتولید مشروعیت و حفظ انسجام معنوی تلقی شود؛ هرچند که از منظر عملی، پاسخگوی مسائل پیچیده سیاسی و نظامی نخواهد بود.
🔶۳. چارچوب نظری: بازسازی معنا در شرایط بحران
🔸برای تبیین نقش دعا در این شرایط، میتوان از دو چارچوب نظری کلیدی بهره برد:
▪️الف) پیتر برگر – «نظم نمادین در بحران»: در کتاب "The Sacred Canopy"، پیتر برگر استدلال میکند که دین در زمانهای بحران، زمانی که ساختارهای عقلانی و مادی نتوانند پاسخگوی مشکلات باشند، با بازتولید نظم نمادین به انسانها معنا و امید میبخشد. از این منظر، دعا به عنوان ابزاری برای تحمل واقعیتهای دشوار و بازیابی انسجام اجتماعی ظاهر میشود. در زمینه تحلیل حاضر، وقتی که ناکامیهای سیاسی و نظامی باعث فروپاشی گفتمان مقاومت میشود، دعا میتواند به عنوان روایت امیدبخش برای حفظ هویت و هدف جمعی به کار رود.
▪️ب) هانس بلومنبرگ – «بازگشت به متافیزیک در عصر ناکارایی عقلانی»: هانس بلومنبرگ در "Legitimacy of the Modern Age" بیان میکند که در لحظاتی که عقلانیت مدرن در حل مسائل بزرگ ناتوان میشود، انسان به سراغ دین و اسطوره میرود تا خلأ معنایی را پر کند. دعا در این چارچوب، واکنشی اضطراری به ناتوانی ابزارهای عقلانی و مادی است. در شرایطی که محور مقاومت نتوانسته به طور عملی پاسخگوی تهدید رژیم صهیونیستی باشد، دعا بهعنوان «گفتمان پساشکست» ظاهر میشود که به جای ارائه راهحلهای ملموس، به دنبال بازسازی معنا و مشروعیت است.
🔶۴. تحلیل علمی و بروندینی: شواهد و محدودیتها
🔸از دیدگاه علمی، شواهد تجربی مبنی بر تأثیر مستقیم دعا بر تحولات سیاسی یا نظامی بسیار محدود است.
🔸رژیم صهیونیستی، با دارا بودن توان نظامی پیشرفته، اقتصاد قوی و حمایتهای دیپلماتیک بینالمللی، یک چالش چندبعدی محسوب میشود که نیازمند راهبردهای جامع و چندجانبه است.
🔸پژوهشهای روانشناختی (مانند مطالعات Harold G. Koenig) نشان میدهد که دعا میتواند از نظر روانی به کاهش استرس و افزایش همبستگی اجتماعی کمک کند؛ اما این اثرات به صورت مستقیم در مقابله با چالشهای ژئوپلیتیکی قابل اندازهگیری نیستند.
🔸از سوی دیگر، تمرکز بیش از حد بر دعا ممکن است توجه جامعه و مسئولان را از راهکارهای عملی مانند تقویت دیپلماسی منطقهای، اعمال فشار اقتصادی و سازماندهی سیاسی منحرف کند. در این شرایط، تکیه صرف بر دعا، میتواند به عنوان نشانهای از «تدین منفعل» یا «passive piety» تلقی شود که در نهایت مانع از پاسخگویی جامع به تهدیدات واقعی میشود.
🔶۵. مقایسه با موارد مشابه و پیامدهای اجتماعی
🔸تجارب جهانی نشان میدهد که در شرایطی که قدرت مادی محدود است، جوامع به دعا و مراسم مذهبی به عنوان وسیلهای برای بسیج و حفظ هویت جمعی متوسل میشوند.
🔸جنبشهای آزادیبخش در آفریقای جنوبی علیه آپارتاید و مقاومت غیرخشونتآمیز در هند، نمونههایی از استفاده از ابزارهای معنوی در کنار کنشهای عملی هستند.
🔸در مقابل، تمرکز انحصاری بر دعا بدون اقدامات مکمل، ممکن است به انفعال اجتماعی و عدم پاسخگویی کافی به تهدیدات بینالمللی منجر شود.
🔸یادداشتهای مربوط به مسئلۀ فلسطین
https://t.me/dineaqlani
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 26 فروردین 1404
سخنان آیتالله جوادی آملی درباره نقش بیبدیل دعا، توسل و ذکر در مقابله با دشمنان، بهویژه رژیم صهیونیستی پس از تحولات اخیر در منطقه، از جمله کاهش قدرت محور مقاومت در شرایطی که ابزارهای مادی همچون نیروی نظامی و دیپلماسی دچار بنبست شدهاند، میتواند پاسخی معنوی و توجیهکننده برای ناکامیهای عملی تلقی شود.
🔶 ۱. زمینه سیاسی: تضعیف محور مقاومت
🔸محور مقاومت، شبکهای از گروههای مورد حمایت ایران از جمله حزبالله در لبنان، حماس در غزه و نیروهای مردمی در عراق، زمانی به عنوان نیرویی کارآمد برای مقابله با نفوذ آمریکا و اسرائیل شناخته میشد.
🔸اما در سالهای اخیر، کاهش نفوذ و ضعف استراتژیک این محور به وضوح نمایان شده است. در چنین فضایی، تأکید بر دعا و توسل میتواند نشانهای از انتقال از راهکارهای عملی و کنشمحور به تسکینهای معنوی و جبران نقصهای اجرایی تلقی شود.
🔶۲. نقش دعا در گفتمان سیاسی شیعه
🔸در سنت شیعه، دعا فراتر از عمل عبادی فردی به عنوان عنصری جداییناپذیر از گفتمان سیاسی و اجتماعی مطرح است. نظام حکومتی ایران نمونهای از تلفیق دین و سیاست است؛ جایی که رهبران مذهبی علاوه بر هدایت معنوی، مسئولیتهای سیاسی نیز بر عهده دارند.
🔸انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ و تجربیات تاریخی در لبنان، همچون مراسم عاشورا و زیارتهای جمعی، نشان میدهد که چگونه دعا و نمادهای مذهبی میتوانند موجب بسیج اجتماعی و تقویت هویت جمعی شوند.
🔸در این چارچوب، سخنان آیتالله جوادی آملی، در شرایطی که محور مقاومت با چالشهای راهبردی مواجه شده است، میتواند تلاشی برای بازتولید مشروعیت و حفظ انسجام معنوی تلقی شود؛ هرچند که از منظر عملی، پاسخگوی مسائل پیچیده سیاسی و نظامی نخواهد بود.
🔶۳. چارچوب نظری: بازسازی معنا در شرایط بحران
🔸برای تبیین نقش دعا در این شرایط، میتوان از دو چارچوب نظری کلیدی بهره برد:
▪️الف) پیتر برگر – «نظم نمادین در بحران»: در کتاب "The Sacred Canopy"، پیتر برگر استدلال میکند که دین در زمانهای بحران، زمانی که ساختارهای عقلانی و مادی نتوانند پاسخگوی مشکلات باشند، با بازتولید نظم نمادین به انسانها معنا و امید میبخشد. از این منظر، دعا به عنوان ابزاری برای تحمل واقعیتهای دشوار و بازیابی انسجام اجتماعی ظاهر میشود. در زمینه تحلیل حاضر، وقتی که ناکامیهای سیاسی و نظامی باعث فروپاشی گفتمان مقاومت میشود، دعا میتواند به عنوان روایت امیدبخش برای حفظ هویت و هدف جمعی به کار رود.
▪️ب) هانس بلومنبرگ – «بازگشت به متافیزیک در عصر ناکارایی عقلانی»: هانس بلومنبرگ در "Legitimacy of the Modern Age" بیان میکند که در لحظاتی که عقلانیت مدرن در حل مسائل بزرگ ناتوان میشود، انسان به سراغ دین و اسطوره میرود تا خلأ معنایی را پر کند. دعا در این چارچوب، واکنشی اضطراری به ناتوانی ابزارهای عقلانی و مادی است. در شرایطی که محور مقاومت نتوانسته به طور عملی پاسخگوی تهدید رژیم صهیونیستی باشد، دعا بهعنوان «گفتمان پساشکست» ظاهر میشود که به جای ارائه راهحلهای ملموس، به دنبال بازسازی معنا و مشروعیت است.
🔶۴. تحلیل علمی و بروندینی: شواهد و محدودیتها
🔸از دیدگاه علمی، شواهد تجربی مبنی بر تأثیر مستقیم دعا بر تحولات سیاسی یا نظامی بسیار محدود است.
🔸رژیم صهیونیستی، با دارا بودن توان نظامی پیشرفته، اقتصاد قوی و حمایتهای دیپلماتیک بینالمللی، یک چالش چندبعدی محسوب میشود که نیازمند راهبردهای جامع و چندجانبه است.
🔸پژوهشهای روانشناختی (مانند مطالعات Harold G. Koenig) نشان میدهد که دعا میتواند از نظر روانی به کاهش استرس و افزایش همبستگی اجتماعی کمک کند؛ اما این اثرات به صورت مستقیم در مقابله با چالشهای ژئوپلیتیکی قابل اندازهگیری نیستند.
🔸از سوی دیگر، تمرکز بیش از حد بر دعا ممکن است توجه جامعه و مسئولان را از راهکارهای عملی مانند تقویت دیپلماسی منطقهای، اعمال فشار اقتصادی و سازماندهی سیاسی منحرف کند. در این شرایط، تکیه صرف بر دعا، میتواند به عنوان نشانهای از «تدین منفعل» یا «passive piety» تلقی شود که در نهایت مانع از پاسخگویی جامع به تهدیدات واقعی میشود.
🔶۵. مقایسه با موارد مشابه و پیامدهای اجتماعی
🔸تجارب جهانی نشان میدهد که در شرایطی که قدرت مادی محدود است، جوامع به دعا و مراسم مذهبی به عنوان وسیلهای برای بسیج و حفظ هویت جمعی متوسل میشوند.
🔸جنبشهای آزادیبخش در آفریقای جنوبی علیه آپارتاید و مقاومت غیرخشونتآمیز در هند، نمونههایی از استفاده از ابزارهای معنوی در کنار کنشهای عملی هستند.
🔸در مقابل، تمرکز انحصاری بر دعا بدون اقدامات مکمل، ممکن است به انفعال اجتماعی و عدم پاسخگویی کافی به تهدیدات بینالمللی منجر شود.
🔸یادداشتهای مربوط به مسئلۀ فلسطین
https://t.me/dineaqlani
13.04.202509:11
🌕 بدائی بنیادین در مصداق منجی: از کورش تا ترامپ
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 24 فروردین 1404
🔸مفهوم «منجی» در ادیان ابراهیمی معمولاً با فردی از تبار مقدس و مأموریتی الهی برای پایان دادن به ظلم و برقراری عدالت تعریف میشود. این مفهوم در طول تاریخ و با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی هر دوره، دستخوش تغییرات قابل توجهی شده است. گاهی اوقات، این نقش به شخصیتهایی اختصاص مییابد که نه تنها از تبار دینی و مذهبی خاصی برخوردار نیستند، بلکه در دنیای سیاست و قدرت، بهطور غیرمنتظرهای نقشی رهاییبخش ایفا میکنند.
🔸این یادداشت به تحلیل تشبیهی میپردازد که از سوی برخی میان کورش بزرگ و دونالد ترامپ بهعنوان «منجی» غیرمنتظر صورت گرفته است، صرف نظر از این که آیا چنین تشبیهی درست است یا نه.
🔶 ۱. کورش بزرگ: منجی غیرمنتظر در عهد باستان
🔸کورش بزرگ، پادشاه هخامنشی، یکی از نمونههای برجسته این تغییر مفهوم است. در حالی که طبق آموزههای دینی یهودی، منجی باید از نسل داود باشد و به مأموریت الهی برای رهایی قوم یهود از ظلم و ستم دست بزند، کورش نه از نسل داود بود، نه پیرو یکتاپرستی ابراهیمی و نه در پی اعمال شریعت یهود. اما زمانی که او در سال ۵۳۹ ق.م بابل را فتح کرد و یهودیان را از اسارت نَبُوکَد نَصَّر آزاد ساخت، در کتاب اشعیا (باب ۴۵) از سوی خداوند بهعنوان «مسیح» (منجی) خوانده شد.
🔸این مثال نشان میدهد که مفهوم منجی در برخی اوقات نه بر اساس تبار یا باور دینی، بلکه بر اساس کارکرد و نقش فرد در تاریخ تعریف میشود. کورش با آزادی یهودیان از اسارت و کمک به بازسازی معبد اورشلیم، بهطور مؤثری در تحقق وعدههای الهی برای قوم یهود نقش ایفا کرد.
🔶 ۲. دونالد ترامپ: منجی غیرمنتظر در عهد معاصر
🔸 در دنیای معاصر، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، نیز در نظر برخی بهعنوان «منجی» یا «رهبر رهاییبخش» در خاورمیانه شناخته شده است. ترامپ در دوران ریاستجمهوری خود، با رویکرد عملگرایانهاش تلاش کرد توافق ابراهیم را به اجرا درآورد؛ توافقی که باعث بهبود روابط میان اسرائیل و برخی کشورهای عربی شد. او همچنین در تلاش است تا درگیریهای منطقهای، بهویژه تنشها با ایران را از طریق مذاکرات دیپلماتیک کاهش دهد.
🔸ترامپ که نه از نسل پیامبران و نه از خانوادههای دینی مشخص است، در شرایط بحرانی حاضر در نظر برخی بهعنوان فردی شناخته میشود که تنشها را کاهش میدهد و بهنوعی نقشی مشابه کورش را ایفا میکند. در میان برخی مسیحیان صهیونیست و حتی گروههایی از افکار عمومی ایرانی، تشبیه ترامپ به کورش هخامنشی رایج شده است.
🔶 ۳. بدائی بنیادین: کارکرد بهجای اسطوره
🔸مقایسه این دو شخصیت تاریخی نشان میدهد که مفهوم منجی در واقع بهجای تکیه بر تبار و اعتقاد، به کارکرد و نقشی که فرد در تاریخ ایفا میکند، وابسته است. این پدیده بیانگر یک نوع «بدائی بنیادین» در انتظارهای آخرالزمانی و دینی است که در آن تأکید بر حول واقعیتهای ملموس و عقلانی برای کاهش رنج بشر قرار دارد.
🔸در این نگاه این دو ویژگی مشهود است:
▪️اولویت کارکرد: کورش و ترامپ، علیرغم دور بودن از چارچوبهای دینی یا مذهبی، بهدلیل نقشی که در کاهش رنج و بحرانهای تاریخی ایفا کردند، بهعنوان «منجی» شناخته شدهاند.
▪️جهانشمولی منجیگرایی: مفهوم منجی انعطافپذیر است و بسته به شرایط تاریخی و اجتماعی، میتواند بهشکلهای مختلف بازتعریف شود.
🔶 ۴. پیامدهای این بازتعریف برای ایران امروز
🔸بازتعریف مفهوم منجی بهعنوان فردی که رنج بشر را کاهش میدهد، بهویژه در دنیای امروز، ممکن است راههای جدیدی را برای ایران در پیشبرد سیاستهای داخلی و خارجی باز کند.
🔸در دنیای کنونی، بهویژه با تغییرات سیاسی در آمریکا و ظهور ترامپ بهعنوان سیاستمدار صلحخواه، راهحلهای دیپلماتیک و عقلانی بیش از هر زمان دیگری بهعنوان ابزارهای رهایی از بحرانهای بینالمللی مطرح میشود.
🔸در این زمینه، باید توجه داشت که دیپلماسی و مذاکرات ممکن است در درازمدت بهعنوان بهترین گزینه برای مقابله با تهدیدات و تحریمها به شمار آیند. این نگاه ممکن است به تغییر سیاستهای جنگطلبانه و جلب توجه به راههای مذاکرهای و اصلاحات داخلی کمک کند.
🔶 جمعبندی
🔸تشبیه ترامپ به کورش که از سوی برخی صورت گرفته است، نشان میدهد که مفهوم رهایی نه در نسب مقدس یا معجزات آسمانی، بلکه در نقشهای تاریخی افرادی که در مواقع بحرانی و پیچیده نقشی حیاتی در کاهش رنج و ستم ایفا میکنند، نهفته است.
🔸این بازتعریف بهطور خاص بر روی تصمیمات عقلانی، واقعگرایانه و انسانی در مواجهه با بحرانها تأکید دارد. اکنون زمانهای است که بشر از انتظارات متافیزیکی و آخرالزمانی فاصله گرفته و در جستوجوی نجات از طریق اصلاحات واقعی و ملموس در جهان است.
🔸یادداشتهای مرتبط با انگارۀ حکومت آخرالزمانی
https://t.me/dineaqlani
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 24 فروردین 1404
🔸مفهوم «منجی» در ادیان ابراهیمی معمولاً با فردی از تبار مقدس و مأموریتی الهی برای پایان دادن به ظلم و برقراری عدالت تعریف میشود. این مفهوم در طول تاریخ و با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی هر دوره، دستخوش تغییرات قابل توجهی شده است. گاهی اوقات، این نقش به شخصیتهایی اختصاص مییابد که نه تنها از تبار دینی و مذهبی خاصی برخوردار نیستند، بلکه در دنیای سیاست و قدرت، بهطور غیرمنتظرهای نقشی رهاییبخش ایفا میکنند.
🔸این یادداشت به تحلیل تشبیهی میپردازد که از سوی برخی میان کورش بزرگ و دونالد ترامپ بهعنوان «منجی» غیرمنتظر صورت گرفته است، صرف نظر از این که آیا چنین تشبیهی درست است یا نه.
🔶 ۱. کورش بزرگ: منجی غیرمنتظر در عهد باستان
🔸کورش بزرگ، پادشاه هخامنشی، یکی از نمونههای برجسته این تغییر مفهوم است. در حالی که طبق آموزههای دینی یهودی، منجی باید از نسل داود باشد و به مأموریت الهی برای رهایی قوم یهود از ظلم و ستم دست بزند، کورش نه از نسل داود بود، نه پیرو یکتاپرستی ابراهیمی و نه در پی اعمال شریعت یهود. اما زمانی که او در سال ۵۳۹ ق.م بابل را فتح کرد و یهودیان را از اسارت نَبُوکَد نَصَّر آزاد ساخت، در کتاب اشعیا (باب ۴۵) از سوی خداوند بهعنوان «مسیح» (منجی) خوانده شد.
🔸این مثال نشان میدهد که مفهوم منجی در برخی اوقات نه بر اساس تبار یا باور دینی، بلکه بر اساس کارکرد و نقش فرد در تاریخ تعریف میشود. کورش با آزادی یهودیان از اسارت و کمک به بازسازی معبد اورشلیم، بهطور مؤثری در تحقق وعدههای الهی برای قوم یهود نقش ایفا کرد.
🔶 ۲. دونالد ترامپ: منجی غیرمنتظر در عهد معاصر
🔸 در دنیای معاصر، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، نیز در نظر برخی بهعنوان «منجی» یا «رهبر رهاییبخش» در خاورمیانه شناخته شده است. ترامپ در دوران ریاستجمهوری خود، با رویکرد عملگرایانهاش تلاش کرد توافق ابراهیم را به اجرا درآورد؛ توافقی که باعث بهبود روابط میان اسرائیل و برخی کشورهای عربی شد. او همچنین در تلاش است تا درگیریهای منطقهای، بهویژه تنشها با ایران را از طریق مذاکرات دیپلماتیک کاهش دهد.
🔸ترامپ که نه از نسل پیامبران و نه از خانوادههای دینی مشخص است، در شرایط بحرانی حاضر در نظر برخی بهعنوان فردی شناخته میشود که تنشها را کاهش میدهد و بهنوعی نقشی مشابه کورش را ایفا میکند. در میان برخی مسیحیان صهیونیست و حتی گروههایی از افکار عمومی ایرانی، تشبیه ترامپ به کورش هخامنشی رایج شده است.
🔶 ۳. بدائی بنیادین: کارکرد بهجای اسطوره
🔸مقایسه این دو شخصیت تاریخی نشان میدهد که مفهوم منجی در واقع بهجای تکیه بر تبار و اعتقاد، به کارکرد و نقشی که فرد در تاریخ ایفا میکند، وابسته است. این پدیده بیانگر یک نوع «بدائی بنیادین» در انتظارهای آخرالزمانی و دینی است که در آن تأکید بر حول واقعیتهای ملموس و عقلانی برای کاهش رنج بشر قرار دارد.
🔸در این نگاه این دو ویژگی مشهود است:
▪️اولویت کارکرد: کورش و ترامپ، علیرغم دور بودن از چارچوبهای دینی یا مذهبی، بهدلیل نقشی که در کاهش رنج و بحرانهای تاریخی ایفا کردند، بهعنوان «منجی» شناخته شدهاند.
▪️جهانشمولی منجیگرایی: مفهوم منجی انعطافپذیر است و بسته به شرایط تاریخی و اجتماعی، میتواند بهشکلهای مختلف بازتعریف شود.
🔶 ۴. پیامدهای این بازتعریف برای ایران امروز
🔸بازتعریف مفهوم منجی بهعنوان فردی که رنج بشر را کاهش میدهد، بهویژه در دنیای امروز، ممکن است راههای جدیدی را برای ایران در پیشبرد سیاستهای داخلی و خارجی باز کند.
🔸در دنیای کنونی، بهویژه با تغییرات سیاسی در آمریکا و ظهور ترامپ بهعنوان سیاستمدار صلحخواه، راهحلهای دیپلماتیک و عقلانی بیش از هر زمان دیگری بهعنوان ابزارهای رهایی از بحرانهای بینالمللی مطرح میشود.
🔸در این زمینه، باید توجه داشت که دیپلماسی و مذاکرات ممکن است در درازمدت بهعنوان بهترین گزینه برای مقابله با تهدیدات و تحریمها به شمار آیند. این نگاه ممکن است به تغییر سیاستهای جنگطلبانه و جلب توجه به راههای مذاکرهای و اصلاحات داخلی کمک کند.
🔶 جمعبندی
🔸تشبیه ترامپ به کورش که از سوی برخی صورت گرفته است، نشان میدهد که مفهوم رهایی نه در نسب مقدس یا معجزات آسمانی، بلکه در نقشهای تاریخی افرادی که در مواقع بحرانی و پیچیده نقشی حیاتی در کاهش رنج و ستم ایفا میکنند، نهفته است.
🔸این بازتعریف بهطور خاص بر روی تصمیمات عقلانی، واقعگرایانه و انسانی در مواجهه با بحرانها تأکید دارد. اکنون زمانهای است که بشر از انتظارات متافیزیکی و آخرالزمانی فاصله گرفته و در جستوجوی نجات از طریق اصلاحات واقعی و ملموس در جهان است.
🔸یادداشتهای مرتبط با انگارۀ حکومت آخرالزمانی
https://t.me/dineaqlani
12.04.202503:29
🔥 پیامدهای طوفان الأقصی و سراب سیاست جنگطلبانه
✍️ جعفر نکونام با همکاری هوش مصنوعی
🕰 23 فروردین 1404
♦️طوفان الأقصی، فراتر از یک رویداد نظامی، آزمونی برای سنجش معادلات اخلاقی، حقوقی و راهبردی در تقابل گروههای ضعیف و قدرتهای مسلح جهانی بود. این رخداد، بار دیگر یک حقیقت تلخ را یادآوری کرد: در جهانی که توازن قوا برقرار نیست، جنگافروزیِ طرف ضعیف، نه مقاومت قهرمانانه، بلکه بسترساز جنایات گستردهای خواهد شد که هزینهاش را مردم بیدفاع میپردازند.
♦️۱. جنایت در پوشش جنگ: سکوت جهان در برابر فاجعه
🔺در شرایط عادی، کشتهشدن یک فلسطینی میتوانست موجی از اعتراضات بینالمللی و رسانهای به راه اندازد. اما هنگامی که جنگی تمامعیار آغاز شود، همان نظام بینالمللی که خود را مدافع حقوق بشر معرفی میکند، در برابر کشتار دهها هزار انسان و ویرانی شهرها سکوتی مرگبار اختیار میکند.
🔺آنچه طوفان الأقصی نشان داد، این بود که اقدام نظامی نامتناسب در وضعیت نابرابر، عملاً به طرف مقابل مجوز جنایت میدهد؛ جنایتی که نهتنها از سوی سازمانهای بینالمللی متوقف نمیشود، بلکه گاه با ادبیات «حق دفاع مشروع» توجیه نیز میگردد.
♦️ ۲. مرور تاریخ جنایتبار اسرائیل
🔺یک مرور ساده بر عملکرد تاریخی اسرائیل در سرزمینهای اشغالی، گویای الگویی تکراری است:
▪️اقدام خشونتبار محدود از سوی فلسطینیان
▪️واکنش نظامی گسترده و بیتناسب از سوی اسرائیل
▪️تخریب زیرساختها، محاصره انسانی، کشتار غیرنظامیان
▪️سرانجام: عادیسازی فاجعه از سوی جهان غرب و رسانههای جریان اصلی
🔺در این الگو، همواره قدرت برتر از واکنش نظامی طرف ضعیف، بهعنوان بهانهای مشروع برای جنایت و گسترش سرکوب استفاده کرده است.
♦️۳. فریب راهبرد زور: سیاستی شکستخورده
🔺یکی از خطاهای استراتژیک در تحلیل برخی نیروهای مقاومت آن است که گمان میکنند اسرائیل و آمریکا تنها زبان زور را میفهمند. این تصور، در بهترین حالت، سادهسازی معادلات پیچیده قدرت و در بدترین حالت، توجیهی برای خشونتطلبی بیپایان و فاجعهآفرینی برای مردم بیدفاع است.
🔺در عمل، هر عملیات نظامی از سوی گروههای ضعیف، بهانهای برای اعمال قدرت گستردهتر و تخریب بیشتر فراهم میآورد.
🔺نتیجه این استراتژی، نه تضعیف دشمن، بلکه تقویت موقعیت بینالمللی او، افزایش مشروعیت امنیتیاش، و قربانیشدن مردمی است که هیچ نقشی در تصمیمگیری نظامی ندارند.
♦️۴. پیامدهای روانشناختی و ایدئولوژیک: فریب آخرالزمانی
🔺بخشی از توجیهگران جنگ، از روایات آخرالزمانی بهره میبرند تا حملات نظامی را «زمینهساز ظهور» جلوه دهند. اینان با طرح شعارهایی مانند «پیوست انقلاب اسلامی به انقلاب جهانی امام زمان» در تلاشاند تا جنگ را به رخدادی مقدس تبدیل کنند.
🔺اما این دیدگاه، بر توهمی خطرناک و غیرقابل ارزیابی مبتنی است و در عمل فقط به افزایش کشتار، آوارگی، و تخریب کمک میکند.
🔺طرفداران این ایده، اگرچه خود را پرچمدار عدالت معرفی میکنند، اما در عمل تنها به گسترش ظلم، سرکوب و زایش نفرت در خاورمیانه دامن میزنند.
✅ نتیجهگیری؛ ضرورت بازنگری در راهبردهای مقاومت
✔️واقعیت این است که سیاست جنگطلبانه در برابر قدرتهای عظیم نظامی، در غیاب توازن قوا، محکوم به شکست اخلاقی، انسانی و راهبردی است.
✔️چنین رویکردی نهتنها دستاورد ملموسی ندارد، بلکه باعث مشروعیتبخشی به جنایت و نابودی زندگی میلیونها انسان بیدفاع میشود.
✔️اگر هدف، عدالت و کرامت انسانی است، راه آن از عقلانیت راهبردی، دیپلماسی هوشمندانه، بسیج بینالمللی افکار عمومی، و بهرهگیری از قدرت نرم میگذرد—نه از جنگهای بینتیجه و شعارهای توخالی.
📌 بدون یک بازنگری جدی در فهمِ نقش قدرت، اخلاق، و عقلانیت در سیاست، مقاومت نیز میتواند به آینهای از همان ظلمی بدل شود که قصد مبارزه با آن را دارد.
https://t.me/dineaqlani
✍️ جعفر نکونام با همکاری هوش مصنوعی
🕰 23 فروردین 1404
♦️طوفان الأقصی، فراتر از یک رویداد نظامی، آزمونی برای سنجش معادلات اخلاقی، حقوقی و راهبردی در تقابل گروههای ضعیف و قدرتهای مسلح جهانی بود. این رخداد، بار دیگر یک حقیقت تلخ را یادآوری کرد: در جهانی که توازن قوا برقرار نیست، جنگافروزیِ طرف ضعیف، نه مقاومت قهرمانانه، بلکه بسترساز جنایات گستردهای خواهد شد که هزینهاش را مردم بیدفاع میپردازند.
♦️۱. جنایت در پوشش جنگ: سکوت جهان در برابر فاجعه
🔺در شرایط عادی، کشتهشدن یک فلسطینی میتوانست موجی از اعتراضات بینالمللی و رسانهای به راه اندازد. اما هنگامی که جنگی تمامعیار آغاز شود، همان نظام بینالمللی که خود را مدافع حقوق بشر معرفی میکند، در برابر کشتار دهها هزار انسان و ویرانی شهرها سکوتی مرگبار اختیار میکند.
🔺آنچه طوفان الأقصی نشان داد، این بود که اقدام نظامی نامتناسب در وضعیت نابرابر، عملاً به طرف مقابل مجوز جنایت میدهد؛ جنایتی که نهتنها از سوی سازمانهای بینالمللی متوقف نمیشود، بلکه گاه با ادبیات «حق دفاع مشروع» توجیه نیز میگردد.
♦️ ۲. مرور تاریخ جنایتبار اسرائیل
🔺یک مرور ساده بر عملکرد تاریخی اسرائیل در سرزمینهای اشغالی، گویای الگویی تکراری است:
▪️اقدام خشونتبار محدود از سوی فلسطینیان
▪️واکنش نظامی گسترده و بیتناسب از سوی اسرائیل
▪️تخریب زیرساختها، محاصره انسانی، کشتار غیرنظامیان
▪️سرانجام: عادیسازی فاجعه از سوی جهان غرب و رسانههای جریان اصلی
🔺در این الگو، همواره قدرت برتر از واکنش نظامی طرف ضعیف، بهعنوان بهانهای مشروع برای جنایت و گسترش سرکوب استفاده کرده است.
♦️۳. فریب راهبرد زور: سیاستی شکستخورده
🔺یکی از خطاهای استراتژیک در تحلیل برخی نیروهای مقاومت آن است که گمان میکنند اسرائیل و آمریکا تنها زبان زور را میفهمند. این تصور، در بهترین حالت، سادهسازی معادلات پیچیده قدرت و در بدترین حالت، توجیهی برای خشونتطلبی بیپایان و فاجعهآفرینی برای مردم بیدفاع است.
🔺در عمل، هر عملیات نظامی از سوی گروههای ضعیف، بهانهای برای اعمال قدرت گستردهتر و تخریب بیشتر فراهم میآورد.
🔺نتیجه این استراتژی، نه تضعیف دشمن، بلکه تقویت موقعیت بینالمللی او، افزایش مشروعیت امنیتیاش، و قربانیشدن مردمی است که هیچ نقشی در تصمیمگیری نظامی ندارند.
♦️۴. پیامدهای روانشناختی و ایدئولوژیک: فریب آخرالزمانی
🔺بخشی از توجیهگران جنگ، از روایات آخرالزمانی بهره میبرند تا حملات نظامی را «زمینهساز ظهور» جلوه دهند. اینان با طرح شعارهایی مانند «پیوست انقلاب اسلامی به انقلاب جهانی امام زمان» در تلاشاند تا جنگ را به رخدادی مقدس تبدیل کنند.
🔺اما این دیدگاه، بر توهمی خطرناک و غیرقابل ارزیابی مبتنی است و در عمل فقط به افزایش کشتار، آوارگی، و تخریب کمک میکند.
🔺طرفداران این ایده، اگرچه خود را پرچمدار عدالت معرفی میکنند، اما در عمل تنها به گسترش ظلم، سرکوب و زایش نفرت در خاورمیانه دامن میزنند.
✅ نتیجهگیری؛ ضرورت بازنگری در راهبردهای مقاومت
✔️واقعیت این است که سیاست جنگطلبانه در برابر قدرتهای عظیم نظامی، در غیاب توازن قوا، محکوم به شکست اخلاقی، انسانی و راهبردی است.
✔️چنین رویکردی نهتنها دستاورد ملموسی ندارد، بلکه باعث مشروعیتبخشی به جنایت و نابودی زندگی میلیونها انسان بیدفاع میشود.
✔️اگر هدف، عدالت و کرامت انسانی است، راه آن از عقلانیت راهبردی، دیپلماسی هوشمندانه، بسیج بینالمللی افکار عمومی، و بهرهگیری از قدرت نرم میگذرد—نه از جنگهای بینتیجه و شعارهای توخالی.
📌 بدون یک بازنگری جدی در فهمِ نقش قدرت، اخلاق، و عقلانیت در سیاست، مقاومت نیز میتواند به آینهای از همان ظلمی بدل شود که قصد مبارزه با آن را دارد.
https://t.me/dineaqlani


09.04.202504:11
🔴 مذاکرۀ ایران و آمریکا در تحلیل آخرالزمانیهای ایران
🕰 20 فروردین 1404
🕰 20 فروردین 1404
19.04.202508:58
🔴 مصاحبۀ بن سلمان در سال 1396 دربارۀ علت عدم مذاکره با ایران
https://t.me/dineaqlani
🔺چطور میتوانیم با رژیمی کنار بیاییم که دارای ایدئولوژی افراطی است و این در قانون اساسی و وصیتنامۀ خمینی ثبت شده و عمیقاً به دنبال تسلط بر جهان اسلام و گسترش مذهب جعفری اثناعشری است تا زمینه را برای ظهور مهدی به قول خودشان فراهم کند.
🔺ما چطور با آنان تفاهم و گفتگو کنیم که منطق آنان این است که مهدی منتظر خواهد آمد و آنان باید زمینه را برای ظهور او فراهم کنند و باید تمام جهان اسلام را تحت کنترل خود در بیاورند.
🔺اگر میان ما و دولت دیگری مشکلی وجود داشته باشد، میتوان آن را حل و فصل کرد؛ مثلا اگر مشکل اقتصادی پیش آید و یا ما چه میخواهیم و چگونه دربارۀ آن مشکل باید به تفاهم رسید و یا اگر مشکل سیاسی وجود دارد، به طور مثال با روسیه مبتنی بر این که چگونه با آنان در سوریه تفاهم کرد، منافع آنان چیست و منافع ما چیست و یا چگونه در میان باید تفاهم کرد.
🔺حال سؤال این است که چگونه میتوان با رژیم ایران به یک توافق دست یافت، در حالی که منطق آنان این است که مهدی منتظر به زودی میآید و باید محیطی مناسب برای ظهور او مهیا کرد تا بدین سان بر جهان اسلامی مسلط شوند.
🔺آنان 30 سال است که ملت خود را از توسعه محروم کرده با گرسنگی و زیرساختهای بد رو به رو کردهاند تا هدفی را که اشاره شد، جامه عمل بپوشانند.
🔺لذا این رژیم هدف خود را طی یکشبانهروز تغییر نخواهد داد؛ زیرا در غیر این صورت مشروعیت داخلی خود را از دست خواهد داد.
🔺پس نقاط توافقی که امکان تفاهم بر سر آنها با این رژیم وجود دارد، کجاست؟ چنین نقاطی تقریباً وجود ندارد.
🔺ما چند تجربه با این رژیم داشتیم. آن هم در زمان رفسنجانی؛ اما مشخص شد که نمایشنامه بوده است.
🔺میدانیم که پس از انقلاب خمینی استراتژی توسعهطلبی در پیش گرفته شد تا جایی که خشم جهان را برانگیخت؛ پس از آن بود که رئیس جمهوری صلح طلبی که همان رفسنجانی باشد، مطرح شد تا اطمینان جهانیان کسب شود؛ اما با فرا رسیدن مراحل بعدی و فراهم شدن محیط لازم یک رئیس جمهوری تندرو به قدرت رسیدند تا این که روند توسعهطلبی ادامه یابد. این همان اتفاقی است که با به قدرت رسیدن احمدی نژاد به وقوع پیوست و شاهد آن توسعهطلبی در عراق و سوریه و دیگر نقاط بودیم. سپس رئیس جمهوری دیگر میآید تا رضایت جهان را جلب کند و بار دیگر رئیس جمهور تندرو تا توسعهطلبی ادامه پیدا کند.
🔺این همان چیزی است که اتفاق میافتد؛ اما مؤمن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود. ما یکبار گزیده شدیم؛ اما هرگز بار دیگر گزیده نخواهیم شد.
🔺میدانیم که رژیم ایران سعودی را هدف اصلی خود قرار داده است. قبله مسلمانان را هدف قرار داده است. پس منتظر نخواهیم ماند تا نبرد به درون سعودی کشیده شود؛ بلکه به گونهای اقدام خواهیم کرد که نبرد به درون ایران کشیده شود.
https://t.me/dineaqlani
Не змаглі атрымаць доступ
да медыяконтэнту
да медыяконтэнту
18.04.202517:01
🔴 اطاعت محض از حضرت آقا
🕰 29 فروردین 1404
♦️کیسان ابوعمره اظهار داشته است:
https://t.me/dineaqlani
🕰 29 فروردین 1404
♦️کیسان ابوعمره اظهار داشته است:
توزندگیم جوری خودمو بار آوردم ک حتی اگ یک حرف یا حرکت حضرت آقارو نتونستم بفهمم یا درک کنم.
ب خودم بگم لال شو و فقط بگو چشم ، هرچی حضرت آقا میگن همون درسته.
اینو هم تو حرف ، هم تو عمل پیاده کردم تو زندگیم.
برا خیلیاتون سواله ، عربستان و صلح با ما؟
مگه حضرت آقا نفرمودن ب بدی سعودی ها کسی رو سراغ ندارن؟
مگ ال سعود از اسرائیل حمایت نمیکنه؟
مگ ب یمن حمله نمیکنه؟
پس چرا حضرت اقا فرمودن ماهم خواستار صلح و همکاری هستیم؟
ـ...
خب وقتی حضرت آقا قبول کردن ، ما کی باشیم قبول نکنیم؟
بعضیا ممکنه بگن ن کلی زحمت گذاشته رو مقاومت ،خون کلی شهید تو غزه و یمن و سوریه رو ریخته
حر وقتی برگشت و توبه کرد ، کسی از یاران حضرت یقشو گرفت؟
پس توئم ساکت باش غر نزن
ـ...
بهرحال اگ روزی برسه و حضرت اقا بگن از فلانی گذشتم ، بخشیدمش، اولین نفری ک میگه چشم و با تمام وجودش حمایت میکنه از حضرت آقا ، سعی میکنم خودم باشم.
شما هم سعی کنید تو زندگیتون تو حرف و عمل ، حتمی ب فرامین حضرت اقا چشم بگید
حالا خواسته و حرف حضرت اقا هرچی ک میخواد باشه
https://t.me/dineaqlani
14.04.202503:36
🌕 صلح ایران و آمریکا؛ زلزلهای در بنیاد اعتقادی آخرالزمانیها
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 25 فروردین 1404
🔸با افزایش احتمال دستیابی به توافق صلح میان ایران و ایالات متحده، نهتنها فضای ژئوپلیتیکی منطقه وارد مرحلهای تازه میشود، بلکه یکی از ستونهای گفتمان اعتقادی گروههای آخرالزمانباور نیز با بحرانی بیسابقه مواجه خواهد شد. این جریانها، طی نیمقرن گذشته، فروپاشی آمریکا را پیششرط ظهور منجی دانستهاند. این یادداشت به تحلیل این رخداد میپردازد.
🔶۱. ایران و آمریکا در آستانه صلحی تاریخی
🔸مذاکرات فشردهای که میان ایران و آمریکا جریان دارد، نشانههایی جدی از امکان دستیابی به صلحی پایدار را نشان میدهد. این گفتوگوها، در بستری از فروپاشی ائتلاف منطقهای ایران، بحران اقتصادی داخلی و فشارهای بیسابقه بینالمللی در حال پیشروی است.
🔸یک توافق جامع، میتواند به کاهش تحریمها، عادیسازی روابط دیپلماتیک، و کاهش تنشهای نظامی بیانجامد. چنین صلحی، از نظر ابعاد تاریخی، قابل مقایسه با نقاط عطف منطقهای چون آزادسازی یهودیان بهدست کورش هخامنشی است—اتفاقی که او را در سنت یهودی به «مسیح» بدل کرد. در این چشمانداز، حتی بازیگران غیرمذهبی (از جمله شاید ترامپ) نیز میتوانند در افق ذهنی مردم نقش منجیان زمینی را ایفا کنند.
🔶۲. گفتمان آخرالزمانی؛ آمریکا بهمثابه مانع ظهور
🔸از دهه ۱۳۵۰ شمسی به اینسو، بخشهایی از نهاد روحانیت و نیروهای انقلابی در ایران، با تکیه بر برخی روایات مذهبی، فروپاشی آمریکا را ضرورتی برای ظهور امام مهدی(ع) تلقی کردهاند. این گفتمان، بر دو محور استوار است:
▪️آمریکا، نماد شر مطلق و مانع تحقق عدالت جهانی است.
▪️تنها از مسیر جنگ و درگیری میتوان زمینه ظهور را فراهم کرد.
🔸این دو محور، هم در دستگاه ایدئولوژیک نظام و هم در بدنهای از نیروهای مذهبی تثبیت شده و مذاکره یا صلح با آمریکا را خیانت به مأموریت الهی تفسیر میکند.
🔶۳. صلح بهمثابه زلزله اعتقادی در آخرالزمانیها
🔸اگر صلح بهوقوع بپیوندد، دو پایه اصلی این گفتمان دچار فروریزش میشود:
▪️نقض پیشگوییها: روایتهایی که فروپاشی آمریکا را قریبالوقوع میدانستند، با همزیستی دیپلماتیک بیاعتبار میشوند.
▪️بیمعنایی جنگ مقدس: در حالی که این جریان جنگ را زمینهساز ظهور میدانست، صلح نهتنها جنگ را منتفی میسازد، بلکه مشروعیت ایدئولوژیک آن را نیز از میان میبرد.
▪️فقدان دشمن مطلق: روایتهای دوگانهی خیر و شر، برای تداوم، نیاز به دشمن دارند. صلح با «شیطان بزرگ»، پرسشی بنیادی درباره مشروعیت این روایتها ایجاد میکند.
🔶۴. استراتژی بقای آخرالزمانیها: از بازنگری تا بازتفسیر
🔸البته بعید است جریانهای آخرالزمانی بهراحتی باورهای خود را کنار بگذارند. در مواجهه با تناقضهای آشکار، آنها احتمالاً به یکی از مسیرهای توجیهی زیر پناه میبرند:
▪️ادعای بداء: تغییر اراده الهی و تأخیر ظهور بهدلیل شرایط جدید.
▪️توطئهسازی درباره صلح: القای اینکه صلح، نقشه آمریکا برای تضعیف ایمان و تخریب جبهه مقاومت است.
▪️تغییر دشمن: انتقال مفهوم شر مطلق از آمریکا به چین، اسرائیل، یا حتی منتقدان داخلی.
🔸این راهبردها نشاندهنده نوعی «بازتولید بحران» برای حفظ هویت گفتمانی است؛ هویتی که بدون دشمن، فرو میپاشد.
🔶۵. پیامدهای اجتماعی و روانی زلزلۀ اعتقادی آخرالزمانیها
🔸پیامدهای این زلزله اعتقادی میتواند چندبعدی باشد:
▪️کاهش جذابیت ایدئولوژیک: اگر صلح به بهبود شرایط اقتصادی منجر شود، گرایش عمومی به سمت راهحلهای عملگرایانه و عقلمدار افزایش مییابد.
▪️تشدید شکاف اجتماعی: مقاومت آخرالزمانیها میتواند به دو قطبیسازی، خشونت درونی یا اغتشاش مذهبی بینجامد.
▪️فرصت برای گفتوگوی ملی: جامعه ایران باید از این فرصت برای بازاندیشی در گفتمان دینی و جایگاه عقلانیت در سیاست بهره گیرد.
🔶۶. پیامدهای بحران معنا در آخرالزمانیها پس از صلح
🔸در روایتهای آخرالزمانی، دشمن مطلق (آمریکا) نه فقط مانع ظهور، بلکه محور معنا بوده است. با سقوط این محور، گفتمان مذکور دچار خلأ معنایی خواهد شد.
🔸این خلأ میتواند به فروپاشی درونی یا به بازتعریف پرخطر دشمن بینجامد—پدیدهای که در تجربه جنبشهای مشابه در مسیحیت صهیونیستی نیز مشاهده شده است.
🔶۷. درس از تاریخ: منجی زمینی، نه اسطورهای
🔸تاریخ نشان داده که نجات مردم، نه با ظهور ناگهانی منجی آسمانی، بلکه با تصمیمهای جسورانه و اصلاحات ساختاری محقق شده است.
🔸از کورش بزرگ گرفته تا سیاستمدارانی که بحرانها را به فرصت بدل کردهاند، آنچه رهاییآور بوده، دیپلماسی، اصلاح، و عقلانیت بوده است، نه اسطورهسازی.
🔸یادداشتهای مرتبط با انگارۀ حکومت آخرالزمانی
https://t.me/dineaqlani
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 25 فروردین 1404
🔸با افزایش احتمال دستیابی به توافق صلح میان ایران و ایالات متحده، نهتنها فضای ژئوپلیتیکی منطقه وارد مرحلهای تازه میشود، بلکه یکی از ستونهای گفتمان اعتقادی گروههای آخرالزمانباور نیز با بحرانی بیسابقه مواجه خواهد شد. این جریانها، طی نیمقرن گذشته، فروپاشی آمریکا را پیششرط ظهور منجی دانستهاند. این یادداشت به تحلیل این رخداد میپردازد.
🔶۱. ایران و آمریکا در آستانه صلحی تاریخی
🔸مذاکرات فشردهای که میان ایران و آمریکا جریان دارد، نشانههایی جدی از امکان دستیابی به صلحی پایدار را نشان میدهد. این گفتوگوها، در بستری از فروپاشی ائتلاف منطقهای ایران، بحران اقتصادی داخلی و فشارهای بیسابقه بینالمللی در حال پیشروی است.
🔸یک توافق جامع، میتواند به کاهش تحریمها، عادیسازی روابط دیپلماتیک، و کاهش تنشهای نظامی بیانجامد. چنین صلحی، از نظر ابعاد تاریخی، قابل مقایسه با نقاط عطف منطقهای چون آزادسازی یهودیان بهدست کورش هخامنشی است—اتفاقی که او را در سنت یهودی به «مسیح» بدل کرد. در این چشمانداز، حتی بازیگران غیرمذهبی (از جمله شاید ترامپ) نیز میتوانند در افق ذهنی مردم نقش منجیان زمینی را ایفا کنند.
🔶۲. گفتمان آخرالزمانی؛ آمریکا بهمثابه مانع ظهور
🔸از دهه ۱۳۵۰ شمسی به اینسو، بخشهایی از نهاد روحانیت و نیروهای انقلابی در ایران، با تکیه بر برخی روایات مذهبی، فروپاشی آمریکا را ضرورتی برای ظهور امام مهدی(ع) تلقی کردهاند. این گفتمان، بر دو محور استوار است:
▪️آمریکا، نماد شر مطلق و مانع تحقق عدالت جهانی است.
▪️تنها از مسیر جنگ و درگیری میتوان زمینه ظهور را فراهم کرد.
🔸این دو محور، هم در دستگاه ایدئولوژیک نظام و هم در بدنهای از نیروهای مذهبی تثبیت شده و مذاکره یا صلح با آمریکا را خیانت به مأموریت الهی تفسیر میکند.
🔶۳. صلح بهمثابه زلزله اعتقادی در آخرالزمانیها
🔸اگر صلح بهوقوع بپیوندد، دو پایه اصلی این گفتمان دچار فروریزش میشود:
▪️نقض پیشگوییها: روایتهایی که فروپاشی آمریکا را قریبالوقوع میدانستند، با همزیستی دیپلماتیک بیاعتبار میشوند.
▪️بیمعنایی جنگ مقدس: در حالی که این جریان جنگ را زمینهساز ظهور میدانست، صلح نهتنها جنگ را منتفی میسازد، بلکه مشروعیت ایدئولوژیک آن را نیز از میان میبرد.
▪️فقدان دشمن مطلق: روایتهای دوگانهی خیر و شر، برای تداوم، نیاز به دشمن دارند. صلح با «شیطان بزرگ»، پرسشی بنیادی درباره مشروعیت این روایتها ایجاد میکند.
🔶۴. استراتژی بقای آخرالزمانیها: از بازنگری تا بازتفسیر
🔸البته بعید است جریانهای آخرالزمانی بهراحتی باورهای خود را کنار بگذارند. در مواجهه با تناقضهای آشکار، آنها احتمالاً به یکی از مسیرهای توجیهی زیر پناه میبرند:
▪️ادعای بداء: تغییر اراده الهی و تأخیر ظهور بهدلیل شرایط جدید.
▪️توطئهسازی درباره صلح: القای اینکه صلح، نقشه آمریکا برای تضعیف ایمان و تخریب جبهه مقاومت است.
▪️تغییر دشمن: انتقال مفهوم شر مطلق از آمریکا به چین، اسرائیل، یا حتی منتقدان داخلی.
🔸این راهبردها نشاندهنده نوعی «بازتولید بحران» برای حفظ هویت گفتمانی است؛ هویتی که بدون دشمن، فرو میپاشد.
🔶۵. پیامدهای اجتماعی و روانی زلزلۀ اعتقادی آخرالزمانیها
🔸پیامدهای این زلزله اعتقادی میتواند چندبعدی باشد:
▪️کاهش جذابیت ایدئولوژیک: اگر صلح به بهبود شرایط اقتصادی منجر شود، گرایش عمومی به سمت راهحلهای عملگرایانه و عقلمدار افزایش مییابد.
▪️تشدید شکاف اجتماعی: مقاومت آخرالزمانیها میتواند به دو قطبیسازی، خشونت درونی یا اغتشاش مذهبی بینجامد.
▪️فرصت برای گفتوگوی ملی: جامعه ایران باید از این فرصت برای بازاندیشی در گفتمان دینی و جایگاه عقلانیت در سیاست بهره گیرد.
🔶۶. پیامدهای بحران معنا در آخرالزمانیها پس از صلح
🔸در روایتهای آخرالزمانی، دشمن مطلق (آمریکا) نه فقط مانع ظهور، بلکه محور معنا بوده است. با سقوط این محور، گفتمان مذکور دچار خلأ معنایی خواهد شد.
🔸این خلأ میتواند به فروپاشی درونی یا به بازتعریف پرخطر دشمن بینجامد—پدیدهای که در تجربه جنبشهای مشابه در مسیحیت صهیونیستی نیز مشاهده شده است.
🔶۷. درس از تاریخ: منجی زمینی، نه اسطورهای
🔸تاریخ نشان داده که نجات مردم، نه با ظهور ناگهانی منجی آسمانی، بلکه با تصمیمهای جسورانه و اصلاحات ساختاری محقق شده است.
🔸از کورش بزرگ گرفته تا سیاستمدارانی که بحرانها را به فرصت بدل کردهاند، آنچه رهاییآور بوده، دیپلماسی، اصلاح، و عقلانیت بوده است، نه اسطورهسازی.
🔸یادداشتهای مرتبط با انگارۀ حکومت آخرالزمانی
https://t.me/dineaqlani
12.04.202518:55
❤️ زیبایی عشق به همدیگر
✍️ جعفر نکونام
🕰 ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
🔻من با دیدن این صحنه، با خود گفتم:
https://t.me/dineaqlani
✍️ جعفر نکونام
🕰 ۲۳ فروردین ۱۴۰۴
🎬 در این کلیپ کوتاه اما پراحساس، زنی در خیابان چشمش به پیرمردی میافتد که آرام و بیصدا نشسته است. کلاه او زن را به گذشته میبرد؛ کلاهش، درست شبیه کلاه پدر ازدسترفتهاش است.
زن آرام نزدیک میشود، کنار او مینشیند. دست بر کلاهش میکشد. چشمانش پر از اشک میشود. اشکی نه صرفاً از اندوه، بلکه از انفجاری از دلتنگی، محبت و یاد.
🔻من با دیدن این صحنه، با خود گفتم:
چه زیباست اگر همۀ ما بتوانیم چنین عاشق هم باشیم.
زیباییِ این صحنه در آن است که مرزهای خونی و نسبی را درمینوردد. در جهانی که اغلب از هم دور شدهایم، گویی چیزی در درون ما هنوز مشتاق است در چهرۀ دیگری، عزیز گمشدهاش را بیابد.
چه عشق قشنگی است اگر روزی بتوانیم همدیگر را نه به عنوان غریبه، بلکه همچون پدر و مادر، فرزند، خواهر و برادر ببینیم.
اگر دلتنگیهای خود را در آینۀ چهرۀ یکدیگر تماشا کنیم، و بهجای عبور بیتفاوت، اندکی مکث کنیم، بنشینیم، و مهربانی بورزیم.
در جهانی پر از بیگانگی، شاید بزرگترین انقلاب، بازگشت به همدلی و آغوشی انسانی باشد.
عشق به همدیگر، عشق به بشریت است؛ عشقی که فارغ از قوم، زبان و مرز، همگان را به رسم یک خانوادۀ انسانی دربر میگیرد.
https://t.me/dineaqlani
11.04.202519:14
🔶 موضع طیفهای اجتماعی در قبال مذاکره ایران و آمریکا
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
🔶 ۱. آخرالزمانگرایان و تندروها: از آرمانهای دینی تا منافع مادی
🔸این طیف، مذاکره با آمریکا را نهفقط یک خطای سیاسی، بلکه گناهی اعتقادی و خیانتی به آرمانهای بنیادین میداند. برای آخرالزمانگرایان، آمریکا نماد «جبهه باطل» و تجسم «استکبار جهانی» است. آنها با تکیه بر تفسیری آخرالزمانی از روایات دینی، معتقدند که جهان باید به سوی یک درگیری عظیم پیش برود تا زمینهساز ظهور امام زمان (ع) و تشکیل حکومت جهانی شود. مذاکره، در این دیدگاه، به معنای به تعویق انداختن «نبرد نهایی» و اختلال در نقشه الهی است که برای آنها غیرقابل پذیرش است.
🔸این طیف، با وجود تفاوت در انگیزهها (مذهبی، سیاسی، یا مادی)، در مخالفت با هرگونه عادیسازی با غرب متحد است. آنها مذاکره را خطری برای باورها، قدرت، یا منافع خود میدانند و میتوانند با تحریک افکار عمومی، شایعهپراکنی، یا فشار بر نهادهای تصمیمگیر، مذاکرات را به چالش بکشند. در شرایط کنونی که ایران تحت تهدید جنگ قرار دارد، این مخالفت میتواند نظام را به سمت گزینهای فاجعهبار سوق دهد، گزینهای که با توجه به ضعف نظامی، انزوای بینالمللی، و نبود متحدان منطقهای، پیامدهای ویرانگری خواهد داشت.
📌 نتیجه: آخرالزمانباوران، تندروها، و کاسبان تحریم، مذاکره را خیانت به آرمانها یا تهدیدی برای منافع خود میدانند و تقابل را، حتی به قیمت جنگ، ترجیح میدهند.
🔶 ۲. مردمان خسته و مأیوس: نومیدی در جستجوی گشایش
🔸این طیف، از فشارهای مداوم اقتصادی، انسداد سیاسی، و ناکامیهای مکرر در اصلاح شرایط به ستوه آمدهاند. برخلاف آخرالزمانگرایان، آنها انگیزهای مذهبی یا ایدئولوژیک ندارند، اما بیاعتمادی عمیقشان به مذاکره از نومیدی نسبت به توانایی نظام برای تغییر وضعیت موجود سرچشمه میگیرد. دههها تحریم، تورم افسارگسیخته، بیکاری، کاهش ارزش پول، و نبود چشمانداز روشن برای آینده، این گروه را به این باور رسانده که هیچ راهی برای بهبود از درون سیستم وجود ندارد.
🔸این طیف، با انفعال یا استقبال از فروپاشی، میتواند به بیثباتی داخلی دامن بزند. اگر مذاکره به نتایج ملموسی مانند کاهش گرانی یا افزایش فرصتهای شغلی نرسد، نارضایتی آنها تشدید خواهد شد و میتواند به اعتراضات خیابانی، اعتصابات، یا انفعال گسترده منجر شود. آنها مذاکره را تنها در صورتی ارزشمند میدانند که به تغییرات ساختاری عمیق منجر شود، نه به تداوم وضع موجود یا جابهجایی چهرههای سیاسی.
📌 نتیجه: مردمان خسته و مأیوس، مذاکره را بیفایده میدانند، مگر اینکه به تحولات بنیادین منجر شود. آنها از بنبست خستهاند و حتی فروپاشی را به ادامه این وضعیت ترجیح میدهند.
🔶 ۳. طیف خاکستری: بدبینی محتاطانه به مذاکره
🔸اکثریت جامعه ایران در قالب «طیف خاکستری» قرار میگیرند؛ شهروندانی که نه درگیر آرمانهای آخرالزمانیاند و نه لزوماً خواهان فروپاشی از طریق جنگ. آنها مذاکره را بهعنوان یک ابزار تکنوکراتیک و عقلانی میبینند که میتواند تنشهای بینالمللی را کاهش دهد، ثبات اقتصادی را بازگرداند، و ایران را از انزوای جهانی خارج کند. اما تجربههای تلخ گذشته، بهویژه خروج آمریکا از برجام در ۲۰۱۸ و ناتوانی نظام در تبدیل توافق به بهبود معیشت، اعتماد آنها را شکننده کرده است.
🔸طیف خاکستری، بهدلیل جمعیت قابلتوجهش، نقشی کلیدی در موفقیت یا شکست مذاکرات دارد. اگر مذاکره به نتایج ملموس منجر شود، حمایت این گروه میتواند به ثبات اجتماعی کمک کند. اما اگر مذاکره به شکست یا تداوم مشکلات منجر شود، بدبینی آنها عمیقتر خواهد شد و ممکن است به انفعال کامل یا پیوستن به طیف مأیوسان سوق پیدا کنند. در شرایط کنونی که ایران تحت تهدید جنگ قرار دارد، حمایت این طیف میتواند پشتوانهای برای مذاکره باشد، بهشرطی که نظام توانایی تحقق وعدهها را نشان دهد.
📌 نتیجه: طیف خاکستری، مذاکره را فرصتی برای بهبود میبیند، اما موفقیت آن را به حرفهایگری و نتایج ملموس وابسته میداند.
🔶جمعبندی
🔸شکاف میان این سه طیف، مذاکرات را به چالشی پیچیده تبدیل کرده است. آخرالزمانگرایان و تندروها تقابل را میخواهند، مأیوسان تغییر بنیادین، و خاکستریها بهبود زندگی.
🔸بدون نتایج ملموس و اصلاحات داخلی، بنبست «نه جنگ و نه صلح» ادامه مییابد و خطر بیثباتی یا جنگ افزایش مییابد.
🔸موفقیت مذاکرات به جلب اعتماد طیف خاکستری و پاسخ به مطالبات اجتماعی وابسته است.
https://t.me/dineaqlani
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 ۲۲ فروردین ۱۴۰۴
🔶 ۱. آخرالزمانگرایان و تندروها: از آرمانهای دینی تا منافع مادی
🔸این طیف، مذاکره با آمریکا را نهفقط یک خطای سیاسی، بلکه گناهی اعتقادی و خیانتی به آرمانهای بنیادین میداند. برای آخرالزمانگرایان، آمریکا نماد «جبهه باطل» و تجسم «استکبار جهانی» است. آنها با تکیه بر تفسیری آخرالزمانی از روایات دینی، معتقدند که جهان باید به سوی یک درگیری عظیم پیش برود تا زمینهساز ظهور امام زمان (ع) و تشکیل حکومت جهانی شود. مذاکره، در این دیدگاه، به معنای به تعویق انداختن «نبرد نهایی» و اختلال در نقشه الهی است که برای آنها غیرقابل پذیرش است.
🔸این طیف، با وجود تفاوت در انگیزهها (مذهبی، سیاسی، یا مادی)، در مخالفت با هرگونه عادیسازی با غرب متحد است. آنها مذاکره را خطری برای باورها، قدرت، یا منافع خود میدانند و میتوانند با تحریک افکار عمومی، شایعهپراکنی، یا فشار بر نهادهای تصمیمگیر، مذاکرات را به چالش بکشند. در شرایط کنونی که ایران تحت تهدید جنگ قرار دارد، این مخالفت میتواند نظام را به سمت گزینهای فاجعهبار سوق دهد، گزینهای که با توجه به ضعف نظامی، انزوای بینالمللی، و نبود متحدان منطقهای، پیامدهای ویرانگری خواهد داشت.
📌 نتیجه: آخرالزمانباوران، تندروها، و کاسبان تحریم، مذاکره را خیانت به آرمانها یا تهدیدی برای منافع خود میدانند و تقابل را، حتی به قیمت جنگ، ترجیح میدهند.
🔶 ۲. مردمان خسته و مأیوس: نومیدی در جستجوی گشایش
🔸این طیف، از فشارهای مداوم اقتصادی، انسداد سیاسی، و ناکامیهای مکرر در اصلاح شرایط به ستوه آمدهاند. برخلاف آخرالزمانگرایان، آنها انگیزهای مذهبی یا ایدئولوژیک ندارند، اما بیاعتمادی عمیقشان به مذاکره از نومیدی نسبت به توانایی نظام برای تغییر وضعیت موجود سرچشمه میگیرد. دههها تحریم، تورم افسارگسیخته، بیکاری، کاهش ارزش پول، و نبود چشمانداز روشن برای آینده، این گروه را به این باور رسانده که هیچ راهی برای بهبود از درون سیستم وجود ندارد.
🔸این طیف، با انفعال یا استقبال از فروپاشی، میتواند به بیثباتی داخلی دامن بزند. اگر مذاکره به نتایج ملموسی مانند کاهش گرانی یا افزایش فرصتهای شغلی نرسد، نارضایتی آنها تشدید خواهد شد و میتواند به اعتراضات خیابانی، اعتصابات، یا انفعال گسترده منجر شود. آنها مذاکره را تنها در صورتی ارزشمند میدانند که به تغییرات ساختاری عمیق منجر شود، نه به تداوم وضع موجود یا جابهجایی چهرههای سیاسی.
📌 نتیجه: مردمان خسته و مأیوس، مذاکره را بیفایده میدانند، مگر اینکه به تحولات بنیادین منجر شود. آنها از بنبست خستهاند و حتی فروپاشی را به ادامه این وضعیت ترجیح میدهند.
🔶 ۳. طیف خاکستری: بدبینی محتاطانه به مذاکره
🔸اکثریت جامعه ایران در قالب «طیف خاکستری» قرار میگیرند؛ شهروندانی که نه درگیر آرمانهای آخرالزمانیاند و نه لزوماً خواهان فروپاشی از طریق جنگ. آنها مذاکره را بهعنوان یک ابزار تکنوکراتیک و عقلانی میبینند که میتواند تنشهای بینالمللی را کاهش دهد، ثبات اقتصادی را بازگرداند، و ایران را از انزوای جهانی خارج کند. اما تجربههای تلخ گذشته، بهویژه خروج آمریکا از برجام در ۲۰۱۸ و ناتوانی نظام در تبدیل توافق به بهبود معیشت، اعتماد آنها را شکننده کرده است.
🔸طیف خاکستری، بهدلیل جمعیت قابلتوجهش، نقشی کلیدی در موفقیت یا شکست مذاکرات دارد. اگر مذاکره به نتایج ملموس منجر شود، حمایت این گروه میتواند به ثبات اجتماعی کمک کند. اما اگر مذاکره به شکست یا تداوم مشکلات منجر شود، بدبینی آنها عمیقتر خواهد شد و ممکن است به انفعال کامل یا پیوستن به طیف مأیوسان سوق پیدا کنند. در شرایط کنونی که ایران تحت تهدید جنگ قرار دارد، حمایت این طیف میتواند پشتوانهای برای مذاکره باشد، بهشرطی که نظام توانایی تحقق وعدهها را نشان دهد.
📌 نتیجه: طیف خاکستری، مذاکره را فرصتی برای بهبود میبیند، اما موفقیت آن را به حرفهایگری و نتایج ملموس وابسته میداند.
🔶جمعبندی
🔸شکاف میان این سه طیف، مذاکرات را به چالشی پیچیده تبدیل کرده است. آخرالزمانگرایان و تندروها تقابل را میخواهند، مأیوسان تغییر بنیادین، و خاکستریها بهبود زندگی.
🔸بدون نتایج ملموس و اصلاحات داخلی، بنبست «نه جنگ و نه صلح» ادامه مییابد و خطر بیثباتی یا جنگ افزایش مییابد.
🔸موفقیت مذاکرات به جلب اعتماد طیف خاکستری و پاسخ به مطالبات اجتماعی وابسته است.
https://t.me/dineaqlani
07.04.202517:08
🌑 عالم دینی یا قصهگوی مذهبی؟
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 18 فروردین 1404
🔸این نوشتار با رویکردی بروندینی و تحلیلی، مسئلۀ رواج روایتگرایی عوامانه در منابر و رسانههای دینی را بهعنوان نشانهای از یک بحران عمیق در سواد معرفتی نهاد روحانیت شیعه بررسی میکند؛ بحرانی که نه تنها ناشی از فقر تحلیلی است، بلکه محصول فاصلهگذاری سیستماتیک این نهاد با علوم انسانی مدرن و رویکردهای تفسیری تاریخی نیز هست.
🔶۱. روایتگرایی بهمثابه سواد دینی
🔸در بسیاری از حوزههای سنتی، حافظۀ حدیثی به جای عقل، تأمل و تفکر انتقادی نشسته است. ارزیابی منزلت علمی یک روحانی نه بر مبنای تسلط او بر زبانشناسی متون مقدس، تاریخ تحولات معنایی، یا فهم پدیدارشناسانه از دین، بلکه بر اساس قدرت او در بازخوانی روایات مشهور و بازتولید الگوهای عاطفی دینی صورت میگیرد. منبر نیز بهجای آنکه سکویی برای ارتقای آگاهی عمومی و پرسشگری دینی باشد، غالباً به صحنهای برای قصهگویی احساسمحور و تکرار الگوهای عوامانه تبدیل شده است.
🔸نقل روایاتی چون حدیث معروف به «تاج و گوشوارۀ نوری فاطمه(س) در بهشت»—که در آن، حضرت زهرا(س) با تاجی از نور و گوشوارههایی از جنس نور، در حالی که بر در فردوس اعلی نشسته است توصیف میشود—نمونهای از این روایتپردازی اسطورهای است که بدون کمترین بررسی سندی، دلالی، یا معنایی، بارها در منابر و رسانههای دینی تکرار میشود. این احادیث نه تنها از نظر تاریخی و متنی پرسشبرانگیزند، بلکه نشان میدهند که در بسیاری موارد، سواد دینی رایج در میان روحانیان سنتی، نه معرفتمحور بلکه حافظهمحور و عامهپسند است.
🔶۲. بیگانگی با علوم انسانی و ترس از تحلیل
🔸علوم انسانی مدرن—نظیر زبانشناسی تاریخی، تحلیل گفتمان، انسانشناسی دین و هرمنوتیک انتقادی—درکی تازه از متون دینی ارائه میدهند. در این افق معرفتی، متن، پدیدهای تاریخی و انسانی تلقی میشود؛ روایات محصول فضاهای خاص فرهنگی و سیاسی دانسته میشوند، و تمایز میان «دانش دینی» و «ادبیات مذهبی» بهصورت روشمند قابل بررسی است.
🔸اما ورود چنین مفاهیمی به ساختار سنتی حوزه، با مقاومت شدیدی مواجه است. روحانیان روایتمحور، علوم انسانی مدرن را «تضعیف دین» یا حتی «بدعت در دین» مینامند. این واکنش بیش از آنکه از سر دغدغۀ اعتقادی باشد، بازتاب ترس ساختاری از فروپاشی هویت سنتی روحانیت است؛ چرا که تحلیل عقلانی، اقتدار را از حافظه حدیثی به سمت دانش تحلیلی جابجا میکند و این جابجایی، تهدیدی بنیادین برای نهاد سنتی محسوب میشود.
🔶۳. دینورزی احساسی: فروکاستن دین به خیال مقدس
🔸در نتیجۀ سلطۀ روایتگرایی، شکل خاصی از دینداری در جامعه رواج مییابد که میتوان آن را «دینورزی اسطورهای» یا «دینورزی احساسی» نام نهاد. در این شکل، پیام دین نه از مجرای عقل و اخلاق، بلکه از طریق تحریک احساسات، القای تصاویر قدسی، و ساختن فضای خیالپردازانه منتقل میشود.
🔸در این چارچوب، روحانی نه مفسر و اندیشمند دین، بلکه قصهگوی مقدسی است که مأموریت او، اشکگیری و اسطورهپردازی است. پیام دین از حقیقت وجودی، به رویدادی خیالی تقلیل مییابد. دینورزی نیز نه بر پایهی تفکر، که بر اساس تکرار الگوهای عاطفی و خیالانگیز بنا میشود.
🔶۴. راه رهایی: بازسازی سواد دینی بر مبنای عقل و تاریخ
🔸راه رهایی از این بحران، عبور از روایتزدگی بهسوی عقلگرایی تحلیلی و تاریخمحوری است. این تحول البته صرفاً با اصلاح منبر ممکن نمیشود، بلکه نیازمند یک بازسازی ساختاری در نظام آموزش دینی است. برخی گامهای کلیدی عبارتاند از:
▪️افزودن دروس نقد روایت، زبانشناسی تاریخی، و هرمنوتیک در حوزههای علمیه؛
▪️تربیت روحانیانی با مهارتهای پژوهشی و تحلیلی، نه صرفاً حافظۀ روایی؛
▪️بازسازی سنت منبر بر اساس الگوی گفتوگو با جامعهی مدرن؛
▪️عبور از مخاطبمحوری احساسی بهسوی مخاطبپروری انتقادی.
🔶۵. نتیجهگیری: پایان قصهگویی، آغاز تحلیل
🔸در عصری که مردم از مجرای رسانه، دانشگاه و تجربههای زیسته، با لایههای متکثر معرفت آشنا میشوند، نهاد روحانیت نمیتواند با اتکای صرف بر احادیث غیرمستند و بازتولید اسطورههای مذهبی، اقتدار گذشته را حفظ کند.
🔸آیندۀ دینداری، در گرو بازتعریف «عالم دینی» است: عالمی که نه قصهگو، که تحلیلگر باشد؛ نه فقط ناقل حدیث، بلکه ناقد معنا. روزگار قصهگویی به سر آمده؛ دوران معرفت آغاز شده است.
https://t.me/dineaqlani
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 18 فروردین 1404
🔸این نوشتار با رویکردی بروندینی و تحلیلی، مسئلۀ رواج روایتگرایی عوامانه در منابر و رسانههای دینی را بهعنوان نشانهای از یک بحران عمیق در سواد معرفتی نهاد روحانیت شیعه بررسی میکند؛ بحرانی که نه تنها ناشی از فقر تحلیلی است، بلکه محصول فاصلهگذاری سیستماتیک این نهاد با علوم انسانی مدرن و رویکردهای تفسیری تاریخی نیز هست.
🔶۱. روایتگرایی بهمثابه سواد دینی
🔸در بسیاری از حوزههای سنتی، حافظۀ حدیثی به جای عقل، تأمل و تفکر انتقادی نشسته است. ارزیابی منزلت علمی یک روحانی نه بر مبنای تسلط او بر زبانشناسی متون مقدس، تاریخ تحولات معنایی، یا فهم پدیدارشناسانه از دین، بلکه بر اساس قدرت او در بازخوانی روایات مشهور و بازتولید الگوهای عاطفی دینی صورت میگیرد. منبر نیز بهجای آنکه سکویی برای ارتقای آگاهی عمومی و پرسشگری دینی باشد، غالباً به صحنهای برای قصهگویی احساسمحور و تکرار الگوهای عوامانه تبدیل شده است.
🔸نقل روایاتی چون حدیث معروف به «تاج و گوشوارۀ نوری فاطمه(س) در بهشت»—که در آن، حضرت زهرا(س) با تاجی از نور و گوشوارههایی از جنس نور، در حالی که بر در فردوس اعلی نشسته است توصیف میشود—نمونهای از این روایتپردازی اسطورهای است که بدون کمترین بررسی سندی، دلالی، یا معنایی، بارها در منابر و رسانههای دینی تکرار میشود. این احادیث نه تنها از نظر تاریخی و متنی پرسشبرانگیزند، بلکه نشان میدهند که در بسیاری موارد، سواد دینی رایج در میان روحانیان سنتی، نه معرفتمحور بلکه حافظهمحور و عامهپسند است.
🔶۲. بیگانگی با علوم انسانی و ترس از تحلیل
🔸علوم انسانی مدرن—نظیر زبانشناسی تاریخی، تحلیل گفتمان، انسانشناسی دین و هرمنوتیک انتقادی—درکی تازه از متون دینی ارائه میدهند. در این افق معرفتی، متن، پدیدهای تاریخی و انسانی تلقی میشود؛ روایات محصول فضاهای خاص فرهنگی و سیاسی دانسته میشوند، و تمایز میان «دانش دینی» و «ادبیات مذهبی» بهصورت روشمند قابل بررسی است.
🔸اما ورود چنین مفاهیمی به ساختار سنتی حوزه، با مقاومت شدیدی مواجه است. روحانیان روایتمحور، علوم انسانی مدرن را «تضعیف دین» یا حتی «بدعت در دین» مینامند. این واکنش بیش از آنکه از سر دغدغۀ اعتقادی باشد، بازتاب ترس ساختاری از فروپاشی هویت سنتی روحانیت است؛ چرا که تحلیل عقلانی، اقتدار را از حافظه حدیثی به سمت دانش تحلیلی جابجا میکند و این جابجایی، تهدیدی بنیادین برای نهاد سنتی محسوب میشود.
🔶۳. دینورزی احساسی: فروکاستن دین به خیال مقدس
🔸در نتیجۀ سلطۀ روایتگرایی، شکل خاصی از دینداری در جامعه رواج مییابد که میتوان آن را «دینورزی اسطورهای» یا «دینورزی احساسی» نام نهاد. در این شکل، پیام دین نه از مجرای عقل و اخلاق، بلکه از طریق تحریک احساسات، القای تصاویر قدسی، و ساختن فضای خیالپردازانه منتقل میشود.
🔸در این چارچوب، روحانی نه مفسر و اندیشمند دین، بلکه قصهگوی مقدسی است که مأموریت او، اشکگیری و اسطورهپردازی است. پیام دین از حقیقت وجودی، به رویدادی خیالی تقلیل مییابد. دینورزی نیز نه بر پایهی تفکر، که بر اساس تکرار الگوهای عاطفی و خیالانگیز بنا میشود.
🔶۴. راه رهایی: بازسازی سواد دینی بر مبنای عقل و تاریخ
🔸راه رهایی از این بحران، عبور از روایتزدگی بهسوی عقلگرایی تحلیلی و تاریخمحوری است. این تحول البته صرفاً با اصلاح منبر ممکن نمیشود، بلکه نیازمند یک بازسازی ساختاری در نظام آموزش دینی است. برخی گامهای کلیدی عبارتاند از:
▪️افزودن دروس نقد روایت، زبانشناسی تاریخی، و هرمنوتیک در حوزههای علمیه؛
▪️تربیت روحانیانی با مهارتهای پژوهشی و تحلیلی، نه صرفاً حافظۀ روایی؛
▪️بازسازی سنت منبر بر اساس الگوی گفتوگو با جامعهی مدرن؛
▪️عبور از مخاطبمحوری احساسی بهسوی مخاطبپروری انتقادی.
🔶۵. نتیجهگیری: پایان قصهگویی، آغاز تحلیل
🔸در عصری که مردم از مجرای رسانه، دانشگاه و تجربههای زیسته، با لایههای متکثر معرفت آشنا میشوند، نهاد روحانیت نمیتواند با اتکای صرف بر احادیث غیرمستند و بازتولید اسطورههای مذهبی، اقتدار گذشته را حفظ کند.
🔸آیندۀ دینداری، در گرو بازتعریف «عالم دینی» است: عالمی که نه قصهگو، که تحلیلگر باشد؛ نه فقط ناقل حدیث، بلکه ناقد معنا. روزگار قصهگویی به سر آمده؛ دوران معرفت آغاز شده است.
https://t.me/dineaqlani
19.04.202506:40
🔴 نهاد مسجد و بحران معنا در زیست مدرن شهری
♦️تحلیلی بر اعتراف قالیباف به بیاثری بیش از ۹۰ درصد مساجد تهران
✍️ هوش مصنوعی
🕰 30 فروردین 1404
♦️محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی، در سخنانی بیسابقه به یکی از عمیقترین بحرانهای ساختاری نظام اسلامی اذعان کرد:
♦️این اعتراف، فراتر از یک آمار خشک، پرده از زوال تدریجی سرمایهگذاری چهلساله جمهوری اسلامی بر نهاد مسجد برمیدارد. سخن از شکست یک پروژه ایدئولوژیک است؛ پروژهای که قرار بود مسجد را به «مرکز ثقل زندگی دینی و اجتماعی مردم» تبدیل کند.
♦️۱. از مسجد انقلابی تا ساختمانهای متروک
🔻در گفتمان انقلابی سالهای نخست پس از ۱۳۵۷، مسجد بهعنوان سنگر فرهنگی، پایگاه بسیج، محل تنظیم اعتراضات مردمی، و مرکز تربیت ایدئولوژیک نسل جوان معرفی میشد. بودجههای کلان، تخصیص زمینهای شهری، و حمایتهای حکومتی، مسجد را به نهادی ممتاز در سلسلهمراتب اجتماعی تبدیل کرد.
🔻اما اکنون و پس از چهار دهه، با وجود هزینهکردهای هنگفت و ساخت هزاران متر مربع زیربنا، مسجد به تعبیر قالیباف به بنایی بیروح، خاموش و بیاثر تبدیل شده است. این دگرگونی نه تصادفی، بلکه محصول فروپاشی کارکرد اجتماعی نهاد دینی در دل جامعه شهری مدرن است.
♦️۲. سکولاریزاسیون از پایین: دینگریزی یا نهادگریزی؟
🔻نباید این بحران را صرفاً به دینگریزی تفسیر کرد. بلکه آنچه روی داده، نوعی نهادگریزی دینی است: مردم نه لزوماً از دین، بلکه از نهادهای رسمی دینی که خود را نماینده دین جا میزنند فاصله گرفتهاند.
🔻مساجد در ذهن بخش وسیعی از مردم، به محل سخنرانیهای تکراری، ترویج ایدئولوژی سیاسی، و فضای محافظهکارانهای بدل شدهاند که با زندگی واقعی فاصله دارد.
🔻تجربه جهانی نیز نشان داده است که نهاد دین اگر با تغییرات نسلی، نیازهای فرهنگی و واقعیتهای اقتصادی همگام نشود، به تدریج به «میراثی متروک» بدل میشود؛ چنانکه در بسیاری از کشورهای اروپایی کلیساها تعطیل یا تبدیل به کافه و کتابخانه شدهاند. این پدیده، نشانهی شکست نهاد، نه لزوماً شکست ایمان است.
♦️۳. گسست نسل جدید از مساجد؛ چرا جوانان نمیآیند؟
🔻از منظر جامعهشناسی دین، آنچه مسجد را به نهاد زنده تبدیل میکند، نه فقط معماری و امکانات، بلکه محتوا و کارگزار انسانی آن است. جوان امروز به مسجد نمیآید، چون:
▫️امام جماعت را نمیشناسد، یا نمیپذیرد؛
▫️زبان مسجد را قدیمی و بیارتباط با مسائل روز میداند؛
▫️فعالیتهای مسجد را یکنواخت، غیرخلاق و بیجاذبه مییابد؛
▫️حضور در مسجد را مساوی با مراقبت و کنترل رفتاری میبیند، نه با گفتوگوی آزاد.
🔻قالیباف، در این سخنان، به «عدم کارآمدی» اشاره میکند، اما در لایهای عمیقتر، باید از بحران معنا و شکاف گفتمانی سخن گفت. مسجد نتوانسته با زبان امروز سخن بگوید.
♦️۴. پیامدهای خطرناک غیاب مسجد از زندگی مردم
🔻مسجدی که نتواند در حل بحرانهای اجتماعی، کاهش خشونت، تقویت مشارکت مدنی و ارتقاء گفتوگو نقش ایفا کند، به مرور از حافظه عمومی حذف میشود. این حذف صرفاً مکانی نیست، بلکه معرفتی است:
▫️اعتماد به نهاد دین کاهش مییابد؛
▫️پیامبران جدیدی در فضای مجازی ظهور میکنند؛
▫️گفتمانهای آلترناتیو، از عرفانهای مجازی تا خرافهگرایی نو، جای مسجد را میگیرند.
♦️۵. چه باید کرد؟ راهبردهایی برای نوسازی نهاد مسجد
▫️بازاندیشی در نقش مسجد بهمثابه پلتفرم مدنی دینی، نه ابزار سیاسی؛
▫️جایگزینی مدل امام جماعت سنتی با چهرههایی گفتوگومحور، تخصصگرا و مردمی؛
▫️تبدیل مسجد به فضای گفتوگو، یادگیری، و توانمندسازی اجتماعی، نه فقط عبادتگاه رسمی؛
▫️استقلال بخشی نسبی به مدیریت مساجد از بدنه دولتی و سیاسی.
🔚 جمعبندی: وقتی مسجد، تنها مسجد است
🔻سخنان قالیباف، شاید برای برخی «نقد دروننظام» تلقی شود؛ اما برای ناظران مستقل، اعترافی تلخ است به شکست یکی از نمادهای کلان پروژهی اسلامیسازی اجتماع.
🔻مسجد امروز، بهرغم ظاهر آراسته و متراژهای نجومی، اگر در ذهن و زندگی مردم جایی نداشته باشد، تنها یک ساختمان مذهبی خواهد بود، نه نهاد دینی.
🔻راه نجات مسجد، نه در بازسازی فیزیکی، بلکه در بازآفرینی گفتمانی، ارتباطی و هویتی آن است.
https://t.me/dineaqlani
♦️تحلیلی بر اعتراف قالیباف به بیاثری بیش از ۹۰ درصد مساجد تهران
✍️ هوش مصنوعی
🕰 30 فروردین 1404
♦️محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی، در سخنانی بیسابقه به یکی از عمیقترین بحرانهای ساختاری نظام اسلامی اذعان کرد:
"در تهران کمتر از ده درصد مساجد فعالاند و در زندگی مردم بهمعنای واقعی اثرگذارند."
♦️این اعتراف، فراتر از یک آمار خشک، پرده از زوال تدریجی سرمایهگذاری چهلساله جمهوری اسلامی بر نهاد مسجد برمیدارد. سخن از شکست یک پروژه ایدئولوژیک است؛ پروژهای که قرار بود مسجد را به «مرکز ثقل زندگی دینی و اجتماعی مردم» تبدیل کند.
♦️۱. از مسجد انقلابی تا ساختمانهای متروک
🔻در گفتمان انقلابی سالهای نخست پس از ۱۳۵۷، مسجد بهعنوان سنگر فرهنگی، پایگاه بسیج، محل تنظیم اعتراضات مردمی، و مرکز تربیت ایدئولوژیک نسل جوان معرفی میشد. بودجههای کلان، تخصیص زمینهای شهری، و حمایتهای حکومتی، مسجد را به نهادی ممتاز در سلسلهمراتب اجتماعی تبدیل کرد.
🔻اما اکنون و پس از چهار دهه، با وجود هزینهکردهای هنگفت و ساخت هزاران متر مربع زیربنا، مسجد به تعبیر قالیباف به بنایی بیروح، خاموش و بیاثر تبدیل شده است. این دگرگونی نه تصادفی، بلکه محصول فروپاشی کارکرد اجتماعی نهاد دینی در دل جامعه شهری مدرن است.
♦️۲. سکولاریزاسیون از پایین: دینگریزی یا نهادگریزی؟
🔻نباید این بحران را صرفاً به دینگریزی تفسیر کرد. بلکه آنچه روی داده، نوعی نهادگریزی دینی است: مردم نه لزوماً از دین، بلکه از نهادهای رسمی دینی که خود را نماینده دین جا میزنند فاصله گرفتهاند.
🔻مساجد در ذهن بخش وسیعی از مردم، به محل سخنرانیهای تکراری، ترویج ایدئولوژی سیاسی، و فضای محافظهکارانهای بدل شدهاند که با زندگی واقعی فاصله دارد.
🔻تجربه جهانی نیز نشان داده است که نهاد دین اگر با تغییرات نسلی، نیازهای فرهنگی و واقعیتهای اقتصادی همگام نشود، به تدریج به «میراثی متروک» بدل میشود؛ چنانکه در بسیاری از کشورهای اروپایی کلیساها تعطیل یا تبدیل به کافه و کتابخانه شدهاند. این پدیده، نشانهی شکست نهاد، نه لزوماً شکست ایمان است.
♦️۳. گسست نسل جدید از مساجد؛ چرا جوانان نمیآیند؟
🔻از منظر جامعهشناسی دین، آنچه مسجد را به نهاد زنده تبدیل میکند، نه فقط معماری و امکانات، بلکه محتوا و کارگزار انسانی آن است. جوان امروز به مسجد نمیآید، چون:
▫️امام جماعت را نمیشناسد، یا نمیپذیرد؛
▫️زبان مسجد را قدیمی و بیارتباط با مسائل روز میداند؛
▫️فعالیتهای مسجد را یکنواخت، غیرخلاق و بیجاذبه مییابد؛
▫️حضور در مسجد را مساوی با مراقبت و کنترل رفتاری میبیند، نه با گفتوگوی آزاد.
🔻قالیباف، در این سخنان، به «عدم کارآمدی» اشاره میکند، اما در لایهای عمیقتر، باید از بحران معنا و شکاف گفتمانی سخن گفت. مسجد نتوانسته با زبان امروز سخن بگوید.
♦️۴. پیامدهای خطرناک غیاب مسجد از زندگی مردم
🔻مسجدی که نتواند در حل بحرانهای اجتماعی، کاهش خشونت، تقویت مشارکت مدنی و ارتقاء گفتوگو نقش ایفا کند، به مرور از حافظه عمومی حذف میشود. این حذف صرفاً مکانی نیست، بلکه معرفتی است:
▫️اعتماد به نهاد دین کاهش مییابد؛
▫️پیامبران جدیدی در فضای مجازی ظهور میکنند؛
▫️گفتمانهای آلترناتیو، از عرفانهای مجازی تا خرافهگرایی نو، جای مسجد را میگیرند.
♦️۵. چه باید کرد؟ راهبردهایی برای نوسازی نهاد مسجد
▫️بازاندیشی در نقش مسجد بهمثابه پلتفرم مدنی دینی، نه ابزار سیاسی؛
▫️جایگزینی مدل امام جماعت سنتی با چهرههایی گفتوگومحور، تخصصگرا و مردمی؛
▫️تبدیل مسجد به فضای گفتوگو، یادگیری، و توانمندسازی اجتماعی، نه فقط عبادتگاه رسمی؛
▫️استقلال بخشی نسبی به مدیریت مساجد از بدنه دولتی و سیاسی.
🔚 جمعبندی: وقتی مسجد، تنها مسجد است
🔻سخنان قالیباف، شاید برای برخی «نقد دروننظام» تلقی شود؛ اما برای ناظران مستقل، اعترافی تلخ است به شکست یکی از نمادهای کلان پروژهی اسلامیسازی اجتماع.
🔻مسجد امروز، بهرغم ظاهر آراسته و متراژهای نجومی، اگر در ذهن و زندگی مردم جایی نداشته باشد، تنها یک ساختمان مذهبی خواهد بود، نه نهاد دینی.
🔻راه نجات مسجد، نه در بازسازی فیزیکی، بلکه در بازآفرینی گفتمانی، ارتباطی و هویتی آن است.
https://t.me/dineaqlani
18.04.202515:44
🌕تحلیل خاستگاه پیشبینیهای آخرالزمانی و علل بازتولید مکرر آنها در طول تاریخ
🔸در حاشیۀ پیشبینیهای یک آخرالزمانی برای سال 1404
✍️ جعفر نکونام با همکاری هوش مصنوعی
🕰 29 فروردین 1404
🔶1. خاستگاه تاریخی و اجتماعی اینگونه پیشبینیها
🔸گفتمان آخرالزمانی در ایران، ریشههای تاریخی و اجتماعی عمیقی دارد که فراتر از شور مذهبی فردی است. این پیشبینیها، محصول تعامل پیچیدهای میان عوامل تاریخی، سیاسی، و فرهنگیاند:
▪️ریشههای تاریخی: باور به آخرالزمان و ظهور منجی، در ادیان ابراهیمی سابقهای طولانی دارد. در شیعه، مفهوم انتظار ظهور امام زمان (ع) از قرنهای اولیه اسلامی بهعنوان امیدی برای عدالتخواهی مطرح بود. با این حال، تفسیرهای فاجعهمحور و جنگطلبانه از این مفهوم، اغلب در دورههای بحران (مانند حمله مغول یا صفویه) تقویت شدند، زمانی که مردم در ناامیدی به دنبال نشانههای الهی بودند. پس از انقلاب ۱۳۵۷، این تفسیرها با گفتمان انقلابی پیوند خورد و به ابزاری برای مشروعیتبخشی به قدرت سیاسی تبدیل شد.
▪️خلأهای فکری و رسانهای: نبود فضای آزاد برای نقد، گفتوگوی علمی، و رسانههای مستقل در ایران، زمینه را برای رشد باورهای غیرعقلانی فراهم کرده است. وقتی پرسشگری و تحلیل علمی مجال نمییابد، روایتهای آخرالزمانی بهعنوان توضیحی ساده برای مشکلات پیچیده (فقر، تحریم، انزوا) پذیرفته میشوند. این خلأ، بهویژه در شرایط کنونی ایران (ضعف اقتصادی و فروپاشی محور مقاومت در ۲۰۲۴)، مردم را به سوی امیدهای متافیزیکی سوق داده است.
▪️نیازهای سیاسی حکومت دینی: پس از انقلاب، روحانیت حاکم برای تثبیت قدرت خود به اسطورهسازی نیاز داشت. گفتمان آخرالزمانی، با ارائه روایتی الهی از نقش نظام (بهعنوان مقدمهساز ظهور)، شکستهای سیاسی و اقتصادی را توجیه کرد. عباراتی مانند «تا صاحبالزمان نیاید، وضعیت همین است» یا «سختیها امتحان الهی است» به ابزاری برای تسکین نارضایتیها و تخریب منتقدان (بهعنوان «سفیانی») بدل شد.
▪️نقش تودهسازی: برای حفظ اطاعت تودهها، روحانیت و رسانههای حکومتی بهجای ترویج عقلانیت، به روایات ضعیف، داستانهای منبری، و تفسیرهای شبهعلمی روی آوردند. این رویکرد، جامعهای ساخت که در آن هر حادثهای (از زلزله تا تنش سیاسی) بهعنوان نشانه ظهور تعبیر میشود، و شهروند منتقد جای خود را به «مؤمن منتظر» داد.
🔸این خاستگاهها نشان میدهند که پیشبینیهای آخرالزمانی، نهفقط محصول ایمان فردی، بلکه نتیجه مهندسی فکری و سیاسی برای کنترل جامعه و حفظ اقتدار است.
🔶2. علل بازتولید مکرر چنین پیشبینیها در طول تاریخ
🔸بازتولید مکرر پیشبینیهای آخرالزمانی در ایران و دیگر جوامع، ریشه در عوامل ساختاری و روانشناختی دارد که این گفتمان را به پدیدهای پایدار تبدیل کرده است:
▪️بحرانهای اجتماعی و ناامیدی: در دورههای بحران (مانند تحریمهای فلجکننده، تورم، یا انزوای جهانی ایران در ۲۰۲۵)، مردم به دنبال معنایی برای رنجهای خود هستند. پیشبینیهای آخرالزمانی، با وعده رهایی قریبالوقوع، امیدی کاذب ارائه میکنند. این الگو در تاریخ تکرار شده است.
▪️استفاده سیاسی از دین: حاکمان در جوامع دینی، از باورهای آخرالزمانی برای مشروعیتبخشی به قدرت خود استفاده کردهاند. در ایران با مصادره مفهوم ظهور، هر انتقادی به «ضدیت با فرج» تعبیر شده و سیاستهای ناکارآمد با «امتحان الهی» توجیه گردیده است.
▪️فقدان نقد علمی و گفتوگوی آزاد: وقتی روایات دینی بدون بررسی علمی و تاریخی ترویج میشوند، تفسیرهای جنگطلبانه و غیرعقلانی از مهدویت غالب میشوند. نبود نهادهای مستقل برای نقد این روایات، به بازتولید پیشبینیهای بیاساس منجر شده است. برای مثال، روایات ضعیفی که جنگ و فاجعه را مقدمه ظهور میدانند، بدون ارزیابی، در منابر و رسانهها تکرار میشوند.
▪️روانشناسی تودهها: از منظر روانشناسی اجتماعی، انسانها در شرایط ناامنی به تفکر دوقطبی (خیر و شر) و توهم عظمت (مانند احیای امپراتوری ایران) گرایش دارند. پیشبینیهای آخرالزمانی، با تحریک این نیازها، تودهها را به پذیرش سناریوهای غیرواقعی سوق میدهند. این پدیده، در ایران با احساس تحقیر ناشی از انزوا و تحریم تقویت شده است.
▪️چرخه سرخوردگی و توجیه: وقتی پیشبینیها محقق نمیشوند، آخرالزمانیها با توجیهاتی مانند «بداء» (تغییر اراده الهی) یا «عدم آمادگی مردم» روایت خود را بازسازی میکنند. این چرخه، به دلیل نبود پاسخگویی و نظارت علمی، ادامه مییابد و هر چند وقت یکبار بازتولید میشود.
🔸یادداشتهای مرتبط با انگارۀ حکومت آخرالزمانی
https://t.me/dineaqlani
🔸در حاشیۀ پیشبینیهای یک آخرالزمانی برای سال 1404
✍️ جعفر نکونام با همکاری هوش مصنوعی
🕰 29 فروردین 1404
🔶1. خاستگاه تاریخی و اجتماعی اینگونه پیشبینیها
🔸گفتمان آخرالزمانی در ایران، ریشههای تاریخی و اجتماعی عمیقی دارد که فراتر از شور مذهبی فردی است. این پیشبینیها، محصول تعامل پیچیدهای میان عوامل تاریخی، سیاسی، و فرهنگیاند:
▪️ریشههای تاریخی: باور به آخرالزمان و ظهور منجی، در ادیان ابراهیمی سابقهای طولانی دارد. در شیعه، مفهوم انتظار ظهور امام زمان (ع) از قرنهای اولیه اسلامی بهعنوان امیدی برای عدالتخواهی مطرح بود. با این حال، تفسیرهای فاجعهمحور و جنگطلبانه از این مفهوم، اغلب در دورههای بحران (مانند حمله مغول یا صفویه) تقویت شدند، زمانی که مردم در ناامیدی به دنبال نشانههای الهی بودند. پس از انقلاب ۱۳۵۷، این تفسیرها با گفتمان انقلابی پیوند خورد و به ابزاری برای مشروعیتبخشی به قدرت سیاسی تبدیل شد.
▪️خلأهای فکری و رسانهای: نبود فضای آزاد برای نقد، گفتوگوی علمی، و رسانههای مستقل در ایران، زمینه را برای رشد باورهای غیرعقلانی فراهم کرده است. وقتی پرسشگری و تحلیل علمی مجال نمییابد، روایتهای آخرالزمانی بهعنوان توضیحی ساده برای مشکلات پیچیده (فقر، تحریم، انزوا) پذیرفته میشوند. این خلأ، بهویژه در شرایط کنونی ایران (ضعف اقتصادی و فروپاشی محور مقاومت در ۲۰۲۴)، مردم را به سوی امیدهای متافیزیکی سوق داده است.
▪️نیازهای سیاسی حکومت دینی: پس از انقلاب، روحانیت حاکم برای تثبیت قدرت خود به اسطورهسازی نیاز داشت. گفتمان آخرالزمانی، با ارائه روایتی الهی از نقش نظام (بهعنوان مقدمهساز ظهور)، شکستهای سیاسی و اقتصادی را توجیه کرد. عباراتی مانند «تا صاحبالزمان نیاید، وضعیت همین است» یا «سختیها امتحان الهی است» به ابزاری برای تسکین نارضایتیها و تخریب منتقدان (بهعنوان «سفیانی») بدل شد.
▪️نقش تودهسازی: برای حفظ اطاعت تودهها، روحانیت و رسانههای حکومتی بهجای ترویج عقلانیت، به روایات ضعیف، داستانهای منبری، و تفسیرهای شبهعلمی روی آوردند. این رویکرد، جامعهای ساخت که در آن هر حادثهای (از زلزله تا تنش سیاسی) بهعنوان نشانه ظهور تعبیر میشود، و شهروند منتقد جای خود را به «مؤمن منتظر» داد.
🔸این خاستگاهها نشان میدهند که پیشبینیهای آخرالزمانی، نهفقط محصول ایمان فردی، بلکه نتیجه مهندسی فکری و سیاسی برای کنترل جامعه و حفظ اقتدار است.
🔶2. علل بازتولید مکرر چنین پیشبینیها در طول تاریخ
🔸بازتولید مکرر پیشبینیهای آخرالزمانی در ایران و دیگر جوامع، ریشه در عوامل ساختاری و روانشناختی دارد که این گفتمان را به پدیدهای پایدار تبدیل کرده است:
▪️بحرانهای اجتماعی و ناامیدی: در دورههای بحران (مانند تحریمهای فلجکننده، تورم، یا انزوای جهانی ایران در ۲۰۲۵)، مردم به دنبال معنایی برای رنجهای خود هستند. پیشبینیهای آخرالزمانی، با وعده رهایی قریبالوقوع، امیدی کاذب ارائه میکنند. این الگو در تاریخ تکرار شده است.
▪️استفاده سیاسی از دین: حاکمان در جوامع دینی، از باورهای آخرالزمانی برای مشروعیتبخشی به قدرت خود استفاده کردهاند. در ایران با مصادره مفهوم ظهور، هر انتقادی به «ضدیت با فرج» تعبیر شده و سیاستهای ناکارآمد با «امتحان الهی» توجیه گردیده است.
▪️فقدان نقد علمی و گفتوگوی آزاد: وقتی روایات دینی بدون بررسی علمی و تاریخی ترویج میشوند، تفسیرهای جنگطلبانه و غیرعقلانی از مهدویت غالب میشوند. نبود نهادهای مستقل برای نقد این روایات، به بازتولید پیشبینیهای بیاساس منجر شده است. برای مثال، روایات ضعیفی که جنگ و فاجعه را مقدمه ظهور میدانند، بدون ارزیابی، در منابر و رسانهها تکرار میشوند.
▪️روانشناسی تودهها: از منظر روانشناسی اجتماعی، انسانها در شرایط ناامنی به تفکر دوقطبی (خیر و شر) و توهم عظمت (مانند احیای امپراتوری ایران) گرایش دارند. پیشبینیهای آخرالزمانی، با تحریک این نیازها، تودهها را به پذیرش سناریوهای غیرواقعی سوق میدهند. این پدیده، در ایران با احساس تحقیر ناشی از انزوا و تحریم تقویت شده است.
▪️چرخه سرخوردگی و توجیه: وقتی پیشبینیها محقق نمیشوند، آخرالزمانیها با توجیهاتی مانند «بداء» (تغییر اراده الهی) یا «عدم آمادگی مردم» روایت خود را بازسازی میکنند. این چرخه، به دلیل نبود پاسخگویی و نظارت علمی، ادامه مییابد و هر چند وقت یکبار بازتولید میشود.
🔸یادداشتهای مرتبط با انگارۀ حکومت آخرالزمانی
https://t.me/dineaqlani
13.04.202521:32
🌕مصونیت قضایی در نشر اکاذیب دینی
🔸مأموریت الهی به ایرانیان مبنی بر نابودی اسرائیل
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 25 فروردین 1404
🔶۱. مخدوش شدن مرز دین و شبهدین
🔸در دوران معاصر، مرز میان «واقعیات دینی» و «توهمات دینی» به شدت مخدوش شده است. کشف واقعیات دینی، محصول مطالعه، تأمل و اجتهاد علمی است؛ اما تولید توهمات دینی میتواند صرفاً محصول باورهای شخصی، تعصبات مذهبی یا حتی دغدغههای سیاسی باشد. آنچه در گفتمان دینی ایران امروز رخ داده، گسترش روزافزون ادعاهایی است که نه از مسیر علم دینی عبور کردهاند و نه تحت نظارت نهادهای معتبر علمی قرار گرفتهاند.
🔸این وضعیت، به تولد پدیدهای انجامیده که میتوان آن را «شبهدین رسانهای» نامید؛ جریانی که در آن روایتهای عوامانه، قطعینماییهای غیرعلمی و تحلیلهای نادرست تاریخی یا روایی، جایگزین سنت عالمانه فقه و کلام شدهاند.
🔸چهرههایی که بدون تحصیلات و مطالعات آکادمیک، اما با تکیه بر ابزارهای رسانهای، از زبان دین سخن میگویند، یک نظام معنایی جدیدی را شکل دادهاند که در آن «شور» جایگزین «شعور» شده و «ادعا» بر «استدلال» غلبه یافته است.
🔶۲. نشر اکاذیب به نام دین در تریبونهای رسمی
🔸در کلیپ پیوست چند ادعای بیپایه مطرح شده است، از جمله:
▪️الف. خداوند به مردم ایران مأموریت داده است که اسرائیل را نابود کنند.
▪️ب. پیروزی ایران بر اسرائیل «قطعی» است.
▪️ج. این پیروزی، زمینهساز ظهور امام زمان خواهد بود.
🔸هر سه ادعا نهتنها فاقد مبنایند، بلکه از منظر تحلیلی، ترکیبیاند از تمایلات ملیگرایانه، ایدئولوژی ضدصهیونیستی و قرائتی شخصی از مهدویت.
🔸نکته مهم آن است که اینگونه ادعاها، از تریبونهای رسمی منتشر میشوند و این انتشار، نه تنها به رسمیت شناختن آنهاست، بلکه نوعی مشروعیتبخشی نهادینه نیز محسوب میشود.
🔶۳. مصونیت قضایی افراد غیر متخصص در اظهارات دینی
🔸در قوانین ایران، نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی جرم تلقی میشود. اما سؤال اینجاست که چرا برخورد قضایی با انتشار اخبار جعلی در حوزههایی چون پزشکی، اقتصاد یا امنیت ملی جدی است، اما نسبت به اخبار جعلی دینی سکوت اختیار میشود؟
🔸این تبعیض، نشاندهنده نوعی مصونیت نانوشته برای افرادی است که به نشر اکاذیب دینی در توجیه ایدئولوژی رسمی میپردازند.
🔸افزون بر این، نهادهای رسمی رسانهای و فرهنگی نیز به جای پالایش محتوای دینی، در مواردی به تولید و ترویج آن دامن زدهاند. بدین ترتیب، نهتنها زمینهای برای پرسشگری علمی در حوزه دین ایجاد نمیشود، بلکه شاهد نهادینهشدن نوعی شبهدینداری هستیم که در آن، گزارههای غیرمستند، به مثابۀ «حقیقت قطعی» تبلیغ میشوند.
🔸این وضعیت، دو پیامد جدی دارد:
▪️بیاعتمادی نسل جوان به دین عقلانی و استدلالی؛
▪️آمادگی روانی جامعه برای پذیرش اظهارات افراطی یا مخرب تحت عنوان «وعده الهی» یا «تکلیف شرعی».
🔸یادداشتهای مرتبط با انگارۀ حکومت آخرالزمانی
https://t.me/dineaqlani
🔸مأموریت الهی به ایرانیان مبنی بر نابودی اسرائیل
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 25 فروردین 1404
🔶۱. مخدوش شدن مرز دین و شبهدین
🔸در دوران معاصر، مرز میان «واقعیات دینی» و «توهمات دینی» به شدت مخدوش شده است. کشف واقعیات دینی، محصول مطالعه، تأمل و اجتهاد علمی است؛ اما تولید توهمات دینی میتواند صرفاً محصول باورهای شخصی، تعصبات مذهبی یا حتی دغدغههای سیاسی باشد. آنچه در گفتمان دینی ایران امروز رخ داده، گسترش روزافزون ادعاهایی است که نه از مسیر علم دینی عبور کردهاند و نه تحت نظارت نهادهای معتبر علمی قرار گرفتهاند.
🔸این وضعیت، به تولد پدیدهای انجامیده که میتوان آن را «شبهدین رسانهای» نامید؛ جریانی که در آن روایتهای عوامانه، قطعینماییهای غیرعلمی و تحلیلهای نادرست تاریخی یا روایی، جایگزین سنت عالمانه فقه و کلام شدهاند.
🔸چهرههایی که بدون تحصیلات و مطالعات آکادمیک، اما با تکیه بر ابزارهای رسانهای، از زبان دین سخن میگویند، یک نظام معنایی جدیدی را شکل دادهاند که در آن «شور» جایگزین «شعور» شده و «ادعا» بر «استدلال» غلبه یافته است.
🔶۲. نشر اکاذیب به نام دین در تریبونهای رسمی
🔸در کلیپ پیوست چند ادعای بیپایه مطرح شده است، از جمله:
▪️الف. خداوند به مردم ایران مأموریت داده است که اسرائیل را نابود کنند.
▪️ب. پیروزی ایران بر اسرائیل «قطعی» است.
▪️ج. این پیروزی، زمینهساز ظهور امام زمان خواهد بود.
🔸هر سه ادعا نهتنها فاقد مبنایند، بلکه از منظر تحلیلی، ترکیبیاند از تمایلات ملیگرایانه، ایدئولوژی ضدصهیونیستی و قرائتی شخصی از مهدویت.
🔸نکته مهم آن است که اینگونه ادعاها، از تریبونهای رسمی منتشر میشوند و این انتشار، نه تنها به رسمیت شناختن آنهاست، بلکه نوعی مشروعیتبخشی نهادینه نیز محسوب میشود.
🔶۳. مصونیت قضایی افراد غیر متخصص در اظهارات دینی
🔸در قوانین ایران، نشر اکاذیب به قصد تشویش اذهان عمومی جرم تلقی میشود. اما سؤال اینجاست که چرا برخورد قضایی با انتشار اخبار جعلی در حوزههایی چون پزشکی، اقتصاد یا امنیت ملی جدی است، اما نسبت به اخبار جعلی دینی سکوت اختیار میشود؟
🔸این تبعیض، نشاندهنده نوعی مصونیت نانوشته برای افرادی است که به نشر اکاذیب دینی در توجیه ایدئولوژی رسمی میپردازند.
🔸افزون بر این، نهادهای رسمی رسانهای و فرهنگی نیز به جای پالایش محتوای دینی، در مواردی به تولید و ترویج آن دامن زدهاند. بدین ترتیب، نهتنها زمینهای برای پرسشگری علمی در حوزه دین ایجاد نمیشود، بلکه شاهد نهادینهشدن نوعی شبهدینداری هستیم که در آن، گزارههای غیرمستند، به مثابۀ «حقیقت قطعی» تبلیغ میشوند.
🔸این وضعیت، دو پیامد جدی دارد:
▪️بیاعتمادی نسل جوان به دین عقلانی و استدلالی؛
▪️آمادگی روانی جامعه برای پذیرش اظهارات افراطی یا مخرب تحت عنوان «وعده الهی» یا «تکلیف شرعی».
🔸یادداشتهای مرتبط با انگارۀ حکومت آخرالزمانی
https://t.me/dineaqlani
12.04.202504:37
🔍 نقدی بر خودشیفتگی ایدئولوژیک آخرالزمانیها
🔘 در حاشیۀ توجیهات آخرالزمانی دکتر سعید نجفی از ریزشهای دینی
✍️ جعفر نکونام با همکاری هوش مصنوعی
🕰 23 فروردین 1404
🔶۱. خودشیفتگی آخرالزمانیها
🔸یکی از ویژگیهای برجستۀ جریانهای آخرالزمانگرا، خودشیفتگی ایدئولوژیکی آنهاست؛ نوعی ناتوانی در دیدن واقعیتهای اجتماعی، که با توهمات تقدیرگرایانه و خلسههای روایی، جایگزین شده است. حتی زمانی که همان مریدان سابقشان دچار تردید شده و از آنان رویگردان میشوند، یا زمانی که اعتراضات عمومی نسبت به اجبارهای دینی همچون حجاب اجباری اوج میگیرد و زنان به اعتراض، حجاب از سر برمیدارند، این جریانها همچنان واقعیت را انکار کرده و آن را به فال نیک میگیرند.
🔸در نگاه آنان، این اعتراضات نه نشانه شکست گفتمان دین اجباری، بلکه علامتی از غربالگری آخرالزمانی و خالصشدن یاران امام زمان(ع) تعبیر میشود؛ گویی تاریخ با برنامهای مخفی به نفع آنان حرکت میکند و هر مقاومتی، نوعی تأیید پنهان از «طرح الهی» است.
🔶۲. سوءفهم از نصوص و سادهاندیشی در قدرت
🔸در ادبیات روایی شیعه، از یاران خاص امام مهدی(ع) با عدد ۳۱۳ یاد شده است؛ اما آخرالزمانیها با سادهانگاری عوامانه، این عدد را دال بر کفایت مطلق و اقتدار فراجهانی میگیرند.
آنان هرگز از خود نمیپرسند: چگونه ممکن است تنها با ۳۱۳ نفر بر جهانی چند میلیاردی، آن هم از طریق جنگ با شمشیر، سلطه یافت؟
🔸واقعیت آن است که اینان، حتی از سادهترین اقتضائات قدرت در جهان معاصر بیخبرند و ظهور را به یک نبرد فیزیکی در میدان جنگ تنزل میدهند، حال آنکه تحقق عدالت جهانی مستلزم دانش، مدیریت جهانی، رسانه، حکمرانی هوشمند، و سازوکارهای پیچیده اجتماعی است.
🔶۳. انجماد در باورهای کهن، گسست از دانش معاصر
🔸مشکل ریشهای جریان آخرالزمانی، اشراف نداشتن به دانشهای روز و غفلت از تحولات معرفتی عصر مدرن است. آنان در فضایی معرفتی زندگی میکنند که متعلق به بیش از هزار سال پیش است؛ زمانی که شناخت بشر از سیاست، قدرت، جامعه، اقتصاد، و دین در حد اسطوره و روایت باقی مانده بود.
▪️در چنین پارادایمی، قدرت از آسمان نازل میشود نه از نهادهای مدنی؛
▪️عدالت با شمشیر اجرا میشود نه با نظام حقوقی پیچیده؛
▪️یاران موعود، جنگجویانی جانبرکفاند، نه نخبگان بینالمللی با تخصصهای متنوع.
🔸نتیجه این انجماد فکری، تولید تفسیرهای عوامانه، رادیکال و غیرقابل دفاع از مهدویت است؛ تفسیرهایی که نهتنها کارکرد اجتماعی ندارند، بلکه زمینهساز بیاعتمادی عمیق نسل جدید به باورهای دینی نیز میشوند.
🔶۴. نتیجهگیری: از اسطورهسازی تا خودویرانگری
🔸جریانهای آخرالزمانگرا، با ادعای دفاع از دین و انتظار منجی، در عمل به ویرانسازی بنیانهای معرفتی و اخلاقی دینداری معاصر کمک میکنند.
🔸آنان با تعبیرهای وارونه از نشانههای اجتماعی، هر شکستی را پیروزی میخوانند و هر بحرانی را علامت ظهور میشمارند.
📌 اما این پندارهای بیاساس، تنها به تعویق اصلاح دینی، تخریب اعتماد عمومی، و تولید خشونت نمادین در جامعه میانجامد. اگر قرار است ظهور منجی، تجلی عدالت و عقلانیت باشد، راه آن از بازاندیشی در مفاهیم دینی، نقد سنت، و بهروزرسانی باورها بر پایه خرد جمعی و دانش روز میگذرد— نه از سادهاندیشیهای عوامانه، نظیر این که ۳۱۳ یاران خالص که سلاحی جز شمشیر ندارند، برای فتح جهان و تشکیل حکومت واحد جهانی کافی است ولو آن که تمام مردم جهان در مقابل آنان بایستند.
https://t.me/dineaqlani
🔘 در حاشیۀ توجیهات آخرالزمانی دکتر سعید نجفی از ریزشهای دینی
✍️ جعفر نکونام با همکاری هوش مصنوعی
🕰 23 فروردین 1404
🔶۱. خودشیفتگی آخرالزمانیها
🔸یکی از ویژگیهای برجستۀ جریانهای آخرالزمانگرا، خودشیفتگی ایدئولوژیکی آنهاست؛ نوعی ناتوانی در دیدن واقعیتهای اجتماعی، که با توهمات تقدیرگرایانه و خلسههای روایی، جایگزین شده است. حتی زمانی که همان مریدان سابقشان دچار تردید شده و از آنان رویگردان میشوند، یا زمانی که اعتراضات عمومی نسبت به اجبارهای دینی همچون حجاب اجباری اوج میگیرد و زنان به اعتراض، حجاب از سر برمیدارند، این جریانها همچنان واقعیت را انکار کرده و آن را به فال نیک میگیرند.
🔸در نگاه آنان، این اعتراضات نه نشانه شکست گفتمان دین اجباری، بلکه علامتی از غربالگری آخرالزمانی و خالصشدن یاران امام زمان(ع) تعبیر میشود؛ گویی تاریخ با برنامهای مخفی به نفع آنان حرکت میکند و هر مقاومتی، نوعی تأیید پنهان از «طرح الهی» است.
🔶۲. سوءفهم از نصوص و سادهاندیشی در قدرت
🔸در ادبیات روایی شیعه، از یاران خاص امام مهدی(ع) با عدد ۳۱۳ یاد شده است؛ اما آخرالزمانیها با سادهانگاری عوامانه، این عدد را دال بر کفایت مطلق و اقتدار فراجهانی میگیرند.
آنان هرگز از خود نمیپرسند: چگونه ممکن است تنها با ۳۱۳ نفر بر جهانی چند میلیاردی، آن هم از طریق جنگ با شمشیر، سلطه یافت؟
🔸واقعیت آن است که اینان، حتی از سادهترین اقتضائات قدرت در جهان معاصر بیخبرند و ظهور را به یک نبرد فیزیکی در میدان جنگ تنزل میدهند، حال آنکه تحقق عدالت جهانی مستلزم دانش، مدیریت جهانی، رسانه، حکمرانی هوشمند، و سازوکارهای پیچیده اجتماعی است.
🔶۳. انجماد در باورهای کهن، گسست از دانش معاصر
🔸مشکل ریشهای جریان آخرالزمانی، اشراف نداشتن به دانشهای روز و غفلت از تحولات معرفتی عصر مدرن است. آنان در فضایی معرفتی زندگی میکنند که متعلق به بیش از هزار سال پیش است؛ زمانی که شناخت بشر از سیاست، قدرت، جامعه، اقتصاد، و دین در حد اسطوره و روایت باقی مانده بود.
▪️در چنین پارادایمی، قدرت از آسمان نازل میشود نه از نهادهای مدنی؛
▪️عدالت با شمشیر اجرا میشود نه با نظام حقوقی پیچیده؛
▪️یاران موعود، جنگجویانی جانبرکفاند، نه نخبگان بینالمللی با تخصصهای متنوع.
🔸نتیجه این انجماد فکری، تولید تفسیرهای عوامانه، رادیکال و غیرقابل دفاع از مهدویت است؛ تفسیرهایی که نهتنها کارکرد اجتماعی ندارند، بلکه زمینهساز بیاعتمادی عمیق نسل جدید به باورهای دینی نیز میشوند.
🔶۴. نتیجهگیری: از اسطورهسازی تا خودویرانگری
🔸جریانهای آخرالزمانگرا، با ادعای دفاع از دین و انتظار منجی، در عمل به ویرانسازی بنیانهای معرفتی و اخلاقی دینداری معاصر کمک میکنند.
🔸آنان با تعبیرهای وارونه از نشانههای اجتماعی، هر شکستی را پیروزی میخوانند و هر بحرانی را علامت ظهور میشمارند.
📌 اما این پندارهای بیاساس، تنها به تعویق اصلاح دینی، تخریب اعتماد عمومی، و تولید خشونت نمادین در جامعه میانجامد. اگر قرار است ظهور منجی، تجلی عدالت و عقلانیت باشد، راه آن از بازاندیشی در مفاهیم دینی، نقد سنت، و بهروزرسانی باورها بر پایه خرد جمعی و دانش روز میگذرد— نه از سادهاندیشیهای عوامانه، نظیر این که ۳۱۳ یاران خالص که سلاحی جز شمشیر ندارند، برای فتح جهان و تشکیل حکومت واحد جهانی کافی است ولو آن که تمام مردم جهان در مقابل آنان بایستند.
https://t.me/dineaqlani
10.04.202518:53
🔴 مغالطۀ تبعیض حافظه تاریخی در تعامل ایدئولوژیک با آمریکا
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
♦️در میان طیف گسترده مغالطههایی که در گفتمان رسمی جریان دارد، «مغالطۀ تبعیض حافظه تاریخی» از رایجترین و در عین حال پیچیدهترین ابزارهایی است که بهکار گرفته میشود؛ بهویژه در مسئلۀ تعامل با ایالات متحده آمریکا، این مغالطه نه صرفاً یک خطای شناختی، بلکه بخشی از یک مهندسی حافظه بهشمار میرود؛ مهندسیای که هدف آن تحریف حافظۀ جمعی، جهتدهی به افکار عمومی و تثبیت وضعیت تعلیقیِ «نه جنگ، نه صلح» است.
♦️این تبعیض حافظه، نوعی سیاست سیستماتیک در انتخاب، برجستهسازی و سرکوب خاطرات تاریخی است؛ سیاستی که طی آن، حافظۀ جمعی ملت نه با تمامیت خود، بلکه با چینشی گزینشی و فاجعهمحور بازتولید میشود. در این بازی حافظه، برخی وقایع تاریخی بهطور مکرر احضار، و برخی دیگر به عمد فراموش میشوند. نتیجهاش آن است که ذهن جامعه، تنها خاطراتی خاص را ـ که عموماً حامل تهدید، خیانت یا فروپاشیاند ـ به یاد میآورد، و دیگر خاطرات که حامل تعامل، ترمیم و بازسازیاند، به حاشیه رانده میشوند.
📌 1. سازوکار مغالطۀ تبعیض حافظه تاریخی
♦️در گفتمان رسمی، بهمحض طرح موضوع مذاکره یا توافق با آمریکا، بلافاصله وقایعی خاص و فاجعهبار به سطح حافظه عمومی فراخوانده میشود؛ وقایعی چون:
🔻کودتای ۲۸ مرداد و نقش آمریکا در سرنگونی دولت ملی مصدق
🔻سقوط قذافی پس از معامله هستهای لیبی
🔻اشغال نظامی عراق و بحران پایانناپذیر افغانستان
♦️این وقایع، بهطور دائمی و هدفمند در رسانههای رسمی، خطبههای نماز جمعه، بیانیههای سیاسی و حتی کتب درسی بازتولید میشوند. اما همزمان، حافظۀ تاریخی جامعه نسبت به الگوهای موفق تعامل با غرب بهشدت سرکوب میشود؛ از جمله:
🔻بازسازی کرهجنوبی پس از جنگ داخلی با اتکا بر پیمانهای راهبردی با آمریکا
🔻توسعه ژاپن پس از جنگ جهانی دوم در سایۀ توافقات امنیتی با ایالات متحده
🔻همکاریهای اقتصادی و نظامی کشورهای شورای همکاری خلیج فارس با غرب
🔻تعامل محدود اما تعیینکنندۀ چین با آمریکا در دهۀ ۱۹۷۰ برای خروج از انزوا
♦️فراموشی گزینشی این الگوهای متکثر، همان چیزی است که باید آن را «مغالطۀ تبعیض حافظه تاریخی» نامید؛ یعنی برجستهسازی گزینشی وقایع تلخ برای توجیه سیاستهای تقابلی، و همزمان، حذف نمونههای موفق برای محرومسازی افکار عمومی از قضاوت عقلانی و تطبیقی.
📌 2. کارکرد ایدئولوژیک مغالطۀ تبعیض حافظه تاریخی
♦️مغالطۀ تبعیض حافظه، صرفاً ابزار تحلیلی نیست، بلکه کارکردی ایدئولوژیک دارد. در گفتمان رسمی، این مغالطه سه کارکرد عمده ایفا میکند:
🔻تولید ترس ساختاری از تعامل: جامعه چنان آموزش داده میشود که هرگونه تعامل با غرب را معادل تسلیم، خیانت یا فروپاشی تفسیر کند.
🔻مشروعسازی تقابل مداوم: سیاستهای هزینهزای تقابلمحور ـ همچون ادامۀ تحریم، توسعه فعالیتهای نظامی یا مداخلات منطقهای ـ نه از زاویۀ منافع ملی، بلکه با ارجاع به خاطرات تراژیک توجیه میشوند.
🔻تثبیت وضعیت تعلیق و بحران دائمی: این وضعیت خاکستری «نه جنگ، نه صلح» بهویژه برای حلقههای خاصی از قدرت، سودمند است؛ چرا که بحران، تحریم و دشمنسازی، بستر بقای سیاسی آنان را فراهم میکند.
📌 3. بازسازی حافظۀ تاریخی در گفتمان پساایدئولوژیک
♦️در گفتمان پساایدئولوژیک، لازم است که حافظۀ تاریخی جامعه، نه بر اساس تحمیل گزینشی، بلکه با رویکرد تحلیلی، تطبیقی و چندلایه بازسازی شود. این گفتمان، بر تقویت عقلانیت استراتژیک و بازخوانی تجربه جهانی متکی است. از این رو، بهجای ارعاب جامعه با خاطرات تکراری، باید از تجربیات متنوع تاریخی ـ اعم از تلخ و موفق ـ یاد کرد، همچون:
🔻مذاکرات نیکسون با مائو (۱۹۷۲): که سرآغاز خروج چین از انزوا بود
🔻سازوکار بازسازی آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم: مبتنی بر تعامل واقعگرایانه با ایالات متحده
🔻مدیریت روابط راهبردی و در عین حال رقابتیِ چین با آمریکا در دهههای اخیر
♦️بازخوانی این تجربهها، به بازتعریف «تعامل» کمک میکند: نه بهمثابۀ عقبنشینی، بلکه بهعنوان ابزاری برای بقای هوشمندانه در جهانی چندقطبی و پرریسک.
🔚 4. نتیجهگیری: حافظه، ابزار قدرت یا امکان رهایی؟
♦️تا زمانی که حافظۀ جمعی جامعه در گرو مهندسی حافظه و سیاستهای گزینشی بماند، هیچ تصمیمگیری ملی و عقلانیای ممکن نیست. سیاستورزی مبتنی بر ترس، ما را یا به سوی قهرمانسازیهای واهی میکشاند، یا به اسارت خاطرات فاجعهبار گذشته.
♦️رهایی از این تبعیض حافظه تاریخی، نخستین گام برای عبور از گفتمان ایدئولوژیک و ورود به قلمرو سیاست واقعگرایانه است؛ سیاستی که نه مجذوب نوستالژی گذشته است، و نه اسیر کابوس فروپاشی، بلکه بر تحلیل تطبیقی، فهم منافع ملی، و بهرهگیری هوشمندانه از تجربه جهانی استوار است.
https://t.me/dineaqlani
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 ۲۱ فروردین ۱۴۰۴
♦️در میان طیف گسترده مغالطههایی که در گفتمان رسمی جریان دارد، «مغالطۀ تبعیض حافظه تاریخی» از رایجترین و در عین حال پیچیدهترین ابزارهایی است که بهکار گرفته میشود؛ بهویژه در مسئلۀ تعامل با ایالات متحده آمریکا، این مغالطه نه صرفاً یک خطای شناختی، بلکه بخشی از یک مهندسی حافظه بهشمار میرود؛ مهندسیای که هدف آن تحریف حافظۀ جمعی، جهتدهی به افکار عمومی و تثبیت وضعیت تعلیقیِ «نه جنگ، نه صلح» است.
♦️این تبعیض حافظه، نوعی سیاست سیستماتیک در انتخاب، برجستهسازی و سرکوب خاطرات تاریخی است؛ سیاستی که طی آن، حافظۀ جمعی ملت نه با تمامیت خود، بلکه با چینشی گزینشی و فاجعهمحور بازتولید میشود. در این بازی حافظه، برخی وقایع تاریخی بهطور مکرر احضار، و برخی دیگر به عمد فراموش میشوند. نتیجهاش آن است که ذهن جامعه، تنها خاطراتی خاص را ـ که عموماً حامل تهدید، خیانت یا فروپاشیاند ـ به یاد میآورد، و دیگر خاطرات که حامل تعامل، ترمیم و بازسازیاند، به حاشیه رانده میشوند.
📌 1. سازوکار مغالطۀ تبعیض حافظه تاریخی
♦️در گفتمان رسمی، بهمحض طرح موضوع مذاکره یا توافق با آمریکا، بلافاصله وقایعی خاص و فاجعهبار به سطح حافظه عمومی فراخوانده میشود؛ وقایعی چون:
🔻کودتای ۲۸ مرداد و نقش آمریکا در سرنگونی دولت ملی مصدق
🔻سقوط قذافی پس از معامله هستهای لیبی
🔻اشغال نظامی عراق و بحران پایانناپذیر افغانستان
♦️این وقایع، بهطور دائمی و هدفمند در رسانههای رسمی، خطبههای نماز جمعه، بیانیههای سیاسی و حتی کتب درسی بازتولید میشوند. اما همزمان، حافظۀ تاریخی جامعه نسبت به الگوهای موفق تعامل با غرب بهشدت سرکوب میشود؛ از جمله:
🔻بازسازی کرهجنوبی پس از جنگ داخلی با اتکا بر پیمانهای راهبردی با آمریکا
🔻توسعه ژاپن پس از جنگ جهانی دوم در سایۀ توافقات امنیتی با ایالات متحده
🔻همکاریهای اقتصادی و نظامی کشورهای شورای همکاری خلیج فارس با غرب
🔻تعامل محدود اما تعیینکنندۀ چین با آمریکا در دهۀ ۱۹۷۰ برای خروج از انزوا
♦️فراموشی گزینشی این الگوهای متکثر، همان چیزی است که باید آن را «مغالطۀ تبعیض حافظه تاریخی» نامید؛ یعنی برجستهسازی گزینشی وقایع تلخ برای توجیه سیاستهای تقابلی، و همزمان، حذف نمونههای موفق برای محرومسازی افکار عمومی از قضاوت عقلانی و تطبیقی.
📌 2. کارکرد ایدئولوژیک مغالطۀ تبعیض حافظه تاریخی
♦️مغالطۀ تبعیض حافظه، صرفاً ابزار تحلیلی نیست، بلکه کارکردی ایدئولوژیک دارد. در گفتمان رسمی، این مغالطه سه کارکرد عمده ایفا میکند:
🔻تولید ترس ساختاری از تعامل: جامعه چنان آموزش داده میشود که هرگونه تعامل با غرب را معادل تسلیم، خیانت یا فروپاشی تفسیر کند.
🔻مشروعسازی تقابل مداوم: سیاستهای هزینهزای تقابلمحور ـ همچون ادامۀ تحریم، توسعه فعالیتهای نظامی یا مداخلات منطقهای ـ نه از زاویۀ منافع ملی، بلکه با ارجاع به خاطرات تراژیک توجیه میشوند.
🔻تثبیت وضعیت تعلیق و بحران دائمی: این وضعیت خاکستری «نه جنگ، نه صلح» بهویژه برای حلقههای خاصی از قدرت، سودمند است؛ چرا که بحران، تحریم و دشمنسازی، بستر بقای سیاسی آنان را فراهم میکند.
📌 3. بازسازی حافظۀ تاریخی در گفتمان پساایدئولوژیک
♦️در گفتمان پساایدئولوژیک، لازم است که حافظۀ تاریخی جامعه، نه بر اساس تحمیل گزینشی، بلکه با رویکرد تحلیلی، تطبیقی و چندلایه بازسازی شود. این گفتمان، بر تقویت عقلانیت استراتژیک و بازخوانی تجربه جهانی متکی است. از این رو، بهجای ارعاب جامعه با خاطرات تکراری، باید از تجربیات متنوع تاریخی ـ اعم از تلخ و موفق ـ یاد کرد، همچون:
🔻مذاکرات نیکسون با مائو (۱۹۷۲): که سرآغاز خروج چین از انزوا بود
🔻سازوکار بازسازی آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم: مبتنی بر تعامل واقعگرایانه با ایالات متحده
🔻مدیریت روابط راهبردی و در عین حال رقابتیِ چین با آمریکا در دهههای اخیر
♦️بازخوانی این تجربهها، به بازتعریف «تعامل» کمک میکند: نه بهمثابۀ عقبنشینی، بلکه بهعنوان ابزاری برای بقای هوشمندانه در جهانی چندقطبی و پرریسک.
🔚 4. نتیجهگیری: حافظه، ابزار قدرت یا امکان رهایی؟
♦️تا زمانی که حافظۀ جمعی جامعه در گرو مهندسی حافظه و سیاستهای گزینشی بماند، هیچ تصمیمگیری ملی و عقلانیای ممکن نیست. سیاستورزی مبتنی بر ترس، ما را یا به سوی قهرمانسازیهای واهی میکشاند، یا به اسارت خاطرات فاجعهبار گذشته.
♦️رهایی از این تبعیض حافظه تاریخی، نخستین گام برای عبور از گفتمان ایدئولوژیک و ورود به قلمرو سیاست واقعگرایانه است؛ سیاستی که نه مجذوب نوستالژی گذشته است، و نه اسیر کابوس فروپاشی، بلکه بر تحلیل تطبیقی، فهم منافع ملی، و بهرهگیری هوشمندانه از تجربه جهانی استوار است.
https://t.me/dineaqlani
07.04.202516:42
🌕 وصف اسطورهای فاطمه(س)
🔸در کتاب «الآل» آمده است که فرمود:
https://t.me/dineaqlani
🔸در کتاب «الآل» آمده است که فرمود:
هنگامی که خداوند آدم و حوّا را آفرید، آن دو در بهشت به تکبّر و تبختر راه رفتند. آدم به حوّا گفت: «خداوند هیچ آفریدهای زیباتر از ما نیافریده است.»
پس خداوند به جبرئیل وحی کرد: «بندهام را به فردوس اعلی ببر.»
هنگامی که وارد فردوس شدند، نگاهی به دختری انداختند که بر فرشی از فرشهای بهشت نشسته بود. بر سرش تاجی از نور بود، در گوشهایش گوشوارههایی از نور، و بهسبب نور صورتش سراسر بهشت درخشان شده بود.
آدم گفت: «ای محبوبم جبرئیل! این دختر کیست که بهشت از زیبایی چهرهاش روشن شده است؟»
جبرئیل گفت: «این فاطمه دختر محمد، پیامبری از نسل توست که در آخرالزمان خواهد آمد.»
آدم گفت: «این تاجی که بر سر اوست چیست؟»
جبرئیل گفت: «همسر اوست: علی بن ابیطالب علیهالسلام.»
آدم پرسید: «این گوشوارههایی که در گوش اوست چیست؟»
جبرئیل پاسخ داد: «دو فرزند او، حسن و حسین هستند.»
آدم گفت: «آیا اینان پیش از من آفریده شدهاند؟»
جبرئیل پاسخ داد: «آنان پیش از تو در علم پنهان خداوند موجود بودند، چهار هزار سال پیش از آنکه تو آفریده شوی.»
https://t.me/dineaqlani
19.04.202506:21
🔴تحلیل وفاداری بیچونوچرا در منظومه فکری آخرالزمانیهای شیعه حکومتی
♦️در حاشیۀ اظهارات کیسان ابوعمره در زمینۀ اطاعت محض از حضرت آقا
✍️ هوش مصنوعی
🕰 30 فروردین 1404
🔻تحلیل زیر، تلاش دارد خاستگاه معرفتی، کارکرد روانی، و پیامدهای اجتماعی-سیاسی این نوع از اطاعتگرایی را بهطور دقیق و ساختاری واکاوی کند.
📍۱. صورتبندی متنی: اطاعت بدون چونوچرا، فرمانپذیری مقدس
🔻نویسنده این یادداشت با لحنی صادقانه اما سادهلوحانه، مدعی است که حتی اگر سخنان یا رفتارهای رهبر جمهوری اسلامی را درک نکند، باز هم بدون چونوچرا آن را میپذیرد و به آن عمل میکند. جمله کلیدی او این است:
🔻این موضعگیری، به لحاظ روانشناختی، تسلیم کامل عقل فردی در برابر اقتدار کاریزماتیک است؛ و از نظر سیاسی، حذف کامل حوزۀ گفتمان نقد و مسئولیتپذیری جمعی را به دنبال دارد.
📍۲. خاستگاه فکری: آمیختگی خرافههای آخرالزمانی با سیاست شیعی
🔻مبنای چنین اطاعتی، صرفاً یک تصمیم شخصی یا سبک تربیتی نیست، بلکه ریشه در ساختار گفتمانیای دارد که «ولیفقیه» را نه بهعنوان یک رهبر سیاسی، بلکه بهمثابه سایهای از امام معصوم معرفی میکند.
🔻در این چارچوب:
▫️رهبر، حتی اگر تصمیمی غیرمنتظره بگیرد، مثل صلح با عربستان یا آمریکا، مؤمنان وظیفه دارند آن را نه تحلیل، بلکه اطاعت کنند؛
▫️چون اساساً نقش مردم در این گفتمان، تحلیل نیست، بلکه تسلیم است؛
▫️و چون ظهور نزدیک است، هر شک و سؤالی، ممکن است از «اردوگاه سفیانی» بودن حکایت کند.
📍۳. الگوی معنایی: تطهیر تناقضات با تمثیلهای عاشورایی
🔻وقتی تناقضی بین مواضع گذشته و حال رهبری به چشم میخورد، مثلاً قبلاً سعودیها بدترین حکومت معرفی میشدند و حالا مذاکره با آنها مجاز شمرده میشود، نویسنده از یک ترفند رایج در گفتمان دینی استفاده میکند: رجوع به داستان حر در کربلا.
🔻او مینویسد:
🔻در این تفسیر، سیاست بینالمللی ایران با قصه حر و کربلا پیوند میخورد تا تغییر جهت سیاسی نه تنها مشروع، بلکه مقدس جلوه کند. این تکنیک روایی، برای عقیمسازی هر نوع پرسشگری یا محاسبهی عقلانی به کار میرود.
📍۴. پیامدهای معرفتی و اجتماعی
▫️الف. نابودی عقل فردی: در چنین رویکردی، عقلانیت شهروندی جای خود را به عبودیت سیاسی میدهد. شخص میآموزد که شک نکند، تحلیل نکند، و فقط اطاعت کند. این رویکرد، شهروند فعال را به مرید منفعل بدل میسازد.
▫️ب. رواج بیمسئولیتی سیاسی: اگر همه چیز به «تقدس تصمیمات رهبری» گره بخورد، هیچکس مسئول پیامدهای فاجعهبار تصمیمات اشتباه نخواهد بود. فقر، بحران، جنگ، و شکست، همه به «مصلحتی فراتر از عقل ما» نسبت داده میشوند.
▫️ج. حذف امکان تغییر: وقتی «فرمانروا» معصوم فرض شود، مسیر اصلاح و تحول نیز مسدود خواهد شد. در چنین جامعهای، نقد به خیانت، و تحلیل به گمراهی تعبیر میشود.
📍۵. نتیجهگیری: اهمیت این نوشته
🔻این نوشته بهظاهر ساده، عصارۀ یک نظام اعتقادی کامل است که حکومت را مقدس، مخالفت را گناه، و اطاعت را عبادت میبیند. چنین نگرشی، بهویژه در گفتمان آخرالزمانی، بازتولیدگر خردستیزی نهادمند است و توان فکری جامعه را در حل بحرانهای واقعی فلج میکند.
⛔️ اگر روزی «هرچه حضرت آقا گفت» تبدیل به اصل مطلق زندگی شود، دیگر هیچ مرزی میان انسان و ماشین اطاعتگر باقی نمیماند.
https://t.me/dineaqlani
♦️در حاشیۀ اظهارات کیسان ابوعمره در زمینۀ اطاعت محض از حضرت آقا
✍️ هوش مصنوعی
🕰 30 فروردین 1404
🔻تحلیل زیر، تلاش دارد خاستگاه معرفتی، کارکرد روانی، و پیامدهای اجتماعی-سیاسی این نوع از اطاعتگرایی را بهطور دقیق و ساختاری واکاوی کند.
📍۱. صورتبندی متنی: اطاعت بدون چونوچرا، فرمانپذیری مقدس
🔻نویسنده این یادداشت با لحنی صادقانه اما سادهلوحانه، مدعی است که حتی اگر سخنان یا رفتارهای رهبر جمهوری اسلامی را درک نکند، باز هم بدون چونوچرا آن را میپذیرد و به آن عمل میکند. جمله کلیدی او این است:
«اگه یک حرف یا حرکت حضرت آقا رو نتونستم بفهمم یا درک کنم، به خودم بگم لال شو، فقط بگو چشم.»
🔻این موضعگیری، به لحاظ روانشناختی، تسلیم کامل عقل فردی در برابر اقتدار کاریزماتیک است؛ و از نظر سیاسی، حذف کامل حوزۀ گفتمان نقد و مسئولیتپذیری جمعی را به دنبال دارد.
📍۲. خاستگاه فکری: آمیختگی خرافههای آخرالزمانی با سیاست شیعی
🔻مبنای چنین اطاعتی، صرفاً یک تصمیم شخصی یا سبک تربیتی نیست، بلکه ریشه در ساختار گفتمانیای دارد که «ولیفقیه» را نه بهعنوان یک رهبر سیاسی، بلکه بهمثابه سایهای از امام معصوم معرفی میکند.
🔻در این چارچوب:
▫️رهبر، حتی اگر تصمیمی غیرمنتظره بگیرد، مثل صلح با عربستان یا آمریکا، مؤمنان وظیفه دارند آن را نه تحلیل، بلکه اطاعت کنند؛
▫️چون اساساً نقش مردم در این گفتمان، تحلیل نیست، بلکه تسلیم است؛
▫️و چون ظهور نزدیک است، هر شک و سؤالی، ممکن است از «اردوگاه سفیانی» بودن حکایت کند.
📍۳. الگوی معنایی: تطهیر تناقضات با تمثیلهای عاشورایی
🔻وقتی تناقضی بین مواضع گذشته و حال رهبری به چشم میخورد، مثلاً قبلاً سعودیها بدترین حکومت معرفی میشدند و حالا مذاکره با آنها مجاز شمرده میشود، نویسنده از یک ترفند رایج در گفتمان دینی استفاده میکند: رجوع به داستان حر در کربلا.
🔻او مینویسد:
«حر وقتی برگشت و توبه کرد، کسی از یاران حضرت یقشو گرفت؟»
🔻در این تفسیر، سیاست بینالمللی ایران با قصه حر و کربلا پیوند میخورد تا تغییر جهت سیاسی نه تنها مشروع، بلکه مقدس جلوه کند. این تکنیک روایی، برای عقیمسازی هر نوع پرسشگری یا محاسبهی عقلانی به کار میرود.
📍۴. پیامدهای معرفتی و اجتماعی
▫️الف. نابودی عقل فردی: در چنین رویکردی، عقلانیت شهروندی جای خود را به عبودیت سیاسی میدهد. شخص میآموزد که شک نکند، تحلیل نکند، و فقط اطاعت کند. این رویکرد، شهروند فعال را به مرید منفعل بدل میسازد.
▫️ب. رواج بیمسئولیتی سیاسی: اگر همه چیز به «تقدس تصمیمات رهبری» گره بخورد، هیچکس مسئول پیامدهای فاجعهبار تصمیمات اشتباه نخواهد بود. فقر، بحران، جنگ، و شکست، همه به «مصلحتی فراتر از عقل ما» نسبت داده میشوند.
▫️ج. حذف امکان تغییر: وقتی «فرمانروا» معصوم فرض شود، مسیر اصلاح و تحول نیز مسدود خواهد شد. در چنین جامعهای، نقد به خیانت، و تحلیل به گمراهی تعبیر میشود.
📍۵. نتیجهگیری: اهمیت این نوشته
🔻این نوشته بهظاهر ساده، عصارۀ یک نظام اعتقادی کامل است که حکومت را مقدس، مخالفت را گناه، و اطاعت را عبادت میبیند. چنین نگرشی، بهویژه در گفتمان آخرالزمانی، بازتولیدگر خردستیزی نهادمند است و توان فکری جامعه را در حل بحرانهای واقعی فلج میکند.
⛔️ اگر روزی «هرچه حضرت آقا گفت» تبدیل به اصل مطلق زندگی شود، دیگر هیچ مرزی میان انسان و ماشین اطاعتگر باقی نمیماند.
https://t.me/dineaqlani
15.04.202516:09
🌕 تحلیل رویکرد دوگانه جمهوری اسلامی ایران نسبت به اسرائیل و روسیه
✍️ جعفر نکونام با همکاری هوش مصنوعی
🕰 ۲۶ فروردین ۱۴۰۴
🔶۱. دشمنسازی گزینشی: اسرائیل در برابر روسیه
🔸سیاست خارجی جمهوری اسلامی، بیش از آنکه بر تحلیل واقعگرایانه منافع ملی استوار باشد، بر نوعی دشمنسازی هویتی و گزینشی بنا شده است.
▪️اسرائیل؛ نماد شر مطلق: در گفتمان جمهوری اسلامی، اسرائیل نه صرفاً یک کشور، بلکه نماد استعمار، صهیونیسم و دشمنی با اسلام معرفی شده است. این تصویر، که ریشه در آرمانهای انقلابی و ضدغربی دارد، به شکلی نظاممند در رسانهها، آموزش عمومی و مناسبات سیاسی بازتولید شده است.
▪️روسیه؛ شریک راهبردی: در مقابل، امپراتوری روسیه که در دو قرارداد تحمیلی در قرن نوزدهم، اراضی گستردهای از ایران را اشغال کرد، نهتنها در گفتمان رسمی نظام جایی در ردیف دشمنان نیافت، بلکه در دوران معاصر به یکی از شرکای استراتژیک ایران در حوزه نظامی و سیاسی بدل شده است. این رویکرد، بازتابی از اولویتبندیهای ایدئولوژیک در برابر منافع تاریخی و ملی است.
▪️توجیه این دوگانگی: اسرائیل، با پیوندهایی آشکار با غرب، بهعنوان دشمنی هویتی برای توجیه تقابل با غرب و تغذیه گفتمان مقاومت انتخاب شد. در حالی که روسیه، بهعنوان ضد غرب، از نقد تاریخی معاف گشته و در سایه «مصلحتسنجی استراتژیک» قرار گرفته است.
🔶۲. تقابل با اسرائیل: هزینههای گزاف، دستاوردهای ناچیز
🔸با تعریف منافع ملی بهعنوان حفظ تمامیت ارضی، رفاه اقتصادی، ثبات سیاسی و بهبود زندگی مردم، میتوان گفت دشمنی دائمی با اسرائیل، برای ایران هزینههای فراوان و دستاوردهایی بسیار محدود داشته است.
▪️تحریم و انزوا: سیاست تقابل با اسرائیل، ایران را در برابر بلوک غرب قرار داده و به اعمال شدیدترین تحریمهای اقتصادی منجر شده است؛ تحریمهایی که پیامدهای ملموسی چون تورم مزمن، بیکاری گسترده و کاهش سرمایهگذاری را به دنبال داشتهاند.
▪️نظامیسازی کشور و منطقه: این دشمنی، به تقویت ساختارهای نظامی و امنیتی در داخل و تمرکز بودجه عمومی بر صنایع دفاعی و حمایتهای نیابتی انجامیده است؛ در حالی که نیازهای اجتماعی مانند بهداشت، آموزش و رفاه عمومی به حاشیه رانده شدهاند.
▪️حمایت از بازیگران نیابتی: حمایت مالی و نظامی از گروههایی مانند حماس، حزبالله و حوثیها میلیاردها دلار از منابع کشور را مصرف کرده، بیآنکه به تضعیف واقعی اسرائیل یا احقاق حقوق فلسطینیان بینجامد. فروپاشی این گروهها در سال ۲۰۲۴ نشانهای روشن از ناکارآمدی این استراتژی بود.
▪️بینتیجهگی برای فلسطین: اقدامات خصمانه علیه اسرائیل، نهتنها هیچ تحولی در وضعیت فلسطینیان ایجاد نکرده، بلکه بهانهای برای سرکوب شدیدتر آنان و افزایش مداخلات نظامی شده است. حمله طوفان الاقصی (۲۰۲۳) بهمثابه اوج این تقابل، بیش از آنکه اسرائیل را متضرر کند، موجب فاجعه انسانی در غزه شد.
🔶۳. قفقاز، سرزمین اشغالی فراموششده
🔸اشغال سرزمینهای ایرانی توسط روسیه، یکی از فاجعهبارترین حوادث تاریخ معاصر کشور بوده است. با این حال، این موضوع در حافظه ملی و گفتمان رسمی جمهوری اسلامی حضور کمرنگی دارد.
▪️حذف از حافظۀ تاریخی: در حالی که موضوع فلسطین بهصورت گسترده در نظام آموزشی، تبلیغاتی و سیاسی جمهوری اسلامی برجسته شده، مسئله قفقاز به حاشیه رانده شده و نسلهای جدید کمتر از آن آگاهی دارند.
▪️تناقض عدالتخواهی: اگر سیاست نظام بر «مبارزه با اشغالگری» استوار است، چرا اشغال تاریخی قفقاز از سوی روسیه نقد نمیشود؟ چرا سرزمینهای جداشده ایران اهمیتی کمتر از فلسطین یافتهاند؟
▪️اهمیت عددی و نمادین: قفقاز، نهتنها از نظر وسعت (یازده برابر فلسطین)، بلکه از منظر پیوست تاریخی، فرهنگی و تمدنی با ایران، از جایگاهی بسیار ریشهدارتر برخوردار بود. سکوت در برابر این فاجعه، نشاندهنده ترجیح مصلحتهای ایدئولوژیک بر وجدان تاریخی و عدالتخواهی ملی است.
🔶۴. پیامدهای دوگانگی سیاست خارجی
🔸این رویکرد دوگانه، در سطوح مختلف اجتماعی و سیاسی، پیامدهای ژرفی بر جای گذاشته است:
▪️کاهش اعتماد عمومی: شهروندان، بهویژه جوانان، تناقض در اولویتبندی دشمنان را درک میکنند و این امر موجب تضعیف اعتماد به گفتمان رسمی و مشروعیت نظام میشود.
▪️نارضایتی اجتماعی: تخصیص منابع کشور به آرمانهایی فراتر از مرزهای ملی، موجب تعمیق فقر، انزوای بینالمللی و افزایش نارضایتی عمومی شده است.
▪️بحران مشروعیت و هویت: گسست میان منافع واقعی مردم و اهداف اعلامشده نظام، مشروعیت ایدئولوژیک را در معرض تردید قرار داده و بسترهای بیثباتی اجتماعی را فراهم کرده است.
🔸یادداشتهای مربوط به مسئلۀ فلسطین
https://t.me/dineaqlani
✍️ جعفر نکونام با همکاری هوش مصنوعی
🕰 ۲۶ فروردین ۱۴۰۴
🔶۱. دشمنسازی گزینشی: اسرائیل در برابر روسیه
🔸سیاست خارجی جمهوری اسلامی، بیش از آنکه بر تحلیل واقعگرایانه منافع ملی استوار باشد، بر نوعی دشمنسازی هویتی و گزینشی بنا شده است.
▪️اسرائیل؛ نماد شر مطلق: در گفتمان جمهوری اسلامی، اسرائیل نه صرفاً یک کشور، بلکه نماد استعمار، صهیونیسم و دشمنی با اسلام معرفی شده است. این تصویر، که ریشه در آرمانهای انقلابی و ضدغربی دارد، به شکلی نظاممند در رسانهها، آموزش عمومی و مناسبات سیاسی بازتولید شده است.
▪️روسیه؛ شریک راهبردی: در مقابل، امپراتوری روسیه که در دو قرارداد تحمیلی در قرن نوزدهم، اراضی گستردهای از ایران را اشغال کرد، نهتنها در گفتمان رسمی نظام جایی در ردیف دشمنان نیافت، بلکه در دوران معاصر به یکی از شرکای استراتژیک ایران در حوزه نظامی و سیاسی بدل شده است. این رویکرد، بازتابی از اولویتبندیهای ایدئولوژیک در برابر منافع تاریخی و ملی است.
▪️توجیه این دوگانگی: اسرائیل، با پیوندهایی آشکار با غرب، بهعنوان دشمنی هویتی برای توجیه تقابل با غرب و تغذیه گفتمان مقاومت انتخاب شد. در حالی که روسیه، بهعنوان ضد غرب، از نقد تاریخی معاف گشته و در سایه «مصلحتسنجی استراتژیک» قرار گرفته است.
🔶۲. تقابل با اسرائیل: هزینههای گزاف، دستاوردهای ناچیز
🔸با تعریف منافع ملی بهعنوان حفظ تمامیت ارضی، رفاه اقتصادی، ثبات سیاسی و بهبود زندگی مردم، میتوان گفت دشمنی دائمی با اسرائیل، برای ایران هزینههای فراوان و دستاوردهایی بسیار محدود داشته است.
▪️تحریم و انزوا: سیاست تقابل با اسرائیل، ایران را در برابر بلوک غرب قرار داده و به اعمال شدیدترین تحریمهای اقتصادی منجر شده است؛ تحریمهایی که پیامدهای ملموسی چون تورم مزمن، بیکاری گسترده و کاهش سرمایهگذاری را به دنبال داشتهاند.
▪️نظامیسازی کشور و منطقه: این دشمنی، به تقویت ساختارهای نظامی و امنیتی در داخل و تمرکز بودجه عمومی بر صنایع دفاعی و حمایتهای نیابتی انجامیده است؛ در حالی که نیازهای اجتماعی مانند بهداشت، آموزش و رفاه عمومی به حاشیه رانده شدهاند.
▪️حمایت از بازیگران نیابتی: حمایت مالی و نظامی از گروههایی مانند حماس، حزبالله و حوثیها میلیاردها دلار از منابع کشور را مصرف کرده، بیآنکه به تضعیف واقعی اسرائیل یا احقاق حقوق فلسطینیان بینجامد. فروپاشی این گروهها در سال ۲۰۲۴ نشانهای روشن از ناکارآمدی این استراتژی بود.
▪️بینتیجهگی برای فلسطین: اقدامات خصمانه علیه اسرائیل، نهتنها هیچ تحولی در وضعیت فلسطینیان ایجاد نکرده، بلکه بهانهای برای سرکوب شدیدتر آنان و افزایش مداخلات نظامی شده است. حمله طوفان الاقصی (۲۰۲۳) بهمثابه اوج این تقابل، بیش از آنکه اسرائیل را متضرر کند، موجب فاجعه انسانی در غزه شد.
🔶۳. قفقاز، سرزمین اشغالی فراموششده
🔸اشغال سرزمینهای ایرانی توسط روسیه، یکی از فاجعهبارترین حوادث تاریخ معاصر کشور بوده است. با این حال، این موضوع در حافظه ملی و گفتمان رسمی جمهوری اسلامی حضور کمرنگی دارد.
▪️حذف از حافظۀ تاریخی: در حالی که موضوع فلسطین بهصورت گسترده در نظام آموزشی، تبلیغاتی و سیاسی جمهوری اسلامی برجسته شده، مسئله قفقاز به حاشیه رانده شده و نسلهای جدید کمتر از آن آگاهی دارند.
▪️تناقض عدالتخواهی: اگر سیاست نظام بر «مبارزه با اشغالگری» استوار است، چرا اشغال تاریخی قفقاز از سوی روسیه نقد نمیشود؟ چرا سرزمینهای جداشده ایران اهمیتی کمتر از فلسطین یافتهاند؟
▪️اهمیت عددی و نمادین: قفقاز، نهتنها از نظر وسعت (یازده برابر فلسطین)، بلکه از منظر پیوست تاریخی، فرهنگی و تمدنی با ایران، از جایگاهی بسیار ریشهدارتر برخوردار بود. سکوت در برابر این فاجعه، نشاندهنده ترجیح مصلحتهای ایدئولوژیک بر وجدان تاریخی و عدالتخواهی ملی است.
🔶۴. پیامدهای دوگانگی سیاست خارجی
🔸این رویکرد دوگانه، در سطوح مختلف اجتماعی و سیاسی، پیامدهای ژرفی بر جای گذاشته است:
▪️کاهش اعتماد عمومی: شهروندان، بهویژه جوانان، تناقض در اولویتبندی دشمنان را درک میکنند و این امر موجب تضعیف اعتماد به گفتمان رسمی و مشروعیت نظام میشود.
▪️نارضایتی اجتماعی: تخصیص منابع کشور به آرمانهایی فراتر از مرزهای ملی، موجب تعمیق فقر، انزوای بینالمللی و افزایش نارضایتی عمومی شده است.
▪️بحران مشروعیت و هویت: گسست میان منافع واقعی مردم و اهداف اعلامشده نظام، مشروعیت ایدئولوژیک را در معرض تردید قرار داده و بسترهای بیثباتی اجتماعی را فراهم کرده است.
🔸یادداشتهای مربوط به مسئلۀ فلسطین
https://t.me/dineaqlani


13.04.202521:26
🔴 مأموریت الهی به ایرانیان مبنی بر نابودی اسرائیل
🕰 25 فروردین 1404
🔻علی اکبر رائفیپور اظهار داشته است:
https://t.me/dineaqlani
🕰 25 فروردین 1404
🔻علی اکبر رائفیپور اظهار داشته است:
🔺مردم ایران یک رسالت تاریخی به دوششان است. خدا یک مأموریت الهی را بر گردۀ مردم ایران گذاشته است. ...
🔺ما به سلطۀ کثیف صهیونیست ها بر دنیا خاتمه می دهیم و ان شاءالله ظهور امام زمان رقم بخورد.
🔺پیروزی ما قطعی است. این وعدۀ الهی است.
https://t.me/dineaqlani


12.04.202504:15
🔴 خودشیفتگی و خودحقپنداری آخرالزمانیها
🕰 23 فروردین 1404
https://t.me/dineaqlani
🕰 23 فروردین 1404
آخرالزمانی ها هیچگاه به شکست باورهای ایدئولوژیک خود اعتراف نمیکنند؛ بلکه هر شکستی را به نفع خودحقپنداریهای خود مصادره میکنند. برای مثال، آنان از ریزشهای دینی کلاهی برای خودحقپنداریهای خود میدوزند.
https://t.me/dineaqlani
09.04.202504:51
🔴قیاس نادرست موقعیت ایران و آمریکا با بریتانیا و آلمان نازی در جنگ جهانی دوم
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 20 فروردین 1404
♦️آخرالزمانیهای ایران، بر این عقیدهاند که ایران باید مثل بریتانیا که در جنگ جهانی دوم به جنگ با آلمان نازی روی آورد، به جنگ با آمریکا روی بیاورد و از مذاکره خودداری کند. در این یادداشت، این عقیده ارزیابی میشود.
♦️1. زمینه تاریخی و سیاسی
🔺بریتانیا و آلمان در جنگ جهانی دوم: در دهه ۱۹۴۰، آلمان نازی تحت رهبری هیتلر بهسرعت قلمرو خود را در اروپا گسترش داد و تهدیدی مستقیم برای بریتانیا ایجاد کرد. سیاست مماشات بریتانیا در برابر هیتلر شکست خورد و با رهبری وینستون چرچیل، این کشور وارد جنگی تمامعیار شد. آلمان بهطور مستقیم خاک بریتانیا را هدف قرار داده بود و مذاکره دیگر گزینهای واقعی نبود.
🔺ایران و آمریکا در ۲۰۲۵: از زمان انقلاب ۱۹۷۹، ایران و آمریکا درگیر تنشهای سیاسی، اقتصادی و نیابتی بودهاند، اما این تنشها به جنگ مستقیم منجر نشده است. با تضعیف محور مقاومت پس از رویدادهایی مانند طوفان الاقصی، ایران اهرمهای منطقهای خود را از دست داده است. غزه ویران شده، رهبران حماس و حزبالله کشته شدهاند، سوریه سقوط کرده و گروههای ضدایرانی مانند جبهه التحریر الشام به قدرت رسیدهاند. این شرایط، ایران را در موضع ضعف قرار داده و برخلاف آلمان نازی، ایران تهدیدی مستقیم برای خاک آمریکا نیست.
♦️نتیجه: زمینه تاریخی و سیاسی این دو موقعیت کاملاً متفاوت است. بریتانیا با تهدیدی وجودی روبرو بود، اما تنش بین ایران و آمریکا غیرمستقیم است و ایران اکنون ضعیفتر از گذشته عمل میکند.
♦️2. قدرت نظامی
🔺بریتانیا و آلمان در جنگ جهانی دوم: در آغاز جنگ، آلمان نازی از نظر نیروی زمینی و استراتژی تهاجمی برتری داشت، اما بریتانیا با نیروی دریایی قوی و حمایت متحدان (بهویژه آمریکا پس از ۱۹۴۱) تعادل را برقرار کرد. قدرت نظامی دو طرف قابلمقایسه بود و آلمان توان حمله مستقیم به بریتانیا را داشت.
🔺ایران و آمریکا در ۲۰۲۵: آمریکا با بودجه نظامی بیش از ۸۰۰ میلیارد دلار، پیشرفتهترین ارتش جهان را دارد، در حالی که بودجه نظامی ایران حدود ۱۰ تا ۲۰ میلیارد دلار است و بر استراتژی دفاعی نامتقارن تکیه دارد. با تضعیف محور مقاومت، ایران توان بازدارندگی نیابتی خود را نیز از دست داده است.
♦️نتیجه: شکاف نظامی بین ایران و آمریکا بسیار عمیقتر از شکاف بین بریتانیا و آلمان است. ایران با از دست دادن توان نیابتی، در برابر آمریکا بسیار آسیبپذیرتر شده است.
♦️3. موقعیت بینالمللی
🔺بریتانیا و آلمان در جنگ جهانی دوم: بریتانیا یک قدرت استعماری با متحدان قوی (مانند کشورهای مشترکالمنافع و آمریکا) بود و جایگاه محکمی در نظام جهانی داشت. آلمان نازی، با وجود اتحاد با ایتالیا و ژاپن، بهدلیل تهاجمهایش منزوی شده بود.
🔺ایران و آمریکا در ۲۰۲۵: آمریکا رهبری بلوک غرب را بر عهده دارد و از حمایت ناتو، اسرائیل و برخی کشورهای عربی برخوردار است. ایران، با سقوط سوریه و نابودی گروههای نیابتی، در انزوای بیشتری قرار گرفته و اهرمهای دیپلماتیک آن کاهش یافته است.
♦️نتیجه: بریتانیا از حمایت گسترده جهانی برخوردار بود، اما ایران در انزوای نسبی است و آمریکا قدرت غالب جهانی محسوب میشود. این عدم تعادل، موقعیت ایران را تضعیف کرده است.
♦️4. اهداف و ایدئولوژی
🔺بریتانیا و آلمان: آلمان نازی بهدنبال سلطه بر اروپا و نابودی دشمنان ایدئولوژیک خود بود و مذاکره با هیتلر بهدلیل جاهطلبیهایش غیرممکن تلقی میشد. بریتانیا برای حفظ دموکراسی و جلوگیری از فروپاشی نظام خود میجنگید.
🔺ایران و آمریکا: ایران بهدنبال حفظ حاکمیت و مقابله با هژمونی آمریکا است، اما با تضعیف محور مقاومت، نفوذ منطقهای آن محدود شده است. آمریکا نیز میخواهد ایران را مهار کند و از برتری منطقهای یا هستهای آن جلوگیری نماید. اهداف دو طرف، برخلاف هیتلر، قابلمذاکره است و سابقه توافقاتی مانند برجام این امکان را نشان میدهد.
♦️نتیجه: برخلاف آلمان نازی، ایران و آمریکا میتوانند به نقاط مشترکی برسند، بهویژه در شرایطی که ایران ضعیفتر شده و نیاز به کاهش فشارها دارد.
♦️5. رویکرد جنگی یا مذاکره
🔺بریتانیا در جنگ جهانی دوم: جنگ برای بریتانیا اجتنابناپذیر بود، زیرا آلمان تهدیدی مستقیم و غیرقابلمذاکره داشت. مذاکره در آن شرایط به معنای تسلیم بود.
🔺ایران در ۲۰۲۵: با از دست رفتن محور مقاومت، جنگ مستقیم با آمریکا برای ایران فاجعهبار خواهد بود و میتواند به نابودی زیرساختها و اقتصاد منجر شود. در مقابل، مذاکره میتواند فرصتی برای کاهش تحریمها و جلوگیری از فروپاشی داخلی فراهم کند، بهویژه در شرایط ضعف کنونی ایران.
♦️نتیجه: برخلاف بریتانیا، جنگ برای ایران عملی نیست و مذاکره گزینهای منطقیتر برای حفظ منافع ملی است.
https://t.me/dineaqlani
✍️ جعفر نکونام با دستیاری هوش مصنوعی
🕰 20 فروردین 1404
♦️آخرالزمانیهای ایران، بر این عقیدهاند که ایران باید مثل بریتانیا که در جنگ جهانی دوم به جنگ با آلمان نازی روی آورد، به جنگ با آمریکا روی بیاورد و از مذاکره خودداری کند. در این یادداشت، این عقیده ارزیابی میشود.
♦️1. زمینه تاریخی و سیاسی
🔺بریتانیا و آلمان در جنگ جهانی دوم: در دهه ۱۹۴۰، آلمان نازی تحت رهبری هیتلر بهسرعت قلمرو خود را در اروپا گسترش داد و تهدیدی مستقیم برای بریتانیا ایجاد کرد. سیاست مماشات بریتانیا در برابر هیتلر شکست خورد و با رهبری وینستون چرچیل، این کشور وارد جنگی تمامعیار شد. آلمان بهطور مستقیم خاک بریتانیا را هدف قرار داده بود و مذاکره دیگر گزینهای واقعی نبود.
🔺ایران و آمریکا در ۲۰۲۵: از زمان انقلاب ۱۹۷۹، ایران و آمریکا درگیر تنشهای سیاسی، اقتصادی و نیابتی بودهاند، اما این تنشها به جنگ مستقیم منجر نشده است. با تضعیف محور مقاومت پس از رویدادهایی مانند طوفان الاقصی، ایران اهرمهای منطقهای خود را از دست داده است. غزه ویران شده، رهبران حماس و حزبالله کشته شدهاند، سوریه سقوط کرده و گروههای ضدایرانی مانند جبهه التحریر الشام به قدرت رسیدهاند. این شرایط، ایران را در موضع ضعف قرار داده و برخلاف آلمان نازی، ایران تهدیدی مستقیم برای خاک آمریکا نیست.
♦️نتیجه: زمینه تاریخی و سیاسی این دو موقعیت کاملاً متفاوت است. بریتانیا با تهدیدی وجودی روبرو بود، اما تنش بین ایران و آمریکا غیرمستقیم است و ایران اکنون ضعیفتر از گذشته عمل میکند.
♦️2. قدرت نظامی
🔺بریتانیا و آلمان در جنگ جهانی دوم: در آغاز جنگ، آلمان نازی از نظر نیروی زمینی و استراتژی تهاجمی برتری داشت، اما بریتانیا با نیروی دریایی قوی و حمایت متحدان (بهویژه آمریکا پس از ۱۹۴۱) تعادل را برقرار کرد. قدرت نظامی دو طرف قابلمقایسه بود و آلمان توان حمله مستقیم به بریتانیا را داشت.
🔺ایران و آمریکا در ۲۰۲۵: آمریکا با بودجه نظامی بیش از ۸۰۰ میلیارد دلار، پیشرفتهترین ارتش جهان را دارد، در حالی که بودجه نظامی ایران حدود ۱۰ تا ۲۰ میلیارد دلار است و بر استراتژی دفاعی نامتقارن تکیه دارد. با تضعیف محور مقاومت، ایران توان بازدارندگی نیابتی خود را نیز از دست داده است.
♦️نتیجه: شکاف نظامی بین ایران و آمریکا بسیار عمیقتر از شکاف بین بریتانیا و آلمان است. ایران با از دست دادن توان نیابتی، در برابر آمریکا بسیار آسیبپذیرتر شده است.
♦️3. موقعیت بینالمللی
🔺بریتانیا و آلمان در جنگ جهانی دوم: بریتانیا یک قدرت استعماری با متحدان قوی (مانند کشورهای مشترکالمنافع و آمریکا) بود و جایگاه محکمی در نظام جهانی داشت. آلمان نازی، با وجود اتحاد با ایتالیا و ژاپن، بهدلیل تهاجمهایش منزوی شده بود.
🔺ایران و آمریکا در ۲۰۲۵: آمریکا رهبری بلوک غرب را بر عهده دارد و از حمایت ناتو، اسرائیل و برخی کشورهای عربی برخوردار است. ایران، با سقوط سوریه و نابودی گروههای نیابتی، در انزوای بیشتری قرار گرفته و اهرمهای دیپلماتیک آن کاهش یافته است.
♦️نتیجه: بریتانیا از حمایت گسترده جهانی برخوردار بود، اما ایران در انزوای نسبی است و آمریکا قدرت غالب جهانی محسوب میشود. این عدم تعادل، موقعیت ایران را تضعیف کرده است.
♦️4. اهداف و ایدئولوژی
🔺بریتانیا و آلمان: آلمان نازی بهدنبال سلطه بر اروپا و نابودی دشمنان ایدئولوژیک خود بود و مذاکره با هیتلر بهدلیل جاهطلبیهایش غیرممکن تلقی میشد. بریتانیا برای حفظ دموکراسی و جلوگیری از فروپاشی نظام خود میجنگید.
🔺ایران و آمریکا: ایران بهدنبال حفظ حاکمیت و مقابله با هژمونی آمریکا است، اما با تضعیف محور مقاومت، نفوذ منطقهای آن محدود شده است. آمریکا نیز میخواهد ایران را مهار کند و از برتری منطقهای یا هستهای آن جلوگیری نماید. اهداف دو طرف، برخلاف هیتلر، قابلمذاکره است و سابقه توافقاتی مانند برجام این امکان را نشان میدهد.
♦️نتیجه: برخلاف آلمان نازی، ایران و آمریکا میتوانند به نقاط مشترکی برسند، بهویژه در شرایطی که ایران ضعیفتر شده و نیاز به کاهش فشارها دارد.
♦️5. رویکرد جنگی یا مذاکره
🔺بریتانیا در جنگ جهانی دوم: جنگ برای بریتانیا اجتنابناپذیر بود، زیرا آلمان تهدیدی مستقیم و غیرقابلمذاکره داشت. مذاکره در آن شرایط به معنای تسلیم بود.
🔺ایران در ۲۰۲۵: با از دست رفتن محور مقاومت، جنگ مستقیم با آمریکا برای ایران فاجعهبار خواهد بود و میتواند به نابودی زیرساختها و اقتصاد منجر شود. در مقابل، مذاکره میتواند فرصتی برای کاهش تحریمها و جلوگیری از فروپاشی داخلی فراهم کند، بهویژه در شرایط ضعف کنونی ایران.
♦️نتیجه: برخلاف بریتانیا، جنگ برای ایران عملی نیست و مذاکره گزینهای منطقیتر برای حفظ منافع ملی است.
https://t.me/dineaqlani


07.04.202503:31
🟡 تفسیر آیۀ «بلی قادرین علی ان نسوی بنانه»-قسمت10
🔸ابطال اعجاز علمی ادعایی دربارۀ قرآن از سوی هوش مصنوعی
✍🏾 جعفر نکونام
🕰 18 فروردین 1404
👌طرفداران اعجاز علمی قرآن، هموارۀ به صورت تکلفآمیزی ادعا میکردند که آیۀ «بلی قادرین علی ان نسوی بنانه» دلالت دارد که خطوط انگشتان تمام انسانها با هم فرق دارند؛ اما هوش مصنوعی نشان داد خطوط انگشتها منحصربهفرد نیستند.
🧬 یک پژوهش جدید از دانشگاه کلمبیا فرضیه منحصربهفرد بودن مطلق خطوط انگشتها را زیر سؤال برده است.
😳محققان با آموزش یک مدل هوش مصنوعی بر روی ۶۰۰۰۰ اثر انگشت از ۱۵۰۰ فرد، موفق به شناسایی الگوهای مشترک میان اثر انگشتها شدهاند. این سیستم با دقت ۷۷٪ میتواند تشخیص دهد که آیا دو اثر انگشت به یک منبع مربوط میشوند یا نه. ✨
🌟این کشف میتواند پیامدهای گستردهای در حوزههای امنیت سایبری، پزشکی قانونی و شناسایی بیومتریک داشته باشد. اثر انگشت به عنوان «طلای استاندارد» در شناسایی جنایی شناخته میشد، اما اکنون نیاز به بازنگری در بسیاری از پروندهها احساس میشود.
🔹منبع
🔸 تفسیر تاریخی سورهها
https://t.me/dineaqlani
🔸ابطال اعجاز علمی ادعایی دربارۀ قرآن از سوی هوش مصنوعی
✍🏾 جعفر نکونام
🕰 18 فروردین 1404
👌طرفداران اعجاز علمی قرآن، هموارۀ به صورت تکلفآمیزی ادعا میکردند که آیۀ «بلی قادرین علی ان نسوی بنانه» دلالت دارد که خطوط انگشتان تمام انسانها با هم فرق دارند؛ اما هوش مصنوعی نشان داد خطوط انگشتها منحصربهفرد نیستند.
🧬 یک پژوهش جدید از دانشگاه کلمبیا فرضیه منحصربهفرد بودن مطلق خطوط انگشتها را زیر سؤال برده است.
😳محققان با آموزش یک مدل هوش مصنوعی بر روی ۶۰۰۰۰ اثر انگشت از ۱۵۰۰ فرد، موفق به شناسایی الگوهای مشترک میان اثر انگشتها شدهاند. این سیستم با دقت ۷۷٪ میتواند تشخیص دهد که آیا دو اثر انگشت به یک منبع مربوط میشوند یا نه. ✨
🌟این کشف میتواند پیامدهای گستردهای در حوزههای امنیت سایبری، پزشکی قانونی و شناسایی بیومتریک داشته باشد. اثر انگشت به عنوان «طلای استاندارد» در شناسایی جنایی شناخته میشد، اما اکنون نیاز به بازنگری در بسیاری از پروندهها احساس میشود.
🔹منبع
🔸 تفسیر تاریخی سورهها
https://t.me/dineaqlani
Паказана 1 - 24 з 262
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.