کارستان سخن،
درهمتنیدگی تخیل و واقعیت در شاهنامه
ندا غیاثی، نشر سخن، ۱۴۰۳
۱۹۵ صفحه (متن پژوهش)، قطع رقعی.
عنوان _که رسالهی دکتری بوده در رشتهی پژوهش هنر_ گویا نیست. عنوان اصلی، "کارستان سخن"، گنگ است و شاعرانه و عنوان فرعی که میبایست هدف کتاب را هویدا کند نیز کاملا گویا نیست. شاید این عناوین فرعی مناسبتر باشند: "روایتشناسی شاهنامه با نظریهی هرمنوتیکی" یا "نقد هرمنوتیکی روایت ادبی شاهنامه" یا "نقد ادبی_روایتی شاهنامه".
کتاب در دوفصل است؛ فصل یکم شامل دو بحث، یکی مختصر و با عنوان نامناسب "درآمد" (ازجهت اهمیت بحث که در درآمد نمیگنجد و ازجهت ناهماهنگی با کتاب) پیرامون تاریخ و ادبیات و حماسه و تلقی قدما تا معاصر از شاهنامه و یکی مختصرتر و با عنوان "وحدت شاعرانه" که مربوطتر است بههمینخاطر مهمتر و باید مفصلتر باشد.
فصل دوم که بدنهی پژوهش است و تحقیقی و سودمند، با عنوان "جایگاه و کارکرد روایت در شاهنامه" دو بخش دارد: روایت در شاهنامه (سخن و خرد) و طرحافکنی سخن (مکان، زمان، کردار، شخصیت).
فصل نخست با طرح پرسش و بحثی خوب آغاز شده با تلقی کسانی چون بیهقی، مسکویه و ابناثیر تا آخوندزاده از تاریخ و نسبت تاریخ و ادبیات و واقعیت و حقیقت و جایگاه شاهنامه دراینمیان، با توجه به آرای مینوی، مسکوب، بهار، خالقیمطلق و دیویس. این درآمد نوید یک پژوهش جذاب را میداد از نقاط کارنشدهی شاهنامهشناسی، بهویژه برای من که با سلیقهام در شاهنامهشناسی جور است. اما شوربختانه ناتمام رها شده و از آن مهمتر اینکه به بدنهی پژوهش بیارتباط است. یعنی در کتاب کار دیگری شده و به مباحث این بخش نپرداخته و حتی وارونهی لحن این درآمد پیش رفته! درواقع هدف نویسنده و بحث اصلی نادرست نیست و حتی مفید و علمی است، اما نسبت این درآمد با آن ضعیف است.
کتاب فاقد پیشینه پژوهش و ادبیات تحقیق است و آن میزانی هم که در فصل یکم آمده به پژوهش که نقد ادبی روایتشناختی است مربوط نیست و بیشتر به تاریخیت شاهنامه مربوط است. کارهای بسیاری در تحلیل ادبیت و روایت شاهنامه انجام شده که بخشی هرمنوتیکی است و به این پژوهش مربوط و نویسنده میتوانست با نگاهی مروری_انتقادی به آنها، ضرورت کار خود را توضیح دهد.
محور پژوهشی و رویکرد کتاب، نقد هرمنوتیکی است با تکیه بر نظریهی پل ریکور و توجه پژوهشگر به شاعرانگی و شیوههای روایت و داستانپردازی و شخصیتسازی. اینکه تخیل فردوسی هدفمند بوده و همسو با جهانبینی و اخلاق و اندیشهی سیاسی او و داستانها و شخصیتها و درکل روایت او را شکل داده است. به یک معنا شاعرانگی فردوسی بر تاریخنویسی او چیره بوده و به آن و درکل به تاریخ و مفهوم جهان و انسان جهت داده است_ که همداستان نیستم! دراینراستا نویسنده تاکید زیادی بر وحدت متن شاهنامه و زبان و روایت دارد و کلیت شاهنامه را بهمثابه یک متن ادبی و نه تاریخی نگریسته و تحلیل کرده، آن هم از دریچهی نگاه ریکور و با عینک هرمنوتیکی. درنتیجه الگوها و اسکلت شاهنامه را اساسا سلیقه و برساختهی ذهن و زبان فردوسی دانسته و مخلوق شیوهی روایت او.
در این رویکرد و در این کتاب، طبیعتا و بهاجبار، تاریخ، تاریخنگاری، روایت تاریخی، رخدادها و شخصیتهای تاریخی، امانتداری تاریخنگار، منبعشناسی و ... یکسره نادیده مانده و لابد کماهمیت و یا در حاشیه؛ حاشیهای بر متن اصلی که همان شاعرانگی و ادبیت باشد؛ حاشیه: تاریخ _ متن: ادبیات. قاعدهای که از دید من دقیقا وارونهاش درست است! فردوسی در این نگاه یک قصهگوی خوشسلیقه و باهوش است نه یک راوی امین تاریخ و فرهنگ ایران و کنش شخصیتهای شاهنامه محصول خواست او است!
درمواردی که بهاجبار یا سهو وارد مباحث شاهنامهشناسی شده (که اگر نمیشد به سود کتاب بود!)، خطا هویدا شده. برای نمونه جایی که به جغرافیای تاریخی شاهنامه پرداخته از پیشفرضهای نادرست، نتایج نادرستتر گرفته مثلا اینکه جغرافیای شاهنامه اساطیری است نه تاریخی! درحالیکه کاملا وارونه است! این فقط بهعلت نشناختن منابع شاهنامه و پژوهشهای شاهنامهشناسی است که ذیل تاریخ و ایرانشناسی است نه ادبیات.
پژوهش هنر و فضای فکری و پارادایمی آن و تجربه و سلیقهی استادان این حوزه از شاهنامهشناسی دور است. تنها پیوند این فضا با شاهنامه شعر است که همین هم شاخهی کماهمیت و کمسابقهای است در پژوهش هنر. درنتیجه دانشجو و استاد در فضایی دور از تاریخ و شاهنامه و ایران باستان و ایرانشناسی به این پژوهش همت گماشتهاند که رسیدن به مطلوب را دشوارتر کرده است.
شاهنامه متنی پیچیده و متفاوت از دیگر متون فارسی است؛ متنی چندچهره و چندینوجهی و فریبنده که تاکید بر یک جنبه(مثلا شاعرانگی) و غفلت از دیگر جنبهها(مثلا تاریخنگاری) میتواند به نتایج نادرست و ساخت تصویری کلی بیانجامد که ناقص و ناتمام باشد.
زاگرس زند
فروردین ۱۴۰۴
@ShahnameAlborz