Труха⚡️Україна

Паглядзець

Реальний Київ | Украина

Паглядзець

Реальна Війна

Паглядзець

Реальний Київ | Украина

Паглядзець

Реальна Війна

Паглядзець

Україна Online: Новини | Політика

Паглядзець

ENᵖᵃʳᵗʸ rest

⭑ꕀꕀ◞✧ ✧◟ꕀꕀ⭑
⁺𓍢ִ໋🐋 ꔫ 𝗧𝗮𝗹𝗸 𝗧𝗼 𝗠𝗲 ✧⃝༄
ꕀ ⺌ 𑁍 ╰──▸ @JungwonHBot ﹉ꔫꔫ

Рэйтынг TGlist

ТыпПублічны

Вертыфікацыя

Не вертыфікаваны

Надзейнасць

Не надзейны

Размяшчэнне

МоваІншая

Дата стварэння каналаDec 02, 2024

Дадана ў TGlist

Dec 28, 2024

Я ўладальнік канала

Гісторыя змяненняў

Апошнія публікацыі ў групе "ENᵖᵃʳᵗʸ rest"

Усе пасты

16.03.202520:57

رفتنم ترانه‌ی بی‌پایان نیست
کمی دور می‌شوم، اما گم نمی‌شوم
باد که آرام گرفت، باران که بند آمد
دوباره از طلوع حرف می‌زنم…

16.03.202520:57

16.03.202516:09

بهش ریکت میدی عجقولیام :(

Пераслаў з:

᭝ ᥲ𝗌 𝗅𝗈𝗇𝗀 ᥲ𝗌 𝗂𝗍 𝗍ᥲ𝗄ᥱ𝗌 𝗒𝗈𝗎

16.03.202516:09

| #Dabria بـخشِ پـایـانے

” کی فکرش رو می‌کرد که یک روز بشنوم فقط سیصد و شصت و پنج روز براي پرستیدنت، مهلت دارم؟ “

So tell me all that I’ve lost
I lost them on you.
- lee heeseung, october 2021

AgADzRcAAlxOgFI

1.32 MB

16.03.202513:18

15.03.202521:30

شب بخیر عجقولیا 💋✨

15.03.202521:29

15.03.202521:28

خدایا امشب راحت میخوابم هم توت فرنگی دادین بهش هم فور کردین حتی نظر هم گذاشتین

15.03.202521:28

چشماتون زیبا میبینه✨
مچکرم نویسنده جان 🥹❤️

15.03.202521:26

سغسسفیغسف
:((((
خوشحالم خوشت اومد مهلبون 😭

15.03.202521:25

15.03.202521:09

تمام خستگیم تو یه لحظه در رفت :)
خوشحالم خوشت اومد لئو جان❤️

15.03.202520:48

واسه این ویدیوها، اونرمون خون‌دل زیاد میخوره. پس فور یادتون نره❤️‍🩹🫶🏻
خوب بخوابید💋

15.03.202520:46

روح هارا باهاتون صحبت میکنه

Усе пасты

Рэкламаваўся12 гадзіна

28.12.202411:51𑁥౿ . ƚɦᥱ꧑ᥱ 🪻

1.3K

Рэкламаваўся12 гадзіна

28.12.202411:50드라마🎀(کیدراما)

980

Рэкламаваўся12 гадзіна

28.12.202411:26◟ 𝖾𝖺𝗌𝗒 𝗌𝒪𝗆𝗂𝗇 🍎 .

882

Рэкламаваўся15 гадзіна

28.12.202408:33‌prada ’s woman 💸

1.2K

Падрабязней

Рэкорды

16.03.202509:29

642Падпісчыкаў

28.12.202423:59

800Індэкс цытавання

06.03.202523:59

148Ахоп 1 паста

12.02.202510:53

42Ахоп рэкламнага паста

02.02.202523:59

100.00%ER

06.02.202523:53

25.35%ERR

Папулярныя публікацыі ENᵖᵃʳᵗʸ rest

Усе пасты

09.03.202519:55

سونگهونی ک الان اومدی ممنونم ک ۶۰۰ مون رو درست کردی
عاشقت

06.03.202518:30

سایه‌ای در میان خاک

زمین هنوز از خون مرد سرخ بود. هوای سنگین و داغ دور سرش می‌چرخید. نفس‌های بریده‌بریده، خشم کور، و صدای بی‌قرار خاک که در گوشش نجوا می‌کرد. جونگوون یقه‌ی مرد را در مشت‌های لرزانش گرفته بود، اما لرزش دستانش نه از ضعف، که از خشم بود. خشم عمیق، سیاه، خفه‌کننده. مشت‌هایش فرود می‌آمدند، یکی پس از دیگری. صورت مرد را دیگر نمی‌دید. فقط خون، خون، خون…

ناگهان، صدایی در میان هیاهوی ذهنش شکافت.

— “وونا!”

همراه با آن صدا، آغوشی محکم دور بدنش حلقه شد. دست‌هایی که سعی داشتند او را از مرد جدا کنند. اما جونگوون تقلا می‌کرد، انگار بخشی از او هنوز می‌خواست حمله کند، هنوز می‌خواست خرد کند، هنوز می‌خواست انتقام بگیرد.

— “بسه… لطفاً… وونا، کافیه! می‌کشیش…!”

جی با تمام قدرتش او را عقب کشید. دست‌های لرزانش هنوز به جونگوون چسبیده بودند، انگار اگر رهایش می‌کرد، چیزی درونش می‌شکست، فرومی‌ریخت، نابود می‌شد.

جونگوون اما چیزی حس نمی‌کرد. نه حضور جی را، نه التماس‌هایش را، نه اشک‌هایی که روی بازوانش می‌چکیدند. تنها چیزی که می‌دید، تنها چیزی که می‌شنید، ناله‌ی زمین بود…

دستان جی را از خود جدا کرد و چهار دست‌وپا خودش را به سمت گلی که لگدمال شده بود، کشید. زانوانش دیگر تاب ایستادن نداشتند، پس خودش را روی خاک رها کرد. انگشتانش لرزان و مردد، گل را لمس کردند، انگار که می‌ترسیدند با کوچک‌ترین تماس، آخرین چیزی که از آن باقی مانده نیز از بین برود.

اشک‌هایش یکی پس از دیگری روی خاک افتادند. لبخند تلخی زد، آن‌قدر تلخ که انگار خودش هم نمی‌دانست چرا لبخند می‌زند. کم‌کم خودش را به زمین نزدیک کرد، گل را در آغوش کشید، پیشانی‌اش را به آن چسباند و زمزمه کرد:

— “می‌بینمت… من صداتو می‌شنوم…”

چشمانش بسته شدند. چیزی از میان انگشتانش عبور کرد. نوری لطیف، مانند تکه‌ای از آسمان، از خاک برخاست. روح کوچک گل به سمت بالا پرواز کرد، و جونگوون با دست‌هایی لرزان، آن را بدرقه کرد. اما وقتی آخرین ذره‌ی نور محو شد، دردی درونش پیچید. و ناگهان، فریادی بلند، از عمق وجودش بیرون جهید. فریادی که همه‌ی زمین و آسمان را به لرزه انداخت.

---

اتاق تاریک بود. تنها نوری که به درون می‌تابید، از پنجره‌ی بزرگ مقابل جونگوون می‌آمد. ایستاده بود، ساکت، در سکونی سنگین.

وقتی جی وارد شد، قلبش در سینه فرو ریخت.

— “وونا، چیکار می‌کنی؟!”

جی بی‌اختیار به سمت جونگوون قدم برداشت. دستش را به سمتش دراز کرد، اما جرئت نداشت لمسش کند. نفس‌هایش به شماره افتاده بودند. ترس در تمام وجودش می‌دوید.

جونگوون حتی سر برنگرداند. نگاهش هنوز بر آسمان تاریک دوخته شده بود. نفس عمیقی کشید، و سپس، با صدایی آرام اما شکسته گفت:

— “نترس… من نمیمیرم…”

بعد از مکثی کوتاه ادامه داد.

— “باید همه بمیرن… و من باید ببینم… وقتی مردن، همشونو تماشا کنم… وقتی جون دادناشونو دیدم…”

جی می‌خواست چیزی بگوید، اما کلمات در گلویش خشک شدند. چیزی در صدای جونگوون، چیزی در لرزش کتف‌هایش، او را می‌ترساند.

— “من چیکار میتونم برات بکنم…؟!”

صدایش لرزید. چشمانش از اشک پر شدند. اما جونگوون، بدون آنکه به او نگاه کند، آهسته زمزمه کرد:

— “تماشا کن… جون دادنمو…”

ناگهان، تمام خشم و اندوه درون جی شکست. زانوهایش خم شدند. دستانش بی‌جان در کنارش آویزان شدند. اشک‌هایش بی‌وقفه جاری شدند، و صدای هق‌هقش، سکوت سرد اتاق را درهم شکست.

14.03.202514:49

عجقولیای جدید خیلی خوش اومدین گل بریزم به پاتون 💋✨

09.03.202515:59

06.03.202520:06

امیدوارم همه‌ی نویسنده ها یه رویا داشته باشن :)

Пераслаў з:

᭝ ᥲ𝗌 𝗅𝗈𝗇𝗀 ᥲ𝗌 𝗂𝗍 𝗍ᥲ𝗄ᥱ𝗌 𝗒𝗈𝗎

16.03.202516:09

| #Dabria بـخشِ پـایـانے

” کی فکرش رو می‌کرد که یک روز بشنوم فقط سیصد و شصت و پنج روز براي پرستیدنت، مهلت دارم؟ “

So tell me all that I’ve lost
I lost them on you.
- lee heeseung, october 2021

AgADzRcAAlxOgFI

1.32 MB

06.03.202520:54

طوری رفتار کن که انگار دوستم داری
دوستم داشته باش
حتی اگه فقط برای امشب باشه
طوری باهام باش که انگار عاشقمی
عاشقم باش
حتی اگه فقط یه دروغ باشه
آره، من برای تو اینجا خواهم بود
ازت مراقبت می‌کنم
برای تو می‌میرم
فقط برای امشب
آره، من برای تو اینجا خواهم بود
ازت مراقبت می‌کنم
دوستت خواهم داشت،
اما فقط برای امشب

11.03.202521:29

عجقولیا💋✨

06.03.202518:34

16.03.202516:09

بهش ریکت میدی عجقولیام :(

Пераслаў з:

ꞋDECEℓIS 🎴

12.03.202501:08

Пераслаў з:

.•𝐬𝐰𝐞𝐞𝐭 𝐝𝐫𝐞𝐚𝐦•.

05.03.202515:44

••🍃••

Jaywoon : Part 11

Call out my name in the middle of the night when you are afraid
Call out my name…

Translation of the story ″you are mine - as you are"

12.03.202521:11

او را آرام کن،
داره اعصابم رو خورد می‌کنه،
تو اون رو دوست نداری،
با این حرف‌ها دروغ نگو.
او را آرام کن،
داره اعصابم رو خورد می‌کنه،
تو اون رو دوست نداری،
با این حرف‌ها دروغ نگو

15.03.202521:30

شب بخیر عجقولیا 💋✨

Пераслаў з:

لـندن، غریـبـہ گمشده

15.03.202520:22

😒 فور کنید آیدی بذارید، رندوم بهتون ویسپر بدم. ( محتوا ممکنه 🌟) باشه.

- ✨جوین باشید جواب فردا شب.

Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.