به مناسبت 12 فروردین
======
«مردم» به عنوان فاعل و نیروی اثرگذار سیاسی، یک جوانه بود. در انقلاب سال 1357 شکوفه کرد. جمهوری اسلامی چهل و چند سال است با این شکوفه دست به گریبان است: گاهی با آن همنواست، گاهی فریباش میدهد، گاهی سرکوبش میکند گاه ناتوان و مستاصل از مقابل آن عقب مینشیند.
آن شکوفه امروز به گل تبدیل شده است. هر طرح اندازی سیاسی بدون توجه به «مردم» محکوم به شکست است.
«مردم» در ادبیات سیاسی مدرن یک منظومه همگن در درون ساختارهای حقوقی نیست، بلکه نیرویی است خلاق و متکثر که با مداخله خود، نظم مستقر را دستخوش گسست و بازآفرینی مدام میکند.
انقلاب مشروطه در شعار و گفتار دمکراتیک بود. در عمل حاصل قلیلی از نخبگان شهری، مرجعیتهای دینی و نیروهای خارجی بود. آن روز «مردم» هنوز یک مفهوم ترجمهای در زبان سیاسی بود. اگرچه انقلاب مشروطه بود که بذر ظهور پدیده «مردم» را در خاک این سرزمین کاشت.
توسعه صنعتی، اقتصادی، شهری، و بسط و گسترش دانشگاهها در دوران پهلوی«مردم» را به نهالی کوچک تبدیل کرد و به تدریج جوانههایی در آن پدیدار شد. اما «مردم» در آن دوران شکوفه نکرد. نه شخص محمد رضا پهلوی ظرفیت پذیرش آن را داشت، نه شرایط آن دوران مقتضی شکفتن جوانه مردم بود. تصلب ساختار سیاسی آن دوران نمیتوانست با پدیده «مردم» سازگار شود. سرانجام هم قربانی انقلابی شد که «مردم» در آن شکفته شدند.
«شکفتن مردم» در وهله نخست نیازمند یک میانجی بود. تنها میانجی قابل تصور دین بود. به میانجی نیروی دین، «مردم» در انقلاب سال 57 به یک نیروی سیاسی اثرگذار تبدیل شد. آنها امروز لزوماً به آن میانجی وفادار نیستند. یک نیروی سیاسی قدرتمندند بیآنکه لزوماً دین در این قدرتنمایی ایفای نقش مرکزی کند.
آنها که امروز در نقد جمهوری اسلامی به اصل و بنیاد انقلاب سال 57 حمله میکنند، فراموش کردهاند خود حاصل پدیدهای هستند که در انقلاب شکفت. پیش از انقلاب فاعلیت سیاسی مردم، چیزی شبیه به عربستان و اردن و سوریه و کویت و عمان امروز بود. هنوز هم که هنوز است بذر فاعلیت سیاسی مردم در بسیاری از این دست کشورها کاشته نشده است.
آرمان کسانی که در نقد جمهوری اسلامی رویای نظام پهلوی را در سر میپرورند، به یک آرمان سیاسی بدون نقش اثرگذار مردم میاندیشند. این آرمان از همین امروز مرده به دنیا آمده است. اگر نیروی اثرگذار مردم، سازماندهی نظام جمهوری اسلامی را با بحران مواجه کرده، صورت خیالین احیای نظام پهلوی دو صد چندان دست به گریبان بحران است.
هنگامی که از فاعلیت سیاسی مردم سخن میگوئیم، به قدرت گرفتن قاعده هرم اجتماع سیاسی در مقابل راس آن نظر داریم. قاعده به خلاف راس، حاوی یک رنگ و رای نیست. «مردم» یک نام برای میدان کثیری از نیروهای فعال و ناسازوار است. هنگامی که قاعده قدرتمند میشود، دیگر به هیچ اراده فردی تمکین نمیکند. دیگر چرخه باطل طرد یکی برای جانشینی دیگری به پایان رسیده است.
نظام جمهوری اسلامی حاصل همه پرسی سال 1358 است، اما نه آن نظام نه هر نظام دیگری، نماینده ابدی و ازلی مردم نیست. مردم به خلاف ساختار و نظام، یک پدیده سیال، توسع یابنده و ناسازوار است. نظام نه با وفاداری به اصل و بنیادهای آغازیناش بلکه بازیگرانه در همسازی با تطورات تاریخی مردمانش زنده و شکوفاست. جمهوری اسلامی خیال کرد باید به همانی وفادار بماند که از اول تاسیس شد. اما فراموش کرد که بستر تکوین و تاسیساش رونده است. اگر همراهی نکند، خشک و متصلب و منسوخ میشود. معنای خود را از دست میدهد. آنگاه راهی جز آن نخواهد ماند که با بنیاد موسس خود بستیزد و البته معلوم است که در این ستیز، پیروزی در نهایت از آن کیست.
نظام هیچگاه نیاموخت قرار نیست مردم به آرمانهای نظام وفادار باشند و هرساله بابت این وفاداری سوگند یاد کنند، قرار بوده نظامی باشند که به مردم وفادار است و متولیاناش در هر کلام و تصمیمی این وفاداری را ثابت کنند.
@javadkashi