Пераслаў з:
دغلکاری نخبگان، کانال اصغر حکمتیار

28.04.202513:26
یادآوری هایی راجع به فتنه تنباکو
راجع به فتوای تحریم تنباکو مجددا یادآوری کنیم:
۱-اولا، جناب میرزا هیچ آگاهی و شناختی نسبت به موضوع نداشت و تحت فشار و تهدید مالی اقوام خود، بازاریان و پرداخت کنندگان وجوهات و تحت تاثیر مفسدین انحصارطلبی نظیر آقا نجفی اصفهانی و جاسوس های موذی و مغرض و فتنه پرستی به رهبری جمال الدین اسدآبادی عمل نمود. فسخ قرارداد خسارت های مهمی به ایران وارد آورد.
۲- فتوای تحریم تنباکو یک بدعت آشکار و بی پایه بود. یک نمایش قدرت غیر شرعی. فتوای من درآوردی به دلایل سیاسی. شروع ولایت آخوندی.
۳-از همه مهم تر این یک فتنه بود و پایه گذار دوران جایگزینی سیاست سازنده و متعامل با سیاست چالش جو. دوران زوال گفتگو و تلاش برای تسلط صنفی وتحمیل. دوران نحوست و ادعا و حرص . هیچ تلاشی برای گفتگو و احترام شاه صورت نگرفت که قرائن مفصل نشان می دهد همیشه نسبت به مشورت و مصلحت خواهی متقدم بود. سنجش جزییات قرارداد تنباکو اصلا اهمیت ندارد نسبت به زهری که در سیاست ریخته شد. تضعیف شاه پایه جامعه ایران را زد. این خیانت به شاه ( که اهتتام داشت به ملت و ملا) یک جفتک پرانی بی دلیل بود. علاوه بر این، نقش طبقات و روابط شاه و روحانیت را دگرگون و زهرآلود کرد. همان طور که گفته شد، نژادهای پست و نیروهای سیاه جامعه را بیدار کرد.
۴-این واقعه نحوست در روابط خارجی به خصوص نحوست نسبت به انگلیس و تجارت و استفاده از تکنولوژی و معلومات جهانی و تعامل با دنیا را رسمیت بخشید. این نحوست هنوز با ماست.
۵- ناخالصی و ریاکاری در این عمل مشهود بود. هزار بار گفته ایم، اگر حوزه علمیه می خواهد وارد کنشگری سیاسی بعنی بحث اصلاح اجتماع و حمایت از مردم و عدالت و دموکراسی و آزادی وغیره شود، باید از خود شروع می کرد. نه میرزای شیرازی نه اسلاف و اخلاف او کوچکترین قدمی برای شفافیت در امور مالی حوزه، آزادی بیان، جلوگیری از چپاولگری آخوندهایی امثال آقا نجفی، شفتی، و کنی بر نداشتند. هیچ حرکت اصلاح در حوزه شروع نشد. بعد عنقلاب ۵۷ هم که تبدیل به شاخه ای از حزب کمونیسم شدند.
راجع به فتوای تحریم تنباکو مجددا یادآوری کنیم:
۱-اولا، جناب میرزا هیچ آگاهی و شناختی نسبت به موضوع نداشت و تحت فشار و تهدید مالی اقوام خود، بازاریان و پرداخت کنندگان وجوهات و تحت تاثیر مفسدین انحصارطلبی نظیر آقا نجفی اصفهانی و جاسوس های موذی و مغرض و فتنه پرستی به رهبری جمال الدین اسدآبادی عمل نمود. فسخ قرارداد خسارت های مهمی به ایران وارد آورد.
۲- فتوای تحریم تنباکو یک بدعت آشکار و بی پایه بود. یک نمایش قدرت غیر شرعی. فتوای من درآوردی به دلایل سیاسی. شروع ولایت آخوندی.
۳-از همه مهم تر این یک فتنه بود و پایه گذار دوران جایگزینی سیاست سازنده و متعامل با سیاست چالش جو. دوران زوال گفتگو و تلاش برای تسلط صنفی وتحمیل. دوران نحوست و ادعا و حرص . هیچ تلاشی برای گفتگو و احترام شاه صورت نگرفت که قرائن مفصل نشان می دهد همیشه نسبت به مشورت و مصلحت خواهی متقدم بود. سنجش جزییات قرارداد تنباکو اصلا اهمیت ندارد نسبت به زهری که در سیاست ریخته شد. تضعیف شاه پایه جامعه ایران را زد. این خیانت به شاه ( که اهتتام داشت به ملت و ملا) یک جفتک پرانی بی دلیل بود. علاوه بر این، نقش طبقات و روابط شاه و روحانیت را دگرگون و زهرآلود کرد. همان طور که گفته شد، نژادهای پست و نیروهای سیاه جامعه را بیدار کرد.
۴-این واقعه نحوست در روابط خارجی به خصوص نحوست نسبت به انگلیس و تجارت و استفاده از تکنولوژی و معلومات جهانی و تعامل با دنیا را رسمیت بخشید. این نحوست هنوز با ماست.
۵- ناخالصی و ریاکاری در این عمل مشهود بود. هزار بار گفته ایم، اگر حوزه علمیه می خواهد وارد کنشگری سیاسی بعنی بحث اصلاح اجتماع و حمایت از مردم و عدالت و دموکراسی و آزادی وغیره شود، باید از خود شروع می کرد. نه میرزای شیرازی نه اسلاف و اخلاف او کوچکترین قدمی برای شفافیت در امور مالی حوزه، آزادی بیان، جلوگیری از چپاولگری آخوندهایی امثال آقا نجفی، شفتی، و کنی بر نداشتند. هیچ حرکت اصلاح در حوزه شروع نشد. بعد عنقلاب ۵۷ هم که تبدیل به شاخه ای از حزب کمونیسم شدند.


24.04.202511:50
استفاده از اشعه ایکس در بیمارستان جلفای اصفهان
دوره قاجار
چاپ 1909
عکس از کتاب Behind the veil in Persia and Turkish Arabia
@mollanasraddinx
دوره قاجار
چاپ 1909
عکس از کتاب Behind the veil in Persia and Turkish Arabia
@mollanasraddinx
Пераслаў з:
پژوهشکدهٔ تاریخ، فلسفه، ادیان

04.04.202510:57
✍️کشف الأسرار مِن خِلال الأقول (۵)؛
🔹یک بار از طریق ترکیه به سامرّا مشرف شدم. به استانبول که رسیدم، اسدآبادی به دیدنم آمد و گفت: به میرزا بگویید ناصرالدینشاه را ابتدا تکفیر و سپس عزل کند.
پرسیدم: «چه کسی را جای او بگذارد؟» جواب داد: «خود مرا!» سئوال کردم: «با چه پشتوانهای؟» پاسخ داد: «با پشتوانه سلطان عبدالحمید!» سخت برآشفتم و با او بگومگو کردم.
🔹در سامرّا که خدمت میرزا رسیدم، ماجرا را تعریف کردم و ایشان گفت: اگر با او موافقت کرده بودی، رابطهام با تو قطع میشد! عزل ناصرالدینشاه به استقلال تنها کشور شیعه دنیا لطمه میزند و باعث میشود ایران تبعهٔ دولت عثمانی شود.
🔸شیخ عبدالنبی نوری
https://t.me/ReligiousSchool
🔹یک بار از طریق ترکیه به سامرّا مشرف شدم. به استانبول که رسیدم، اسدآبادی به دیدنم آمد و گفت: به میرزا بگویید ناصرالدینشاه را ابتدا تکفیر و سپس عزل کند.
پرسیدم: «چه کسی را جای او بگذارد؟» جواب داد: «خود مرا!» سئوال کردم: «با چه پشتوانهای؟» پاسخ داد: «با پشتوانه سلطان عبدالحمید!» سخت برآشفتم و با او بگومگو کردم.
🔹در سامرّا که خدمت میرزا رسیدم، ماجرا را تعریف کردم و ایشان گفت: اگر با او موافقت کرده بودی، رابطهام با تو قطع میشد! عزل ناصرالدینشاه به استقلال تنها کشور شیعه دنیا لطمه میزند و باعث میشود ایران تبعهٔ دولت عثمانی شود.
🔸شیخ عبدالنبی نوری
https://t.me/ReligiousSchool
29.03.202514:03
خب پس از ۱۲۲۷ تا ۱۲۹۰ سه شاه قاجار بر ایران حکومت کردن و با وجود مشروطه و حمله به تهران و خلع شاه و نبود درآمد نفتی، تو این ۶۳ سال دلار از ۷ ریال شده ۱۱ ریال یعنی ۱.۵ برابر شده
از ۱۲۹۰ تا ۱۳۵۷ روشنفکرای ملیگرا زمام امور رو دست گرفتن و پدر ایران نوین و شاهنشاه آریامهر با وجود درآمد هنگفت نفتی دلار ظرف ۶۷ سال از ۱۱ ریال شده ۷۰ ریال! یعنی ۶.۵ برابر شده
از ۱۲۹۰ تا ۱۳۵۷ روشنفکرای ملیگرا زمام امور رو دست گرفتن و پدر ایران نوین و شاهنشاه آریامهر با وجود درآمد هنگفت نفتی دلار ظرف ۶۷ سال از ۱۱ ریال شده ۷۰ ریال! یعنی ۶.۵ برابر شده
Пераслаў з:
Iranian Neo-conservative

25.03.202518:13
«کابینهی وثوقالدوله در برقراریِ امنیت نسبتا موفق عمل کرد. بساط کمیتهی مجازات که دست به ترورهای سیاسی میزد و رعب و وحشت در تهران ایجاد کرده بود، برچیده شد. بسیاری از یاغیان و راهزنان که در تهران و شهرهای مرکزیِ ایران به قتل و غارت میپرداختند، سرکوب و ریشهکن شدند. دو برنامهی اصلیِ دولت وثوقالدوله ایجاد نیروی نظامیِ قدرتمند و متمرکز و انجام اصلاحات مالی و اقتصادیِ اساسی بود. امضای قرارداد ۱۹۱۹ با دولت بریتانیا که با هدف تامین منافع مشترک و متقابلِ دو کشور صورت گرفته بود، وثوقالدوله را در وضعیت بسیار دشواری قرار داد. جاروجنجالی که مخالفان و مطبوعات دربارهی این قرارداد به راه انداختند، اقتدار و اعتبار دولت را خدشهدار کرد»
«موسی غنینژاد»
@Iranian_Neocon
«موسی غنینژاد»
@Iranian_Neocon
Пераслаў з:
خاطرات و خطرات

15.03.202519:33
دیروز حدود ۶۰ نفر در بازار تبریز به راه افتاده و شعار دادند «زنده باد پهلوی» و «نابود باد خاندان قاجار»؛ خبردار شدهام که همهٔ آنها را برای این کار اجیر کرده بودند. همینطور عدهای که از بدنامترین و فاسدترین آدمها هستند، در تلگرافخانه مستقر شدهاند و به نام مردم تلگرامهای مختلفی به تهران ارسال میکنند.
از گزارش کارمند کنسولگری آمریکا در تبریز در تاریخ ۱۷ اکتبر ۱۹۲۵
#متفرقه
Пераслаў з:
Iranian Neo-conservative



25.04.202521:50
«رژیمِ ایران وقتی که پدرم شروع به کار کرد، ملی شد و رژیمِ ما به یک نوع سوسیالیسم تبدیل گردید. راه، راهاهن، نفت، تلفن و معادن، ملی شد و متعلق به دولت گردید. الان ما در زمینهی سوسیالیسم از خیلی از کشورهای سوسیالیستی جلوتر هستیم»
«پهلویِ دوم، در مصاحبهای با روزنامهنگاران در ۵ مهر ماه ۱۳۳۷»
@Iranian_Neocon
«پهلویِ دوم، در مصاحبهای با روزنامهنگاران در ۵ مهر ماه ۱۳۳۷»
@Iranian_Neocon
22.04.202504:04
آپولوجیا قجرتاری!
بخش۲
۴- چه کارها که نکرد!
قبلاً این را گفتیم، و باز تکرار میکنیم: آنچه ما در ناصرالدینشاه میپسندیم دقیقاً این بود که او تا حد بسیار زیادی پادشاهی به سبک «قدیمی» بود (اگر بگوییم «سنتی»، بعضی دوستان ممکن است رعشه بگیرند!). به شکار و زنان زیبا علاقه داشت و اگرچه در مورد امور مختلف کشور و وضع مردم و اوضاع باران و کشاورزی واقعاً دلمشغولی داشت، ولی دنبال ایدهفروشان و تمرکز قدرت و برنامهریزی متمرکز نیفتاد. تهمت استبداد مطلقه هم کمتر از همه به او میچسبد! در تمام سلطنتش سعی کرد که نیروهای تجددخواه و محافظهکار را در تعادل نگاه دارد. به نظر میرسید که به طور شهودی از خطر هجوم یکباره ایدههای مدرن کاملاً آگاه بود، ولی احتمالاً فاقد کلمات و عباراتی بود که بتواند فلسفه خاص محافظهکاری را با آنها بیان کند (حتی امروز هم بعد از ۲۰۰ سال تجربه، برای متفکران ما چنین چیزی مشکل است).
۵- اسطورههای ما!
اگر ناصرالدینشاه و قاجار نه اسطورهاند و نه قابل تبدیل به اسطوره، در عوضش اسطورههای دیگر در تاریخ معاصر کم نداریم:
➖نادرشاه
➖امیرکبیر،
➖مشروطه،
➖رضاشاه و راهآهن و ارتش و چکمهاش،
➖محمدرضاشاه و تمدن بزرگش،
➖مصدق و ملی شدن نفت،
➖خمینی و انقلابش.
به اضافه تعداد زیادی خُردهاسطوره، چون قائممقام و سیدجمال و شریعتی و ملکمخان و شاملو... آنچه بسیاری را میآزارد در واقع این است که ما مشغول واکاوی درباره این اسطورهها و بیرون کشیدن اسکلتها از درون کمدهای تاریخ هستیم!
۶- «سنت» روشنفکری
قسمت بسیار سخت کار ما آن است که در ۱۵۰ سال گذشته، جریانات فکری که زمانی سیدجمالالدین اسدآبادی و بابیها و روشنفکرانی چون ملکمخان و طالبوف و آخوندوف و آقاخان کرمانی علمدارش بودند، به تدریج تبدیل به ذهنیات همه جامعه شدند. این تفکرات به مرور توانستند تمام سدهای جلویشان و نهادهای سنتی مانعشان را با نفوذ و یا با تخریب بردارند: آخوندهایمان بابی و بعداً روشنفکر و انقلابی شدند، شاهزادههایمان کمونیست شدند، شاهمان سوسیالیست و انقلابی درآمد، بعد هم موج عظیمی از ریاکاری و تظاهر و واژهبازی و پندارفروشی جامعه را بلعید، جهانبینی جامعه دچار یک تحول اساسی شد…
حالا هر قدر که بیاییم و با شاهد و مدرک نشان دهیم که آن روشنفکران خیلی مواقع خودشان نمیدانستند چه میخواهند، هر چقدر استدلال بیاوریم که اینها مشغول واردات بعضاً بدترین ایدههای مخرب (چون سوسیالیسم و فاشیسم) بودند، هر چقدر که نشان دهیم که چگونه تلاش همینها بود که به ایجاد آخوند سیاسی و قدرت یافتن بلامنازع آخوند انجامید (و نه فقط در جریان انقلاب۵۷)، .... هرچقدر که استدلال و شاهد بیاوریم، باز نمیتوانیم بر آنچه اسلوب فکری کل جامعه (در میان تقریبا تمام گروهها) شده فائق آییم. ما در میان هیچ یک از گروههای سیاسی موجود (حتی در میان خیلی از لیبرترینها یا در میان بازماندگان قاجار) متحدی نداریم! حتی تاریخدانان بسیار منصفی چون عباس امانت (که بسیار وامدار او در مورد تاریخ قاجاریم)، همین ذهنیت غالب روشنفکری را دارند. یا مثال دیگرش را در پادکست بسیار خوب «ماجرای مشروطه» توسط امیر خادم میتوان دید که از لحاظ پژوهش تاریخی و رجوع به منابع دست اول بسیار عالی است، ولی وقتی که پای ارزشگذاری در کار میآید در همان چارچوب و پارادایم غالب جامعه است.
۷- سنت در مقابل مدرنیته؟
در اینجا حرف سر تقابل سنت و مدرنیته نیست. ناصرالدین شاه یا شاهان قبل و بعد از او مشکلی با تکنولوژی جدید و علوم جدید نداشتند و اتفاقا به دنبال اینها بودند. آنها حتی مشکل زیادی هم با خود مفاهیم سیاسی جدید مثل مجلس شورا نداشتند. ناصرالدین شاه شاهی سنتی بود، ولی «سنتگرا» به هر معنایی که امروز از آن منظور میشود نبود. حتی اتحاد محمدعلیشاه با شیخ فضلالله هم یک یارکِشی سیاسی بود و نه یک اتحاد ایدئولوژیک! تجدد سرنوشت محتوم ایران بود. سوال این بود که از چه راهی: راهی شبیه انگلیس یا مراکش و مبتنی بر محافظهکاری، یا راهی چون فرانسه و روسیه و مبتنی بر انقلابیگری و ویرانگری!
➖➖➖➖
ممکن است بپرسید که «آیا ملت ایران مانند هر ملت دیگری به اسطوره نیاز ندارد؟». جوابمان این است که: اسطوره به خودی خود مشکلی ندارد تا وقتی که محمل انواع و اقسام ایدئولوژیهای مخرب نشود.
این ما را میرساند به سوالمان در اولین بند این نوشته (اسطورهای در شرق). شخصیت مورد نظر مونکوت، شاه سیام (تایلند) در اواسط قرن نوزده بود که در تایلند نوعی اسطوره و پدر تایلند نوین به شمار میرود. او که سالهایی یک راهب بودایی بود، بعد از مرگ برادرش به پادشاهی رسید، زنان زیادی اختیار کرد (سوگلیاش دختر برادرش بود که از او ولیعهد بعدی متولد شد)، و سالها در میانه قرن ۱۹ کشورش را مستقل نگاه داشت. شخصیتی که خیلی بیشتر به ناصرالدینشاه میخورد تا هر یک از اسطورههای جدید ما.
بخش۱
@qajarnameh
بخش۲
۴- چه کارها که نکرد!
قبلاً این را گفتیم، و باز تکرار میکنیم: آنچه ما در ناصرالدینشاه میپسندیم دقیقاً این بود که او تا حد بسیار زیادی پادشاهی به سبک «قدیمی» بود (اگر بگوییم «سنتی»، بعضی دوستان ممکن است رعشه بگیرند!). به شکار و زنان زیبا علاقه داشت و اگرچه در مورد امور مختلف کشور و وضع مردم و اوضاع باران و کشاورزی واقعاً دلمشغولی داشت، ولی دنبال ایدهفروشان و تمرکز قدرت و برنامهریزی متمرکز نیفتاد. تهمت استبداد مطلقه هم کمتر از همه به او میچسبد! در تمام سلطنتش سعی کرد که نیروهای تجددخواه و محافظهکار را در تعادل نگاه دارد. به نظر میرسید که به طور شهودی از خطر هجوم یکباره ایدههای مدرن کاملاً آگاه بود، ولی احتمالاً فاقد کلمات و عباراتی بود که بتواند فلسفه خاص محافظهکاری را با آنها بیان کند (حتی امروز هم بعد از ۲۰۰ سال تجربه، برای متفکران ما چنین چیزی مشکل است).
۵- اسطورههای ما!
اگر ناصرالدینشاه و قاجار نه اسطورهاند و نه قابل تبدیل به اسطوره، در عوضش اسطورههای دیگر در تاریخ معاصر کم نداریم:
➖نادرشاه
➖امیرکبیر،
➖مشروطه،
➖رضاشاه و راهآهن و ارتش و چکمهاش،
➖محمدرضاشاه و تمدن بزرگش،
➖مصدق و ملی شدن نفت،
➖خمینی و انقلابش.
به اضافه تعداد زیادی خُردهاسطوره، چون قائممقام و سیدجمال و شریعتی و ملکمخان و شاملو... آنچه بسیاری را میآزارد در واقع این است که ما مشغول واکاوی درباره این اسطورهها و بیرون کشیدن اسکلتها از درون کمدهای تاریخ هستیم!
۶- «سنت» روشنفکری
قسمت بسیار سخت کار ما آن است که در ۱۵۰ سال گذشته، جریانات فکری که زمانی سیدجمالالدین اسدآبادی و بابیها و روشنفکرانی چون ملکمخان و طالبوف و آخوندوف و آقاخان کرمانی علمدارش بودند، به تدریج تبدیل به ذهنیات همه جامعه شدند. این تفکرات به مرور توانستند تمام سدهای جلویشان و نهادهای سنتی مانعشان را با نفوذ و یا با تخریب بردارند: آخوندهایمان بابی و بعداً روشنفکر و انقلابی شدند، شاهزادههایمان کمونیست شدند، شاهمان سوسیالیست و انقلابی درآمد، بعد هم موج عظیمی از ریاکاری و تظاهر و واژهبازی و پندارفروشی جامعه را بلعید، جهانبینی جامعه دچار یک تحول اساسی شد…
حالا هر قدر که بیاییم و با شاهد و مدرک نشان دهیم که آن روشنفکران خیلی مواقع خودشان نمیدانستند چه میخواهند، هر چقدر استدلال بیاوریم که اینها مشغول واردات بعضاً بدترین ایدههای مخرب (چون سوسیالیسم و فاشیسم) بودند، هر چقدر که نشان دهیم که چگونه تلاش همینها بود که به ایجاد آخوند سیاسی و قدرت یافتن بلامنازع آخوند انجامید (و نه فقط در جریان انقلاب۵۷)، .... هرچقدر که استدلال و شاهد بیاوریم، باز نمیتوانیم بر آنچه اسلوب فکری کل جامعه (در میان تقریبا تمام گروهها) شده فائق آییم. ما در میان هیچ یک از گروههای سیاسی موجود (حتی در میان خیلی از لیبرترینها یا در میان بازماندگان قاجار) متحدی نداریم! حتی تاریخدانان بسیار منصفی چون عباس امانت (که بسیار وامدار او در مورد تاریخ قاجاریم)، همین ذهنیت غالب روشنفکری را دارند. یا مثال دیگرش را در پادکست بسیار خوب «ماجرای مشروطه» توسط امیر خادم میتوان دید که از لحاظ پژوهش تاریخی و رجوع به منابع دست اول بسیار عالی است، ولی وقتی که پای ارزشگذاری در کار میآید در همان چارچوب و پارادایم غالب جامعه است.
۷- سنت در مقابل مدرنیته؟
در اینجا حرف سر تقابل سنت و مدرنیته نیست. ناصرالدین شاه یا شاهان قبل و بعد از او مشکلی با تکنولوژی جدید و علوم جدید نداشتند و اتفاقا به دنبال اینها بودند. آنها حتی مشکل زیادی هم با خود مفاهیم سیاسی جدید مثل مجلس شورا نداشتند. ناصرالدین شاه شاهی سنتی بود، ولی «سنتگرا» به هر معنایی که امروز از آن منظور میشود نبود. حتی اتحاد محمدعلیشاه با شیخ فضلالله هم یک یارکِشی سیاسی بود و نه یک اتحاد ایدئولوژیک! تجدد سرنوشت محتوم ایران بود. سوال این بود که از چه راهی: راهی شبیه انگلیس یا مراکش و مبتنی بر محافظهکاری، یا راهی چون فرانسه و روسیه و مبتنی بر انقلابیگری و ویرانگری!
➖➖➖➖
ممکن است بپرسید که «آیا ملت ایران مانند هر ملت دیگری به اسطوره نیاز ندارد؟». جوابمان این است که: اسطوره به خودی خود مشکلی ندارد تا وقتی که محمل انواع و اقسام ایدئولوژیهای مخرب نشود.
این ما را میرساند به سوالمان در اولین بند این نوشته (اسطورهای در شرق). شخصیت مورد نظر مونکوت، شاه سیام (تایلند) در اواسط قرن نوزده بود که در تایلند نوعی اسطوره و پدر تایلند نوین به شمار میرود. او که سالهایی یک راهب بودایی بود، بعد از مرگ برادرش به پادشاهی رسید، زنان زیادی اختیار کرد (سوگلیاش دختر برادرش بود که از او ولیعهد بعدی متولد شد)، و سالها در میانه قرن ۱۹ کشورش را مستقل نگاه داشت. شخصیتی که خیلی بیشتر به ناصرالدینشاه میخورد تا هر یک از اسطورههای جدید ما.
بخش۱
@qajarnameh
Пераслаў з:
چرا ملتها شکست میخورند؟

03.04.202523:18
فرقهٔ جدیدی که بیشتر از آنکه مذهبی باشد، سیاسی است بنام بابیها معروف است و اعضای این فرقه از نظر طرز فکر و روش، کمونیست واقعی هستند و ناصرالدین شاه از آنها بسیار بیمناک است زیرا چهار سال پیش همین فرقه علیه شاه توطئهای تشکیل داد که به مجروح شدن او انجامید و نجات شاه از آن مهلکه معجزهای بود.
کنت گوبینو در نامه به توکویل
دماوند، نوامبر ۱۸۵۵
29.03.202512:00
برای دوستانی که نمیدانند «قجرتٓریٓن» چیست: این کلمهای است، ترکیب شده از «لیبرترین» + «قجر»، که اخیراً در طعن تعدادی افراد ساخته شده که از یک طرف در سطوح مختلف تاثیرپذیرفته از مکتب اتریشی اقتصاد («لیبرالترین» مکتب اقتصادی) هستند و از طرف دیگر خواهان بازنگری جدی در تاریخ قاجارند و معتقدند که تاریخ قاجار به عمد و به دلائل ایدئولوژیک کاملاً معوج روایت شده، و نیز انتقادات جدی به اقدامات پهلویها (به خصوص رضاشاه) دارند.
شما اعتقاد به بازار و اقتصادی آزاد داشته باشید و دولت حداقلی بخواهید و با مهندسی اجتماعی مخالف باشید و قاجار را بپسندید و از پهلوی (و نیز از ج.ا.) انتقاد کنید، تنها چیزی که در فضای امروز ایران نصیبتان میشود چیست؟ فقط فحش! و مسلما سلبریتی و محبوب نخواهید شد!
چند تا کانال تلگرامی با این رویکرد را اینجا میشمارم:
➖چرا ملتها شکست میخورند!
➖خاطرات و خطرات
➖پژوهشگاه مالکیت و بازار
➖جناب گاو
➖قجرنامه
شما اعتقاد به بازار و اقتصادی آزاد داشته باشید و دولت حداقلی بخواهید و با مهندسی اجتماعی مخالف باشید و قاجار را بپسندید و از پهلوی (و نیز از ج.ا.) انتقاد کنید، تنها چیزی که در فضای امروز ایران نصیبتان میشود چیست؟ فقط فحش! و مسلما سلبریتی و محبوب نخواهید شد!
چند تا کانال تلگرامی با این رویکرد را اینجا میشمارم:
➖چرا ملتها شکست میخورند!
➖خاطرات و خطرات
➖پژوهشگاه مالکیت و بازار
➖جناب گاو
➖قجرنامه
Пераслаў з:
تاریخاندیشی ــ مهدی تدینی

23.03.202516:26
«روایت یک فرانسوی از فراز و فرود امیرکبیر»
کُنت گوبینو دیپلمات فرانسوی، سالهای ۱۸۵۵ تا ۱۸۵۸، یعنی از سال هفتم تا دهم سلطنت ناصرالدین شاه، در سفارت فرانسه در تهران ابتدا دبیر و بعد کاردار بود. او از بوشهر وارد ایران شده و از شیراز و اصفهان و کاشان به تهران آمده بود. وقتی در کاشان بود او و همراهانشان را برای رهیدن از گرما به فین کاشان بردند. وقتی در باغ فین از زیبایی و هوای خوش لذت میبرد، اتاقی دید که در آن شکسته بود. او با یادآوری این در شکسته ماجرا قتل امیرکبیر را تعریف میکند. این خانهای بود که امیرکبیر و همسرش (که خواهر شاه هم بود) در آن زندگی میکردند. وقتی امیر به حمام رفت و به قتل رسید، شاهزاده خانم نگران و مضطرب بود که چرا امیر از حمام بازنگشت. وقتی طاقتش طاق شد کوشید از خانه بیرون رود، به اجازه نمیدادند و او در را با مشد و لگد شکست. این در شکسته که گوبینو دیده بود، همان در بود.
گوبینو که فردی بسیار تیزبین و دقیق بود، پس از بازگشت به فرانسه کتابی منتشر کرد با عنوان «سه سال در آسیا» که بخش عمدۀ کتاب دربارۀ تجربیاتش در ایران است. او فراز و فرود امیر را در کتابش شرح میدهد که در اینجا چند سطری از آن را میآورم و کل روایت او از امیرکبیر (یا امیرنظام) را در فایل پیوست میتوانید بخوانید (که توصیه میکنم حتماً بخوانید). روایت گوبینو الزاماً روایت موثقی نیست و چهبسا ایراداتی داشته باشد، اما گوبینو را میتوانیم «شاهدی بیطرف» در نظر گیریم که خود هیچ نفع و ضرری در ماجرای امیرکبیر نداشت و در نتیجه مانند داوری بیطرف ماجرا را روایت میکند. در ادامه برخی از گفتههای گوبینو را میخوانیم:
«هنگام جلوس ناصرالدین شاه کشور در هرجومرج وحشتناکی به سر میبرد. وسط روز مردم یکدیگر را در کوچههای تهران میکشتند و چاپارهای دولتی و بالطبع مسافران عادی بدون قبول خطرهای بزرگ قادر به رفتوآمد بین شهرها نبودند... امیرنظام [= امیرکبیر] ظرف چند ماه نظم را در همهجا برقرار کرد. چنان شدت عملی نسبت به مجرمین نشان داد تا دیگر کسی دنبال چنین کارهایی نرود. به عنوان مثال دستور داد قاتلینی را که در کوچههای تهران دستگیر کرده بودند به مسجد شاه عبدالعظیم ببرند و دیواری جلویشان بکشند به نحوی که فقط سر و گردنشان بیرون باشد. سپس یک سر طناب را به گردن آنان و سر دیگرش را به اسب نیرومندی ببندند و به اسب شلاق بزنند تا سر محکومین از بدن جدا شود. امیرنظام با به کار بردن چنین روشهایی چنان ترس و وحشت برانگیخت که آرامش عمیقی در سراسر کشور برقرار شد... شنیدم یکی از سربازان قراول جلو منزل او از ترش بیهوش شد، چون امیرنظام هنگام عبور به او خیره شده بود. او از اینگونه قدرتنماییها خوشش میآمد و هیچچیز بیش از آن ارضایش نمیکرد.»
گوبینو در اینجا فهرست بلندی از خدمات امیرنظام را برای آبادانی نام میبرد، اما بعد نتیجه میگیرد:
«شایستگیهای بینظیر امیرنظام که قابل انکار نبود، مبدل به خشونتی شد که بر فضایلش سایه میافکند. وانگهی این مرد انعطافناپذیر نقاط ضعفی هم داشت که دیگران را به شدت ناراحت میکرد. سختگیری بیاندازهاش ناشی از قساوت ذاتی بود. خشونتی که در وارد کردن اتهاماتِ اغلب بجا به کار میبرد از خودپسندی غیرقابل توجیهش سرچشمه میگرفت که هیچکس را همسطح خود نمیدانست... دیری نگذشت که امیرنظام مورد نفرت عموم قرار گرفت و به زودی صدای ناله و شکایت و زاری از هر سوی کشور برخاست... سوءظنی که [مخالفان امیر دربارۀ او] به پادشاه جوان القا کردند، بر اساس بدخواهی بود، ولی ظواهر بسیار محکمی داشت... وانگهی شاه جوان تا حدودی از سرزنشهای نیشدار و دائمی وزیر مورد علاقهاش و بیشتر از تبلیغاتی که امیر دربارۀ قدرتنمایی خود میکرد، خسته و آزرده شده بود.»
گوبینو در اینجا از سفر شاه و امیر به اصفهان میگوید که شاه به چشم میبیند امیرکبیر احترامی بسیار بیشتر از او دارد و احساس تحقیر میکند. برای شاه تعریف کرده بودند که وقتی شاه با اسب همراه امیر وارد اصفهان شده بود، یکی از مردم از دیگری پرسیده بود آن جوانک کنار امیر کیست؟ و دیگری گفته بود: «برادر زنش است». اما زمانی شاه عنان از کف داد که امیر برای حفاظت از خود از دالگوروکی وزیرمختار روسیه کمک خواسته بود و وزیرمختار نیز سربازان قزاق را برای حفاظت از امیرکبیر به خانۀ او فرستاده بود. در پی این ماجرا شاه امیر را به فین تبعید کرد...
توصیه میکنم کل روایت گوبینو را که چندان هم طولانی نیست در فایل پیوست بخوانید. در فرصتی دیگر دربارۀ خود گوبینو هم باید چیزهای جالب و مهمی بگویم، کسی که مبدع نظریۀ نژاد آریایی بود...
مهدی تدینی
#امیرکبیر، #قاجار، #ناصرالدین_شاه
@tarikhandishi
کُنت گوبینو دیپلمات فرانسوی، سالهای ۱۸۵۵ تا ۱۸۵۸، یعنی از سال هفتم تا دهم سلطنت ناصرالدین شاه، در سفارت فرانسه در تهران ابتدا دبیر و بعد کاردار بود. او از بوشهر وارد ایران شده و از شیراز و اصفهان و کاشان به تهران آمده بود. وقتی در کاشان بود او و همراهانشان را برای رهیدن از گرما به فین کاشان بردند. وقتی در باغ فین از زیبایی و هوای خوش لذت میبرد، اتاقی دید که در آن شکسته بود. او با یادآوری این در شکسته ماجرا قتل امیرکبیر را تعریف میکند. این خانهای بود که امیرکبیر و همسرش (که خواهر شاه هم بود) در آن زندگی میکردند. وقتی امیر به حمام رفت و به قتل رسید، شاهزاده خانم نگران و مضطرب بود که چرا امیر از حمام بازنگشت. وقتی طاقتش طاق شد کوشید از خانه بیرون رود، به اجازه نمیدادند و او در را با مشد و لگد شکست. این در شکسته که گوبینو دیده بود، همان در بود.
گوبینو که فردی بسیار تیزبین و دقیق بود، پس از بازگشت به فرانسه کتابی منتشر کرد با عنوان «سه سال در آسیا» که بخش عمدۀ کتاب دربارۀ تجربیاتش در ایران است. او فراز و فرود امیر را در کتابش شرح میدهد که در اینجا چند سطری از آن را میآورم و کل روایت او از امیرکبیر (یا امیرنظام) را در فایل پیوست میتوانید بخوانید (که توصیه میکنم حتماً بخوانید). روایت گوبینو الزاماً روایت موثقی نیست و چهبسا ایراداتی داشته باشد، اما گوبینو را میتوانیم «شاهدی بیطرف» در نظر گیریم که خود هیچ نفع و ضرری در ماجرای امیرکبیر نداشت و در نتیجه مانند داوری بیطرف ماجرا را روایت میکند. در ادامه برخی از گفتههای گوبینو را میخوانیم:
«هنگام جلوس ناصرالدین شاه کشور در هرجومرج وحشتناکی به سر میبرد. وسط روز مردم یکدیگر را در کوچههای تهران میکشتند و چاپارهای دولتی و بالطبع مسافران عادی بدون قبول خطرهای بزرگ قادر به رفتوآمد بین شهرها نبودند... امیرنظام [= امیرکبیر] ظرف چند ماه نظم را در همهجا برقرار کرد. چنان شدت عملی نسبت به مجرمین نشان داد تا دیگر کسی دنبال چنین کارهایی نرود. به عنوان مثال دستور داد قاتلینی را که در کوچههای تهران دستگیر کرده بودند به مسجد شاه عبدالعظیم ببرند و دیواری جلویشان بکشند به نحوی که فقط سر و گردنشان بیرون باشد. سپس یک سر طناب را به گردن آنان و سر دیگرش را به اسب نیرومندی ببندند و به اسب شلاق بزنند تا سر محکومین از بدن جدا شود. امیرنظام با به کار بردن چنین روشهایی چنان ترس و وحشت برانگیخت که آرامش عمیقی در سراسر کشور برقرار شد... شنیدم یکی از سربازان قراول جلو منزل او از ترش بیهوش شد، چون امیرنظام هنگام عبور به او خیره شده بود. او از اینگونه قدرتنماییها خوشش میآمد و هیچچیز بیش از آن ارضایش نمیکرد.»
گوبینو در اینجا فهرست بلندی از خدمات امیرنظام را برای آبادانی نام میبرد، اما بعد نتیجه میگیرد:
«شایستگیهای بینظیر امیرنظام که قابل انکار نبود، مبدل به خشونتی شد که بر فضایلش سایه میافکند. وانگهی این مرد انعطافناپذیر نقاط ضعفی هم داشت که دیگران را به شدت ناراحت میکرد. سختگیری بیاندازهاش ناشی از قساوت ذاتی بود. خشونتی که در وارد کردن اتهاماتِ اغلب بجا به کار میبرد از خودپسندی غیرقابل توجیهش سرچشمه میگرفت که هیچکس را همسطح خود نمیدانست... دیری نگذشت که امیرنظام مورد نفرت عموم قرار گرفت و به زودی صدای ناله و شکایت و زاری از هر سوی کشور برخاست... سوءظنی که [مخالفان امیر دربارۀ او] به پادشاه جوان القا کردند، بر اساس بدخواهی بود، ولی ظواهر بسیار محکمی داشت... وانگهی شاه جوان تا حدودی از سرزنشهای نیشدار و دائمی وزیر مورد علاقهاش و بیشتر از تبلیغاتی که امیر دربارۀ قدرتنمایی خود میکرد، خسته و آزرده شده بود.»
گوبینو در اینجا از سفر شاه و امیر به اصفهان میگوید که شاه به چشم میبیند امیرکبیر احترامی بسیار بیشتر از او دارد و احساس تحقیر میکند. برای شاه تعریف کرده بودند که وقتی شاه با اسب همراه امیر وارد اصفهان شده بود، یکی از مردم از دیگری پرسیده بود آن جوانک کنار امیر کیست؟ و دیگری گفته بود: «برادر زنش است». اما زمانی شاه عنان از کف داد که امیر برای حفاظت از خود از دالگوروکی وزیرمختار روسیه کمک خواسته بود و وزیرمختار نیز سربازان قزاق را برای حفاظت از امیرکبیر به خانۀ او فرستاده بود. در پی این ماجرا شاه امیر را به فین تبعید کرد...
توصیه میکنم کل روایت گوبینو را که چندان هم طولانی نیست در فایل پیوست بخوانید. در فرصتی دیگر دربارۀ خود گوبینو هم باید چیزهای جالب و مهمی بگویم، کسی که مبدع نظریۀ نژاد آریایی بود...
مهدی تدینی
#امیرکبیر، #قاجار، #ناصرالدین_شاه
@tarikhandishi
Пераслаў з:
رسول جعفریان

15.03.202513:30
اجازه تأسیس مدرسه به یک کشیش آمریکایی در تبریز در سال 1255 ق توسط محمد شاه قاجار
فرمان زیر در باره فعالیت یک معلم امریکایی و از سال 1255 ق ـ دوران محمد شاه ـ است که به تربیت علمی جوانان در تاریخ و جغرافیا و هیأت و حساب و ... مشغول بوده و با این فرمان اجازه کار و تأسیس مدرسه به او داده شده است.
بر اساس سند حاضر، نام این شخص مستر مریک امریکایی است که در این سند از او با نام «مستر مریک آمریقایی» یاد شده است.
از این شخص، رساله ای در علم هیأت برجای مانده که در کتابخانه سنا 1/45 با عنوان رساله در هیأت نگهداری می شود.
در حاشیه فرمان، متن زیر در شرح محتوای آن نوشته شده است:
"A Firman, or Order, of Mohammed Shah, the present King of Persia, authorizing Rev. J. L. Merrick to open a school in Tabriz in 1839."
"یک فرمان یا دستور از محمد شاه، پادشاه کنونی ایران، که به کشیش J. L. Merrick اجازه میدهد در سال ۱۸۳۹ یک مدرسه در تبریز تأسیس کند."
متن فرمان چنین است:
آن که عالیجاه رفیع جایگاه، مجدت و فطانت اکتناه، فراست و کیاست انتباه، عمدة الاعیان العیسویه مستر مریک امریقایی بتوجهات خاطر اقدس همایون شاهنشاهی مفتخر و مباهی بوده بداند که، از قراری که عم اکرم ملک قاسم میرزا بعرض رسانیده، آن عالیجاه در تعلیم اطفال و جوانان کمال اهتمام و اجتهاد بعمل آورده و می آورد و در تربیت آنها لازمه سعی را دارد. لهذا این همایون فرمان عطوفت نشان به افتخار آن عالیجاه صادر ، و امر و مقرر می شود که التفات و مراحم شاهنشاهی را در باره خود بسرحد کمال دانسته، در تربیت جوانان و تعلیم علوم از تاریخ و جغرافیا و علم حساب و هندسه و هیأت و حکمت طبیعی ساعی، و کذالک علومی که مستوجب تکمیل تواند بود به آنها آموخته، و سعی بلیغ بعمل آورده، خود را زیاده مشمول عواطف و عوارف اقدس همایون شاهنشاهی دارند و در عهده شناسند. تحریرا فی 22 شهر ربیع الاول سنه 1255
* رسول جعفریان
https://www.loc.gov/resource/amedscd.2019714706/?r=-0.716,-0.008,2.432,1.248,0
یادآوری
** فرمان مشابهی با تاریخ 27 ربیع الاول همان سال 1255، برای مستر پر کینز برای تأسیس مدرسه در ارومیه صادر شده که در آنجا نیز واسطه همین ملک قاسم میرزا است. این فرمان را بنگرید در : گنجینه دارالفنون، سال چهارم، ش 13، بهار 1400، ص 77 : مقاله: مدارس مسیونرها در ایران، آغاز ارتباط ایران با اروپا، اسفندیار معتمدی.
فرمان زیر در باره فعالیت یک معلم امریکایی و از سال 1255 ق ـ دوران محمد شاه ـ است که به تربیت علمی جوانان در تاریخ و جغرافیا و هیأت و حساب و ... مشغول بوده و با این فرمان اجازه کار و تأسیس مدرسه به او داده شده است.
بر اساس سند حاضر، نام این شخص مستر مریک امریکایی است که در این سند از او با نام «مستر مریک آمریقایی» یاد شده است.
از این شخص، رساله ای در علم هیأت برجای مانده که در کتابخانه سنا 1/45 با عنوان رساله در هیأت نگهداری می شود.
در حاشیه فرمان، متن زیر در شرح محتوای آن نوشته شده است:
"A Firman, or Order, of Mohammed Shah, the present King of Persia, authorizing Rev. J. L. Merrick to open a school in Tabriz in 1839."
"یک فرمان یا دستور از محمد شاه، پادشاه کنونی ایران، که به کشیش J. L. Merrick اجازه میدهد در سال ۱۸۳۹ یک مدرسه در تبریز تأسیس کند."
متن فرمان چنین است:
آن که عالیجاه رفیع جایگاه، مجدت و فطانت اکتناه، فراست و کیاست انتباه، عمدة الاعیان العیسویه مستر مریک امریقایی بتوجهات خاطر اقدس همایون شاهنشاهی مفتخر و مباهی بوده بداند که، از قراری که عم اکرم ملک قاسم میرزا بعرض رسانیده، آن عالیجاه در تعلیم اطفال و جوانان کمال اهتمام و اجتهاد بعمل آورده و می آورد و در تربیت آنها لازمه سعی را دارد. لهذا این همایون فرمان عطوفت نشان به افتخار آن عالیجاه صادر ، و امر و مقرر می شود که التفات و مراحم شاهنشاهی را در باره خود بسرحد کمال دانسته، در تربیت جوانان و تعلیم علوم از تاریخ و جغرافیا و علم حساب و هندسه و هیأت و حکمت طبیعی ساعی، و کذالک علومی که مستوجب تکمیل تواند بود به آنها آموخته، و سعی بلیغ بعمل آورده، خود را زیاده مشمول عواطف و عوارف اقدس همایون شاهنشاهی دارند و در عهده شناسند. تحریرا فی 22 شهر ربیع الاول سنه 1255
* رسول جعفریان
https://www.loc.gov/resource/amedscd.2019714706/?r=-0.716,-0.008,2.432,1.248,0
یادآوری
** فرمان مشابهی با تاریخ 27 ربیع الاول همان سال 1255، برای مستر پر کینز برای تأسیس مدرسه در ارومیه صادر شده که در آنجا نیز واسطه همین ملک قاسم میرزا است. این فرمان را بنگرید در : گنجینه دارالفنون، سال چهارم، ش 13، بهار 1400، ص 77 : مقاله: مدارس مسیونرها در ایران، آغاز ارتباط ایران با اروپا، اسفندیار معتمدی.
Пераслаў з:
Political Economy School IR



24.04.202511:59
دیکتاتوری رضاخانی با این ایده که کشور در حال فروپاشی است، هر ایالتی میخواهد از ایران جدا شود و برای حفظ ایران به یک حکومت مقتدر مرکزی نیاز داریم بوجود آمد. و از آن پس آرمان اولیه حکومت قانون و محدود کردن قدرت، جای خود را به قدرت متمرکز و اقتدارگرا داد و ناسیونالیسم نیز در ایران به این طریق شکل میگیرد.
👤موسی غنینژاد
📉@PoliticalEconomy_School
👤موسی غنینژاد
📉@PoliticalEconomy_School
Пераслаў з:
Imamiya identity | Archive

05.04.202521:14
در باب توهم و غروری مضحک
احمد باستانی
نگاه برخی ایرانیان به گذشته مشخصا عصر قاجار به گونهای است که گویی این گذشته متعلق به کشور دیگری است و ایرانیان امروزی از سرزمینی دیگر آمده اند و با نگاهی از بالا به پایین به آن دوره و زمانه نگاه میکنند. گویی تاریخ، منقطع شده است و نسل های امروزی ریشه در خاکِ فلورانس یا نروژ دارند و عصر قاجاریه به سرزمین و مردمانی در قلب صحاری آفریقا مربوط بوده است! اما همین که از قاجار به زندیه و قبل آن می رسیم، ناگهان همه چیز گل و بلبل شده و عموم شاهان عادل میشوند و وقتی این تاریخ به عهد اسلامی میرسد باز نوعی بدبینی و تبختر ایرانیان را فرا می گیرد و در نهایت وقتی به تاریخ باستان میرسیم، دیگر بهشت برین آغاز میشود و من آنم که رستم بود پهلوان.
این غرور مضحک و پوچ ناشی از تاریخ خوانی ایدئولوژیک و از جلو به عقبی است که ریشه در آموزش دولتی عصر پهلوی و پروپاگاندای ناجوانمردانه آن علیه دوره قاجاریه دارد. کاری که ج.ا هم آن را الگو قرار میدهد و تاریخ را با تبلیغات اشتباه گرفته، و اینبار علیه کل تاریخ ایران عمل میکند و به جای ایدئولوژی باستانیگرایی، اسلامگرایی را مبنا قرار میدهد. بطوریکه قبل انقلاب اسلامی تماما عصر تاریکی و جهالت بوده است و بس!
حالا بگذارید در مورد قرن نوزدهم ایران کمی دقت کنیم. ایران یک امپراطوری ضعیف در مقایسه با بزرگترین قدرت تاریخ یعنی بریتانیا و دو همسایه قدرتمند به نام روسیه تزاری و عثمانی بود. به جرات می توان گفت سه قدرت اصلی جهان با ایران همسایه بوده اند و سرحدات ایران را احاطه کرده بودند. بریتانیا در جنوب و شرق، روسیه در شمال و عثمانی در غرب. در قرن خاصِ نوزدهم بخش کوچکی از جهان به یکباره از بخش اعظم آن جدا شده و به قدرت صنعتی و نظامی جهان تبدیل میشوند. ممالک محروسه در این شرایط است که حفظ میشود و به ایرانیان امروز به ارث میرسد. ایران آن زمان در همان جایی بود که منطقاً باید میبود با تمام بدیها، ظلمها و سنن و پیچیدگی های اجتماعی خود، نه ادعایی داشت و نه ستیز خانمان براندازی با خارجیها. پادشاه مالک کشور بود و سعی وافر داشت که سرزمین های تحت فرمانروایی خود را حفظ کند اما اگر این مهم امکان پذیر نبود از آن می گذشت و تنها سرزمین اصلی را مراقبت میکرد. پادشاه به همین دلیل از هرات، مرو و ایروان گذشت چراکه حفظ آنها با قشون و توان آن زمان بمعنی از دست رفتن بندر عباس ، بندر محمره و حتی دارالسلطنه تبریز بود.
تجددخواهی و تغییرات تدریجی ایران تماماً ریشه در عصر قاجار دارد. شاید بتوان گفت ترور قبله عالم آغاز یک پایان برای نظم تاریخی ایران بود. گفتن تاریخ جایگزین بسیار سخت است اما اگر انتقال سلطنت در ربع آخر قرن نوزدهم و ربع اول قرن بیستم به روال آرام آن انجام می گرفت چه بسا ثبات و سنت های خوب حفظ، و حرکت بسمت تغییرات مثبت ادامه می یافت. اما آن عصر پرآشوب در کنار تحولات منفی بین المللی نهایتاً به برآمدن نوعی مدرنیسم آمرانه انجامید که در اوج خود به انقلاب اسلامی میرسد.
اما ایرانِ مدرن، خصوصاً در طی شصت سال اخیر از میلیاردها دلار درآمد نفتی برخوردار بوده است. به اصطلاح ارتش مدرن داشته[که البته در تمام جنگها شکست خورده] و از تمام تکنولوژی های روز برای کنترل مردم برخوردار است. عوارض و مالیات های سنگین و مداخلات حداکثری و قدرت اهریمنی چاپ پول نیز که نقل هر محفل است. در قرن نوزدهم بخش اعظم جهان در وضعیت مشابه ایران قرار داشتند و چه بسا بدتر. اعتبار ایران در دنیا در خور توجه بود، و ناصرالدین شاه جزء اولین حاکمان مسلمان بوده است که عالیترین نشان های سلطنتی خاندان های بزرگ اروپایی را دریافت کرده است. "پرشیا" هر چند نسبت به قدرت های جهانی وقت، امپراطوری ضعیفی بود اما یاغی نبود و احترام خاص خود را داشت و تغییرات در آن تدریجا در حال رخ دادن بود. این را هم در نظر بگیرید یک صدم درآمد و توان فنی دولت های مدرن را نداشته اند.
حالا به ایران امروز بیاییم. کشوری که به جرات می توان آنرا جز یکی از عقب مانده ترین ها در جهان دانست. تکنولوژی های که مردم امروز ایران از آن استفاده میکنند، ربطی به خودشان و اقتصاد رانتیر آن ندارد و فراورده سرمایه داری است. حتی در استفاده از تکنولوژی ها نیز آزادی انتخاب ندارند. از اعتبار و احترامی در جهان برخوردار نیست. معماری شهرهایش بدوی و مفتضح است. زیبایی در آن مرده است. این در حالی است که دیگر قرن نوزدهم نیست و غیر از قدرت های جهانی، تعداد زیادی از کشورها از جهات مختلف از ایران رفاه و اعتبار بیشتری دارند. حالا چگونه است که ایرانیان امروزی به ایرانِ عصر قاجار با غرور و تبختر نگاه میکنند و گمان میکنند که از نروژ آمدهاند! این توهمات را باید پیرایش کرد.
#تاریخ
@Imamiya_identity
احمد باستانی
نگاه برخی ایرانیان به گذشته مشخصا عصر قاجار به گونهای است که گویی این گذشته متعلق به کشور دیگری است و ایرانیان امروزی از سرزمینی دیگر آمده اند و با نگاهی از بالا به پایین به آن دوره و زمانه نگاه میکنند. گویی تاریخ، منقطع شده است و نسل های امروزی ریشه در خاکِ فلورانس یا نروژ دارند و عصر قاجاریه به سرزمین و مردمانی در قلب صحاری آفریقا مربوط بوده است! اما همین که از قاجار به زندیه و قبل آن می رسیم، ناگهان همه چیز گل و بلبل شده و عموم شاهان عادل میشوند و وقتی این تاریخ به عهد اسلامی میرسد باز نوعی بدبینی و تبختر ایرانیان را فرا می گیرد و در نهایت وقتی به تاریخ باستان میرسیم، دیگر بهشت برین آغاز میشود و من آنم که رستم بود پهلوان.
این غرور مضحک و پوچ ناشی از تاریخ خوانی ایدئولوژیک و از جلو به عقبی است که ریشه در آموزش دولتی عصر پهلوی و پروپاگاندای ناجوانمردانه آن علیه دوره قاجاریه دارد. کاری که ج.ا هم آن را الگو قرار میدهد و تاریخ را با تبلیغات اشتباه گرفته، و اینبار علیه کل تاریخ ایران عمل میکند و به جای ایدئولوژی باستانیگرایی، اسلامگرایی را مبنا قرار میدهد. بطوریکه قبل انقلاب اسلامی تماما عصر تاریکی و جهالت بوده است و بس!
حالا بگذارید در مورد قرن نوزدهم ایران کمی دقت کنیم. ایران یک امپراطوری ضعیف در مقایسه با بزرگترین قدرت تاریخ یعنی بریتانیا و دو همسایه قدرتمند به نام روسیه تزاری و عثمانی بود. به جرات می توان گفت سه قدرت اصلی جهان با ایران همسایه بوده اند و سرحدات ایران را احاطه کرده بودند. بریتانیا در جنوب و شرق، روسیه در شمال و عثمانی در غرب. در قرن خاصِ نوزدهم بخش کوچکی از جهان به یکباره از بخش اعظم آن جدا شده و به قدرت صنعتی و نظامی جهان تبدیل میشوند. ممالک محروسه در این شرایط است که حفظ میشود و به ایرانیان امروز به ارث میرسد. ایران آن زمان در همان جایی بود که منطقاً باید میبود با تمام بدیها، ظلمها و سنن و پیچیدگی های اجتماعی خود، نه ادعایی داشت و نه ستیز خانمان براندازی با خارجیها. پادشاه مالک کشور بود و سعی وافر داشت که سرزمین های تحت فرمانروایی خود را حفظ کند اما اگر این مهم امکان پذیر نبود از آن می گذشت و تنها سرزمین اصلی را مراقبت میکرد. پادشاه به همین دلیل از هرات، مرو و ایروان گذشت چراکه حفظ آنها با قشون و توان آن زمان بمعنی از دست رفتن بندر عباس ، بندر محمره و حتی دارالسلطنه تبریز بود.
تجددخواهی و تغییرات تدریجی ایران تماماً ریشه در عصر قاجار دارد. شاید بتوان گفت ترور قبله عالم آغاز یک پایان برای نظم تاریخی ایران بود. گفتن تاریخ جایگزین بسیار سخت است اما اگر انتقال سلطنت در ربع آخر قرن نوزدهم و ربع اول قرن بیستم به روال آرام آن انجام می گرفت چه بسا ثبات و سنت های خوب حفظ، و حرکت بسمت تغییرات مثبت ادامه می یافت. اما آن عصر پرآشوب در کنار تحولات منفی بین المللی نهایتاً به برآمدن نوعی مدرنیسم آمرانه انجامید که در اوج خود به انقلاب اسلامی میرسد.
اما ایرانِ مدرن، خصوصاً در طی شصت سال اخیر از میلیاردها دلار درآمد نفتی برخوردار بوده است. به اصطلاح ارتش مدرن داشته[که البته در تمام جنگها شکست خورده] و از تمام تکنولوژی های روز برای کنترل مردم برخوردار است. عوارض و مالیات های سنگین و مداخلات حداکثری و قدرت اهریمنی چاپ پول نیز که نقل هر محفل است. در قرن نوزدهم بخش اعظم جهان در وضعیت مشابه ایران قرار داشتند و چه بسا بدتر. اعتبار ایران در دنیا در خور توجه بود، و ناصرالدین شاه جزء اولین حاکمان مسلمان بوده است که عالیترین نشان های سلطنتی خاندان های بزرگ اروپایی را دریافت کرده است. "پرشیا" هر چند نسبت به قدرت های جهانی وقت، امپراطوری ضعیفی بود اما یاغی نبود و احترام خاص خود را داشت و تغییرات در آن تدریجا در حال رخ دادن بود. این را هم در نظر بگیرید یک صدم درآمد و توان فنی دولت های مدرن را نداشته اند.
حالا به ایران امروز بیاییم. کشوری که به جرات می توان آنرا جز یکی از عقب مانده ترین ها در جهان دانست. تکنولوژی های که مردم امروز ایران از آن استفاده میکنند، ربطی به خودشان و اقتصاد رانتیر آن ندارد و فراورده سرمایه داری است. حتی در استفاده از تکنولوژی ها نیز آزادی انتخاب ندارند. از اعتبار و احترامی در جهان برخوردار نیست. معماری شهرهایش بدوی و مفتضح است. زیبایی در آن مرده است. این در حالی است که دیگر قرن نوزدهم نیست و غیر از قدرت های جهانی، تعداد زیادی از کشورها از جهات مختلف از ایران رفاه و اعتبار بیشتری دارند. حالا چگونه است که ایرانیان امروزی به ایرانِ عصر قاجار با غرور و تبختر نگاه میکنند و گمان میکنند که از نروژ آمدهاند! این توهمات را باید پیرایش کرد.
#تاریخ
@Imamiya_identity
Пераслаў з:
Iranian Neo-conservative



01.04.202501:08
«به ارواح پدرم، به ائمهی طاهرین، اعتقاد شخص من این بود که اگر عثمانیها یا المان موقعیت پیدا مینمودند، هزار درجه برای ما ایرانیها بدتر از انگلیسها میشدند؛ [...]، طرف شدن با مامورینِ انگلیس و خصومت با انها را نه برای خودم و نه برای اولادم صلاح نمیدانم و پیشرفت هم ندارد»
«عبدالحسین میرزا فرمانفرما، شاهزادهی قاجار و رئیسالوزرای ایران در دورهی جنگ جهانیِ اول»
پینوشت: تصویر فوق، فرمانفرما همراه با سر پِرسی سایکس، ژنرالِ انگلیسی میباشد
@Iranian_Neocon
«عبدالحسین میرزا فرمانفرما، شاهزادهی قاجار و رئیسالوزرای ایران در دورهی جنگ جهانیِ اول»
پینوشت: تصویر فوق، فرمانفرما همراه با سر پِرسی سایکس، ژنرالِ انگلیسی میباشد
@Iranian_Neocon
29.03.202502:29
بچهها لو رفتیم! هم آیکیومان لو رفت، هم گزینهمان!
(حالا اصلا این بابا که عکسش را آورده کیست؟ من اول فکر کردم یک بازیگر ایتالیایی است!)
(حالا اصلا این بابا که عکسش را آورده کیست؟ من اول فکر کردم یک بازیگر ایتالیایی است!)
Пераслаў з:
چرا ملتها شکست میخورند؟



18.03.202513:43
نفوذ پهلویها در تاریخنگاری، ادبیات و کتاب بسیار زیاد بود و هنوز هم همینگونه است. ما هنوز هم در تاریخ، تحت تاثیر تفکر پهلوی قرار دهیم. وقتی یک نظام با براندازی نظام قبلی سرکار میآید، بهناچار روایتی از خود ارائه میکند که حضورش را توجیه میکند. پهلوی با لغو سلطنت دویست سالهٔ قاجار و در فرایندی شبیه به کودتا بر قدرت نشست. لذا در تمام دوران پهلوی، با نگاهی منفی به قاجار پرداخته شد و این موضوع آن چنان در ذهن ایرانیان رسوب کرده که نمیتوان به سادگی آنرا برطرف کرد.
دکتر غلامحسین زرگرینژاد
13.03.202511:56
درست و غلط! بله، آقامحمدخان قاجار بسیار زیرک و شایسته بود، و وجود کشور ایران امروز شاید مرهون این مرد شجاع است.
ولی مرگ او نبود که ایران را در برابر روسها ناتوان کرد! آنچه ایران را ناتوان کرد، نزدیک یک قرن هرج و مرج بود. آن کسی که ایران را ناتوان کرد، نادرشاه بود که آخرین خنجر را بر حکومت صفوی زد، ولی خودش (علیرغم شایستگی در میدان نبرد) شایستگی درانداختن یک نظم جدید و یک سلسله نو را نداشت. آنچه ایران را ناتوان کرده بود بیماریها و جنگها و قحطیها و فقری بود که در صد سال جمعیت ایران را نصف (و شاید حتی یک سوم) کرد. آن هم درست در یک قرنی که روسیه تبدیل به یک ابرقدرت با یک پایه صنعتی و اقتصادی نسبتاً قابل قبول شد. هرگونه قضاوت ما در مورد قاجار بدون در نظر گرفتن آن نزدیک به صد سال فاجعه ابتر خواهد ماند.
آقامحمدخان حتی اگر زنده هم میماند، نمیتوانست با جنگ خیلی کاری در مقابل روسها پیش ببرد. اگر زمانی در مقابل روسها پیروز شد هم دلیلش بیشتر این بود که روسها در جایی دیگر سرشان گرم بود (به خاطر مرگ کاترین کبیر). این گونه پیروزیهای زودگذر چیزی بود که حتی در زمان فتحعلیشاه نیز اتفاق افتاد. این پیروزیهای مقطعی نمیتوانست، در برتری کامل تسلیحاتی و سپاهی روسها در مقابل ایرانیان، برای مدتی طولانی بپاید. چه با آقامحمدخان چه بی او!
@qajarnameh
ولی مرگ او نبود که ایران را در برابر روسها ناتوان کرد! آنچه ایران را ناتوان کرد، نزدیک یک قرن هرج و مرج بود. آن کسی که ایران را ناتوان کرد، نادرشاه بود که آخرین خنجر را بر حکومت صفوی زد، ولی خودش (علیرغم شایستگی در میدان نبرد) شایستگی درانداختن یک نظم جدید و یک سلسله نو را نداشت. آنچه ایران را ناتوان کرده بود بیماریها و جنگها و قحطیها و فقری بود که در صد سال جمعیت ایران را نصف (و شاید حتی یک سوم) کرد. آن هم درست در یک قرنی که روسیه تبدیل به یک ابرقدرت با یک پایه صنعتی و اقتصادی نسبتاً قابل قبول شد. هرگونه قضاوت ما در مورد قاجار بدون در نظر گرفتن آن نزدیک به صد سال فاجعه ابتر خواهد ماند.
آقامحمدخان حتی اگر زنده هم میماند، نمیتوانست با جنگ خیلی کاری در مقابل روسها پیش ببرد. اگر زمانی در مقابل روسها پیروز شد هم دلیلش بیشتر این بود که روسها در جایی دیگر سرشان گرم بود (به خاطر مرگ کاترین کبیر). این گونه پیروزیهای زودگذر چیزی بود که حتی در زمان فتحعلیشاه نیز اتفاق افتاد. این پیروزیهای مقطعی نمیتوانست، در برتری کامل تسلیحاتی و سپاهی روسها در مقابل ایرانیان، برای مدتی طولانی بپاید. چه با آقامحمدخان چه بی او!
@qajarnameh
Пераслаў з:
جناب گاو

24.04.202511:51
یک ملاک عالی برای سنجش دورههای تاریخی وضع هنرها و کیفیت معماری است که مانند شاهدی است بر وضع اقتصاد و روح و علم و روابط جامعه. مثلا شاهکارهای معماری دوره ایلخانی نشاندهنده شکوفایی هنر و باطلکننده کلیشههای مبتذل تاریخ ناسیونالیستی است.
راجع به معماری قاجار، همین بس که اگر آن معماری حفظ و نگهداری میشد، چه بسا ایران رقیب ایتالیا در زمینه جلب جهانگرد میشد و درآمدی دهها برابر درآمد نفتی پیدا میکرد. احتیاجی هم به نابودکردن طبیعت یا نزاع دائم سیاسی بر سر پول نفت نبود. البته مساله را به اقتصاد تقلیل میدهیم که مطلب واضح باشد وگرنه زندگی در سایه زیباترین معماری جهان به اقتصاد ختم نمیشود و کل روحیه و کل هویت و زندگی را در بر میگیرد.
راجع به معماری قاجار، همین بس که اگر آن معماری حفظ و نگهداری میشد، چه بسا ایران رقیب ایتالیا در زمینه جلب جهانگرد میشد و درآمدی دهها برابر درآمد نفتی پیدا میکرد. احتیاجی هم به نابودکردن طبیعت یا نزاع دائم سیاسی بر سر پول نفت نبود. البته مساله را به اقتصاد تقلیل میدهیم که مطلب واضح باشد وگرنه زندگی در سایه زیباترین معماری جهان به اقتصاد ختم نمیشود و کل روحیه و کل هویت و زندگی را در بر میگیرد.
Пераслаў з:
پژوهشکدهٔ تاریخ، فلسفه، ادیان

04.04.202510:58
✍️کشف الأسرار مِن خِلال الأقول (۶)؛
🔹اسدآبادی در زمان میرزا به سامرّا میرود که از میرزا وقت ملاقات بگیرد، ولی میرزا به او وقت نمیدهد! او دو نامه هم به میرزا مینویسد که میرزا به آنها هم جواب نمیدهد! وقتی میرزا به اسدآبادی وقت ملاقات نداد، اسدآبادی از دیوار خانه ایشان بالا رفت و وارد اتاق ایشان شد و با ایشان ملاقات کرد!
🔸سیّد شهابالدین مرعشی نجفی
https://t.me/ReligiousSchool
🔹اسدآبادی در زمان میرزا به سامرّا میرود که از میرزا وقت ملاقات بگیرد، ولی میرزا به او وقت نمیدهد! او دو نامه هم به میرزا مینویسد که میرزا به آنها هم جواب نمیدهد! وقتی میرزا به اسدآبادی وقت ملاقات نداد، اسدآبادی از دیوار خانه ایشان بالا رفت و وارد اتاق ایشان شد و با ایشان ملاقات کرد!
🔸سیّد شهابالدین مرعشی نجفی
https://t.me/ReligiousSchool
Пераслаў з:
خاطرات و خطرات



29.03.202522:34
الحمدالله تعالى؛ ماه رمضان را در کمال خوبی و خوشی و صحت مزاج گذرانده، روزه را تماماً گرفته، قرآن ختم شد. به همه خوش گذشت. حالا دو ماه به عید نوروز مانده است؛ هوا خوش میگذرد، برف هیچ در جلگه نیست و الی حال به جلگه ابدا برف نیامده است اما کوهها پرمایه و برف است. در رمضان باران شدیدی آمد.
#ناصرالدین_شاه
Пераслаў з:
Iranian Neo-conservative

26.03.202516:54
«واقعیت این است که این به اصطلاح امتیازات [که در دورهی ناصری به غربیها داده میشد] در حقیقت قراردادهای تجاری بود برای اینکه غربیها در ایران به قول امروزیها سرمایهگذاری کنند؛ مثلا راهاهن درست کنند یا معدن استخراج کنند. مهمترین نمونهاش هم ان قرارداد معروف رویتر است که سپهسالار، صدراعظم ناصرالدینشاه مبتکر ان بود. شما نگاه کنید قراردادی که میرزا حسینخان سپهسالار با غربیها امضا کرده مورد طعن و لعنِ اغلب مورخین قرار گرفته است؛ [...]، اما ان قراردادها هم در مجموع به نفع ایران بوده است»
«موسی غنینژاد»
«https://t.me/IIFOM_CO/661»
@Iranian_Neocon
«موسی غنینژاد»
«https://t.me/IIFOM_CO/661»
@Iranian_Neocon
15.03.202519:45
یک خاطره پدربزرگم از پدرش نقل میکرد: زمانی در اصفهان، روحانی مشهور آقانورالله مسجدشاهی (روحانی مشروطهطلب و برادر آقانجفی معروف) اعلام کرد که وهابیون به عتبات عالیات در عراق حمله کردهاند. روزی را اعلام کردند برای آنکه مردم در میدان نقشجهان اصفهان برای حمایت از حرم جمع شوند. مردم مذهبی هم از اصفهان و از دهات دور و نزدیک آنجا جمع شدند که بله، ما خواهان رفتن به عتبات و دفاع از حرم مطهر امامانیم. نیای دهاتی و شدیداً مذهبی من که بعداً داستان را برای پسرش (یعنی پدربزرگم) تعریف کرد نیز رفته بود. البته واقعاً آن زمان هیچ حملهای از سوی وهابیها صورت نگرفته بود! خلاصه آنکه به نام دفاع از حرم مردم را جمع کردند و عکس انداختند، و سپس عکسها را به تهران فرستادند و در روزنامهها عکسها را به عنوان جمع شدن مردم اصفهان در حمایت از رضاخان چاپ کردند! نیای من بعداً واقعیت داستان را که شنید بسیار عصبانی ومنزجر شد (به دلیل دروغگویی و فریب، و نه به دلائل سیاسی) و دیگر هیچگاه پشت سر آقانورالله یا روحانیون نزدیک به آقانورالله نماز نخواند.
@qajarnameh
@qajarnameh
Пераслаў з:
سیمرغ

13.03.202511:37
کیّاس بود و سیّاس؛ علیرغم سبعیت نسبت به رقبایش، فرمانروایی لایق بود که یک تنه ایرانِ پاره پاره شده پس از مرگ #نادر_شاه را با فراست و ذکاوت یکپارچه ساخت. مرگ نابهنگامش اما ایران زمین را در برابر روسیه تزاری ناتوان کرد.
۲۸۳ سال پیش در چنین روزی #آقا_محمد_خان_قاجار چشم به جهان گشود
@Iran_simorgh
۲۸۳ سال پیش در چنین روزی #آقا_محمد_خان_قاجار چشم به جهان گشود
@Iran_simorgh
Паказана 1 - 24 з 27
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.