Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Инсайдер UA
Инсайдер UA
Реальна Війна | Україна | Новини
Реальна Війна | Україна | Новини
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Инсайдер UA
Инсайдер UA
Реальна Війна | Україна | Новини
Реальна Війна | Україна | Новини
یادداشت های حسن انصاری avatar

یادداشت های حسن انصاری

TGlist 评分
0
0
类型公开
验证
未验证
可信度
不可靠
位置
语言其他
频道创建日期Oct 11, 2017
添加到 TGlist 的日期
Dec 26, 2024

Telegram频道 یادداشت های حسن انصاری 统计数据

订阅者

8 399

24 小时
4
-0.1%一周
3
0%一个月
18
-0.2%

引用指数

0

提及1频道上的转发0频道上的提及1

每帖平均覆盖率

974

12 小时828
68.6%
24 小时974
4%
48 小时1 229
14.7%

参与率 (ER)

2.24%

转发11评论0反应0

覆盖率参与率 (ERR)

11.15%

24 小时0%一周
1.11%
一个月
1.16%

每则广告帖子的平均覆盖率

980

1 小时24424.9%1 – 4 小时12512.76%4 - 24 小时59961.12%
将我们的机器人连接到频道以了解该频道的受众性别。
过去 24 小时内的帖子数
1
动态
10

"یادداشت های حسن انصاری" 群组最新帖子

نظريه پردازی دينی و فلسفی و فرهنگی مديران دولتی

برای من هيچ چيز عجيب تر و در عين حال مضحک تر از اين نيست که مديرانی دولتی که در سرتاسر عمر به هيچ نحو، نه در تحصيلات و نه در رشته کاريشان، صلاحيت خود را در موضوعات فرهنگی و دينی و فلسفی و تاريخی نشان نداده اند (و بل مديريتی) و هيچ گواهی بر صلاحيتشان جز ادعاهای پوچ وجود ندارد بعد از چهل سال که در ساختار دولتی و مديريت هایی مانند مدير کلی و معاون وزير و وزارت و غيره بوده اند به يکباره بعد از کنار رفتن و / یا کنار گذاشته شدن از قدرت فیلشان به اصطلاح یاد هندوستان می کند و با ولعی توصيف ناشدنی در قامت نظريه پرداز و متفکر فلسفی و فرهنگی و ايرانشهری و البته با رانت شهرت و ارتباط با رسانه ها و کانال های تلگرامی، خود و افکار و نظریات مشعشع شان را می خواهند از طريقی ديگر بر مردم و جامعه تحميل کنند. آقا، دست کم اين يک محدوده را برای اهلش وا گذاريد. ديواری کوتاه تر از ديوار اهالی فرهنگ و ادب و علم گير نياورده ايد؟ مدتی استراحت کنيد. باور کنيد برای سلامتی روان خودتان و آسايش مردم بهتر است...

https://t.me/azbarresihayetarikhi
آقای مسئول محترم

لطفا از ادبيات خود سخن گفتن از ایران و ایرانی با عناوینی مانند نژاد و قوميت و اينها را کنار بگذاريد. اینگونه سخن گفتن علمی و دقیق نیست. ايرانی، ايرانی است؛ يک ملت تاريخی يگانه. ما قوميت های ايرانی نداريم. ما فقط اقوام ايرانی پیوسته با یکدیگر در گستره تاریخمان داريم. ما زبان های بيگانه از هم نداريم. ما در کشورمان زبان های ايرانی داريم و البته يک زبان ملی که زبان هيچ قوميتی نيست؛ زبان يک ملت است و آن هم زبان سه هزار ساله فارسی است.


https://t.me/azbarresihayetarikhi
مرتبط به فرسته بالا
برای اينکه متوجه شويد چه کار کارستانی کرده فردوسی عليه الرحمه در شاهنامه ماندگارش بايد اين کتاب را بخوانيد. ابوالفضل ميکالی، اديب برجسته و عضوی از خاندان ايرانی ميکال، همان خاندانی که با حسنک وزيرش (وزارت در اواخر پادشاهی محمود غزنوی) از رهگذر تاريخ بيهقی نيک آشناییم نويسنده اين کتاب است. او خود زمانی رياست شهر نيشابور را در دست داشت. منتخباتی است از اشعار شعرای عرب؛ از اشعار جاهلی تا شعرای معاصرش. او آثار متعدد در ادب عربی داشت و اقبالی به ادب پارسی نشان نمی داد. در اين زمانه بود که فردوسی شاهنامه خود را سرود؛ زمانی که در آن عربی گرایی در دربار محمود غزنوی و در ميان شماری از رجال علمی و سياسی و اداری عصر حرف اول را می زد.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
بو سهل زوزنی و شاهنامه فردوسی

به نظرم اگر کسی بخواهد اهميت و ابتکار عمل فردوسی را به درستی درک کند بايد به زمانه او در خراسان و در عصر سلطان محمود و غزنويان توجه کند و دريابد که تا چه اندازه منافسه ای در ميان رجال دربار و مستوفيان در عربی گرایی حاکم بود و در اين فضای عربی گرایی فردوسی چه کاری کرده است کارستان در تحکیم زبان فارسی. کتاب های ثعالبی و يتيمه او و تأليفات و مختارات ادبی وی گواهی است روشن بر اين مطلب. با اين وصف در لا به لای سطور ادبيات آن دوران چه در متون عربی و چه آنچه به زبان فارسی نوشته شده و از آن ميان تاريخ بيهقی به روشنی پيداست که در ميان دو طیف فارسی گرايان و عربی گرايان در دربار غزنويان نزاع و منافسه ای برقرار بوده و بسياری از حوادث سیاسی دوران را می توان بر اين اساس تفسير کرد.

يکی از شخصيت هایی که نامش را در تاريخ بيهقی بسيار می شنويم و در داستان حسنک وزير از نقش منفی او سخن می رود اَبوسَهلِ زوزَني، محمد بن حسن ملقب به الشيخ العميد (د ح 446ق/1054م)، دبير و ديوانسالار عصر غزنوي است (برای او نک: مدخل مرتبط در دائرة المعارف بزرگ اسلامی). او اديبی برجسته بود و از مستوفيان مهم زمان. از او کتابی با عنوان قَشْر الفَسْر باقی است که معمولا برای کسانی که درباره تاريخ بيهقی و عصر غزنوی کار می کنند شناخته نيست (مصحح اين اثر مطلقا از جايگاه او در تاريخ بيهقی و ديگر آثار تاريخی عصر غزنوی اطلاع نداشته و مقدمه اش از اين جهت ناقص است). اين کتاب آينه ای است از عربی گرایی دوران. در مقدمه اين اثر ارزشمند، نويسنده، الشيخ العميد أبو سهل محمد بن الحسن بن علی الزَّوزَني العارض، درباره تحصيلات ادبی اش مطالبی ابراز کرده که بی نهایت ارزشمند است. با هم آن را مرور می کنيم:

أما بعد: فإني رأيت أكثر أهل العصر المتحلين بالأدب والمنتمين إليه والشائمين برقه والحائمين حواليه غوراً ونجداً وقرباً وبعداً، مقبلين على ديوان أبي الطيب أحمد بن الحسین المتنبي متناظرين عليه متجاذبين طرفيه متخاصمين فيه متوسمين لمعانيه، كما قال هو:أنامُ ملَء جُفوني عن شواردِها ... ويَسهرُ الخَلْقُ جَرَّاها ويختصمُ. فالشادي يتقلب نحوه بأنفاسه، والمتوجه يبذل كنه الوسع في اقتباسه، والمدرس الماهر قاصر عن ظاهر روايته فكيف عن الغوص على جواهره؟ وكان من الاتفاق أن حفظت في الصبا ديوانه، فقرأته على أبي جعفر محمد بن محمد بن الخليل، وكان يرويه عن علوي عن المتنبي بمعانيه وأغراضه، وذاكرت به حيناً من الدهر من لاقيت من أدباء ذلك العصر، ثم ترامت بي الأحوال إلى (غزنة) ولقيت بها أبا عبد الله الحسين بن إسماعيل التوّزي، وكان يحفظه ظاهراً، ويقوم بكثير من معانيه مذاكراً ومناظراً، ويروي عن المتنبي (العميديات) من ديوانه قراءة عليه بالأهواز، وقرأته عليه ب (غزنة) ضابطاً لروايته وحافظاً ما أودعته من معاني أبياته، وكان بيني وبينه معرفة ومودة قبلها بديار (خراسان)، ثم لم أزل أباحث عنه الفضلاء، وأفاحص الأدباء، وأطارحه العلماء به والخبراء، وأتأمل ما أجده من الشرح له والتعاليق فيه، فألفيت شرح عقيلٍ لا يلائم العقول، ولا يوافق المروي عنه والمنقول، وشرح الأبيوردي لا يؤبه له ولا يعبأ به، وبعض تعاليق الخوارزمي وتآليف المعتوه البلخي الذي يعرف بالتميمي تميمة لديوانه عن العيون وعوذة له عن سوء الظن، ووجدت كتاب الفسر لأبي الفتح عثمان بن جني، رحمه الله النهاية في الإيضاح لإعرابه ولغاته والدلالة بالشواهد على صحة عباراته، فعنيت بتبيين ما يحويه والنظر فيه فعثرت على عثرات في رواياته ومعانيه لا تقال، ولا يطلق بأمثالها اللسان ولا تقال، ويضيق نطاق الإغضاء عن احتمالها، ولا يسع العارف بها الرضا بإغفالها، وكنت أحياناً أفاتح منها بالشيء بعد الشيء بعض الأصحاب منبهاً على فساده ومعقباً له بالمعنى الصحيح السافر عن مراده، ومقيماً عليهما الحجج الواضحة التي تثني الجاحد عن جحوده، وتصرف المعاند عن عناده لأفهم إلا أن يبتلى بطبع طبع وقريحة قريحة وذهن عليل وخاطر كليل،لا يفهم التعريف إلا من ألسنة النعال ولا يحسن التثقيف إلا من جانب القذال، فما زالوا بي حتى تصفحت أبيات الفسر لمعانيها، وضربت بالحجة على كل معنى فاسد فيها، ثم بينت صحيحها وأظهرت (ما) فيها، ولم أتعرض لغيرها خلا أبياتاً قليلة القيمة لقصة فيها ظريفة أو نكتة خفيفة، فإن ساعد العمر عطفت على ما أعرض عنه من أبياته فشرحته، وأوضحته كيلا يبقى بيننا له بيت غير مشروح ولا غلق من معانيه غير مفتوح، والله تعالى الموفق للصواب والعمل الثواب، فما التوفيق إلا بالله عليه أتوكل، وإليه أنيب
درسگفتارهای بررسی تاريخ حديث و مبانی تدوین حدیث نزد قدمای محدثين و بررسی اصول فهارس اماميه (و نقد و بررسی طريقه موسوم به "فهرستی"/ شیوه اخباریون).

به زودی در کانال درسگفتارها
https://t.me/DGoftarha

https://t.me/azbarresihayetarikhi
已删除15.05.202501:51
شروع شد
يکی از علاقمندان به دانش رجال ايراد گرفته اند که چطور ممکن است کلينی روايتی که از دایی اش در ری شنيده را بعدا در بغداد به دليل اينکه به منبع مطمئن تری دست يافته تغيير داده باشد در حالی که از آنجا که حديث مرسل است اعتماد کلينی صرفا بايد به همين کتاب دایی اش بوده باشد و روشن است که در ری او به متون دایی اش علان رازی بيشتر دسترسی داشته تا بغداد.

اين فاضل محترم گويا خيلی تحت تأثير طريقه فهرستی اند. مانعی هم ندارد. منتهی دو نکته را توجه نکرده اند: يکی اينکه بنده اين مطلب را در حد يک احتمال از مجموعه ای از احتمالات بيان کردم اما در نهايت گفتم که بايد دليلش چيز ديگری باشد و آن تحريفات و تصحيفات نسخه ای است. اگر ايشان کمی با دانش نسخه شناسی و تصحيح متون آشنایی داشتند می توانستند متوجه شوند که تحريفات انباشته شده همراه با اضافات و اصلاحات من عندی کاتبان خيلی بيش از اينها می تواند در متونی که در سنت سماع و مناوله و قرائت دريافت نمی شدند تأثير بگذارد. اتفاقا يکی از ايرادهای من به طريقه فهرستی همين است که دانش رجال را در حد طرق مشايخ اجازه و وجاده متون "معتبر" تقليل می دهد. دوم: ما اسناد و مدارک مطمئنی داريم که در بغداد اتفاقا متون و دفاتر علان رازي در دوره ای که کلينی در بغداد بود در دسترس بغداديان بوده (در این مورد نک: فصل علان رازی از کتاب امامت و غیبت نویسنده این چند سطر، چاپ بريل) و اين احتمال که اتفاقا کلينی نسخه بهتری از يکی از دفاتر حديثی دایی اش در بغداد يافته باشد ابدا دور از انتظار نيست. ما به درستی نمی دانیم که دقیقا این حدیث را کلینی نزد دایی اش خوانده بوده و یا بعدا تنها با اجازه ای عام که از علان رازی داشته آن را در کافی ثبت کرده بود. چون حديث مرسل است و کلينی می گويد: علي بن محمد رفعه... اين امر نشان می دهد او احتمالا حديث را از علان سماع نکرده بوده. آگاهان دانش حدیث طبعا می دانند که بسياری از اين موارد "رفعه" ها زمانی بوده که محدثان از روی دفاتر بدون سماع و صرفا با اجازه حديثی را نقل می کردند و چون نسخه مشکلاتی داشته و ادامه سند با خط واضحی نوشته نشده بوده به جای نقل سند با عبارت کلی رفعه آن را نقل می کردند. احتمال دارد که در نسخه خط خود علان که منبع نقل ها و نسخه های بعدی بوده اين اشکال و بدخطی و يا عدم وضوح وجود داشته. بنابراين گويا کلينی در آغاز تنها حديث را با اجازه ای در ری نقل کرد اما بعدا در بغداد نسخه بهتری ولو همچنان با مشکلاتی در سند از کتابچه استادش علان پیدا کرد. با این وصف باز هم تأکيد می کنم اين زمانی است که ما تحرير کافی را معتبرتر بدانيم. من به روشنی در يادداشتم گفته ام که اين احتمال را رد می کنم و معتقدم که نسخه رازی منقول در التوحید اتفاقا اصح است و مشکل تحریر کلینی صرفا به دلیل اشتباهات کاتبان بعدی است؛ ولله الحمد أولاً وآخراً.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
آيا شيخ صدوق بنابر مقتضای عقايدش در متن روايات تصرف می کرده؟


وَبِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا ، وَبِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا ، وَبِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَرِزْقَهَا ، وَبِكُمْ يَكْشِفُ اللَّهُ الْكَرْبَ ، وَبِكُمْ يُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَيْثَ ، وَبِكُمْ تَسِيخُ الْأَرْضُ الَّتِي تَحْمِلُ أَبْدَانَكُمْ، وَتَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَنْ مَرَاسِيهَا. إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ ، وَتَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَالصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ.

از مواردی که در يکی از بحث های ارزشمند خارج فقه مطرح شده يک سطری است که در روايت حسين بن ثوير بن ابی فاختة در کتاب من لا يحضره الفقيه و در مقايسه با همان روايت که در کافی و کامل الزيارات و تهذيب شيخ هم نقل شده حذف شده. این مورد ربطی به گرايش های اعتقادی شيخ صدوق و تلاشی از ناحيه او برای حذف آنچه با عقيده اش سازگار نبوده ندارد. کتاب من لا يحضره الفقيه تاکنون به شيوه انتقادی و بر اساس نسخه های کهن تصحيح نشده و همه نسخه ها و سنت های روایی آن تاکنون شناسایی نشده. بنابراين احتياط اقتضا می کند تا قبل از بررسی همه جانبه همه نسخه های موجود در اين زمينه داوری نکنيم. وانگهی اين احتمال وجود دارد که اين عبارت در نسخه مادر نسخه های موجود هر چقدر هم کهنه بوده حذف شده و يا در حاشيه به عنوان تصحيح اضافه شده بوده اما در نسخه های بعدی آن حاشيه مورد غفلت قرار گرفته. کسانی که با نسخه های خطی و تصحيح متون سر و کار دارند صدها مورد نمونه اين را در تحقيقات خود شخصا ديده اند.

از ديگر سو عبارت حذف شده که در بالا ما آن تکه را با تأکيد نقل کرده ايم هيچ چيز غير مألوف و غير معهودی در روايات آثار شيخ صدوق ندارد و ابن بابويه روایاتی به مراتب با مضامين خاص تر شيعی را نقل کرده و اين در برابر آنها غلو محسوب نمی شود. روشن است تعبير "وَتَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَنْ مَرَاسِيهَا " غاليانه تر از تعبير "وَبِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا ، وَبِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا ، وَبِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَرِزْقَهَا " نيست.

تعبير "إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ ، وَتَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَالصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ" هم هيچ گونه مضمون خارج از عرف خط اعتدالی تشيع ندارد. اين عبارت اشاره ای است به جایگاه ائمه (ع) در تبیین اراده الهی در احکام شریعت و حجیت قول آنان در بيان اراده و حکم الهی.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
کتاب من لا یحضره الفقیه شیخ صدوق از کتاب های اربعه شیعه هنوز یک تصحیح انتقادی و درست ندارد. با وجود اینکه چندین نسخه کهنه سده ششم تا هشتم دارد. گرچه هیچ کدام کامل نیست. خیلی سال پیش به توصیه مرحوم محقق طباطبایی میکروفیلم نسخه کهنه موزه بریتانیا را با یاری مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی برای ایشان تهیه کردیم که اینک عکس آن در کتابخانه طباطبایی و نیز در مرکز دائرة المعارف موجود است. الآن دیگر ساده شده این کار اما آن زمان کلی وقت و هزینه صرفش شد تا میکروفیلمی تهیه شود. عکس های بالا مربوط به دو نسخه دیگر است. به فرسته بعدی مراجعه کنید. 👇

https://t.me/azbarresihayetarikhi
داوری بی پایه حاجی نوری درباره شيخ صدوق و تصرفات او در احاديث

حاجی نوری در مستدرک الوسائل (11/ 169 تا 170) در زمينه شيخ صدوق يکجا يک داوری دارد که نه تنها نادرست است بلکه نشان می دهد تا چه اندازه برای گردآوری هر نقل بی پايه ای در جهت ادعای بی اساس و پوچ تحريف قرآن اصرار می ورزيده. عبارت او از اين قرار است:

"هذا ويظهر من بعض المواضع أن الصدوق رحمه الله كان يختصر الخبر الطويل ، ويسقط منه ما أدى نظره إلى اسقاطه ، فروى في التوحيد عن أحمد بن الحسن القطان ، عن أحمد بن يحيى ، عن بكر بن عبد الله بن حبيب قال : حدثنا أحمد بن يعقوب بن مطر قال : حدثنا محمد بن الحسن بن عبد العزيز الاحدث الجنديسابوري قال : وجدت في كتاب أبي بخطه : حدثنا طلحة بن يزيد ، عن عبد الله بن عبيد ، عن أبي معمر السعداني : ان رجلا أتى أمير المؤمنين ( عليه السلام ) ، وساق خبرا طويلا ، وكان الرجل من الزنادقة وجمع آيا من القرآن زعمها متناقضة ، وعرضها عليه ( عليه السلام ) ، فأزال الشبهة عنه . وهذا الخبر رواه الشيخ أحمد بن أبي طالب الطبرسي في الاحتجاج عنه ( عليه السلام ) ، بزيادات كثيرة أسقطها الصدوق في التوحيد ، والشاهد على أنه الذي أسقطها عنه ، ان الساقط هو المواضع التي صرح ( عليه السلام ) بوقوع النقص والتغيير في القرآن المجيد ، وهي تسعة مواضع ، ولما لم يكن النقص والتغير من مذهبه القى منه ما يخالف رأيه. "


روایت مورد اشاره متنی است منسوب به حضرت امير (ع) که شیخ صدوق در التوحید (ص 254 به بعد) نقل کرده و البته حدیثی است که سند مورد اعتمادی ندارد و معلوم است از ساخته های دوره های بعدی است. اتفاقا عياشی (1/ 357) هم تحريری بسيار مختصرتر از آن را در تفسير نقل کرده. نقل عياشی البته بسیار مختصرتر از نقل شيخ صدوق است. بعدها طبرسی در الاحتجاج (1/ 315 تا 339) بدون نقل سند و بی ذکر منبع متن بسیار مفصلی را به عنوان احتجاج حضرت با يک زنديق نقل می کند که از هر دو تحریر شیخ صدوق و عیاشی به مراتب مفصل تر است و جالب اینکه بخش هایی از متن آشکارا معلوم است توضیحات یک نویسنده متقدمی است که این روایت را همراه با توضیحات و اضافاتی نقل کرده و شاید کل آنچه طبرسی اينجا به عنوان احتجاج نقل می کند در حقيقت کل متنی باشد که طبرسی از آن نويسنده متقدم در دست داشته و به گمان اینکه کل آن روایت احتجاج منسوب به حضرت است آن را در کتاب الاحتجاج نقل می کند. با اندک تأملی حاجی نوری طَبَرسی (و سلف او طَبَرسی صاحب کتاب الاحتجاج) می توانستند متوجه شوند که متن روایت شده صرفا روایت حدیث نیست بلکه همراه است با اضافات نویسنده ای متقدم که در لا به لای روایت منسوب به حضرت توضیحات خود را افزوده. طبرسی البته اشاره ای به منبع و سند خود نمی کند اما شاید منبع روایت/ متنی که نقل می کند ربطی به تحریر و روایت شیخ صدوق نداشته. حاجی نوری بدون توجه به این دو نکته یعنی اینکه اولا طبرسی و شیخ صدوق ممکن است از دو منبع متفاوت نقل کرده و تحریرهایشان از روایت به این دلیل متفاوت است و دوم بی توجه به اینکه اساسا متن طبرسی صرفا روایت نیست و اتفاقا آنجاهایی که سخن از تحریف قرآن می رود مربوط به توضیحات و اضافات آن منبع واسطه است شیخ صدوق را متهم به تصرف در نقل روایات می کند. شگفتا و شگفتا.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
شادروان مریم میرزاخانی چند ماهی در سال 2015 در مؤسسه مطالعات پيشرفته پرينستون عضو میهمان بود و گاه فرصت گفتگوهایی مختصر با او فراهم می شد. اول بار مریم میرزاخانی را در سال 2009 دیدم در پرینستون. انسانی دانشمند، خلیق و متواضع. روحش شاد.

صفحه او را در سایت مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون اینجا ببينيد
https://www.ias.edu/scholars/maryam-mirzakhani

https://t.me/azbarresihayetarikhi
حاجی نوری و داستان قرآن شناسی و شم فقه الحدیثی او

از عجایب این است که حاجی نوری در فصل الخطاب متن واضح البطلان و مجعول و باردی همانند سوره النورین را از کتاب بی پایه ای مانند دبستان المذاهب نقل می کند و آن را به عنوان یکی از ادله خود بر تحریف قرآن بر می شمارد و آنگاه در پایان نقل آن می نویسد (ص ۱۸۱): قلت: ظاهر کلامه انه اخذها من کتب الشیعه ولم اجد لها اثرا فیها غیر ان الشیخ محمد بن علی بن شهرآشوب المازندرانی ذکر فی کتاب المثالب علی ما حکی عنه انهم اسقطوا من القرآن تمام سوره الولایه ولعلها هذه السوره والله العالم.

درباره دبستان المذاهب و درباره ریشه سوره النورین اینقدر نوشته اند که دیگر حاجت نیست اینجا من چیزی اضافه کنم.
7- بر اساس آنچه توضیح دادیم روشن است تحریر شیخ صدوق از این روایت به مراتب ادق از تحریر موجود در نسخه های کافی است. تحریر موجود در نسخه های کافی دچار مشکلات عدیده است و دچار ناهماهنگی هایی است که همان هم موجب این شده که تفسیر این روایت در طول تاریخ تفاسیر شیعی معرکه آرای مختلف باشد. در حالی که تحریر شیخ صدوق دچار این مشکل نیست و دقیقا همین چیزی را دارد بیان می کند که درباره اختلاف شیعه و امام صادق (ع) با معتزله و جبریه در موضوع فعل مخلوق و استطاعت گفتیم. در حالی که تحریر کتاب کافی ناهماهنگی داخلی دارد تحریر شیخ صدوق از روایت دقیقا با آنچه ما از عقاید معتزله در سده دوم و جبریان همان زمان می دانیم و با دیدگاه امام صادق (ع) که در تعبیر "لا جبر و لا تفويض بل أمر بين الأمرين" بارها بیان و تبیین شده هماهنگ است. تحرير کافی البته با مذهب عدلیه هماهنگ نیست اما تحرير شيخ صدوق هم با عقايد آنان هماهنگ نيست. بنابراين اگر بنا بود شيخ صدوق در روايت تصرف کند به نحوی تصرف می کرد که متن روايت کاملا با ديدگاه معتزله مطابق باشد. وانگهی معتزله بهشمی در دوره شيخ صدوق در ری (مانند قاضی عبد الجبار) آرای به مراتب پيچيده تری درباره طبیعت فعل آدمی داشتند و این امر ابدا دیگر در چارچوب بحث های ابتدایی استطاعت در سده دوم قمری نبود. اگر بنا بود شیخ صدوق رضایت معتزله دوران خود را از بابت عقیده شیعه در این موضوع جلب و تأمين کند باید در تحریر روایت بیش از اینها تصرف می کرد. از دیگر سو، تحریر کافی چنانکه گفتیم کاملا دیدگاه جبری را تأييد می کند و اگر چنین است دیگر عبارت "وَهُوَ مَعْنى « شَاءَ مَا شَاءَ » وَهُوَ سِرُّهُ" که گويا توضيحی از راوی بر روایت است معنا و محملی نداشت چرا که روایت جبری محض را پیشنهاد می دهد و اینکه گفته شود این معنا از نسبت فعل آدمی و فعل خداوند "سرّ" است معنای محصلی ندارد و ضرورتی نداشت.

بدین ترتیب اين داوری که شيخ صدوق در متن روايت به دليل موافق کردن مضمون آن با عقايد معتزله تصرف کرده بی وجه است و سخنی است به سبب نا آگاهی از تاريخ و عقايد و سنت نسخه های خطی در تمدن اسلامی.


https://t.me/azbarresihayetarikhi

记录

25.04.202523:59
8.4K订阅者
11.03.202507:15
1000引用指数
30.03.202516:37
1.5K每帖平均覆盖率
30.03.202516:37
1.5K广告帖子的平均覆盖率
12.03.202506:29
9.78%ER
30.03.202516:37
18.36%ERR
订阅者
引用指数
每篇帖子的浏览量
每个广告帖子的浏览量
ER
ERR
JAN '25FEB '25MAR '25APR '25MAY '25

یادداشت های حسن انصاری 热门帖子

12.05.202507:03
چرا ضبط شيخ صدوق در التوحيد دقيق تر از ضبط نسخه های موجود الکافی در نقل اين حديث است؟ (در سه فرسته)

توضیحات را سعی می کنم خیلی کوتاه در چند شماره بیان کنم.

1- از کتاب التوحید صدوق نسخه های کهنه ای باقی نمانده و احتمال تحریف در آن هست. از کافی کلینی چند نسخه نسبتا کهنه ای موجود است اما هیچ کدام از نسخه های هر دو کتاب خالی از مشکلات نسخه ای نیست و در مورد روایات همواره بررسی نقل ها و مقایسه ها لازم است.

2- در نسخه های خطی تصحیفات فراوان صورت می گیرد. گاهی متن وارد حاشیه می شود و گاهی حاشیه وارد متن می شود. در نسخه های قدیم، با علائم مختلف ویرایشی و از جمله شنگرف ها و علائم ابتدا و انتهای نقل ها را روشن می کردند و معلوم بود که کجا نص حدیث است و کجا توضیح نویسنده و مؤلف. در حاشیه ها هم با گذاشتن علاماتی معمولا منابع نقل ها و یا نسخه بدل ها و بسیاری امور دیگر را روشن می کردند. با گذشت زمان و با نسخه برداری های بازاری به جای نسخه برداری ها در طی مراحل سماع متون نزد استادان بسیاری از این فوائد و علائم نادیده گرفته می شد و حاشیه ها گاه داخل در متن می شد و گاه متن ها به حاشیه می رفت و ...بنابراین کلمات مشابه بدخوانی می شد و گاه کاتبان فاضل برای درست کردن متن در متون دست می بردند و کار را خراب تر می کردند. به همین دلیل است که معمولا کاتب کم سواد که فقط نسخه را نقاشی می کرد عموما از کاتبی با سواد نصفه نیمه که نمی دانست نباید در متن اظهار فضل کند بهتر بود و دقیق تر عمل می کرد. کاتب دقیق مانند مصحح دقیق امروزی کسی بود که سعی می کرد به اصل متن وفادار باشد و تا جایی که ممکن است نسخه را بر اساس کهنترین نسخه ها که به خود نویسنده و یا شاگردانش باز می گشت تحریر و استنساخ کند.

3- کتاب کافی کلینی دو تحریر متفاوت داشت: تحریر رازی که نخستین بار در ری توسط کلینی ارائه شد و برخی شاگردان آن نسخه را دریافت کردند و بعدا شیخ صدوق از نسخه های رازی همان شاگردان بهره می برد. و نسخه بغدادی که تحریر تازه ای بود که کلینی آنگاه که به بغداد رفت و ساکن آنجا شد با اعمال تغییراتی در آن نسخه در این شهر بر شاگردان برخواند. نسخه های موجود کافی همه از سنت بغدادی ریشه می گیرد اما ما خوشبختانه روایت رازی را عمدتا از طریق منقولات شیخ صدوق در آثارش در اختیار داریم (نک: رساله ما درباره کلینی و کافی که هنوز منتشر نشده و در واقع بخش منتشر نشده رساله دیپلم من در سوربن بود که بعدا تکمیل شد اما هنوز آماده نشر نیست).

4- اختلافاتی اگر در مواردی میان نقل شیخ صدوق با نسخه های بغدادی کافی دیده می شود گاهی به دلیل تغییراتی است که کلینی بعدا در بغداد در متن کافی اعمال کرده است. این تغییرات در عمده موارد به دلیل دستیابی کلینی به متون جدید و یا روایت های دقیقتر از متون منقولی بود که تنها در بغداد برای او فراهم شد. روایت مورد گفتگو را کلینی از خالش علان کلینی اخذ کرده و البته حدیث مرسل است و به همین دلیل احتمالا کلینی در نقل و کيفيت آن ترديد داشته. اگر اختلافی ميان اين نقل با نقل شيخ صدوق از کلينی در این مورد دیده می شود یک احتمال این است که کلینی خود بعدا در بغداد روایت دقیق تری از متن به دست آورده و بدین ترتیب تغییراتی را در متن روایت اعمال کرده. با این وصف دلائلی داریم که نشان می دهد که این تفاوت ها ناشی از مشکلات نسخه های کافی است و نه تمایز دو تحریر رازی و بغدادی کافی.

5- اگر آنچنانکه علامه مجلسی احتمال داده شيخ صدوق در برخی الفاظ حدیث تصرف کرده تا متن روايت را با عقايد معتزله همخوان تر کند اتفاقا بايد گفت همین ضرورت شاید برای کلینی در بغداد بیشتر وجود داشته تا در متن روایت به نحوی تصرف کند تا آن را نزدیک به آرای معتزلیان و شیعیان نزدیک به معتزله کند. نه آيا جامعه امامی بغداد در دوره ای که کلینی در بغداد بود زير سيطره نوبختیانی بود که آرايشان معتزلی مشربانه بود؟ سیطره نوبختیان در جامعه امامی بغداد به مراتب بیشتر از سیطره معتزلیان در ری در زمان شیخ صدوق بود. ری در آن زمان درست است که تحت حکم آل بويه و صاحب بن عباد بود اما در همين ری مخالفان معتزله و از جمله اشعریان به سادگی آرای خود را مطرح می کردند. وانگهی در سرتاسر کتاب التوحید مضامین بسیار زیادی هست که آشکارا با آرای معتزله همخوان نیست و بلکه مخالف آن است. چرا شيخ صدوق آن مضامين را نقل کرده و تلاشی برای تصرف در الفاظ آن روايات و احادیث با هدف همخوان کردنشان با اعتقادات عدلیه و معتزله نکرده است؟
12.05.202507:03
6- مقایسه ساده ای میان دو تحریر کافی و التوحید صدوق از این حدیث روشن می کند که تحریر التوحید دقیقتر است و معنای محصل تری دارد. در روایت کافی آشکارا عبارت "حُكْمُ اللَّهِ - عَزَّ وَجَلَّ - لَايَقُومُ لَهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقِّهِ ، فَلَمَّا حَكَمَ بِذلِكَ ..." مشکل دارد. اینجا حکم تصحیفی است از علم و عبارت درست همان است که در التوحید ضبط شده: " عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَلَّا يَقُومَ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقِّهِ فَلَمَّا عَلِمَ بِذَلِكَ ...". روایت اصولا در حال و هوای بحث های سده دوم قمری درباره موضوع استطاعت است. معتزله در آن دوران در مخالفت با مکاتب جبری گرا معتقد بودند که خداوند توانایی و قوه و استطاعت فعل انسان را پیش از انجام فعل به انسان می دهد و این استطاعت در واقع چیزی نیست جز شروط لازم و نه کافی برای تحقق و انجام فعل. برای انجام فعل، انسان اراده آزاد خود را دارد و این فعل خود انسان است و نه فعل مخلوق و یا مکتسب انسان. برخلاف معتزله در آن دوران، جبری ها و اصحاب حدیث و اسلاف اشاعره معتقد بودند که استطاعت درست همراه فعل انسان (و نه قبل از آن) از سوی خدا به انسان داده می شود و لذا استطاعت بر جنس فعل نیست بلکه بر شخص و عین فعل است. این به معنای جبری گری و نفی اراده آزاد انسان بود. در روایت ابوبصیر امام صادق (ع) به این نکته اشاره می کند که نظر هیچ کدام از این دو گروه درست نیست. استطاعت در انجام فعل از ناحیه خداست و این همانطور که معتزله در آن دوران می گفتند قبل از فعل است اما این مانع وجود توفیق و خذلان از سوی خداوند نیست (خذلان در اين عبارت تبيين شده: وَوَهَبَ لِأَهْلِ الْمَعْصِيَةِ الْقُوَّةَ عَلَى مَعْصِيَتِهِمْ لِسَبْقِ عِلْمِهِ فِيهِمْ - وَلَمْ يَمْنَعْهُمْ إِطَاقَةَ الْقَبُولِ مِنْهُ). یعنی درست است که نظر جبری ها نادرست است اما فعل آدمی بالاتر از استطاعت عمومی انسان بر انجام افعالش که خداوند قبل از انجام فعل به آدمی می دهد و این چیزی از قبیل قوه و قدرت عمومی و شرط لازم انجام فعل است؛ باری علاوه بر آن انسان از توفیق و خذلان خداوند هم برخوردار است و این توفیق و خذلان مطابق با علم سابق الهی است. با وجود آنکه مطابق علم سابق خداوند، انسان در انجام فعل و علاوه بر استطاعت عمومی مشمول توفیق و خذلان الهی هم هست اما این همه مانع از قدرت و اختيار انسان در انجام فعل نيست و بنابراين نظر جبری ها نادرست است. از نقطه نظر این ديدگاه نه نظر معتزله درست است که در فعل آدمی نقش توفیق و خصوصا خذلان الهی را ناديده می گرفتند و نه نظر جبریه که کلا فعل آدمی را مخلوق خداوند فرض می کردند. از دیدگاه امام صادق (ع) علم سابق خداوند نافذ است و فعل مخلوقات بیرون از شمول و صدق این علم نیست اما در عین حال این فعل حقیقتا متعلق به خود آدمی است و مسئولیت وجودی و اخلاقی آن با خود انسان است. با این وصف همین فعل مشمول توفیق و یا خذلان الهی است و این شمول توفیق و یا خذلان الهی در توافق با علم شمولی و سابق خداوند است که قابل تکذیب نیست و همواره صادق خواهد بود. در واقع معنای "َهُوَ مَعْنَى شَاءَ مَا شَاءَ وَهُوَ سِرٌّ ." همين است: سرّ قدر در روايات همين بوده: با وجود اينکه انسان اراده آزاد دارد اما مشمول توفيق و خذلان است و علم خدا بلا معلوم است و نافذ و در عين حال که فعل آدمی حقيقتا مال خود انسان است اما بيرون از علم سابق خداوند نيست و مشيت انسان به اين معنا مطابق مشيت خداوند است؛ منتهی مشيت خداوند علم سابق اوست بی آنکه مانع اراده آزاد انسان باشد و اراده انسان حقيقتا فعل اوست گرچه همین اراده هم بر اساس توفیق و یا خذلان الهی است. "قلم اینجا رسید سر بشکست" و حقيقت توحيد هم همين است؛ و کجا معتزله و اشاعره به درک اين حقیقت عرشی برسند که حجت الهی امام صادق (ع) رشحه ای از آن را اينجا بيان کرده.
10.05.202520:17
شيخ صدوق و اتهام های پوچ

مکرر نوشته ام و باز شايد پر بيراه نباشد که تذکری مجدد بدهم. از نوشته های تلگرامی و فيسبوکی در موضوعات علمی، دست کم آنچه متعلق به تاريخ و پژوهش های ادبی و متنی است، تا زمانی که نویسندگان اين نوشته ها جايگاه علمی شان را از طريق طی مدارج علمی و دانشگاهی و همزمان از طريق انتشار کتاب و يا مقاله /مقالاتی که با ارزيابی های آکادميک و پيش از نشر در مجلات معتبر سنجش گری شده باشد اثبات نکرده اند چيزی را قبول نکنيد. امروزه دستيابی به متون و تحقيقات آسان شده و با يک کليک در برنامه های جستجو در متون (مانند نور و شامله) به سادگی می توان تعدادی متن و ارجاع را پيدا کرد و به هم دوخت و دوز کرد و در فضای مفت و مجانی مجازی منتشر کرد. تحلیل علمی چیز دیگری است و آن مستلزم تحقیق است؛ نه هر تحقيقی بلکه تحقيق دانشگاهی و با معیارهای علمی پذیرفته شده در مجامع به رسمیت شناخته شده.

مدتی است عده ای با پیدا کردن اختلافات در روایت متون میان آنچه شیخ صدوق در آثارش نقل کرده با آنچه در همان سنت/ سنت ها کلينی و يا ديگر محدثان نقل کرده اند و با ابراز مطالبی استحسانی نتیجه می گیرند شیخ صدوق در نقل روایات تصرف می کرده. این نتیجه گیری ها ناشی از بی اطلاعی و عدم شناخت سنت های روایت حدیث است. شیخ صدوق اگر بنا بود به دلیل تفاوت دیدگاه هایش با مضامین پاره ای نقل های حدیثی در متن روایات تصرف کند بسیاری از آنچه در التوحید و کمال الدین و برخی ديگر از آثارش و با مضامینی گاه متناقض نقل کرده را اساسا نقل نمی کرد. دقت در آثار شيخ صدوق نشان می دهد او ناقل روايات از سنت های متفاوت و با گرايش های فکری مختلف است. دليل شماری از تفاوت ها در برخی کلمات نقل ها بر خلاف تصوری که گاهی وجود داشته و دارد تصرف شيخ صدوق در متن روايات نيست بلکه اتفاقا التزام او به نقل دقیق روایات از سنت های فکری مختلف است.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
12.05.202504:56
نظر علامه مجلسی در بحار الأنوار درباره حديث: بيان : هذا الخبر مأخوذ من الكافي ، وفيه تغييرات عجيبة تورث سوء الظن بالصدوق وإنه إنما فعل ذلك ليوافق مذهب أهل العدل.

نظر متفاوت علامه مجلسی درباره حديث در مرآة العقول: مرفوع وهو في غاية الصعوبة والإشكال ، وتطبيقه على مذهب العدلية يحتاج إلى تكلفات كثيرة . والعجب أن الصدوق قدس سره رواه في التوحيد ناقلا عن الكليني بهذا السند بعينه هكذا... ولا أدري أن نسخته كانت هكذا أو غيّره ليوافق قواعد العدل ، ويشكل احتمال هذا الظن في مثله. وبالجملة على ما في الكتاب لعل حمله على التقية أو تحريف الرواة أولى ولنتكلم على الخبر ظاهرا وتأويلا ، ثم نكل علمه إلى من صدر عنه ونسب إليه صلوات الله عليه...هذا غاية ما يمكن من القول في تأويل هذا الخبر وإن كان ظاهره أن الله لما علم من قوم أنهم يطيعونه سهل عليهم الطاعة ، ولما علم من قوم المعصية إن وكلوا إلى اختيارهم جعلهم بحيث لم يمكن أن يتأتى منهم الطاعة ، والقول بظاهره لا يوافق العدل ، وللسالكين مسالك الحكماء والصوفية هيهنا تحقيقات طويلة الذيل ، دقيقة المسالك لم نذكرها لئلا تتعلق بقلوب نواقص العقول والأفكار والله يعلم حقائق الأسرار.
11.05.202522:08
نقد حديث شيعی در گفتاری از آقای احمد صنوبر و بحث شیخ صدوق

آقای دکتر احمد صنوبر اخيرا به مناسبت بحثی درباره صحيح بخاری و حديث اهل سنت در گفتگویی که در يوتيوب دستياب است نظراتی هم درباره حديث اماميه مطرح کرده اند که جای بحث و گفتگو دارد. از آنجا که رساله دکتری آقای احمد صنوبر درباره حديث اماميه است (من تاکنون توفيق مطالعه آن را نيافته ام. نمی دانم اصلا منتشر شده يا نه) و در يکی از دانشگاه های ترکيه تدريس می کنند يکی از دوستان از من درخواست کرد که مناسب است نقد ايشان نسبت به حديث شيعی و امامی مورد بحث و گفتگو قرار گيرد. حالا بنا شده در چند جلسه درسگفتار پاره ای توضيحات درباره تاریخ حديث شيعی ارائه دهم. اميدوارم برای محققينی مانند ايشان که در بيرون اين سنت به نقد و بررسی تاريخ حديث اماميه می پردازند مفيد باشد.

ايشان در جایی از همين گفتارشان ادعا می کنند که محدثين اماميه در متون احاديث به دليل تأثيرپذيری از عقايد و تحولات فکری شان تصرفاتی می کرده اند و متن احاديث را بر اساس باورهای کلامی و فقهی و تحول آنها به تدريج تغيير می داده اند. اينجا آقای احمد صنوبر استناد می کنند به سخنی از علامه مجلسی در بحار الأنوار درباره شيخ صدوق و اينکه ابن بابويه متن حديثی از کافی کلينی را به دليل اختلاف مضمونش با عقيده اهل عدل (يعنی معتزله) تغيير داده است. در فرسته بعدی توضيح خواهم داد که سخن علامه مجلسی درست نيست و داوری اش درباره ابن بابويه پايه ای ندارد. سببش هم عدم آشنایی تاریخی علامه مجلسی با فضای فکری مباحث اهل کلام در دوران شيخ صدوق در ری از يک سو و عدم توجه به دانش تاریخی نسخه های خطی بوده. علامه مجلسی دریافتی تاريخی از اين موضوعات نداشته و این امری طبیعی است. بینش نقادانه تاریخی امری است که محصول عصر جدید است، اما آقای احمد صنوبر که رساله دکتری اش درباره حديث اماميه است بايد درک و تخصص تاريخی را در نظر بگيرد. عبارت علامه مجلسی که آقای احمد صنوبر به آن استناد می کند از اين قرار است:

"هذا الخبر مأخوذ من الكافي، وفيه تغييرات عجيبة تورث سوء الظن بالصدوق وإنه إنما فعل ذلك ليوافق مذهب أهل العدل".

مجموعه فرسته بعدی را ببينيد👇👇

https://t.me/azbarresihayetarikhi
12.05.202507:03
7- بر اساس آنچه توضیح دادیم روشن است تحریر شیخ صدوق از این روایت به مراتب ادق از تحریر موجود در نسخه های کافی است. تحریر موجود در نسخه های کافی دچار مشکلات عدیده است و دچار ناهماهنگی هایی است که همان هم موجب این شده که تفسیر این روایت در طول تاریخ تفاسیر شیعی معرکه آرای مختلف باشد. در حالی که تحریر شیخ صدوق دچار این مشکل نیست و دقیقا همین چیزی را دارد بیان می کند که درباره اختلاف شیعه و امام صادق (ع) با معتزله و جبریه در موضوع فعل مخلوق و استطاعت گفتیم. در حالی که تحریر کتاب کافی ناهماهنگی داخلی دارد تحریر شیخ صدوق از روایت دقیقا با آنچه ما از عقاید معتزله در سده دوم و جبریان همان زمان می دانیم و با دیدگاه امام صادق (ع) که در تعبیر "لا جبر و لا تفويض بل أمر بين الأمرين" بارها بیان و تبیین شده هماهنگ است. تحرير کافی البته با مذهب عدلیه هماهنگ نیست اما تحرير شيخ صدوق هم با عقايد آنان هماهنگ نيست. بنابراين اگر بنا بود شيخ صدوق در روايت تصرف کند به نحوی تصرف می کرد که متن روايت کاملا با ديدگاه معتزله مطابق باشد. وانگهی معتزله بهشمی در دوره شيخ صدوق در ری (مانند قاضی عبد الجبار) آرای به مراتب پيچيده تری درباره طبیعت فعل آدمی داشتند و این امر ابدا دیگر در چارچوب بحث های ابتدایی استطاعت در سده دوم قمری نبود. اگر بنا بود شیخ صدوق رضایت معتزله دوران خود را از بابت عقیده شیعه در این موضوع جلب و تأمين کند باید در تحریر روایت بیش از اینها تصرف می کرد. از دیگر سو، تحریر کافی چنانکه گفتیم کاملا دیدگاه جبری را تأييد می کند و اگر چنین است دیگر عبارت "وَهُوَ مَعْنى « شَاءَ مَا شَاءَ » وَهُوَ سِرُّهُ" که گويا توضيحی از راوی بر روایت است معنا و محملی نداشت چرا که روایت جبری محض را پیشنهاد می دهد و اینکه گفته شود این معنا از نسبت فعل آدمی و فعل خداوند "سرّ" است معنای محصلی ندارد و ضرورتی نداشت.

بدین ترتیب اين داوری که شيخ صدوق در متن روايت به دليل موافق کردن مضمون آن با عقايد معتزله تصرف کرده بی وجه است و سخنی است به سبب نا آگاهی از تاريخ و عقايد و سنت نسخه های خطی در تمدن اسلامی.


https://t.me/azbarresihayetarikhi
12.05.202504:47
روايت کافی کلينی: عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ ، عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ ، عَنْ أَبِي بَصِيرٍ ، قَالَ :
كُنْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ جَالِساً وَقَدْ سَأَلَهُ سَائِلٌ ، فَقَالَ : جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ ، مِنْ أَيْنَ لَحِقَ الشَّقَاءُ أَهْلَ الْمَعْصِيَةِ حَتّى حَكَمَ اللَّهُ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ بِالْعَذَابِ عَلى عَمَلِهِمْ ؟ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: « أَيُّهَا السَّائِلُ ، حُكْمُ اللَّهِ - عَزَّ وَجَلَّ - لَايَقُومُ لَهُ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقِّهِ ، فَلَمَّا حَكَمَ بِذلِكَ ، وَهَبَ لِأَهْلِ مَحَبَّتِهِ الْقُوَّةَ عَلى مَعْرِفَتِهِ ، وَوَضَعَ عَنْهُمْ ثِقَلَ الْعَمَلِ بِحَقِيقَةِ مَا هُمْ أَهْلُهُ ، وَوَهَبَ لِأَهْلِ الْمَعْصِيَةِ الْقُوَّةَ عَلى مَعْصِيَتِهِمْ؛ لِسَبْقِ عِلْمِهِ فِيهِمْ ، وَمَنَعَهُمْ إِطَاقَةَ الْقَبُولِ مِنْهُ ، فَوَاقَعُوا مَا سَبَقَ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ ، وَلَمْ يَقْدِرُوا أَنْ يَأْتُوا حَالًا تُنْجِيهِمْ مِنْ عَذَابِهِ ؛ لِأَنَّ عِلْمَهُ أَوْلى بِحَقِيقَةِ التَّصْدِيقِ «وَهُوَ مَعْنى « شَاءَ مَا شَاءَ » وَهُوَ سِرُّهُ.


روايت شيخ صدوق در التوحيد به نقل از کلينی: - حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ الدَّقَّاقُ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ رَفَعَهُ عَنْ شُعَيْبٍ الْعَقَرْقُوفِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ : كُنْتُ بَيْنَ يَدَيْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع جَالِساً وَقَدْ سَأَلَهُ سَائِلٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مِنْ أَيْنَ لَحِقَ الشَّقَاءُ أَهْلَ الْمَعْصِيَةِ حَتَّى حَكَمَ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ بِالْعَذَابِ عَلَى عَمَلِهِمْ. فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَيُّهَا السَّائِلُ عَلِمَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ أَلَّا يَقُومَ أَحَدٌ مِنْ خَلْقِهِ بِحَقِّهِ فَلَمَّا عَلِمَ بِذَلِكَ وَهَبَ لِأَهْلِ مَحَبَّتِهِ الْقُوَّةَ عَلَى مَعْرِفَتِهِ وَوَضَعَ عَنْهُمْ ثِقْلَ الْعَمَلِ بِحَقِيقَةِ مَا هُمْ أَهْلُهُ وَوَهَبَ لِأَهْلِ الْمَعْصِيَةِ الْقُوَّةَ عَلَى مَعْصِيَتِهِمْ لِسَبْقِ عِلْمِهِ فِيهِمْ - وَلَمْ يَمْنَعْهُمْ إِطَاقَةَ الْقَبُولِ مِنْهُ لِأَنَّ عِلْمَهُ أَوْلَى بِحَقِيقَةِ التَّصْدِيقِ فَوَافَقُوا مَا سَبَقَ لَهُمْ فِي عِلْمِهِ وَإِنْ قَدَرُوا أَنْ يَأْتُوا خلالا [ حَالًا ] تُنْجِيهِمْ عَنْ مَعْصِيَتِهِ وَهُوَ مَعْنَى شَاءَ مَا شَاءَ وَهُوَ سِرٌّه .
10.05.202503:25
🌀موزیک جدید ⁧ شادمهر عقیلی⁩ به نام خلیج فارس منتشر شد

‏▫️من وارث یک اتحاد هستم
‏من سرخم و سفیدم و سبزم

@mypersia24 | ایران من
13.05.202517:55
آيا شيخ صدوق بنابر مقتضای عقايدش در متن روايات تصرف می کرده؟


وَبِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا ، وَبِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا ، وَبِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَرِزْقَهَا ، وَبِكُمْ يَكْشِفُ اللَّهُ الْكَرْبَ ، وَبِكُمْ يُنَزِّلُ اللَّهُ الْغَيْثَ ، وَبِكُمْ تَسِيخُ الْأَرْضُ الَّتِي تَحْمِلُ أَبْدَانَكُمْ، وَتَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَنْ مَرَاسِيهَا. إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ ، وَتَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَالصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ.

از مواردی که در يکی از بحث های ارزشمند خارج فقه مطرح شده يک سطری است که در روايت حسين بن ثوير بن ابی فاختة در کتاب من لا يحضره الفقيه و در مقايسه با همان روايت که در کافی و کامل الزيارات و تهذيب شيخ هم نقل شده حذف شده. این مورد ربطی به گرايش های اعتقادی شيخ صدوق و تلاشی از ناحيه او برای حذف آنچه با عقيده اش سازگار نبوده ندارد. کتاب من لا يحضره الفقيه تاکنون به شيوه انتقادی و بر اساس نسخه های کهن تصحيح نشده و همه نسخه ها و سنت های روایی آن تاکنون شناسایی نشده. بنابراين احتياط اقتضا می کند تا قبل از بررسی همه جانبه همه نسخه های موجود در اين زمينه داوری نکنيم. وانگهی اين احتمال وجود دارد که اين عبارت در نسخه مادر نسخه های موجود هر چقدر هم کهنه بوده حذف شده و يا در حاشيه به عنوان تصحيح اضافه شده بوده اما در نسخه های بعدی آن حاشيه مورد غفلت قرار گرفته. کسانی که با نسخه های خطی و تصحيح متون سر و کار دارند صدها مورد نمونه اين را در تحقيقات خود شخصا ديده اند.

از ديگر سو عبارت حذف شده که در بالا ما آن تکه را با تأکيد نقل کرده ايم هيچ چيز غير مألوف و غير معهودی در روايات آثار شيخ صدوق ندارد و ابن بابويه روایاتی به مراتب با مضامين خاص تر شيعی را نقل کرده و اين در برابر آنها غلو محسوب نمی شود. روشن است تعبير "وَتَسْتَقِرُّ جِبَالُهَا عَنْ مَرَاسِيهَا " غاليانه تر از تعبير "وَبِكُمْ تُنْبِتُ الْأَرْضُ أَشْجَارَهَا ، وَبِكُمْ تُخْرِجُ الْأَشْجَارُ أَثْمَارَهَا ، وَبِكُمْ تُنْزِلُ السَّمَاءُ قَطْرَهَا وَرِزْقَهَا " نيست.

تعبير "إِرَادَةُ الرَّبِّ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ ، وَتَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ وَالصَّادِرُ عَمَّا فَصَلَ مِنْ أَحْكَامِ الْعِبَادِ" هم هيچ گونه مضمون خارج از عرف خط اعتدالی تشيع ندارد. اين عبارت اشاره ای است به جایگاه ائمه (ع) در تبیین اراده الهی در احکام شریعت و حجیت قول آنان در بيان اراده و حکم الهی.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
12.05.202522:51
داوری بی پایه حاجی نوری درباره شيخ صدوق و تصرفات او در احاديث

حاجی نوری در مستدرک الوسائل (11/ 169 تا 170) در زمينه شيخ صدوق يکجا يک داوری دارد که نه تنها نادرست است بلکه نشان می دهد تا چه اندازه برای گردآوری هر نقل بی پايه ای در جهت ادعای بی اساس و پوچ تحريف قرآن اصرار می ورزيده. عبارت او از اين قرار است:

"هذا ويظهر من بعض المواضع أن الصدوق رحمه الله كان يختصر الخبر الطويل ، ويسقط منه ما أدى نظره إلى اسقاطه ، فروى في التوحيد عن أحمد بن الحسن القطان ، عن أحمد بن يحيى ، عن بكر بن عبد الله بن حبيب قال : حدثنا أحمد بن يعقوب بن مطر قال : حدثنا محمد بن الحسن بن عبد العزيز الاحدث الجنديسابوري قال : وجدت في كتاب أبي بخطه : حدثنا طلحة بن يزيد ، عن عبد الله بن عبيد ، عن أبي معمر السعداني : ان رجلا أتى أمير المؤمنين ( عليه السلام ) ، وساق خبرا طويلا ، وكان الرجل من الزنادقة وجمع آيا من القرآن زعمها متناقضة ، وعرضها عليه ( عليه السلام ) ، فأزال الشبهة عنه . وهذا الخبر رواه الشيخ أحمد بن أبي طالب الطبرسي في الاحتجاج عنه ( عليه السلام ) ، بزيادات كثيرة أسقطها الصدوق في التوحيد ، والشاهد على أنه الذي أسقطها عنه ، ان الساقط هو المواضع التي صرح ( عليه السلام ) بوقوع النقص والتغيير في القرآن المجيد ، وهي تسعة مواضع ، ولما لم يكن النقص والتغير من مذهبه القى منه ما يخالف رأيه. "


روایت مورد اشاره متنی است منسوب به حضرت امير (ع) که شیخ صدوق در التوحید (ص 254 به بعد) نقل کرده و البته حدیثی است که سند مورد اعتمادی ندارد و معلوم است از ساخته های دوره های بعدی است. اتفاقا عياشی (1/ 357) هم تحريری بسيار مختصرتر از آن را در تفسير نقل کرده. نقل عياشی البته بسیار مختصرتر از نقل شيخ صدوق است. بعدها طبرسی در الاحتجاج (1/ 315 تا 339) بدون نقل سند و بی ذکر منبع متن بسیار مفصلی را به عنوان احتجاج حضرت با يک زنديق نقل می کند که از هر دو تحریر شیخ صدوق و عیاشی به مراتب مفصل تر است و جالب اینکه بخش هایی از متن آشکارا معلوم است توضیحات یک نویسنده متقدمی است که این روایت را همراه با توضیحات و اضافاتی نقل کرده و شاید کل آنچه طبرسی اينجا به عنوان احتجاج نقل می کند در حقيقت کل متنی باشد که طبرسی از آن نويسنده متقدم در دست داشته و به گمان اینکه کل آن روایت احتجاج منسوب به حضرت است آن را در کتاب الاحتجاج نقل می کند. با اندک تأملی حاجی نوری طَبَرسی (و سلف او طَبَرسی صاحب کتاب الاحتجاج) می توانستند متوجه شوند که متن روایت شده صرفا روایت حدیث نیست بلکه همراه است با اضافات نویسنده ای متقدم که در لا به لای روایت منسوب به حضرت توضیحات خود را افزوده. طبرسی البته اشاره ای به منبع و سند خود نمی کند اما شاید منبع روایت/ متنی که نقل می کند ربطی به تحریر و روایت شیخ صدوق نداشته. حاجی نوری بدون توجه به این دو نکته یعنی اینکه اولا طبرسی و شیخ صدوق ممکن است از دو منبع متفاوت نقل کرده و تحریرهایشان از روایت به این دلیل متفاوت است و دوم بی توجه به اینکه اساسا متن طبرسی صرفا روایت نیست و اتفاقا آنجاهایی که سخن از تحریف قرآن می رود مربوط به توضیحات و اضافات آن منبع واسطه است شیخ صدوق را متهم به تصرف در نقل روایات می کند. شگفتا و شگفتا.

https://t.me/azbarresihayetarikhi
05.05.202521:42
شش گفتار درباره تاریخ مختصر انديشه و مذهب زيدیه (اگر می خواهيد با تاريخ مختصر زيديه آشنا شويد شايد شنيدن اين درسگفتارها بد نباشد)

https://t.me/DGoftarha/417
https://t.me/DGoftarha/419
https://t.me/DGoftarha/425
https://t.me/DGoftarha/431
https://t.me/DGoftarha/432
https://t.me/DGoftarha/434


https://t.me/azbarresihayetarikhi
已删除09.05.202516:11
09.05.202501:53
"خلیج فارس در نقشه های تاریخی"
بخش مرکز اسناد و کتابخانه
مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی
(مرکز پژوهشهای ایرانی و اسلامی)
@CGIE_channel
15.05.202520:30
نظريه پردازی دينی و فلسفی و فرهنگی مديران دولتی

برای من هيچ چيز عجيب تر و در عين حال مضحک تر از اين نيست که مديرانی دولتی که در سرتاسر عمر به هيچ نحو، نه در تحصيلات و نه در رشته کاريشان، صلاحيت خود را در موضوعات فرهنگی و دينی و فلسفی و تاريخی نشان نداده اند (و بل مديريتی) و هيچ گواهی بر صلاحيتشان جز ادعاهای پوچ وجود ندارد بعد از چهل سال که در ساختار دولتی و مديريت هایی مانند مدير کلی و معاون وزير و وزارت و غيره بوده اند به يکباره بعد از کنار رفتن و / یا کنار گذاشته شدن از قدرت فیلشان به اصطلاح یاد هندوستان می کند و با ولعی توصيف ناشدنی در قامت نظريه پرداز و متفکر فلسفی و فرهنگی و ايرانشهری و البته با رانت شهرت و ارتباط با رسانه ها و کانال های تلگرامی، خود و افکار و نظریات مشعشع شان را می خواهند از طريقی ديگر بر مردم و جامعه تحميل کنند. آقا، دست کم اين يک محدوده را برای اهلش وا گذاريد. ديواری کوتاه تر از ديوار اهالی فرهنگ و ادب و علم گير نياورده ايد؟ مدتی استراحت کنيد. باور کنيد برای سلامتی روان خودتان و آسايش مردم بهتر است...

https://t.me/azbarresihayetarikhi
نامه مرحوم علامه طباطبایی به استاد ایرج افشار.

#سید_محمدحسین_طباطبایی
#ایرج_افشار

@varesoon
@varesoon_asnad
登录以解锁更多功能。