پستچیِ کلماتِ آبی؛
ادبیات فارسی می‌خونم،ایتالیایی رو دارم آروم آروم یاد می‌گیرم،عاشق کتاب‌ها و نامه‌ها هستم و می‌نویسم.
- @postchiinjast_bot 📮
- @postchiinjast_bot 📮
登录以解锁更多功能。
"پستچیِ کلماتِ آبی؛" 群组最新帖子
22.02.202517:28
ولاگ‌ها و عکس‌های اینجارو عمیقا دوست دارم و حس خوبی دارن.❤️
22.02.202514:37
حالا می‌فهمم که درد بیگانگی چه درد بزرگی است. چه کسی می‌تواند حالا باور کند که در قلب من هیچ چیز وجود ندارد.
فروغ فرخزاد در نامه‌ای به پرویز شاپور.
فروغ فرخزاد در نامه‌ای به پرویز شاپور.
21.02.202507:52
Un giorno bello.
20.02.202522:27
یک مدت تحت تاثیر رسانه و دوستان من هم آخر هر ماه تمام ماهم را در ۴ یا ۶ عکس(گاهی ۲ یا ۸ عکس،بستگی به حال و هوایم در آن ماه داشت) کنار هم می‌گذاشتم و استوری می‌کردم توی اینستاگرام که تقریبا ادایی ترین مکان ممکن است و منتظر واکنش‌ها می‌ماندم.
اما هرچه که گذشت دیدم این کارها به من نیامده.
من بنده‌ی کلمات بودم و هستم.تمام زندگی‌ام در واژگان غرق است و خودم هم.بهترین روش برای شناساندن خودم به دیگران یا مرور روز و ماه و سالم این است که بنویسمش.
این‌طور هم آرامش بهتری دارم.
مثلا الان بهمن را نمی‌توانم حتی در ۱۰ عکس ثابت کنم.اصلا که چه بشود؟! تا وقتی می‌شود نوشت! از رنج باورِ اتمام شدن دانشگاه،از لذت سفر با خان‌دایی،از خواندن دو کتاب خوب،از تحقیق درباره‌ی زندگی یک نویسنده درست حسابی انگلیسی!
این‌هارا با کدام عکس می‌توان نشان داد یا حق مطلبشان را ادا کرد؟
شاید هم اگر یک روز یک سری عکس کنار هم گذاشتم صرفا برای تامین ادایِ اینستاگرامی و همسو شدن با دوستانِ بسیار ادایی‌م بود وگرنه من کجا و عکس کجا تا وقتی دریای واژگان صدایم می‌زنند!
اما هرچه که گذشت دیدم این کارها به من نیامده.
من بنده‌ی کلمات بودم و هستم.تمام زندگی‌ام در واژگان غرق است و خودم هم.بهترین روش برای شناساندن خودم به دیگران یا مرور روز و ماه و سالم این است که بنویسمش.
این‌طور هم آرامش بهتری دارم.
مثلا الان بهمن را نمی‌توانم حتی در ۱۰ عکس ثابت کنم.اصلا که چه بشود؟! تا وقتی می‌شود نوشت! از رنج باورِ اتمام شدن دانشگاه،از لذت سفر با خان‌دایی،از خواندن دو کتاب خوب،از تحقیق درباره‌ی زندگی یک نویسنده درست حسابی انگلیسی!
این‌هارا با کدام عکس می‌توان نشان داد یا حق مطلبشان را ادا کرد؟
شاید هم اگر یک روز یک سری عکس کنار هم گذاشتم صرفا برای تامین ادایِ اینستاگرامی و همسو شدن با دوستانِ بسیار ادایی‌م بود وگرنه من کجا و عکس کجا تا وقتی دریای واژگان صدایم می‌زنند!
یک یادداشت ساده،هانیه.
19.02.202520:33
گمان نمی‌کردم دلتنگ شوم اما شدم،گمان نمی‌کردم با آن صدا یاد تو بیوفتم اما افتادم،اما پس از تمام این‌ها
هیچ نشد.
دلم غمگین نشد
و هیچ لحظه‌ای مغزم به سرم
فرمان چرخش نداد تا بازگردم
و ببینم
میان آن درخت‌های پشت سرم
تو هم حضور داری یا نه.
هیچ نشد.
دلم غمگین نشد
و هیچ لحظه‌ای مغزم به سرم
فرمان چرخش نداد تا بازگردم
و ببینم
میان آن درخت‌های پشت سرم
تو هم حضور داری یا نه.
نامه‌ی قلب غمگین به چشم‌های نگران،هانیه.
19.02.202512:34
یک داستانِ تازه از یک نویسنده‌ی متفاوت؛
در این قسمت از رادیو آبی به نویسنده‌ای گذرمون خورد که تمام زندگی‌ش مرموز و جالب بود حتی اسمش!✨
نظراتتون رو درباره‌ی این قسمت میشنوم؛
- @letterswithoutword 🫗
در این قسمت از رادیو آبی به نویسنده‌ای گذرمون خورد که تمام زندگی‌ش مرموز و جالب بود حتی اسمش!✨
نظراتتون رو درباره‌ی این قسمت میشنوم؛
- @letterswithoutword 🫗
19.02.202512:11
من که حالم پیداست
تو چه حالی داری؟
تو چه حالی داری؟
19.02.202512:09
بلاخره توجه‌ها کم شد و تونستم با خیال راحت و در سکوت گوشش کنم و تماشاش کنم؛
17.02.202519:11
آه دلم گرفته، گرفته... گرفته،
من در اینجا خیلی تنها مانده ام!
فری عزیزم! کارتت رسید آن را چند بار خواندم و پکر شدم تو وقتی از آدم دور هستی آدم را دوست داری و وقتی نزدیک آدمی بر عکس آن رفتار می کنی... با وجود این ترا و دیوانگی هایت را خیلی دوست دارم. تو مثل خود من هستی.
من در اینجا خیلی تنها مانده ام!
فری عزیزم! کارتت رسید آن را چند بار خواندم و پکر شدم تو وقتی از آدم دور هستی آدم را دوست داری و وقتی نزدیک آدمی بر عکس آن رفتار می کنی... با وجود این ترا و دیوانگی هایت را خیلی دوست دارم. تو مثل خود من هستی.
نامه‌ای از فروغ به فریدون؛
17.02.202519:09
فروغ
مثل اسمش روشناییِ جانم؛
مثل اسمش روشناییِ جانم؛
17.02.202517:10
ما می‌گیم که از شدت دوری و دلتنگی نمی‌دونم چی بگم اما سعدی بیش از ۷۰۰ سال پیش گفته که:
آن دوست که عهد دوستداری بشکست
می رفت و منش گرفته دامن در دست
می گفت دگرباره در خوابم بینی
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست
17.02.202507:17
شیراز این بار خیلی خوب بود؛در اماکن تاریخی با خیال راحت قدیم می‌زدم و به تاریخ فکر می‌کردم،چای می‌خوردم و با دایی صحبت می‌کردم و وقتی که صحبت به درازا می‌کشید من هم خیالم پرواز می‌کرد،روحم را همراهی نمی‌کرد و ۳ جز مجزا بودم،اما هیچ ایرادی در هیچ‌کدام‌یک از این‌ها نبود،شیراز و سفر ارزش همه چیز را داشت.
تماما گوش شدن،تماما چشم شدن و در سفر و جریانِ زندگی بودن؛
تماما گوش شدن،تماما چشم شدن و در سفر و جریانِ زندگی بودن؛
یک یادداشت‌نامه‌ایِ کوچک از من برای تو،هانیه.
17.02.202507:13
ارگِ کریم‌خان زند؛
16.02.202510:20
روشی که تلما فیلم‌هارو معرفی می‌کنه باعث می‌شه بخوام همه‌رو ببینم!😭
