Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
\ تلآط‌م | avatar

\ تلآط‌م |

من همانند همه دیوانگان , همه را دیوانه میخواندم غیر از خودم ....
اگه کاری بود : @alireza80z
TGlist 评分
0
0
类型公开
验证
未验证
可信度
不可靠
位置
语言其他
频道创建日期Dec 06, 2024
添加到 TGlist 的日期
Mar 05, 2025

"\ تلآط‌م |" 群组最新帖子

یه چیزایی فلسفه بردار نیست
انگار نمیتونی هیچ جوره قبول کنی

مثل خاطراتی که دیگه دستت بهشون نمیرسه

6فروردین 1404 / حرف دل /
محمد خیلی خوب حرف دل زد
خیلی سخته ولی در نهایت غم جدایی یقه ما را می‌چسبد
به طوری که هق هق ما از زیر آن پتو بلند می‌شود
آن جا هیچکس نیست
ماییم و غم سنگینی که سعی بر خفه کردن ما دارد
همگی در نهایت در جایی جدا از یکدیگریم.
شاید هم این من بودم که جدا افتادم، یا خودم را جدا کردم. آنکه شب‌ها را با او صبح می‌کردم، در تاریکیِ خاطرات محو شده است. دیگری که با او در کوچه‌پس‌کوچه‌های چهارباغ دود می‌گرفتیم، دیگر نسخِ آن روزها نمی‌شود. و آنکه با او در پستوهای خلوتِ خاقانی، عشق را میان سایه‌ها و نجواها قسمت کردیم، راه میان ما مانند همان شب‌ها به خاموشی و سیاهی سپرده شده است.
زمان، آدم‌ها را با خود می‌برد و فاصله‌ها را، بی‌آنکه بخواهیم، میانمان می‌کشد. انگار همه‌ی نزدیکان، دورند؛ نه از سر فراموشی، که از سر جبرِ مسیرهایی که هرکداممان در آن افتاده‌ایم. گاهی می‌بینمشان، در خاطراتی که از پشت شیشه‌ی گذشته به آن‌ها نگاه می‌کنم. گاهی نامشان را بر زبان می‌آورم، بی‌آنکه پاسخی از سکوت بگیرم.
بی نیاز*
Uploading ....
اُفـــق...
转发自:
میو avatar
میو
تنها...
برف❄️
ساکنان دریا بعد از مدتی صدای امواج دریا
را نمی شنوند چه تلخ است قصه‌ی عـــــــــــــادت
ولی وقتی بارون میاد توی این هزاتو خیلی دوسش دارم
حالم خوب میشه ✨
این هزارتو اسمش دنیا و باید توش زندگی بکنی و هیچ راه دیگه‌ای نداری
هر چقدر میدویی که راه درست زودتر پیدا کنی راه ها طولانی تر میشن

记录

23.03.202523:59
83订阅者
05.03.202523:59
0引用指数
20.03.202523:59
64每帖平均覆盖率
22.03.202523:59
27广告帖子的平均覆盖率
20.03.202514:21
52.63%ER
20.03.202523:59
78.05%ERR
订阅者
引用指数
每篇帖子的浏览量
每个广告帖子的浏览量
ER
ERR
MAR '25MAR '25MAR '25MAR '25APR '25

\ تلآط‌م | 热门帖子

نوروز مبارک
نوروز یک هزار و چهارصد و چهار مبارک

#پوستر_تمرینی
Uploading ....
Calligraphy
منم همینطور پیرمرد
20.03.202519:55
دوستان همه دارن عیدی میگیرن
یکی بیاد به منم عیدی بده 🙂

آیدی‌م تو بیو چنل هست
20.03.202500:05
انگار همه‌چیز رو به پایان است، لحظه‌های آخر نزدیک می‌شوند و شمارش معکوس آغاز شده.

اما نمی‌دانم چرا این‌قدر سردرگمم. حس می‌کنم در جایی میان دو جهان ایستاده‌ام، نه پیش می‌روم و نه بازمی‌گردم. زمان می‌گذرد، اما من در جای خود مانده‌ام، غرق در احساسی مبهم که نمی‌توانم نامی برایش پیدا کنم.

همه‌چیز در ظاهر بی‌نقص است؛ نه چیزی کم است و نه چیزی اضافه. اما درونم خلاء ای وجود دارد. هم سبک شده‌ام، هم باری سنگین را بر دوش می‌کشم.

چرا تمام نمیشود؟
همیشه در بهترین شرایط ممکن یک چیزی خراب است...

پنجشنبه | نه و نیم ساعت مانده به تحویل | ناکجا
20.03.202501:51
آخرین ساعات 1403 بی رحم هم داره میگذره
اخرین حرف ها داره زده میشه
اخرین پلک بهم زدن های امسال
اخرین کلمات
اخرین اخرین و اخرین هااااا ....

روزی قراره به این روز ها فکر کنیم و مرور خاطرات کنیم
همون خاطراتی که اگه الان باهاش حالمون خوبه یه روز هم قراره باهاش زجر بکشیم
ما میدونیم قراره اون خاطره ها اذیتمون بکنند ولی بدون ساختن خاطره زنده نیستیم
این روز ها هم قراره به گنجینه خاطراتمون بپیوندند و روزی ازشون یاد کنیم

امسال در کنار تموم چیزایی که یاد گرفتم و بهم اضافه شد بدجور اذیت شدم
انگار هر تجربه ای یه چیزی همراه خودش داره بعضی هاشون درد و رنج و بعضی ها حال خوب گذرا

فقط اگه روزی قرار باشه نقطه‌ای زندگی منو به قبل بعد خودش تقسیم بکنه قطعا سال 1403 و ورودم به هنرستان خواهد بود

امسال افراد و اتفاقاتی جلوی پام قرار گرفتن که هیچ وقت از ذهنم پاک نمیشن و برام لحظات خیلی خوبیو ثبت کردن
از رفیقام که کنارم موندن ممنونم و از اون اتفاقاتی که رقم خوردن

حرف کلیشه‌س که بگم سال خوبی رو براتون آرزو میکنم
میگم که خوشحالم امسال رو به پایان رسوندید و ادامه دادید

پنجشنبه آخر سال / چند ساعتی مونده به تحویل سال / در اعماق خاطرات / نوشته های خیلی خیلی دلی
25.03.202523:35
یه چیزایی فلسفه بردار نیست
انگار نمیتونی هیچ جوره قبول کنی

مثل خاطراتی که دیگه دستت بهشون نمیرسه

6فروردین 1404 / حرف دل /
25.03.202523:32
محمد خیلی خوب حرف دل زد
خیلی سخته ولی در نهایت غم جدایی یقه ما را می‌چسبد
به طوری که هق هق ما از زیر آن پتو بلند می‌شود
آن جا هیچکس نیست
ماییم و غم سنگینی که سعی بر خفه کردن ما دارد
25.03.202523:29
همگی در نهایت در جایی جدا از یکدیگریم.
شاید هم این من بودم که جدا افتادم، یا خودم را جدا کردم. آنکه شب‌ها را با او صبح می‌کردم، در تاریکیِ خاطرات محو شده است. دیگری که با او در کوچه‌پس‌کوچه‌های چهارباغ دود می‌گرفتیم، دیگر نسخِ آن روزها نمی‌شود. و آنکه با او در پستوهای خلوتِ خاقانی، عشق را میان سایه‌ها و نجواها قسمت کردیم، راه میان ما مانند همان شب‌ها به خاموشی و سیاهی سپرده شده است.
زمان، آدم‌ها را با خود می‌برد و فاصله‌ها را، بی‌آنکه بخواهیم، میانمان می‌کشد. انگار همه‌ی نزدیکان، دورند؛ نه از سر فراموشی، که از سر جبرِ مسیرهایی که هرکداممان در آن افتاده‌ایم. گاهی می‌بینمشان، در خاطراتی که از پشت شیشه‌ی گذشته به آن‌ها نگاه می‌کنم. گاهی نامشان را بر زبان می‌آورم، بی‌آنکه پاسخی از سکوت بگیرم.
登录以解锁更多功能。