Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
ׄ🦢 avatar
ׄ🦢
ׄ🦢 avatar
ׄ🦢
09.03.202515:13
09.03.202514:51
09.03.202514:40
09.03.202514:03
09.03.202513:54
‌‌‌‌ㅤ‌ (  🦢 :: t.me/e0tyo ) ⠀ ⠀

امی دختری است که در سکوت، دنیا را عمیق‌تر از دیگران درک می‌کند. او متفکر است، همیشه درگیر هزاران ایده و احساس که در ذهنش پیچ و تاب می‌خورند. کمتر پیش می‌آید که چیزی را سرسری بگیرد؛ هر نگاه، هر کلمه و هر لحظه برایش معنایی پنهان دارد که دیگران شاید از کنار آن بی‌تفاوت عبور کنند. او درون‌گرا است، کسی که ترجیح می‌دهد بیشتر بشنود تا اینکه حرف بزند. در جمع‌ها حضور دارد، اما اغلب در گوشه‌ای آرام، غرق در فکرهای خودش. وقتی دیگران مشغول گفت‌وگوهای معمولی‌اند، ذهن امی درگیر یک شعر قدیمی، یک جمله‌ی تأثیرگذار از کتابی که خوانده، یا حتی رنگ غروب آسمان است که هر روز ظاهراً یکسان، اما در واقع همیشه متفاوت است.
هنر برای او فقط یک علاقه نیست، بلکه راهی برای بیان چیزهایی است که در قالب واژه‌ها نمی‌گنجند. گاهی با نقاشی، گاهی با موسیقی، گاهی هم در میان سطرهای دفترچه‌ی یادداشتش، احساساتش را ثبت می‌کند. او با جزییات زندگی می‌کند، با رنگ‌های محو شده روی بوم، با صدای بارانی که آرام روی پنجره می‌نشیند، با شعرهایی که انگار مستقیماً از قلبش بیرون آمده‌اند.روحش حساس است، آن‌قدر که گاهی یک جمله‌ی ساده، یک نگاه، یا حتی آهنگی که ناگهان در پس‌زمینه‌ی یک روز عادی پخش می‌شود، می‌تواند عمیقاً او را تحت تأثیر قرار دهد. او از آن آدم‌هایی است که می‌تواند به یک عکس قدیمی خیره شود و در دنیای آن غرق شود، یا ساعت‌ها درباره‌ی یک خاطره‌ی کوچک فکر کند، انگار که تمام معنای زندگی‌اش در همان لحظه نهفته باشد.این اندوه لطیفی که همیشه در وجودش موج می‌زند، برایش یک ضعف نیست، بلکه چیزی است که به او عمق می‌دهد. او می‌داند که زیبایی در کنار غم معنا پیدا می‌کند، که گاهی دلتنگی هم بخشی از زندگی است. امی کسی است که در میان شلوغی دنیا، راه خودش را می‌رود—آرام، بی‌صدا، اما پر از احساس.
07.03.202504:48
09.03.202515:13
09.03.202514:49
‌‌‌‌ㅤ‌ ‌ (  ℹ️ :: t.me/neartothewildheartoflife ) ⠀ ⠀

‌لِی‌سی دنیای خود را در رنگ قهوه‌ای می‌سازد، رنگی که همیشه او را به یاد گرمای خانه و لحظات آرام می‌اندازد. مثل فنجانی قهوه داغ که در یک صبح سرد پاییزی در دست می‌گیرد، او همیشه در جستجوی آن لحظات آرامش‌بخش و دلپذیر است. کتاب‌ها برای او دروازه‌هایی به دنیای دیگر هستند، جایی که هر داستان می‌تواند افق‌های جدیدی را برایش بگشاید. وقتی در میان صفحات غرق می‌شود، تمام جهان اطرافش محو می‌شود و فقط او و کلمات وجود دارند.
اما در عین حال، زندگی لِی‌سی پر از هرج و مرج است. او مثل طوفانی در دل شب، هر روز با آشفتگی‌ها و دوندگی‌هایش دست و پنجه نرم می‌کند. شاید دنیای او همیشه مرتب و منظم نباشد، اما همین آشفتگی‌ها هستند که رنگ و هیجان به زندگی‌اش می‌دهند. هرج و مرج برای او فرصتی است برای رشد، برای پیدا کردن زیبایی در کوچک‌ترین لحظات و برای لذت بردن از مسیرهای ناهموار زندگی.در این میان، لِی‌سی در میانه‌ی قهوه‌های تلخ، کتاب‌های خوانده‌شده و هرج و مرج روزمره‌اش، همیشه می‌داند که در جستجوی معنا، هیچ چیزی به اندازه‌ی این لحظات درهم‌تنیده و بی‌نظم نیست که ارزشمند باشد.
09.03.202514:10
09.03.202514:03
‌‌‌‌ㅤ‌ (  🎧 :: t.me/GoldWinge ) ⠀ ⠀

بهناز دختری است که حضورش مانند نسیمی ملایم، آرام اما تأثیرگذار است. او از آن آدم‌هایی است که با نگاهش، با طرز حرف زدنش، و حتی با سکوتش، حس آرامش را به اطراف منتقل می‌کند. انگار که همیشه تکه‌ای از آرامش فصل بهار را با خودش دارد—لطیف، زنده و پر از حس زندگی.بهار برای او تنها یک تغییر فصل نیست، بلکه الهام است، لحظه‌ای که همه‌چیز از نو شروع می‌شود. بوی شکوفه‌ها، صدای باران‌های ریز بهاری، و آفتاب لطیفی که روی برگ‌ها می‌نشیند، همه برای او یادآور چیزهایی است که دوست دارد—حس تازگی، امید، و داستان‌های ناگفته‌ای که در دل طبیعت پنهان‌اند.
اما شاید چیزی که او را از بقیه متمایز می‌کند، عشقش به نوشتن باشد. برای بهناز، کلمات فقط وسیله‌ای برای ارتباط نیستند، بلکه دنیایی‌اند که می‌تواند در آن خودش باشد. او با هر جمله‌ای که می‌نویسد، تکه‌ای از احساساتش را در دنیا جا می‌گذارد—گاهی یک خاطره‌ی شیرین، گاهی یک فکر عمیق، و گاهی هم رؤیاهایی که هنوز در دلش زنده‌اند.نوشتن برایش مثل نفس کشیدن است، مثل همان هوای تازه‌ی بهاری که پنجره را باز می‌کنی و حس می‌کنی زنده‌ای. در کلمات، خودش را پیدا می‌کند، غم‌هایش را آرام می‌کند و شادی‌هایش را جاودانه می‌سازد. شاید به همین دلیل است که هر وقت قلم در دست می‌گیرد، انگار که تمام جهان برای لحظه‌ای متوقف می‌شود، و فقط او می‌ماند و داستانی که هنوز نوشته نشده است.
09.03.202513:50
25.02.202516:25
09.03.202515:09
‌‌‌ㅤ(  🧚🏼‍♀ :: t.me/angell3core ) ⠀ ⠀

وانیل دختری است که رنگ صورتی همیشه در زندگی‌اش جاری است. او با دل‌باختگی و شوقی کودکانه به دنیا نگاه می‌کند، دنیای پر از زیبایی‌های کوچک و رنگارنگ. همیشه در حال کشف چیزهای جدید است، مثل یک دخترانه که دنیا را از زاویه‌ای متفاوت می‌بیند، با نگاهی پر از شور و لطافت.او عاشق گربه‌هاست؛ گربه‌هایی که در کنار او همیشه با شیطنت‌های خود، لحظات شادی و دل‌انگیز می‌آفرینند. دستانش همیشه آماده‌ی نوازش گربه‌های ناز است، همان‌طور که در دلش برای بچه‌ها یک دنیای گرم و پر از محبت دارد.
وانیل به کودکان علاقه زیادی دارد، گویی در کنار آن‌ها همه چیز ساده و بی‌پیرایه است. وقتی کنار بچه‌ها می‌نشیند، دنیا برایش رنگی‌تر و شادتر می‌شود. این عشق به گربه‌ها و بچه‌ها در دل او می‌رقصد، همچون یک آهنگ شاد و دخترانه که همیشه در پس‌زمینه‌ی زندگی‌اش جاری است.
09.03.202514:42
09.03.202514:10
‌‌ㅤ ‌(  🦌 :: t.me/orchidpetl ) ⠀ ⠀

انی دختری است که با نغمه‌های موسیقی‌های قدیمی زندگی می‌کند، همان آهنگ‌هایی که بوی خاطره می‌دهند، که در شب‌های آرام، مثل زمزمه‌ای دور در ذهنش می‌پیچند. وقتی این موسیقی‌ها پخش می‌شوند، انگار که پنجره‌ای رو به گذشته باز شده، رو به روزهایی که شاید خودش هیچ‌وقت ندیده، اما در قلبش احساسشان می‌کند. او بارها و بارها نامه‌هایی را خوانده که هیچ‌وقت ارسال نشده‌اند، نامه‌هایی که در میان واژه‌هایشان، عشق و دلتنگی نفس می‌کشد.وقتی بهار از راه می‌رسد، انی جان دوباره می‌گیرد. شکوفه‌هایی که روی شاخه‌ها می‌نشینند، نور آفتابی که از لابه‌لای پرده‌های نازک اتاقش عبور می‌کند، و بوی زمین باران‌خورده، همه برایش شبیه شعرهایی هستند که در سکوت خوانده می‌شوند. گاهی کنار پنجره، دستش را زیر چانه‌اش می‌گذارد و به فکر فرو می‌رود، درست مثل آن لحظه‌ای که فروغ فرخزاد در شعرش می‌نویسد:
" من از نهایت شب حرف می‌زنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف می‌زنم
اگر به خانه‌ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه‌ی خوشبخت بنگرم. "
شعرهای فروغ برای انی چیزی فراتر از واژه‌ها هستند؛ آن‌ها حس زنی را در خود دارند که در دل تاریکی، به دنبال روزنه‌ای از نور می‌گردد، زنی که حتی در ناامیدی، صدای زندگی را می‌شنود.
روی میزش همیشه یک گلدان کوچک هست، که در آن یک شاخه ارکیده آرام گرفته—گل ظریفی که با تمام لطافتش، مقاوم و سرسخت است. شاید به همین دلیل، انی همیشه خودش را در این گل می‌بیند، دختری آرام اما پر از زندگی، لطیف اما شکست‌ناپذیر. او در میان شعر و موسیقی، در میان روزهای بارانی و شب‌های پر از فکر، در میان نامه‌هایی که هیچ‌وقت فرستاده نشدند و پنجره‌هایی که به خیابان‌های خاموش باز می‌شوند، خودش را پیدا می‌کند.انی کسی است که می‌داند بهار همیشه بازمی‌گردد، حتی اگر زمستان طولانی باشد.
09.03.202514:02
07.03.202504:53
09.03.202515:09
09.03.202514:40
‌ ‌‌‌ ‌ㅤ ‌(  💌 :: t.me/o00lw ) ⠀ ⠀

روژان مثل یک عروسک زیبا است، اما نه از آن‌هایی که فقط برای تماشا در قفسه‌ای شیشه‌ای گذاشته می‌شوند، بلکه از آن عروسک‌هایی که همیشه عزیزند، همیشه همراه‌اند، همیشه گرمای دستان کسی را حس می‌کنند. او شبیه همان عروسکی است که کودکی‌ها را با آدم قسمت می‌کند، که رازهای شبانه را می‌شنود و با چشمانی همیشه مهربان، به دنیا نگاه می‌کند.
پوستی لطیف مثل رزهای سپید و قرمز دارد؛ گاهی به لطافت رز سفید، آرام و تسلی‌بخش، و گاهی مثل رز قرمز، پر از شور و احساس. درخشش چشمانش، آدم را یاد دکمه‌های براق چشمان یک عروسک قدیمی می‌اندازد، چشمانی که با هر نگاه، هزار قصه‌ی ناگفته در دل خود دارند.رژان فقط زیبا نیست، بلکه خوش‌قلب و مهربان است، همان‌طور که یک عروسک محبوب، همیشه مایه‌ی آرامش است. او از آن آدم‌هایی است که حضورشان، مثل یک عروسک پارچه‌ای نرم، حس امنیت و گرما می‌دهد. وقتی کنارش هستی، انگار دوباره کودک می‌شوی، انگار دنیا ساده‌تر و مهربان‌تر می‌شود.
لبخندش مثل روبان‌های ظریفی است که روی موهای یک عروسک بسته شده‌اند، شیرین و لطیف. اما رژان فقط یک عروسک ظریف و زیبا نیست، او رویاهای بزرگی در سر دارد، قصه‌هایی که هنوز نوشته نشده‌اند، و عشقی که در کوچک‌ترین رفتارهایش جریان دارد. عروسکی که روح دارد، قلبی که برای دیگران می‌تپد، و دختری که زیبایی‌اش نه فقط در ظاهر، که در عمق نگاه و مهربانی‌اش نهفته است. ارزش روژان برای من در حضور ساده و آرامش‌بخش اوست. او کسی است که با بودنش، دلگرمی می‌دهد و زندگی را زیباتر می‌کند. وقتی کنار من است، حس می‌کنم هیچ چیزی نمی‌تواند مرا از پا درآورد. روژان نه تنها با کلمات، بلکه با رفتار و نگاهش، احساس امنیت و راحتی به من می‌دهد. ارزش واقعی او در آن لحظات کوچک و صادقانه است که همیشه در خاطر می‌ماند.

09.03.202514:09
09.03.202513:55
07.03.202504:50
‌ ‌‌ㅤ(  🗞 :: t.me/cygngblanc ) ⠀ ⠀

بلا، نامی که در خود لطافتی نهفته دارد، گویی از دل قصه‌ای قدیمی برخاسته است. او دختری با روحی ظریف، چنان که گویی با هر نگاه، جهان را با چشم‌هایی پر از احساس لمس می‌کند. انگشتانش وقتی روی سطح کتابی قدیمی می‌لغزند، حسِ نرمیِ برگ‌های پاییزی را تداعی می‌کنند—آرام، سبک و پر از خاطره.معصومیت او چیزی فراتر از یک ویژگی ساده است؛ در چشمانش آشکار است، در طرز لبخند زدنش، در راه رفتنش میان برگ‌های خیس از باران. اما این معصومیت نه از ناآگاهی، بلکه از درکی عمیق از جهان می‌آید. او می‌داند که دنیا همیشه مهربان نیست، اما همچنان زیبایی را در کوچک‌ترین چیزها می‌یابد—در نوری که از لابه‌لای پرده می‌تابد، در نوای آرام باران بر سقف، در لطافت نسیمی که موهایش را به بازی می‌گیرد.برای بلا، تنهایی نه یک خلأ، بلکه آرامشی عمیق است. او تنهایی را همان‌گونه می‌شناسد که یک شاعر، الهام را؛ چیزی که در آن می‌توان سکوت را شنید، فکرها را مرتب کرد، و روح را در آغوش کشید. شب‌هایی که ماه کامل است، در کنار پنجره می‌نشیند، فنجانی چای در دست دارد و افکارش چون امواج دریا، آرام و پیوسته در ذهنش جریان می‌یابند.
او همچون بیدی است که با هر باد خم می‌شود، اما هرگز نمی‌شکند. انعطاف دارد، اما ضعف نه. لطافت دارد، اما ناپایداری نه. در وجود او تعادلی از احساس و درایت است، از رویا و واقعیت. و شاید این همان چیزی است که او را خاص می‌کند—اینکه می‌تواند در سکوت بدرخشد، در لطافت قوی باشد، و در تنهایی، خود را بیابد.
显示 1 - 22 22
登录以解锁更多功能。