Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی avatar

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

به فُتوایِ این احقر المُحاط:رشاء دربطن حوت، احوط است.
مسعود باب‌الحوائجی
Рэйтынг TGlist
0
0
ТыпПублічны
Вертыфікацыя
Не вертыфікаваны
Надзейнасць
Не надзейны
Размяшчэнне
МоваІншая
Дата стварэння каналаЖовт 19, 2021
Дадана ў TGlist
Лют 12, 2025

Рэкорды

18.04.202523:59
5.4KПадпісчыкаў
05.04.202523:59
100Індэкс цытавання
04.01.202523:59
1.6KАхоп 1 паста
02.03.202513:28
691Ахоп рэкламнага паста
12.02.202508:33
12.47%ER
13.04.202523:59
22.11%ERR

Развіццё

Падпісчыкаў
Індэкс цытавання
Ахоп 1 паста
Ахоп рэкламнага паста
ER
ERR
СІЧ '25ЛЮТ '25БЕР '25КВІТ '25

Папулярныя публікацыі ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

24.03.202519:24
☝️
👇👇
عصر مواجهه‌های رادیکال و ایدئولوژیک:

مداحی‌های عراق در دوران اخیر سخت سیاست‌زده و حتا درگیر مسائل سیاست خارجی شده و می‌شوند؛ شاید بشود گفت که تریبون مداحان در عراق قوی‌تر از هر روزنامه‌ و رسانه‌ی دیگری عمل می‌کند؛ مداحان که در عراق به آنان «الرادود» گفته می‌شود متن اشعاری که در نوحه‌های خود می‌خوانند را گاه در حد بیانیه‌ای سیاسی فرومی‌کاهند.

هر مزیتی اگر بتوان برای این جنس از سیاست-آگاهی یا سیاست‌زدگی مداحان برشمرد اما آنها را از این آسیب سخت زیانبار مصون نمی‌دارد که شعار زنده‌باد و مرده‌باد برای احزاب سیاسی، آن‌ها را ملعبه‌ی دست اصحاب سیاست هم قرار می‌دهد.

نمونه‌ی دو کلیپ بالا را بنگرید:
«احمد الشرع» معروف به «الجولانیِ» سابق در نطق پذیرش ریاست جمهوری دوره انتقالی خود اعلام کرد که:
«ما به قولی که بدهیم وفا خواهیم کرد» و همانجا گفت:
((نحن لسنا امة نجيد اللطم والعويل بل نحن امة العمل والجهد))
«يعني ما مردماني نيستيم كه اهل خودزنی و شیون باشیم بلکه ملت کنش و کوششیم..»

این کلمه‌ی «لطم» که به عراقی اشاره به مراسم نوحه و سینه زنی بود جامعه‌ی رادودها و مداحان را برآشفت که در کلمات احمد شرع لزوما بدان معنای عراقی آن هم به کار نرفته بود، تا جایی که در کلیپ بالا ملاحظه می‌کنید که مداح مشهور عراقی نوحه‌اش را اینگونه آغاز می‌کند که:
(الجولانی نسخة امن الشمر...)
يعني جولاني یک کپی از ورژن شمر است؛
که فریب را از اجدادش به ارث برده

سپس تنور را با چنین فرازی داغ‌تر می‌کند که:
یذبح علی الحب مو عمر
کلمن یحب حیدر

یعنی: جولانی هر که عاشق حیدر است را سر می‌برد.
حاکم الصبح بعد الاسر
وبدولته الدم یزدهر..

یعنی کسی که پس از اسارت‌اش حالا به حکومت رسیده و در دولت او خون شکوفا گشته است.

الغرض به دلیل همان کلمه‌ی «لطم»، که در نطق جولانی آمده، این طیفِ سیاست‌زده، موضوع را به یک مواجهه‌ی رادیکال تبدیل کرده‌اند تا تفسیری کاملاً ضد شیعی از این سخنان استنتاج و ارائه کنند.
برای همین ما هنوز در عصر استمرار تقابلات و مواجهه‌های ایدئولوژیک و رادیکالی به سر می‌بریم که قرن‌ها از حلّه تا حلب آنها را آزموده‌ایم؛ شاید همان یک کلمه نیز استعاری یا بسا طعنه‌آمیز به کار برده شده باشد اما مواجهه‌های حیثیتی، راه را بر هر محاوره و گفت‌وگویی سد می‌کنند، چنانکه رویکردهای جوامعی از این دست با دنیای مدرن را هم هماره به چالش کشیده‌اند.
15.04.202518:46
☝️
👇👇
«یوسا» در قهوه‌خانه‌های عراق و دیدار با آیت الله حکیم:

دیشب که از مرگ یوسا و تأثیرش در جهان عرب نوشتم برای بسیاری باورناپذیر بود.
دست‌کم دو نویسنده برجسته عراقی«علی بدر»و «حسین‌علی یونس» از حضور وی در بغداد پس از صدّام نوشته‌اند آن هم در کنار نیروهای ارتش آمریکابی.

یوسا از اینکه می‌بیند کتاب‌خوان‌های بغداد با او و آثار ترجمه‌شده‌اش به عربی آشنایند سخت شوکه و در عین حال خرسند می‌شود.

دختر یوسا «مورگانا»نیز که در آن زمان عضو هیأت سازمان ملل بود همراهش بود.
«حسین‌علی یونس» گزارش داده که یوسا را مکرر در نقاط مختلف بغداد در حال پرسه‌زنی می‌دیده، سرگردان در میان ساختمان‌های سوخته و ویرانه‌های به جا مانده از بمب‌های متفقین، گویی چهره بغداد را به مثابه موجود رنجوری که بر لبه‌های تمدن خویش گام برمی‌دارد بررسی می‌کرد.
به گفته‌ی «علی بدر» رمان‌نوبس مشهور عراقی که با یوسا در بغداد دیدار کرده بود:
یوسا باربرانی را مشاهده می‌کرد که گاری‌هایشان را در میان آوار پیاده‌روها می‌کشیدند، نانوایانی که در سایه‌ی غیبت دیکتاتوری سابق صدام به تنورهایشان بازگشته بودند، کودکانی که روزنامه‌های غارت‌شده از دفاتر حزب بعث را می‌فروختند. در بازار، مدتی طولانی در مقابل یک کتاب فروش توقف کرد، که عناوین قدیمی – نیچه، طه حسین، ارسطو – را همچون کهنه‌-جامه‌هایی بر زمین گسترده بود؛ فروشنده از او پرسید آیا نسخه‌ای از الف لیلة و ليلة"هزار و یک شب" را می‌خواهد، یوسا با لبخندی تلخ پاسخ داده بود که:
"من به شهری آمده‌ام که هزار و یک‌شب‌ را در آن نگاشته‌اند، و حالا هزاران خاطره در آن به آتش کشیده شده‌است."
سپس به قهوه خانه «شابندر» می‌رفت، چای عراقی سفارش می‌داد و جزییات مشاهداتش را ثبت می‌کرد، نه تنها ثبت بلکه از بغداد تا "لیما"، میان ارتش آمریکا و ژنرال‌های پرو، میان حزب بعث و نظام فوجیموری، میان دولت پنهان در آمریکای لاتین و آن دولتی که در کالبد عراق جا خوش کرده بود، دست به مقایسه می‌زد که بعدها به کتاب او "Diario de Irak" (خاطرات عراق) بدل شد اثری که در ایران با ترجمه فریبا گورگین چاپ شده است ‌و در آن نوشت:
"عراق به پروی بی‌حافظه‌ شبیه است ؛ اما چیزی دارد که آمریکای لاتین فاقد آن است: حافظه یک امپراتوری را؛ و از همین رو، سقوطش رساتر و درد آن عمیق‌تر به چشم می‌آید."

امروز غسان حمدان مترجم و شاعر عراقی یک روز پس از مرگ یوسا نوشت چرا نویسنده‌ای در آن تراز از شهرت که برنده جایزه نوبل بود باید درکنار نیروهای اشغالگر پایش به عراق باز شود؟ جز این که او را در آرای سیاسی‌اش یک راستِ سخت افراطی بدانیم؟ مگر نباید یک ادیب مبرز هماره بی‌قیدوشرط به صلح و امنیت فرابخواند؟

اما روایت «علی بدر» از حضور و رویکرد یوسا چیز دیگری بود وقتی که در فیس‌بوک خود نوشت:

یوسا از اشغال عراق پشیمان نبود، آن را ضرورتی تاریخی و چون تیغ جراحی بر تن زخمی عراق می‌دانست که ستمگران را از پیکر دولت‌ها بیرون می‌کشد؛ او باور داشت دموکراسی از میان گل‌ها سر برنمی‌کند، بلکه از خاکستر برمی‌خیزد، و آنچه بر عراق رفت، بهای طبیعی رهایی از استبداد صدام بود.
اما او درباره سربازان اشغالگر به زبان کاهنان و رؤیابینان نمی‌نوشت، در آنان جهل تمدنی، غرور امپریالیستی و ناتوانی در درک روح عراقی را مشاهده می‌کرد و نوشت: "آمریکایی‌ها هرچند در پیروزی در جنگ‌ها ماهرند، اما از چگونگی بازسازی ملت‌ها سخت ناآگاهند."

یوسا از بغداد خارج شد، در حالی که کیفش آکنده از یادداشت‌ها و دفتری سیاه بود که بر آن نوشته بود:
"در عراق بیش از آنچه می‌خواستم ببینم، دیدم، اما از دیدن پشیمان نیستم.
او خودش را از دیدار با مقامات سیاسی و مذهبی عراق نیز محروم نکرد،چنانکه در تصویر بالا ملاحظه می‌کنید با آیت‌الله حکیم رئیس مجلس اعلای عراق در یک قاب قرار گرفته، اما گفته بود: که انچه شارع متنبی و کوچه‌پس‌کوچه‌های بغداد برایش به ارمغان می‌آورد در دیدار با این مقامات حاصل نمی‌شد.

•• نکته‌ی مهم این است که یوسا می گوید در این دیدار از آیت الله حکیم درباره شرایط ایران پرسیده اما این روحانی که سال‌ها در ایران زندگی کرده بود از جواب دادن طفره رفته و گفته اطلاعات موثقی در این زمینه ندارم و حتی به یقین نمی‌دانم در سایر استان‌های عراق چه می‌گذرد.
12.04.202519:28
☝️
👇👇
چرا مسقط؛ چرا #عمان؟

کتاب بالا به نام «السوق السوداء للدبلوماسية» یا «دیپلماسی بازار سیاه» نوشته «دکتر یاسر عبدالحسین» به این پرسش می‌پردازد که چرا باید نقش کاتالیزور مذاکرات بینا-منطقه‌ای را در بین تمام کشورهای منطقه، کشور «عمان» بازی کند؟ کشوری که توانسته است در میان اختلافات تنش‌زای منطقه با جهان همیشه نقش بهترین میانجی را ایفاء نماید.
به تعبیر نویسنده، اصطلاح بازار سیاه هر چقدر در اقتصاد، واژه‌ای بد و‌ حاکی از بحران‌های اقتصادی است اما به عکس در دنیای سیاست همیشه «دیپلماسی بازار سیاه» راهگشا بوده و جواب داده است؛ چرا که دیپلماسی پشت پرده دولت‌ها هماره به عنوان مؤثرترین ابزار برای حل مشکلات و بازکردن کانالهای پشتیبان سیاست خارجی عمل کرده است.
نویسنده در ص۱۲۸ کتاب یکی از نمونه‌های کامیاب این نوع دیپلماسی را مذاکرات ایران و آمریکا در تابستان ۲۰۱۵م بین ایران و آمریکا می‌داند.
دکتر یاسر عبدالحسین» به چندین عامل که از مختصات جغرافیایی و تاریخی و فرهنگی کشور عمان است اشاره می‌کند که این کشور را حائز صلاحیت در إعمال این نوع دیپلماسی کرده است.
چیزی که برای من جالب بود عامل سوم آن است که اشاره نویسنده به نقش تاریخی و فرهنگی و مذهبی عمان است.

بدین ترتیب که بُعد فرهنگی و هویتی این کشور طی سالیان متمادی متشکل از هویت‌های چند مذهبی((شیعی- سنی و اباضیه)) با نزاع‌های دامن‌گیر بسیاری بوده است.
طبق تحلیل نویسنده، اباضیه که ورژن مدرن شده‌ی خوارج پیشین‌اند، از آنجا که گونه‌ی کوچک و رنج‌دیده‌ و هماره محروم تاریخ این کشور بوده‌اند، و هیچ‌گاه گزینه‌ای جز همزیستی و اجتناب از درگیری‌ها در میان دو عقیده مسلط اسلامی نداشته‌اند، حالا امروزه که پیروان این دکترین در این کشور به قدرت رسیده‌اند، چنین رفتاری در سلوک دولت‌شان نیز نمود پیدا کرده است كه در تلاشی مستمر برای دور کردن آنها از تضادهای مختلط فرهنگی و در نهایت بی‌طرفی تمام‌عیار در کشور خویش قرار گرفته‌اند.
موفق‌ترین سبک و شیوه‌ی سیاست خارجی که با باور بی‌قید و شرط به دیالوگ بین تمام کشورها، این کشور توانسته توازن و موقعیت بی‌طرفانه خود را مثلا در سیاست‌ورزی بین ایران و سعودی با تمام تنش‌های موجود تاریخی میان آنها حفظ کند.
خلاصه این کتاب بر شیوه‌های تجربه شده‌ی میانجیگری کشوری تمرکز و پرتو افکنی کرده که خود پیشینه‌ی درازدامنی از جنگ‌های تاریخی و مذهبی را پشت سرگذاشته و امروزه، به رهبری دیپلماسی بازار سیاهی روی آورده که در این وساطت‌گری‌های دوجانبه و چندجانبه، علاوه بر منادی صلح و ثبات، آورده‌های اقتصادی فراوانی را هم برایش تأمین و تضمین کرده که از جمله امنیت بی‌نظیر سرمایه‌گذاری خارجی در این کشور است.

•• البته باید به این پرسش هم پرداخت و پاسخ داد که چرا زیدیه‌ای که آنها نیز دارای پیشینه‌ی تاریخی مشابهی هستند به چنین عقلانیت و نتیجه‌ای دست نیافتند!؟
09.04.202518:57
☝️
👇👇

قلم را اندككي بر فقدان استاد «ذکاوتی قراگوزلو» باید بگریانم:

چرا که از مرگ اساطین دانش و ادبی که در شهرستان‌هایند کمتر کسی لب می‌تکانَد!
ایشان جدای از آنکه همشهری اینجانب و از همدان ماست؛ «شریکنا فی‌الرئاسة» هم بود.
طبعاً از کسانی که پایه‌ی عُمر و پیه‌ی چشم بر نسخ خطی عربی کهن فرسوده ساخته بودند.
با نسخی دیریاب که امروز هم از غایت دشواری مهجورند مأنوس بود، ذکاوتی با کتاب‌های ادب عربی کهنی چون مقامات حریری و بدیع‌الزمان همدانی و اشعار معری و آثاری چون جاحظ و توحیدی دمخور بود و به ملاحت و حذاقت دست در ترجمه‌شان بُرده بود. چنانکه در ادب عربی مدرن نیز مترجم «العصرالجاهلی» «شوقی ضیف» بود.

مهم‌تر اما دستی بود که بر آتش حکمت و فلسفه داشت، مراودات و مکاتباتش با فیلسوف مجرد قرن ما علامه جلال‌الدین آشتیانی از فهم و ذوق حِکمی-فلسفی‌اش پرده برمی‌داشت؛ نامه‌ای که در کتاب خود «سیر تاریخی نقد ملاصدرا» آورده‌اند.

وقتی که دیده بود هانری کربن در آن سطح شیفته‌ی أحسایی و فلسفه شیخیه است برای آشتیانی نوشته بود شیخ احمد با آن تأثر فراوان از صدرا چرا بر پهلوی استنکاف و استنکار لغزید؟ مگر شیخ تقی برغانی که عموی طاهره قرةالعین بود به انکار از او نپرسیده بود که چه فرق است بین جسم هورقلیایی شما با خیال منفصل صدرایی
ذکاوتی همچنین در نامه‌اش اشکال أحسایی به قاعده «بسیط‌الحقیقه» را طرح و تحریر می‌کند که می‌خواهند از معبر آن معصومین را تا علل نوریه‌ی وحدانیه‌ی عالم برکشند؛ ایدهایی که کُربن پیشرفت در فکر فلسفی شیعی متأخر می‌پنداشت.

در پاسخ ذکاوتی، علامه آشتیانی با تجلیل و توجه خاص به مقام تحقیقی ایشان، نخستین کاری که می‌کنند خط بطلانی است که بر این افسانه‌های ثئوسوفیانه‌ی کُربنی و أحسایی می‌کشند تا بدان حد که نوشته‌اند.
گرچه کُربن مردی محقق و دانشمند بود،ولی غلو شیخیه او را سخت جذب کرده بود، اشتباهات بزرگ کربن کم نیست و آن قسم که مریدان پنداشته‌اند در حکمت متعالیه متضلع نبوده است.
بعد می‌گویند شیخ احمد به اصطلاحات اصحاب فن واقف نبوده مثلا هورقلیا را که به وجود مثالی افلاک بطلمیوس اطلاق می‌شود در بحث معاد صدرایی وارد می‌کنند که نه برغانی آن را فهمیده نه شیخیه.
این سخنان از کسی است که کربن او را ملاصدرای عصر ما خوانده است. آشتیانی وحدت زریّ معصومین را هم رد می‌کند و ایرادی را که بر قائلان تثلیث رواست بر ایشان نیز وارد می‌دانند و می‌گویند این سنخ مطالب بی‌سر وته به حدی در آثار او موجود است که قهرا سیدکاظم رشتی باید جانشین او باشد.
در پایانِ نامه‌یِ آشتیانی[ که تصویر آن را در بالا گذاشته‌ام] به استاد ذکاوتی قراگوزلو، گزارشی از نسخه‌های خطی و اشتغال وی به تصحیح آنها آمده و از ذکاوتی درباره‌ی سرنوشت کتاب «حافظیات»‌اش استفسار می‌کنند که از جمله نقدهای عالمانه‌ی ذکاوتی بر آثار کلاسیک ادبیات ایرانی است.

تجرد و وقف و وقوف این اساطین دانش را بر عشق خاموش و ابدی خویش که مخدوش به هیچ آلایشی نمی‌گشت، این روزها زیر پوست و پوسته‌ی مارکتینگ‌های پوچی این نسل کمتر شاهدیم.

این اندکین شمه را قلمی کردم تا گزارشی باشد از گوشه چشمی که آن تازه رخ در نقاب خاک برکشیده به مسائل حکمی عصر خویش داشته است.

خاک بر استاد ما علیرضا ذکاوتی عزیز خوش باد🖤🖤
و دریغ از نسل بی‌آموزگارانی که مائیم.
13.04.202519:37
☝️
👇👇
«سگ طناز»

سوریه در دهه‌ی پنجاه نویسنده و طنزپردازی داشت به نام صدقی اسماعیل (درگذشته‌ی 1392ه.ق - 1972م) که نمونه‌ای نادر و از عجایب و غرایب طنزنویسی و بامزه قرن بیستم در جهان معاصر عرب بود.
وز جمله شگفتی‌های کارش یکی هم این که روزنامه‌ای منتشر می‌کرد به نام ((الکلب)) و آن را با خط دستی خودش می‌نوشت و در بین مردم و دوستانش پخش می‌کرد که نمونه‌اش را در تصویر بالا می‌بینید.
زمانی از او درباره علت نامگذاری روزنامه‌اش به الکلب یعنی سگ پرسیده بودند گفته بود:
لأنّ الكَلْبَ هو الكائن الوحيد الذي يَحِقّ له أنْ ينبحَ دونَ أنْ يُلْزِمَه أحدٌ بشيء .. اهـ.
یعنی:
چون سگ تنها موجودی است که حق واق واق کردن دارد بی‌آنکه کسی بتواند او را ملزم به عواقب عوعو و واق واق‌اش بکند.

برای همین روزنامه‌اش بستری برای شعرهای گزنده و طنز صدقی اسماعیل شده بود که در آن با هر آنچه به ذهنش می رسید، اعم از شخصی، ملی، سیاسی و هنری، شوخی می‌کرد و آن را به سخره می‌گرفت:
معروف است که استاد «منصور الرحبانی» شاعر ادیب، فیلسوف و متفکر برجسته و آهنگساز مشهور لبنانی در آن دوران تقاضا کرده بود که او هم به خانواده‌ی هیأت تحریریه‌ی مجله‌ی ((کلب)) بپیوندد.
صدقی اسماعیل در پاسخش این دوبیت را در نشریه سگ چاپ کرد که:
تقَدّمَ منصورٌ يريدُ انْتسَابَهُ
إلى (الكلب) عضوًا في جريدتنا الغرّا
ونفحصُ صوتَ العُضوِ قبلَ دخولِهِ
فإنْ لمْ يكُنْ حَلْوَ النُّباحِ بَقِي بَرّا ..

یعنی:
منصور رحبانی،داوطلب شده و خواسته تا عضوی از جریده‌ی درخشان و غرايِ ما ((الکلب)) باشد
اما ما صدای اعضای خویش را پیش از پذیرش آنها ارزیابی می‌کنیم و اگر خوش‌صدا نباشند آنها را بیرون از نشریه خود قرار خواهیم داد یعنی نمی‌پذیریم.

در بالای صفحه‌اش می‌نوشت:
این سگ اکنون دیریست که در علف‌دان خود، پس از مدت‌ها که پاپتی بود، با بوت‌های (( چکمه‌های لاکچری)) خود پرسه می‌زند؛ شمایل یک خُرده‌بورژوا را به خود گرفته و دیگر به تکه استخوانی بسنده نمی‌کند و رؤیای پوست خزی را می‌بیند، که هرگاه هراسان شد به درون پوستینش بگریزد.
بعد از وقایع عضویت چین در پاییز ۱۹۷۱ در سازمان ملل متحد یاد می‌کند که:
الصین قد قبلت اخیرا/ امة بين الامم
و لاجل ان تحتل مقعدها/ هنا التصويت تم

اشاره به رأي گیری موفقیت‌آمیز برای پذیرش کرسی چین در سازمان ملل...

خلاصه به همین شیوه در کلیه موضوعات داخلی و بین‌المللی اظهار نظر می‌کرد مستظهر به آن بیت مشهور که:
تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی
هرگز نشوی گرگ بیابان حقیقت!

هدف صدقی اسماعیل این بود که نشان دهد تنها با زیستی سگانه و کلبی‌مسلک و دیوژن‌وار است که می‌شود در جوامع بسته و استبدادی زبان به نقد گشود وگرنه به محض اینکه آلوده‌ی استخوان چرب و شیرین سیاست‌شان گردی، از گرگ بیابان حقیقت شدن خلع خواهی شد.
شاید برای همین بود که عضویت افراد مشهور و بزرگی چون برادران رحبانی را به هیئت تحریریه مجله خود نمی‌پذیرفت.
ظاهراً کلبی‌مسلکی و رواقی‌گری نخستین شرط زیست سالم در عرصه‌‌های سیاسی، در همه‌ی ادوار است.
18.04.202519:09
☝️
👇👇
کاربرد لهجه‌پژوهی در تاریخ عرب:

منظور از این عنوان این است که کاویدن لهجه‌های مختلف عربی امروزه به زیرشاخه‌ای از رشته تاریخ عربی بدل شده است.
برای روشن شدن موضوع یک مثالی بزنم:

به این صورت که شما می‌خواهید بدانید در حمله به ایران مثلا نبرد قادسیه چه قبایلی از اعراب عربستان مشارکت داشتند.
پژوهنده تاریخ در اینجا باید مسلط به لهجه‌های مختلف عربی در قبایل آن عصر باشد.
مثلاً در کتاب‌های تاریخی که این کارزار سرنوشت‌ساز را گزارش کرده‌اند با این بیت که رجزخوانی یکی از حاضران آن معرکه است برمی‌خوریم که گفته:
نَمُشُّ بأعراف الجيادِ أكفَّنا
إذا نحنُ قمنا عن شِواءٍ مُضهَّبِ


اینجا با فعل «نمش» که به اصطلاح لهجه‌ی حساویة است، پی می‌بریم که قطعا در آن کارزار عظیم اهالی و " جنگجویان أحساء" حضور مثال زدنی داشته‌اند؛ زیرا سایر قبایل از فعل «نمش» استفاده نمی‌کنند.

اما داستان این بیت چیست؟
شاعر دارد از شتاب جنگجویان برای رسیدن به معرکه‌ی نبرد صحبت می‌کند، می‌گوید:
زمانی که در هر منزل از خوردن گوشت‌های سرخ شده برمی‌خاستیم در آن زمان دستان خود را نه با دستمال بلکه با یال‌های اسبان خویش پاک می‌کردیم تا زودتر به سمت مقصد نبرد بتازیم.

اما اینجا به جای آن که بگوید:
نمسح بأعراف الجیاد، گفته: (نمش) که صرفا از اصطلاحات قبایل أحسایی است که (مش یمش) را به جای «مسح یمسح» به کار می‌برند. برای همین به مندیل و دستمال((المشوش)) می‌گویند که در نواحی دیگر عربستان متداول نیست.
دکتر زکی السالم که خود ادیب و مورخ أحسایی است با پیش‌گرفتن این سبک از لهجه پژوهی توانسته راهی بگشاید به اینکه در جنگ‌های سده‌ی نخستین هجری چه قبایلی در چه جنگ‌هایی شرکت داشتند.

مؤيد اين داستان سه بیتی است که در تصویر بالا ضمیمه کرده‌ام که به نبرد قادسیه برمی‌گردد: عبده بن طبیب تمیمی صحابیِ مخضرم شاعری است که از حاضران معرکه‌ی قادسیه بوده است؛

در این سه‌بیت نیز اشاره‌ای به داستان همان بیت أحسایی است ولی اینجا از زبان شاعری از تمیمیان روایت شده است:
بدین سان که از هنگام عزیمت به نبرد گزارش می‌دهد که جنگجویان چندان شتاب داشتند که گوشت‌ها را خام خام که هنوز کامل نپخته بود از دیگ‌ها بیرون می‌آوردند و به نیش می‌کشیدند و اضافه می‌کند که تا رسیدن به قادسیه تنها دستمال‌مان یالِ گردن اسبان‌مان بود: که همچون بیت شاعر أحسایی، اینجا نیز کنایه از یکسره تاختن و شتابناکی در رفتن است.
بنابراین تا اینجا از طریق این شیوه در لهجه‌پژوهی دریافتیم که بی‌تردید دوقبیله تمیمی‌ها و أحسایی‌ها در نبرد قادسیه مشارکت فعالی داشته‌اند.
که این از فواید تسلط بر لهجه‌ها و گویش‌های تاریخی عربی است.
30.03.202518:49
☝️
👇👇
داستان هلال ماه نجران و راز تقویم فاطمی:

در میان پروسه و پروژه دیدن هلال ماه که به يك لابیرنت فقهی-فلکی تبدیل شده و‌‌ هیچگاه هم به توافق تمام‌عیاری در افق و خروجیِ واحدی در تعیین روز عید نینجامیده؛ خوب است بدانید استانی در جنوب عربستان واقع شده به نام«نجران» که با اينكه هیچ اعتقادی به سنت استهلال و رؤيت هلال ماه و بر بام و ارتفاع شدن و ماه جُستن ندارند، اما بیش از هزارسال است که در تعیین مناسبت‌ها و روزهای ماه قمری و اعیاد فطر و قربان تقویم‌شان دچار خطا نشده‌ است، با اینکه سعودی با ۱۱رصدخانه پیشرفته بارها به رخ‌دادن خطای رؤيت ماه شوال یا ذی‌حجه اعتراف كرده است.

راز تقویم نجران چیست؟
تقویمی که قابلیت دارد تا چندین قرن آینده را نیز با دقت تمام و بدون خطا پیش‌بینی کند؟ چنانکه
مثلاً «محمد مختار پاشای» مصری صاحب کتاب« التوفيقات الالهامية في مقارنة التواريخ الهجرية بالسنين الافرنكية و القبطية» توانسته از ۱۳۰سال پیش، تمام مناسبت‌های قمری از جمله فطر و قربان را تا ۲۱۰سال آینده بدون خطا پیش‌بینی کند، و فطر همین امسال را هم برابر با سی‌مارس میلادی پیش‌بینی کرده است.

نجرانیان، یا همان اصحاب اخدودِِ ذکر شده در قرآن‌، یا همان‌ مسیحیانی که در صدر اسلام، پیامبر آنها را با مباهله به چالش کشید؛ امروزه بر مذهب اسماعیلی‌اند که در جنوب عربستان سعودی سکونت دارند.
می‌دانید اسماعیلیان در نجوم و محاسبات فلکی و دانش هیأت، سخت تبحر داشتند حتا تقویمی کهن‌تر از تقویم جلالی و خیامی داشتند به نام «تقویم فاطمی»[ منسوب به خلفای فاطمی] که به لحاظ ساختاری کاملاً با تمامی گاهنامه‌ها و گاهشمارها، تفاوت بنیادی دارد، اما به لحاظ دقتِ جدول پیش‌بینی‌هایش به گونه‌ای طراحی شده که با پایان هر قرن از آن، هیچ اشتباهی در جدول‌های طراحی شده آن رخ نداده و به لحاظ ریاضی هم نمی‌دهد.

مکانیزم و شیوه محاسبه تقویم فاطمی به این صورت است که به دو قرنِ «صغیر و کبیر» تقسیم شده است؛ هر «قرن صغیر» برابر با ۳۰سال است و هفت «قرن صغیر» برابر می‌شود با یک «قرن کبیر» یعنی برابر با ۲۱۰سال!؛

در تقویم فاطمی، آغاز هفته هماره از یک‌شنبه است و پایان هفته در شنبه؛ تأثیر این نوع چینش روزهای هفته این است که باعث می‌شود در سال قمری همیشه، چهارم ماه رجب هرسال با اول رمضان و عید قربان در یک روز هفته قرار بگیرند یعنی: اگر یکی از آنها در دوشنبه افتاد آن دوتای دیگر هم در دوشنبه می‌افتد، سال دیگر اگر یکی از آنها در چهارشنبه افتاد آن دوتای دیگر هم ضرورتاً در چهارشنبه خواهد افتاد.

به همین شکل مطابق با این تقویم در تمام ۲۱۰سال قرن کبیر، روز اول محرم، در هر چندشنبه که واقع شود عید فطر هم بی‌تردید در همان روز واقع می‌شود و این در محاسبات پیش‌بینی اوایل این دوماه تأثیری به سزا دارد.

به همین ترتیب با تقسیم ماه‌های فرد و زوج توانسته‌اند روز اول هر ماه و روز اول هر سال را بدون اشتباه تشخیص دهند که در چه روزی از هفته واقع می‌شود=[ چنانکه در جدول بالا که در کتاب یادشده آورده‌ام به وضوح می‌بینید]

با تجربه‌ی هزار و چندصدسال جدول این تقویم در تعیین این روزها و مناسبت‌ها دچار خطا نشده است.
جالب است که عید فطر آنها همیشه یک روز پیش از عید سعودی واقع می‌شود که رسمیت تقویم سعودی را هرساله به تردید و چالش می‌کِشد که برای کمتر حاکمیتی قابل چشمپوشی است.

ولی این مخالفت نجرانیان با اعلام رسمی تقویم و دولت عربستان، گرچه شیوخ وهابی و سلفی را عصبانی کرده، اما باعث نشده تا دولت سعودی کمترین مزاحمتی برای اجبار و الزام آنها به پذیرش تقویم رسمی سعودی ایجاد کند؛ و چنین تقویم و رسومی را از حقوق تکثر مذهبی آنها لحاظ کرده است با اینکه شاخه‌ای رسمی از تشیع به شمار می‌آیند.
زمانی دکتر «خالد الزعاق» اخترشناس رصدخانه ریاض درباره‌ی نجرانی‌ها اظهار نظر کرده بود که:
((ويكفي فخر بأن أهل نجران يحتلون الرقم صفر في قوائم الإرهاب والخيانة))
یعنی: همین که آمار ترور و خیانت، در نجرانیان همیشه صفر بوده باید به آنها افتخار کنیم و از رسوم شاذِ آنان نگران نباشیم، با اینکه در همسایگی زیدی‌های یمنی واقع شده‌اند که بزرگترین لیست ترور و خشونت را به خود اختصاص داده‌اند، اما نجرانیان هماره در قرن اخیر از مسالمت‌آمیزترین قبایل در شبه جزیره به شمار آمده‌اند.
21.03.202520:42
☝️
👇👇
فرقه‌ی بیانیه:

از کسانی که پیش از حلاج و شلمغانی به سبک ایشان کشته و مصلوب و‌ سپس مثله شدند «بیان بن سمعان تمیمی» از غالیان سده نخست هجری بود که شاخه‌ای از کیسانیه بودند.

برخی تراجم و تذکره‌نویسان نام «بیان» را «تبان» ضبط کرده‌اند که احتمالا لقب او بوده چرا که «تبان» به معنای کاه‌فروش بود که شغل ابتدایی او بوده؛ خلاصه این کاه فروش کارش در غلو و غالی‌گری به جایی کشید که به امام پنجم شیعیان نامه‌ای نوشت که شهرستانی بخشی از آن را در ملل و نحل آورده که:
«أسلم تسلم، و يرتقي من سلم. فإنك لا تدري حيث يجعل اللّه النبوة»

بدین ترتیب ادعای نبوت کرده و از محمدبن‌علی الباقر خواسته تا به نبوت او‌ اقرار کند و نوشته تو چه می‌دانی که خداوند نبوت خویش را در کجا قرار خواهد داد!؟

گفتند: دلیل و معجزه‌ات چیست؟
چون نامش «بیان»بود گفت معجزه‌ام این است که نامم در قرآن آمده که
"هَٰذَا بَيَانٌ لِّلنَّاسِ"!
کارش به ادعای نبوت هم ختم نشد ادعای نسخ شریعت محمدی کرد پیروانی یافت که وی را خدای خویش خواندند و برخی از ایشان گفتند:
إن روح الإله تناسخت في الأنبياء
یعنی روح الوهیت در پیامبران حلول می‌کند و «بیان» نفس تناسخ خداوند است.
از قضا این همان ادعای اولیه شخص «بیان» درباره‌ی علی بن ابیطالب بود که معتقد بود «جزئی الهی» در وی حلول کرده و با جسد او یکی شده و آن حضرت به یاری آن جزء الهی بوده که از غیب خبر می‌داده، یا برکفار پیروز می‌شده و توانسته درِ خیبر را از جای برکَند؛
تفسیری که ابن‌سینا هم در سه نمط اشارات و تنبیهات خود بدان اشاره و استناد کرده است که ظاهراً شیخ نیز تحت تاثیر باورهای اسماعیلیه‌ی خود بوده است.

و هم او بود که گفت: علی پس از مرگش نیز در سایه‌ی ابرها می‌آید، غرش رعد، صدای اوست و درخشش برق، تبسم علی است که به باورهای نصیریه هم راه یافت.

از آیه‌ی «هُوَ الّذی فی السَّماءِ اِلهٌ وَ فی الّأَرْضِ اِلهٌ» نتیجه گرفت که خدای آسمان فراز عرش است و خدای زمین، علي و پس از علی خود اوست.
ادعا کرد که اسم اعظم را می‌داند و به او قدرت داده تا با اختر و ستاره‌ی زهره همسخن شود و آینده را پیش‌بینی کند.
به حجیت ظاهر قرآن باور داشت و تأویل آیات را رد می‌کرد، مثلاً می‌گفت: آیه‌ی «کَتَبَ عَلٰی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ» به این معناست که خداوند بر جمیع اعضا و جوارح خود کلمه‌ی « رحیم » را نگاشته است.
در نهایت توسط خالد بن یزید القسری حاکم کوفه با جمعی از پیروانش دستگیر و کشته شد.

از این‌رو باید توجه داشت که بسیاری از باورهای غالی‌گرایانه نتیجه عقایدی از این دست است که ریشه در گنوسیسم محیط عراق در آن عصر داشت.
01.04.202519:12
☝️
👇👇
#سريال_لام_الشمسية
ساكته ليه إتكلمي 🎤

رمضان امسال مصر، سريالی ۱۵قسمتی در قالب درام پخش کرد به نام(( لام شمسی))که به موضوع تجاوز و کودک‌آزاری می‌پرداخت كه در نظرسنجی‌ها از تمامی سریال‌های رمضانی پیشی گرفت و در موج سریال‌های پرطرفدار صدرنشین شد.
سریالی پر تعلیق که با افزایش تنش‌های تدریجی‌اش بیننده را با دوگانگی‌های اخلاقی و اجتماعی مواجه می‌کند.

نام سریال به دلیل صحنه‌های ابتدایی قسمت اول انتخاب شده که کودکی در حال حفظ کردن حروف شمسی و قمری است و آن‌ها را ضمن سرودی کودکانه با صدای بلند می‌خواند.
اما می‌دانید که در حروف شمسی حرف «لام» نوشته می‌شود اما تلفظ و خوانده نمی‌شود.

انتخاب این نام از همین‌جا شکل گرفته، تا بیانگر پیام اثر، درباره‌ی وجود شمار زیادی از مسائل و مشکلاتی باشد که ما به وجود آنها اذعان داریم اما به دلیل تابوهای فرهنگی درباره‌ی آنها صحبت نمی‌کنیم، از جمله پدیده تجاوز و آزار و اذیت کودکان.

بنابراین «لام شمسی» که نوشته می‌شود اما خوانده نمی‌شود نه فقط در حروفی است که آن کودک به نام «یوسف» در حال حفظ آنهاست بلکه اشخاصی نیز حضورشان در کنار ما و خانواده‌ها به مثابه همان «لام‌های شمسی» مرئی اما توأم با أغراضی خاموش است.

سریال بی‌تلقین و ابتذال نشان می‌دهد که که یک آزاردهنده، لزوما نباید یک دیوانه باشد، یا حتماً فردی حاشیه‌نشین و جدا از جامعه؛ بلکه می‌تواند فردی مؤدب و مانند شخصیت «وسام» در این سریال استاد دانشگاه، متاهل، پدر و نزدیک به خانواده و محبوب خانواده کودک با نقش‌های عاطفی و حمایتی برای فرزند یا اعضای خانواده باشد و نقش‌هایی را ایفاء کند که طرح و سخن‌گفتن از تجاوز وی را برای کودک دشوارتر می‌سازد.
«وسام» که استاد دانشگاه و دوست بسیار صمیمی پدر «یوسف» است برای کلاس خصوصی و آموزش عربی به خانه‌ی آنها می‌آید.
روزی که مصادف با تولد یوسف است، «نلی»مادرخوانده یوسف صحنه‌ی غیر منتظره‌ای از رابطه‌ی وسام با یوسف مشاهده می‌کند و فرضیه‌ی کودک‌آزاری وی نسبت به یوسف را با «طارق»پدر یوسف در میان می‌گذارد که به صحنه درگیری وی با «وسام» و به کما رفتن معلم عربی و زندانی شدن پدر یوسف منجر می‌شود.

حالا با غیاب پدر و بر سر زبان افتادن داستان یوسف و معلمش وسام و در کما رفتن معلم، یوسف به قعر تعلیقی، لغزانده می‌شود و می‌خزد که در اثر فشار‌های ناشی از تجربه‌ی شدت، قدرت تکلمش را نیز از دست می‌دهد که فرآیند تحقیق هم در پی‌آیند آن با مانعی بزرگ روبرو می‌شود.

صحنه‌های اوج و آسیب‌های مشابه در ذهن کودک اندک نیست، صحنه‌ای که یوسف را در آغوش وسام نشان می‌دهد به گفته نویسنده سریال: «علا رأفت» بیانگر این واقعیت است که کودکان نمی‌توانند تناقض بین کسی که امنیت آنها را تامین می‌کند و کسی که منبع آسیب به آنهاست را تشخیص دهند؛ برای همین زمانی که «وسام»در کما به سر می‌برد یوسف در صفحه واتسابش دلنوشته‌ای خطاب به معلم آزارگر خود تایپ می‌کند و برایش ارسال می‌کند که:
الی عمو وسام:
"أرجوك لا تمت، أنا أحبك!"
یعنی خواهش می‌کنم نمیر، من عاشق تو هستم!

اتفاقات سریال به بحث در رسانه‌های اجتماعی کشیده می‌شود، روابط دوستانه‌ی هر دو خانواده را تحت تأثیر و تا مرز طلاق پیش می‌برد و در نهایت قاضی به عنوان وجدان بیدار مصری با عکس‌هایی که از لپ تاب وسام کشف می‌شود او را محکوم به زندان می‌کند.

«علا رأفت» نویسنده سناریو این مورد را به آثاری مرتبط با آسیب‌های مشابه، مانند درام آمریکایی The Perks of Being a Wallflower در سال 2012، پیوند می‌دهد و به این جمله در کتاب «بدن به یاد می‌آورد»با اشاره به اثراتی که علیرغم تلاش برای انکار، در رفتار قربانی نقش بسته است خاطرنشان می‌کند که «حافظه ممکن است انکار شود، اما بدن فراموش نمی‌کند.»

••حرکت و رهیافت کشورهای عربی در سال‌های اخیر که از پرداختن به سریال‌های ایدئولوژیک فاصله گرفته‌اند و به دغدغه‌های اجتماعی و تابوهای انکارشده‌ی فرهنگی- مذهبی نسل‌ امروز روی آورده‌اند از این منظر باید حرکتی پیشرو به شمار آید.

ساكته ليه إتكلمي 🎤
خاموش چرا؟ سخن بگو:
☝️
👇👇
‏ای عشق...
ما را هدفی
جز شکست
در جنگ‌های تو نیست!

صدای ستایش خود را از قربانیانت بشنو!

#کامران_محمدخانی
#کارگر_كتاب‌فروش 🖤
30.03.202518:48
از این تقویم ☝️ رازناک و اسطوره‌ای
و رابطه‌اش با موضوع استهلال
👇👇👇
☝️
👇👇
سندی مربوط به ۹۰سال پیش در عید فطر کویت:

بخشنامه‌ی بالا مربوط به اطلاعیه شهرداری کویت در۲۷رمضان سال 1357ه.ق مطابق با 1938میلادی تقریباً ۹۰سال پیش است که مبنی بر آن به زنان آرایش کرده و بی‌حجاب و بد پوشش در تمام روزهای عید فطر هشدار داده که از ورود آنها به بازارها و حضور درمعابر و گردش آن‌ها جلوگیری به عمل خواهد آمد و هر کس از این امر تخلف کند مجازات می‌شود.

جالب است که بخشنامه، خود زنان را مخاطب قرار نمی‌دهد، بلکه از مردان خواسته که آنها مانع همسران خود شوند وگرنه با آنها برخورد خواهد شد.

•• تا امروز که کویت شاهد تنوع مثال‌زدنی پوشش برای زنان و آزادی‌های مصرّح پوشش در قانون پارلمانی خویش گشته؛ راه درازی طی شده است.
پیش‌تر در لینک زیر درباره‌ی تاریخچه حجاب و مبارزات جنبش‌های فمینیستی در کویت نوشته بودم:
اینجا👇👇👇
https://t.me/translate52arabic/3770
03.04.202519:09
☝️
👇👇
#التثويب
یا استدلالی بر دینداریِ حداقلی!


«ابن‌وضاح قرطبی» متوفای ۲۸۷ه.ق کتابی دارد به نام «البدع والنهی عنها» از پدیده‌‌ای به نام «تثویب» با «ثاء» سخن گفته که در زمان «امام مالک» در مدینه انتشار یافته بود.

«تثویب» دو معنا دارد نخست به معنای جامه‌پوشاندن است و دوم که معنای شرعی آن در اینجا منظور است به معنای ثواب‌سازی برای برخی اعمال شرعی برای ترغیب مردم به انجام آن عمل است.

«ابن‌وضاح» در کتاب یادشده تأکید دارد که امام مالک که درگذشته به سال ۱۷۹ه.ق بوده، سخت با پدیده «تثویب» یعنی ثواب‌سازی برای برخی از اعمال و ترغیب به اعمال شرعی حتا اگر از واجبات شرعی باشند مخالفت و مقابله می‌کرده است.

داستانی در این زمینه نقل می‌کند که:
در زمان «امام مالک» بین موذن‌های مدینه جملات «تثویبی» رواج پیدا کرده بود که مثلاً پس از اذان بالای مناره داد می‌زدند:
«الصلاة خير من النوم»
یعنی: نماز از خوابیدن بهتر است
یا می‌گفتند:
«هلموا الی طاعة الله»
يعني: به اطاعت خداوند بشتابید و مانند اینها..

ابن‌وضاح می‌نویسد: امام مالک اذان‌گویی که مرتکب این نوع «تثویب‌‌»و ترغیب‌ها شده بود را احضار کرد و به او گفت: این چه کاری است که انجام می‌دهی؟
مؤذن پاسخ داد: می‌خواهم مردم را برای نماز صبح بیدار کنم!
امام مالک گفت: از این کار دست بردار و کاری که در عصر پیامبر نبوده و پس از او در زمان خلفا نیز رواج نداشته را به دین خدا میفزا!

پس از آن اذان‌گوی مدینه از نزد مالک بیرون رفت و دیگر از گفتن آن جملات ترغیبی و «تثویبی» خودداری کرد اما پس از مدتی دیگر پس از آنکه اذان می‌گفت: شروع می‌کرد با صدای بلند سرفه کردن و سینه‌اش را بالای مناره صاف کردن!
مجدداً امام مالک وی را فراخواند و پرسید این چه کاری است که تازگی انجام می‌دهی؟
گفت:با سرفه کردن سعی می‌کنم مردم را به دمیدن وقت نماز سحر آگاه کنم.
امام مالک گفت: مگر نگفته بودم که به کاری که در عهد پیامبر و خلفای راشدین مرسوم و مسبوق نبوده مبادرت مکن!؟
مؤذن گفت: شما فقط از جملات تثویبی منع کرده بودید!
مالک گفت: خیر از افزودن هرچیزی که در عهد پیامبر و خلفا رایج نبوده خودداری کن.

مؤذن مزبور مدت زمانی از این کار هم دست کشید، سپس دیدند پس از اذان سحرگاه به کوبیدن درهای خانه‌ی مردم مشغول می‌شود.
مالک دوباره او را سرزنش کرد و پرسید بهر چه درهای خانه‌های مردم را می‌کوبی!
اذان‌گوی شهر گفت: تا آگاه‌شان کنم که فجر دمیده و هنگام نماز سحرگاه است.
امام مالک جمله‌ای بدو گفت که امروزه در فقه مالکی به قاعده تبدیل شده است گفتند:
((لا تحدث فی بلدنا مالم یکن فیه))
"چیزی که پیش‌تر در دین این شهر رواج نداشته شما بر آن نیفزایید."

سپس ابن‌وضاح مثال‌های بسیار دیگری از دوران خویش برای «تثویب» می‌آورد که بین کوفیان و اباضی‌ها در شهرهای مختلف آن زمان رایج شده بود.

ایده‌ی بدعت نطفه‌اش با شیوه‌ای شکل می‌گیرد که «ابن‌وضاح قرطبی» آن را (الاختراع في فن الابتداع) می‌نامد.
یعنی کسانی فکر می‌کنند که برای تبلیغ دینداری، آنها وظیفه دارند که مدام ابتکاراتی از خود بر چارچوب‌های دینی بیفزایند.
به اصطلاح مولانا شاید حق آن است که:
شیشه‌ی حق را فقط باید به امر حق شکست
و بر زُجاجه‌ی دوست صرفاً سنگ دوست زد.
28.03.202519:12
☝️
👇👇
ریشه ضرب‌المثل عربی:
«العيد يوم الجمعة رغم أنف السلطان قایتبای!»


اولاً: اصطلاح «رغم أنف=بینی» که بر خلاف میل ترجمه می‌شود، را می‌توان معادل «به کوری چشم» در فارسی دانست. پس معنای ضرب‌المثل می‌شود«به کوری چشم سلطان قایتبای، روز جمعه عید است.»
اما داستان آن چیست؟
«إبن ایاس حنفی» تاریخ‌نگار مصری در دوران سلاطین ممالیک کتابی دارد به نام«بدائع الزهور في وقائع الدهور» کز شگفتی‌های روزگار حکایت‌ها کرده از جمله:

در حوادث سال ۹۰۲هجری، که عصر سلطان قایتبای عثمانی بود: منجمان و فلکیون به سلطان خبر دادند که رمضان سی‌روزه است و عید فطر روز جمعه خواهد بود.
از طرفی دیگر، عثمانی‌ها را عقیده‌ای خرافی بود که باور داشتند هرگاه عید فطر با روز جمعه مصادف شود، نشانه‌ی مرگ سلطان خواهد بود.

عطف به چنین اعتقادی، «سلطان قایتبای»در روز ۲۷رمضان تصمیم گرفت پنج‌شنبه را عید فطر اعلام کند و فرمان داد زنگ‌های قلعه را به صدا درآورند و جازم بود که هلال ماه دیده شود یا نشود، پنج‌شنبه را عید فطر اعلام کند.

خبر که میان مردم شایع گشت و پیچید، به گوش «زین‌الدین زکریا» قاضی‌القضات شافعی شهر هم رسید،قاضی هم قصد قلعه و کوشکِ همایونی کرد تا به جناب قایتبای تفهیم کند که عیدِ شرعي صرفاً موقوف بر رؤيت هلال است و إعلام زودهنگام آن به هیچ‌وجه جایز نیست.

سلطان که از این مداخله‌ی قاضی‌القضات به هیچ روی خرسند نبود، در دل قصد سوئی بهر وی اندیشید و قصد عزل قاضی‌القضات شهر را کرد.

از قضا، هلال ماه بهر پنج‌شنبه مشاهده نشد و عید به جمعه افتاد.

سلطان که از شومی این اتفاق سخت هراسیده بود، و آن را نشان پایان عمر خویش می‌دید، به نماز عید فطر حاضر نگشت و‌ آن سال از دیدار امیران و اعیان و اشرافی که به رسم تبریک عید، به نزدش می‌شتافتند امتناع کرد.
مردمان هم که از قایتبای دل خوشی نداشتند روز عید و پس از نماز با خرسندی به همدیگر می‌‌گفتند:
«العيد يوم الجمعة رغم أنف السلطان قايتباي»
یعنی: به کوری چشم سلطان، عید به جمعه افتاده است؛ انگار که از پیروزی قاضی‌القضات بیشتر خشنود بودند تا تحقق اراده‌ی سلطان.
04.04.202517:53
☝️☝️☝️
مختصری از پرفسور دکتر «یحیی میچوت» خاورشناس بلژیکی که دیشب درگذشت
و معرفی پروژه‌ی فکری او👇👇

•••گفتم نمی از یمی به معرفی او بپردازم، چرا که رسانه‌ها و محققان داخلی به دلیل زاویه با ابن‌تیمیه إبا دارند به امثال او بپردازند.
👇👇👇
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.