29.04.202513:13
سلام خانم ملک زاده بزرگوار
بسیارزیبا سرودید، کلمه ها را درجای خود بطرز معجزه آسایی می نشانید ،تفکر واندیشه ات را به جایی میبرید که هرگز یکجا نمی مانند به کشف مجهولات بر می آیند و دوباره باز ۰۰۰
در حیرتم با آنکه خودکاررا ببازی گرفته ودر لای انگشتان میچرخانید اینگونه ماهرانه کلمه ها را ببازی مشغول کرده وشعری خلق میکنید پر محتوی با تخیلی بکر وبسیار خواندنی
نگاه شاعرانه تان به پدیده ها ونشانه ها ی اطراف عمیق وستودنی است
با آرزوی سلامتی وموفقیت روزافزون برای شما
کوچک راجی
بسیارزیبا سرودید، کلمه ها را درجای خود بطرز معجزه آسایی می نشانید ،تفکر واندیشه ات را به جایی میبرید که هرگز یکجا نمی مانند به کشف مجهولات بر می آیند و دوباره باز ۰۰۰
در حیرتم با آنکه خودکاررا ببازی گرفته ودر لای انگشتان میچرخانید اینگونه ماهرانه کلمه ها را ببازی مشغول کرده وشعری خلق میکنید پر محتوی با تخیلی بکر وبسیار خواندنی
نگاه شاعرانه تان به پدیده ها ونشانه ها ی اطراف عمیق وستودنی است
با آرزوی سلامتی وموفقیت روزافزون برای شما
کوچک راجی
16.04.202514:04
#نیوایج
#گیتار #ساکسفون
#chris_spheeris
#newage
#guitar #sax
#1993
🔺 @bikalammusic 🔻
😷 #ماسک_بزنیم 😷
#گیتار #ساکسفون
#chris_spheeris
#newage
#guitar #sax
#1993
🔺 @bikalammusic 🔻
😷 #ماسک_بزنیم 😷
16.04.202512:27
یک نفر درونِ من ست
که به بیرون نگاه میکند
پُک میزند به پیپ اش
و جرعه جرعه چای می نوشد
یک نفر درونِ من ست ویرانگر
گاه ایستاده
گهی نشسته
آفتاب می نوشد
یک نفر که چون دری دوار
به زوایایِ جهان خیره شده ست
و با یک خودکار که همزنِ درونش ست
کاغذ سیاه میکند
یک نفر با حساب و کتاب
که جرات نداری بگویی جورِ دیگر نگاه کن
با او به بیرون نگاه میکنم
وقتی باد صورتِ کارگرِ مسلول را لیسه میزند
او میزند به سیمِ آخر
وقتی دودِ سیگارها
به طاقِ کافه میزند
آه دست به دهان زندگی کردن
در کابینی کوچک
کنارِ سندیکایِ کارگری
مثلِ غوطه ای ناگهانی در آبِ داغ ست
داغ مثلِ ستاره ای که
بر زمینی تاریک افول میکند
آنگاه آن یکنفر و من آوازهایِ نخوانده پدران مان را
سر میدهیم
و از این همه هیچی پُرِ نفرت میشویم
نفرت همه چیز را با خودش می بَرَد
بعد پشتِ بطریِ الکل پنهان میشویم
آن یک نفر و من
ذره ذره میمیریم
و این شصت و چهار سال ست که
همچنان ادامه دارد
# فاطمه_ ملک_ زاده
که به بیرون نگاه میکند
پُک میزند به پیپ اش
و جرعه جرعه چای می نوشد
یک نفر درونِ من ست ویرانگر
گاه ایستاده
گهی نشسته
آفتاب می نوشد
یک نفر که چون دری دوار
به زوایایِ جهان خیره شده ست
و با یک خودکار که همزنِ درونش ست
کاغذ سیاه میکند
یک نفر با حساب و کتاب
که جرات نداری بگویی جورِ دیگر نگاه کن
با او به بیرون نگاه میکنم
وقتی باد صورتِ کارگرِ مسلول را لیسه میزند
او میزند به سیمِ آخر
وقتی دودِ سیگارها
به طاقِ کافه میزند
آه دست به دهان زندگی کردن
در کابینی کوچک
کنارِ سندیکایِ کارگری
مثلِ غوطه ای ناگهانی در آبِ داغ ست
داغ مثلِ ستاره ای که
بر زمینی تاریک افول میکند
آنگاه آن یکنفر و من آوازهایِ نخوانده پدران مان را
سر میدهیم
و از این همه هیچی پُرِ نفرت میشویم
نفرت همه چیز را با خودش می بَرَد
بعد پشتِ بطریِ الکل پنهان میشویم
آن یک نفر و من
ذره ذره میمیریم
و این شصت و چهار سال ست که
همچنان ادامه دارد
# فاطمه_ ملک_ زاده
15.04.202519:48
«موسیقی مکاشفهای بالاتر از هر فلسفه و حکمتی است. با موسیقی از هر رنج و دردی رها میشویم .»
🎼 داستان عشق . نهایت آرامش با #پانفلوت
🎵با اجرای متفاوت و زیبای Edward Simoni
زمستان ، فصل دیرپا به ناگاه سر رسیده بود و به زودی برف هم میآمد ، اوّل چهار سانتیمتر و پس از مدّتی آرامش ، قشری ضخیمتر و بعد هم برفهای دیگر روی آن . پیشبینی شمار برفها محال به نظر میرسید و انتظار باز آمدن بهار دراز بود . « و با این همه ، روزی بسیار پیش از آنچه انتظار رود ، آری ، بسیار پیش از آن ، انبوهی از شُرّههای کوچک از ایوانها ترانهخوان میشود و عاقبت زمستان چنان به فرجام میرسد که آدمی حیران میماند . »
#دینو_بوتزاتی | بیابان تاتارها
ترجمه : سروش حبیبی
🎼 داستان عشق . نهایت آرامش با #پانفلوت
🎵با اجرای متفاوت و زیبای Edward Simoni
زمستان ، فصل دیرپا به ناگاه سر رسیده بود و به زودی برف هم میآمد ، اوّل چهار سانتیمتر و پس از مدّتی آرامش ، قشری ضخیمتر و بعد هم برفهای دیگر روی آن . پیشبینی شمار برفها محال به نظر میرسید و انتظار باز آمدن بهار دراز بود . « و با این همه ، روزی بسیار پیش از آنچه انتظار رود ، آری ، بسیار پیش از آن ، انبوهی از شُرّههای کوچک از ایوانها ترانهخوان میشود و عاقبت زمستان چنان به فرجام میرسد که آدمی حیران میماند . »
#دینو_بوتزاتی | بیابان تاتارها
ترجمه : سروش حبیبی
转发自:
کافه نادری

15.04.202514:51
در زندگی هر کس تنها یک نفر هست که آدم نامش را در لحظهی مرگ فریاد میزند.
#خیابان_کاتالین
#ماگدا_سابو
@ramsarpnuart
#خیابان_کاتالین
#ماگدا_سابو
@ramsarpnuart
27.04.202512:26
قبرستان بویِ مرده هایِ نیامده میدهد
و درونِ عکسِ بالایِ قبر
برف باریده ست
سردم ست
تو نیامده ای
و تاریکی شکلِ دیگرِ اندوه ست
با ترسخندی برمیگردم
راست میگفت مادر
نه جنگل بخواب
نه خوابِ پریشانی ببین
# فاطمه_ ملک_ زاده
و درونِ عکسِ بالایِ قبر
برف باریده ست
سردم ست
تو نیامده ای
و تاریکی شکلِ دیگرِ اندوه ست
با ترسخندی برمیگردم
راست میگفت مادر
نه جنگل بخواب
نه خوابِ پریشانی ببین
# فاطمه_ ملک_ زاده
16.04.202513:53
لینک عضویت در کانال چراغ خاموش کلمات "شعر نوشته های بانو فاطمه ملک زاده" 👇👇👇
https://t.me/shernveshtehfatmehmalekzadeh
https://t.me/shernveshtehfatmehmalekzadeh
16.04.202506:56
«شعر، رقص است و سخن گفتن در بارهی آن یعنی چگونگی توجه به گام ها. من به صراحت می گویم که دوست دارم برقصم و ابداً اهمیت نمی دهم که گام هایم را بشمرم، زیرا به محض اندیشیدن دربارهی آنچه می کنم، توازنم را از دست می دهم. شعر، رقص با کلمات است. بار دیگر آن را تکرار می کنم. رقص با همه ی اعضای بدن، با همه ی خلجان های درونی، ارادی و غیرارادی، با همه ی اجزای آشکار و پنهان تن، با همه ی آرزوهای ممکن و ناممکن و پیش بینی های معقول و نامعقول».
نزار_قبانی
نزار_قبانی
转发自:
هونارا
15.04.202520:41
شعر از سکوت در می آید و در آرزوی سکوت می ماند. شعر چون خود بشر، از سکوتی به سکوتی دیگر سفر می کند. شعر مثل پروازی است، مثل چرخشی است بر فراز سکوت.
و امروز شعر، با سکوت قطع رابطه کرده است. شعر، امروز از کلمه، از تمام کلمات سرچشمه می گیرد و اغلب چیزی که با کلمه قابل انتقال باشد، وجود ندارد، در عوض، کلمه خود، در جستجوی چیزی است تا آنرا به شکلی بیان کند. ولی شاعر راستین، از تصاحب اشیا شروع می کند و بدنبال کلماتی برای بیان اشیا می گردد، نه بالعکس.
#ماکس_پیکارد
#جهان_سکوت
به نقل از #طلا_در_مس
شاعر بزرگ فضای مضمون خود را کاملا با کلمات پر نمی کند، او فضایی را در شعرش باز می گذارد تا شاعری دیگر و بزرگتر بتواند سخن بگوید. او اجازه می دهد که شاعری دیگر در مضمونش شرکت کند. او موضوع را از آن خود می سازد ولی آنرا بطور کامل برای خود نگاه نمی دارد. به همین دلیل چنین شعری سخت و ثابت نیست، بلکه یک خصوصیت پرواز کن و متحرک دارد که در هر لحظه ممکن است به شاعری دیگر، به شاعری بزرگ تر، تعلق یابد.
#رضا_براهنی
#طلا_در_مس
🌀🆔@honaraaa
و امروز شعر، با سکوت قطع رابطه کرده است. شعر، امروز از کلمه، از تمام کلمات سرچشمه می گیرد و اغلب چیزی که با کلمه قابل انتقال باشد، وجود ندارد، در عوض، کلمه خود، در جستجوی چیزی است تا آنرا به شکلی بیان کند. ولی شاعر راستین، از تصاحب اشیا شروع می کند و بدنبال کلماتی برای بیان اشیا می گردد، نه بالعکس.
#ماکس_پیکارد
#جهان_سکوت
به نقل از #طلا_در_مس
شاعر بزرگ فضای مضمون خود را کاملا با کلمات پر نمی کند، او فضایی را در شعرش باز می گذارد تا شاعری دیگر و بزرگتر بتواند سخن بگوید. او اجازه می دهد که شاعری دیگر در مضمونش شرکت کند. او موضوع را از آن خود می سازد ولی آنرا بطور کامل برای خود نگاه نمی دارد. به همین دلیل چنین شعری سخت و ثابت نیست، بلکه یک خصوصیت پرواز کن و متحرک دارد که در هر لحظه ممکن است به شاعری دیگر، به شاعری بزرگ تر، تعلق یابد.
#رضا_براهنی
#طلا_در_مس
🌀🆔@honaraaa
15.04.202514:33
کافکا و کلمات
«مدام میکوشم چیزی بیان کنم، چیزی توضیحناپذیر را توضیح بدهم، از چیزی بگویم که در استخوانها دارم، چیزی که فقط در استخوانها تجربهپذیر است. چهبسا اینچیز در اصل همان ترسی است که گاهی دربارهاش گفتوگو شد، ولی ترسی تسرییافته به همهچیز، ترس از بزرگترین و کوچکترین، ترس، ترسی شدید از به زبان آوردن یک کلمه...» دقت و حساسیت بالا در به کار بردن تک تک کلماتی که بر زبان میآوری. چطور ممکن است نویسنده باشی اما نسبت به هر کلمهای که بر زبان میآوری بیتفاوت باشی؟!
بخشی از نامه کافکا به فلیسه
@Writing_lovers
«مدام میکوشم چیزی بیان کنم، چیزی توضیحناپذیر را توضیح بدهم، از چیزی بگویم که در استخوانها دارم، چیزی که فقط در استخوانها تجربهپذیر است. چهبسا اینچیز در اصل همان ترسی است که گاهی دربارهاش گفتوگو شد، ولی ترسی تسرییافته به همهچیز، ترس از بزرگترین و کوچکترین، ترس، ترسی شدید از به زبان آوردن یک کلمه...» دقت و حساسیت بالا در به کار بردن تک تک کلماتی که بر زبان میآوری. چطور ممکن است نویسنده باشی اما نسبت به هر کلمهای که بر زبان میآوری بیتفاوت باشی؟!
بخشی از نامه کافکا به فلیسه
@Writing_lovers
25.04.202513:56
موسیقی Love is the Answer اثر گاندالف
16.04.202513:00
خانه تکانی میکردم
گفتم ماهِ پشتِ پنجره را
گرد گیری کنم
پیچکِ خار دار رویِ زمختیِ دیوار
و پرنده ای که
در حفره چشمِ تندیس لانه دارد
یکی داد زد
اینجا زنی ایستاده پشتِ این دیوار
رو به درختِ عصر گاهی
هم نگاهِ سار
و شعرهایی دارد که حاصلِ روزگارِ سیاه اوست
و چیزی که او را به نوشتن وا میدارد
تکانه هایِ مرگ گریز، از کف دادن هاست
این زن ترجیع بندی ست که
در یک سمفونیِ جنون تکرار میگردد
آرزو کردم لک لکِ سفیدی بودم
با پروازی دستکاری شده
تا ببینمش
آی وقتی جهتِ بادها عوض میشود
و درختان همدیگر را دست میاندازند
شال ات را در مه تکان بده
تا خیال کنم خرسِ سفید به دشمن زده ست
بعد نگاه کنم
چگونه این همه سال شعرهای خطری ات را
با کلماتِ ممنوع
میانِ دندان هایت حمل کرده ای
شال تکان میدهی که
"لجنم
برایِ رسیدن به من
باید به عمقِ دریا برسی"
# فاطمه _ ملک _ زاده
گفتم ماهِ پشتِ پنجره را
گرد گیری کنم
پیچکِ خار دار رویِ زمختیِ دیوار
و پرنده ای که
در حفره چشمِ تندیس لانه دارد
یکی داد زد
اینجا زنی ایستاده پشتِ این دیوار
رو به درختِ عصر گاهی
هم نگاهِ سار
و شعرهایی دارد که حاصلِ روزگارِ سیاه اوست
و چیزی که او را به نوشتن وا میدارد
تکانه هایِ مرگ گریز، از کف دادن هاست
این زن ترجیع بندی ست که
در یک سمفونیِ جنون تکرار میگردد
آرزو کردم لک لکِ سفیدی بودم
با پروازی دستکاری شده
تا ببینمش
آی وقتی جهتِ بادها عوض میشود
و درختان همدیگر را دست میاندازند
شال ات را در مه تکان بده
تا خیال کنم خرسِ سفید به دشمن زده ست
بعد نگاه کنم
چگونه این همه سال شعرهای خطری ات را
با کلماتِ ممنوع
میانِ دندان هایت حمل کرده ای
شال تکان میدهی که
"لجنم
برایِ رسیدن به من
باید به عمقِ دریا برسی"
# فاطمه _ ملک _ زاده
16.04.202506:55
فوق العاده
لذت بخش
جادوی نی
لذت بخش
جادوی نی
15.04.202519:53
خواننده هایی هستند که از تاریکی شعر را می خوانند ،خواننده هایی که شعر را در تاریکی می خوانند .خواندن هم "استیل "می طلبد .
خواندن هنری است که سهمش را درشعر ،و به طور کلی در ادبیات ،باید جدی گرفت . یک خواننده ی حرفه ای در حاشیه ی آنچه می خواند برای خودش ابزاری دارد و کار گاهی .
خواننده ای که برای خواندن متن کارگاه شخصی نداشته باشد یک خواننده ی بی ساز و برگ ،یک خواننده ی عامی ،است .
برعکس ،خواننده ی باساز وبرگ ، نخوانده را می خواند ،لای سطرها را می خواند . در این معنا ،خواندن خود نوعی خلق است ،آفرینش است .
خواننده ای که نمی نویسد ولی خودش متنی برای خواندن می شود . این طور خواندن ،قدرت است . و فکر می کنم که پل کلودل شاعر فرانسوی از این هم فراتر می رود وقتی می گوید :غرض وهدف ادبیات این است که خواندن یاد بگیریم .
یداله_رویایی
خواندن هنری است که سهمش را درشعر ،و به طور کلی در ادبیات ،باید جدی گرفت . یک خواننده ی حرفه ای در حاشیه ی آنچه می خواند برای خودش ابزاری دارد و کار گاهی .
خواننده ای که برای خواندن متن کارگاه شخصی نداشته باشد یک خواننده ی بی ساز و برگ ،یک خواننده ی عامی ،است .
برعکس ،خواننده ی باساز وبرگ ، نخوانده را می خواند ،لای سطرها را می خواند . در این معنا ،خواندن خود نوعی خلق است ،آفرینش است .
خواننده ای که نمی نویسد ولی خودش متنی برای خواندن می شود . این طور خواندن ،قدرت است . و فکر می کنم که پل کلودل شاعر فرانسوی از این هم فراتر می رود وقتی می گوید :غرض وهدف ادبیات این است که خواندن یاد بگیریم .
یداله_رویایی


15.04.202514:52
یک شعر خوب
مثل آب تگری است
که به آن احتیاج داری
یک شعر خوب
ساندویج داغ بوقلمون است
وقتی که گرسنه ای
یک شعر خوب
تفنگی است
آنگاه که اوباش تو را
در تنگنا قرار داده اند
یک شعر خوب
چیزی است که به تو اجازه می دهد
تا درخیابان های مرگ گام برداری
یک شعر خوب
می تواند مرگ را
چون کره ی داغ آب کند
یک شعر خوب
می تواند درد را قاب بگیرد
و قاب را به دیوار بیاویزد
یک شعر خوب
می تواند بگذارد تا پای تو
چین را لمس کند
یک شعر خوب
می تواند فکر شکسته ای را
به پرواز درآورد
یک شعر خوب
می تواند بگذارد تا تو
با موتزارت دست بدهی
یک شعر خوب
می تواند بگذارد تا تو
با شیطان تاس بریزی
و از او ببری
یک شعر خوب
می تواند کارهای زیادی بکند
و بسیاری از آن کارهای مهم
یک شعر خوب
می داند کی پایان یابد
چارلز بوکوفسکی
مثل آب تگری است
که به آن احتیاج داری
یک شعر خوب
ساندویج داغ بوقلمون است
وقتی که گرسنه ای
یک شعر خوب
تفنگی است
آنگاه که اوباش تو را
در تنگنا قرار داده اند
یک شعر خوب
چیزی است که به تو اجازه می دهد
تا درخیابان های مرگ گام برداری
یک شعر خوب
می تواند مرگ را
چون کره ی داغ آب کند
یک شعر خوب
می تواند درد را قاب بگیرد
و قاب را به دیوار بیاویزد
یک شعر خوب
می تواند بگذارد تا پای تو
چین را لمس کند
یک شعر خوب
می تواند فکر شکسته ای را
به پرواز درآورد
یک شعر خوب
می تواند بگذارد تا تو
با موتزارت دست بدهی
یک شعر خوب
می تواند بگذارد تا تو
با شیطان تاس بریزی
و از او ببری
یک شعر خوب
می تواند کارهای زیادی بکند
و بسیاری از آن کارهای مهم
یک شعر خوب
می داند کی پایان یابد
چارلز بوکوفسکی


15.04.202514:32
شعر نیما، شعر پوست تلخی است. شاید بتوان گفت همچون لیموشیرینی است که باید پوست تلخش را شکافت، وحتی پوستوارههای هر پاره یا قاچ آن را نیز کنار زد تا به شیرینیاش دست یافت. در این کتاب کوشیدهام بر پارهای از گمگوشههای سرزمین شعر نیما نگاهی بیفکنم، و با توجه به ارزش و چگونگی نوآوریها و ظرفیت حسی-روانی در شعر، بهجای برخورد صرفا فنی با شعر نیما، به تحلیل یا تاویل زیبایی شناختی-روانشناختی آن پرداخته ام.
#محمود_فلکی
#محمود_فلکی
20.04.202510:44
16.04.202512:43
به رویاهای زیباتون فکر کنید...
#موسیقی_بی_کلام
🔅@degarandishiii
#موسیقی_بی_کلام
🔅@degarandishiii


16.04.202506:54
«لطفا آیههای روشنفکرانه را مثل کاه و علف جلوی ما نریزید! چرا شعر نباید شعار باشد، در جایی که زندگی کمترین شباهتی به خود ندارد؟ این کفر است که دنبال شعر ناب و جوهر سیّال شعری، سینه چاک بدهیم. من به نفع زندگی از شعر این توقع را دارم که اگر لازم باشد نه فقط شعار، بلکه خنجر و طناب و زهر باشد، گلوله و مُشت باشد..»
#خسرو_گلسرخي
#خسرو_گلسرخي
转发自:
زمزمههای تنهایی



15.04.202519:52
شما خیال کردید کتاب های مرا سانسور کنید، می آیند کتاب های شما را می خوانند؟ نه، ملتی که به سانسور عادت کند نه کتاب شما را می خواند، نه کتابِ من را. این حاصلِ زحماتِ شماست... جوان ها این جور بار آمدند، بیمطالعه، بیهویت، بی هویتی یعنی همین که نمی دانند، چه شخصیت هایی در شهرشان بوده و ظهور کرده، که تکیه گاهی برایشان باشد و بعد هم، اتکا به نفس پیدا کنند و بدانند که چه کسی هستند!
علی اشرف درویشیان
@fariborzalinezhad
علی اشرف درویشیان
@fariborzalinezhad
15.04.202514:52
15.04.202514:31
منتظر الهام نمانید، شما باید آن را با گرز دنبال کنید.
جک لندن
@Writing_lovers
جک لندن
@Writing_lovers
显示 1 - 24 共 41
登录以解锁更多功能。