
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

خاطرات و خطرات
记录
20.04.202523:59
11.4K订阅者15.04.202523:59
100引用指数10.02.202514:54
16.4K每帖平均覆盖率21.02.202512:36
4.3K广告帖子的平均覆盖率09.03.202523:59
14.18%ER20.02.202523:59
174.76%ERR25.03.202518:34
در پی توهینهایی که به رخشان بنیاعتماد و باران کوثری در تلویزیون رخ داد میخواهم اعلام میکنم که پس از پایان تصویربرداری «پایتخت ۶» دیگر هیچ همکاری با تلویزیون نخواهم داشت و دیگر هم در هیچ سریال تلویزیونی بازی نخواهم کرد و حتی به عنوان نویسنده هم با تلویزیون همکاری نخواهم کرد.
دی ۱۳۹۸
#محسن_تنابنده
15.04.202512:02
یک جمله راجب به گفتگوهای عمان عرض بکنیم. به این گفتگوها نه به صورت افراطی خوشبین باشیم نه بصورت افراطی بدبین. بالاخره یک کاری است، حرکتی است، تصمیمگیری شده، دارد اجرا میشود و در این قدمهای اول خوب حرکت شده، خوب اجرا شده است.
۲۶ فروردین ۰۴
#آ_خامنهای
17.04.202517:52
جمهوری اسلامی ایران در عرصههای مختلف پیشرفتهای بسیاری داشته و اکنون آماده است در این عرصهها به عربستان سعودی کمک کند.
۲۸ فروردین ۰۴
#آ_خامنهای
24.03.202500:11
یک جریانی را من باید اینجا بگویم در مورد نواب صفوی. در مورد اینکه اینها [که] خودشان را مجهز کرده بودند به دین اسلامِ دروغین چه جور آدمهائی بودند و چه میکردند. نظرتان هست که فاطمی وزیرامورخارجه مصدق را هم همین فدائیان اسـلام ترور کرد. یک بچهٔ نابالغی به او تیراندازی کرده و بــه شکمش اصابت کرد. بعلت صغرسن کاری نتوانستند به او بکنند و در دارالتأدیب زندانی شد. [بعد که حکم اعدام نواب آمد] یکروزی بمن گفتند، نواب صفوی میخواهد با شما ملاقات کند. گفتم خوب بگوئید بیاید. آمد و خیلی با هم برخورد خوبی داشتیم. بعد گفت، آمدم امروز یک تقاضائی از شما بکنم. گفتم بسیارخوب اگر بتوانم انجام میدهم. گفت، من محکوم به اعدام هستم و خودتان هم میدانید و بالاخره مرا خواهند کشت و من يــک تقاضائی از شما دارم. گفتم حالا آن تقاضایت را بگو. گفت، شما میدانید که یـــــــک زندانی دارید در دارالتأدیب. گفتم بله. گفت، من میخواهم این دو هفته آخر عمرم را با این شخص هم زندان باشم . من اول بدم آمد، یعنی بمن برخورد چون فوراً فهمیدم که برای چه میخواهد با این هم زندان باشد. همجنسباز بود نواب صفوی. و این هم بچهای بود و خوب بچه جوانی بود و خوشترکیب بود، صاف و ساده و اینهم میخواست با این باشد. بعد گفتم خوب بمن چه مربوط است، حالا بگذار ببینیم چه میخواهد. من این را صحبت کردم و اجازه داده شد که این در زندان با او هم زندان بشود. منتهی هم میکروفون گذاشتیم و هم وسائل عکاسی فراهم کردیم. در این دو هفته هرکاری کردند هم ضبط شد و هم عکس برداشته شد از او. وقیحانهترین و مشمئزکنندهترین کارها را این دو نفر با هم میکردند، هر شب و هر روز. البته نواب محکوم به اعدام شد و اعدامش کردند. چیز بامزهای که میخواستم بگویم این بود که آن پسربچه بعداز انقلاب نماینده مجلس شد. درضمن، اسمش را باید بگویم حتما باید بگویم، اسمش را یادم رفته. در یکی از سخنرانیهایش در مورد عفت عمومی و حمله کردن به آنهائی که بیناموسند و از این حرفها دادسخن داده بوده و مرتب راجع به مسئله عفت و عصمت زن و مرد صحبت میکرد.
از تاریخ شفاهی هاروارد
خاطرات تیمسار محسن مبصّر
(ریاست شهربانی کشور)
#محسن_مبصر


28.03.202514:15
شما نگذارید من دهانم را باز کنم. جوانید شاید نمیدانید. آنقدر منم منم نکنید. اگر عیب نداشتیم، انقلاب نمیشد.
#اردشیر_زاهدی
10.04.202522:21
بعید است به این راحتی بشار اسد سقوط کند.
جواد لاریجانی
شبِ قبل از سقوط اسد
#متفرقه
16.04.202514:33
این توهم پیش آمده…!
#مرتضی_مطهری
#مرتضی_مطهری


19.04.202519:40
امپراطریس[آلمان] بسیار زنِ نمکین بود. با وجود علیلی مزاج، بسیار خوب بود. خوشگیس، خوشترکیب، دلچسب، بسیار با قرُّ و فر. ما را که دید، یک دفعه راه رفته، نگاههای عجیب میکرد و گفت بسیار افسوس دارم که این چند روز که اینجا بودی نیامدم. لبش را میگزید، خودش را میمالید به صندلی و گفت، خواهشِ یک صورت عکس شما را دارم. گفتم صبح میفرستم. بسیار صحبت شد، باریک! خلاصه دست امپراطریس را گرفته وارد تالار شدیم.
خاطرات سفر سوم فرنگ- برلین
#ناصرالدین_شاه
11.04.202508:15
حضور ما در سوریه بخاطر حفظ حرم حضرت زینب نبود، بلکه یکی از منافع اساسی ما این بود که سوریه برای ما شرایطی فراهم کرده بود که ما به راحتی میتوانستیم از حزبالله حمایت کنیم…نگهداشتن بشار اسد ایجاب میکرد که ما تا حلب هم پیش برویم و همهٔ امکانات خود را هم به کار ببریم. بشار اسد ظلم کرد و ما هم حامی او بودیم.
از خاطرات شفاهی علی جنتی
#متفرقه
媒体内容
10.04.202515:50
حرف حساب از دکتر موسی غنینژاد
#متفرقه
#متفرقه
媒体内容
08.04.202520:55
پنجمین سالگرد رونمایی از تولید فاخر ملّی کرونایاب «مستعان» گرامی باد
#ما_توانستیم
#ما_توانستیم


18.04.202516:53
شب شام را که میخوردیم، انیسالدوله بود؛ در سرِ حرفِ بیمعنی با زبیده فحشکاری شد، بسیار کجخلق شدم. انیسالدولهٔ خرِ بیمزه، برای حرف بیمعنیِ پوچ، باز مجدداً جنگ کرده و کتک زده است زبیده را. بسیار بسیار اوقات ما تلخ شد. آمدم بالا. زیاد کجخلق شدم، خوابیدم، حالا مگر قورباغه میگذارد بخوابم. دورِ این کلاهفرنگی، نهر به عرض یک ذرع کندهاند. قورباغه پُر شده است. آخر فرستادم آقاسلیمان رفت پنج تا سرباز سوادکوهی آورد، متصل نارنج و سنگ میزدند الی صبح. بسیار بسیار بد خوابیدم، بسیار کثیف. بر پدر هرچه زن و قورباغه و شغال است لعنت.
روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه (ربیعالثانی ۱۲۸۲ تا ربیعالاول ۱۲۸۳)
#ناصرالدین_شاه


05.04.202518:26
تئورسین نظام
#متفرقه
#متفرقه


28.03.202515:50
قاطی کرد
#متفرقه
#متفرقه
17.04.202515:31
آن شب کذایی من آنجا بودم. دیدم که نیروهای یگان ویژه مقابل تجمعکنندگان صف کشیده بودند. کاغذهایی از طبقات فوقانی سفارت به بیرون ریخته شد. با ورود همصنفهایشان به سفارت، جماعت روحیه گرفتند و شعار «حیدر حیدر» را شروع کردند و به راه افتادند. آنها مانند عصای موسی که نیل را شکافت، راه خود را بدون کوچکترین خشونتی از میان صف نیروها ادامه دادند و جلوی درب اصلی سفارت ایستادند. من دیدم، جماعتی سنگ به دست ایستاده بودند. وقتی نیروهای آتشنشانی برای اطفای حریق وارد سفارت شده بودند و از پنجرههای رو به کوچه سفارت معلوم بودند، جماعت سنگ به دست شیشههای راهپله را هدف گرفتند. هر چه گفتم آنها آتشنشانهای خودمان هستند، کسی گوش نمیداد. من دیدم یکی از مقامات وقت نیروی انتظامی در گوشهای ایستاده بود به تماشای صحنه. من دیدم نیروهای امنیتی، خبرنگاران و عکاسانی که مشغول تصویربرداری بودند را بازداشت و وسایلشان را ضبط میکردند که البته پس از میانجیگری «برخی حضار در صحنه» آزاد شدند. من دیدم پس از آنکه جماعت ماموریتشان را انجام دادند، راهی خانههایشان شدند و چند ده نفری هم که باقی مانده بودند، پس از حضور «موتورهای سنگین» در کوچه سفارت و دور زدن آنها، به خیابانهای اطراف رفتند و احتمالا خوشحال از انجام وظیفهشان راهی شدند.
روایت شاهد «عینی» محمدحسن نجمی از شب اشغال سفارت سعودی در تهران
#متفرقه
登录以解锁更多功能。