
Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Инсайдер UA

Реальна Війна | Україна | Новини

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Инсайдер UA

Реальна Війна | Україна | Новини

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Україна Online: Новини | Політика
P
کانال سعید پیوندی Paivandi
记录
11.05.202523:59
686订阅者30.04.202523:59
200引用指数17.05.202523:59
195每帖平均覆盖率17.05.202523:59
195广告帖子的平均覆盖率23.11.202423:59
6.06%ER10.05.202523:59
0.00%ERR11.05.202519:50
چرا پاپ همیشه مرد است ؟
سعید پیوندی
ژرژ دوبی و میشل پرو در کتاب "تاریخ زنان در غرب" درک از جایگاه زنان در جامعه فئودالی را از زبان کشیش ژیلبر اینگونه توصیف میکنند:"من نمیگویم که زنان بر اساس موقعیت خود عبادت میکنند، به جنگ میروند و یا کار میکنند، آنها با کسانی ازدواج کردهاند که عبادت و کار میکنند و یا به جنگ میروند و به آنها خدمت میکنند" (Duby, Perrot, 1991 ص 242).
انتخاب یک کاردینال مرد به عنوان 267مین پاپ در تاریخ کاتولیکها دست کم یک ویژگی مشترک میان همه آنها را به نمایش میگذارد و آن تداوم نابرابری جنسیتی است. این که 133 کادرینال مرد در واتیکان برای انتخاب پاپ آینده گرد آمدند تصویری واقعی و نمادین از مردانهترین نهاد اجتماعی از قرنها پیش به این سوست. در حقیقت از نگاه تاریخی، ارتش، سیاست و دین سه نهاد پرقدرت اجتماعی
بودند که نماد مردسالاری و بازتولید قدرت مردانه در جامعه هم به شمار میرفتند.
نظم جنسیتی و نقشهای زنانه و مردانه در آنچه که در اروپا نظمهای فئودالی نامیده میشود با نظم دینی پیوند خورده است. شکلگیری نهاد واتیکان و سلسه مراتب دینی در مسیحیت در رابطه با متن جامعه آن روزی بود. دراروپای آن زمانه سه نظم فئودالی کسانی را در بر میگرفت که عبادت و کار میکردند و میجنگیدند. به همین خاطر هم در انگاره جمعی آن زمان یک کشیش، کاردینال و یا پاپ فقط میتوانست مرد باشد.
ادیان بزرگ دیگر، به ویژه ادیان ابراهیمی، بر اساس قدرت و روایت مردان شکل گرفتهاند. در دنیای اسلام هم فقط مردان صاحب قدرت بودند و شخصیتهای اصلی زن صدر اسلام همگی مادر، همسر، خواهر و یا دختر این یا آن مرد صاحب موقعیت وجود داشتند. چنین جایگاهی در آن زمانه تا حدود زیادی از همان نقش حوا در اسطورههای مذهبی الهام میپذیرفت. نظام مفهومی و سلسله مراتبی میان زنان و مردان بر پایه این روایت شکل گرفته است. برای رهبران دینی در قرون وسطی زنان دارای تواناییهای زبانی و فکری برای تفسیر و یا حرف زدن پیرامون متون مقدس نبودند.
زمانی که مردان قدرت را در نهاد مذهب در دست داشتند، دسترسی به دانش هم پدیده مردانه بود. همین برخورداری انحصاری از دانش هم به قول برگر و لاکمن سبب شد در تقسیم اجتماعی کار قدرت اصلی نصیب آنها شود. فرایند اصلی شکلگیری نابرابریهای جنسیتی را باید در روندهای مشروعیتسازی دانش جستجو کرد. جائیکه مردان از نظر تاریخی قدرت اصلی را در حوزه دانش و مهارتهای
عملی و یا نظریهپردازی و سمت و سو دادن به سپهرهای نمادین را در دست داشته اند،“حقیقت” را آنگونه که خواستهاند تعریف کردهاند.
سویه جنسیتی دانش در سطوح گوناگون پی آمد مهمی چون نهادی شدن تبعیض میان زنان و مردان در ساختارهای اصلی جامعه را در پی داشت. به گفته ویتگنشتاین همه اینها پس زمینههای فرهنگی هستند که ما بدون چند و چون کردن پیرامون چرایی و درستی به ارث میبریم به حقیقت و باطل ما تبدیل میشوند.در حقیقت باورهای این چنینی در ذهن افراد مانند پاسخهایی هستند برای پرسشهایی که
زندگی روزمره در برابر آنها میگذارد (Wittgenstein,1976). گافمن طنزگونه و با اشاره به کلام مارکس مینویسد که نه مذهب که جنسیت افیون تودههاست.اشاره گافمن به دیرپایی و جانسختی باورهایی است که در تخیل جمعی جامعه حک شده است و به آسانی دگرگونی نمیشود. (Goffman,1977)
با تاسیس جمهوری اسلامی در سال 1358 و یا حکومتهایی که خودشان را وارث سنت اسلامی (شیعه یا سنی) میدانند هم تغییر معنادار در چیدمان جنسیتی قدرت در درون نهاد دین به وجود نیامد. کافیست ترکیب مجلس خبرگان رهبری در
قانون اساسی ج ا نگاه کرد و قدرتی که به مردان برای تعیین رهبر مرد داده شده است. همین روایت را درباره نهاد ریاست جمهوری و یا دولت میتوان گفت و تا همین امروز هم، در جامعهای که زنان نیمی از نیروی متخصص و کارشناسان آن را تشکیل میدهند، سپردن یک وزارتخانه به یک زن با اگر و مگرها و جدلهای فقهی و سیاسی همراه است.
نظام سلطه در روابط اجتماعی میان زنان و مردان در طول قرنها بر مبنای دوگانه جهل و دانش قرار داشت. دسترسی تدریجی زنان به آموزش، دانش و علوم نظری و کاربردی از قرن نوزدهم به اینسو تحول بزرگی را در تقسیم کار اجتماعی بوجود آورد. در نهادهای دینی هم دگرگونیهایی به وجود آمده است امادر کانون قدرت همه ادیان اصلی مردان هنوز هم چون گذشته حرف اول و آخر را میزنند و خبری از دود سفید برابری جنسیتی نیست
بحث کامل درباره رابطه دانش، قدرت ونابرابری جنسیتی را در این مقاله میتوانید بخوانید
https://azadiandisheh.com/%d8%b9%d9%84%d9%85%d8%8c-%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa-%d9%88-%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ac%d9%86%d8%b3%db%8c%d8%aa%db%8c/
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
سعید پیوندی
ژرژ دوبی و میشل پرو در کتاب "تاریخ زنان در غرب" درک از جایگاه زنان در جامعه فئودالی را از زبان کشیش ژیلبر اینگونه توصیف میکنند:"من نمیگویم که زنان بر اساس موقعیت خود عبادت میکنند، به جنگ میروند و یا کار میکنند، آنها با کسانی ازدواج کردهاند که عبادت و کار میکنند و یا به جنگ میروند و به آنها خدمت میکنند" (Duby, Perrot, 1991 ص 242).
انتخاب یک کاردینال مرد به عنوان 267مین پاپ در تاریخ کاتولیکها دست کم یک ویژگی مشترک میان همه آنها را به نمایش میگذارد و آن تداوم نابرابری جنسیتی است. این که 133 کادرینال مرد در واتیکان برای انتخاب پاپ آینده گرد آمدند تصویری واقعی و نمادین از مردانهترین نهاد اجتماعی از قرنها پیش به این سوست. در حقیقت از نگاه تاریخی، ارتش، سیاست و دین سه نهاد پرقدرت اجتماعی
بودند که نماد مردسالاری و بازتولید قدرت مردانه در جامعه هم به شمار میرفتند.
نظم جنسیتی و نقشهای زنانه و مردانه در آنچه که در اروپا نظمهای فئودالی نامیده میشود با نظم دینی پیوند خورده است. شکلگیری نهاد واتیکان و سلسه مراتب دینی در مسیحیت در رابطه با متن جامعه آن روزی بود. دراروپای آن زمانه سه نظم فئودالی کسانی را در بر میگرفت که عبادت و کار میکردند و میجنگیدند. به همین خاطر هم در انگاره جمعی آن زمان یک کشیش، کاردینال و یا پاپ فقط میتوانست مرد باشد.
ادیان بزرگ دیگر، به ویژه ادیان ابراهیمی، بر اساس قدرت و روایت مردان شکل گرفتهاند. در دنیای اسلام هم فقط مردان صاحب قدرت بودند و شخصیتهای اصلی زن صدر اسلام همگی مادر، همسر، خواهر و یا دختر این یا آن مرد صاحب موقعیت وجود داشتند. چنین جایگاهی در آن زمانه تا حدود زیادی از همان نقش حوا در اسطورههای مذهبی الهام میپذیرفت. نظام مفهومی و سلسله مراتبی میان زنان و مردان بر پایه این روایت شکل گرفته است. برای رهبران دینی در قرون وسطی زنان دارای تواناییهای زبانی و فکری برای تفسیر و یا حرف زدن پیرامون متون مقدس نبودند.
زمانی که مردان قدرت را در نهاد مذهب در دست داشتند، دسترسی به دانش هم پدیده مردانه بود. همین برخورداری انحصاری از دانش هم به قول برگر و لاکمن سبب شد در تقسیم اجتماعی کار قدرت اصلی نصیب آنها شود. فرایند اصلی شکلگیری نابرابریهای جنسیتی را باید در روندهای مشروعیتسازی دانش جستجو کرد. جائیکه مردان از نظر تاریخی قدرت اصلی را در حوزه دانش و مهارتهای
عملی و یا نظریهپردازی و سمت و سو دادن به سپهرهای نمادین را در دست داشته اند،“حقیقت” را آنگونه که خواستهاند تعریف کردهاند.
سویه جنسیتی دانش در سطوح گوناگون پی آمد مهمی چون نهادی شدن تبعیض میان زنان و مردان در ساختارهای اصلی جامعه را در پی داشت. به گفته ویتگنشتاین همه اینها پس زمینههای فرهنگی هستند که ما بدون چند و چون کردن پیرامون چرایی و درستی به ارث میبریم به حقیقت و باطل ما تبدیل میشوند.در حقیقت باورهای این چنینی در ذهن افراد مانند پاسخهایی هستند برای پرسشهایی که
زندگی روزمره در برابر آنها میگذارد (Wittgenstein,1976). گافمن طنزگونه و با اشاره به کلام مارکس مینویسد که نه مذهب که جنسیت افیون تودههاست.اشاره گافمن به دیرپایی و جانسختی باورهایی است که در تخیل جمعی جامعه حک شده است و به آسانی دگرگونی نمیشود. (Goffman,1977)
با تاسیس جمهوری اسلامی در سال 1358 و یا حکومتهایی که خودشان را وارث سنت اسلامی (شیعه یا سنی) میدانند هم تغییر معنادار در چیدمان جنسیتی قدرت در درون نهاد دین به وجود نیامد. کافیست ترکیب مجلس خبرگان رهبری در
قانون اساسی ج ا نگاه کرد و قدرتی که به مردان برای تعیین رهبر مرد داده شده است. همین روایت را درباره نهاد ریاست جمهوری و یا دولت میتوان گفت و تا همین امروز هم، در جامعهای که زنان نیمی از نیروی متخصص و کارشناسان آن را تشکیل میدهند، سپردن یک وزارتخانه به یک زن با اگر و مگرها و جدلهای فقهی و سیاسی همراه است.
نظام سلطه در روابط اجتماعی میان زنان و مردان در طول قرنها بر مبنای دوگانه جهل و دانش قرار داشت. دسترسی تدریجی زنان به آموزش، دانش و علوم نظری و کاربردی از قرن نوزدهم به اینسو تحول بزرگی را در تقسیم کار اجتماعی بوجود آورد. در نهادهای دینی هم دگرگونیهایی به وجود آمده است امادر کانون قدرت همه ادیان اصلی مردان هنوز هم چون گذشته حرف اول و آخر را میزنند و خبری از دود سفید برابری جنسیتی نیست
بحث کامل درباره رابطه دانش، قدرت ونابرابری جنسیتی را در این مقاله میتوانید بخوانید
https://azadiandisheh.com/%d8%b9%d9%84%d9%85%d8%8c-%d9%82%d8%af%d8%b1%d8%aa-%d9%88-%d9%86%d8%a7%d8%a8%d8%b1%d8%a7%d8%a8%d8%b1%db%8c%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ac%d9%86%d8%b3%db%8c%d8%aa%db%8c/
کانال شخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
08.05.202512:21
چرا کمیسیون حقیقتیاب برای فاجعه بندرعباس ؟
سعید پیوندی
آتشسوزی ویرانگر بندرعباس چون دیگر حوادث دردناک سالهای
گذشته بزودی در گرد و غبار مشکلات و خبرهای دیگر از یادها خواهد رفت بدون آنکه این بار هم جامعه از چرایی چنین فاجعههایی باخبر شده باشد و یا سیاستهایی برای تکرارنشدن آنها شکل گیرد.
حادثه بندرعباس، آتشسوزی، مرگ و آسیبدیدن صدها انسان و خرابیهای گسترده بحث و جدلهای پرشماری را در عرصه عمومی دامن زد و بازار شایعه و خبرهای ضد و نقیض چون گذشته داغ بود و روایت حکومتی هم مانند گذشته مورد نقد واعتراض قرار گرفت.
در کمتر کشوری شاید این همه مناقشه بر سر رویدادهای این چنینی مشاهده میشود. مردم حتا گاه روایت رسمی درباره حوادثی مانند سقوط هلیکوپتررئیسی و یا مرگ رفسنجانی را هم چندان باور نمیکنند رسانههای مجازی هم نوعی قدرت مدنی برای جامعه در به چالش کشاندن حقیقت سودار دولتی به وجود آوردهاند.
دلیل این بیاعتمادی فراگیر چیزی نیست جز فروپاشی مشروعیت و اعتبار رسانههای حکومتی و نیز نهادهای رسمی. حرفهای متناقض، پنهانکاری، نبودن امکان دخالت کارشناسان و رسانههای داخلی و خارجی مستقل بستر مناسبی برای رونق خبرهای غیررسمی میشود. اینکه قوه قضائیه در اولین واکنش خود دست به تهدید جامعه و رسانهها میزند این پرسش را به میان میکشد که حکومت از چه نگران است و چه چیزی برای پنهان کردن وجود دارد؟
در فاجعه بندرعباس چیزی که روشن است نقش مواد شیمیایی موجود در وقوع آتشسوزی است و رعایت نشدن "نرمهای ایمنی از سوی صاحبان این محموله و همچنین رعایت نکردن دستورالعملهای ثبت کالای وارداتی". اما هنوزکسی به روشنی نمیداند این کالاهای شیمیایی چه بودند، به چه قصدی و توسط چه کسانی به ایران رسیده بودند و چرا موارد ایمنی لازم رعایت نشده است؟ آنچه بیشتر برابهامات میافزاید تناقضات و ناروشنیها در روایت رسمی حکومتی است. برای مثال توضیح روشنی درباره وجود چند نقطه شروع آتشسوزی با فاصله از یکدیگر و یا چرایی شدت انفجارها و رنگ آتش داده نمیشود. همین پرسشها زمینهساز شایعاتی درباره احتمال خرابکاری و یا نوع کالای شیمیایی وارداتی و عوامل آن شده است.
آنچه در این میان اما روشن نیست دلیل پنهانکاری اشخاص و نهادهایی است که در این کار دست داشتند. آیا پنهانکردن نوع کالا فقط با انگیزه سودجویی صورت گرفته و یا دلایل نظامی و امنیتی هم داشته است؟ آیا پای "برادران قاچاقچی" و نهادهایی در میان است که به برکت قدرت سیاسی، اسلحه، رسانه و پول میتوانند همه جا کارشان را پیش ببرند، قاچاقی کالا وارد کشور کنند، مقررات قانونی و ایمنی را نادیده بگیرند و دستشان برای هر نوع تقلب و قانونشکنی باز باشد؟ در میان پرسشها
و شایعات موضوع خرابکاری نیروهای داخلی و خارجی هم مطرح میشود.
در جامعهای که نهادهای رسمی مشروعیت و مرجعیت خود را ازدست دادهاند، بخش بزرگی از افکار عمومی اعتنای چندانی هم به آنچه حکومت میگوید ندارد. در همه دنیا تفکیک قوا و استقلال آنها از یکدیگر به عنوان اصول کلیدی حکمرانی مدرن سبب میشود هنگام وقوع چنین حوادثی ساز و کارهای قانونی شفاف با
مشارکت کارشناسان مستقل برای بررسی چرایی و مسئولیت افراد یا نهادها وجود داشته باشد. هر سه قوه میتوانند کارگروه مستقل و تخصصی حقیقتیاب درباره چند و چون و چرایی یک حادثه بزرگ مرگبار تهیه کنند و کارشناسان و رسانهها هم امکان دخالت و نقد دارند.
در ایران حکومت جامعه را به کلی حذف کرده و کسی نمیتواند به حیاط خلوت حکومتی سرک بکشد. هر سه قوه در عمل زیر نظر نهاد رهبری هستند و همانگونه که در گذشته نیز دیده شده برای آنها مصلحت حکومت، مصونیت آهنین نهادهای قدرت و مسئولین، برملانشدن رازهای حکومتی در اولویت مطلق قرار دارد. در کنار این گره کورساختاری، نهادهای قدرت مانند سپاه و دیگر باندهای قدرت به بهانههای گوناگون در برابر سازوکارهای شفاف و مستقل از حکومت مقاومت میکنند. کسانی هم که بخواهند حقیقت دولتی را به پرسش بکشند متهم به "تشویش افکار عمومی" میشوند. به همین خاطر هم در همه سالهای گذشته در هیچ حادثهای از سرنگونی هواپیمای اوکرائینی وقایع خونین اعتراضات خیابانی تا فروریزی ساختمان متروپل به نهادی مستقل از حکومت اجازه بررسی و تهیه گزارش میدانی داده نشده است.
اگر حکومت به راستی قصد روشنشدن چرایی این نوع حوادث رادارد و برایش شناختن حقیقت به قصد اصلاح امور و نیز قانعکردن افکار عمومی مهم است
میتواند راه تشکیل کمیسیون مستقل و فراحکومتی را برای بررسی دلایل فاجعه بندرعباس هموار کند. تنها راه صلح با افکار عمومی و بازسازی اعتماد و مشروعیت از دست رفته برای هر حکومتی تن دادن به قواعد بازی شفاف و امکان دخالت مستقل جامعه، رسانهها و کارشناسان است.
کانالدشخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
سعید پیوندی
آتشسوزی ویرانگر بندرعباس چون دیگر حوادث دردناک سالهای
گذشته بزودی در گرد و غبار مشکلات و خبرهای دیگر از یادها خواهد رفت بدون آنکه این بار هم جامعه از چرایی چنین فاجعههایی باخبر شده باشد و یا سیاستهایی برای تکرارنشدن آنها شکل گیرد.
حادثه بندرعباس، آتشسوزی، مرگ و آسیبدیدن صدها انسان و خرابیهای گسترده بحث و جدلهای پرشماری را در عرصه عمومی دامن زد و بازار شایعه و خبرهای ضد و نقیض چون گذشته داغ بود و روایت حکومتی هم مانند گذشته مورد نقد واعتراض قرار گرفت.
در کمتر کشوری شاید این همه مناقشه بر سر رویدادهای این چنینی مشاهده میشود. مردم حتا گاه روایت رسمی درباره حوادثی مانند سقوط هلیکوپتررئیسی و یا مرگ رفسنجانی را هم چندان باور نمیکنند رسانههای مجازی هم نوعی قدرت مدنی برای جامعه در به چالش کشاندن حقیقت سودار دولتی به وجود آوردهاند.
دلیل این بیاعتمادی فراگیر چیزی نیست جز فروپاشی مشروعیت و اعتبار رسانههای حکومتی و نیز نهادهای رسمی. حرفهای متناقض، پنهانکاری، نبودن امکان دخالت کارشناسان و رسانههای داخلی و خارجی مستقل بستر مناسبی برای رونق خبرهای غیررسمی میشود. اینکه قوه قضائیه در اولین واکنش خود دست به تهدید جامعه و رسانهها میزند این پرسش را به میان میکشد که حکومت از چه نگران است و چه چیزی برای پنهان کردن وجود دارد؟
در فاجعه بندرعباس چیزی که روشن است نقش مواد شیمیایی موجود در وقوع آتشسوزی است و رعایت نشدن "نرمهای ایمنی از سوی صاحبان این محموله و همچنین رعایت نکردن دستورالعملهای ثبت کالای وارداتی". اما هنوزکسی به روشنی نمیداند این کالاهای شیمیایی چه بودند، به چه قصدی و توسط چه کسانی به ایران رسیده بودند و چرا موارد ایمنی لازم رعایت نشده است؟ آنچه بیشتر برابهامات میافزاید تناقضات و ناروشنیها در روایت رسمی حکومتی است. برای مثال توضیح روشنی درباره وجود چند نقطه شروع آتشسوزی با فاصله از یکدیگر و یا چرایی شدت انفجارها و رنگ آتش داده نمیشود. همین پرسشها زمینهساز شایعاتی درباره احتمال خرابکاری و یا نوع کالای شیمیایی وارداتی و عوامل آن شده است.
آنچه در این میان اما روشن نیست دلیل پنهانکاری اشخاص و نهادهایی است که در این کار دست داشتند. آیا پنهانکردن نوع کالا فقط با انگیزه سودجویی صورت گرفته و یا دلایل نظامی و امنیتی هم داشته است؟ آیا پای "برادران قاچاقچی" و نهادهایی در میان است که به برکت قدرت سیاسی، اسلحه، رسانه و پول میتوانند همه جا کارشان را پیش ببرند، قاچاقی کالا وارد کشور کنند، مقررات قانونی و ایمنی را نادیده بگیرند و دستشان برای هر نوع تقلب و قانونشکنی باز باشد؟ در میان پرسشها
و شایعات موضوع خرابکاری نیروهای داخلی و خارجی هم مطرح میشود.
در جامعهای که نهادهای رسمی مشروعیت و مرجعیت خود را ازدست دادهاند، بخش بزرگی از افکار عمومی اعتنای چندانی هم به آنچه حکومت میگوید ندارد. در همه دنیا تفکیک قوا و استقلال آنها از یکدیگر به عنوان اصول کلیدی حکمرانی مدرن سبب میشود هنگام وقوع چنین حوادثی ساز و کارهای قانونی شفاف با
مشارکت کارشناسان مستقل برای بررسی چرایی و مسئولیت افراد یا نهادها وجود داشته باشد. هر سه قوه میتوانند کارگروه مستقل و تخصصی حقیقتیاب درباره چند و چون و چرایی یک حادثه بزرگ مرگبار تهیه کنند و کارشناسان و رسانهها هم امکان دخالت و نقد دارند.
در ایران حکومت جامعه را به کلی حذف کرده و کسی نمیتواند به حیاط خلوت حکومتی سرک بکشد. هر سه قوه در عمل زیر نظر نهاد رهبری هستند و همانگونه که در گذشته نیز دیده شده برای آنها مصلحت حکومت، مصونیت آهنین نهادهای قدرت و مسئولین، برملانشدن رازهای حکومتی در اولویت مطلق قرار دارد. در کنار این گره کورساختاری، نهادهای قدرت مانند سپاه و دیگر باندهای قدرت به بهانههای گوناگون در برابر سازوکارهای شفاف و مستقل از حکومت مقاومت میکنند. کسانی هم که بخواهند حقیقت دولتی را به پرسش بکشند متهم به "تشویش افکار عمومی" میشوند. به همین خاطر هم در همه سالهای گذشته در هیچ حادثهای از سرنگونی هواپیمای اوکرائینی وقایع خونین اعتراضات خیابانی تا فروریزی ساختمان متروپل به نهادی مستقل از حکومت اجازه بررسی و تهیه گزارش میدانی داده نشده است.
اگر حکومت به راستی قصد روشنشدن چرایی این نوع حوادث رادارد و برایش شناختن حقیقت به قصد اصلاح امور و نیز قانعکردن افکار عمومی مهم است
میتواند راه تشکیل کمیسیون مستقل و فراحکومتی را برای بررسی دلایل فاجعه بندرعباس هموار کند. تنها راه صلح با افکار عمومی و بازسازی اعتماد و مشروعیت از دست رفته برای هر حکومتی تن دادن به قواعد بازی شفاف و امکان دخالت مستقل جامعه، رسانهها و کارشناسان است.
کانالدشخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
21.04.202509:10
فرازهایی از گفتگوی علی صمد با سعید پیوندی درباره نسل زد
https://voice-of-iran-republic.com/article/ZS1DlejcqU
در جامعه شناسی معمولا کسانی را که در یک دوره ۱۵ ساله متولد میشوند را یک نسل مینامند... میتوان از ورودیهای گوناگون مانند سن، تجارب مشترك، چند و چون روندهای جامعهپذیری، شرایط زیستی و یا رخدادهای
مهم تاریخی همچون جنگ، انقلاب، بحران یا حادثه سیاسی مهم و یا اتفاقات طبیعی براي تحلیل یک نسل و یا مقایسه با نسلهای قبلی و یا بعدی به بحث پرداخت. نسلها معمولا نوعی دیالکتیک تداوم و گسست فرهنگی و نظام ارزشی را نمایندگی میکنند. ... نکته مهم این است که یک نسل گروه اجتماعی کاملا همگون نیست و هر نسلی در جامعهای رشد میکند که هویت یکپارچه ندارد.
...نکتهای که شاید امروز در رابطه با تعاریف دهههای گذشته باید به آن اشاره کرد جهانی شدن بیش از گذشته پدیده نسلها و زندگی شبکهای نسلهای کشورهای مختلف است.پدیده نسلی و ظهور نسلهای جدید متفاوت در کشورها دارای وجود اشتراک زیادی هم هست و همین سبب میشود که نسلها شاید بیش از گذشته دارای برخی ویژگیهای مشترک در سطح کلان و جهانی هم باشند. این همگرایی روزافزون با توسعه ارتباطات و رسانهها شتاب هم گرفته است.
...واقعیت ایناست که نسل زد در ایران، جامعه و نسل های گذشته را بخاطر سبک و سیاق زندگی، ذهنیت و فرهنگ خود شگفتزده کرده است. نسل زد نماد شکست حکومت دینی و جامعهای است که دردرون خود و از پائین سکولار شده است. ... نسل زد با وجود زندگی در فضای فرهنگی دینزده و کنترل اجتماعی فراگیر به گونه بی پروا تضاد خود با فرهنگ حکومتی را در عرصه عمومی به نمایش میگذارد و هنجارهای رسمی را به چالش میکشد.
همه شواهد نشان می دهند که نسل جوان ایران به صورت شبکهای زندگی میکند و با دنیای امروزی و نسل جوان جهانی ارتباطات گسترده ی دارد و به خوبی میداند درکشورهای دیگر چه میگذرد. نگاه آنها به ایران هم با چنین شناختی از دنیا و زمانه
کنونی شکل میگیرد. نسلهای گذشته که گاه به خودشان "نسل سوخته" هم میگفتندو یاد گرفته بودند با سرکوب فرهنگی، ممنوعیتها و محدودیتها به گونهای کنار بیایند
... سطح و میزان انتظارات نسل کنونی تفاوت محسوسی با گذشته دارد آنها با حرکت ازوضعیت جوانان در بقیه کشورها از خودشان و از جامعه میپرسند چرا ما باید همان آزادیها و شرایط زندگی هم سن و سالهای خودمان در دنیای امروز را نداشته باشیم.
برای مثال در ایران ما شاهد آن هستیم که این نسل سیاست را همان گونه نمیبیند که نسلهای گذشته. ما با جوانانی سروکار داریم که کمتر آرمانگرا هستند و بیشتر از ورودی مسائل انضمامی به سیاست میپردازند...فعالیتهای شبکهای، استفاده گسترده از شبکههای مجازی و تشکلگریزی و دوری از سازمانهای مدنی در جمله رفتارها و ذهنیت نسل جوان اهمیت فراوانی دارند. یکی دیگراز سنجههای مهم مشارکت نسل جدید شکلگیری نمادهای جدید در مبارزات اجتماعی است. در
تجربه مبارزه علیه حجاب اجباری شخصیتهای هنری و ورزشی به الگوهای مهم نسل زد تبدیل شدهاند ...
...نسلهای گذشته نوعی تفکیک میان آزادی سیاسی، دمکراسی و آزادیهای فردی
احترام به کرامت انسانی بوجود آورده بودند. برای مثال در جنبش سبز و حتا در حرکتهای فمینیستی مانند کمپین یک میلیون امضاء حرف چندانی از حجاب و یا پایان سلطه حکومت بر بدن شهروندان در میان نبود. برای همگان در آن زمان حجاب یا رهایی بدن از سلطه حکومت زیر مجموعه آزادی سیاسی بودند. ... تفاوت نسل جدید با نسلهای گذشته این است
که این دو مقوله را از یکدیگر جدا نمیکند و آزادی بدن و یا حق شاد زیستن را جزیی از آزادی به مفهوم عام می بیند.
...حکومت دینی برآمده از جنبش انقلابی در سال ۱۳۵۷ بر این باور بود که با در دست گرفتن انحصاری رسانهها و اسلامیکردن نهادهای فرهنگی به ویژه آموزش روح جامعه و نسل جوان را تسخیر میکند. تلاش برای خالص سازی هویتی و
یکپارچه کردن فرهنگی که با اعلام جنگ به هویت ملی و هویتهای دیگر از جمله هویتهای اتنیکی یا اقلیتهای دینی همراه بود به گونهای آشکار شکست خورده است. حکومت جنگ فرهنگی را به جامعه و به نسل جوان باخته است ...
...رابطه با بدن شاید یکی از مهمترین شکافهایی باشد که نسل زد درمقایسه با بقیه نسلها تجربه میکند. بدن به عنوان لنگرگاه زندگی و شادکامی (به
قول مرلو پونتی فیلسوف فرانسوی) در حقیقت آنتیتز فرهنگ حکومتی است که بدن را برای شهادت، پرهیزکاری میخواهد... نسل زد به زندگی این دنیایی باور دارد و نمیخواهد حکومت صاحب بدن او باشد...
کانالشخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
https://voice-of-iran-republic.com/article/ZS1DlejcqU
در جامعه شناسی معمولا کسانی را که در یک دوره ۱۵ ساله متولد میشوند را یک نسل مینامند... میتوان از ورودیهای گوناگون مانند سن، تجارب مشترك، چند و چون روندهای جامعهپذیری، شرایط زیستی و یا رخدادهای
مهم تاریخی همچون جنگ، انقلاب، بحران یا حادثه سیاسی مهم و یا اتفاقات طبیعی براي تحلیل یک نسل و یا مقایسه با نسلهای قبلی و یا بعدی به بحث پرداخت. نسلها معمولا نوعی دیالکتیک تداوم و گسست فرهنگی و نظام ارزشی را نمایندگی میکنند. ... نکته مهم این است که یک نسل گروه اجتماعی کاملا همگون نیست و هر نسلی در جامعهای رشد میکند که هویت یکپارچه ندارد.
...نکتهای که شاید امروز در رابطه با تعاریف دهههای گذشته باید به آن اشاره کرد جهانی شدن بیش از گذشته پدیده نسلها و زندگی شبکهای نسلهای کشورهای مختلف است.پدیده نسلی و ظهور نسلهای جدید متفاوت در کشورها دارای وجود اشتراک زیادی هم هست و همین سبب میشود که نسلها شاید بیش از گذشته دارای برخی ویژگیهای مشترک در سطح کلان و جهانی هم باشند. این همگرایی روزافزون با توسعه ارتباطات و رسانهها شتاب هم گرفته است.
...واقعیت ایناست که نسل زد در ایران، جامعه و نسل های گذشته را بخاطر سبک و سیاق زندگی، ذهنیت و فرهنگ خود شگفتزده کرده است. نسل زد نماد شکست حکومت دینی و جامعهای است که دردرون خود و از پائین سکولار شده است. ... نسل زد با وجود زندگی در فضای فرهنگی دینزده و کنترل اجتماعی فراگیر به گونه بی پروا تضاد خود با فرهنگ حکومتی را در عرصه عمومی به نمایش میگذارد و هنجارهای رسمی را به چالش میکشد.
همه شواهد نشان می دهند که نسل جوان ایران به صورت شبکهای زندگی میکند و با دنیای امروزی و نسل جوان جهانی ارتباطات گسترده ی دارد و به خوبی میداند درکشورهای دیگر چه میگذرد. نگاه آنها به ایران هم با چنین شناختی از دنیا و زمانه
کنونی شکل میگیرد. نسلهای گذشته که گاه به خودشان "نسل سوخته" هم میگفتندو یاد گرفته بودند با سرکوب فرهنگی، ممنوعیتها و محدودیتها به گونهای کنار بیایند
... سطح و میزان انتظارات نسل کنونی تفاوت محسوسی با گذشته دارد آنها با حرکت ازوضعیت جوانان در بقیه کشورها از خودشان و از جامعه میپرسند چرا ما باید همان آزادیها و شرایط زندگی هم سن و سالهای خودمان در دنیای امروز را نداشته باشیم.
برای مثال در ایران ما شاهد آن هستیم که این نسل سیاست را همان گونه نمیبیند که نسلهای گذشته. ما با جوانانی سروکار داریم که کمتر آرمانگرا هستند و بیشتر از ورودی مسائل انضمامی به سیاست میپردازند...فعالیتهای شبکهای، استفاده گسترده از شبکههای مجازی و تشکلگریزی و دوری از سازمانهای مدنی در جمله رفتارها و ذهنیت نسل جوان اهمیت فراوانی دارند. یکی دیگراز سنجههای مهم مشارکت نسل جدید شکلگیری نمادهای جدید در مبارزات اجتماعی است. در
تجربه مبارزه علیه حجاب اجباری شخصیتهای هنری و ورزشی به الگوهای مهم نسل زد تبدیل شدهاند ...
...نسلهای گذشته نوعی تفکیک میان آزادی سیاسی، دمکراسی و آزادیهای فردی
احترام به کرامت انسانی بوجود آورده بودند. برای مثال در جنبش سبز و حتا در حرکتهای فمینیستی مانند کمپین یک میلیون امضاء حرف چندانی از حجاب و یا پایان سلطه حکومت بر بدن شهروندان در میان نبود. برای همگان در آن زمان حجاب یا رهایی بدن از سلطه حکومت زیر مجموعه آزادی سیاسی بودند. ... تفاوت نسل جدید با نسلهای گذشته این است
که این دو مقوله را از یکدیگر جدا نمیکند و آزادی بدن و یا حق شاد زیستن را جزیی از آزادی به مفهوم عام می بیند.
...حکومت دینی برآمده از جنبش انقلابی در سال ۱۳۵۷ بر این باور بود که با در دست گرفتن انحصاری رسانهها و اسلامیکردن نهادهای فرهنگی به ویژه آموزش روح جامعه و نسل جوان را تسخیر میکند. تلاش برای خالص سازی هویتی و
یکپارچه کردن فرهنگی که با اعلام جنگ به هویت ملی و هویتهای دیگر از جمله هویتهای اتنیکی یا اقلیتهای دینی همراه بود به گونهای آشکار شکست خورده است. حکومت جنگ فرهنگی را به جامعه و به نسل جوان باخته است ...
...رابطه با بدن شاید یکی از مهمترین شکافهایی باشد که نسل زد درمقایسه با بقیه نسلها تجربه میکند. بدن به عنوان لنگرگاه زندگی و شادکامی (به
قول مرلو پونتی فیلسوف فرانسوی) در حقیقت آنتیتز فرهنگ حکومتی است که بدن را برای شهادت، پرهیزکاری میخواهد... نسل زد به زندگی این دنیایی باور دارد و نمیخواهد حکومت صاحب بدن او باشد...
کانالشخصی سعید پیوندی https://t.me/paivandisaeed
26.04.202511:13
登录以解锁更多功能。