Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Tehran_wikibook avatar

Tehran_wikibook

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم
TGlist 评分
0
0
类型公开
验证
未验证
可信度
不可靠
位置
语言其他
频道创建日期Серп 04, 2021
添加到 TGlist 的日期
Лют 07, 2025
关联群组

Telegram频道 Tehran_wikibook 统计数据

订阅者

1 283

24 小时
2
0.2%一周00%一个月
20
1.6%

引用指数

0

提及0频道上的转发0频道上的提及0

每帖平均覆盖率

278

12 小时2780%24 小时2780%48 小时2340%

参与率 (ER)

7.19%

转发5评论1反应15

覆盖率参与率 (ERR)

0%

24 小时0%一周0%一个月
0.35%

每则广告帖子的平均覆盖率

278

1 小时9835.25%1 – 4 小时00%4 - 24 小时113.96%
将我们的机器人连接到频道以了解该频道的受众性别。
过去 24 小时内的帖子数
0
动态
-

"Tehran_wikibook" 群组最新帖子

✍نقشه اجمالی محوطه سعدآباد
برگرفته از کتاب ماجرای معماری سنتی ایران در خاطرات استاد حسین لرزاده.

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.
@Tehran_WikiBook
تهران آنروز با همه معایب و نواقصش حسنی هم داشت و آن وجود باغ‌های بسیار زیبا و وسیعش بود.

#مدرنیته_و_تهران
#مظاهر_تمدنی_جدید
#تهران_در_گردش_ایام
#تغییرات_شهر
#پارک_های_تهران
#باغ_های_تهران
#خیابان_پهلوی
#تفرج_گاه‌های_شهر
#تفریح_تهران

▪️تهران آنروز با همه معایب و نواقصش حسنی هم داشت که نظر هر تازه واردی را جلب می‌کرد و آن وجود باغ‌های بسیار زیبا و وسیعش بود که خارجی‌ها هم بدان در کتب خود اشاره کرده‌اند، از جمله معروفترین آنها باغ شعاع السلطنه و پارک اتابک و باغ انتظام بود که گاهگاه در روزهای سیزده عید نوروز در بعضی از این باغ‌ها به‌ روی عموم مردم گشوده می‌شد. باغ اعلم السلطنه شوهر خاله‌ام که امروز باغ بزرگی بشمار می‌آید در آن زمان با مقایسه با این پارک‌ها و باغ‌های بزرگ باغچه‌ای بیش بشمار نمی‌آمد.
خیابان لاله‌زار که در زمان ناصرالدین شاه در محل باغ معروف لاله‌زار ایجاد شده بود و در گوشه میدان توپخانه به شمال شهر می‌رفت از همان ابتدا یکی از گردشگاه‌های تهران شمرده می‌شد و غالباً مردم بیکار عصرها و اوائل شب در سراسر آن پایین و بالا می‌رفتند و چند مغازه بزرگ اروپائی بنام کنتوار فرانسه و هلندی که کالاهای بیگانه می‌فروختند در آن خیابان بود. اما تفریحگاه‌های دیگر مردم یکی بازار بزازها معروف به بازار بزرگ بود که پیش از ظهرها از آن استفاده می‌شد و دیگری انتهای خیابان امیریه (پهلوی) نزديک به دروازه قزوین خیابان باريک جنت گلشن بود. این خیابان اخیر، بعدها عریض شده و به دنباله خیابان پهلوی افتاد که تا ایستگاه راه‌آهن می‌رود.
بعلاوه شب‌های احیا در رمضان هم کسانیکه نمی‌خواستند به شبستان مساجد رفته و پای منبر واعظ بنشینند به گردش در صحن مسجد سپهسالار و یا در خیابان جلو آن می‌پرداختند و زن و مرد چند ساعتی تا نزديک عمارت نگارستان که مقر مجلس است بالا و پائین می‌رفتند و طبق دستور مقامات انتظامی البته زنان که با چادر بوده و بیشترشان پیچه داشتند، در يک طرف خیابان قدم می‌زدند و مردها در طرف دیگر. اما هيچ‌يک از این تدابیر و احتیاط‌ها مانع آشنایی و ارتباط مردان و زنانی نمی‌شد که بهم نظری پیدا کرده یا از پیش داشتند.(کاظمی، ۱۳۵۰، ۶۹-۷۰)
منبع:کاظمی، مشفق. ۱۳۵۰، روزگار و اندیشه‌ها، دو جلد، ابن‌ سینا.

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.
@Tehran_WikiBook
▪️نوروز باستانی ۱۴۰۴ فرخنده باد.

@Tehran_WikiBook
شهربانو و بابا غذاهای ما را به آن مرد می‌فروختند و او هم به دیگران

#تهران_در_نگاه_دیگری
#تهران_گردش_ایام
#بهداشت_شهری
#مدارس_تهران

▪️دبستانم نزدیک بازارچه‌ای قرار گرفته بود که به آن کل عباس علی می‌گفتند (احتمالاً کربلایی عباس علی). مدرسه‌ی ناموس، از کلاس اول دبستان را داشت، با دو حیاط بزرگ که یکی مخصوص دبستان و دیگری مخصوص دبیرستان بود. یک شبستان بزرگ میان دو حیاط، با میزهای بلند و نیمکت‌های باریک، مخصوص نهارخانه بود. بابای مدرسه زنی داشت به نام شهربانو که همیشه آبستن بود یا بچه‌ای زیر پستان داشت. کشیده قامت و سپیدرو بود و چادر نمازش را دور کمرش می‌بست. رسم چنین بود که نیمی از غذایی را که از منزل آورده بودیم یا برایمان فرستاده بودند بخوریم و نیم دیگر را برای شهربانو بگذاریم؛ البته دست نخورده و پاکیزه. عصرها که خانه برمی‌گشتم، مردی را سرگذر می‌دیدم با یک پاتیل بزرگ از همین غذاها: پلووخورش قیمه، قورمه سبزی، کرفس فسنجان و.... همه در هم آمیخته. شهربانو و بابا غذاهای ما را به آن مرد می‌فروختند و او هم به دیگران ...

سرراهم، نزدیک گذر وزیر دفتر، همیشه یک سینی گرد حلبی می‌دیدم پر از «معجون». چیزی بود شبیه مارمالاد: غلیظ، سبز و سرخ و زرد. و هر یک در قسمتی از سینی که با تیغه‌های حلبی از هم جدا شده بود خریدار کنار سینی می‌ایستاد کاردکی را که سر پهن و صاف داشت روی قسمتی از معجون قرار می‌داد و از فروشنده می‌پرسید: «برم؟» جواب «نه» بود. سپس کاردک را از جا بلند میکرد و به مرکز سینی نزدیکتر می‌آورد و باز همان سوال و همان جواب. چندبار این پرسش و پاسخ تکرار می‌شد تا به توافق می‌انجامید حالا دیگر بسته به زور بازوی خریدار بود که چقدر از محتوای ظرف را بتواند با کاردک بلند کند. هرگز نفهمیدم این معجون چه مزه‌ای دارد. پسرها دور این سینی سینه می‌زدند و من خجالت می‌کشیدم که پیش بروم؛ اگر چه سخت اشتها برانگیز بود.

بامیه‌های گرد که حلقه‌حلقه روی هم چیده شده بودند در تمام فصل‌های سال در خیابان به فروش می‌رسید مادرم می‌گفت کثیف است گرد و خاک گرفته است. در فصل‌های مختلف به تناسب، طبق گوجه سبز و چغاله بادام و زالزالک و لبو و غیره سر راهم چشمک می‌زد. گاه می‌شد که جیب و کیف را از گوجه و چغاله پر کنم و به مدرسه ببرم. خیابان بوذر جمهری که داروخانه‌ی ادیب نبش آن قرار داشت خیابان بزرگ و ترو تمیزی بود. روی در ورودی داروخانه‌ی ادیب که تماماً از شیشه بود، تصویر یک عصای چوبی دیده می‌شد که دو بال پرنده به جای برگ بر بالای آن روییده بود و دو مار دور آن به هم تنیده بودند. بعدها فهمیدم که به آن کادوکئوس می‌گویند، و در شعری کلمه‌ی «صحت - نماد» را معادل آن به کار گرفتم. آن دو بال نماد توانمندی و آن دو مار نماد هشیاری هستند کادوکئوس در مراکز پزشکی به عنوان تیغ تندرستی حضور دارد.(بهبهانی، ۱۳۷۵: ۱۷۰-۱۷۱)

منبع: بهبهانی، سیمین. ۱۳۷۵. با قلب خود چه خریدم؟. تهران: انتشارات سخن.

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.

@Tehran_Wikibook
خیابان امیریه، انتهای کوچه انشاء
تهران حوالی سال ۱۳۲۰ خورشیدی

#تهران_در_نگاه_دیگری
#تهران_گردش_ایام
#پاتوق_های_فرهنگی
#پاتوق_شهر_تهران

▪️سیزده، چهارده سال بیشتر ندارم. خانه ما در خیابان امیریه، انتهای کوچه انشاء است. خانه نسبتاً بزرگی است. مادرم با شوهرش اینجا زندگی می‌کنند. مادرم از پدرم جدا شده است و من زیر چتر حمایت او و پدر دوم زندگی می‌کنم. پدر خودم دورادور به مراقبتی تعصب‌آمیز حمایتم می‌کند. زندگیم نسبتاً مرفّه است، اما از نظر عاطفی همیشه چیزی کم دارم. انگار جوجه‌مرغی هستم که از تخمی که زیر غاز گذاشته‌اند، بیرون جسته‌ام، احساس فضایی عاریت همیشه با من است.
مادرم شاعر است، نویسنده و روزنامه‌نگار و خیلی هنرهای دیگر هم دارد. شوهر مادرم ادب‌دوست است و با همه ادبا و شعرا و استادان دوستی دارد. شب‌های جمعه در خانه ما انجمنی برپاست. از کودکی با شعر و شاعری آشنا شده‌ام. گوشم اوزان را به درستی تشخیص می‌دهد و قافیه را می‌شناسم. کتاب‌هایی خوانده‌ام، هر چه به دستم رسیده، بی هیچ آدابی و ترتیبی. بعضی از بخش‌های خمسه نظامی را نزد درویشی که به خانه ما می‌آید، آموخته‌ام. غزل‌های سعدی و حافظ را می‌توانم بخوانم و خودم هم چیزهایی سرهم می‌کنم. خیال می‌کنم شعر است. اما سال‌ها بعد خواهم دانست که:
 
"که‌ای صوفی، شراب آنگه شود صاف 
که در شیشه بماند اربعینی."(بهبهانی، ۱۳۷۵: ۲۱۲-۲۱۳)
منبع: بهبهانی، سیمین. ۱۳۷۵. با قلب خود چه خریدم؟. تهران: انتشارات سخن.

▪️در جلد نخست کتاب «اسنادی از مشاهیر ادب معاصر ایران» به بهانه برگزاری مراسم چهلمین روز درگذشت پروین اعتصامی به انجمن دانشوران اشاره می‌کند. در پاورقی صفحه ۱۶۳ جلد اول کتاب آمده:
«به منظور برگزاری مراسم سوگواری ادبی چهلمین روز درگذشت پروین، وزیر فرهنگ وقت از بیم رضاشاه جرئت نکرد تالار دارالفنون را در اختیار کانون دانشوران ایران بگذارد و ناگزیر در خیابان امیریه، کوچه انشاء، محل انجمن تهران با حضور مؤتمن الملک، رئیس اسبق مجلس شورای ملی و صدها تن دیگر تشکیل گردید و حدود سه ساعت ادامه یافت.»
ابوالفتح اعتصامی نیز در کتاب حدیث ناگفته‌ درباره مراسم چهلم خواهرش پروین اعتصامی می‌گوید:
«چهلمین روز درگذشت پروین در تهران از طرف انجمن دانشوران در منزل عادل خلعتبری تشکیل شد.» در این جلسه: «ملک الشعرا بهار، فخر عادل، اخگر، حائری، ساعی سالار شیرازی، شهری، فاضل فصيح الزمان و قلزم» در این باره سخنرانی و قرائت اشعار کردند و انجوی هم اشعار را تفسیر نمود.

▪️این انجمن شب‌های جمعه به همت فخری ارغون (مادر سیمین بهبهانی) و همسرش با حضور و سخنرانی بزرگانی چون سعید نفیسی، محمدتقی بهار، غلامرضا رشید یاسمی، مریم میرهادی، ژاله اصفهانی، محمدحسین شهریار، صادق رضازادۀ شفق، ابوالقاسم انجوی شیرازی و تنی چند از دیگر ادیبان برگزار می شد. ریاست جلسه ها با عباس فرات یزدی بود. ابوالقاسم حالت و غلامرضا روحانی نیز شعرهای فکاهی می خواندند. فخرعظمى خود نیز در این انجمن سخنرانی می کرد و شعر می خواند.

▪️ پی‌نوشت: سال‌ها بعد خیابان امیریه شد پهلوی و بعد از آن نامش شد ولی‌عصر کوچه انشا هم نامش تغییر کرد، به شهید کریمی طینت. امروزه تنها خانه‌ی قدیمی بن‌بست انشا‌ء. خانه مینایی است خانه‌ای با کاربری موزه و موزه‌ای که روایتگر خیابان ولیعصر است. نزدیک دوسال به این کوچه پا می‌گذاشتم تا به خانه مینایی و موزه ولیعصر برم، بدون آنکه بدانم روزگاری بزرگان ادب فارسی این مرزوبوم جمعه شب‌ها در این کوچه دور هم جمع می‌شدند و شعر خوانی می‌کردند، مراسم چهلم پروین اعتصامی را انجمن دانشوران در همین کوچه برگزار کرد. کوچه پس کوچه‌های این شهر داستان‌های زیادی در دل خود دارند.

▫️این متن را تقدیم می‌کنم به موزه ولیعصر موزه‌ای که از صمیم قلب دوستش دارم.

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.
@Tehran_WikiBook
فعلاً کاخ علیرضا تبدیل به کاخ سنا شده و کاخ اشرف به کاخ نخست‌وزیری تغییر یافت. کاخ شمس هم برای خانه نخست‌وزیر اختصاص یافته است.

#تهران_در_نگاه_دیگری
#تهران_گردش_ایام
#تغییرات_شهر
#تجدد_تهران

▪️البته در همین مدت، پول‌هایی به #رضاخان رسید و خانه‌ای خارج از #محله_سنگلج، یعنی در داخل محیط فعلی بالای #چهارراه_امیر کبیر، که جنب #کاخ_مرمر است و آن موقع از نقاط خوب تهران بود، خریده و در آنجا سکونت نمود. همین خانه کوچک بود که چون نزدیک آن، خانه‌های شاهزاده فرمانفرما قرار داشت، یعنی #نصرت_الدوله، پسر برجسته #فرمانفرما، نزدیک آنجا باغ بزرگی داشت و خود فرمانفرما هم در گوشه دیگرش باغ بزرگ دیگری داشت.
در سنوات ۱۳۰۰ تا ۱۳۰۴، که روز به روز موقعیت سردار سپه بیشتر تحکیم می‌گردید، خانواده فرمانفرما برای اینکه به او نزدیک‌تر شوند، خانه‌های خود را به او دادند. #سردار_سپه توانست محوطه خانه مسکونی‌اش را وسیع ساخته و سپس تمام اراضی آن را هم خرید. خیابان کاخ پایین فعلی از ابتدای #خیابان_سپه تا اواسط آن به قطعات بزرگ تقسیم شده و خانه‌های خود و فرزندانش از ولیعهد، علیرضا، عبدالرضا، اشرف، شمس و غلامرضا در آنجا قرار گرفت.
در این محوطه ساخته شد که فعلاً #کاخ_علیرضا تبدیل به #کاخ_سنا شده و #کاخ_اشرف به #کاخ_نخست‌وزیری تغییر یافت. #کاخ_شمس هم برای #خانه_نخست‌وزیر اختصاص یافت که بودجه‌های زیادی از کشور پس از ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که محمد رضاشاه به قدرت مطلقه سلطنتی خود رسید، برای خرید این سه کاخ داده شد. فعلاً نیز محل #قصر_مرمر که تا چند سال قبل مرکز کار محمدرضاشاه بود، به عنوان موزه در اختیار شهرداری است و هزینه نگهداری‌اش با شهرداری است. شاه در #قصر_نیاوران که پایه‌گذار آن سلاطین قاجاری بودند و با هزینه سنگینی تغییرات و اصلاحات نمود، در آنجا زندگی می‌نماید و محل کارش هم همانجاست.
البته مادر شاه در عمارت‌هایی که نزدیک خیابان سپه و در همان محوطه باغ قصر مرمر قرار دارد که عمارت مسکونی رضاشاه بود، محل زندگی خود را نگاه داشته است. همچنین عبدالرضا و غلامرضا کاخ‌های خود را در این خیابان حفظ نموده‌اند و #کاخ_شهری اختصاصی شاه هم که رو به روی سر در سنگی کاخ مرمر قرار دارد، ظاهراً در اختیارش باقی است. اما شمس و اشرف در محوطه باغ‌های سعدآباد شمیران برای خود ساختمان‌هایی ساخته‌اند و در آنجا سکونت اختیار نموده‌اند. در حالی که شهرت دارد محمدرضاشاه #سعدآباد را هم به دولت فروخته و پول خوبی گرفته، سپس به عنوان اقامتگاه ییلاقی سلطنتی در اختیار خود گرفته است.[...] (عمیدی نوری، ۱۳۹۵: ج۱، ۳۵۰-۳۵۱)

منبع: عمیدی نوری، ابوالحسن. ۱۳۹۵. یادداشت‌های یک روزنامه انگار تحولات نیم قرن تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری. ۱۰ جلد. به کوشش مختار حدیدی و جلال فرهمند. تهران: موسسه تاریخ معاصر.

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.

@Tehran_Wikibook
▪️به بهانه‌ی روز درختکاری

در همان روزها به وسیله انجمن‌های محلی قرار گذاشتیم همه درخت‌های حاشیه خیابان پهلوی از شهر تا تجریش را شماره‌گذاری کرده به خانه‌های مجاور برای نظارت در نگاهداری سپردیم
تهران حوالی سال ۱۳۴۰

#مظاهر_تمدنی_جدید
#وضعیت_اجتماعی_شهر
#تهران_در_نگاه_دیگری
#تغییرات_شهر
#پارک_های_تهران
#پارک_ساعی

▪️از مدت‌ها پیش زمین‌های #عباس_آباد که در شمال تهران واقع بود میان افسران تقسیم شده بود. در جنوب آن #بانک_کشاورزی میان #خیابان_پهلوی (ولی عصر) و کورش (شریعتی) زمین‌هایی را مالک بود که بنا بود آن را به شهرداری تهران برای تبدیل به پارک واگذارند. بدبختانه کم‌همتی با مسامحه‌کاری بانک یا شهرداری یا هر دو سال‌ها کار را تأخیر انداخته بود وقتی چرخ‌های زنگ خورده را روغن زدیم و به دنبال زمین رفتیم دیر شده بود و قسمت اعظم زمین که در حدود ۳۵۰,۰۰۰ متر بود به رجال و کارکنان والامقام واگذار شده بود خیابان‌های بخارست و وزراء و کوچه‌های شرقی غربی آنها و خیابان سهروردی و متفرعات آن از دسترس بیرون بود آنچه مانده بود یک قطعه ۱۰۰,۰۰۰ متری محدود به خیابان پهلوی و یک ۵۰۰۰ متری محصور بین کوچه ساعی و بخارست. برای اینکه از تجاوز به باقیمانده جلوگیری شود به بانک ساختمانی و بانک کشاورزی که متولی تقسیم قطعه اراضی بودند مراجعه شد و در همان حال سازمان پارک‌های شهرداری مکلف گردید جهت جلوگیری از دست اندازی بیشتر گرداگرد آنچه مانده بود حصاری بکشند و به یاری شورای عالی فنی شهر که از مهندسان عالی رتبه آن زمان تشکیل شده بود به طراحی و تنظیم برنامه ساختمان جایگاه گل‌خانه‌ها و گل‌کاری و درخت‌کاری پرداختیم به طوری که به فاصله سه چهار ماه آب نماها و ساختمان‌های مورد نیاز و باغچه‌بندی و لوله‌کشی و برق و میدان بازی‌بچه‌ها و گل‌کاری آماده شد و درختکاری هم از پایان فصل پاییز آغاز گردید و برای افتتاح در روز درختکاری در ماه بهمن ۱۳۴۰ از آقای دکتر امینی دعوت شد.
پارک بنام شادروان ساعی که در حادثه سقوط هواپیما به سر منزل ابدی شتافته بود نامیده شد و ستون یادبودی در جنوب پارک برپا گردید در همان روزها به وسیله انجمن‌های محلی قرار گذاشتیم همه درخت‌های حاشیه خیابان پهلوی از شهر تا تجریش را شماره‌گذاری کرده به خانه‌های مجاور برای نظارت در نگاهداری سپردیم و چون در آن تاریخ بیشتر زمین‌های دو طرف جاده بایر بود و هنوز شهر توسعه امروزی نیافته بود آبیاری و حفاظت آنها به سازمان پارک‌ها سپرده شد و همین‌کار را در سایر نقاط شهر که درختان کهن داشتند به دست ساکنان مجاور ادامه دادیم.
ضمن اینکه گودهای جنوب شهر را نیز در برنامه تبدیل به باغ و پارک گذاشتیم و انتقال کوره‌های آجرپزی که سال‌ها قرار بود به دور از محدوده شهر منتقل شود و قدمی برداشته نشده بود انجام شد و صنف کوره‌پز که حدود چهل هزار نفر کارگر زحمتکش داشت و رئیس آن مرد دانا و دلسوز و طرفدار بهداشت و آبادی بود (آقای کورنگ که اگر زنده است خوش باشد و چنانچه رفته روانش‌ شادباد) نهایت همکاری را بکار برد تا به تدریج کوره‌ها خراب شد و ساکنان محله‌های جنوب شهر از دو دوم آنها رها گردیدند. در پی فرصت تبدیل اراضی کوره‌پزخانه به پارک بودیم که عمر مدیریت من در شهرداری تهران بسر آمد. خوشبختانه پس از مدت‌ها آیندگان خوشبخت تری دنبال کار را گرفتند و توانستند قسمتی از آرزوهای بربادرفته را تجسم دهند
دیدن و شاد شدن و سپاس خدای بزرگ را دریافتم!
با توسعه درخت‌کاری سازمان پارک‌ها مورد توجه قرار گرفت و یکی از درست‌کارترین و پرکارترین پایه‌وران شهرداری تهران آقای حسن اسماعیلی به مدیریت آن گماشته شد. در جایی که گروه‌های متعدد برای یکدیگر سخن‌چینی می‌کردند و ناهمدلی و جدایی از مختصات کارکنان آنجا بود آن مرد براحتی با همه سازگار بود و وظایف خود را بی‌ریا و خودنمایی انجام می‌داد و هرگز کینه و دشمنی و حسادت آنها را برنمی‌انگیخت. به زودی پارک‌ها و باغ‌های شهرداری خزانه‌گل و درخت شد. از هلند پیاز گل و بذر وارد کردیم و به تکثیر درخت و گل پرداختیم که هم نیاز باغ‌ها را برآوریم و هم با بهای ارزان در دسترس هم شهریان قرار دهیم.(نفیسی، ۱۳۷۸، ۱۹۹/ ۲۰۱)

منبع: نفیسی، احمد. ۱۳۷۸. برنده‌ها هم بازنده‌اند: خاطرات احمد نفیسی شهردار پیشین تهران(چاپ اول). تهران: نشر علم

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.
@Tehran_WikiBook
بیشتر به کاروانسرای بلورفروشی و بزازی و حریرفروشی شباهت داشت تا به معبد اسلام _۱۳۱۰ هجری قمری

#تهران_در_نگاه_دیگری
#حضور_زن_در_شهر
#حیات_شهری_زنان
#اقتصاد_تهران


▪️گزارشی از گردش ناصرالدین شاه در بازارچه موقت ماه رمضان مسجد سپهسالار:

چهارشنبه ۲۴ [رمضان ۱۳۱۰ هجری قمری]– امروز صبح پیاده به دارالترجمه و از آنجا به درخانه رفتم. در سرناهار شاه به من فرمودند که در مسجد سپهسالار مرحوم حاضر بشوم تا تشریف بیاورند. بعد از ناهار شاه مراجعت به منزل کرده پنج بغروب مانده به مسجد رفتم. مسجد را خیلی مزین ساخته بودند. بیشتر به کاروانسرای بلورفروشی و بزازی و حریرفروشی شباهت داشت تا به معبد اسلام. از آنجائی که در مملکت ایران از دین اسلام هیچ اثری باقی نمانده و اسم بلارسمی است چندان تعجب و شگفتی ندارد. پیش از آمدن بندگان همایون نایب‌السلطنه و صدراعظم در دکان‌های خرازی‌ها ابتیاعات می‌کردند و بعضی از اهل حرم‌خانه از قبیل انیس‌الدوله و عمله خلوت اندرون مثل شوکت و باغبانباشی و غیره متنکراً مسجد آمده بودند و مخصوصاً باغبانباشی که حالا سوگلی حرم است و تمام عیش و عشق بسته به وجود شریف ایشان است، از امین‌السلطان پول افطاریه تکدی می‌کرد و البته صدراعظم هم او را شناخته بود، یک پنج شاهی به او داده بود. از قراری که بعد شنیده شد بندگان همایون خیلی از این فقره متغیر شده بودند. کجاست آن اوقاتی که شهپر جبرئیل قادر بسائیده شدن سراپرده حرم نبود. گذشت آن ایام. مثل این است که همه چیز ایرانی تمام شد. «تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!» خلاصه بندگان همایون تشریف آوردند به این مسجد که سراپا غلط است. زمینش غصب و آبش غصب و پیش‌نمازش بیسواد و واعظش بی‌علم و بی‌صدا. پولی که به مصارف این مسجد رسیده است همه از رشوه و تعارف. بعد از رفتن به چهل ستون و قدری گردش کردن بیرون تشریف آوردند و از میان زن‌ها عبور فرمودند. قدری با زن‌ها صحبت داشتند و اظهار التفات فرمودند و چند توپ مشمش در میان زن‌ها پرت کردند. سید محسن روضه‌خوان شیرازی که خود را نقیب‌السادات والاشراف کرده و بجای سید رضی این عصر است به انواع و اقسام رذالت و لوسی می‌کرد. حتی عمامهٔ خود را بشاه تقدیم کرد که میان زن‌ها بیندازد. از آنجائی که در این عصر همه چیز متناسب است نقیب ما هم باید این شخص باشد. (اعتمادالسلطنه، ۱۳۵۰: ۸۶۶)

منبع: اعتمادالسلطنه، محمدحسن. ۱۳۵۰. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه (چاپ دوم). با مقدمه و فهارس ایرج افشار. تهران: امیرکبیر.

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.

@Tehran_WikiBook
راستی تهران چطور به این زودی این قدر توسعه یافته است؟

▪️مدرسه سپهر یکی از مدارس شش کلاسه جدیدی بود که هیئت مدیره‌ای مرکب از فارغ التحصیل‌های مدرسه دارالفنون به همت یکی از عاشقان فرهنگ، مرحوم میرزاتقی خان رهبر، گرد هم آمده آن را اداره می‌کردند. پدرم نیز جزو همان هیئت مدیره به تدریس ادبیات می‌پرداخت. رئیس هیئت مدیره مرحوم سردار مدحت جلایر بود. مدرسه مزبور در حکم اولین دبستان شش کلاسه رفرم شده‌ای بود که دارای معلمین دیپلمه متخصص و اتاق‌های نقاشی و لابراتوار و لباس اونیفورم و ورزش و سرود بود. از همه این‌ها مهمتر، دارای ساختمان و فضایی بود ممتاز و آماده برای چنین دبستانی که در وسط فضای وسیع سبزیکاری معروف به «تخت زمرد» قرار داشت. این فضای چند صدهزار متری عبارت از منطقه‌ای بود بین خیابان امیریه و شاهپور فعلی که حد شمالی آن خیابان حسن آباد و حد جنوبی آن خیابان فرهنگ بود. محل مزبور را برای دارالمعلمین ساخته بودند ولی هیئت مدیره دبستان ما پیشدستی کرده قبل از تأسیس آن اینجا را در اختیار خود در آورده بود. این همان محلی است مقابل خانه سرلشکر خدایار که فعلاً به صورت یک دبیرستان مجهزی در آمده اطراف آن پر از خانه و ساختمان است. من هر وقت از آن محل می‌گذرم یاد آن فضای وسیع سبزیکاری و آن عمارت و فضای کوچک مدرسه که بین آن سبزیکاری به صورت محصور قرار داشت افتاده خاطرات بچگی و سرو کول زدن یکدیگر و از خرک پریدن و سرود خواندن و سر کلاس ماندن و درس خواندن خود می‌افتم و پیش خود می‌گویم راستی تهران چطور به این زودی این قدر توسعه یافته است؟ ....(عمیدی نوری، ۱۳۹۵: ج۱، ۴۶-۴۸)

منبع: عمیدی نوری، ابوالحسن. ۱۳۹۵. یادداشت‌های یک روزنامه انگار تحولات نیم قرن تاریخ معاصر ایران از نگاه ابوالحسن عمیدی نوری. ۱۰ جلد. به کوشش مختار حدیدی و جلال فرهمند. تهران: موسسه تاریخ معاصر.


▪️پی‌نوشت:
۱. سردار مدحت امیرلشکر عباسقلی جلایر وی از جمله سرداران قزاقخانه بود که در دی‌ماه ۱۳۰۰ به درجه امیرلشکری رسید.
۲. عمیدی نوری، در صفحه ۲۸۵ جلد یکم خاطرات خود عنوان می‌کند سبزیکاری «تخت زمرد» متعلق به «امین الملک» بوده است.

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.

@Tehran_Wikibook
مقاله: عودلاجان؛ روایت مرگ یک محله مطالعهٔ پیامدهای معنایی تغییرات ،فضایی در محله عودلاجان

▪️نویسندگان:نریمان محمدی، توحید علیزاده
ویژه نامه 14 مهر ماه روز تهران

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.
@Tehran_Wikibook
مدرسه مروی و دگرگونی های آن در دوره قاجار
نویسندگان: مریم حیدرخانی، زهرا اهری
.

پی‌نوشت: گویا فایل موجود در پیام پیشین برای برخی دوستان باز نمی‌شد.
#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.
@Tehran_Wikibook
✍مقاله: مدرسۀ مروی و دگرگونی‌های آن در دورۀ قاجار
نویسندگان: مریم حیدرخانی؛ زهرا اهری



▪️مدرسه مروی از مهم‌ترین مدارس تهران در دوره قاجاریه بود، که محمدحسین‌خان مروی،از مقربان دربار فتحعلی‌شاه، آن را در دوره‌ای ساخت، که با افزایش نفوذ علمای مذهبی بر اهمیت مدارس در نقش نهادی آموزشی و مذهبی افزوده شد. هدف از این مقاله شناخت فضاها و فعالیت‌های مدرسه در بدو ایجادش در نقش نهادی آموزشی و دگرگونی‌های آن در اثر تغییر نقش اجتماعی‌اش در طول دورة قاجاریه در رابطه‌ای دوسویه است. در این مقاله با راهبردی تاریخی، منابع درجه اول، به‌‌ویژه وقف‌‌نامه‌‌ها و نقشه‌‌های دورة قاجاریه، بررسی و ضمن شناسایی ترکیب کالبدی مدرسه دگرگونی‌‌های آن تحلیل و تفسیر شده است.این مدرسه از ابتدا شامل فضاهایی با کارکردهای گوناگون ازجمله مسجد، حمام، یخچال، و مکتب‌خانه بود و برای تحصیل و زندگی طلاب ساخته شد. مدرسه در مدت کوتاهی به مرکز آموزشی تراز اول تهران تبدیل شد. با ساخت بازارچة مروی و تبدیل شارع آن به «خیابان»، مدرسه مرکزیتی محلی و شهری یافت و زمینة گسترش فضایی آن فراهم شد. گسترش «مسجد» نقطة عطفی در حیات مدرسه ایجاد کرد. مسجد در کنار مدرسه رکنی از فضاها شد؛ فعالیت‌های عمومی مذهبی اهمیت یافت و مدرسه مرکز مذهبی اجتماعی قدرتمندی شد. با تحولات فضایی اطراف مدرسه و تغییر وضعیت اجتماعی و سیاسی، مدرسه نقش مهمی در حوادث مشروطه یافت و محل منازعات حکومت و علما بر سر تولیت آن شد. مدرسه در اواخر دورة قاجاریه با گسترش دیدگاه‌های روشنفکری و رواج مدارس جدید، همچون دیگر مدارس آموزش مدرسی، کم‌رونق شد و پهنة فضایی آن تغییر کرد. در طول این دوره‌ فضاها، فعالیت‌ها، افراد، و نقش اجتماعی مدرسه در روابط متقابل با یکدیگر دگرگون شد و گرچه در ابتدا «مدرسه»، با وجود داشتن مسجد، فضای اصلی مجموعه بود، در انتهای دورة قاجاریه ترکیب «مسجد» و «مدرسه» بود که موجودیت مجموعه را شکل می‌داد.

مشخصات مقاله: حیدرخانی, مریم, اهری, زهرا. مدرسۀ مروی و دگرگونی‌های آن در دورۀ قاجاریه. صفه, ۱۴۰۲; ۳۳(۴): ۹۵-۱۱۱.

#فصلنامه_علمی_صفه


#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.
@Tehran_Wikibook
مقاله: اهمیت بنای تکیه دولت دردوره قاجار و بررسی آن در نقاشی محمدغفاری
نویسنده: الهه پنجه باشی  


▪️بنای تکیه دولت تهران یکی از بناهای ارزشمند در ایران در دوره قاجار می باشد که به دستور ناصرالدین شاه قاجار ساخته و در دوره اول پهلوی به دستور رضا خان تخریب شد. نخستین جنبه اهمیت این موضوع ساختار این بنا و ارزش آن درهنر عزاداری مذهبی در دوره قاجار است که انتقال سنت و فرهنگ های مذهبی را مشخص می کند و مطالعه آن می تواند زمینه مناسبی برای بررسی این بنا در نقاشی دوره قاجار باشد. هدف از این پژوهش پی بردن به اهمیت این بنا، ساخت آن در دوره قاجار و نقاشی کمال الملک به عنوان تنها سند رنگی به جای مانده از این بنا می باشد. سوال این پژوهش این بنا چگونه ساخته شده دارای چه ویژگی هایی می باشد؟ چه ویژگی هایی دراثرکمال الملک درنقاشی تکیه دولت وجود دارد؟ روش تحقیق دراین پژوهش توصیفی- تحلیلی و با استفاده ازمنابع کتابخانه ای می باشد و شیوه تحلیل آثار براساس بررسی اصول و قواعد تجسمی به کاررفته در ویژگی های ظاهری اثر می باشد. نتایج این پژوهش نشان می دهد که این بنا و ساختار آن یک اتفاق مهم دردوره قاجار و یکی از مهم ترین بناهای پایتخت بوده که دردوره پهلوی اول تخریب گشته است و امروزه نقاشی کمال الملک یکی از اسناد مهم دررابطه با این بنا می باشد که تنها مستند رنگی از داخل تکیه است و عکس های کمی که برجای مانده سیاه و سفید است و نقاشی کمال الملک می تواند نقش و تزیینات داخل تکیه را تاحدی به نمایش بگذارد و مشخص کند .

مشخصات مقاله: پنجه باشی, الهه. اهمیت بنای تکیه دولت دردوره قاجار و بررسی آن در نقاشی محمدغفاری. پژوهشنامه تمدن ایرانی, ۱۴۰۲; ۵(۱): ۲۱۴-۲۳۸.


#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.

@Tehran_Wikibook
روزنامه اطلاعات ششم اسفند ۱۳۴۱

▪️هیئت دولت به وزارت دارایی اجازه داد تا نسبت به اراضی جلالیه اقدام نماید. مطابق این مصوبه ۱۰۰ هزار متر از اراضی جلالیه برای ساخت پارک به شهرداری واگذار شد ...

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.

@Tehran_Wikibook
✍روزنامه اطلاعات پنجم اسفند ۱۳۴۷
▪️محدوده شهر تهران برای ۲۵ سال آینده تعیین و توسط انجمن شهر پایتخت ابلاغ شد.

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.
@Tehran_WikiBook

记录

29.03.202523:59
1.3K订阅者
28.02.202523:59
300引用指数
14.03.202509:47
448每帖平均覆盖率
14.03.202509:47
448广告帖子的平均覆盖率
11.03.202523:59
11.42%ER
14.03.202509:47
35.64%ERR
订阅者
引用指数
每篇帖子的浏览量
每个广告帖子的浏览量
ER
ERR
БЕР '25КВІТ '25

Tehran_wikibook 热门帖子

04.04.202514:39
تهران آنروز با همه معایب و نواقصش حسنی هم داشت و آن وجود باغ‌های بسیار زیبا و وسیعش بود.

#مدرنیته_و_تهران
#مظاهر_تمدنی_جدید
#تهران_در_گردش_ایام
#تغییرات_شهر
#پارک_های_تهران
#باغ_های_تهران
#خیابان_پهلوی
#تفرج_گاه‌های_شهر
#تفریح_تهران

▪️تهران آنروز با همه معایب و نواقصش حسنی هم داشت که نظر هر تازه واردی را جلب می‌کرد و آن وجود باغ‌های بسیار زیبا و وسیعش بود که خارجی‌ها هم بدان در کتب خود اشاره کرده‌اند، از جمله معروفترین آنها باغ شعاع السلطنه و پارک اتابک و باغ انتظام بود که گاهگاه در روزهای سیزده عید نوروز در بعضی از این باغ‌ها به‌ روی عموم مردم گشوده می‌شد. باغ اعلم السلطنه شوهر خاله‌ام که امروز باغ بزرگی بشمار می‌آید در آن زمان با مقایسه با این پارک‌ها و باغ‌های بزرگ باغچه‌ای بیش بشمار نمی‌آمد.
خیابان لاله‌زار که در زمان ناصرالدین شاه در محل باغ معروف لاله‌زار ایجاد شده بود و در گوشه میدان توپخانه به شمال شهر می‌رفت از همان ابتدا یکی از گردشگاه‌های تهران شمرده می‌شد و غالباً مردم بیکار عصرها و اوائل شب در سراسر آن پایین و بالا می‌رفتند و چند مغازه بزرگ اروپائی بنام کنتوار فرانسه و هلندی که کالاهای بیگانه می‌فروختند در آن خیابان بود. اما تفریحگاه‌های دیگر مردم یکی بازار بزازها معروف به بازار بزرگ بود که پیش از ظهرها از آن استفاده می‌شد و دیگری انتهای خیابان امیریه (پهلوی) نزديک به دروازه قزوین خیابان باريک جنت گلشن بود. این خیابان اخیر، بعدها عریض شده و به دنباله خیابان پهلوی افتاد که تا ایستگاه راه‌آهن می‌رود.
بعلاوه شب‌های احیا در رمضان هم کسانیکه نمی‌خواستند به شبستان مساجد رفته و پای منبر واعظ بنشینند به گردش در صحن مسجد سپهسالار و یا در خیابان جلو آن می‌پرداختند و زن و مرد چند ساعتی تا نزديک عمارت نگارستان که مقر مجلس است بالا و پائین می‌رفتند و طبق دستور مقامات انتظامی البته زنان که با چادر بوده و بیشترشان پیچه داشتند، در يک طرف خیابان قدم می‌زدند و مردها در طرف دیگر. اما هيچ‌يک از این تدابیر و احتیاط‌ها مانع آشنایی و ارتباط مردان و زنانی نمی‌شد که بهم نظری پیدا کرده یا از پیش داشتند.(کاظمی، ۱۳۵۰، ۶۹-۷۰)
منبع:کاظمی، مشفق. ۱۳۵۰، روزگار و اندیشه‌ها، دو جلد، ابن‌ سینا.

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.
@Tehran_WikiBook
12.04.202517:04
✍نقشه اجمالی محوطه سعدآباد
برگرفته از کتاب ماجرای معماری سنتی ایران در خاطرات استاد حسین لرزاده.

#تهران_را_از_دریچه_کتاب_بخوانیم.
@Tehran_WikiBook
登录以解锁更多功能。