
یادداشت های حسن انصاری
订阅者
8 399
24 小时
4-0.1%一周
30%一个月
18-0.2%
引用指数
0
提及1频道上的转发0频道上的提及1
每帖平均覆盖率
974
12 小时828
68.6%24 小时974
4%48 小时1 229
14.7%
参与率 (ER)
2.24%
转发11评论0反应0
覆盖率参与率 (ERR)
11.15%
24 小时0%一周
1.11%一个月
1.16%
每则广告帖子的平均覆盖率
980
1 小时24424.9%1 – 4 小时12512.76%4 - 24 小时59961.12%
"یادداشت های حسن انصاری" 群组最新帖子
15.05.202520:30
نظريه پردازی دينی و فلسفی و فرهنگی مديران دولتی
برای من هيچ چيز عجيب تر و در عين حال مضحک تر از اين نيست که مديرانی دولتی که در سرتاسر عمر به هيچ نحو، نه در تحصيلات و نه در رشته کاريشان، صلاحيت خود را در موضوعات فرهنگی و دينی و فلسفی و تاريخی نشان نداده اند (و بل مديريتی) و هيچ گواهی بر صلاحيتشان جز ادعاهای پوچ وجود ندارد بعد از چهل سال که در ساختار دولتی و مديريت هایی مانند مدير کلی و معاون وزير و وزارت و غيره بوده اند به يکباره بعد از کنار رفتن و / یا کنار گذاشته شدن از قدرت فیلشان به اصطلاح یاد هندوستان می کند و با ولعی توصيف ناشدنی در قامت نظريه پرداز و متفکر فلسفی و فرهنگی و ايرانشهری و البته با رانت شهرت و ارتباط با رسانه ها و کانال های تلگرامی، خود و افکار و نظریات مشعشع شان را می خواهند از طريقی ديگر بر مردم و جامعه تحميل کنند. آقا، دست کم اين يک محدوده را برای اهلش وا گذاريد. ديواری کوتاه تر از ديوار اهالی فرهنگ و ادب و علم گير نياورده ايد؟ مدتی استراحت کنيد. باور کنيد برای سلامتی روان خودتان و آسايش مردم بهتر است...
https://t.me/azbarresihayetarikhi
برای من هيچ چيز عجيب تر و در عين حال مضحک تر از اين نيست که مديرانی دولتی که در سرتاسر عمر به هيچ نحو، نه در تحصيلات و نه در رشته کاريشان، صلاحيت خود را در موضوعات فرهنگی و دينی و فلسفی و تاريخی نشان نداده اند (و بل مديريتی) و هيچ گواهی بر صلاحيتشان جز ادعاهای پوچ وجود ندارد بعد از چهل سال که در ساختار دولتی و مديريت هایی مانند مدير کلی و معاون وزير و وزارت و غيره بوده اند به يکباره بعد از کنار رفتن و / یا کنار گذاشته شدن از قدرت فیلشان به اصطلاح یاد هندوستان می کند و با ولعی توصيف ناشدنی در قامت نظريه پرداز و متفکر فلسفی و فرهنگی و ايرانشهری و البته با رانت شهرت و ارتباط با رسانه ها و کانال های تلگرامی، خود و افکار و نظریات مشعشع شان را می خواهند از طريقی ديگر بر مردم و جامعه تحميل کنند. آقا، دست کم اين يک محدوده را برای اهلش وا گذاريد. ديواری کوتاه تر از ديوار اهالی فرهنگ و ادب و علم گير نياورده ايد؟ مدتی استراحت کنيد. باور کنيد برای سلامتی روان خودتان و آسايش مردم بهتر است...
https://t.me/azbarresihayetarikhi
14.05.202518:54
آقای مسئول محترم
لطفا از ادبيات خود سخن گفتن از ایران و ایرانی با عناوینی مانند نژاد و قوميت و اينها را کنار بگذاريد. اینگونه سخن گفتن علمی و دقیق نیست. ايرانی، ايرانی است؛ يک ملت تاريخی يگانه. ما قوميت های ايرانی نداريم. ما فقط اقوام ايرانی پیوسته با یکدیگر در گستره تاریخمان داريم. ما زبان های بيگانه از هم نداريم. ما در کشورمان زبان های ايرانی داريم و البته يک زبان ملی که زبان هيچ قوميتی نيست؛ زبان يک ملت است و آن هم زبان سه هزار ساله فارسی است.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
لطفا از ادبيات خود سخن گفتن از ایران و ایرانی با عناوینی مانند نژاد و قوميت و اينها را کنار بگذاريد. اینگونه سخن گفتن علمی و دقیق نیست. ايرانی، ايرانی است؛ يک ملت تاريخی يگانه. ما قوميت های ايرانی نداريم. ما فقط اقوام ايرانی پیوسته با یکدیگر در گستره تاریخمان داريم. ما زبان های بيگانه از هم نداريم. ما در کشورمان زبان های ايرانی داريم و البته يک زبان ملی که زبان هيچ قوميتی نيست؛ زبان يک ملت است و آن هم زبان سه هزار ساله فارسی است.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
14.05.202516:07
برای اينکه متوجه شويد چه کار کارستانی کرده فردوسی عليه الرحمه در شاهنامه ماندگارش بايد اين کتاب را بخوانيد. ابوالفضل ميکالی، اديب برجسته و عضوی از خاندان ايرانی ميکال، همان خاندانی که با حسنک وزيرش (وزارت در اواخر پادشاهی محمود غزنوی) از رهگذر تاريخ بيهقی نيک آشناییم نويسنده اين کتاب است. او خود زمانی رياست شهر نيشابور را در دست داشت. منتخباتی است از اشعار شعرای عرب؛ از اشعار جاهلی تا شعرای معاصرش. او آثار متعدد در ادب عربی داشت و اقبالی به ادب پارسی نشان نمی داد. در اين زمانه بود که فردوسی شاهنامه خود را سرود؛ زمانی که در آن عربی گرایی در دربار محمود غزنوی و در ميان شماری از رجال علمی و سياسی و اداری عصر حرف اول را می زد.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
https://t.me/azbarresihayetarikhi


14.05.202516:07
بو سهل زوزنی و شاهنامه فردوسی
به نظرم اگر کسی بخواهد اهميت و ابتکار عمل فردوسی را به درستی درک کند بايد به زمانه او در خراسان و در عصر سلطان محمود و غزنويان توجه کند و دريابد که تا چه اندازه منافسه ای در ميان رجال دربار و مستوفيان در عربی گرایی حاکم بود و در اين فضای عربی گرایی فردوسی چه کاری کرده است کارستان در تحکیم زبان فارسی. کتاب های ثعالبی و يتيمه او و تأليفات و مختارات ادبی وی گواهی است روشن بر اين مطلب. با اين وصف در لا به لای سطور ادبيات آن دوران چه در متون عربی و چه آنچه به زبان فارسی نوشته شده و از آن ميان تاريخ بيهقی به روشنی پيداست که در ميان دو طیف فارسی گرايان و عربی گرايان در دربار غزنويان نزاع و منافسه ای برقرار بوده و بسياری از حوادث سیاسی دوران را می توان بر اين اساس تفسير کرد.
يکی از شخصيت هایی که نامش را در تاريخ بيهقی بسيار می شنويم و در داستان حسنک وزير از نقش منفی او سخن می رود اَبوسَهلِ زوزَني، محمد بن حسن ملقب به الشيخ العميد (د ح 446ق/1054م)، دبير و ديوانسالار عصر غزنوي است (برای او نک: مدخل مرتبط در دائرة المعارف بزرگ اسلامی). او اديبی برجسته بود و از مستوفيان مهم زمان. از او کتابی با عنوان قَشْر الفَسْر باقی است که معمولا برای کسانی که درباره تاريخ بيهقی و عصر غزنوی کار می کنند شناخته نيست (مصحح اين اثر مطلقا از جايگاه او در تاريخ بيهقی و ديگر آثار تاريخی عصر غزنوی اطلاع نداشته و مقدمه اش از اين جهت ناقص است). اين کتاب آينه ای است از عربی گرایی دوران. در مقدمه اين اثر ارزشمند، نويسنده، الشيخ العميد أبو سهل محمد بن الحسن بن علی الزَّوزَني العارض، درباره تحصيلات ادبی اش مطالبی ابراز کرده که بی نهایت ارزشمند است. با هم آن را مرور می کنيم:
أما بعد: فإني رأيت أكثر أهل العصر المتحلين بالأدب والمنتمين إليه والشائمين برقه والحائمين حواليه غوراً ونجداً وقرباً وبعداً، مقبلين على ديوان أبي الطيب أحمد بن الحسین المتنبي متناظرين عليه متجاذبين طرفيه متخاصمين فيه متوسمين لمعانيه، كما قال هو:أنامُ ملَء جُفوني عن شواردِها ... ويَسهرُ الخَلْقُ جَرَّاها ويختصمُ. فالشادي يتقلب نحوه بأنفاسه، والمتوجه يبذل كنه الوسع في اقتباسه، والمدرس الماهر قاصر عن ظاهر روايته فكيف عن الغوص على جواهره؟ وكان من الاتفاق أن حفظت في الصبا ديوانه، فقرأته على أبي جعفر محمد بن محمد بن الخليل، وكان يرويه عن علوي عن المتنبي بمعانيه وأغراضه، وذاكرت به حيناً من الدهر من لاقيت من أدباء ذلك العصر، ثم ترامت بي الأحوال إلى (غزنة) ولقيت بها أبا عبد الله الحسين بن إسماعيل التوّزي، وكان يحفظه ظاهراً، ويقوم بكثير من معانيه مذاكراً ومناظراً، ويروي عن المتنبي (العميديات) من ديوانه قراءة عليه بالأهواز، وقرأته عليه ب (غزنة) ضابطاً لروايته وحافظاً ما أودعته من معاني أبياته، وكان بيني وبينه معرفة ومودة قبلها بديار (خراسان)، ثم لم أزل أباحث عنه الفضلاء، وأفاحص الأدباء، وأطارحه العلماء به والخبراء، وأتأمل ما أجده من الشرح له والتعاليق فيه، فألفيت شرح عقيلٍ لا يلائم العقول، ولا يوافق المروي عنه والمنقول، وشرح الأبيوردي لا يؤبه له ولا يعبأ به، وبعض تعاليق الخوارزمي وتآليف المعتوه البلخي الذي يعرف بالتميمي تميمة لديوانه عن العيون وعوذة له عن سوء الظن، ووجدت كتاب الفسر لأبي الفتح عثمان بن جني، رحمه الله النهاية في الإيضاح لإعرابه ولغاته والدلالة بالشواهد على صحة عباراته، فعنيت بتبيين ما يحويه والنظر فيه فعثرت على عثرات في رواياته ومعانيه لا تقال، ولا يطلق بأمثالها اللسان ولا تقال، ويضيق نطاق الإغضاء عن احتمالها، ولا يسع العارف بها الرضا بإغفالها، وكنت أحياناً أفاتح منها بالشيء بعد الشيء بعض الأصحاب منبهاً على فساده ومعقباً له بالمعنى الصحيح السافر عن مراده، ومقيماً عليهما الحجج الواضحة التي تثني الجاحد عن جحوده، وتصرف المعاند عن عناده لأفهم إلا أن يبتلى بطبع طبع وقريحة قريحة وذهن عليل وخاطر كليل،لا يفهم التعريف إلا من ألسنة النعال ولا يحسن التثقيف إلا من جانب القذال، فما زالوا بي حتى تصفحت أبيات الفسر لمعانيها، وضربت بالحجة على كل معنى فاسد فيها، ثم بينت صحيحها وأظهرت (ما) فيها، ولم أتعرض لغيرها خلا أبياتاً قليلة القيمة لقصة فيها ظريفة أو نكتة خفيفة، فإن ساعد العمر عطفت على ما أعرض عنه من أبياته فشرحته، وأوضحته كيلا يبقى بيننا له بيت غير مشروح ولا غلق من معانيه غير مفتوح، والله تعالى الموفق للصواب والعمل الثواب، فما التوفيق إلا بالله عليه أتوكل، وإليه أنيب
به نظرم اگر کسی بخواهد اهميت و ابتکار عمل فردوسی را به درستی درک کند بايد به زمانه او در خراسان و در عصر سلطان محمود و غزنويان توجه کند و دريابد که تا چه اندازه منافسه ای در ميان رجال دربار و مستوفيان در عربی گرایی حاکم بود و در اين فضای عربی گرایی فردوسی چه کاری کرده است کارستان در تحکیم زبان فارسی. کتاب های ثعالبی و يتيمه او و تأليفات و مختارات ادبی وی گواهی است روشن بر اين مطلب. با اين وصف در لا به لای سطور ادبيات آن دوران چه در متون عربی و چه آنچه به زبان فارسی نوشته شده و از آن ميان تاريخ بيهقی به روشنی پيداست که در ميان دو طیف فارسی گرايان و عربی گرايان در دربار غزنويان نزاع و منافسه ای برقرار بوده و بسياری از حوادث سیاسی دوران را می توان بر اين اساس تفسير کرد.
يکی از شخصيت هایی که نامش را در تاريخ بيهقی بسيار می شنويم و در داستان حسنک وزير از نقش منفی او سخن می رود اَبوسَهلِ زوزَني، محمد بن حسن ملقب به الشيخ العميد (د ح 446ق/1054م)، دبير و ديوانسالار عصر غزنوي است (برای او نک: مدخل مرتبط در دائرة المعارف بزرگ اسلامی). او اديبی برجسته بود و از مستوفيان مهم زمان. از او کتابی با عنوان قَشْر الفَسْر باقی است که معمولا برای کسانی که درباره تاريخ بيهقی و عصر غزنوی کار می کنند شناخته نيست (مصحح اين اثر مطلقا از جايگاه او در تاريخ بيهقی و ديگر آثار تاريخی عصر غزنوی اطلاع نداشته و مقدمه اش از اين جهت ناقص است). اين کتاب آينه ای است از عربی گرایی دوران. در مقدمه اين اثر ارزشمند، نويسنده، الشيخ العميد أبو سهل محمد بن الحسن بن علی الزَّوزَني العارض، درباره تحصيلات ادبی اش مطالبی ابراز کرده که بی نهایت ارزشمند است. با هم آن را مرور می کنيم:
أما بعد: فإني رأيت أكثر أهل العصر المتحلين بالأدب والمنتمين إليه والشائمين برقه والحائمين حواليه غوراً ونجداً وقرباً وبعداً، مقبلين على ديوان أبي الطيب أحمد بن الحسین المتنبي متناظرين عليه متجاذبين طرفيه متخاصمين فيه متوسمين لمعانيه، كما قال هو:أنامُ ملَء جُفوني عن شواردِها ... ويَسهرُ الخَلْقُ جَرَّاها ويختصمُ. فالشادي يتقلب نحوه بأنفاسه، والمتوجه يبذل كنه الوسع في اقتباسه، والمدرس الماهر قاصر عن ظاهر روايته فكيف عن الغوص على جواهره؟ وكان من الاتفاق أن حفظت في الصبا ديوانه، فقرأته على أبي جعفر محمد بن محمد بن الخليل، وكان يرويه عن علوي عن المتنبي بمعانيه وأغراضه، وذاكرت به حيناً من الدهر من لاقيت من أدباء ذلك العصر، ثم ترامت بي الأحوال إلى (غزنة) ولقيت بها أبا عبد الله الحسين بن إسماعيل التوّزي، وكان يحفظه ظاهراً، ويقوم بكثير من معانيه مذاكراً ومناظراً، ويروي عن المتنبي (العميديات) من ديوانه قراءة عليه بالأهواز، وقرأته عليه ب (غزنة) ضابطاً لروايته وحافظاً ما أودعته من معاني أبياته، وكان بيني وبينه معرفة ومودة قبلها بديار (خراسان)، ثم لم أزل أباحث عنه الفضلاء، وأفاحص الأدباء، وأطارحه العلماء به والخبراء، وأتأمل ما أجده من الشرح له والتعاليق فيه، فألفيت شرح عقيلٍ لا يلائم العقول، ولا يوافق المروي عنه والمنقول، وشرح الأبيوردي لا يؤبه له ولا يعبأ به، وبعض تعاليق الخوارزمي وتآليف المعتوه البلخي الذي يعرف بالتميمي تميمة لديوانه عن العيون وعوذة له عن سوء الظن، ووجدت كتاب الفسر لأبي الفتح عثمان بن جني، رحمه الله النهاية في الإيضاح لإعرابه ولغاته والدلالة بالشواهد على صحة عباراته، فعنيت بتبيين ما يحويه والنظر فيه فعثرت على عثرات في رواياته ومعانيه لا تقال، ولا يطلق بأمثالها اللسان ولا تقال، ويضيق نطاق الإغضاء عن احتمالها، ولا يسع العارف بها الرضا بإغفالها، وكنت أحياناً أفاتح منها بالشيء بعد الشيء بعض الأصحاب منبهاً على فساده ومعقباً له بالمعنى الصحيح السافر عن مراده، ومقيماً عليهما الحجج الواضحة التي تثني الجاحد عن جحوده، وتصرف المعاند عن عناده لأفهم إلا أن يبتلى بطبع طبع وقريحة قريحة وذهن عليل وخاطر كليل،لا يفهم التعريف إلا من ألسنة النعال ولا يحسن التثقيف إلا من جانب القذال، فما زالوا بي حتى تصفحت أبيات الفسر لمعانيها، وضربت بالحجة على كل معنى فاسد فيها، ثم بينت صحيحها وأظهرت (ما) فيها، ولم أتعرض لغيرها خلا أبياتاً قليلة القيمة لقصة فيها ظريفة أو نكتة خفيفة، فإن ساعد العمر عطفت على ما أعرض عنه من أبياته فشرحته، وأوضحته كيلا يبقى بيننا له بيت غير مشروح ولا غلق من معانيه غير مفتوح، والله تعالى الموفق للصواب والعمل الثواب، فما التوفيق إلا بالله عليه أتوكل، وإليه أنيب
14.05.202515:20
درسگفتارهای بررسی تاريخ حديث و مبانی تدوین حدیث نزد قدمای محدثين و بررسی اصول فهارس اماميه (و نقد و بررسی طريقه موسوم به "فهرستی"/ شیوه اخباریون).
به زودی در کانال درسگفتارها
https://t.me/DGoftarha
https://t.me/azbarresihayetarikhi
به زودی در کانال درسگفتارها
https://t.me/DGoftarha
https://t.me/azbarresihayetarikhi
已删除15.05.202501:51
14.05.202500:38
شروع شد
14.05.202500:22
نقدهایی که تاکنون بر نظريه "طريقه فهرستی" از صاحب اين قلم منتشر شده
https://ansari.kateban.com/post/1711
https://ansari.kateban.com/post/1776
https://ansari.kateban.com/post/2859
https://ansari.kateban.com/post/2977
https://ansari.kateban.com/post/3063
https://ansari.kateban.com/post/3064
https://ansari.kateban.com/post/3067
https://ansari.kateban.com/post/3068
https://ansari.kateban.com/post/3075
https://ansari.kateban.com/post/3445
https://ansari.kateban.com/post/3682
https://ansari.kateban.com/post/4516
https://ansari.kateban.com/post/4542
https://ansari.kateban.com/post/4543
https://ansari.kateban.com/post/4547
https://t.me/azbarresihayetarikhi
https://ansari.kateban.com/post/1711
https://ansari.kateban.com/post/1776
https://ansari.kateban.com/post/2859
https://ansari.kateban.com/post/2977
https://ansari.kateban.com/post/3063
https://ansari.kateban.com/post/3064
https://ansari.kateban.com/post/3067
https://ansari.kateban.com/post/3068
https://ansari.kateban.com/post/3075
https://ansari.kateban.com/post/3445
https://ansari.kateban.com/post/3682
https://ansari.kateban.com/post/4516
https://ansari.kateban.com/post/4542
https://ansari.kateban.com/post/4543
https://ansari.kateban.com/post/4547
https://t.me/azbarresihayetarikhi
14.05.202500:15
يکی از علاقمندان به دانش رجال ايراد گرفته اند که چطور ممکن است کلينی روايتی که از دایی اش در ری شنيده را بعدا در بغداد به دليل اينکه به منبع مطمئن تری دست يافته تغيير داده باشد در حالی که از آنجا که حديث مرسل است اعتماد کلينی صرفا بايد به همين کتاب دایی اش بوده باشد و روشن است که در ری او به متون دایی اش علان رازی بيشتر دسترسی داشته تا بغداد.
اين فاضل محترم گويا خيلی تحت تأثير طريقه فهرستی اند. مانعی هم ندارد. منتهی دو نکته را توجه نکرده اند: يکی اينکه بنده اين مطلب را در حد يک احتمال از مجموعه ای از احتمالات بيان کردم اما در نهايت گفتم که بايد دليلش چيز ديگری باشد و آن تحريفات و تصحيفات نسخه ای است. اگر ايشان کمی با دانش نسخه شناسی و تصحيح متون آشنایی داشتند می توانستند متوجه شوند که تحريفات انباشته شده همراه با اضافات و اصلاحات من عندی کاتبان خيلی بيش از اينها می تواند در متونی که در سنت سماع و مناوله و قرائت دريافت نمی شدند تأثير بگذارد. اتفاقا يکی از ايرادهای من به طريقه فهرستی همين است که دانش رجال را در حد طرق مشايخ اجازه و وجاده متون "معتبر" تقليل می دهد. دوم: ما اسناد و مدارک مطمئنی داريم که در بغداد اتفاقا متون و دفاتر علان رازي در دوره ای که کلينی در بغداد بود در دسترس بغداديان بوده (در این مورد نک: فصل علان رازی از کتاب امامت و غیبت نویسنده این چند سطر، چاپ بريل) و اين احتمال که اتفاقا کلينی نسخه بهتری از يکی از دفاتر حديثی دایی اش در بغداد يافته باشد ابدا دور از انتظار نيست. ما به درستی نمی دانیم که دقیقا این حدیث را کلینی نزد دایی اش خوانده بوده و یا بعدا تنها با اجازه ای عام که از علان رازی داشته آن را در کافی ثبت کرده بود. چون حديث مرسل است و کلينی می گويد: علي بن محمد رفعه... اين امر نشان می دهد او احتمالا حديث را از علان سماع نکرده بوده. آگاهان دانش حدیث طبعا می دانند که بسياری از اين موارد "رفعه" ها زمانی بوده که محدثان از روی دفاتر بدون سماع و صرفا با اجازه حديثی را نقل می کردند و چون نسخه مشکلاتی داشته و ادامه سند با خط واضحی نوشته نشده بوده به جای نقل سند با عبارت کلی رفعه آن را نقل می کردند. احتمال دارد که در نسخه خط خود علان که منبع نقل ها و نسخه های بعدی بوده اين اشکال و بدخطی و يا عدم وضوح وجود داشته. بنابراين گويا کلينی در آغاز تنها حديث را با اجازه ای در ری نقل کرد اما بعدا در بغداد نسخه بهتری ولو همچنان با مشکلاتی در سند از کتابچه استادش علان پیدا کرد. با این وصف باز هم تأکيد می کنم اين زمانی است که ما تحرير کافی را معتبرتر بدانيم. من به روشنی در يادداشتم گفته ام که اين احتمال را رد می کنم و معتقدم که نسخه رازی منقول در التوحید اتفاقا اصح است و مشکل تحریر کلینی صرفا به دلیل اشتباهات کاتبان بعدی است؛ ولله الحمد أولاً وآخراً.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
اين فاضل محترم گويا خيلی تحت تأثير طريقه فهرستی اند. مانعی هم ندارد. منتهی دو نکته را توجه نکرده اند: يکی اينکه بنده اين مطلب را در حد يک احتمال از مجموعه ای از احتمالات بيان کردم اما در نهايت گفتم که بايد دليلش چيز ديگری باشد و آن تحريفات و تصحيفات نسخه ای است. اگر ايشان کمی با دانش نسخه شناسی و تصحيح متون آشنایی داشتند می توانستند متوجه شوند که تحريفات انباشته شده همراه با اضافات و اصلاحات من عندی کاتبان خيلی بيش از اينها می تواند در متونی که در سنت سماع و مناوله و قرائت دريافت نمی شدند تأثير بگذارد. اتفاقا يکی از ايرادهای من به طريقه فهرستی همين است که دانش رجال را در حد طرق مشايخ اجازه و وجاده متون "معتبر" تقليل می دهد. دوم: ما اسناد و مدارک مطمئنی داريم که در بغداد اتفاقا متون و دفاتر علان رازي در دوره ای که کلينی در بغداد بود در دسترس بغداديان بوده (در این مورد نک: فصل علان رازی از کتاب امامت و غیبت نویسنده این چند سطر، چاپ بريل) و اين احتمال که اتفاقا کلينی نسخه بهتری از يکی از دفاتر حديثی دایی اش در بغداد يافته باشد ابدا دور از انتظار نيست. ما به درستی نمی دانیم که دقیقا این حدیث را کلینی نزد دایی اش خوانده بوده و یا بعدا تنها با اجازه ای عام که از علان رازی داشته آن را در کافی ثبت کرده بود. چون حديث مرسل است و کلينی می گويد: علي بن محمد رفعه... اين امر نشان می دهد او احتمالا حديث را از علان سماع نکرده بوده. آگاهان دانش حدیث طبعا می دانند که بسياری از اين موارد "رفعه" ها زمانی بوده که محدثان از روی دفاتر بدون سماع و صرفا با اجازه حديثی را نقل می کردند و چون نسخه مشکلاتی داشته و ادامه سند با خط واضحی نوشته نشده بوده به جای نقل سند با عبارت کلی رفعه آن را نقل می کردند. احتمال دارد که در نسخه خط خود علان که منبع نقل ها و نسخه های بعدی بوده اين اشکال و بدخطی و يا عدم وضوح وجود داشته. بنابراين گويا کلينی در آغاز تنها حديث را با اجازه ای در ری نقل کرد اما بعدا در بغداد نسخه بهتری ولو همچنان با مشکلاتی در سند از کتابچه استادش علان پیدا کرد. با این وصف باز هم تأکيد می کنم اين زمانی است که ما تحرير کافی را معتبرتر بدانيم. من به روشنی در يادداشتم گفته ام که اين احتمال را رد می کنم و معتقدم که نسخه رازی منقول در التوحید اتفاقا اصح است و مشکل تحریر کلینی صرفا به دلیل اشتباهات کاتبان بعدی است؛ ولله الحمد أولاً وآخراً.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
13.05.202517:55
آيا شيخ صدوق بنابر مقتضای عقايدش در متن روايات تصرف می کرده؟
وَبِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا ، وَبِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا ، وَبِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَرِزْقَهَا ، وَبِكُمْ يَكْشِفُ اللَّهُ الْكَرْبَ ، وَبِكُمْ يُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَيْثَ ، وَبِكُمْ تَسِيخُ الْأَرْضُ الَّتِي تَحْمِلُ أَبْدَانَكُمْ، وَتَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَنْ مَرَاسِيهَا. إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ ، وَتَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَالصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ.
از مواردی که در يکی از بحث های ارزشمند خارج فقه مطرح شده يک سطری است که در روايت حسين بن ثوير بن ابی فاختة در کتاب من لا يحضره الفقيه و در مقايسه با همان روايت که در کافی و کامل الزيارات و تهذيب شيخ هم نقل شده حذف شده. این مورد ربطی به گرايش های اعتقادی شيخ صدوق و تلاشی از ناحيه او برای حذف آنچه با عقيده اش سازگار نبوده ندارد. کتاب من لا يحضره الفقيه تاکنون به شيوه انتقادی و بر اساس نسخه های کهن تصحيح نشده و همه نسخه ها و سنت های روایی آن تاکنون شناسایی نشده. بنابراين احتياط اقتضا می کند تا قبل از بررسی همه جانبه همه نسخه های موجود در اين زمينه داوری نکنيم. وانگهی اين احتمال وجود دارد که اين عبارت در نسخه مادر نسخه های موجود هر چقدر هم کهنه بوده حذف شده و يا در حاشيه به عنوان تصحيح اضافه شده بوده اما در نسخه های بعدی آن حاشيه مورد غفلت قرار گرفته. کسانی که با نسخه های خطی و تصحيح متون سر و کار دارند صدها مورد نمونه اين را در تحقيقات خود شخصا ديده اند.
از ديگر سو عبارت حذف شده که در بالا ما آن تکه را با تأکيد نقل کرده ايم هيچ چيز غير مألوف و غير معهودی در روايات آثار شيخ صدوق ندارد و ابن بابويه روایاتی به مراتب با مضامين خاص تر شيعی را نقل کرده و اين در برابر آنها غلو محسوب نمی شود. روشن است تعبير "وَتَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَنْ مَرَاسِيهَا " غاليانه تر از تعبير "وَبِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا ، وَبِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا ، وَبِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَرِزْقَهَا " نيست.
تعبير "إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ ، وَتَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَالصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ" هم هيچ گونه مضمون خارج از عرف خط اعتدالی تشيع ندارد. اين عبارت اشاره ای است به جایگاه ائمه (ع) در تبیین اراده الهی در احکام شریعت و حجیت قول آنان در بيان اراده و حکم الهی.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
وَبِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا ، وَبِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا ، وَبِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَرِزْقَهَا ، وَبِكُمْ يَكْشِفُ اللَّهُ الْكَرْبَ ، وَبِكُمْ يُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَيْثَ ، وَبِكُمْ تَسِيخُ الْأَرْضُ الَّتِي تَحْمِلُ أَبْدَانَكُمْ، وَتَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَنْ مَرَاسِيهَا. إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ ، وَتَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَالصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ.
از مواردی که در يکی از بحث های ارزشمند خارج فقه مطرح شده يک سطری است که در روايت حسين بن ثوير بن ابی فاختة در کتاب من لا يحضره الفقيه و در مقايسه با همان روايت که در کافی و کامل الزيارات و تهذيب شيخ هم نقل شده حذف شده. این مورد ربطی به گرايش های اعتقادی شيخ صدوق و تلاشی از ناحيه او برای حذف آنچه با عقيده اش سازگار نبوده ندارد. کتاب من لا يحضره الفقيه تاکنون به شيوه انتقادی و بر اساس نسخه های کهن تصحيح نشده و همه نسخه ها و سنت های روایی آن تاکنون شناسایی نشده. بنابراين احتياط اقتضا می کند تا قبل از بررسی همه جانبه همه نسخه های موجود در اين زمينه داوری نکنيم. وانگهی اين احتمال وجود دارد که اين عبارت در نسخه مادر نسخه های موجود هر چقدر هم کهنه بوده حذف شده و يا در حاشيه به عنوان تصحيح اضافه شده بوده اما در نسخه های بعدی آن حاشيه مورد غفلت قرار گرفته. کسانی که با نسخه های خطی و تصحيح متون سر و کار دارند صدها مورد نمونه اين را در تحقيقات خود شخصا ديده اند.
از ديگر سو عبارت حذف شده که در بالا ما آن تکه را با تأکيد نقل کرده ايم هيچ چيز غير مألوف و غير معهودی در روايات آثار شيخ صدوق ندارد و ابن بابويه روایاتی به مراتب با مضامين خاص تر شيعی را نقل کرده و اين در برابر آنها غلو محسوب نمی شود. روشن است تعبير "وَتَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَنْ مَرَاسِيهَا " غاليانه تر از تعبير "وَبِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا ، وَبِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا ، وَبِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَرِزْقَهَا " نيست.
تعبير "إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ ، وَتَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَالصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ" هم هيچ گونه مضمون خارج از عرف خط اعتدالی تشيع ندارد. اين عبارت اشاره ای است به جایگاه ائمه (ع) در تبیین اراده الهی در احکام شریعت و حجیت قول آنان در بيان اراده و حکم الهی.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
13.05.202509:09
کتاب من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق از کتاب های اربعه شیعه هنوز یک تصحیح انتقادی و درست ندارد. با وجود اینکه چندین نسخه کهنه سده ششم تا هشتم دارد. گرچه هیچ کدام کامل نیست. خیلی سال پیش به توصیه مرحوم محقق طباطبایی میکروفیلم نسخه کهنه موزه بریتانیا را با یاری مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی برای ایشان تهیه کردیم که اینک عکس آن در کتابخانه طباطبایی و نیز در مرکز دائرة المعارف موجود است. الآن دیگر ساده شده این کار اما آن زمان کلی وقت و هزینه صرفش شد تا میکروفیلمی تهیه شود. عکس های بالا مربوط به دو نسخه دیگر است. به فرسته بعدی مراجعه کنید. 👇
https://t.me/azbarresihayetarikhi
https://t.me/azbarresihayetarikhi
12.05.202522:51
داوری بی پایه حاجی نوری درباره شيخ صدوق و تصرفات او در احاديث
حاجی نوری در مستدرک الوسائل (11/ 169 تا 170) در زمينه شيخ صدوق يکجا يک داوری دارد که نه تنها نادرست است بلکه نشان می دهد تا چه اندازه برای گردآوری هر نقل بی پايه ای در جهت ادعای بی اساس و پوچ تحريف قرآن اصرار می ورزيده. عبارت او از اين قرار است:
"هذا ويظهر من بعض المواضع أن الصدوق رحمه الله كان يختصر الخبر الطويل ، ويسقط منه ما أدى نظره إلى اسقاطه ، فروى في التوحيد عن أحمد بن الحسن القطان ، عن أحمد بن يحيى ، عن بكر بن عبد الله بن حبيب قال : حدثنا أحمد بن يعقوب بن مطر قال : حدثنا محمد بن الحسن بن عبد العزيز الاحدث الجنديسابوري قال : وجدت في كتاب أبي بخطه : حدثنا طلحة بن يزيد ، عن عبد الله بن عبيد ، عن أبي معمر السعداني : ان رجلا أتى أمير المؤمنين ( عليه السلام ) ، وساق خبرا طويلا ، وكان الرجل من الزنادقة وجمع آيا من القرآن زعمها متناقضة ، وعرضها عليه ( عليه السلام ) ، فأزال الشبهة عنه . وهذا الخبر رواه الشيخ أحمد بن أبي طالب الطبرسي في الاحتجاج عنه ( عليه السلام ) ، بزيادات كثيرة أسقطها الصدوق في التوحيد ، والشاهد على أنه الذي أسقطها عنه ، ان الساقط هو المواضع التي صرح ( عليه السلام ) بوقوع النقص والتغيير في القرآن المجيد ، وهي تسعة مواضع ، ولما لم يكن النقص والتغير من مذهبه القى منه ما يخالف رأيه. "
روایت مورد اشاره متنی است منسوب به حضرت امير (ع) که شیخ صدوق در التوحید (ص 254 به بعد) نقل کرده و البته حدیثی است که سند مورد اعتمادی ندارد و معلوم است از ساخته های دوره های بعدی است. اتفاقا عياشی (1/ 357) هم تحريری بسيار مختصرتر از آن را در تفسير نقل کرده. نقل عياشی البته بسیار مختصرتر از نقل شيخ صدوق است. بعدها طبرسی در الاحتجاج (1/ 315 تا 339) بدون نقل سند و بی ذکر منبع متن بسیار مفصلی را به عنوان احتجاج حضرت با يک زنديق نقل می کند که از هر دو تحریر شیخ صدوق و عیاشی به مراتب مفصل تر است و جالب اینکه بخش هایی از متن آشکارا معلوم است توضیحات یک نویسنده متقدمی است که این روایت را همراه با توضیحات و اضافاتی نقل کرده و شاید کل آنچه طبرسی اينجا به عنوان احتجاج نقل می کند در حقيقت کل متنی باشد که طبرسی از آن نويسنده متقدم در دست داشته و به گمان اینکه کل آن روایت احتجاج منسوب به حضرت است آن را در کتاب الاحتجاج نقل می کند. با اندک تأملی حاجی نوری طَبَرسی (و سلف او طَبَرسی صاحب کتاب الاحتجاج) می توانستند متوجه شوند که متن روایت شده صرفا روایت حدیث نیست بلکه همراه است با اضافات نویسنده ای متقدم که در لا به لای روایت منسوب به حضرت توضیحات خود را افزوده. طبرسی البته اشاره ای به منبع و سند خود نمی کند اما شاید منبع روایت/ متنی که نقل می کند ربطی به تحریر و روایت شیخ صدوق نداشته. حاجی نوری بدون توجه به این دو نکته یعنی اینکه اولا طبرسی و شیخ صدوق ممکن است از دو منبع متفاوت نقل کرده و تحریرهایشان از روایت به این دلیل متفاوت است و دوم بی توجه به اینکه اساسا متن طبرسی صرفا روایت نیست و اتفاقا آنجاهایی که سخن از تحریف قرآن می رود مربوط به توضیحات و اضافات آن منبع واسطه است شیخ صدوق را متهم به تصرف در نقل روایات می کند. شگفتا و شگفتا.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
حاجی نوری در مستدرک الوسائل (11/ 169 تا 170) در زمينه شيخ صدوق يکجا يک داوری دارد که نه تنها نادرست است بلکه نشان می دهد تا چه اندازه برای گردآوری هر نقل بی پايه ای در جهت ادعای بی اساس و پوچ تحريف قرآن اصرار می ورزيده. عبارت او از اين قرار است:
"هذا ويظهر من بعض المواضع أن الصدوق رحمه الله كان يختصر الخبر الطويل ، ويسقط منه ما أدى نظره إلى اسقاطه ، فروى في التوحيد عن أحمد بن الحسن القطان ، عن أحمد بن يحيى ، عن بكر بن عبد الله بن حبيب قال : حدثنا أحمد بن يعقوب بن مطر قال : حدثنا محمد بن الحسن بن عبد العزيز الاحدث الجنديسابوري قال : وجدت في كتاب أبي بخطه : حدثنا طلحة بن يزيد ، عن عبد الله بن عبيد ، عن أبي معمر السعداني : ان رجلا أتى أمير المؤمنين ( عليه السلام ) ، وساق خبرا طويلا ، وكان الرجل من الزنادقة وجمع آيا من القرآن زعمها متناقضة ، وعرضها عليه ( عليه السلام ) ، فأزال الشبهة عنه . وهذا الخبر رواه الشيخ أحمد بن أبي طالب الطبرسي في الاحتجاج عنه ( عليه السلام ) ، بزيادات كثيرة أسقطها الصدوق في التوحيد ، والشاهد على أنه الذي أسقطها عنه ، ان الساقط هو المواضع التي صرح ( عليه السلام ) بوقوع النقص والتغيير في القرآن المجيد ، وهي تسعة مواضع ، ولما لم يكن النقص والتغير من مذهبه القى منه ما يخالف رأيه. "
روایت مورد اشاره متنی است منسوب به حضرت امير (ع) که شیخ صدوق در التوحید (ص 254 به بعد) نقل کرده و البته حدیثی است که سند مورد اعتمادی ندارد و معلوم است از ساخته های دوره های بعدی است. اتفاقا عياشی (1/ 357) هم تحريری بسيار مختصرتر از آن را در تفسير نقل کرده. نقل عياشی البته بسیار مختصرتر از نقل شيخ صدوق است. بعدها طبرسی در الاحتجاج (1/ 315 تا 339) بدون نقل سند و بی ذکر منبع متن بسیار مفصلی را به عنوان احتجاج حضرت با يک زنديق نقل می کند که از هر دو تحریر شیخ صدوق و عیاشی به مراتب مفصل تر است و جالب اینکه بخش هایی از متن آشکارا معلوم است توضیحات یک نویسنده متقدمی است که این روایت را همراه با توضیحات و اضافاتی نقل کرده و شاید کل آنچه طبرسی اينجا به عنوان احتجاج نقل می کند در حقيقت کل متنی باشد که طبرسی از آن نويسنده متقدم در دست داشته و به گمان اینکه کل آن روایت احتجاج منسوب به حضرت است آن را در کتاب الاحتجاج نقل می کند. با اندک تأملی حاجی نوری طَبَرسی (و سلف او طَبَرسی صاحب کتاب الاحتجاج) می توانستند متوجه شوند که متن روایت شده صرفا روایت حدیث نیست بلکه همراه است با اضافات نویسنده ای متقدم که در لا به لای روایت منسوب به حضرت توضیحات خود را افزوده. طبرسی البته اشاره ای به منبع و سند خود نمی کند اما شاید منبع روایت/ متنی که نقل می کند ربطی به تحریر و روایت شیخ صدوق نداشته. حاجی نوری بدون توجه به این دو نکته یعنی اینکه اولا طبرسی و شیخ صدوق ممکن است از دو منبع متفاوت نقل کرده و تحریرهایشان از روایت به این دلیل متفاوت است و دوم بی توجه به اینکه اساسا متن طبرسی صرفا روایت نیست و اتفاقا آنجاهایی که سخن از تحریف قرآن می رود مربوط به توضیحات و اضافات آن منبع واسطه است شیخ صدوق را متهم به تصرف در نقل روایات می کند. شگفتا و شگفتا.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
12.05.202522:16
شادروان مریم میرزاخانی چند ماهی در سال 2015 در مؤسسه مطالعات پيشرفته پرينستون عضو میهمان بود و گاه فرصت گفتگوهایی مختصر با او فراهم می شد. اول بار مریم میرزاخانی را در سال 2009 دیدم در پرینستون. انسانی دانشمند، خلیق و متواضع. روحش شاد.
صفحه او را در سایت مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون اینجا ببينيد
https://www.ias.edu/scholars/maryam-mirzakhani
https://t.me/azbarresihayetarikhi
صفحه او را در سایت مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون اینجا ببينيد
https://www.ias.edu/scholars/maryam-mirzakhani
https://t.me/azbarresihayetarikhi


12.05.202521:06
حاجی نوری و داستان قرآن شناسی و شم فقه الحدیثی او
از عجایب این است که حاجی نوری در فصل الخطاب متن واضح البطلان و مجعول و باردی همانند سوره النورین را از کتاب بی پایه ای مانند دبستان المذاهب نقل می کند و آن را به عنوان یکی از ادله خود بر تحریف قرآن بر می شمارد و آنگاه در پایان نقل آن می نویسد (ص ۱۸۱): قلت: ظاهر کلامه انه اخذها من کتب الشیعه ولم اجد لها اثرا فیها غیر ان الشیخ محمد بن علی بن شهرآشوب المازندرانی ذکر فی کتاب المثالب علی ما حکی عنه انهم اسقطوا من القرآن تمام سوره الولایه ولعلها هذه السوره والله العالم.
درباره دبستان المذاهب و درباره ریشه سوره النورین اینقدر نوشته اند که دیگر حاجت نیست اینجا من چیزی اضافه کنم.
از عجایب این است که حاجی نوری در فصل الخطاب متن واضح البطلان و مجعول و باردی همانند سوره النورین را از کتاب بی پایه ای مانند دبستان المذاهب نقل می کند و آن را به عنوان یکی از ادله خود بر تحریف قرآن بر می شمارد و آنگاه در پایان نقل آن می نویسد (ص ۱۸۱): قلت: ظاهر کلامه انه اخذها من کتب الشیعه ولم اجد لها اثرا فیها غیر ان الشیخ محمد بن علی بن شهرآشوب المازندرانی ذکر فی کتاب المثالب علی ما حکی عنه انهم اسقطوا من القرآن تمام سوره الولایه ولعلها هذه السوره والله العالم.
درباره دبستان المذاهب و درباره ریشه سوره النورین اینقدر نوشته اند که دیگر حاجت نیست اینجا من چیزی اضافه کنم.
12.05.202507:03
7- بر اساس آنچه توضیح دادیم روشن است تحریر شیخ صدوق از این روایت به مراتب ادق از تحریر موجود در نسخه های کافی است. تحریر موجود در نسخه های کافی دچار مشکلات عدیده است و دچار ناهماهنگی هایی است که همان هم موجب این شده که تفسیر این روایت در طول تاریخ تفاسیر شیعی معرکه آرای مختلف باشد. در حالی که تحریر شیخ صدوق دچار این مشکل نیست و دقیقا همین چیزی را دارد بیان می کند که درباره اختلاف شیعه و امام صادق (ع) با معتزله و جبریه در موضوع فعل مخلوق و استطاعت گفتیم. در حالی که تحریر کتاب کافی ناهماهنگی داخلی دارد تحریر شیخ صدوق از روایت دقیقا با آنچه ما از عقاید معتزله در سده دوم و جبریان همان زمان می دانیم و با دیدگاه امام صادق (ع) که در تعبیر "لا جبر و لا تفويض بل أمر بين الأمرين" بارها بیان و تبیین شده هماهنگ است. تحرير کافی البته با مذهب عدلیه هماهنگ نیست اما تحرير شيخ صدوق هم با عقايد آنان هماهنگ نيست. بنابراين اگر بنا بود شيخ صدوق در روايت تصرف کند به نحوی تصرف می کرد که متن روايت کاملا با ديدگاه معتزله مطابق باشد. وانگهی معتزله بهشمی در دوره شيخ صدوق در ری (مانند قاضی عبد الجبار) آرای به مراتب پيچيده تری درباره طبیعت فعل آدمی داشتند و این امر ابدا دیگر در چارچوب بحث های ابتدایی استطاعت در سده دوم قمری نبود. اگر بنا بود شیخ صدوق رضایت معتزله دوران خود را از بابت عقیده شیعه در این موضوع جلب و تأمين کند باید در تحریر روایت بیش از اینها تصرف می کرد. از دیگر سو، تحریر کافی چنانکه گفتیم کاملا دیدگاه جبری را تأييد می کند و اگر چنین است دیگر عبارت "وَهُوَ مَعْنى « شَاءَ مَا شَاءَ » وَهُوَ سِرُّهُ" که گويا توضيحی از راوی بر روایت است معنا و محملی نداشت چرا که روایت جبری محض را پیشنهاد می دهد و اینکه گفته شود این معنا از نسبت فعل آدمی و فعل خداوند "سرّ" است معنای محصلی ندارد و ضرورتی نداشت.
بدین ترتیب اين داوری که شيخ صدوق در متن روايت به دليل موافق کردن مضمون آن با عقايد معتزله تصرف کرده بی وجه است و سخنی است به سبب نا آگاهی از تاريخ و عقايد و سنت نسخه های خطی در تمدن اسلامی.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
بدین ترتیب اين داوری که شيخ صدوق در متن روايت به دليل موافق کردن مضمون آن با عقايد معتزله تصرف کرده بی وجه است و سخنی است به سبب نا آگاهی از تاريخ و عقايد و سنت نسخه های خطی در تمدن اسلامی.
https://t.me/azbarresihayetarikhi
记录
25.04.202523:59
8.4K订阅者11.03.202507:15
1000引用指数30.03.202516:37
1.5K每帖平均覆盖率30.03.202516:37
1.5K广告帖子的平均覆盖率12.03.202506:29
9.78%ER30.03.202516:37
18.36%ERR登录以解锁更多功能。