Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
من چراغ‌ها را روشن می‌کنم. avatar

من چراغ‌ها را روشن می‌کنم.

اشکالی نداره اگه زندگیت تاریک شده عزیزِ دلم، تو فقط صدام کن؛ من چراغها رو روشن می‌کنم.
روشنا صدایم کن✨
کپی نه؛ فوروارد کن.
Рэйтынг TGlist
0
0
ТыпПублічны
Вертыфікацыя
Не вертыфікаваны
Надзейнасць
Не надзейны
Размяшчэнне
МоваІншая
Дата стварэння каналаMay 18, 2023
Дадана ў TGlist
Feb 14, 2025

Апошнія публікацыі ў групе "من چراغ‌ها را روشن می‌کنم."

چون مرگ، زیادی بیخِ گوشمون پرسه می‌زنه، بهتره کمی سخاوتمندانه‌تر به همدیگه عشق بورزیم.
نوشته: من آرزوم داشتن یه خونه ۶۰ متری تو تهرانه که وقتی از سرکار برگشتم، رو تختم دراز بکشم کتاب بخونم و سه وعده غذا که زنده بمونم!
اما برای این مدل زندگی من خیلی دارم میدوام، خیلی دارم استرس میکشم، خیلی دارم فکر میکنم، خیلی دارم از خودم کار میکشم، خلاصه خیلی
اکثر کسایی که می‌گن دیگه هیچی خوشحالمون نمیکنه در اصل منظورشون اینه که اونی که باید باشه و کاری برای خوشحالیمون کنه نیست، یا هست ولی کاری نمیکنه!
دوستت دارم. بیا به من کمک کن تا درست زندگی کنم. پشت و پناه من باش. خودت را تسلیم من کن تا برایم ممکن شود که به شانه‌هایت تکیه کنم. مرا محکم در آغوش بگیر.
-از نامه‌هایِ ماریا کاسارس به آلبرکامو.
Пераслаў з:
مثلاً روانشناسم! avatar
مثلاً روانشناسم!
اگه رو زمین چای وجود نداشت، شخصاً نمی‌تونستم زندگی رو تحمل کنم.
من بندهٔ شنیدنِ حرف‌هایِ خوبم؛ آدمی گاهی یادش می‌ره که چه زخم‌هایی رو فقط کلمات تونسته تسکین‌ بده.
دارم نامه‌های آلبرکامو به ماریا رو می‌خونم و انگار که جریانِ یک عشق، روبروی چشمام داره سنگِ سخت رو می‌شکافه و می‌ره جلو.
آدم‌هایی که تلاش می‌کنن، بیشتر از نابغه‌ها من رو به وجد میارن.
«بیاین قبول کنیم که آدمای خوش‌بو بغل‌کردنی‌ترن.»
Пераслаў з:
ZarGol's el Dorado avatar
ZarGol's el Dorado
وقتی پاتو یه قدم جلوتر از محدوده آشنای امنت میذاری بیرون، مغزت ترس تلقی میکنه و شروع میکنه به بدبخت کردن تو که هی القا میکنه توو نمیتونی، برگرد خونه، تو نمیتونی اینکارا دیگه چی بود.
زود بیدار بشید. زود بیدار شدن، طولِ روزِ مفید آدمو چند برابر می‌کنه.
هیچی برام وحشتناک‌تر از بولدشدن یکهویی یک آدم نیست. می‌گید طرف خیلی خفنه و خیلی بارشه اما تجربه بهم ثابت‌کرده اون‌هایی که واقعا استحقاقشو دارن اتفاقا خیلی دیرتر و کندتر از آدم‌های معمولی به جایگاه واقعی‌شون می‌رسن.
همه چیز را رها کن بیا. نگران خستگی‌ات هم هستم. اینجا حداقل استراحت می‌کنی. وقتی همدیگر را دوست داریم، مهم است توان داشته باشیم که با تن‌های آسوده و خوش عشق بورزیم.
-از نامه‌های آلبرکامو به ماریا کاسارس.
نوشته:« نمی‌دونم به پوست و موم برسم یا بدنم یا استایلم یا زبانم یا آرامش روانم یا درس و دانشگاهم یا کتابایی که نخوندم یا روابطم یا نوشیدن هشت لیوان آب در روز‌. تازه پولم ندارم.»
«وقتی کسی شما رو دوست داره، اسم‌تون رو به‌شکل متفاوتی صدا می‌زنه؛ طوری که می‌دونین جای اسم‌تون در دهان اون شخص امنه.»
-محکم در آغوشم بگیر؛ سو جانسون.

Рэкорды

23.04.202523:59
3.2KПадпісчыкаў
14.02.202523:59
200Індэкс цытавання
18.04.202520:04
3.6KАхоп 1 паста
18.03.202512:12
269Ахоп рэкламнага паста
04.02.202523:33
5.82%ER
18.04.202520:04
116.17%ERR

Развіццё

Падпісчыкаў
Індэкс цытавання
Ахоп 1 паста
Ахоп рэкламнага паста
ER
ERR
DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25APR '25

Папулярныя публікацыі من چراغ‌ها را روشن می‌کنم.

06.04.202507:57
یادمه بچه که بودم، به رفتار آدم بزرگا دقت می‌کردم. با خودم می‌گفتم چطور انرژی و حوصله دارن که هم بیرونِ خونه کار کنن، هم کارای خونه رو انجام بدن، صبح زود بیدار بشن و واسهٔ خونه نون داغ بخرن. با خودم فکر می‌کردم چی هُلشون می‌ده که ول نکنن زندگی رو، از زیر بار روزمرگی فرار نکنن؟ جواب این سوالمو نگرفتم ولی بزرگ شدم. بزرگ شدم و می‌بینم جریانِ زندگی صبر نمی‌کنه تا تو سر حوصله بیای، حالت خوب بشه یا خستگی در کنی. مسئولیتایی که قبول کردی، کارای هر روز و هر شبت، نیازای خودت و خونوادت، یه گوشه نمی‌شینن تا وقتی تو حالت خوب می‌شه. همه‌چی جریان داره. زندگی، ساکن نبودنه.
30.03.202521:13
چقدر رفاقت مقولهٔ جالبیه‌ها. وقتی خودت حوصلهٔ خودت رو نداری، حوصله‌ت رو داره، برایِ مشکلِ تو دنبالِ راهِ حل می‌گرده، وقتی سرت رو بدنت سنگینی می‌کنه، شونه‌شو میاره جلو سرتو بذاری روش، باهات می‌خنده، گریه می‌کنه، قدم می‌زنین، حرف می‌زنین، حرفای عمیق، حرفای بی‌معنی، دوستت داره، حتی وقتی خودت دیگه خودتو دوست نداری.
11.04.202518:07
کی گفته هرجا بری آسمون یه رنگه؟کنارِدوستام و ادمایی که دوستشون دارم آبی تره.
28.04.202503:34
چون مرگ، زیادی بیخِ گوشمون پرسه می‌زنه، بهتره کمی سخاوتمندانه‌تر به همدیگه عشق بورزیم.
19.04.202511:04
نوشته:« نمی‌دونم به پوست و موم برسم یا بدنم یا استایلم یا زبانم یا آرامش روانم یا درس و دانشگاهم یا کتابایی که نخوندم یا روابطم یا نوشیدن هشت لیوان آب در روز‌. تازه پولم ندارم.»
09.04.202507:32
برات اون لحظه‌ای رو می‌خوام که دویدنات، نتیجه بده. برات تلاش کردن و رسیدنِ بعد از تلاش می‌خوام. برات کتاب خوندن و مستیِ بعد از فهمیدن می‌خوام. برات قدم برداشتن تو مسیرِ آگاهی و توقف تو ایستگاه‌هایی رو می‌خوام که کمک می‌کنن خودت رو بهتر بشناسی. برات دوستایِ خوب می‌خوام و در کنارش، برات قدر شناسی می‌خوام تا با چنگ و دندون حفظشون کنی. برات سفر رفتن با پولِ خودت، خرید کردن با پولِ خودت، کمک کردن با پولِ خودت رو می‌خوام؛ آخه لذتش، خیلی فرق داره. برات روزایِ سخت می‌خوام ولی روزایِ سختی که توش تنها نیستی. برات دلیل می‌خوام. دلیلی که باعث بشه پات رمقِ راه رفتن و دستت، رمقِ ساختن داشته باشه. من برات همهٔ چیزایِ خوب رو می‌خوام به همراهِ همهٔ تلاشایی که قبلش، تو رو، برایِ داشتنِ اون چیزایِ خوب، آماده کرده.
17.04.202520:45
ما می‌میریم. اما رد پای ما به جا می‌مونه. توی نامه‌ای که نوشتیم، توی موسیقی‌ای که نواختیم، تویِ ریشه‌های گلی که یه روز تو باغچه کاشتیم، تو قلبی که گرمش کردیم. شایدم نه؛ بهتره بگم ما زنده می‌مونیم، توی هر چیزی که یه روز بهش زندگی بخشیدیم.
Пераслаў з:
مثلاً روانشناسم! avatar
مثلاً روانشناسم!
21.04.202517:40
اگه رو زمین چای وجود نداشت، شخصاً نمی‌تونستم زندگی رو تحمل کنم.
11.04.202507:42
نمی‌دونم این متن مالِ کیه، ولی خیلی دوستش دارم:
فهمیده‌ام که معمولی بودن شجاعت می‌خواهد. آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد، نه نقاشی را می‌گذارد کنار، نه دماغش اگر معمولی است را عمل می‌کند، نه غصه می‌خورد که ماشینش معمولی است، نه حق غذا خوردن در یک‌سری از رستوران های معمولی را از خودش می‌گیرد، نه حق لبخند زدن به یک‌سری آدم‌ها را، نه حق پوشیدن یک‌سری لباس‌ها را. حقیقت این است که "ترین" ها همیشه در هراس زندگی می‌کنند. هراس هبوط (سقوط) در لایه آدم‌‌های "معمولی". و این هراس می‌تواند حتی لذت زندگی، نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن، خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد. تصمیم گرفته‌ام خودِ معمولی م را پرورش دهم. نمی خواهم دیگر آدم‌ها مرا فقط با "ترین" هایم به رسمیت بشناسند. از حالا خودِ معمولی‌ام را به معرض نمایش می گذارم و به خود معمولی‌ام عشق می‌ورزم و به آدم ها هم اجازه می‌دهم به منِ معمولی عشق بورزند...
من معمولی هستم.
17.04.202520:46
«شاید عشق، به هر چیز کوچکی، جاودانگی می‌بخشه.»
21.04.202506:22
دارم نامه‌های آلبرکامو به ماریا رو می‌خونم و انگار که جریانِ یک عشق، روبروی چشمام داره سنگِ سخت رو می‌شکافه و می‌ره جلو.
29.03.202519:14
آلن دوباتن، ″امنیت″ تو رابطه رو خیلی قشنگ توصیف می‌کنه:« آیا آنقدر مرا دوست داری که بتوانم در مقابلت ضعیف باشم؟»
Пераслаў з:
دو در یک avatar
دو در یک
اگر تلاش متقابل باشد، عشق می‌تواند یک عمر ادامه داشته باشد.
16.04.202521:10
من آدم خوش‌حافظه‌ایم. تقریبا همه‌چی یادم می‌مونه. خاطرات خیلی دور بچگیم، یادمه. این که روز اول مدرسه، کی کنارم نشسته بود، یادمه. حس اولین نمرهٔ بد دوران راهنماییمو یادمه. اون زمانی که ماشین نداشتیم و بابام با موتور مارو از یه شهر می‌برد شهر دیگه تا مامان به کلاسای دانشگاهش برسه، یادمه. اولین عروسکی که خودم انتخابش کردم، یادمه. و دلیل اینکه همه اینا رو یادمه، این نیست که هنوز یه رد و نشونی ازشون توی زندگیم هست، نه. فقط همه‌چی رو خوب به خاطر سپردم. وقتی همه‌چی رو خوب یادت می‌مونه، لحظه‌ها برات عمیق‌تر می‌شن. یه لحظهٔ خوب یا بد تویِ «حالا» وصل می‌شه به همزادش تو گذشته. من اعتقاد دارم آدمایی که حافظهٔ خوبی دارن، زندگی رو عمیق‌تر احساس می‌کنن. نمی‌تونم بگم که خوبه یا بد؟! چون هم خوبه، هم بد. روزایی بودن که من با یه خوشحالیِ کوچیک، شکرگزار همهٔ خوشحالیای خوبم بودم. روزایی هم بوده که با یه تقّه، جای همه روزایی که غم داشتم و محکم موندم، فروریختم. اگه بخوام خلاصه بگم، آدمایِ خوش‌‌حافظه، یه دور بیشتر به زندگی و وقایعش دوخته شدن. یه دور کمتر از بقیه رهایی رو حس می‌کنن. مواظب اینا باشین. اینا خیلی وقتا خودشونو بیشتر از بقیه اذیت می‌کنن.
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.