
Closed
登录以解锁更多功能。
نمکِ خاطرات همیشه خواهند پاچید،بالاخره..قلب میتپد..ریه کار میکند..ولی،خاطرات میکشند ادینهی خندانِ نگاهِ روح را .
میکشد و نگاه کن که چگونه با تمام خونِ زخم هایت غرق دریاچهی نمک خاطرات خواهی شد .
تماشا کن که چگونه.. نه میتوانی نفس بکشی،نه میتوانی نکشی.. بالاخره،خاطرات.. مرز نقض کردن است .
پیتر من فکر می کنم زمین به قدری لبریز از درد آدمیانش شده که گاهی انسان حتی اگر در نرمال ترین حالت زندگی باشد باز احساس می کند جایی از کالبد خسته اش درد می کند، شاید زخمش تازه نباشد اما خاطرات پشت آن زخم هنوز تازه و گرم است.و غم هایمان از خودمان به ما نزدیکتر اند.