Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
به وقت بیداری-یادداشت های دکتر محمد میرخانی avatar
به وقت بیداری-یادداشت های دکتر محمد میرخانی
به وقت بیداری-یادداشت های دکتر محمد میرخانی avatar
به وقت بیداری-یادداشت های دکتر محمد میرخانی
امیدوارم به بلای فراموشی و از یاد بردن جانفشانی های کادر درمان و رزیدنت ها و اینترن هایی که در آن دوران سیاه جانشان را بر کف می گرفتند و بی هیچ منتی بیمارستان ها را می گرداندند دچار نشویم.

https://t.me/drmohammadmirkhani
مشتاقم تا نمایش "کاما" که به موضوع مرگ از دیدگاه فلسفی یک پزشک پرداخته شده است را ببینم.
کارگردان نمایش پزشک و جراح است و این مورد علاقه ام را به دیدنش بیشتر کرده است.

https://t.me/drmohammadmirkhani
از بهر هلال عید آن مه ناگاه
بر بام دوید و هر طرف کرد نگاه

هرکس که بدید گفت سبحان‌الله
خورشید برآمدست و می‌جوید ماه
 

عید فطر بر آن مسلمانانی که فقط برای پروردگار یکتا روزه بوده اند و زندگی خلق را برای رعایت اجباری حال خود در چند ساعت گرسنه و بودن زهر نکرده اند مبارک باد.

‏⁧ #عید_فطر⁩
28.03.202513:35
شب 28 ماه رمضان و رسم قدیمی کله پاچه خوران و مراد کشان

همیشه در فرهنگ ایرانی-اسلامی ماه رمضان همراه با رسوم و آدابی خاص بوده که این ماه را از بقیه ماه ها متمایز می کرده است. البته بیشتر این آداب و رسوم در زندگی پر مشغله امروز به فراموشی سپرده شده و کمتر از آنها یاد می شود. یکی از این آداب مراسم«مراد کشون» یا «ابن ملجم کشون»است البته در حال حاضر بیشتر این مراسم را با نام "کله پاچه خوران" می شناسند.در قدیم عزاداریها تا شب هفتم مولا ادامه پیدا می کرده است یعنی تا شب 28 مراسمی برگزار می‌شده تحت عنوان مراد کشون به این نحو که در شب قدر هنگام خواندن دعای جوشن کبیر نخ بلندی را در دست می‌گیرند و با خواندن هر بند از دعا یک گره به آن نخ میزنند تا اتمام هزار گره و بعد با جمع کردن این نخ ها طنابی درست میکنند و با آن ابتدا آدمک ابن ملجم را به دار می‌کشدند و بعد آتش میزدند،تا مظهر بیزاری آنان از این جنایت او باشد بعد از این مراسم نیز در مکانی جمع می شدند و افطار که غالبا در این شب «کله پاچه» که در رسم نماد سر ابن ملجم مرادی بوده است می خوردند و از همین رو این مراسم به کله پاچه خورون نیز معروف شده است.
خوردن آجیل مراد هم از مراسم این شب بود.
دوخت لباس عافیت هم در چنین مراسمی در مساجد قدیمی تهران از جمله سپهسالار، جامع بازار و سلطانی برگزار می‌شد و زنان و مردان حاجتمند پس از عرض تقاضا از ۴۰نفر که نام‌شان محمد، علی یا فاطمه بود، از یک مغازه پارچه‌فروشی که اسم صاحبش محمد یا علی و مغازه‌اش رو به قبله بود، پارچه می‌خریدند و بین نمازهای ظهر و عصر روز بیست وهفتم ماه مبارک، در این مساجد می‌بریدند و می‌دوختند و بعد از نماز به تن صاحب حاجت می‌کردند.
این جشن شامل روزه‌گیری، اطعام، ختم قرآن کریم، خوردن کله‌پاچه گوسفند در افطار و خوردن آجیل مراد در سحر بود و در مساجد به دوخت لباس عافیت مشغول می‌شدند.
حتی شنیده شده است لوتی های قدیمی که به احترام ماه مبارک رمضان، شرب خمر را کنار گذاشته بودند در این شب دوباره بر سر عادت می آمده اند.

https://t.me/drmohammadmirkhani
23.03.202508:51
ارتفاع بگیریم ...

چند روز پیش و در آستانه ی سال نو و در کشاکش اعلام و ابلاغ تعرفه های درمانی سال 1404، در فضای کوچک ولی پر سر و صدای صنفی پزشکی، نگارش مطالبی در نقد عملکردی نظام پزشکی این دوره صورت گرفت. تداوم این قسم گفتمان نامعمول را در ایام ابتدایی نوروز و بلافاصله بعد از موفقیت نسبی جامعه ی پزشکی در ماجرای تعرفه را به صلاح کلیت جامعه ی پزشکی نمی دانم و برای همین غوص عمیق در نقد عملکرد گوشه ای از نظام سلامت که مربوط به سازمان نظام پزشکی است را موکول به زمان خود کرده و به گفتن بعضی نکات لازم بسنده می کنم.
در ابتدا لازم است تا گفته شود چگونگی رسیدن به کرسی مسند امور و چگونه رسیدگی کردن به امور مسند، ذاتا دو مبحث متفاوت هستند که هر چند تقدم و تاخر زمانی دارند ولی اندیشه ی تحلیلگر عاقل این دو را لازم و ملزوم نمی بیند و در ادامه توصیه می شود تا از خطای شناختی که جامعه و نظام پزشکی را منفصل از کل کشور و شرایط تحمیلی آن در سال 1400 و 1401 می بیند و یا آنکه آنچه که مطلوب است را با آنچه که امروز وجود دارد و رویا را به جای تحلیل می بیند پرهیز شود.
در طی سه سال و نیم پیش شرایط کشور پر از بحران و طوفان های اقتصادی و مدنی و اجتماعی بوده و وقایعی چون اعتراضات سراسری و ترور و سقوط هلیکوپتر رئیس جمهور کشور و برگزاری انتخابات مجدد و خطر وقوع جنگ و صدها مورد دیگر را در بر می گرفته و شاید تنها دهه ی شصت است که قابلیت قیاس با شرایط فعلی را دارد و به طور قطع نظام پزشکی هم تابع شرایط کشوری بوده و از همین حیث قیاس این چند سال فعلی به علاوه ی نیمه ی دوران قبلی و آغاز کرونا قابل قیاس با هیچ دوران دیگری نیست و گشودن باب قیاس دوران با ثبات اقتصادی سیاسی کشور و تمکن مالی نسبی جامعه ی پزشکی چندین سال پیش با دوران فعلی که خیل کثیری از سپیدپوشان نظام سلامت از امنیت اقتصادی بی بهره اند اساسا خطا است.
تغییرات و تحولات در نظام پزشکی ها و تمامی ارکان سازمان نظام پزشکی اعم از مجمع عمومی و شورای عالی و رکن اجرایی و مدیریتی هم منطقا اجتناب ناپذیر بوده و خواهد بود و انتقاد و سرزنش به بعضی از این تغییرات شکلی و ماهوی که قائل به خود تغییر است با فرض اینکه از حب یا بغض نیست همانقدر خطا می باشد که سرزنش کردن چرخه ی پاییز و زمستان و بهار برای وقوع خطاست.
چیزی که اخیرا بیشتر مشاهده می کنم فاصله گرفتن از نقد منصفانه و نوعی تخطئه ی افراد است. یقینا نزدیکی به ایام انتخابات نظام پزشکی و وجود رقابت های شاخه های سلامت احزاب و شبه احزاب و گروهک ها و دسته ها در وقوع این اتفاقات موثر است اما عوارض جانبی ورود بی قاعده و غیر مرسوم و پیش از موعد به این عرصه هم می تواند فضای مثبت حاکم بر بازیگران نظام سلامت را دستخوش تغییر کند و التهاب چندین ساله ای را که چند ماهی است در بین وزارت بهداشت و نظام پزشکی با زحمات فراوان فروکش کرده است دوباره پدیدار سازد.
در جایی شنیدم که گفته شده تعامل موثری با سایر قوا در نظام پزشکی وجود نداشته است
آیا گذشته ی نه چندان دور یعنی پاییز 1401 را فراموش شده است؟
ناگفتنی های آن پاییز بسیار بیشتر از گفتنی های آن است و زمان گفتن همین اندک گفتنی ها هم هنوز فرا نرسیده است اما برای ثبت بایستی گفت که حفظ جان دکتر ح . ق . ح که عده ای در کشور برای اعدام او لحظه شماری می کردند و اعوان و انصار آن ها در فضای مجازی و حقیقی عبارت #پزشک_قاتل را نشر می دادند بعد از اراده ی الهی نتیجه ی همان تعامل موثر با ارکان قدرت و حاکمیت علیرغم هشدار های بسیار و البته پر هزینه در زمانی بود که عده ای پهلوان پنبه حتی از بردن نام او در پشت تلفن هم پرهیز می کردند. برای اولین بار می گویم قاضی پرونده به قصد نمایش قدرت،چندین ساعت رئیس سازمان نظام پزشکی را پشت در به شکل ایستاده نگه داشته بود ولی رئیس سازمان گفته بود ابایی از تحقیر شدن هم برای حفظ جان دکتر ح. ق. ح ندارم.
در صبح روز جمعه ای در پاییز 1402 در بیمارستان مفید چند پزشک و پرستار دستگیر و با دستبند راهی بازداشتگاه شدند. علاوه بر پیگیری فوری، شدیدالحن ترین جبهه گیری ممکن علیه بازپرس این پرونده از جانب رئیس کل سازمان صورت گرفت ونتیجه اش شکایت بازپرس پرونده و حضور چندباره ی رئیس کل سازمان نظام پزشکی کشور که بعید است مسبوق به سابقه باشد در دادگاه برای دفاع از همکاران اطفال مظلوم بیمارستان مفید بود. آن هم با تعامل موثر و سازنده با ارکان قوا مختومه شد.
هر بار که خشونت علیه کادر درمان مطرح می شود عده ای می گویند فرد مورد خشونت لابد پزشکی زیرمیزی بگیر و یا پرستاری بداخلاق بوده و لایق مورد خشونت قرار گرفتن بوده است.
آیا اینجا هم خطایی از راننده ی آمبولانس و بیمار درون آمبولانس سرزده که اینگونه کرده اند؟
14.04.202503:41
🔹 هفته پایانی اجرای نمایش «کاما» در پردیس تئاتر و موسیقی باغ کتاب تهران

🔹 نمایش «کاما» به نویسندگی ماگارت ادسن و کارگردانی سروش زرینی، که از آثار شاخص در حوزه اخلاق پزشکی به شمار می‌رود، این روزها در هفته پایانی اجراهای خود قرار دارد و تا ۳۰ فروردین‌ماه در پردیس تئاتر و موسیقی باغ کتاب تهران میزبان علاقه‌مندان خواهد بود.

🔹 «کاما» بر اساس نمایشنامه‌ مشهور «Wit» نوشته شده که در سال ۱۹۹۹ موفق به دریافت جایزه پولیتزر شد و از مهم‌ترین متون نمایشی در حوزه اخلاق و فلسفه پزشکی به شمار می‌رود. داستان این نمایش درباره زندگی و واپسین روزهای ویوین بیرینگ، استاد فلسفه و ادبیات است که در بخش سرطان‌شناسی بستری‌ست و در مواجهه با مرگ، به برداشت تازه‌ای از زندگی، معنا و ابدیت دست می‌یابد.

🔹 ترجمه، بازنویسی، دراماتورژی، طراحی و کارگردانی این اثر را سروش زرینی بر عهده داشته و در کنار او جمعی از هنرمندان و متخصصان تئاتر برای اجرای هر چه بهتر این نمایش مشارکت داشته‌اند:
مدیر تولید: پیمان پرندوار
دستیار کارگردان و منشی صحنه: میترا بهرام‌پور
طراح نور: علی حافظ‌پور
طراحی و اجرای صحنه: سروش زرینی
طراحی و اجرای لباس: سروش زرینی، پیمان پرندوار
طراحی و اجرای گریم: پیمان پرندوار
مشاوران طراحی لباس: میترا بهرام‌پور، ساناز پوردشتی
مدیر تبلیغات: آیدا سرمست
مدیر روابط عمومی: مرجان خسروی
مشاور رسانه: فریبرز دارایی
طراح پوستر و گرافیست: پژمان ابوالقاسمی
طراح و ساخت تیزر و موشن‌گرافیک: سعید حشمتی
فیلم‌بردار پشت‌صحنه: صادق کاظمی
گروه روابط عمومی: مرجان خسروی، یاسمین زرینی
مدیر صفحه مجازی: یاسمین زرینی
دستیار اجرایی: احسان اخوان صفار
میکس و طراحی موسیقی ابتدا و انتها: نوید حمیدی، علی حافظ‌پور


🔹 گروه اجرایی این نمایش از لیلی رشیدی، مهرداد احمدزاده، سارا حسنی، فاطمه لقمانی‌نژاد، پارسا نیکوفر، مهتاب مافی، آرزو خلیجیان، کاوه فتحی و تمامی عوامل پردیس تئاتر و موسیقی باغ کتاب تهران صمیمانه تشکر و قدردانی می‌نماید.

🔹 علاقه‌مندان به تماشای این نمایش می‌توانند تا ۳۰ فروردین، هر روز ساعت ۱۸:۴۵ به پردیس تئاتر و موسیقی باغ کتاب مراجعه نمایند.

🔹 برای هماهنگی و رزرو و دریافت کد تخفیف، لطفاً از طریق آیدی تلگرام زیر پیام دهید:
T.me/spairimc 🔹



┄┅═✧❀❀✧═┅┄

👈 باکلیک برروی لینک‌ها به ما بپیوندید:
🔹 تلگرام
🔹 اینستاگرام
🔹 آپارات
🔹 سایت

🔴 رسانه سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران
🔹 فراخوان همکاری روانپزشکان و دستیاران روانپزشکی جهت پاسخگویی در خط تلفن مداخله در بحران های روانپزشکی سازمان نظام پزشکی

🔹 معاونت اجتماعی و پارلمانی سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران در نظر دارد به منظور ارائه ی کمک های روانپزشکی به جامعه ی پزشکی مخصوصا دستیاران تخصصی، خط خدمت ویژه ی تلفن بحران HOTLINE را راه اندازی نماید.

🔹 از روانپزشکان و دستیاران روانپزشکی علاقمند به همکاری در این سامانه دعوت به عمل می آید تا از طریق لینک زیر ثبت نام به عمل آورده شود.

https://survey.porsline.ir/s/Th6BsOh

🔹 همراه با گواهی رسمی سازمان نظام پزشکی جمهوری اسلامی ایران


🔹 مهلت ثبت نام : تا ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
هر کس یک نفر را از مرگ نجات دهد انگار تمام جامعه را نجات داده است.

https://t.me/drmohammadmirkhani
30.03.202510:29
نمونه ای دیگر طب و تغذیه ی مدعی اسلامی بودن

برای لاغر شدن شام را سبک تر کنید.
‏چگونه؟!
‏صبحانه یک دست کله پاچه، یک جعبه نون خامه ای، ۴ عدد نان سنگک، ۸ عدد تخم مرغ نیمرو میل کنید!!!
‏با کدام صلاحیت علمی برای مردم نسخه می دهید؟
‏استفاده از منبر و نسخه دادن و درمان در سخنرانی مذهبی، نهایت سواستفاده از جایگاه است.

https://t.me/drmohammadmirkhani
27.03.202516:34
عامل نفوذ یا تظاهر به ضدیت با نفوذ ؟!!!


کانال تلگرامی عباس تبریزیان با به کار بردن عبارت عبارت آیت الله تبریزیان حفظه الله، تصویری از او در مرز لبنان منتشر نموده و دارو و تغذیه را مورد نفوذ اسرائیل عنوان کرده و راه مقابله با آن ها را در طب اسلامی معرفی نموده است.

طب اسلامی و جریان مذکور در ضدیت با علم پزشکی و بهداشت و با دعوت مردم به راه حل های غیرعلمی مثل استعمال مقعدی پنبه ی آغشته به روغن بنفشه و واکسن ستیزی موجب تاخیر در شروع درمان موثر بر بیماران زیادی در دوران کرونا شده و مرگ های زیادی را رقم زده است و هزینه ی زیادی به نظام سلامت کشور تحمیل می کند و اصرار دارد طب دنیا عامل صهیونیزم بوده و راه حلش طب اسلامی است.
بعد از کتاب سوزی چند سال پیش و با انتشار این عکس و اصرار مجدد بر صهیونیزم ستیزی این جریان که اتفاقا در پی نابودی نظام سلامت کشور هستند این نکته بیش از پیش به اذهان متبادر می گردد که آیا این نفوذ نفوذ کردن و استفاده از ادبیات ضد صهیونیسم، خود عامل نوعی دیگر از نفوذ به نیت خرابی نظام سلامت و آسیب به کشور نیست؟

انتشار با ذکر منبع بلامانع است.

https://t.me/drmohammadmirkhani
23.03.202508:51
در سال 1402 و در زمانی که فضای اجتماعی و سیاسی ایران را به غایت ضد پزشک کرده بودند مجموعا بنای دستگیری 15 پزشک گذاشته شده بود که برای تک تک آن ها هم با استفاده از همان تعامل موثر با ارکان حاکمیتی ممانعت از حبس به عمل آمد.
در فروردین 1403 و در تعطیلی کشوری و در ماه رمضان خبر تلخ و جگر سوز خودکشی همکار عزیزمان مرحوم خانم دکتر پرستو بخشی به میان آمد.بر خلاف رویه ی ناصواب اکتفا کردن به درج پیام تسلیت صرف، در کمتر از 24 ساعت عزیمت به محل حادثه با ارتباط موثر با سایر نهاد ها صورت گرفت تا شرایط به گونه ای دیگر رقم نخورد تا جای جلاد و شهید عوض شود و دخترک مظلوم مقصر جلوه کند. آن جا هم نه خبری از انتخابات بود و نه نیاز به تبلیغات و بعد از بازگشت به تهران هم گزارشی 15 صفحه ای که آن زمان محرمانه بود به دادستان کل کشور و سازمان بازرسی کل کشور نوشته شد و به قصور و تقصیر مقصران پرداخته شد. این ها در زمانی انجام می شد که هیچ همراهی و حمایتی از متولیان سلامت مردم که وزارت بهداشت باشد شامل حال ما نمی شد.

در نزدیکی بامداد دوشنبه شبی در آبان 1403 دکتر مسعود داوودی همکار متخصص قلب را در یاسوج به شکل مظلومانه ای به قتل رساندند.در کمتر از 16 ساعت به شیراز و از آنجا زمینی به یاسوج عزیمت شد و در شرایط پر التهابی که یک سوی آن درگیری طایفه ای و سوی دیگرش آغاز اعتصابات سراسری کادر درمانی با جرقه ی اعتراض به قتل و اعتراض به عدم پرداخت معوقات بود رئیس سازمان به شدید ترین شکل ممکن در پشت تریبون و در برابر چند هزار نفر مردم عزادار به صدا و سیما به علت گسترش پزشک ستیزی اعتراض کرد. برای اولین بار می گویم یکی از سخت ترین هماهنگی های امنیتی تاریخ نظام سلامت کشور هماهنگی در سطح شورای عالی امنیت ملی بود که برای برگزاری مراسم بزرگداشت و ختم مرحوم مسعود داوودی در سراسر 220 نظام پزشکی های کل کشور صورت گرفت تا حضور تمامی اعضای جامعه ی پزشکی در نظام پزشکی ها بدون تبعات خاصی باشد. پیگیری پرداخت معوقات و بیمه ی عمر مرحوم دکتر نیز با استفاده از ظرفیت رسانه ای و غیره صورت گرفت و اگر نیت تبلیغاتی و انتخاباتی در آن بود مسکوت گذاشته نمی شد.

اینها تنها قسمتی از خروجی گفتنی هایی است که بر پایه ی تعامل موثر نظام پزشکی با ارکان صورت گرفته است.
بنده هم می دانم چند ماه دیگر ایام انتخابات است ولی کارهای ناتمام زیادی هستند که باید در این ایام تمام شوند و به بار بنشینند و از همین رو قویا و همکارانه توصیه می کنم از کلمه ی انتخاباتی در توصیف عملکرد نظام پزشکی حداقل استفاده شود تا احقاق حقوق جامعه ی گرفتار پزشکی پشت شائبه ی انتخاباتی بودن از استیفا محروم نگردد.

دکتر سید محمد میرخانی
سوم فروردین 1404
18.03.202513:57
هنوز بیمارستان آپوتل(استامینوفن تزریقی) نداشت.اجازه دادند که از بیرون بیمارستان توسط خانواده ام تهیه شود.به خانواده گفتم اگر می توانند آپوتل و پالس اکسیمتری و لپتاپم را بیاوردند.بیمارستان نظامی بود و ملاحضات امنیتی زیادی داشت.لپتاپ را با اجازه ی مستقیم یک مقام نظامی بزرگ که در اتاق کناری ما بستری بود و فقط از سرویس بهداشتی اتاق ما استفاده می کرد چون اتاق خودشون سرویس فرنگی داشت و برایش دستشویی غیر ایرانی غریب بود(به همین خاطر هم نمک گیر ما شده بود!) با سختی فراوان به بخش تحویل دادند. همراه با این ها چند بطری آب هویج و آب پرتقال هم بود.البته یخچال های کل بخش پر از آب هویج و آب پرتقال و آب کرفس هایی بود که خانواده ها می آوردند.
اون زمان به خاطر جدید بودن بیماری کرونا ، تئوری همیشگی که میگه ویتامین سی قاتل ویروس و بیماری ها هست در جامعه خیلی طرفدار پیدا کرده بود و آب میوه فروشی ها برخلاف سایر مشاغل که تعطیل شده بودند در حال سود کردن بیشتر بودند.حتی بعدا شنیدم قیمت هویج چند برابر شده بود.


5 تا آپوتل آورده بودند.پرستار که باز هم جوان دانشجوی پرستاری دیگری بود گفت این ها را برای شما جدا می گذارم تا توسط همکاران اشتباهی مصرف نشود.شرط کردم که اگر کسی نیاز داشت برایش تزریق کنید وگرنه نمی خواهم و اون هم قبول کرد.با تزریق اولینش در سرم توانستم شب را بدون تب بخوابم.
حدودای صبح با احساس خیس شدن صورت از خواب پریدم.فکر کنید که در آرایشگاه مردانه نشسته اید و آرایشگر به سرتان با آبپاش آب می پاشد و صورتتان هم خیس می شود؛درست همینطور.با وحشت از خواب پریدم.دیدم یک نفر که مخزن سمپاشی پشتش هست دارد اطاق را سمپاشی می کند.
این دستگاه ها را در سمپاشی گلخانه ها اماکن زیارتی دیده بودم که گلاب پاشی میکردند ولی در بیمارستان فکرش را نمیکردم ببینم.از سر تا پای من را روی تخت در چند ثانیه مرطوب کرد.بویی شبیه به بوی سرکه می داد.گفتم آقا چه کار میکنی؟گفت دارم ضد عفونی میکنم.
با همان ته صدای ضعیف گفتم در و دیوار و میز رو ضد عفونی میکنن نه مریضا رو...سرهنگ هم خیس شده بود و سرفه می کرد.
گفت همینی که هست و به ما دستور دادند همه جا را ضد عفونی کنیم.تا چند دقیقه بوی سرکه میامد و در سرفه و عذاب بودیم.
سرهنگ کلافه بود.به من گفت این حیوون اگر توی پادگانی که فرمانده بودم زیر دستم بود ادبش می کردم.سرهنگ زمان جنگ شیمیایی هم شده بود و سابقه ی جراحی در قفسه سینه داشت.مرد محترمی بود.بازنشسته ی نیروهای مسلح بود.بعد از بازنشستگی در آژانس کار کرده بود و می گفت تا چند روز پیش که بستری شده راننده سرویس مدرسه دخترونه بوده و الان دلش برای نوه و دختر و پسر و عروس و دامادش هم تنگ شده.خیلی از بیمارستان خسته شده بود.هر روز میپرسید کی مرخص می شم؟عین زندانی ها تاریخ اومدنش رو حساب می کرد و انتظار ترخیص رو می کشید.
با من احساس راحتی کرد و گفت که در این چند روز برای دستشویی بزرگ کردن خیلی اذیتشده.دیدم برایش حرف زدن در این مورد سخت است من شروع به پرسیدن کردم تا با آره و نه گفتن کمتر اذیت بشه
با تنگی نفس و بریده بریده سوال پرسیدن فهمیدم احتمالا دچار همورویید شده و شرم و تفکر نظامی اش اجازه ی مطرح کردنش را با پزشک نمی دهد.گفتم من به دکتر موقع ویزیت بگم خوبه؟
پذیرفت.سر ویزیت برای پزشک به اختصار و با ترم های خودمون گفتم که سرهنگ خجالت نکشه.براش دارو آوردند و دردش بهتر شد.
توی ویزیت گفتم شالدون اذیتم میکنه کمی هم قرمز شده بود و کراتینینم هم بهتر شده بود و از دیالیز شدن که تا چند روز قبل احتمالش مطرح شده بود کمی دورتر شده بودم.
توییت حسن رحیم پور ازغدی
عضو محترم شورای عالی انقلاب فرهنگی!
عادی شدن خشونت علیه نیروهای خدماتی نتیجه ی بی هزینه بودن آن است


رفتگری زحمتکش در یکی از خیابان های یکی از استان های جنوبی کشور در حال خدمت و انجام وظیفه در پاک کردن معابر است.
چند جوان موتور سوار وقتی مشاهده می کنند او خم شده از پشت به او نزدیک و با ضربه ی پا او را به زمین می اندازند و به راه خودشان ادامه می دهند.
تماشای این صحنه که بیشتر از آنکه آسیب جسمی باشد توهینی سخت به عزت و انسانیت است بسیار دردناک است.
متاسفانه در سال های اخیر توهین و حمله و خشونت به نیروهای خدماتی نظیر آتش نشانی،پلیس، پرسنل اورژانس،پرستاران و پزشکان، امدادگران،سربازان و ... بسیار زیاد و توسط عده ای با توجیه هایی احمقانه ی مبتنی بر نوعی تفکر که هر که از دولت حقوق بگیرد خدمتگذار دولت و ضد مردم است و هر که با دولت همکاری کند مستحق برخورد خشونت آمیز است عادی سازی شده است.
ایجاد خشونت برای کارکنان خدماتی کشور،تیشه زدن به ریشه ی خدمت به مردم و یکی از راه های آغاز بی نظمی و آشوب در ساختار خدمت به مردم است.

https://t.me/drmohammadmirkhani
🔴"امشب خودم رو می کشم؛ یا از یک جایی خودم رو پرت می کنم یا یک بلایی به سر خودم میارم "

کدام احمقی باور می کند که اقدام به خودزنی و تهدید به خودکشی و هزینه سازی برای جلوگیری از بر هم خوردن تحصن، به نیت ترویج حجاب اسلامی است؟!!!

شما مایه تاسف و وهن اکثریت زنان محجبه ی ایرانی هستید.

نه به این
#جهل_مقدس
https://t.me/drmohammadmirkhani
تبریزیان خواستار استیضاح وزیر بهداشت شد

کانال تلگرامی متعلق به شیخ عباس تبریزیان، مداخله گر غیرقانونی طبی و مشهور به پدر طب اسلامی با ادبیاتی ناشایست خواستار استیضاح وزیر بهداشت به علت فریب مردم و مسئولین شده است.
‏باور کردنی نیست؛جریانی که با تجویزهای خرافی عامل مرگ بیگناهان زیادی در دوران کرونا بوده است دلسوز مردم شده است؟
https://t.me/drmohammadmirkhani ‏⁦
هیچ کدام از امامان شیعه پیرو طب مدعی اسلامی بودن نبودند

امروز سالروز شهادت حضرت علی(ع) اولین امام شیعیان است.

اگر آن چه که به آن طب اسلامی گفته می شود حقیقت و واقعیت داشت،چه نیازی بود بعد از ضربت خوردن حضرت علی(ع) فرزندان امام به سراغ طبیب غیرمسلمان یهودی برای درمان بروند؟
طب مدعی اسلامی بودن بیشتر جهل و خرافاتی است که کلمه ی اسلامی را سپر بلا و ابزار نیرنگ خود کرده است.


#نه_به_جهل_مقدس

https://t.me/drmohammadmirkhani
18.03.202513:57
با این همه آنتی بیوتیک تزریقی باز هم خوب نمی شدم.شبیه جانبازان شیمیایی جنگ شده بودم.با سرهنگ مسابقه می دادیم که بدون ماسک ببینیم کدوممون بیشتر می تونه تحمل کنه؟تنها مسابقه ای بود در زندگی ام که هر دو شرکت کننده باختیم.نزدیکای ساعت 10 یک دختر خانمی 22-23 ساله اومد.خیلی ماسک و گان محکمی نداشت.گفت دکترتون برای سرفه های شما شربت نوشته.روی شیشه ی شربت نوشته بود شربت عسل و آویشن.
مثل ویزیتور ها از خواص شربتش گفت و حتی اینم گفت که قیمتش 15 هزار تومن هست ولی برای شما رایگانه.بی حال تر از این بودم که بپرسم برای چی اینا رو میگی و اصلا کی هستی؟فکر میکردم دانشجوی
پرستاری هست و در حال کارآموزی هست.شربت رو خوردم.سرفه ها کمتر که نشد هیچ بیشتر هم شد.نوبت بعدی رو هم که خوردم بدتر شدم.نمی دونستم برای شربت هست یا سیر بیماری ام هست.شربت مزخرفی بود.بعدا فهمیدم یک جور هایی داشتن توانایی های شربت رو روی ما بدبختا می سنجیدند و توی اون فشار کاری بالا از هر فرصتی استفاده می کردند.
شب شده بود صدای سرفه در بخش از اکثر اتاق ها می آمد.شاید یکیشان هم من بودم.تب شدید و تنگی نفس هم داشتم.کم کم اکثرا خوابیدند ولی من از شدت تب و تنگی نفس خوابم نمی برد.شب عجیبی بود.پیج کردند کد 99 به یکی از اتاق ها.بی قرار بودم و صدای کد 99 باز هم آمد اینبار به یک بخش و اطاق دیگر.چه اتفاقی داشت در بیمارستان می افتاد در چند دقیقه دو بار برای دو بیمار مجزا کد زدند.سومی هم تا 15 دقیقه بعد شنیدم.سرهنگ هم بیدار شده بود و می گفت چرا اینطوری شده؟!نمی دانست احتمالا در چند دقیقه سه تا تخت خالی می شوند و سه نفر به سردخانه
می روند.شماره ی اتاق رو دیدم و توی ذهنم تصور کردم که صدای کد 99 به اتاق ما چطوری می شود...
تنگی نفسم بیشتر شده بود فکر میکردم برای تب هست.با سختی از تخت پایین اومدم و تا استیشن پرستاری رفتم و گفتم تبم پایین نمیاد لطفا یک ناپروکسن به من بدید.
سر پرستار خیلی عصبانی سرم داد زد که چرا ماسک نزدی الان همه رو آلوده می کنی و برو سر تختت و ما دارو بدون دستور پزشک به کسی نمی دیم.خسته و کلافه بود احتمالا چون حرفاش منطقی نبود.تب داشتم و نفس خوبی هم نداشتم و حالا احساس تحقیر شدن بیشتر اذیتم می کرد.
روی تخت افتادم.اکسیژن هم کار نمی کرد.دوست داشتم بمیرم و تمام شود این ذلتی که می کشیدم.
سرهنگ هم صدایش درآمد که چرا اکسیژن کم می آید و قطع می شود.فهمیدیم فشار اکسیژن بیمارستان افتاده و کپسول هایی که پاییین به شکل سری و سانترال گذاشته اند کفاف مصرف بیمارستان را نمی دهد.
حالم خیلی بد بود.از ناتوانی ام و دست و پا گیر بودنم بدم میامد.پرستار جوان آمد.پسرک گفت دکتر حالت خوب نیست؟منتظر جواب نماند و پزشکی را بالای سرم آوردند.گفت کپسول اکسیژن برایم بگذارند و بیهوشی را صدا کنند.کلمه ی بیهوشی را صدا کنند معنای خوبی نداشت
دکتر بیهوشی آمد.با سختی نفس می کشیدم.چند تا مورد رو بلند به پرستار گفت.گفت لوازم اینتوبیشن بالای سر بیمار باشد.می شنیدم اما نای حرف زدن نبود.با چشم هام می خواستم به بیهوشی بگم چرا اینتوبه که نشد ...

مانیتور را آوردند بالای سرم و بهم وصل کردند.عرق می کردم.تند تند نفس می کشیدم و با هر بار نفس کشیدن می خواستم که خدا کند فقط زودتر تمام شوم و همین .
چند تا دارو بهم زدند.کمی آروم تر شدم.تب هم کم تر شد و حتی فکر کنم قطع شد و تنفس تا حدودی عادی شد.
سرهنگ نگاهم می کرد.توی نگاهش ترس رو می دیدم.ترس برای من و ترس برای خودش.
تا فردا وضع به همین شکل بود.چند تا اسپری و اینهیلر تنفسی هم اضافه شد و تنفسم بهتر شد.بیقرار نبودم و حتی می تونستم حرف بزنم.سرهنگ خیلی حوصله اش سر رفته بود.می گفت یعنی میشه عید خونه باشم؟
گفتم سرهنگ فیلم برات بذارم؟گفت عالیه.با خودم گفتم چی بذارم که روحیه ی سرهنگ رو بهتر کنه که گشتم و دیدم فیلم مارمولک رو روی هارد دارم.فیلم رو براش گذاشتم.خیلی خوشحال شد.حسابی خندید.وقتی هم یکی از دکتر ها برای ویزیت اومده بود اونم خندید و پرسید چطوری اجازه دادند لب تاپ داخل بیارید؟
فیلم رو می دیدیم ولی با صدای فس فس اکسیژنی که از توی ماسک تنفس می کردیم.
اولین باری بود که این مرد چند دقیقه خندید.غیر از ما هر کسی از پرستار و پزشک هم آمدند یکی دو دقیقه ماندند و خندیدند.این خنده ها گریه داشت چون چندین روز بود که خانوادشون رو ندیده بودند و فقط کار کرده بودند.
12.04.202504:01
نمایش "کاما" را به اتفاق چند نفر از همکاران دیدم.
به نظرم نمایش رویکرد یک استاد فلسفه به پدیده ی مرگ در بین کادر درمانی و نوع برخورد پزشک و اخلاق پزشکی را نشان می داد که اتفاقا جای این موضوع در ادبیات نمایشی و هنری ما خالی است.
اگر کادر درمانی هستید توصیه می کنم این نمایش را از دست ندهید.
تولدت مبارک مرد شریف


#دکتر_مسعود_داوودی
#نه_به_خشونت_علیه_کادر_درمان

https://t.me/drmohammadmirkhani
هر بار که در این مدت از بهارستان گذر کردم چشمانم در برابر مجلس چیزی جز تعدادی کم از تحصن کنندگان اجرای قانون حجاب و عفاف نمی دید ولی آنچه در سرم می آمد صدای "لا حکم الا لله" بود.
شغل آنها که 48 روز در برابر مجلس تجمع می کنند چیست و چه کسی و یا چه کسانی تامین مالی این تجمع را بر عهده دارند؟
پاسخ به این سوال پاسخ خیلی از سوال ها است.


https://t.me/drmohammadmirkhani
یا رب به وقتِ گُل، گُنَهِ بنده عفو کن
وین ماجرا به سروِ لبِ جویبار بخش

ای آن که رَه به مشربِ مقصود بُرده‌ای
زین بحر، قطره‌ای به منِ خاکسار بخش
ای دگرگون کننده ی لحظه ها
‏ای بیدار کننده ی درون ها
‏ ای گرداننده ی روشنی ها و تاریکی ها
‏ ای که به شایستگان بهترین ها را ارزانی می داری، رخت شایستگی و لیاقت را به ما بپوشان.

‏نوروز مبارک

سید محمد میرخانی
18.03.202513:57
متقاعدشون کردم و اردر کردند و نهایتا شالدون را درآوردند.اینبار خواستند رگ بگیرند گفتند یکی از بهیار های با تجربه اومد.دفعه ی اول گرفت.چهره اش واقعا خسته بود.گفت بعضی بچه های بیمارستان خودشون هم مریض شدند و کار این ها مضاعف شده.لباس مخصوص ش.م.ه تنش بود که ضخیم تر از لباس های محافظ عادی بود و به خاطر کمبود گان و لباس مجبورش کرده بودند
اون لباس رو بپوشه.چند تا آب میوه ی خنک که برام آورده بودند رو با خواهش بهش دادم و باز خواهش کردم بعد از ضد عفونی کردنشون میل کنه.کسی به فکر این ها نبود که ممکن هست از گرما توی لباس از حال بروند.وضعیت بدی بود.یکی دیگه از همکارانش هم توی بخش آورده بودند و چون تخت خالی نبود در انتهای بخش و در محلی کوچک پارتیشن بندی شده به اسم نمازخانه بخوابانند.فکر کن پرستار بیمارستان باشی و سابقه دار و درجه دار باشی و در نمازخانه به عنوان مریض بخوابی...
سرم جدید برایم گذاشتند.گفتند دارو هایت عوض شده
نشسته بودم روی تخت و درحال گرفتن دارو بودم برای چند لحظه احساس کردم خارش شدید گوش دارم (شاید 2-3 ثانیه) و بعد حس کردم سر و صورت و کل بدنم می سوزد.نمی دونستم چی شده فقط دیدم جناب سرهنگ داد میزنه بیایداینجا و بیایید اینجا ...
پسر دانشجوی پرستار اومد و گفت دکتر چی شدی؟! و سرپرستار رو صدا کرد.دچار سندروم red man متعاقب تزریق ونکومایسین شده بودم.الان می خندم ولی در اون بی حالی و تنگی نفسی که داشتم چند ثانیه تجربه ی حساسیت به ونکومایسین اصلا دوست داشتنی نبود.چیز هایی که توی کتابا می خوندم دونه دونه به سراغم می آمدند.
سرم را بستند و بعدا هم سرعت تزریق را کمتر کردند و درست شد.
اون زمان هنوز استفاده از کورتیکواسترویید ها در کووید مرسوم نبود.دستور العمل کشوری خیلی طرفدار نداشت و در خیلی از موارد سلیقه ها هم دخیل بودند.درمان ها حمایتی بود.کسی هم مقصر نبود چون کرونا خیلی جدید بود و هیچ سابقه ی مشخصی جز گزارشات محدود چینی وجود نداشت.
تلفن ها و پیام ها شروع شده بودند.چند نفر شنیده بودند حال خوبی ندارم برام پیام می زدند.بعضیا رو حتی درست نمیشناختم.به بهانه ی پرسیدن حال من سوال های کرونایی مطرح می کردند.خیلی ترسیده بودند و می گفتند چند درصد ممکن هست اگر کرونا بگیریم بمیریم.حتی یکی پرسید علائم مریضیت چطور شروع شد و بعد از پاسخ من گفت نکنه منم مثل تو بمیرم؟سریع بیچاره حرفش رو اصلاح کرد.
یکی از عزیزترین هایم که مدت ها با من صحبتی نکرده بود پیام زد و گفت کار خوبی کردی رفتی بیمارستان و برات دعا می کنم .احساس می کردم عزیز شدم البته عزیزی که همه فهمیده اند موعد مردنش آمده و باهاش مهربونی می کنند.یکی که همیشه پست های اینستاگرامش از جملاتی بود که آدمایی که مرده بودند فرستاده بود و آخرین مکالمات رو منتشر می کرد درست با همون ادبیات توی اینستاگرام برام دایرکت میداد و احتمالا آماده بود.
مادربزرگم رو تازه 2-3 ماه بود که از دست داده بودم و خانواده هنوز حزن دوری اش را داشت.یکی از فامیل ها از خارج با سختی تماس می گرفت و هِق هِق گریه می کرد و من با سختی سعی می کردم کمتر سرفه کنم تا طبیعی به نظر برسم.خیلیا من رو آینده ی نزدیک خودشون می دیدند که نزدیک مرگ هستند.

شوهرخاله ام پرویز هر روز زنگ می زد.می گفت محمد من پای واتسآپ هستم ببینم چه زمانی آنلاین میشی برات پیام بزنم.پشت سر هم شوخی می کرد و از خاله ام می گفت که اگر تو خوب نشی این زن ما دیوانه میشه و کل زندگی ما شده محمد محمد.
به شوخی می گفت مرد حسابی تو دو هفته پیش مارو دیدی نکنه ما هم کرونا بگیریم؟کرونا بگیریم خون ما گردن تو هست و می خندید.من می گفتم پرویز جان مگه هر کسی کرونا بگیره می میره؟می گفت تو دکتری و هوات رو دارن و دارو برات میارن اما من اگر بگیرم کارم تمومه.خیلی از این حرفش می ترسیدم.بیشتر از شوهر خاله مثل برادر بزرگتر با من شوخی می کرد سعی می کرد به من روحیه بده
پرویز جان مرداد 1400 کووید دلتا گرفت و همین ها رو براش توی آی سی یو که بستری بود و دستام رو گرفته بود تعریف می کردم.می گفت هیچکسی درد منو نمی فهمه فقط تو محمد که کرونا شدید گرفتی می فهمی.کرونا به اون هم امان نداد و در پیک دلتا و در مرداد 1400 ترک دنیا کرد.
Паказана 1 - 24 з 40
Увайдзіце, каб разблакаваць больш функцый.