18.04.202519:40
🌟 و تو چه میدانی که درد ما چیست؟
🔺شماری از خوانندگان گرامی درخواست کردند که مقاله کوچ کردان خراسان در فولکلور کرمانجی نوشته روانشاد دکتر رقیه سلطانی را که در یادداشت قبلی به آن اشاره کردم، منتشر کنم. از آنجا که انتشار همه آن مقاله میسر نیست،ترجمه بخشهایی از اشعار منتخب آن را که با شیوهای موزون و به زبان کردی کرمانجی سروده شدهاند، میآورم و یاد و خاطره نویسنده را گرامی میدارم. باید گفت هرکس در میان کردهای خراسان زیسته است به خوبی میداند که کوچ و غربت به مثابه یک درد خاص و غیرقابل درک برای دیگران، محور اصلی فولکلور آنان است.این مردم ۴۰۰ سال پیش از دوران شاه اسماعیل صفوی و بهویژه در زمان شاه عباس از ولایت چمشگزک و منطقهای که امروز بخشهایی از خاک ارمنستان، آذربایجان، ترکیه و ایران را شامل میشود به شرق ایران از آخال تا بلوچستان کوچانده شدند تا در برابر تهاجم ازبکان، ترکمانان و افغانان از مرزهای شرقی دفاع کنند. در همان حال ترکان افشار و بسیاری از طوایف دیگر ترک در قلمرو آنان اسکان یافتند تا کمربندی دفاعی در برابر عثمانیان سنی ایجاد کنند و به مثابه دیواری انسانی مانع پیوستگی کردهای قلمرو صفویان به عثمانیان گردند.طوایف کرد همراه با گلههای خود مسیر طولانی آذربایجان تا تهران و از آنجا تا خراسان را پیمودند. بسیاری از این مردم در طول راه به سبب گرسنگی و بیماری مردند و احشامشان تلف شدند.گروههایی از آنان هم که نای رفتن نداشتند در مسیر راه در زنجان، قزوین، جابان و سربندان در اطراف تهران، سبزوار و نیشابور سکنی گزیدند. بازماندگان هم پس از ورود به شرق ایران با بومیان آنجا گرفتار کشمکش شدند و همزمان در جنگ با ترکمانان و ازبکان و افغانان صدمات زیادی را تحمل کردند. همه این دردها و مصایب در فولکلور و شعر شاعران این دیار منعکس شده است.🔺
جعفرقلی زنگلی و روایت کوچ :
ولایت من ارزروم است. هفت سال است که از آنجا رانده شدهام. اینجا سرزمین من نیست. کبک های سرزمین من بهتر میخوانند. درختان وطن من سبز ترند.
نمونه دیگر از آهنک کوچ را آقای مظفر حمیدی اجرا کرده است: بینه ها کجایند؟ من برای رفتن مسیر را نمیدانم.طایفههای دیگر ما کجا رفته اند؟ دوستان و یاران از یورت ما رفتهاند و من در مسیر جا ماندهام. من غریبهای هستم بین شما. آوارهای هستم که شب و روز به دنبال دوستان خود میگردم و ردپای کوچ را پیدا نمیکنم. درد غریبی دردی سنگین است. غریب هر کجا باشد بینام و نشان است. چه کسی تو را از خانهات بیرون کرد؟ چه شد که راه بینه و طایفهات را گم کردی؟ چه شد که خانه و زندگیت ویران گشت و آواره و سرگردان این سرزمین شدی؟ مادر عزیزم با دستهایت اشک من را پاک کن.کسی از سرگذشت ما خبری ندارد.آهای! چوپان سازت را بردار. باز هم آهنگ غریبی را بخوان و درد دلت را به بادها بسپار.
قرارداد آخال و اخراج کردهای کرمانج توسط روسیه
بعضی از آهنگهای کردی خراسان برگرفته از وقایع تاریخی مانند قرارداد آخال میان ایران و روسیه در دوره ناصرالدینشاه است که باعث وداع دوباره کردها با وطنشان شد.برخی از سرداران کرد کرمانج، مانند سردار عوض و ججو خان درگزی در مقابل روسیه ایستادند. مقاومت آنها سبب خلق داستانهای حماسی زیادی در فولکلور منطقه شد و برخی شاعران معاصر هم با تکیه بر فولکلور اشعاری دراین باره سرودند. شعر"عشق ولایت" سروده آقای حسن پور درهمین ارتباط است:
خرمنهای درد و داغ،خرمنهای بغض و درد، خرمنهای عشق ولایت/ نقل قصه های مرد و نامرد/قصه سرداران سرخ /سردارانی که اسمشان دیده نشد/تاریخ را برعکس نوشتند، بدون حماسه سرداران کرد/ خون سرداران کرد برای تاریخ جوهر شده است/ تاریخ را برای خود نوشتند،آن مردان بد گوهر/ بدون عوض و ججو /بدون فیروزه و عشق آباد /تاریخی که بدون اینها باشد/ اصل و بنیاد ندارد/ آخال شد شور خونین/فیروزه جگر ما/ شر قاجارها از کجا به جان ما افتاد/قاجار ها فیروزه ما را فروختند /قاجارها سرزمین کردها را فروختند/ مادرهای ما از فیروزه آمدند با دلی پر درد/ مادرهای ما آمدند با صورتهای خونآلود/ در آنجا هنوز دارهای قالی بهجا ماندهاند/راه و مسیر کردها دوباره عوض شد و کردها از فیروزه رانده شدند/ کردها رفتند، اما فیروزه همچنان چشم بهراه آنها دوخته است/ باز هم غیرت کردها "رستمی" مثل سردار عوض را به مرزها فرستاد.
هجوم ترکمانان
آهنگ گلنار
غصهها جانم را خوردهاند. دیدار ما به قیامت.جوانان ما را کشتند و زنان را بردند.گلنار من را اسیر کردند.ترکمنها او را در کوچه و بازارها فروختند.
آهنگ الله مزار
وایچه روزگاری است؟/خدایا این چه مصیبتی است که بر سر ما آمده است.تقاص کدامین گناه است؟/چرا اینچنین غریبانه در میان آب و خاک خودمان به خونمان بغلتیم؟
@kurdistanname
🔺شماری از خوانندگان گرامی درخواست کردند که مقاله کوچ کردان خراسان در فولکلور کرمانجی نوشته روانشاد دکتر رقیه سلطانی را که در یادداشت قبلی به آن اشاره کردم، منتشر کنم. از آنجا که انتشار همه آن مقاله میسر نیست،ترجمه بخشهایی از اشعار منتخب آن را که با شیوهای موزون و به زبان کردی کرمانجی سروده شدهاند، میآورم و یاد و خاطره نویسنده را گرامی میدارم. باید گفت هرکس در میان کردهای خراسان زیسته است به خوبی میداند که کوچ و غربت به مثابه یک درد خاص و غیرقابل درک برای دیگران، محور اصلی فولکلور آنان است.این مردم ۴۰۰ سال پیش از دوران شاه اسماعیل صفوی و بهویژه در زمان شاه عباس از ولایت چمشگزک و منطقهای که امروز بخشهایی از خاک ارمنستان، آذربایجان، ترکیه و ایران را شامل میشود به شرق ایران از آخال تا بلوچستان کوچانده شدند تا در برابر تهاجم ازبکان، ترکمانان و افغانان از مرزهای شرقی دفاع کنند. در همان حال ترکان افشار و بسیاری از طوایف دیگر ترک در قلمرو آنان اسکان یافتند تا کمربندی دفاعی در برابر عثمانیان سنی ایجاد کنند و به مثابه دیواری انسانی مانع پیوستگی کردهای قلمرو صفویان به عثمانیان گردند.طوایف کرد همراه با گلههای خود مسیر طولانی آذربایجان تا تهران و از آنجا تا خراسان را پیمودند. بسیاری از این مردم در طول راه به سبب گرسنگی و بیماری مردند و احشامشان تلف شدند.گروههایی از آنان هم که نای رفتن نداشتند در مسیر راه در زنجان، قزوین، جابان و سربندان در اطراف تهران، سبزوار و نیشابور سکنی گزیدند. بازماندگان هم پس از ورود به شرق ایران با بومیان آنجا گرفتار کشمکش شدند و همزمان در جنگ با ترکمانان و ازبکان و افغانان صدمات زیادی را تحمل کردند. همه این دردها و مصایب در فولکلور و شعر شاعران این دیار منعکس شده است.🔺
جعفرقلی زنگلی و روایت کوچ :
ولایت من ارزروم است. هفت سال است که از آنجا رانده شدهام. اینجا سرزمین من نیست. کبک های سرزمین من بهتر میخوانند. درختان وطن من سبز ترند.
نمونه دیگر از آهنک کوچ را آقای مظفر حمیدی اجرا کرده است: بینه ها کجایند؟ من برای رفتن مسیر را نمیدانم.طایفههای دیگر ما کجا رفته اند؟ دوستان و یاران از یورت ما رفتهاند و من در مسیر جا ماندهام. من غریبهای هستم بین شما. آوارهای هستم که شب و روز به دنبال دوستان خود میگردم و ردپای کوچ را پیدا نمیکنم. درد غریبی دردی سنگین است. غریب هر کجا باشد بینام و نشان است. چه کسی تو را از خانهات بیرون کرد؟ چه شد که راه بینه و طایفهات را گم کردی؟ چه شد که خانه و زندگیت ویران گشت و آواره و سرگردان این سرزمین شدی؟ مادر عزیزم با دستهایت اشک من را پاک کن.کسی از سرگذشت ما خبری ندارد.آهای! چوپان سازت را بردار. باز هم آهنگ غریبی را بخوان و درد دلت را به بادها بسپار.
قرارداد آخال و اخراج کردهای کرمانج توسط روسیه
بعضی از آهنگهای کردی خراسان برگرفته از وقایع تاریخی مانند قرارداد آخال میان ایران و روسیه در دوره ناصرالدینشاه است که باعث وداع دوباره کردها با وطنشان شد.برخی از سرداران کرد کرمانج، مانند سردار عوض و ججو خان درگزی در مقابل روسیه ایستادند. مقاومت آنها سبب خلق داستانهای حماسی زیادی در فولکلور منطقه شد و برخی شاعران معاصر هم با تکیه بر فولکلور اشعاری دراین باره سرودند. شعر"عشق ولایت" سروده آقای حسن پور درهمین ارتباط است:
خرمنهای درد و داغ،خرمنهای بغض و درد، خرمنهای عشق ولایت/ نقل قصه های مرد و نامرد/قصه سرداران سرخ /سردارانی که اسمشان دیده نشد/تاریخ را برعکس نوشتند، بدون حماسه سرداران کرد/ خون سرداران کرد برای تاریخ جوهر شده است/ تاریخ را برای خود نوشتند،آن مردان بد گوهر/ بدون عوض و ججو /بدون فیروزه و عشق آباد /تاریخی که بدون اینها باشد/ اصل و بنیاد ندارد/ آخال شد شور خونین/فیروزه جگر ما/ شر قاجارها از کجا به جان ما افتاد/قاجار ها فیروزه ما را فروختند /قاجارها سرزمین کردها را فروختند/ مادرهای ما از فیروزه آمدند با دلی پر درد/ مادرهای ما آمدند با صورتهای خونآلود/ در آنجا هنوز دارهای قالی بهجا ماندهاند/راه و مسیر کردها دوباره عوض شد و کردها از فیروزه رانده شدند/ کردها رفتند، اما فیروزه همچنان چشم بهراه آنها دوخته است/ باز هم غیرت کردها "رستمی" مثل سردار عوض را به مرزها فرستاد.
هجوم ترکمانان
آهنگ گلنار
غصهها جانم را خوردهاند. دیدار ما به قیامت.جوانان ما را کشتند و زنان را بردند.گلنار من را اسیر کردند.ترکمنها او را در کوچه و بازارها فروختند.
آهنگ الله مزار
وایچه روزگاری است؟/خدایا این چه مصیبتی است که بر سر ما آمده است.تقاص کدامین گناه است؟/چرا اینچنین غریبانه در میان آب و خاک خودمان به خونمان بغلتیم؟
@kurdistanname
23.03.202506:41
📚کرد، بومی و ساکن چندهزار ساله آذربایجان است.
✍️اسماعیل شمس
🔺در این یادداشت به نوشتههای ارمنی و گرجی و رومی درباره سکونت کردان از دوران باستان در آذربایجان و اران نمیپردازم و بحث را از منابع دوران فتوحات اسلامی آغاز میکنم که برای همگان قابل دسترس هستند. به نوشته بلاذری در سال ۲۲ قمری والی ساسانی آذربایجان با حذيفه، فرمانده عرب مسلمان صلح كرد و ٨۰۰ هزار درهم به او داد. در برابر آن، حذیفه متعهد شد که مسلمانان، كسی از مردم آذربايجان را نكشند و اسير نكنند و آتشكدهای را ويران نسازند و به اكراد بَلاسجان [بلاشگان- دشتی واقع در دو سوی رود ارس و جنوب رود کر] و سبلان و ميانرودان[ ناحیه واقع بین رود کر و ارس، نگاه کنید به معجم البلدان یاقوت] تعرض نكنند و مردم شيز را از رقص و انجام آيين هايشان در جشنها باز ندارند(بلاذری، ص۳۴۴).در همین زمان یکی از دروازههای بردعه «بابالاکراد» نام داشت(اصطخری، 183، 187) که خود ناظر بر حضور کردان در این منطقه بود. بردعه در نزدیک شوشی کنونی و همان جایی است که پس از حمله مغول نامش به قرهباغ تغییر یافت. نام رودخانه ساحل دوین نیز که به ارس می ریخت، «نهرالاکراد» یا رود کرد بود(بلاذری، 199).به نوشته مقدسی، جغرافیدان سدۀ 4 ق شهر قندریه در نزدیک مراغه توسط کردها ساخته شده بود.اطراف دریاچۀ اورمیه نیز«وادی کرد» نامیده میشد. ابن حوقل، جغرافیدانان سدۀ 4 ق نیز به سکونت هذبانیان کرد در اورمیه و مراغه اشاره کرده است.
🔺 روادیان و شدادیان کرد از سدۀ 4ق دو حکومت کوچک در آذربایجان و اران به مرکزیت تبریز و گنجه ایجاد کردند که تا تهاجم ترکمانان سلجوقی دوام آوردند. نخستین فرمانروای آنان دیسم بن ابراهیم کردی بود که در سال ۳۲۵ق با بیرون راندن اعراب، بر آذربایجان و اران حاکم شد. پس از قتل او توسط سلاریان دیلمی در سال ۳۴۶ق جانشینانش دیلمیان را از حکومت آذربایجان کنار نهادند و قدرت روادیان را احیا کردند. گروهی دیگر از روادیان به نام شدادیان بر اران حاکم شدند. سکههای زیادی از سال 393ق تا 405ق در اورمیه و مراغه به نام ابوالهیجا محمد بن حسین روادی(مملان) ضرب شده اند. پس از او فرزندش وهسودان حاکم روادیان شد و بیش از ۴۰ سال بر آذربایجان حکومت کرد. در زمان او، خواهرزادهاش ابوالهیجا فرزند ربیبالدوله، رئیس طایفه کرد هذبانی حاکم اورمیه بود. در زمان او ترکان اوغوز[غز] به فرماندهی بوقا، کوکتاش، منصور و دانا به آذربایجان حمله کردند. به نوشتۀ ابن اثیر، غزها در سال 429ق/1038م در حمله به مراغه مسجد جامع را سوزاندند و شمار زیادی از عامه مردم و کردهای هذبانی را کشتند. وهسودان روادی و ابوالهیجا هذبانی به اتفاق یکدیگر به غزها حمله کردند و آنان را بیرون راندند. شرح جنگ با غزها در دیوان قطران تبریزی، شاعر دربار روادیان هم به صورت شعر آمده است. چندی بعد غزها به اورمیه و مناطق اطراف آن برگشتند. کردهای هذبانی به فرماندهی ابوالهیجا که از اعمال ناپسندشان به ستوه آمده بودند، بار دیگر به مقابله آنان شتافتند؛ ابوالهیجا پس از چند جنگ پیاپی سرانجام در سال 432ق غزها را تعقیب و از اورمیه و مراغه بیرون کرد. او در پاسخ به پیام تبریک قرواش عقیلی، فرمانروای موصل به مناسبت شکست غزها به او نوشت: «این، شگفت انگیز است؛ هنگامی که غزها از سرزمین من (اورمیه) گذشتند، به روی پلی ایستادم که آنان ناگزیر بودند از روی آن بگذرند و کسی را گماشتم که آنها را بشمارد؛ تعدادشان بالغ بر سی هزار نفر بود. وقتی که آنان پس از شکست در موصل به اورمیه بازگشتند، تعدادشان به پنج هزار نفر هم نمیرسید. با تضعیف سلجوقیان، احمدیل کردی نوه وهسودان روادی توانست حکومت روادیان کرد را در شهر مراغه احیا کند که به نام او به (احمدیلیان) شهرت یافت(نک: مقاله احمدیلیان، نوشته دکتر عباس زریاب خویی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی)
🔺در منابع تاریخی از عارف مشهوری به نام ابوبكر حسین بن علی بن یزدانیار کردی ارموی(وفات: 333ق/945م) نام برده شده است. درهمین زمان از صوفی بزرگی به نام شیخ بن صوفی کردی ارموی و نیز شیخ موسى بن عبد اللّه كردی ارموی هم یاد شده است که شاگرد ابن یزدانیار بود. پاره ای منابع هم حسن بن محمد بن حسن اُرموی مشهور به حُسامُالدّینِ چَلَبی از یاران مولوی را کرد و نواده ابن یزدانیار دانستهاند.
🔺و سخن آخر خطاب به دوستان تاریخنگار آذربایجانیام است. من از کاسبکاران سیاسی و قومگرایان فاشیستی که تحت تٲثیر پان ترکیسم وارداتی یا به خاطر منافع شخصی و خوشآمد اربابان خارجی بر آتش تنوراختلافات تباری و مذهبی میان ترک و کرد در آذربایجان میدمند، انتظار ندارم که حقایق تاریخی را بپذیرند و دست از مهاجر خواندن کردان بردارند، اما از شما که آگاه بر منابع تاریخی هستید، میخواهم که با نشراین حقایق مانع گسترش تفرقه و کشمکش میان مردم و تحقق آرزوی دیرین دشمنان این آب و خاک شوید.
@kurdistanname
✍️اسماعیل شمس
🔺در این یادداشت به نوشتههای ارمنی و گرجی و رومی درباره سکونت کردان از دوران باستان در آذربایجان و اران نمیپردازم و بحث را از منابع دوران فتوحات اسلامی آغاز میکنم که برای همگان قابل دسترس هستند. به نوشته بلاذری در سال ۲۲ قمری والی ساسانی آذربایجان با حذيفه، فرمانده عرب مسلمان صلح كرد و ٨۰۰ هزار درهم به او داد. در برابر آن، حذیفه متعهد شد که مسلمانان، كسی از مردم آذربايجان را نكشند و اسير نكنند و آتشكدهای را ويران نسازند و به اكراد بَلاسجان [بلاشگان- دشتی واقع در دو سوی رود ارس و جنوب رود کر] و سبلان و ميانرودان[ ناحیه واقع بین رود کر و ارس، نگاه کنید به معجم البلدان یاقوت] تعرض نكنند و مردم شيز را از رقص و انجام آيين هايشان در جشنها باز ندارند(بلاذری، ص۳۴۴).در همین زمان یکی از دروازههای بردعه «بابالاکراد» نام داشت(اصطخری، 183، 187) که خود ناظر بر حضور کردان در این منطقه بود. بردعه در نزدیک شوشی کنونی و همان جایی است که پس از حمله مغول نامش به قرهباغ تغییر یافت. نام رودخانه ساحل دوین نیز که به ارس می ریخت، «نهرالاکراد» یا رود کرد بود(بلاذری، 199).به نوشته مقدسی، جغرافیدان سدۀ 4 ق شهر قندریه در نزدیک مراغه توسط کردها ساخته شده بود.اطراف دریاچۀ اورمیه نیز«وادی کرد» نامیده میشد. ابن حوقل، جغرافیدانان سدۀ 4 ق نیز به سکونت هذبانیان کرد در اورمیه و مراغه اشاره کرده است.
🔺 روادیان و شدادیان کرد از سدۀ 4ق دو حکومت کوچک در آذربایجان و اران به مرکزیت تبریز و گنجه ایجاد کردند که تا تهاجم ترکمانان سلجوقی دوام آوردند. نخستین فرمانروای آنان دیسم بن ابراهیم کردی بود که در سال ۳۲۵ق با بیرون راندن اعراب، بر آذربایجان و اران حاکم شد. پس از قتل او توسط سلاریان دیلمی در سال ۳۴۶ق جانشینانش دیلمیان را از حکومت آذربایجان کنار نهادند و قدرت روادیان را احیا کردند. گروهی دیگر از روادیان به نام شدادیان بر اران حاکم شدند. سکههای زیادی از سال 393ق تا 405ق در اورمیه و مراغه به نام ابوالهیجا محمد بن حسین روادی(مملان) ضرب شده اند. پس از او فرزندش وهسودان حاکم روادیان شد و بیش از ۴۰ سال بر آذربایجان حکومت کرد. در زمان او، خواهرزادهاش ابوالهیجا فرزند ربیبالدوله، رئیس طایفه کرد هذبانی حاکم اورمیه بود. در زمان او ترکان اوغوز[غز] به فرماندهی بوقا، کوکتاش، منصور و دانا به آذربایجان حمله کردند. به نوشتۀ ابن اثیر، غزها در سال 429ق/1038م در حمله به مراغه مسجد جامع را سوزاندند و شمار زیادی از عامه مردم و کردهای هذبانی را کشتند. وهسودان روادی و ابوالهیجا هذبانی به اتفاق یکدیگر به غزها حمله کردند و آنان را بیرون راندند. شرح جنگ با غزها در دیوان قطران تبریزی، شاعر دربار روادیان هم به صورت شعر آمده است. چندی بعد غزها به اورمیه و مناطق اطراف آن برگشتند. کردهای هذبانی به فرماندهی ابوالهیجا که از اعمال ناپسندشان به ستوه آمده بودند، بار دیگر به مقابله آنان شتافتند؛ ابوالهیجا پس از چند جنگ پیاپی سرانجام در سال 432ق غزها را تعقیب و از اورمیه و مراغه بیرون کرد. او در پاسخ به پیام تبریک قرواش عقیلی، فرمانروای موصل به مناسبت شکست غزها به او نوشت: «این، شگفت انگیز است؛ هنگامی که غزها از سرزمین من (اورمیه) گذشتند، به روی پلی ایستادم که آنان ناگزیر بودند از روی آن بگذرند و کسی را گماشتم که آنها را بشمارد؛ تعدادشان بالغ بر سی هزار نفر بود. وقتی که آنان پس از شکست در موصل به اورمیه بازگشتند، تعدادشان به پنج هزار نفر هم نمیرسید. با تضعیف سلجوقیان، احمدیل کردی نوه وهسودان روادی توانست حکومت روادیان کرد را در شهر مراغه احیا کند که به نام او به (احمدیلیان) شهرت یافت(نک: مقاله احمدیلیان، نوشته دکتر عباس زریاب خویی در دائرة المعارف بزرگ اسلامی)
🔺در منابع تاریخی از عارف مشهوری به نام ابوبكر حسین بن علی بن یزدانیار کردی ارموی(وفات: 333ق/945م) نام برده شده است. درهمین زمان از صوفی بزرگی به نام شیخ بن صوفی کردی ارموی و نیز شیخ موسى بن عبد اللّه كردی ارموی هم یاد شده است که شاگرد ابن یزدانیار بود. پاره ای منابع هم حسن بن محمد بن حسن اُرموی مشهور به حُسامُالدّینِ چَلَبی از یاران مولوی را کرد و نواده ابن یزدانیار دانستهاند.
🔺و سخن آخر خطاب به دوستان تاریخنگار آذربایجانیام است. من از کاسبکاران سیاسی و قومگرایان فاشیستی که تحت تٲثیر پان ترکیسم وارداتی یا به خاطر منافع شخصی و خوشآمد اربابان خارجی بر آتش تنوراختلافات تباری و مذهبی میان ترک و کرد در آذربایجان میدمند، انتظار ندارم که حقایق تاریخی را بپذیرند و دست از مهاجر خواندن کردان بردارند، اما از شما که آگاه بر منابع تاریخی هستید، میخواهم که با نشراین حقایق مانع گسترش تفرقه و کشمکش میان مردم و تحقق آرزوی دیرین دشمنان این آب و خاک شوید.
@kurdistanname
20.03.202515:10
🔴 نقدی بر سخنان ناصر رزازی درباره نوروز
✍ اسماعیل شمس
📌به راستی نوروز افسانه و داستان نیست، بلکه واقعیت تاریخی است که در کردستان رخ داده است. باتٲسف، باید گفت که کاوه آهنگر انسان خوبی نبود؛ حالا من درباره او کلمه بد به کار نمیبرم؛اما کاوه آهنگر به اژدهاک،آخرین پادشاه ماد خیانت کرد و به فریدون پیوست.او ضحّاک یا اژدهاک آخرین پادشاه ماد را از تخت شاهی پایین کشید و فریدون فارس را به پادشاهی رساند،بنابراین نوروز برای کردها روز از دستدادن حکومت کردی ماد و برای فارسها روز تٲسیس حکومت پارسی است... شاملو، شاعر ایرانی میگوید که اژدهاک پادشاه خوب و دادگری بوده است، اما یک "شعبان بیمخ" به اسم کاوه او را از تخت پادشاهی برانداخته و متٲسفانه فریدون را به جای او گذاشته است".
🔺نگارنده، این یادداشت را با غم و غصه و از سر ناچاری مینویسد، زیرا هرگز دوست ندارد در نقد بزرگان کرد که مورد احترام بخش زیادی از جامعه هستند، دست به قلم ببرد، اما وقتی این بزرگان از حریم و حوزه تخصصی خود که به سبب آن میان مردم مشهور و محبوب شدهاند، خارج میشوند و سخنانی اشتباه بر زبان میرانند، نمیتوان در برابر آنان سکوت کرد. سخن بزرگان، بزرگ است و نتایج و پیامدهای بزرگی به دنبال دارد و البته اشتباهات آنان، بزرگتر؛ به همین سبب باید تعارفات را کنار گذاشت و حقیقت را فدای مصلحت و منفعت نکرد و با صدای بلند آنان را مخاطب قرارداد که "به کجا چنین شتابان؟" یقین دارم که اگر مباحث غیرتخصصی این بزرگان در فضایی احترامآمیز و با اقرار به کمنظیر بودن آنان در تخصص و حرفه اصلی خود، نقد شود، بیش از هرکس به نفع خود آنان است.
🔺سخن رزازی حرف تازهای نیست و پیش از او چنانکه خودش اشاره میکند، کسانی مانند احمد شاملو آن را گفتهاند و اخیراً هم در میان نویسندگان کرد جماعتی بر آن اصرار دارند.از هزار سال پیش هم یکی از روایات موجود درباره ریشه نوروز همین قتل ضحاک به دست فریدون بوده است که در یادداشت بعدی به آن خواهم پرداخت. پیش از این در همین کانال، انطباق ضحاک بر آخرین شاه ماد و فریدون بر کوروش نقد شده است و اینجا ضرورتی به تکرار آن نمیبینم.آنچه که اینجا به آن میپردازم فاجعه دهشتناک و مصیبت بزرگی است که تاریخ کرد و کردستان به آن گرفتار شده است. تاریخ یک علم همانند دیگر علوم است و شناخت و فهم آن چه بسا بسیار پیچیدهتر و سختتر از بقیه است،اما متٲسفانه در جامعه کرد مباحث تاریخی در رسانههای عمومی و شبکههای مجازی بیشتر توسط کسانی مطرح میشود که نه تنها هیچ شناختی از علم تاریخ و روش پژوهش در آن ندارند، بلکه بر اساس شنیدههای خود و خواندن چند کتاب و یادداشت مسائلی را مطرح میکنند که سبب تحریف تاریخ یک ملت و به بیراهه رفتن جوانان و علاقهمندان به تاریخ میشود. پرسش من از استادِ هنرمند، ناصر رزازی این است که شاملوی شاعر چه مرجعیتی در رشته تاریخ و آن هم تاریخ باستان دارد که به سخن او استناد شود؟ آیا سزاوار است که هنرمندی چون او در جایی که همگان منتظر دیدن و شنیدن شاهکارهای هنریاش هستند بهناگاه شاهد سخنانی غیرتخصصی و غیرعلمی درباره تاریخ کرد، آن هم بهنقل از یک شاعر غیرمتخصص باشند؟ آیا این ورودهای غیر تخصصی سبب تقویت جایگاه او و کسانی نظیر او در جامعه کرد میشود یا برعکس؟ چرا ایشان و برخی دیگر از بزرگان کرد به حوزه تخصصی و فعالیت حرفهای خود بسنده نمیکنند و با طرح چنین سخنان ضد علمی بهانهای به دست نااهلان میدهند که جامعه فرهنگی کرد را به ریشخند بگیرند و خیالاتی و افسانهباف بخوانند؟چرا مدیران و مجریان رسانههای کردی به جای دعوت از تاریخنگاران متخصص کرد، تریبون تاریخ خود را در اختیار غیرمتخصصان قرار میدهند و سبب تحریف تاریخ کرد و مضحکه شدن آن نزد خاص و عام میشوند؟ تا کی باید تاریخنگاران متخصص و دلسوز کرد به جای آنکه با حمایت آن مدیران به نگارش و نظریهپردازی در حوزه تاریخ کرد بپردازند، منزوی شوند و وقت گرانبهای خود را صرف نقد حرفهای غیرعلمی و نادرستی کنند که غیرمتخصصان کرد از رسانههای کردی به خورد مردم میدهند؟
🔺و سخن آخر خطاب به جناب آقای رزازی این است که هیچ یک از مردمشناسان جهان تاریخ را با اسطوره و افسانه یکی ندانستهاند. هیچ پژوهشگر تاریخ ماد نام آخرین شاه ماد یعنی آستیاگ(آستواگس) را اژدهاک یا ضحاک نخوانده است. هیچ تاریخنگار متخصصی کوروش را بر فریدون و ماد و هخامنشی را بر پیشدادیان و کیانیان انطباق نداده است.به راستی وقتی نتایج پژوهشهای علمی در سطح جهان تا این اندازه قطعی و روشن است چرا باید هنرمند بزرگی چون ناصر رزازی و دیگر بزرگان کرد با استناد به افسانهای عامیانه ذهنیت مردم کرد را نسبت به هویت خود مشوش کنند و تاریخ کردستان را به بیراهه ببرند؟
@kurdistanname
✍ اسماعیل شمس
📌به راستی نوروز افسانه و داستان نیست، بلکه واقعیت تاریخی است که در کردستان رخ داده است. باتٲسف، باید گفت که کاوه آهنگر انسان خوبی نبود؛ حالا من درباره او کلمه بد به کار نمیبرم؛اما کاوه آهنگر به اژدهاک،آخرین پادشاه ماد خیانت کرد و به فریدون پیوست.او ضحّاک یا اژدهاک آخرین پادشاه ماد را از تخت شاهی پایین کشید و فریدون فارس را به پادشاهی رساند،بنابراین نوروز برای کردها روز از دستدادن حکومت کردی ماد و برای فارسها روز تٲسیس حکومت پارسی است... شاملو، شاعر ایرانی میگوید که اژدهاک پادشاه خوب و دادگری بوده است، اما یک "شعبان بیمخ" به اسم کاوه او را از تخت پادشاهی برانداخته و متٲسفانه فریدون را به جای او گذاشته است".
🔺نگارنده، این یادداشت را با غم و غصه و از سر ناچاری مینویسد، زیرا هرگز دوست ندارد در نقد بزرگان کرد که مورد احترام بخش زیادی از جامعه هستند، دست به قلم ببرد، اما وقتی این بزرگان از حریم و حوزه تخصصی خود که به سبب آن میان مردم مشهور و محبوب شدهاند، خارج میشوند و سخنانی اشتباه بر زبان میرانند، نمیتوان در برابر آنان سکوت کرد. سخن بزرگان، بزرگ است و نتایج و پیامدهای بزرگی به دنبال دارد و البته اشتباهات آنان، بزرگتر؛ به همین سبب باید تعارفات را کنار گذاشت و حقیقت را فدای مصلحت و منفعت نکرد و با صدای بلند آنان را مخاطب قرارداد که "به کجا چنین شتابان؟" یقین دارم که اگر مباحث غیرتخصصی این بزرگان در فضایی احترامآمیز و با اقرار به کمنظیر بودن آنان در تخصص و حرفه اصلی خود، نقد شود، بیش از هرکس به نفع خود آنان است.
🔺سخن رزازی حرف تازهای نیست و پیش از او چنانکه خودش اشاره میکند، کسانی مانند احمد شاملو آن را گفتهاند و اخیراً هم در میان نویسندگان کرد جماعتی بر آن اصرار دارند.از هزار سال پیش هم یکی از روایات موجود درباره ریشه نوروز همین قتل ضحاک به دست فریدون بوده است که در یادداشت بعدی به آن خواهم پرداخت. پیش از این در همین کانال، انطباق ضحاک بر آخرین شاه ماد و فریدون بر کوروش نقد شده است و اینجا ضرورتی به تکرار آن نمیبینم.آنچه که اینجا به آن میپردازم فاجعه دهشتناک و مصیبت بزرگی است که تاریخ کرد و کردستان به آن گرفتار شده است. تاریخ یک علم همانند دیگر علوم است و شناخت و فهم آن چه بسا بسیار پیچیدهتر و سختتر از بقیه است،اما متٲسفانه در جامعه کرد مباحث تاریخی در رسانههای عمومی و شبکههای مجازی بیشتر توسط کسانی مطرح میشود که نه تنها هیچ شناختی از علم تاریخ و روش پژوهش در آن ندارند، بلکه بر اساس شنیدههای خود و خواندن چند کتاب و یادداشت مسائلی را مطرح میکنند که سبب تحریف تاریخ یک ملت و به بیراهه رفتن جوانان و علاقهمندان به تاریخ میشود. پرسش من از استادِ هنرمند، ناصر رزازی این است که شاملوی شاعر چه مرجعیتی در رشته تاریخ و آن هم تاریخ باستان دارد که به سخن او استناد شود؟ آیا سزاوار است که هنرمندی چون او در جایی که همگان منتظر دیدن و شنیدن شاهکارهای هنریاش هستند بهناگاه شاهد سخنانی غیرتخصصی و غیرعلمی درباره تاریخ کرد، آن هم بهنقل از یک شاعر غیرمتخصص باشند؟ آیا این ورودهای غیر تخصصی سبب تقویت جایگاه او و کسانی نظیر او در جامعه کرد میشود یا برعکس؟ چرا ایشان و برخی دیگر از بزرگان کرد به حوزه تخصصی و فعالیت حرفهای خود بسنده نمیکنند و با طرح چنین سخنان ضد علمی بهانهای به دست نااهلان میدهند که جامعه فرهنگی کرد را به ریشخند بگیرند و خیالاتی و افسانهباف بخوانند؟چرا مدیران و مجریان رسانههای کردی به جای دعوت از تاریخنگاران متخصص کرد، تریبون تاریخ خود را در اختیار غیرمتخصصان قرار میدهند و سبب تحریف تاریخ کرد و مضحکه شدن آن نزد خاص و عام میشوند؟ تا کی باید تاریخنگاران متخصص و دلسوز کرد به جای آنکه با حمایت آن مدیران به نگارش و نظریهپردازی در حوزه تاریخ کرد بپردازند، منزوی شوند و وقت گرانبهای خود را صرف نقد حرفهای غیرعلمی و نادرستی کنند که غیرمتخصصان کرد از رسانههای کردی به خورد مردم میدهند؟
🔺و سخن آخر خطاب به جناب آقای رزازی این است که هیچ یک از مردمشناسان جهان تاریخ را با اسطوره و افسانه یکی ندانستهاند. هیچ پژوهشگر تاریخ ماد نام آخرین شاه ماد یعنی آستیاگ(آستواگس) را اژدهاک یا ضحاک نخوانده است. هیچ تاریخنگار متخصصی کوروش را بر فریدون و ماد و هخامنشی را بر پیشدادیان و کیانیان انطباق نداده است.به راستی وقتی نتایج پژوهشهای علمی در سطح جهان تا این اندازه قطعی و روشن است چرا باید هنرمند بزرگی چون ناصر رزازی و دیگر بزرگان کرد با استناد به افسانهای عامیانه ذهنیت مردم کرد را نسبت به هویت خود مشوش کنند و تاریخ کردستان را به بیراهه ببرند؟
@kurdistanname
09.03.202505:46
بەڵام لە ساڵی ٤٨٦ی کۆچیدا، تاج ئەلدەوڵەی تەتەش، برای مەلیکشا و حاکمی شام بۆ شەڕ لە گەڵ ناسرولدەولە لە حەڵەبەوە بەرەو حەران و ڕۆحا و لەوێشەوە بەرەو نوسەیبین دەچێت. خەڵک بەرەنگاری بوونەوە و ملکەچ نەبوون و کۆڵیان نەدا.
تەتەش کۆمەڵکوژییەکی گەورەی دەستپێکرد و نزیکەی هەزار کەسی نوسەیبینی کوشت و موڵک و ماڵی ئەوانی تاڵان کرد و تەنانەت بەو ژن و منداڵانەی پەنایان بۆ مزگەوت بردبوو، ڕەحمی نەکرد.
پاش گرتنی نوسەیبین، ئەو شارەی ڕادەستی هاوپەیمانە عەرەبەکەی، "ئەمیر محمد ئاغیلی"، کرد . پاشان تەتەش لە ڕێگای دیاربەکردا، ئەمیرحسێن کوڕی نەسرولدەولەی مەروان، مامی ناسر ئەلدەوڵەی کوشت و سوپاکەی کۆمەڵکوژ و تاڵان کرد.
بە گوتەی ئیبنە ئەسیر، ژنان لە ترسی دیلبوون و دەستدرێژی لەسەر دەستی سوپای تەتیش، خۆیان دەکوشت. سەرئەنجام تەتەش، ئامەدی گرت و کاتێک گەیشتە دەروازەی میافارقین، هەڕەشەی لە خەڵک کرد کە ئەگەر بەرەنگاری ببنەوە، هەمان کاریان لە گەڵ دەکات کە لەگەڵ خەڵکی نەسیبیندا کردوویەتی. دواجار لە مانگی نیسانی ساڵی 1093/486 میافارقینی داگیرکرد و ناسرولدەولەی بە دیل گرت و سەری ئیبنە ئەسعەد فاروقی وەزیری پەڕاند.
🔹بەم شێوەیە، دوای چەند سەدەیەک لە حوکمڕانی کوردەکان لە کوردستان(کوردستانی تورکیا و سوریا ئەمڕۆ)، "برا تورکەکان"ی سەلجوقی، کوردەکایان لە پلەی دەسەڵاتەوە بەرەو کۆیلایەتی و دیلیەتی کشاندە خوارەوە!!.
وەرگێڕان: ئەمین عەزیزی- مەریوان
@kurdistanname
تەتەش کۆمەڵکوژییەکی گەورەی دەستپێکرد و نزیکەی هەزار کەسی نوسەیبینی کوشت و موڵک و ماڵی ئەوانی تاڵان کرد و تەنانەت بەو ژن و منداڵانەی پەنایان بۆ مزگەوت بردبوو، ڕەحمی نەکرد.
پاش گرتنی نوسەیبین، ئەو شارەی ڕادەستی هاوپەیمانە عەرەبەکەی، "ئەمیر محمد ئاغیلی"، کرد . پاشان تەتەش لە ڕێگای دیاربەکردا، ئەمیرحسێن کوڕی نەسرولدەولەی مەروان، مامی ناسر ئەلدەوڵەی کوشت و سوپاکەی کۆمەڵکوژ و تاڵان کرد.
بە گوتەی ئیبنە ئەسیر، ژنان لە ترسی دیلبوون و دەستدرێژی لەسەر دەستی سوپای تەتیش، خۆیان دەکوشت. سەرئەنجام تەتەش، ئامەدی گرت و کاتێک گەیشتە دەروازەی میافارقین، هەڕەشەی لە خەڵک کرد کە ئەگەر بەرەنگاری ببنەوە، هەمان کاریان لە گەڵ دەکات کە لەگەڵ خەڵکی نەسیبیندا کردوویەتی. دواجار لە مانگی نیسانی ساڵی 1093/486 میافارقینی داگیرکرد و ناسرولدەولەی بە دیل گرت و سەری ئیبنە ئەسعەد فاروقی وەزیری پەڕاند.
🔹بەم شێوەیە، دوای چەند سەدەیەک لە حوکمڕانی کوردەکان لە کوردستان(کوردستانی تورکیا و سوریا ئەمڕۆ)، "برا تورکەکان"ی سەلجوقی، کوردەکایان لە پلەی دەسەڵاتەوە بەرەو کۆیلایەتی و دیلیەتی کشاندە خوارەوە!!.
وەرگێڕان: ئەمین عەزیزی- مەریوان
@kurdistanname
30.01.202520:11
🔴تاملی تاریخی و فرهنگی بر پدیدە زنکُشی
✍اسماعیل شمس
توضیح کردستاننامه
🔺این یادداشت در یازده خرداد سال ۱۳۹۹ در پرونده ویژه روزنامه اعتماد با عنوانِ" چه کسی رومینا را کشت؟" منتشر شده است. این روزها قتل کانی عبداللهی دختر ۱۷ ساله پیرانشهری سبب شد که به یاد آن یادداشت بیفتم و احساس کردم شاید بازنشر آن برای مخاطبان مفید باشد. از آنجا که یادداشت حدود ۴ سال پیش نوشته شده است، ممکن است اکنون با برخی جملات آن چندان همدل نباشم. موضوع یادداشت نگاهی تاریخی به فرهنگ زنکشی و به نوعی نقد سنت و تاریخ و فرهنگ دینی ما در این حوزه است. مطلبی را که دوست دارم به مطالب پنج سال پیش اضافه کنم، این است که زنکشی به مثابه یک فرهنگ نادرست و خشن در کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان هیچ تفاوتی با زنکشی در تهران و اصفهان و مشهد ندارد. نمیتوان اولی را به فرهنگ عقبافتاده آن مناطق منسوب کرد و دومی را به اختلافات خانوادگی تقلیل داد و در بستر مدرن تحلیل نمود.
خلاصه یادداشت:
در اين يادداشت رومينا اشرفي و نامهاي ديگري كه در پيوند با او ذكر ميشوند تنها يك نام و يك نماد و يك نشانه براي تحليل اين فاجعه هستند و به جاي آنان نام هر دختر يا زن ديگري ميتواند قرار گيرد، بنابراين بحث صبغهاي عمومي دارد و نبايد به يك موضوع و شخص و خانواده و منطقه محدود گردد. مساله اصلي يادداشت پيش رو اين است كه چرا وقتي پديدهاي يا واقعهاي رخ ميدهد، در تحليل عمومي تنها سكانس پاياني قصه و پرده آخر شاهنامه ديده ميشود و پيشينه تاريخي آن ناديده ميماند؟ فرضيه اين يادداشت آن است كه اين نوع نگاه ثابت و استاتيك نه تنها به حل بلندمدت بحران كمك نميكند كه آن را پيچيدهتر و لاينحلتر ميكند. در ابتدا اشاره به اين نكته لازم است كه از منظر تاريخي، پرده آخر قصه هرگز جداي از سكانس اول آن نيست و تا اولش را نخواني آخرش را هرگز نفهمي و نداني، بنابراين آخر داستان تنها نوك قله كوه يخي است كه بخش بيشترش ناديدني است.
در اينگونه تحليلهاي «آخر محور» معمولا سه خطاي شناختي وجود دارند كه عبارتند از: نخست عدم تفكيك علت از دليل؛ دوم تقليل مجموعه علل و دلايل به يك علت يا دليل و سوم فرافكني و تفكيك متن از فرامتن.
بخشی از متن یادداشت
كدام فرهنگ و تفسير ديني و عرف و عادت است كه به مرد اجازه ميدهد هركاري دلش ميخواهد انجام دهد، ولي زن را از ابتداييترين حقوق خدادادهاش يعني تصميمگيري براي زندگي شخصي و خصوصي خود محروم نمايد و او را نه انساني آزاد و خدا آفرين كه ملك و مال و ناموس مرد ديگري بداند؟ به راستي اين دو واژه ناموس و مالكيت از كجا وارد اين سرزمين شدهاند و از كي و چگونه انديشه سياه پنهان در خود را در اين فرهنگ تزريق كردهاند؟ تحليل دليل محور همچنين به ما ميگويد كه اگر هزار بار قاتلان اين زنان قصاص هم بشوند، مادام كه آن گزارههاي توجيهگر و مدللكننده قتل در پستوهاي ذهن مردان مرد وجود دارند، چنين قتلهايي همچنان ادامه خواهند داشت. راه توقف آنها البته تنها حذف اين زمينههاي توجيهگر و فراهمكنندهاي است كه بايد توسط همه افراد و نهادها و دستگاههاي تعليمي و تربيتي اين سرزمين انجام پذيرد.
موضوع ديگري كه پديده زنكشي و به ويژه دختركشي را براي وجدانهاي منصف، تلختر و زجرآورتر ميكند حاشيه امن عرف، سنت، فقه و حتي قانون براي پدران دختركش است. هر چند در برخي مذاهب مانند مالكي كه البته مبناي قانون جزايي هيچ كشور مسلماني نيست، پدر دختركش بايد قصاص شود ولي تاكنون علماي ديگر مذاهب و دستگاههاي حقوقي و قضايي كشورهايشان كه معمولا قوانين جاري آنها تابع فتواهاي مذاهبشان است در برابر اين پديده سكوت كردهاند. البته چنانكه گفته شد قصاص و تنبيه هم نه راهكار علاج دايمي اين بحران، بلكه تنها مسكني موقت براي زخم جانكاه بازماندگان مقتول است و بايد تدبيري ديگر انديشيد كه صدالبته فرهنگي و تاريخي است.
🔺نوعي ديگر از بدديدن سكانس آخر هم انداختن همه تقصير بر گردن مردان و فراموش كردن نقش زنان در خلق فاجعه است. اين در حالي است كه به موازات نگاه بيمارگونه و جنونآميز برخي مردان به زنان، گروهي از زنان هم نگاهي بيمارگونه و نادرست به مردان دارند؛ تا جايي كه در اين نگاه كارهاي مردان زورگو و مستبد با صفات مردانگي، جذبه و قاطعيت ستايش ميشوند و همراهي، اطاعت، مشورتپذيري و عشق بخشي و عشقخواهي بيدليل و يكطرفه مردان مهربان و صادق به نام زن ذليلي و ضعف و "عقده مادر نبوده" به استهزا و تمسخر گرفته ميشوند. در اين مقوله هم بيترديد نقش اين گروه از زنان و اين بخش از فرهنگ زنانه در تقويت روحيه خشونت و استبداد در مردان و گسترش پديده زنكشي كمتر از مردان قاتل نيست.
🔺ادامە در لینک زیر:
https://B2n.ir/s24944
https://t.me/kurdistanname
✍اسماعیل شمس
توضیح کردستاننامه
🔺این یادداشت در یازده خرداد سال ۱۳۹۹ در پرونده ویژه روزنامه اعتماد با عنوانِ" چه کسی رومینا را کشت؟" منتشر شده است. این روزها قتل کانی عبداللهی دختر ۱۷ ساله پیرانشهری سبب شد که به یاد آن یادداشت بیفتم و احساس کردم شاید بازنشر آن برای مخاطبان مفید باشد. از آنجا که یادداشت حدود ۴ سال پیش نوشته شده است، ممکن است اکنون با برخی جملات آن چندان همدل نباشم. موضوع یادداشت نگاهی تاریخی به فرهنگ زنکشی و به نوعی نقد سنت و تاریخ و فرهنگ دینی ما در این حوزه است. مطلبی را که دوست دارم به مطالب پنج سال پیش اضافه کنم، این است که زنکشی به مثابه یک فرهنگ نادرست و خشن در کردستان و ترکمن صحرا و خوزستان هیچ تفاوتی با زنکشی در تهران و اصفهان و مشهد ندارد. نمیتوان اولی را به فرهنگ عقبافتاده آن مناطق منسوب کرد و دومی را به اختلافات خانوادگی تقلیل داد و در بستر مدرن تحلیل نمود.
خلاصه یادداشت:
در اين يادداشت رومينا اشرفي و نامهاي ديگري كه در پيوند با او ذكر ميشوند تنها يك نام و يك نماد و يك نشانه براي تحليل اين فاجعه هستند و به جاي آنان نام هر دختر يا زن ديگري ميتواند قرار گيرد، بنابراين بحث صبغهاي عمومي دارد و نبايد به يك موضوع و شخص و خانواده و منطقه محدود گردد. مساله اصلي يادداشت پيش رو اين است كه چرا وقتي پديدهاي يا واقعهاي رخ ميدهد، در تحليل عمومي تنها سكانس پاياني قصه و پرده آخر شاهنامه ديده ميشود و پيشينه تاريخي آن ناديده ميماند؟ فرضيه اين يادداشت آن است كه اين نوع نگاه ثابت و استاتيك نه تنها به حل بلندمدت بحران كمك نميكند كه آن را پيچيدهتر و لاينحلتر ميكند. در ابتدا اشاره به اين نكته لازم است كه از منظر تاريخي، پرده آخر قصه هرگز جداي از سكانس اول آن نيست و تا اولش را نخواني آخرش را هرگز نفهمي و نداني، بنابراين آخر داستان تنها نوك قله كوه يخي است كه بخش بيشترش ناديدني است.
در اينگونه تحليلهاي «آخر محور» معمولا سه خطاي شناختي وجود دارند كه عبارتند از: نخست عدم تفكيك علت از دليل؛ دوم تقليل مجموعه علل و دلايل به يك علت يا دليل و سوم فرافكني و تفكيك متن از فرامتن.
بخشی از متن یادداشت
كدام فرهنگ و تفسير ديني و عرف و عادت است كه به مرد اجازه ميدهد هركاري دلش ميخواهد انجام دهد، ولي زن را از ابتداييترين حقوق خدادادهاش يعني تصميمگيري براي زندگي شخصي و خصوصي خود محروم نمايد و او را نه انساني آزاد و خدا آفرين كه ملك و مال و ناموس مرد ديگري بداند؟ به راستي اين دو واژه ناموس و مالكيت از كجا وارد اين سرزمين شدهاند و از كي و چگونه انديشه سياه پنهان در خود را در اين فرهنگ تزريق كردهاند؟ تحليل دليل محور همچنين به ما ميگويد كه اگر هزار بار قاتلان اين زنان قصاص هم بشوند، مادام كه آن گزارههاي توجيهگر و مدللكننده قتل در پستوهاي ذهن مردان مرد وجود دارند، چنين قتلهايي همچنان ادامه خواهند داشت. راه توقف آنها البته تنها حذف اين زمينههاي توجيهگر و فراهمكنندهاي است كه بايد توسط همه افراد و نهادها و دستگاههاي تعليمي و تربيتي اين سرزمين انجام پذيرد.
موضوع ديگري كه پديده زنكشي و به ويژه دختركشي را براي وجدانهاي منصف، تلختر و زجرآورتر ميكند حاشيه امن عرف، سنت، فقه و حتي قانون براي پدران دختركش است. هر چند در برخي مذاهب مانند مالكي كه البته مبناي قانون جزايي هيچ كشور مسلماني نيست، پدر دختركش بايد قصاص شود ولي تاكنون علماي ديگر مذاهب و دستگاههاي حقوقي و قضايي كشورهايشان كه معمولا قوانين جاري آنها تابع فتواهاي مذاهبشان است در برابر اين پديده سكوت كردهاند. البته چنانكه گفته شد قصاص و تنبيه هم نه راهكار علاج دايمي اين بحران، بلكه تنها مسكني موقت براي زخم جانكاه بازماندگان مقتول است و بايد تدبيري ديگر انديشيد كه صدالبته فرهنگي و تاريخي است.
🔺نوعي ديگر از بدديدن سكانس آخر هم انداختن همه تقصير بر گردن مردان و فراموش كردن نقش زنان در خلق فاجعه است. اين در حالي است كه به موازات نگاه بيمارگونه و جنونآميز برخي مردان به زنان، گروهي از زنان هم نگاهي بيمارگونه و نادرست به مردان دارند؛ تا جايي كه در اين نگاه كارهاي مردان زورگو و مستبد با صفات مردانگي، جذبه و قاطعيت ستايش ميشوند و همراهي، اطاعت، مشورتپذيري و عشق بخشي و عشقخواهي بيدليل و يكطرفه مردان مهربان و صادق به نام زن ذليلي و ضعف و "عقده مادر نبوده" به استهزا و تمسخر گرفته ميشوند. در اين مقوله هم بيترديد نقش اين گروه از زنان و اين بخش از فرهنگ زنانه در تقويت روحيه خشونت و استبداد در مردان و گسترش پديده زنكشي كمتر از مردان قاتل نيست.
🔺ادامە در لینک زیر:
https://B2n.ir/s24944
https://t.me/kurdistanname
15.04.202520:05
📚سهم ما از این زندگی چرا عادلانه نیست؟
✍️اسماعیل شمس
🔺امروز صبح یکی از همکاران خبر تلخ درگذشت خانم دکتر رقیه سلطانی از جوانان کرد کرمانج خراسان و دانشآموخته رشته تاریخ را به من داد. برای ساعتها غمی سنگین وجودم را فرا گرفت و مصمم شدم درباره او بنویسم، زیرا سکوت در برابر چنین مرگهای تحمیلی و زودرس خیانت به حق مسلم انسانها برای برخورداری از یک زندگی عادلانه است.
🔺رقیه سلطانی متولد روستایجلفان از توابع بخش نوخندان شهرستان درگز در استان خراسان رضوی بود. او خیلی زود خود را از جلفان به تهران رساند و کارشناسی ارشد و دکترایش را با رتبه یک روزانه از دانشگاه بهشتی دریافت کرد. مثل هر دانشآموخته خودساخته تاریخ انتظار داشت که جذب هیٲت علمی در دانشگاهی دور یا نزدیک و سراسری یا آزاد شود. بارها بختش را آزمود، اما هربار به در بسته خورد. در سرزمینی که نزدیکی به فلان مقام دولتی و خصوصی یا ارتباط شخصی و کاری با فلان مسئول و فلان فرد متنفذ و تصمیمساز گاه بیشتر از تخصص و دانش، سرنوشت انسان را تعیین میکند،قطعاً انسانهای گمنامی چون او در ردیف آخر انتخاب خواهند بود. در دهه نود که قرار بود پروژه تاریخ و فرهنگ کرد در مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی تدوین شود، او را هم مانند دهها جوان دیگر برای نگارش مقاله دعوت کردم و پیشنهاد دادم که تاریخ کوچ کردان کرمانج به خراسان در دوره صفویه را با استناد به فولکلور مردم کرد بررسی کند. او که به زبان و فرهنگ زادگاهش بسیار علاقهمند بود، پذیرفت و مقالهای نوشت که یکی از بهترین مقالات این پروژه شد. او در سالهای بعد چند مقاله دیگر درباره تاریخ و فرهنگ کردهای خراسان نوشت، اما زهی افسوس که به سبب توقف پروژه این مقالات هم رنگ چاپ و انتشار به خود ندیدند. در این چند سال هربار که تماس میگرفت، تنها از زمان چاپ پروژه میپرسید و بس؛ امروز که داستان مرگ او را شنیدم تازه علت تماسهای او را فهمیدم.خانم دکتر سلطانی هیچگاه از بیماری سرطانش به من نگفت، ولی دردا و دریغا که پیش از دیدن چاپ مقالاتش از این دنیا رفت و دنیایی از افسوس را برای ما بهجا گذاشت. او با وجود مرگ برادر که او هم دانشآموخته تاریخ بود، به امید رسیدن به آرزویش، یعنی تدریس در دانشگاه با سرطان جنگید، ولی عدم استخدام و از دست دادن تدریجی شرط سنی و فوت پدرش افسردگی و ناامیدی او را بیشتر کرد.ناتوانی مالی، امکان خرید داروی شیمیدرمانی و ادامه درمان را از او سلب کرد و به درگز برگشت. با وجود اصرار خویشاوندان و دوستانش برای تٲمین پول دارو زیر بار نرفت و درمان را قطع کرد.عزت نفس و اخلاقمداری از سویی و جفای روزگار و مردمانش از سوی دیگر او را به کنج تنهایی کشاند و منتظر سرنوشت ماند تا سرانجام بهار زندگیش در ماه اول بهار خزان شد.
🔺چرا از او نوشتم؟ زیرا او و جوانانی چون او قربانیان تبعیض چندلایهای هستند که در این جامعه جاری است. شاید گفته شود بیکاری و عدم استخدام، مشکل همگی است، اما این، همه حقیقت نیست. اگر اکثریت برای رسیدن به هدف، یک و گاه دو لایه تبعیض را بر سر راه خود میبینند، هستند کسانی که نه از هفت خوان، بلکه از هفتادخوان تبعیض هم میگذرند، اما باز به مقصد نمیرسند. بگذارید صریحتر بگویم: دانشجویی که در یکی از ادوار تاریخ عمومی و سلسلهای ایران کار نکرده و تنها به پژوهش تاریخی در حوزه مطالعات کرد علاقهمند است، در دانشگاه جایی ندارد، چون چنین رشتهای در ایران نیست. او حتی ناچار است پایاننامه و رساله دکتری خود را هم خارج از این حوزه برگزیند،که فردا برای استخدام به کار آید، چنانکه خانم سلطانی چنین کرد.در صدها پژوهشگاه و فرهنگستان و مرکز تاریخی این کشور که با پول دولت و مالیات همه ملت اداره میشوند، برخلاف کشورهای همسایه اتاقکی برای پژوهش درباره تاریخ کرد وجود ندارد. نشریات و ناشران خصوصی هم کمتر به چاپ کتاب و مقاله در این زمینه تمایل دارند، زیرا نگرانند که برچسپ سیاسی و قومی بخورند. هرچه هم اصرار شود که کردستان و کرد، چه در ایران و چه در خارج ایران از دوران هخامنشیان تا صفویان جزو قلمرو آنان بوده است، باز کار درباره تاریخ این حوزه برخلاف کرمان و گیلان برچسپهایی مانند قومگرا را برای پژوهشگر به دنبال دارد. مراکز کردشناسی خارج از ایران هم به مباحث سیاسی و زبانی مشغول هستند و تمایلی به پژوهش آکادمیک درباره تاریخ کرد در مقطع غیرمعاصر ندارند. نهادهای خصوصی و رجال کرد هم برخلاف دیگر استانها و مناطق کشور از پروژههای تحقیقاتی درباره تاریخ کردستان حمایت نمیکنند.
🔺راستی اگر دکتر سلطانی جذب دانشگاه میشد یا با آن شور و شوقی که مقاله کوچ کردان خراسان را نوشت، فرصت ادامه تحقیقات در این زمینه به او داده میشد آیا گرفتار چنین سرنوشتی میگردید؟ رقیه سلطانی رفت،اما دهها پژوهشگر تاریخ با شرایط او هنوز هستند. لطفاً پیش از آنکه دیر شود، تدبیری بیندیشید.
@kurdistanname
✍️اسماعیل شمس
🔺امروز صبح یکی از همکاران خبر تلخ درگذشت خانم دکتر رقیه سلطانی از جوانان کرد کرمانج خراسان و دانشآموخته رشته تاریخ را به من داد. برای ساعتها غمی سنگین وجودم را فرا گرفت و مصمم شدم درباره او بنویسم، زیرا سکوت در برابر چنین مرگهای تحمیلی و زودرس خیانت به حق مسلم انسانها برای برخورداری از یک زندگی عادلانه است.
🔺رقیه سلطانی متولد روستایجلفان از توابع بخش نوخندان شهرستان درگز در استان خراسان رضوی بود. او خیلی زود خود را از جلفان به تهران رساند و کارشناسی ارشد و دکترایش را با رتبه یک روزانه از دانشگاه بهشتی دریافت کرد. مثل هر دانشآموخته خودساخته تاریخ انتظار داشت که جذب هیٲت علمی در دانشگاهی دور یا نزدیک و سراسری یا آزاد شود. بارها بختش را آزمود، اما هربار به در بسته خورد. در سرزمینی که نزدیکی به فلان مقام دولتی و خصوصی یا ارتباط شخصی و کاری با فلان مسئول و فلان فرد متنفذ و تصمیمساز گاه بیشتر از تخصص و دانش، سرنوشت انسان را تعیین میکند،قطعاً انسانهای گمنامی چون او در ردیف آخر انتخاب خواهند بود. در دهه نود که قرار بود پروژه تاریخ و فرهنگ کرد در مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی تدوین شود، او را هم مانند دهها جوان دیگر برای نگارش مقاله دعوت کردم و پیشنهاد دادم که تاریخ کوچ کردان کرمانج به خراسان در دوره صفویه را با استناد به فولکلور مردم کرد بررسی کند. او که به زبان و فرهنگ زادگاهش بسیار علاقهمند بود، پذیرفت و مقالهای نوشت که یکی از بهترین مقالات این پروژه شد. او در سالهای بعد چند مقاله دیگر درباره تاریخ و فرهنگ کردهای خراسان نوشت، اما زهی افسوس که به سبب توقف پروژه این مقالات هم رنگ چاپ و انتشار به خود ندیدند. در این چند سال هربار که تماس میگرفت، تنها از زمان چاپ پروژه میپرسید و بس؛ امروز که داستان مرگ او را شنیدم تازه علت تماسهای او را فهمیدم.خانم دکتر سلطانی هیچگاه از بیماری سرطانش به من نگفت، ولی دردا و دریغا که پیش از دیدن چاپ مقالاتش از این دنیا رفت و دنیایی از افسوس را برای ما بهجا گذاشت. او با وجود مرگ برادر که او هم دانشآموخته تاریخ بود، به امید رسیدن به آرزویش، یعنی تدریس در دانشگاه با سرطان جنگید، ولی عدم استخدام و از دست دادن تدریجی شرط سنی و فوت پدرش افسردگی و ناامیدی او را بیشتر کرد.ناتوانی مالی، امکان خرید داروی شیمیدرمانی و ادامه درمان را از او سلب کرد و به درگز برگشت. با وجود اصرار خویشاوندان و دوستانش برای تٲمین پول دارو زیر بار نرفت و درمان را قطع کرد.عزت نفس و اخلاقمداری از سویی و جفای روزگار و مردمانش از سوی دیگر او را به کنج تنهایی کشاند و منتظر سرنوشت ماند تا سرانجام بهار زندگیش در ماه اول بهار خزان شد.
🔺چرا از او نوشتم؟ زیرا او و جوانانی چون او قربانیان تبعیض چندلایهای هستند که در این جامعه جاری است. شاید گفته شود بیکاری و عدم استخدام، مشکل همگی است، اما این، همه حقیقت نیست. اگر اکثریت برای رسیدن به هدف، یک و گاه دو لایه تبعیض را بر سر راه خود میبینند، هستند کسانی که نه از هفت خوان، بلکه از هفتادخوان تبعیض هم میگذرند، اما باز به مقصد نمیرسند. بگذارید صریحتر بگویم: دانشجویی که در یکی از ادوار تاریخ عمومی و سلسلهای ایران کار نکرده و تنها به پژوهش تاریخی در حوزه مطالعات کرد علاقهمند است، در دانشگاه جایی ندارد، چون چنین رشتهای در ایران نیست. او حتی ناچار است پایاننامه و رساله دکتری خود را هم خارج از این حوزه برگزیند،که فردا برای استخدام به کار آید، چنانکه خانم سلطانی چنین کرد.در صدها پژوهشگاه و فرهنگستان و مرکز تاریخی این کشور که با پول دولت و مالیات همه ملت اداره میشوند، برخلاف کشورهای همسایه اتاقکی برای پژوهش درباره تاریخ کرد وجود ندارد. نشریات و ناشران خصوصی هم کمتر به چاپ کتاب و مقاله در این زمینه تمایل دارند، زیرا نگرانند که برچسپ سیاسی و قومی بخورند. هرچه هم اصرار شود که کردستان و کرد، چه در ایران و چه در خارج ایران از دوران هخامنشیان تا صفویان جزو قلمرو آنان بوده است، باز کار درباره تاریخ این حوزه برخلاف کرمان و گیلان برچسپهایی مانند قومگرا را برای پژوهشگر به دنبال دارد. مراکز کردشناسی خارج از ایران هم به مباحث سیاسی و زبانی مشغول هستند و تمایلی به پژوهش آکادمیک درباره تاریخ کرد در مقطع غیرمعاصر ندارند. نهادهای خصوصی و رجال کرد هم برخلاف دیگر استانها و مناطق کشور از پروژههای تحقیقاتی درباره تاریخ کردستان حمایت نمیکنند.
🔺راستی اگر دکتر سلطانی جذب دانشگاه میشد یا با آن شور و شوقی که مقاله کوچ کردان خراسان را نوشت، فرصت ادامه تحقیقات در این زمینه به او داده میشد آیا گرفتار چنین سرنوشتی میگردید؟ رقیه سلطانی رفت،اما دهها پژوهشگر تاریخ با شرایط او هنوز هستند. لطفاً پیش از آنکه دیر شود، تدبیری بیندیشید.
@kurdistanname
23.03.202506:41
🔺این یادداشت که مدتها پیش در همین کانال منتشر شده است، بدون هیچ تغییری و به سبب اتفاقات اخیر اورمیه بازنشر میشود.
@kurdistanname
@kurdistanname
19.03.202513:33
🔶زەڕ ئەڕای ئیوەو شەڕ ئەڕای ئیمەس
✍ اسماعیل شمس
توضیح کردستاننامه
🔻۲۹ اسفند در ایران تعطیل رسمی و روز ملیشدن صنعت نفت است. اینکه ملیشدن صنعت نفت چه بود و مردم کرد چه واکنشی در برابر آن و بعدها حکومت دکتر محمد مصدق داشتند، داستان مفصل و البته مهمی است که باید به وقت خود طرح شود و اینجا مجال آن نیست. آنچه در ادامه میآید، بخشی از اشعار شاهمراد مشتاق متخلص به شامی کرماشانی است که با وجود نابینایی شاعری پراستعداد و خوشقریحه بود. شامی که زمان حکومت دکتر مصدق(١٣٣٠- ١٣٣٢ش) ۳۵ سال بیشتر نداشت، در این شعر و در گفتگویی خیالی با دکتر مصدق از رنج خودش و مردم میگوید. مصدق نیز وعده سرخرمن میدهد و مانند بقیه همه چیز را به آینده حوالت میدهد. حکایت تاریخ این سرزمین عجیب و تٲسفآور است؛ بهنوعی که اگر خواننده ماده تاریخ این شعر را نداند، شاید فکر کند، شاعر نه از وضعیت ۷۰ سال پیش که از حال و وضع اکنون میگوید. این یادداشت و این شعر را که به گویش کردی کرماشانی سروده شده است، به مردم عزیز کرمانشاه/کرماشان تقدیم میکنم🔻.
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
وەبەس کە گەردیم دەس و بان دەس
قورب ئەڕام نەمەن چو میوەی ناڕەس
جواو سڵام نیەشنوم لە کەس
بیکار چو ئیمە لە ئیران فرەس
خوەش و حاڵ هەرکەس مریت، ئاس و دەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
نیمی لە ملەت دوچار دەردن
لە سوب تا غوروب بیکار مەگەردن
وە گوسنەیی وینە ی زەعفەران زەردن
مەرد موبارز ڕوز نەبەردن
زەڕ ئەڕای ئیوەو شەڕ ئەڕای ئیمە س؟
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
نیمی لە ملەت چو گای پەرواری
هەر خوەن و خەفن لە سمن کاری
نە دەرد جوفت خوەن نە دەرد باری
سەرمەستن وە جام بادەی بی عاری
هەمیشە هەفت ڕەنگ و سوفرەشان هەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
ئوشن چلهەزار بیکار و پاتەخت
عومر گرامی مەگوزەرن وە سەخت
بی جا و مەکان بی لباس و ڕەخت
سێ وەعدە غەزا کەردەن وە یەی وەخت
ئاخر ئەوانیش هەم نەوع ئیوەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
یەسە چوار ڕوژتر هەم زمستانە
زوخاڵ ناب و دە هیزوم گرانە
سدای زیل و بەم بەفرو بارانە
چەقەی دنان تیەی چو مسگەر خانە
داش نانەوایی نیە کەفیدە دەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
غوسەی کەسادی سفید کرد ڕیشم
لە سوب تا غوروب خەمیازە کیشم
من وە انتزار مشتەری نیشم
بازڕەسەیل هەرسات مەکەن تفتیشم
چە بکەم ئەڕای تەڵەکەی بازڕەرس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
مشتی زەڕ پەرەس سکەی زەڕ شناس
هیچ دینی نەیرن غەیرەز اسکناس
مە مجلس ڕیا و ڕەوزە قەرارداس
تا نشان بیەن ئەسپاب و ئەساس
یە ڕەوزە نیە، یەیش یەی جور حوقەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
سە ماهە حقوق پاسەبان شار
نیەرەسید نیەدەی دە س تەڵەب کار
مەر جورئەت دیرن بچنە بازار
یە چری ئاغا، ئەو داد کەی سەرکار
دەس مایە نەیریم حەساوکەت بار
وە دینت یە ڕەسم نەقدو نسیەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
ئەوزاع مەملەکەت دەرهەم بەرهەمە
وینەی زولف یار پوڕ پیچ و خەمە
نیمی لە ملەت دوچار غەمە
رشتەی زندگی خەیلی موحکەمە
وەرنە و ئاسان گیان مەدەن و دەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
دەست و پای مەردم پیچاس وە هەم
گش وە کەساتی دوچارن وە غەم
لە هەر کەس پرسم ئوشی چەبکەم
وە گیان شامی هەر لە کیسە خوەم
من ئوشم بخوین تا ئەورەی کە هەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
جواو دوکتور موسەدق
...خودا یاری کەی وە کار هەر کەس
لە من نەپرسن تەکلیفمان چەس
سەور کەین ئی چەرخە یەی دەور بخوەی دەور
قەوڵ دەم ئی اوزاع نەمینیت وەی تەور
بسازین وە گەرد زەمانەی پوڕ جەور
مەجلس ملی هەردەم هانە شەور
بزانی هەڵوا نەتیجەی قورەس
لە من نەپرسن تەکلیفمان چەس...
🔻متن کامل این شعر و "چەپکەگۆڵ" دیوان شامی را کە با مقدمه ماموستا هژار و به کوشش کاک ماجد مردوخ روحانی در سال ۱۳۶۳ در تهران چاپ شده است، میتوانید در سایت وزین ڤەژینبوکس مطالعه کنید.ضمن سپاس فراوان از زحمات مدیران این سایت ارزشمند لازم دانستم یادآوری کنم که تاریخ تولد شامی به اشتباه ۱۹۱۷ نوشته شده است. شامی متولد ۲۶ اسفند ۱۲۹۶/ ۱۷ مارس ۱۹۱٨ است. همچنین در چند مورد برخی کلمات اشکال نگارشی دارند که امیدوارم رفع شود. متٱسفانه در ویکیپدیا هم تولد شامی به اشتباه ۱۹۲۷ ذکر شده است.
https://t.me/kurdistanname
✍ اسماعیل شمس
توضیح کردستاننامه
🔻۲۹ اسفند در ایران تعطیل رسمی و روز ملیشدن صنعت نفت است. اینکه ملیشدن صنعت نفت چه بود و مردم کرد چه واکنشی در برابر آن و بعدها حکومت دکتر محمد مصدق داشتند، داستان مفصل و البته مهمی است که باید به وقت خود طرح شود و اینجا مجال آن نیست. آنچه در ادامه میآید، بخشی از اشعار شاهمراد مشتاق متخلص به شامی کرماشانی است که با وجود نابینایی شاعری پراستعداد و خوشقریحه بود. شامی که زمان حکومت دکتر مصدق(١٣٣٠- ١٣٣٢ش) ۳۵ سال بیشتر نداشت، در این شعر و در گفتگویی خیالی با دکتر مصدق از رنج خودش و مردم میگوید. مصدق نیز وعده سرخرمن میدهد و مانند بقیه همه چیز را به آینده حوالت میدهد. حکایت تاریخ این سرزمین عجیب و تٲسفآور است؛ بهنوعی که اگر خواننده ماده تاریخ این شعر را نداند، شاید فکر کند، شاعر نه از وضعیت ۷۰ سال پیش که از حال و وضع اکنون میگوید. این یادداشت و این شعر را که به گویش کردی کرماشانی سروده شده است، به مردم عزیز کرمانشاه/کرماشان تقدیم میکنم🔻.
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
وەبەس کە گەردیم دەس و بان دەس
قورب ئەڕام نەمەن چو میوەی ناڕەس
جواو سڵام نیەشنوم لە کەس
بیکار چو ئیمە لە ئیران فرەس
خوەش و حاڵ هەرکەس مریت، ئاس و دەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
نیمی لە ملەت دوچار دەردن
لە سوب تا غوروب بیکار مەگەردن
وە گوسنەیی وینە ی زەعفەران زەردن
مەرد موبارز ڕوز نەبەردن
زەڕ ئەڕای ئیوەو شەڕ ئەڕای ئیمە س؟
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
نیمی لە ملەت چو گای پەرواری
هەر خوەن و خەفن لە سمن کاری
نە دەرد جوفت خوەن نە دەرد باری
سەرمەستن وە جام بادەی بی عاری
هەمیشە هەفت ڕەنگ و سوفرەشان هەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
ئوشن چلهەزار بیکار و پاتەخت
عومر گرامی مەگوزەرن وە سەخت
بی جا و مەکان بی لباس و ڕەخت
سێ وەعدە غەزا کەردەن وە یەی وەخت
ئاخر ئەوانیش هەم نەوع ئیوەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
یەسە چوار ڕوژتر هەم زمستانە
زوخاڵ ناب و دە هیزوم گرانە
سدای زیل و بەم بەفرو بارانە
چەقەی دنان تیەی چو مسگەر خانە
داش نانەوایی نیە کەفیدە دەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
غوسەی کەسادی سفید کرد ڕیشم
لە سوب تا غوروب خەمیازە کیشم
من وە انتزار مشتەری نیشم
بازڕەسەیل هەرسات مەکەن تفتیشم
چە بکەم ئەڕای تەڵەکەی بازڕەرس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
مشتی زەڕ پەرەس سکەی زەڕ شناس
هیچ دینی نەیرن غەیرەز اسکناس
مە مجلس ڕیا و ڕەوزە قەرارداس
تا نشان بیەن ئەسپاب و ئەساس
یە ڕەوزە نیە، یەیش یەی جور حوقەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
سە ماهە حقوق پاسەبان شار
نیەرەسید نیەدەی دە س تەڵەب کار
مەر جورئەت دیرن بچنە بازار
یە چری ئاغا، ئەو داد کەی سەرکار
دەس مایە نەیریم حەساوکەت بار
وە دینت یە ڕەسم نەقدو نسیەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
ئەوزاع مەملەکەت دەرهەم بەرهەمە
وینەی زولف یار پوڕ پیچ و خەمە
نیمی لە ملەت دوچار غەمە
رشتەی زندگی خەیلی موحکەمە
وەرنە و ئاسان گیان مەدەن و دەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
دەست و پای مەردم پیچاس وە هەم
گش وە کەساتی دوچارن وە غەم
لە هەر کەس پرسم ئوشی چەبکەم
وە گیان شامی هەر لە کیسە خوەم
من ئوشم بخوین تا ئەورەی کە هەس
دوکتور موسەدق تەکلیفمان چەس؟
جواو دوکتور موسەدق
...خودا یاری کەی وە کار هەر کەس
لە من نەپرسن تەکلیفمان چەس
سەور کەین ئی چەرخە یەی دەور بخوەی دەور
قەوڵ دەم ئی اوزاع نەمینیت وەی تەور
بسازین وە گەرد زەمانەی پوڕ جەور
مەجلس ملی هەردەم هانە شەور
بزانی هەڵوا نەتیجەی قورەس
لە من نەپرسن تەکلیفمان چەس...
🔻متن کامل این شعر و "چەپکەگۆڵ" دیوان شامی را کە با مقدمه ماموستا هژار و به کوشش کاک ماجد مردوخ روحانی در سال ۱۳۶۳ در تهران چاپ شده است، میتوانید در سایت وزین ڤەژینبوکس مطالعه کنید.ضمن سپاس فراوان از زحمات مدیران این سایت ارزشمند لازم دانستم یادآوری کنم که تاریخ تولد شامی به اشتباه ۱۹۱۷ نوشته شده است. شامی متولد ۲۶ اسفند ۱۲۹۶/ ۱۷ مارس ۱۹۱٨ است. همچنین در چند مورد برخی کلمات اشکال نگارشی دارند که امیدوارم رفع شود. متٱسفانه در ویکیپدیا هم تولد شامی به اشتباه ۱۹۲۷ ذکر شده است.
https://t.me/kurdistanname
09.03.202505:45
"بەڵێ وا بوو برام!"
ڕەخنەیەک لەسەر ئەفسانەی برایەتی هەزار ساڵەی نێوان تورک و کورد (بەشی دووهەم)
✍️ ئیسماعیل شەمس
لە پێش لەشکرکێشی سەلجوقیەکان، ئەو بەشەی کوردستان کە ئێستا بندەستی وڵاتانی تورکیە و سوریایە، بەشێک بوو لە خاکی حکومەتی کوردی مەروانی کە ناوەندەکەی “میافارقین” بوو.
بۆ ئەوەی ئاستی ئاوەدانی و خۆشگوزەرانی و لێبوردەیی ئایینی ئەم قەڵەمڕەوە نیشان بدەم، ئاماژە بە بەشێک لە سەفەری ناسر خوسرو دەکەم کە لە ساڵی ٤٣٨ کۆچی/١٠٤٦ی زایینی سەردانی ئامەد(دیاربەکر) دەکات و چاوی بە نەسرئەلدەوڵەی مەروانی، فەرمانڕەوای ناوداری ئەوێ کەوتووە.
📢 ناسر خوسرەو:
"زۆر شار و قەڵام بینیوە لە جیهاندا، لە وڵاتانی عەرەب و عەجەم و هیندستان و تورکستان، هەرگیز شارێک وەکوو “ئامەدم” لە هیچ کوێ، لەسەر گۆی ئەم زەویەدا نەبینیوە و لە کەسیشەوە نەمبیستووە کە وتبێتی؛ شوێنێکی وەهای دیبێت."
📢 وتوویشیەتی:
"لە دەرەوەی ئەم شارەدا، گەلێک کاروانسەرا و بازاڕ و گەرماوی تێدایە، مزگەوتی گشتی تێدایە کە لە ڕۆژی هەینیدا نوێژی تێدا دەخوێنن.
لە دەرەوەی ئەم شارە؛ شێواز و شارێکی دیکە هەیە کە چەندین کاروانسەرا و بازاڕ و گەرماو و مزگەوتی تێدایە هەر بەو شێوە، ڕۆژی هەینی نوێژی تێدا دەخوێنن.
لە باکووریشەوە؛ شێوەیەکی دیکەیە کە "سازکراوی" پێ ئەڵێن؛ شارێک ساز کراوە کە گەلێک مزگەوت و کاروانسەرا و بازاڕ و گەرماوی لێیە. هەموویان بە ڕێکوپێکی کراونەتەوە. لە تەنیشت مزگەوتەکەدا، کڵێسایەکی زۆر گەورە هەیە کە لە بەرد دروستکراوە. لە زەوی کڵێساکەدا، بارەگاکەی نەخشێندراو هەیە و ڕازاوەتەوە و شوێنی پەرەستشی مەسێحیەکانە".(سەفەرنامەی ناسر خوسرەو، ١٢-١٤).
✅ توغرول بەگ، یەکەم سوڵتانی سەلجوقی لە ساڵی 448 کۆچی/1056 زایینی(دە ساڵ دوای سەفەرەکەی ناسر خوسرەو)، هێرشی کردە سەر ئەم ناوچەیە و تاڵانکاری و کۆمەڵکوژیەکی گەورەی ڕێخست.
📢 گێڕانەوەی بەشێکی کەم لەو کوشتار و تاڵانکاریە بە وتەی ئیبنە ئەسیر بەم شێوەیە:👇
👈 توغرول بەگ دوای گرتن و تاڵانکردنی دورگەی ئیبنە عومەر، هێرشی کردە سەر خانەقایەکی مەسیحی کە ٤٠٠ کەس لە دەروێشە مەسێحیەکان پەنایان بردبووە ئەوێ. سەری ١٢٠ لە دەروێشەکانی بڕی و ئەوانی دیکەش، دوای ئەوەی بڕێکی زۆر زێڕ و زیوی لێ وەر گرتن، خستنیە زیندان.
🔹 چیرۆکی کوشتن و تاڵانکردنی مرۆڤی کورد لە سەردەمی توغرول و ئاڵب ئەرسەلانی سەلجوقی چیرۆکێکی دوور و درێژە. بۆیە خۆم لە باسکردنی، بەدوور دەگرم و تەنیا باس لە ڕووخانی حکوومەتی مەروانیەکان لە لایەن مەلیکشاوە دەکەم.
🔹لە ساڵی ٤٧٨ی کۆچی/١٠٦٦ی زایینی، مەلیکشا فەرمانی بە فەخرئەلدەولە ئیبن جەهیر کرد، لە گەڵ سەربازە عەرەب و تورکەکانی بە فەرماندەیی ئەرتەق، ئامەد(دیاربەکر) بگرن و حکومەتی مەروانی لەناو ببەن.
باخ و کێڵگەکانی دیاربەکریان سووتاند و خەڵکیان لە (قەڵاکەی) گەمارۆ دا. لەشکری ئیبن مەروان کە کورد و عەرەب و مەسیحییەکانی ئەو شارەی تێدابوو لەگەڵ چارواکانیان بۆ چەندین ڕۆژ بێ ئاو و خواردن مانەوە.
تورکەکان ناوچەکانی دەوروبەری شارەکەیان تاڵان کرد و ماڵات و ماڵی بێشوماریان لە خەڵک برد. گەورەپیاوانی شاریان بە پەت بەستەوە و ژنەکانیان بە دیل گرتن.
تورکە داگیرکەرەکان ئەوەندە دەستکەوتیان بردبوو، باشترین ئەسپیان بە یەک دینار و هەر حوشتر و مەڕێکیان بە نیو قیرات [یەک لەسەر دەی دینارێک لە عێراقی ئەوکاتە] دەفرۆشت. ئەو ژن و پیاوە کۆیلانەی کە بردبوویان، بە یەک بۆ دوو دینار بە پێی جوانی یان هێز و توانایان دەیانفرۆشتن.
لەگەڵ بەردەوامی گەمارۆ و نەبوونی خۆراک، برسیەتی گوشاری خستە سەر دانیشتوانی شارەکە و خستیانیە لێواری مەرگەوە. سەرەڕای ئەمەش بەرەنگاری بەردەوام بوو و ملکەچ نەدەبوون. دواجار بەهۆی خیانەتی هەندێک کەس لە قەڵاکە، تورکەکان زاڵ بوون بەسەر ئامەددا.
دوای ئەوە فەخرئەلدەولە میافارقینی پایتەختی مەروانییەکان و دورگەی ئیبنە عومەر، پایتەختی دووەمی ئەوانی گەمارۆ دا و (دیسان) بە هۆی خەیانەتەوە دەستی بەسەردا گرتن. دوای گرتنی ئەو دوو شارە و کوشتن و تاڵانکردنی خەڵک، حکومەتی مەروانی هەڵوەشاندەوە و سامانێکی یەکجار زۆری مەروانییەکانی نارد بۆ مەلیکشا.
ناسرئەلدەوڵە، دوایین حاکمی مەروانی، داوای لە مەلیک شا کرد کە ڕێگەی پێبدات لە شاری جزیر بمێنێتەوە، بەڵام سوڵتان ڕازی نەبوو و دووری خستەوە بۆ دەربەدەری گوندی حەربی لە نزیک شاری بەغدا (ئیبن ئەسیر، ١٠/١٤٣-١٤٤).
دوای کۆچی دوایی مەلیکشا، ناکۆکی لە نێوان براکانی و منداڵەکانیدا لە سەر جێنشینی هاتە ئاراوە. ناسرودەوڵە دەرفەتەکەی قۆستەوە و لە بەغدا هەڵهات و گەڕایەوە بۆ ئامەد. خەڵک بە گەرمی پێشوازییان لێ کرد و دەسەڵاتدارانی تورکیان وەدەرنا.
ڕەخنەیەک لەسەر ئەفسانەی برایەتی هەزار ساڵەی نێوان تورک و کورد (بەشی دووهەم)
✍️ ئیسماعیل شەمس
لە پێش لەشکرکێشی سەلجوقیەکان، ئەو بەشەی کوردستان کە ئێستا بندەستی وڵاتانی تورکیە و سوریایە، بەشێک بوو لە خاکی حکومەتی کوردی مەروانی کە ناوەندەکەی “میافارقین” بوو.
بۆ ئەوەی ئاستی ئاوەدانی و خۆشگوزەرانی و لێبوردەیی ئایینی ئەم قەڵەمڕەوە نیشان بدەم، ئاماژە بە بەشێک لە سەفەری ناسر خوسرو دەکەم کە لە ساڵی ٤٣٨ کۆچی/١٠٤٦ی زایینی سەردانی ئامەد(دیاربەکر) دەکات و چاوی بە نەسرئەلدەوڵەی مەروانی، فەرمانڕەوای ناوداری ئەوێ کەوتووە.
📢 ناسر خوسرەو:
"زۆر شار و قەڵام بینیوە لە جیهاندا، لە وڵاتانی عەرەب و عەجەم و هیندستان و تورکستان، هەرگیز شارێک وەکوو “ئامەدم” لە هیچ کوێ، لەسەر گۆی ئەم زەویەدا نەبینیوە و لە کەسیشەوە نەمبیستووە کە وتبێتی؛ شوێنێکی وەهای دیبێت."
📢 وتوویشیەتی:
"لە دەرەوەی ئەم شارەدا، گەلێک کاروانسەرا و بازاڕ و گەرماوی تێدایە، مزگەوتی گشتی تێدایە کە لە ڕۆژی هەینیدا نوێژی تێدا دەخوێنن.
لە دەرەوەی ئەم شارە؛ شێواز و شارێکی دیکە هەیە کە چەندین کاروانسەرا و بازاڕ و گەرماو و مزگەوتی تێدایە هەر بەو شێوە، ڕۆژی هەینی نوێژی تێدا دەخوێنن.
لە باکووریشەوە؛ شێوەیەکی دیکەیە کە "سازکراوی" پێ ئەڵێن؛ شارێک ساز کراوە کە گەلێک مزگەوت و کاروانسەرا و بازاڕ و گەرماوی لێیە. هەموویان بە ڕێکوپێکی کراونەتەوە. لە تەنیشت مزگەوتەکەدا، کڵێسایەکی زۆر گەورە هەیە کە لە بەرد دروستکراوە. لە زەوی کڵێساکەدا، بارەگاکەی نەخشێندراو هەیە و ڕازاوەتەوە و شوێنی پەرەستشی مەسێحیەکانە".(سەفەرنامەی ناسر خوسرەو، ١٢-١٤).
✅ توغرول بەگ، یەکەم سوڵتانی سەلجوقی لە ساڵی 448 کۆچی/1056 زایینی(دە ساڵ دوای سەفەرەکەی ناسر خوسرەو)، هێرشی کردە سەر ئەم ناوچەیە و تاڵانکاری و کۆمەڵکوژیەکی گەورەی ڕێخست.
📢 گێڕانەوەی بەشێکی کەم لەو کوشتار و تاڵانکاریە بە وتەی ئیبنە ئەسیر بەم شێوەیە:👇
👈 توغرول بەگ دوای گرتن و تاڵانکردنی دورگەی ئیبنە عومەر، هێرشی کردە سەر خانەقایەکی مەسیحی کە ٤٠٠ کەس لە دەروێشە مەسێحیەکان پەنایان بردبووە ئەوێ. سەری ١٢٠ لە دەروێشەکانی بڕی و ئەوانی دیکەش، دوای ئەوەی بڕێکی زۆر زێڕ و زیوی لێ وەر گرتن، خستنیە زیندان.
🔹 چیرۆکی کوشتن و تاڵانکردنی مرۆڤی کورد لە سەردەمی توغرول و ئاڵب ئەرسەلانی سەلجوقی چیرۆکێکی دوور و درێژە. بۆیە خۆم لە باسکردنی، بەدوور دەگرم و تەنیا باس لە ڕووخانی حکوومەتی مەروانیەکان لە لایەن مەلیکشاوە دەکەم.
🔹لە ساڵی ٤٧٨ی کۆچی/١٠٦٦ی زایینی، مەلیکشا فەرمانی بە فەخرئەلدەولە ئیبن جەهیر کرد، لە گەڵ سەربازە عەرەب و تورکەکانی بە فەرماندەیی ئەرتەق، ئامەد(دیاربەکر) بگرن و حکومەتی مەروانی لەناو ببەن.
باخ و کێڵگەکانی دیاربەکریان سووتاند و خەڵکیان لە (قەڵاکەی) گەمارۆ دا. لەشکری ئیبن مەروان کە کورد و عەرەب و مەسیحییەکانی ئەو شارەی تێدابوو لەگەڵ چارواکانیان بۆ چەندین ڕۆژ بێ ئاو و خواردن مانەوە.
تورکەکان ناوچەکانی دەوروبەری شارەکەیان تاڵان کرد و ماڵات و ماڵی بێشوماریان لە خەڵک برد. گەورەپیاوانی شاریان بە پەت بەستەوە و ژنەکانیان بە دیل گرتن.
تورکە داگیرکەرەکان ئەوەندە دەستکەوتیان بردبوو، باشترین ئەسپیان بە یەک دینار و هەر حوشتر و مەڕێکیان بە نیو قیرات [یەک لەسەر دەی دینارێک لە عێراقی ئەوکاتە] دەفرۆشت. ئەو ژن و پیاوە کۆیلانەی کە بردبوویان، بە یەک بۆ دوو دینار بە پێی جوانی یان هێز و توانایان دەیانفرۆشتن.
لەگەڵ بەردەوامی گەمارۆ و نەبوونی خۆراک، برسیەتی گوشاری خستە سەر دانیشتوانی شارەکە و خستیانیە لێواری مەرگەوە. سەرەڕای ئەمەش بەرەنگاری بەردەوام بوو و ملکەچ نەدەبوون. دواجار بەهۆی خیانەتی هەندێک کەس لە قەڵاکە، تورکەکان زاڵ بوون بەسەر ئامەددا.
دوای ئەوە فەخرئەلدەولە میافارقینی پایتەختی مەروانییەکان و دورگەی ئیبنە عومەر، پایتەختی دووەمی ئەوانی گەمارۆ دا و (دیسان) بە هۆی خەیانەتەوە دەستی بەسەردا گرتن. دوای گرتنی ئەو دوو شارە و کوشتن و تاڵانکردنی خەڵک، حکومەتی مەروانی هەڵوەشاندەوە و سامانێکی یەکجار زۆری مەروانییەکانی نارد بۆ مەلیکشا.
ناسرئەلدەوڵە، دوایین حاکمی مەروانی، داوای لە مەلیک شا کرد کە ڕێگەی پێبدات لە شاری جزیر بمێنێتەوە، بەڵام سوڵتان ڕازی نەبوو و دووری خستەوە بۆ دەربەدەری گوندی حەربی لە نزیک شاری بەغدا (ئیبن ئەسیر، ١٠/١٤٣-١٤٤).
دوای کۆچی دوایی مەلیکشا، ناکۆکی لە نێوان براکانی و منداڵەکانیدا لە سەر جێنشینی هاتە ئاراوە. ناسرودەوڵە دەرفەتەکەی قۆستەوە و لە بەغدا هەڵهات و گەڕایەوە بۆ ئامەد. خەڵک بە گەرمی پێشوازییان لێ کرد و دەسەڵاتدارانی تورکیان وەدەرنا.
16.01.202514:49
🔴ما نباید بمیریم رٶیاها بیمادر میشوند.
✍اسماعیل شمس
🔺دیشب که این یادداشت را مینوشتم، با خود گفتم که بهتر آن است، کانال کردستاننامه را دریغانامه بنامم، زیرا مدتهاست کار من هم، نظامیوار، دریغاگویی برای اهل فکر و اندیشه این دیار شده است: همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد/دریغا من شـدم آخر دریغاگوی خـاقانی
🔺از ۲۳دیماه ۱۳۹٨ که دکترجلال(رامان) حاجیزاده از میان ما رفت تا ۲۳دی ۱۴۰۳ که خبر فوت دکتر زکریا قادری منتشر شد، دریغاگوی شمار زیادی از جوانان این دیار بودهام، که در اینجا تنها به چهار نفر از آنان اشاره میکنم: جلال(رامان) حاجیزاده، دکترای اندیشه سیاسی در دانشگاه تربیت مدرس تهران؛ ثریا خدامرادی، دکترای ادیان و عرفان از دانشگاه ارفورت آلمان، حسن(هێرش)امینی، دکترای اپیدمیولوژی در دانشگاه بازل سوئیس و زکریا(هێرش) قادری، دکترای علوم سیاسی در دانشگاه علوم و تحقیقات تهران و متوفای آلمان. این چهار نفر که سه نفر آنان در طول سال گذشته جاودانه شدند، با وجود تفاوت در رشته و اندیشه چند ویژگی مشترک داشتند: نخست همه آنان جوانمرگ شدند و در دهه چهلم عمر خود از دنیا رفتند: رامان حاجیزاده در ۴۴ سالگی، ثریا خدامرادی در ۴۶، هێرش امینی در ۴۱ و هێرش قادری در ۴۲ سالگی. دو نفر از آنان اهل سردشت و دو نفر متولد پاوه بودند و هر ۴ نفر از خانوادهای محروم برخاسته و با تلاش فردی به مدارج عالی علمی رسیده بودند. سه نفر از آنان نام اولیه خود را کنار گذاشتند و بهجای نامهای عربی جلال، حسن و زکریا بە ترتیب اسامی کردی ڕامان(اندیشه)، هێرش(یورش) و هێرش را برگزیدند.
🔺غیر از این چند ویژگی مشابه صوری، دیگر ویژگی مشترک آنان تولد دوباره بود. همه ما یک بار با صفات زبانی، دینی و فرهنگی انتسابی به دنیا میآییم و بیشتر با همان صفات از دنیا میرویم، اما هستند کسانی که در برابر آنچه از پدران و مادران زیستی و فکری خود گرفتهاند، علامت سٶال قرار میدهند و این، آغاز فرایندی است که گاه به تولدی دیگر میانجامد. تولد دوباره و قرارگرفتن در برابر وضع موجود کار هرکسی نیست، زیرا انواع رنجها و محنتها را نه تنها از مخالفان، که از نزدیکان و دوستان و معلمان و شاگردان متوجه فرد میکند؛ بهنوعی که حتی در کوچه و محله و روستا و شهر خود نیز احساس غریبگی مینماید.
🔺این ۴ نفر کمابیش نمونهای از تولد دوباره در فضای فرهنگی کردستان بودند.با دریغ و افسوس باید گفت که آنان افزون بر عوامل بیرونی درگیر رنجی شدند که نتیجه انتخاب سخت خودشان بود. این انتخاب سخت تنها فعالیت سیاسی و نقد ایدئولوژی رسمی نبود(مانند دکتر زکریا)، بلکه فراتر از آن درافتادن با سنتهای سفت و سخت حاکم برجامعه کردی بود. کسی که فعال سیاسی و حزبی است، معمولاً سختجان هم میشود و قدرت تابآوریاش بالا میرود، اما یک اندیشمند، چنین نیست؛ زیرا او بیشتر از آنکه دلبسته یک ایدئولوژی، یک حزب، یک جریان و حتی اندیشه قبلی خود باشد،شیدای تولیدات فکری جدیدش است. تفاوت اندیشمند با فعالان حزبی یا شیفتگان ایدئولوژی این است که اندیشمند تعهد به یک اندیشه ثابت را مرگ تدریجی میداند و با نقد گذشته و کشف اندیشه نو سرزنده میشود، اما فعال حزبی و ایدئولوژیک، سفت و سخت به باورهای پیشین خود میچسپد و نقد آنها را مساوی مرگ میداند.
🔺از سوی دیگر، فعالان حزبی، سیاسی و ایدئولوژیک که اصل را ثبات در اندیشه و عمل قرار دادهاند، هیچگاه تنها نیستند و همیشه حلقهای از مرید و مراد و همفکر را در کنار خود دارند، اما اندیشمندان دغدغهمند همیشه تنهایند، زیرا به هیچ چیز و هیچ کس ارادت ندارند و هر آن ممکن است منتقد چیزی شوند که تا دیروز دلبسته آن بودهاند. این کار به معنای ابنالوقت بودن یا نان به نرخ روز خوردن نیست، بلکه تعهد به اندیشه و ترجیح حقیقت بر مصلحت و منفعت است. اندیشمند، مجیزگوی هیچ حزب و ایدئولوژی و شخصیتی نیست؛ نه خود را میفروشد و نه کسی طالب خرید اوست، بنابراین اندیشمند راستین و دغدغهمند در کنار تنهایی فکری باید با فقر و نداری هم دست و پنجه نرم کند. اندیشمند حتی با دانشمند یا هنرمند هم متفاوت است، زیرا آنان به شرط پرهیز از اندیشهورزی انتقادی هرجا روند، قدر میبینند و بر صدر مینشینند،اما اندیشمند دغدغهمند جز برای جمعی اندک همیشه در حاشیه و دور از دیده است. درد و دریغ بزرگتر آن است که اندیشمند بعد از مرگ دیده میشود و برخی از ما که هیچگاه دغدغه زندگی، رنج تنهایی و غربت روح او را نداشتهایم، به محض مرگ غریبانه او دریغاگویش میشویم.
🔺این یادداشت به منزله همدلی با اندیشه این چهار جوان سفرکرده نیست، که حتماً بر بخشی از آن نقد وارد است، بلکه دفاع از اصل "اندیشیدن" و [نه یک اندیشه خاص] در جامعه کردی است که این روزها بسیار سخت و پرهزینه شده است.
🔺عنوان یادداشت، نام مجموعه شعری از سید علی صالحی، شاعر معاصر است.
@kurdistanname
✍اسماعیل شمس
🔺دیشب که این یادداشت را مینوشتم، با خود گفتم که بهتر آن است، کانال کردستاننامه را دریغانامه بنامم، زیرا مدتهاست کار من هم، نظامیوار، دریغاگویی برای اهل فکر و اندیشه این دیار شده است: همی گفتم که خاقانی دریغاگوی من باشد/دریغا من شـدم آخر دریغاگوی خـاقانی
🔺از ۲۳دیماه ۱۳۹٨ که دکترجلال(رامان) حاجیزاده از میان ما رفت تا ۲۳دی ۱۴۰۳ که خبر فوت دکتر زکریا قادری منتشر شد، دریغاگوی شمار زیادی از جوانان این دیار بودهام، که در اینجا تنها به چهار نفر از آنان اشاره میکنم: جلال(رامان) حاجیزاده، دکترای اندیشه سیاسی در دانشگاه تربیت مدرس تهران؛ ثریا خدامرادی، دکترای ادیان و عرفان از دانشگاه ارفورت آلمان، حسن(هێرش)امینی، دکترای اپیدمیولوژی در دانشگاه بازل سوئیس و زکریا(هێرش) قادری، دکترای علوم سیاسی در دانشگاه علوم و تحقیقات تهران و متوفای آلمان. این چهار نفر که سه نفر آنان در طول سال گذشته جاودانه شدند، با وجود تفاوت در رشته و اندیشه چند ویژگی مشترک داشتند: نخست همه آنان جوانمرگ شدند و در دهه چهلم عمر خود از دنیا رفتند: رامان حاجیزاده در ۴۴ سالگی، ثریا خدامرادی در ۴۶، هێرش امینی در ۴۱ و هێرش قادری در ۴۲ سالگی. دو نفر از آنان اهل سردشت و دو نفر متولد پاوه بودند و هر ۴ نفر از خانوادهای محروم برخاسته و با تلاش فردی به مدارج عالی علمی رسیده بودند. سه نفر از آنان نام اولیه خود را کنار گذاشتند و بهجای نامهای عربی جلال، حسن و زکریا بە ترتیب اسامی کردی ڕامان(اندیشه)، هێرش(یورش) و هێرش را برگزیدند.
🔺غیر از این چند ویژگی مشابه صوری، دیگر ویژگی مشترک آنان تولد دوباره بود. همه ما یک بار با صفات زبانی، دینی و فرهنگی انتسابی به دنیا میآییم و بیشتر با همان صفات از دنیا میرویم، اما هستند کسانی که در برابر آنچه از پدران و مادران زیستی و فکری خود گرفتهاند، علامت سٶال قرار میدهند و این، آغاز فرایندی است که گاه به تولدی دیگر میانجامد. تولد دوباره و قرارگرفتن در برابر وضع موجود کار هرکسی نیست، زیرا انواع رنجها و محنتها را نه تنها از مخالفان، که از نزدیکان و دوستان و معلمان و شاگردان متوجه فرد میکند؛ بهنوعی که حتی در کوچه و محله و روستا و شهر خود نیز احساس غریبگی مینماید.
🔺این ۴ نفر کمابیش نمونهای از تولد دوباره در فضای فرهنگی کردستان بودند.با دریغ و افسوس باید گفت که آنان افزون بر عوامل بیرونی درگیر رنجی شدند که نتیجه انتخاب سخت خودشان بود. این انتخاب سخت تنها فعالیت سیاسی و نقد ایدئولوژی رسمی نبود(مانند دکتر زکریا)، بلکه فراتر از آن درافتادن با سنتهای سفت و سخت حاکم برجامعه کردی بود. کسی که فعال سیاسی و حزبی است، معمولاً سختجان هم میشود و قدرت تابآوریاش بالا میرود، اما یک اندیشمند، چنین نیست؛ زیرا او بیشتر از آنکه دلبسته یک ایدئولوژی، یک حزب، یک جریان و حتی اندیشه قبلی خود باشد،شیدای تولیدات فکری جدیدش است. تفاوت اندیشمند با فعالان حزبی یا شیفتگان ایدئولوژی این است که اندیشمند تعهد به یک اندیشه ثابت را مرگ تدریجی میداند و با نقد گذشته و کشف اندیشه نو سرزنده میشود، اما فعال حزبی و ایدئولوژیک، سفت و سخت به باورهای پیشین خود میچسپد و نقد آنها را مساوی مرگ میداند.
🔺از سوی دیگر، فعالان حزبی، سیاسی و ایدئولوژیک که اصل را ثبات در اندیشه و عمل قرار دادهاند، هیچگاه تنها نیستند و همیشه حلقهای از مرید و مراد و همفکر را در کنار خود دارند، اما اندیشمندان دغدغهمند همیشه تنهایند، زیرا به هیچ چیز و هیچ کس ارادت ندارند و هر آن ممکن است منتقد چیزی شوند که تا دیروز دلبسته آن بودهاند. این کار به معنای ابنالوقت بودن یا نان به نرخ روز خوردن نیست، بلکه تعهد به اندیشه و ترجیح حقیقت بر مصلحت و منفعت است. اندیشمند، مجیزگوی هیچ حزب و ایدئولوژی و شخصیتی نیست؛ نه خود را میفروشد و نه کسی طالب خرید اوست، بنابراین اندیشمند راستین و دغدغهمند در کنار تنهایی فکری باید با فقر و نداری هم دست و پنجه نرم کند. اندیشمند حتی با دانشمند یا هنرمند هم متفاوت است، زیرا آنان به شرط پرهیز از اندیشهورزی انتقادی هرجا روند، قدر میبینند و بر صدر مینشینند،اما اندیشمند دغدغهمند جز برای جمعی اندک همیشه در حاشیه و دور از دیده است. درد و دریغ بزرگتر آن است که اندیشمند بعد از مرگ دیده میشود و برخی از ما که هیچگاه دغدغه زندگی، رنج تنهایی و غربت روح او را نداشتهایم، به محض مرگ غریبانه او دریغاگویش میشویم.
🔺این یادداشت به منزله همدلی با اندیشه این چهار جوان سفرکرده نیست، که حتماً بر بخشی از آن نقد وارد است، بلکه دفاع از اصل "اندیشیدن" و [نه یک اندیشه خاص] در جامعه کردی است که این روزها بسیار سخت و پرهزینه شده است.
🔺عنوان یادداشت، نام مجموعه شعری از سید علی صالحی، شاعر معاصر است.
@kurdistanname
02.04.202519:55
🔴چهارشنبه آمد و سیزده، بِدَر شد/ضرورت مردمنگاری تاریخی در جامعه کردی
✍ اسماعیل شمس
🔺بچه که بودم، عمهای داشتم[روحش شاد]که در اثر یک سانحه فلج کامل شده بود و بیشتر اوقات با ما زندگی میکرد. پدرم در طبقه همکف، یک اتاق مستقل برای او درست کرده بود و او که همیشه تنها بود علاقه زیادی به گفتگو با ما بچهها داشت.نخستین افسانههای بومی(راز) را از او شنیدم که مواردی مانند "ورکڵە"، "دێوە شەلە" و "حەوت براڵە" هنوز در ذهنم مانده است. بسیاری از آنچه را که آن زمان فقیهان به آنها "خرافات"میگفتند و امروزه مردمشناسان به آن فرهنگ مردم/عامه(فولکلور) میگویند، از او آموختم. نخستین بار او گفت که سیزده نحس است و هرگاه چیزی را میشمرد، به سیزده که میرسید به جای آن میگفت: "زیاد بی"[زیاد شد]. هنگام سیزده بدر هر سال هم به ما میگفت: "خواڵەلە گیانە" [خدا جان] دست و پا را از من گرفته است؛ شما بروید و به جای من نحسی سیزده را به در کنید". افزون بر اینها من در معاشرت با او متوجه شدم که برایش چهارشنبه با دیگر روزهای هفته بسیار متفاوت است. با وجود اینکه سواد نداشت حتماً برایش مهم بود کی چهارشنبه میرسد. هیچ وقت یادم نمیرود یک روز که مادرم میخواست او را حمام دهد، مثل همیشه پرسید، امروز چندشنبه است؟ و وقتی مادر پاسخ داد: چهارشنبه، گفت: برو من هرگز چهارشنبه حمام نمیکنم؛ چهارشنبه نحس است. تلاشهای ما برای متقاعد کردن او که چهارشنبه هم مثل بقیه روزهاست هیچ فایدهای نداشت. او چهارشنبهها هم ناخن کوتاه نمیکرد و بسیاری کارهای دیگر که نهی میکرد.
🔺غرض از یادآوری این خاطره چه بود؟ پاسخ در امروز و همزمانی چهارشنبه و سیزده بدر است که با استناد به فرهنگ مردم و تقلید از قواعد زبان عرب باید صفت "ذوالنحسین" یعنی صاحب دو نحس بر آن گذاشت. یقین دارم که بر من نقد وارد خواهد شد که این مسائل، خرافات است و جای طرح آن در کانال کردستاننامه نیست. من هم به اهل شریعت حق میدهم که چنین بگویند، اما از آنان استدعا میکنم که به من هم به عنوان یک پژوهشگر تاریخ و فرهنگ مردم اجازه دهند که درباره تاریخ فرهنگی جامعه خودم و آنان پژوهش کنم. همه میدانیم که سابقه تاریخنگاری مکتوب در کردستان بسیار کم و در روستاهای آن علاوه بر کوتاه عمر بودن،بسیار نادر است. با وجود این، جامعه کرد دارای چنان فرهنگ شفاهی قدرتمندی است که نظیر آن را در کمتر جایی میتوان دید. فقدان دین و دولت بومی و رسمی در جامعه کرد که در همه جوامع عامل اصلی آغاز کتابت و یکسانسازی فرهنگی و زبانی بودهاند، سبب شده است که کردستان افزون بر قدرتمندی فرهنگ شفاهی دارای یکی از متکثرترین انواع فرهنگ شفاهی در سطح جهان باشد. فرهنگ شفاهی هیچ روستای کردستان با روستای کناری آن مثل هم نیست؛ حتی در هورامان که زادگاه خودم است، لهجه مردم دو روستا که در سه کیلومتری هم قرار دارند با هم متفاوت است و مردم منطقه از سبک سخن گفتن میفهمند که گوینده دقیقاً اهل چه روستایی است.
🔺امروزه یگانه راه ما برای شناختن تاریخ فرهنگی کرد همین مسائلی است که در ذهن و ضمیر پیرمردان و پیرزنان بیسواد ما باقی مانده است. هرچند در پنجاه سال اخیر و با گسترش اندیشه اصلاح فکر دینی در کردستان به تدریج این مسائل ضعیف و کمرنگ شد، اما هنوز و تا وقتی نسل پیر بیسواد ما زنده است، فرصت هست. شاید "زیادبی" خواندن عدد سیزده و حمام نکردن یا ناخن نگرفتن در روز چهارشنبه که یک پیرزن روستایی کرد در هورامان مطرح میکند برای جوان باسواد شهری امروز کرد، خندهدار و برای جوان مذهبی خرافات باشد، اما دهها پرسش را در ذهن منِ مورخ ایجاد میکند و دریچه شناخت جهان ذهنی و معنوی اجدادم و تاریخ فرهنگی مردم سرزمینم را به رویم میگشاید. من وقتی میبینم جمعه برای مسلمانان، شنبه برای یهودیان و یکشنبه برای مسیحیان روز مقدس است، بلافاصله این پرسش برایم مطرح میشود که چرا چهارشنبه در فرهنگ مردم سرزمینم این همه مهم است؟ چرا جشن پیرشالیار هورامان در بهمن هر سال باید در روز چهارشنبه آغاز شود؟ چرا سال نو ایزدیها در روز چهارشنبه و به نام جشن چهارشنبه سور[چهارشنبه سرخ] شروع میشود؟چرا جشن چهارشنبه سوری در کردستان و سایر نقاط ایران در شب چهارشنبه است؟ چرا در فرهنگ برخی مناطق، خدا جهنم را در چهارشنبه ایجاد کرده است؟ چرا چهارشنبهها نباید به قبرستان رفت؟ چرا برخی چهارشنبه را روز اهریمن و روز ورود جن به بدن انسان میدانند؟ چرا "میرنوروزی" در روز چهارشنبه به تخت سلطنت فرضی مینشست؟ و دهها کار دیگر که در چهارشنبه انجام میشد و نمیشد.
🔺دقت بفرمایید بحث چهارشنبه تنها یک مورد از فرهنگ مردم است. دهها هزار موضوع نظیر آن وجود دارد که میتوان از طریق مردمنگاری تاریخی آنها را کشف کرد. دادههای مردمنگارانه مهمترین راه برای شناخت جهان تاریخی و فرهنگی کرد و پیوند آن با دنیای پیرامون است.
@kurdistanname
✍ اسماعیل شمس
🔺بچه که بودم، عمهای داشتم[روحش شاد]که در اثر یک سانحه فلج کامل شده بود و بیشتر اوقات با ما زندگی میکرد. پدرم در طبقه همکف، یک اتاق مستقل برای او درست کرده بود و او که همیشه تنها بود علاقه زیادی به گفتگو با ما بچهها داشت.نخستین افسانههای بومی(راز) را از او شنیدم که مواردی مانند "ورکڵە"، "دێوە شەلە" و "حەوت براڵە" هنوز در ذهنم مانده است. بسیاری از آنچه را که آن زمان فقیهان به آنها "خرافات"میگفتند و امروزه مردمشناسان به آن فرهنگ مردم/عامه(فولکلور) میگویند، از او آموختم. نخستین بار او گفت که سیزده نحس است و هرگاه چیزی را میشمرد، به سیزده که میرسید به جای آن میگفت: "زیاد بی"[زیاد شد]. هنگام سیزده بدر هر سال هم به ما میگفت: "خواڵەلە گیانە" [خدا جان] دست و پا را از من گرفته است؛ شما بروید و به جای من نحسی سیزده را به در کنید". افزون بر اینها من در معاشرت با او متوجه شدم که برایش چهارشنبه با دیگر روزهای هفته بسیار متفاوت است. با وجود اینکه سواد نداشت حتماً برایش مهم بود کی چهارشنبه میرسد. هیچ وقت یادم نمیرود یک روز که مادرم میخواست او را حمام دهد، مثل همیشه پرسید، امروز چندشنبه است؟ و وقتی مادر پاسخ داد: چهارشنبه، گفت: برو من هرگز چهارشنبه حمام نمیکنم؛ چهارشنبه نحس است. تلاشهای ما برای متقاعد کردن او که چهارشنبه هم مثل بقیه روزهاست هیچ فایدهای نداشت. او چهارشنبهها هم ناخن کوتاه نمیکرد و بسیاری کارهای دیگر که نهی میکرد.
🔺غرض از یادآوری این خاطره چه بود؟ پاسخ در امروز و همزمانی چهارشنبه و سیزده بدر است که با استناد به فرهنگ مردم و تقلید از قواعد زبان عرب باید صفت "ذوالنحسین" یعنی صاحب دو نحس بر آن گذاشت. یقین دارم که بر من نقد وارد خواهد شد که این مسائل، خرافات است و جای طرح آن در کانال کردستاننامه نیست. من هم به اهل شریعت حق میدهم که چنین بگویند، اما از آنان استدعا میکنم که به من هم به عنوان یک پژوهشگر تاریخ و فرهنگ مردم اجازه دهند که درباره تاریخ فرهنگی جامعه خودم و آنان پژوهش کنم. همه میدانیم که سابقه تاریخنگاری مکتوب در کردستان بسیار کم و در روستاهای آن علاوه بر کوتاه عمر بودن،بسیار نادر است. با وجود این، جامعه کرد دارای چنان فرهنگ شفاهی قدرتمندی است که نظیر آن را در کمتر جایی میتوان دید. فقدان دین و دولت بومی و رسمی در جامعه کرد که در همه جوامع عامل اصلی آغاز کتابت و یکسانسازی فرهنگی و زبانی بودهاند، سبب شده است که کردستان افزون بر قدرتمندی فرهنگ شفاهی دارای یکی از متکثرترین انواع فرهنگ شفاهی در سطح جهان باشد. فرهنگ شفاهی هیچ روستای کردستان با روستای کناری آن مثل هم نیست؛ حتی در هورامان که زادگاه خودم است، لهجه مردم دو روستا که در سه کیلومتری هم قرار دارند با هم متفاوت است و مردم منطقه از سبک سخن گفتن میفهمند که گوینده دقیقاً اهل چه روستایی است.
🔺امروزه یگانه راه ما برای شناختن تاریخ فرهنگی کرد همین مسائلی است که در ذهن و ضمیر پیرمردان و پیرزنان بیسواد ما باقی مانده است. هرچند در پنجاه سال اخیر و با گسترش اندیشه اصلاح فکر دینی در کردستان به تدریج این مسائل ضعیف و کمرنگ شد، اما هنوز و تا وقتی نسل پیر بیسواد ما زنده است، فرصت هست. شاید "زیادبی" خواندن عدد سیزده و حمام نکردن یا ناخن نگرفتن در روز چهارشنبه که یک پیرزن روستایی کرد در هورامان مطرح میکند برای جوان باسواد شهری امروز کرد، خندهدار و برای جوان مذهبی خرافات باشد، اما دهها پرسش را در ذهن منِ مورخ ایجاد میکند و دریچه شناخت جهان ذهنی و معنوی اجدادم و تاریخ فرهنگی مردم سرزمینم را به رویم میگشاید. من وقتی میبینم جمعه برای مسلمانان، شنبه برای یهودیان و یکشنبه برای مسیحیان روز مقدس است، بلافاصله این پرسش برایم مطرح میشود که چرا چهارشنبه در فرهنگ مردم سرزمینم این همه مهم است؟ چرا جشن پیرشالیار هورامان در بهمن هر سال باید در روز چهارشنبه آغاز شود؟ چرا سال نو ایزدیها در روز چهارشنبه و به نام جشن چهارشنبه سور[چهارشنبه سرخ] شروع میشود؟چرا جشن چهارشنبه سوری در کردستان و سایر نقاط ایران در شب چهارشنبه است؟ چرا در فرهنگ برخی مناطق، خدا جهنم را در چهارشنبه ایجاد کرده است؟ چرا چهارشنبهها نباید به قبرستان رفت؟ چرا برخی چهارشنبه را روز اهریمن و روز ورود جن به بدن انسان میدانند؟ چرا "میرنوروزی" در روز چهارشنبه به تخت سلطنت فرضی مینشست؟ و دهها کار دیگر که در چهارشنبه انجام میشد و نمیشد.
🔺دقت بفرمایید بحث چهارشنبه تنها یک مورد از فرهنگ مردم است. دهها هزار موضوع نظیر آن وجود دارد که میتوان از طریق مردمنگاری تاریخی آنها را کشف کرد. دادههای مردمنگارانه مهمترین راه برای شناخت جهان تاریخی و فرهنگی کرد و پیوند آن با دنیای پیرامون است.
@kurdistanname
21.03.202505:56
تا کەی دەبێت مێژوونووسانی پسپۆڕ و دڵسۆزی کورد بەجێی ئەوەی کە بە پشتگیریی ئەو بەڕێوەبەرانە خەریکی نووسینەوە و بیروڕا دەربڕین و تیۆری داڕێژی لە چوارچێوەی مێژووی کورد بن، بخرێنە پەراوێزەوە و کاتی بەنرخی خۆیان بە ڕخنەگرتن لە وتەگەلی نازانستی و نادرووستی ناشارەزایانی کورد کە لەڕێی میدیای کوردییەوە دەرخواردی خەڵک دەدرێن بەفێڕۆ بدەن؟
🔺دوایین وتەم بەرەو بەڕێز جەنابی ڕەزازی ئەمەیە کە هیچ کامێک لە خەڵکناسانی جیهان مێژوویان لەگەڵ ئوستوورە و ئەفسانە وحەقایەت بە یەکێ نەزانیوە.
هیچ توێژەرێکی مێژووی ماد ناوی دوایین پادشای ماد واتە ئاستیاگ (ئاستۆواگس) ی بە ئەژدەهاک یا زوحاک نەنووسیوەتەوە.
هیچ مێژوونووسێکی پسپۆڕ و شارەزا کوورشی بە فەرەیدوون؛ و ماد و هەخامەنشیی بە پێشدادیان و کەیانیان دەقاودەق نەگونجاندووە.
بەڕاستی کاتێک ئاکامی توێژینەوە زانستییەکان بە پانتایی جیهان تا ئەم ڕادەیە بڕاوە و ڕوونە، بۆچی دەبێت هونەرمەندێکی گەورە وەک ناسری ڕەزازی و هەندێکی دیکە لە گەورە کوردەکان بە پشتبەستن بە ئەفسانەیەکی ڕەمەکییانە ڕوانگەی خەڵکی کورد بە شۆناسی خۆیان بشێوێنن و مێژووی کوردستان بە لاڕێدا ببەن؟
وەرگێڕ: ئیرەج کاکەیی.
🔺جەژنی نەورۆزتان پیرۆز بێت.
https://t.me/kurdistanname
🔺دوایین وتەم بەرەو بەڕێز جەنابی ڕەزازی ئەمەیە کە هیچ کامێک لە خەڵکناسانی جیهان مێژوویان لەگەڵ ئوستوورە و ئەفسانە وحەقایەت بە یەکێ نەزانیوە.
هیچ توێژەرێکی مێژووی ماد ناوی دوایین پادشای ماد واتە ئاستیاگ (ئاستۆواگس) ی بە ئەژدەهاک یا زوحاک نەنووسیوەتەوە.
هیچ مێژوونووسێکی پسپۆڕ و شارەزا کوورشی بە فەرەیدوون؛ و ماد و هەخامەنشیی بە پێشدادیان و کەیانیان دەقاودەق نەگونجاندووە.
بەڕاستی کاتێک ئاکامی توێژینەوە زانستییەکان بە پانتایی جیهان تا ئەم ڕادەیە بڕاوە و ڕوونە، بۆچی دەبێت هونەرمەندێکی گەورە وەک ناسری ڕەزازی و هەندێکی دیکە لە گەورە کوردەکان بە پشتبەستن بە ئەفسانەیەکی ڕەمەکییانە ڕوانگەی خەڵکی کورد بە شۆناسی خۆیان بشێوێنن و مێژووی کوردستان بە لاڕێدا ببەن؟
وەرگێڕ: ئیرەج کاکەیی.
🔺جەژنی نەورۆزتان پیرۆز بێت.
https://t.me/kurdistanname
15.03.202520:23
🔶نامت غریب و قبرت ز نامت غریبتر/یادی از مزار شهیدان بمباران شیمیایی حلبچه در تهران
✍ اسماعیل شمس
🔻من هرگاه از جنگ و مرگ در کردستان مینویسم، قبل از هر چیز نفرین ابدی را نثار انگلیس و فرانسه و دیگر استعمارگران غربی میکنم که با تدوین معاهده سیاه سایکسپیکو و قرار دادن مردم کرد، درست در میانه خط مرزی چهار کشور با هویت فرهنگی و زبانی متفاوت و رقابتهای دیرینه تاریخی و ژئوپولتیک، بانی و باعث اصلی و اولیه همه جنایاتی بودند و هستند که در این یکصد سال در حق این مردم روا داشته شده است. فاجعه حلبچه هم یکی از تراژدیهای تکاندهندهای است که بر سر این مردم آمد و افزون بر هزاران نوع مردن و مرگی که پیش از آن دیده بودند، نوعی جدید از مرگ را بر آنان تحمیل نمود که تا پیش از این تجربه نکرده بودند. راستی چند قوم و ملت در تاریخ جهان شاهد مرگی از این جنس بوده اند که در هنگامه بهار و آغاز سال نو، سم و سیاهنور با نسیم سحری و عطرگل ترکیب شود و جانشان را بگیرد و شهر شادشان را به گورستان خاموشان تبدیل نماید؟ این با کدام معیار آسمانی عدالت و کدام بند قوانین زمینی عدالت از جمله منشور حقوق بشر منطبق است که در گوشهای از این جهان ملت و مردمی به خاطر صحبت کردن به زبان خود و تلاش برای حفظ فرهنگ و هویتی که خدا آنان را با آن خلق کرده است، توسط صدام، دیکتاتورِ فاشیست عرب و همپیالگانش به جوخه مرگ سپرده شوند؟ باز مردم حلبچه این شانس را داشتند که این فاجعه به گوش جهانیان رسید، اما پیش و پس از این فاجعه، بمبهای شیمیایی صدام بر سر مردمان کرد در نواحی بادینان، بالیسان، قرهداغ، دشت جاف و دهها نقطه دیگر در اقلیم کردستان عراق؛ و نیز شهرهای سردشت، نودشه، مریوان و چند ناحیه دیگر در کردستان ایران فرود آمده بود که در هیاهوی زمانه چندان دیده نشد.
🔻یکی از ویژگیهای تلخ فاجعه حلبچه این است که قبر قربانیان آن در محل وقوع فاجعه متمرکز نیست، بلکه چون مصدومان حادثه به مناطق مختلف پناه آوردند و برای درمان به بیمارستانهای شهرهای مختلف ایران اعزام شدند، برخی از آنان در بیمارستانهای همانجا فوت کردند و قبرهایشان هم پراکنده شد. بر اساس آمار موجود بیش از هزار نفر از شهیدان حلبچه در شهرهای پاوه، کرمانشاه، کنگاور، هرسین، صحنه، کرمان و چند شهر دیگر مدفون هستند. در قبرستان بهشت زهرای تهران هم بیش از ۷۵ نفر در قطعههای ۲۴ و ۲۵ دفن هستند. برخی از آنان پس از گذشت ۳۷ سال از این فاجعه هنوز تابلوی شهید گمنام را دارند و شناسایی نشدهاند.برخی قبرها به سبب گذر زمان، بارش برف و باران و عدم مراقبت از آنها در آستانه تخریب هستند. در تهران رسم است که مردم در آخرین پنجشنبه سال به مزار قبر عزیزان خود میروند و همه درهای بهشت زهرا به خاطر ازدحام بالای جمعیت باز میشوند، اما خفتگان در این گوشه از بهشت زهرا منتظر هیچ کس نیستند و هیچ کسی هم نه در پنجشنبه آخر سال و نه در هیچ پنجشنبه دیگری منتظر تجدید دیدار با آنان نیست. این شهدا به تمام معنا در این شهر و در این گورستان غریبند و غریبانه و بینام و نشان ماندهاند. شاید هیچ مردمی در تاریخ جهان به اندازه مردم کرد در گورستانهای غریب و بینام و نشان در گوشهگوشه این جهان دفن نشده باشند و در میان آنان هم مردمان کمتر شهری در کردستان مانند حلبچه هستند که قبر قربانیان تنها یک فاجعه آن این همه در نقاط گوناگون پراکنده باشند و غریبانه گرمای تابستان و سرمای زمستان و آغاز نوبهاران را در خلال سالیان دراز سپری کنند.
🔻امیدوارم مسئولان حکومت اقلیم کردستان عراق بیش از گذشته به فکر شناسنامهدار کردن قربانیان فاجعه حلبچه و دیگر فجایع جنگ در خارج اقلیم باشند. دانشگاهها و نهادهای مختلف اقلیم هم که هرسال با برگزاری نشست و کنفرانس یاد این روز را گرامی میدارند، بخشی از کار خود را هم به این مزارهای غریبانه اختصاص دهند. ای کاش تا دیر نشده است تاریخ شفاهی این تراژدی قرن نوشته شود و بسیاری از رازهای مگوی آن که در سینهها نهفته است ثبت و ضبط و منتشر گردد. باور کنید فردا خیلی دیر است، چون دیگر کسی از شاهدان آن فاجعه زنده نیست که حرف بزند و رازش را با خود به گور نبرده باشد.
🔻مقاله حلبچه و بمباران شیمیایی آن را در لینک زیر به قلم نگارنده مطالعه فرمایید:
https://B2n.ir/y95998
https://t.me/kurdistanname
✍ اسماعیل شمس
🔻من هرگاه از جنگ و مرگ در کردستان مینویسم، قبل از هر چیز نفرین ابدی را نثار انگلیس و فرانسه و دیگر استعمارگران غربی میکنم که با تدوین معاهده سیاه سایکسپیکو و قرار دادن مردم کرد، درست در میانه خط مرزی چهار کشور با هویت فرهنگی و زبانی متفاوت و رقابتهای دیرینه تاریخی و ژئوپولتیک، بانی و باعث اصلی و اولیه همه جنایاتی بودند و هستند که در این یکصد سال در حق این مردم روا داشته شده است. فاجعه حلبچه هم یکی از تراژدیهای تکاندهندهای است که بر سر این مردم آمد و افزون بر هزاران نوع مردن و مرگی که پیش از آن دیده بودند، نوعی جدید از مرگ را بر آنان تحمیل نمود که تا پیش از این تجربه نکرده بودند. راستی چند قوم و ملت در تاریخ جهان شاهد مرگی از این جنس بوده اند که در هنگامه بهار و آغاز سال نو، سم و سیاهنور با نسیم سحری و عطرگل ترکیب شود و جانشان را بگیرد و شهر شادشان را به گورستان خاموشان تبدیل نماید؟ این با کدام معیار آسمانی عدالت و کدام بند قوانین زمینی عدالت از جمله منشور حقوق بشر منطبق است که در گوشهای از این جهان ملت و مردمی به خاطر صحبت کردن به زبان خود و تلاش برای حفظ فرهنگ و هویتی که خدا آنان را با آن خلق کرده است، توسط صدام، دیکتاتورِ فاشیست عرب و همپیالگانش به جوخه مرگ سپرده شوند؟ باز مردم حلبچه این شانس را داشتند که این فاجعه به گوش جهانیان رسید، اما پیش و پس از این فاجعه، بمبهای شیمیایی صدام بر سر مردمان کرد در نواحی بادینان، بالیسان، قرهداغ، دشت جاف و دهها نقطه دیگر در اقلیم کردستان عراق؛ و نیز شهرهای سردشت، نودشه، مریوان و چند ناحیه دیگر در کردستان ایران فرود آمده بود که در هیاهوی زمانه چندان دیده نشد.
🔻یکی از ویژگیهای تلخ فاجعه حلبچه این است که قبر قربانیان آن در محل وقوع فاجعه متمرکز نیست، بلکه چون مصدومان حادثه به مناطق مختلف پناه آوردند و برای درمان به بیمارستانهای شهرهای مختلف ایران اعزام شدند، برخی از آنان در بیمارستانهای همانجا فوت کردند و قبرهایشان هم پراکنده شد. بر اساس آمار موجود بیش از هزار نفر از شهیدان حلبچه در شهرهای پاوه، کرمانشاه، کنگاور، هرسین، صحنه، کرمان و چند شهر دیگر مدفون هستند. در قبرستان بهشت زهرای تهران هم بیش از ۷۵ نفر در قطعههای ۲۴ و ۲۵ دفن هستند. برخی از آنان پس از گذشت ۳۷ سال از این فاجعه هنوز تابلوی شهید گمنام را دارند و شناسایی نشدهاند.برخی قبرها به سبب گذر زمان، بارش برف و باران و عدم مراقبت از آنها در آستانه تخریب هستند. در تهران رسم است که مردم در آخرین پنجشنبه سال به مزار قبر عزیزان خود میروند و همه درهای بهشت زهرا به خاطر ازدحام بالای جمعیت باز میشوند، اما خفتگان در این گوشه از بهشت زهرا منتظر هیچ کس نیستند و هیچ کسی هم نه در پنجشنبه آخر سال و نه در هیچ پنجشنبه دیگری منتظر تجدید دیدار با آنان نیست. این شهدا به تمام معنا در این شهر و در این گورستان غریبند و غریبانه و بینام و نشان ماندهاند. شاید هیچ مردمی در تاریخ جهان به اندازه مردم کرد در گورستانهای غریب و بینام و نشان در گوشهگوشه این جهان دفن نشده باشند و در میان آنان هم مردمان کمتر شهری در کردستان مانند حلبچه هستند که قبر قربانیان تنها یک فاجعه آن این همه در نقاط گوناگون پراکنده باشند و غریبانه گرمای تابستان و سرمای زمستان و آغاز نوبهاران را در خلال سالیان دراز سپری کنند.
🔻امیدوارم مسئولان حکومت اقلیم کردستان عراق بیش از گذشته به فکر شناسنامهدار کردن قربانیان فاجعه حلبچه و دیگر فجایع جنگ در خارج اقلیم باشند. دانشگاهها و نهادهای مختلف اقلیم هم که هرسال با برگزاری نشست و کنفرانس یاد این روز را گرامی میدارند، بخشی از کار خود را هم به این مزارهای غریبانه اختصاص دهند. ای کاش تا دیر نشده است تاریخ شفاهی این تراژدی قرن نوشته شود و بسیاری از رازهای مگوی آن که در سینهها نهفته است ثبت و ضبط و منتشر گردد. باور کنید فردا خیلی دیر است، چون دیگر کسی از شاهدان آن فاجعه زنده نیست که حرف بزند و رازش را با خود به گور نبرده باشد.
🔻مقاله حلبچه و بمباران شیمیایی آن را در لینک زیر به قلم نگارنده مطالعه فرمایید:
https://B2n.ir/y95998
https://t.me/kurdistanname
08.03.202515:59
وەڵامی ئەم پرسیارە لە قسەکانی "ئیبن ئەزرەق"، نووسەری "مێژووی ئەلفاروقی" ببیستین کە لە دانیشتووانی میافاروقین بوە و لە دەوروبەری دیاربەکر دەژیا:
"پێشڕەوانی سوپای سەلجوقی، واتە غەزەکان، کە لە دووری هەزاران کیلۆمەتر لە بیابانەکانی تورکستانەوە، بە سواری ئەسپ و شمشێر بەدەست، بۆ یەکەمجار لە ساڵی ٤٣٤ کۆچی مانگی _ ١٠٢٤ی زایینیدا هێرشیان کردە سەر "دیاربەکر - ئامەد" و کەوتنە کۆمەڵکوژی و تاڵانکردنی خەڵکی بێتاوان.".
ئیبن ئەزراق بە پێداگرییەوە دەنووسێت:
"و کان هذا اول ظهورالترک بهذه الدیارو لم یکن رأو صورهم"(ص161)".
وەرگێڕان:
ئەمە یەکەمجار بوو کە تورکەکان لەم خاکەدا (دیاربەکر و دەوروبەری) ببینرێن و پێشتر کەس ڕوخساری ئەوانی نەبینیبوو.
🔹 لەم ساتەوە مێژووی برایەتی کورد و تورک؟؟؟؟!!! دەست پێدەکات و خەڵکی ڕەسەنی ناوچەکە بۆ یەکەمجار "دەسەڵاتی هەژموونیک" یا داگیرکەرانی بێگانە کە کوردستان داگیر دەکەن، دەبینن. ئەوانەی ئەمڕۆ، بە شێواندنی مێژوو و خیانەتکردن بە وشەکان پێیان ئێژن؛ "برا" !!!
ئەم بابەتە درێژەی هەیە...
وەرگێڕان: ئەمین عەزیزی- مەریوان
@kurdistanname
"پێشڕەوانی سوپای سەلجوقی، واتە غەزەکان، کە لە دووری هەزاران کیلۆمەتر لە بیابانەکانی تورکستانەوە، بە سواری ئەسپ و شمشێر بەدەست، بۆ یەکەمجار لە ساڵی ٤٣٤ کۆچی مانگی _ ١٠٢٤ی زایینیدا هێرشیان کردە سەر "دیاربەکر - ئامەد" و کەوتنە کۆمەڵکوژی و تاڵانکردنی خەڵکی بێتاوان.".
ئیبن ئەزراق بە پێداگرییەوە دەنووسێت:
"و کان هذا اول ظهورالترک بهذه الدیارو لم یکن رأو صورهم"(ص161)".
وەرگێڕان:
ئەمە یەکەمجار بوو کە تورکەکان لەم خاکەدا (دیاربەکر و دەوروبەری) ببینرێن و پێشتر کەس ڕوخساری ئەوانی نەبینیبوو.
🔹 لەم ساتەوە مێژووی برایەتی کورد و تورک؟؟؟؟!!! دەست پێدەکات و خەڵکی ڕەسەنی ناوچەکە بۆ یەکەمجار "دەسەڵاتی هەژموونیک" یا داگیرکەرانی بێگانە کە کوردستان داگیر دەکەن، دەبینن. ئەوانەی ئەمڕۆ، بە شێواندنی مێژوو و خیانەتکردن بە وشەکان پێیان ئێژن؛ "برا" !!!
ئەم بابەتە درێژەی هەیە...
وەرگێڕان: ئەمین عەزیزی- مەریوان
@kurdistanname
28.03.202520:02
🔴 کاوه یا ضحاک؛ قهرمان و خائن کدام است؟
✍ اسماعیل شمس
📌بگذارید ابتدا خیلی صریح بگویم که بزرگترین آرزوی من به عنوان پژوهشگر تاریخ این است که روزی را ببینم که مردم سرزمینم از " زندان گذشته" و " قفس تاریخ" رها شوند و به جای اینکه همه همّ و غم آنان صرف تاریخ و گذشته شود به اکنون و فردای خود بیندیشند و برای رهایی از ضعف و انحطاط کنونی و رسیدن به پیشرفت و ارتقا در فردای خود فکری کنند، اما چه میتوان کرد که دوستان نادان و دشمنان دانا مردم را گرفتار گذشته کردهاند و هر روز با طرح مسائلی کاذب مانع از اندیشیدن آنان به اکنون و آینده خود میشوند. داستان کاوه و ضحاک هم یکی از این نمونههاست که هر سال در ایام نوروز علم میشود و عدهای را برای مصاف با گروهی دیگر برخط میکند.
🔻پیشتر در این کانال گفته شده است که افسانه، جدای از تاریخ است و اژدهاک به هیچ وجه آستیاگس مادی نیست، اما اگر مدعی شبیهسازی تاریخ و افسانه شویم، نمونه تاریخی کاوه و ضحاک بیشتر از هر مقوله تاریخی دیگری شبیه به سقوط دولت ستمکار آشور به دست مادیهاست و کاوه نماد و نشانه مردمِ تحت ظلم ماد؛ و ضد سلطه آشور است که علیه شاهان تبهکار آشور شورش کردند و کاخ ظلم او را با مشعلهای آتشین خود سوزاندند. افزون بر این موارد در داستان کاوه و ضحاک، کاوه پس از سرنگونی ضحاک، شاه نشد و فردی از تبار شاهی به نام فریدون را به شاهی برگزید. هووخشتره، رهبر قیام مردمی ضد آشور نیز پس از ساقط کردن حکومت آشور و قتل پادشاه آن، اداره قلمرو آشور را به متحد خود، شاه بابل سپرد و خود به ماد برگشت. نکته دیگر این است که کاوه را آهنگری اهل اصفهان دانستهاند و ما میدانیم اصفهان جزو ماد بود و یکی از هفت قبیله مادی یعنی پارتاکانیان(پریتکان یا فریدن کنونی در استان اصفهان؟) در اصفهان میزیستند و حتی در هنگام فتوحات اسلامی، منابع عربی ساکنان اصفهان را کرد، خواندهاند(ر.ک: تاریخ طبری و فتوح البلدان بلاذری) که البته کرد در آن زمان در مفهوم مادِ تاریخی بود.
🔻با وجود تٲکید بر تفکیک افسانه و تاریخ، من منکر تٲثیر افسانه بر روح تاریخی یک ملت نیستم؛ اگر هم افسانه کاوه و ضحاک با نگاه به روایت اصلی آن در منابع تاریخی که کاوه قهرمان ضد ظلم و نماد پیروزی مظلوم بر ظالم است، بازخوانی شود، مصداق کنونی آن بیش از هرجا در نوروز کردستان وجود دارد؛ بالعکس در هیچ جای تاریخ و زندگی مردم کرد و شیوه اجرای نوروز توسط آنان هیچ نشانهای از کاوه خائن که نماد شکست یک ملت از دشمن است، وجود ندارد؟ اگر کاوه پارسیان را به قدرت نشاند، چرا نام هیچ یک از پادشاهان فارس در طول تاریخ، کاوه نبوده است؟ از سویدیگر،ایرانیان صرفنظر از قهرمانان خود مانند داریوش و اردشیر و شاپور، حتی نام اسکندر و چنگیز و تیمور را که برایشان ضد قهرمان و عامل ساقط کردن حکومتهای بزرگ ایران و کشتار ایرانیان بوده اند، روی فرزندانشان گذاشته اند، اما چرا باید نام ضحاک و اژدهاک را یک بار هم روی کسی نگذاشته باشند؟ درسوی دیگر منابع تاریخی، ضحاک را سامی و عرب میدانند و کاوه را عجم. از قضا نام کاوه در جهان عرب نیست، در حالیکه ضحاک نام رایج و پر بسامدیست و همین موضوع هم البته نشان تداوم افسانه ضحاک در روح عرب است. نام کاوه هم در طول تاریخ و تابه امروز در میان هیچ قوم و ملتی به اندازه کرد به کار نرفته است.اگر کاوه در ذهنیت تاریخی و روح ملی مردم کرد که قطعاً متٲثر از افسانهها و اسطورهاست، آدم خیانتکاری بود، چرا برای این مردم یک نام مثبت است و با بسامد بسیار در میان آنان به کار رفته است؟ افزون بر آن اگر اژدهاک یا ضحاک آدم خوبی بود و پارسیها ماردوش و ستمکارش کردند چرا در روح مردم کرد کوهستان که از هرگونه حاکمیت و تفکر پادشاهی قدیم و جدید رها بود، هیچ تٲثیری نگذاشت و هیچ انسان کردی نام فرزند خودش را ضحاک یا اژدهاک ننهاد؟ مگر میشود پادشاه و قهرمان ملی یک ملت با خیانت و زور توسط دشمن کشته و تاج و تخت او گرفته شود، اما در افسانهها و روح تاریخی مردمان سرزمینش نام او حفظ نشود و روی هیچ نامآور کردی در طول تاریخ تا امروز گذاشته نشود؟ بدتر از آن چگونه روح تاریخی یک ملت خائن و خادم را تشخیص نمیدهد و یک خائن را نماد خوبی و قهرمان تاریخی خود میکند؟
🔻در خاتمه بحث هم ذکر یک استدلال زبانشناسانه برای تعلق کاوه به حوزه جغرافیای ماد هم ضروری است.کاوه در بیشتر منابع عربی و فارسی به شکل "کابی" آمده است. احمد تفضلی، زبانشناس برجسته ایران در مقاله فهلویات با ذکر نمونههای Vāz - باز ؛ Vā-با؛ Vin-بین، یکی از مهمترین مختصات زبان مادی را وجود واو و تبدیل آن به ب در زبان فارسی جدید میداند. تبدیل واو و "ب" در کلمات کردی دیگری مانند واران، وهار، ورگ و وس به باران، بهار، برگ و بس در فارسی دیده میشود. کابی نیز از همین سنخ است و ب در آن همان واو پارتی و در اصل، مادی است.
@kurdistanname
✍ اسماعیل شمس
📌بگذارید ابتدا خیلی صریح بگویم که بزرگترین آرزوی من به عنوان پژوهشگر تاریخ این است که روزی را ببینم که مردم سرزمینم از " زندان گذشته" و " قفس تاریخ" رها شوند و به جای اینکه همه همّ و غم آنان صرف تاریخ و گذشته شود به اکنون و فردای خود بیندیشند و برای رهایی از ضعف و انحطاط کنونی و رسیدن به پیشرفت و ارتقا در فردای خود فکری کنند، اما چه میتوان کرد که دوستان نادان و دشمنان دانا مردم را گرفتار گذشته کردهاند و هر روز با طرح مسائلی کاذب مانع از اندیشیدن آنان به اکنون و آینده خود میشوند. داستان کاوه و ضحاک هم یکی از این نمونههاست که هر سال در ایام نوروز علم میشود و عدهای را برای مصاف با گروهی دیگر برخط میکند.
🔻پیشتر در این کانال گفته شده است که افسانه، جدای از تاریخ است و اژدهاک به هیچ وجه آستیاگس مادی نیست، اما اگر مدعی شبیهسازی تاریخ و افسانه شویم، نمونه تاریخی کاوه و ضحاک بیشتر از هر مقوله تاریخی دیگری شبیه به سقوط دولت ستمکار آشور به دست مادیهاست و کاوه نماد و نشانه مردمِ تحت ظلم ماد؛ و ضد سلطه آشور است که علیه شاهان تبهکار آشور شورش کردند و کاخ ظلم او را با مشعلهای آتشین خود سوزاندند. افزون بر این موارد در داستان کاوه و ضحاک، کاوه پس از سرنگونی ضحاک، شاه نشد و فردی از تبار شاهی به نام فریدون را به شاهی برگزید. هووخشتره، رهبر قیام مردمی ضد آشور نیز پس از ساقط کردن حکومت آشور و قتل پادشاه آن، اداره قلمرو آشور را به متحد خود، شاه بابل سپرد و خود به ماد برگشت. نکته دیگر این است که کاوه را آهنگری اهل اصفهان دانستهاند و ما میدانیم اصفهان جزو ماد بود و یکی از هفت قبیله مادی یعنی پارتاکانیان(پریتکان یا فریدن کنونی در استان اصفهان؟) در اصفهان میزیستند و حتی در هنگام فتوحات اسلامی، منابع عربی ساکنان اصفهان را کرد، خواندهاند(ر.ک: تاریخ طبری و فتوح البلدان بلاذری) که البته کرد در آن زمان در مفهوم مادِ تاریخی بود.
🔻با وجود تٲکید بر تفکیک افسانه و تاریخ، من منکر تٲثیر افسانه بر روح تاریخی یک ملت نیستم؛ اگر هم افسانه کاوه و ضحاک با نگاه به روایت اصلی آن در منابع تاریخی که کاوه قهرمان ضد ظلم و نماد پیروزی مظلوم بر ظالم است، بازخوانی شود، مصداق کنونی آن بیش از هرجا در نوروز کردستان وجود دارد؛ بالعکس در هیچ جای تاریخ و زندگی مردم کرد و شیوه اجرای نوروز توسط آنان هیچ نشانهای از کاوه خائن که نماد شکست یک ملت از دشمن است، وجود ندارد؟ اگر کاوه پارسیان را به قدرت نشاند، چرا نام هیچ یک از پادشاهان فارس در طول تاریخ، کاوه نبوده است؟ از سویدیگر،ایرانیان صرفنظر از قهرمانان خود مانند داریوش و اردشیر و شاپور، حتی نام اسکندر و چنگیز و تیمور را که برایشان ضد قهرمان و عامل ساقط کردن حکومتهای بزرگ ایران و کشتار ایرانیان بوده اند، روی فرزندانشان گذاشته اند، اما چرا باید نام ضحاک و اژدهاک را یک بار هم روی کسی نگذاشته باشند؟ درسوی دیگر منابع تاریخی، ضحاک را سامی و عرب میدانند و کاوه را عجم. از قضا نام کاوه در جهان عرب نیست، در حالیکه ضحاک نام رایج و پر بسامدیست و همین موضوع هم البته نشان تداوم افسانه ضحاک در روح عرب است. نام کاوه هم در طول تاریخ و تابه امروز در میان هیچ قوم و ملتی به اندازه کرد به کار نرفته است.اگر کاوه در ذهنیت تاریخی و روح ملی مردم کرد که قطعاً متٲثر از افسانهها و اسطورهاست، آدم خیانتکاری بود، چرا برای این مردم یک نام مثبت است و با بسامد بسیار در میان آنان به کار رفته است؟ افزون بر آن اگر اژدهاک یا ضحاک آدم خوبی بود و پارسیها ماردوش و ستمکارش کردند چرا در روح مردم کرد کوهستان که از هرگونه حاکمیت و تفکر پادشاهی قدیم و جدید رها بود، هیچ تٲثیری نگذاشت و هیچ انسان کردی نام فرزند خودش را ضحاک یا اژدهاک ننهاد؟ مگر میشود پادشاه و قهرمان ملی یک ملت با خیانت و زور توسط دشمن کشته و تاج و تخت او گرفته شود، اما در افسانهها و روح تاریخی مردمان سرزمینش نام او حفظ نشود و روی هیچ نامآور کردی در طول تاریخ تا امروز گذاشته نشود؟ بدتر از آن چگونه روح تاریخی یک ملت خائن و خادم را تشخیص نمیدهد و یک خائن را نماد خوبی و قهرمان تاریخی خود میکند؟
🔻در خاتمه بحث هم ذکر یک استدلال زبانشناسانه برای تعلق کاوه به حوزه جغرافیای ماد هم ضروری است.کاوه در بیشتر منابع عربی و فارسی به شکل "کابی" آمده است. احمد تفضلی، زبانشناس برجسته ایران در مقاله فهلویات با ذکر نمونههای Vāz - باز ؛ Vā-با؛ Vin-بین، یکی از مهمترین مختصات زبان مادی را وجود واو و تبدیل آن به ب در زبان فارسی جدید میداند. تبدیل واو و "ب" در کلمات کردی دیگری مانند واران، وهار، ورگ و وس به باران، بهار، برگ و بس در فارسی دیده میشود. کابی نیز از همین سنخ است و ب در آن همان واو پارتی و در اصل، مادی است.
@kurdistanname
21.03.202505:51
🔴 ڕەخنەیەک لەسەر وتەکانی بەڕێز ناسری ڕەزازی لەسەر نەورۆز
✍ ئیسماعیل شەمس
📌ناسری ڕەزازی:
"بەڕاستی نەورۆز ئەفسانە و چیرۆک نییە، بەڵکوو ڕاستییەکی مێژووییە کە لە کوردستاندا ڕووی داوە. بەداخەوە، ئەشێ بوترێت کە کاوەی ئاسنگەر مرۆڤێکی باش نەبوو؛ ئێستا من سەبارەت بە ئەو وشەی خراپ بەکار ناهێنم؛ بەڵام کاوەی ئاسنگەر، خەیانەتی بە ئەژدەهاک داویین پادشای ماد کرد و لەگەڵ فەرەیدوون کەوت. ئەو زوحاک یا ئەژدەهاک دوایین پادشای مادی لەسەر تەختی شایی هێنایە خوارەوە و فەرەیدوونی فارسی گەیاندە پادشایی، بەپێی ئەمە نەورۆز بۆ کوردەکان ڕۆژی لەدەستدانی دەسەڵاتی کوردیی ماد و بۆ فارسەکان ڕۆژی دامەزرانی دەسەڵاتی فارسییە....
شاملوو، شاعێری ئێرانی دەڵێت کە ئەژدەهاک پادشایەکی باش و دادپەروەر بووە، بەڵام " شەعبانە بێمێشکێک " بەناوی کاوە ئەوی لەسەر تەختی پادشایەتی لابردووە و بەداخەوە فەرەیدوونی ناوەتە جێگاکەی".
🔺نووسەر، ئەم نووسراوەیە بە خەم و کەسەرەوە و لەبەر ناچاری دەنووسێت، چونکا هیچ کاتێک پێی خۆش نییە بۆ ڕخنەگرتن لە گەورەکانی کورد کە جێگای ڕێزی بەشێکی زۆر لە کۆمەڵگەن، دەسەداوێنی پێنووس بێت، بەڵام کاتێک ئەم کەسایەتییە گەورانە لە هەرێم و چوارچێوەی پسپۆڕیی خۆیان کە بەبۆنەی ئەوەوە لە ناو خەڵکدا بەناوبانگ و خۆشەویست بوونە، تێدەپەڕن و وتەگەلێکی هەڵە دێننە سەر زار، ناکرێت لە ئاستیاندا بێدەنگ بیت.
وتەی گەورەکان، گەورەیە و دەرەنجام و لێکەوتەی گەورەی بە دوادا دەبێت و هەڵبەت هەڵەکانی ئەوان، گەورەتر؛ بەم بۆنەیەوە دەبێت خۆشی و بێشییەکان بە لاوە بنرێت و ڕاستی نەکرێتە قوربانیی بەرژەوەندی و قازانج و بە دەنگێکی بەرزەوە ئەوانە بکرێنە بەردەنگ کە " بەرەو کوێ بەم پەلەیە؟"
دڵنیام کە ئەگەر باسە ناپسپۆڕانەکانی ئەم گەورانە لە کەشێکی ڕێزمەندانە و بە دانپێدانان بە کەموێنە بوونی ئەوان لە شارەزایی و پیشەی سەرەکیی خۆیان، بخرێتە بەر ڕخنەوە، لە هەموو کەس زیاتر بەسوودی خۆیان دەبێت.
🔺قسەی ڕەزازی وتەیەکی تازە نییە و بەر لە ئەو وەک چۆن خۆی ئاماژەی پێ دەکات، کەسانێکی وەک ئەحمەدی شاملوو ئەوەیان وتووە و لەم دواییانەشەوە لە نێوان نووسەرانی کورددا کۆمەڵێک پێداگرن لە سەری. لە هەزار ساڵ لەمەوپێشیش یەکێک لە گێڕانەوە لەبەردەستەکان سەبارەت بە بێخ و بنەوانی نەورۆز هەر ئەم کوژرانی زوحاکە بە دەستی فەرەیدوون بووە کە له درێژەی نووسینەکە دەیخەمە بەر باسەوە. پێشتریش هەر لە ڕێگای ئەم کاناڵەوە، لێکچوونی زوحاک بە دوایین پادشای ماد و فەرەیدوون بە کوورش ڕخنەی لەسەر کراوە و لێرە دووبارە کردنەوەی بە گرینگ نازانم. ئەوەی کە لێرە دەیخەمە بەر باسەوە ئەو وەیشوومە ترسهێنەر و کارەساتە گەورەیەیە کە مێژووی کورد و کوردستان گرفتاری بووە.
مێژوو زانستێک وەک ئەودوای زانستەکانە و لەوانەیە ناسین و تێگەییشتن لێی زۆر پێچەڵاوپێچتر و ئەستەمتر بێت لەوانی دیکە، بەڵام مەخابن لە کۆمەڵگەی کوردی باسە مێژووییەکان لە ڕاگەیاندنە گشتییەکان و تۆڕە کۆمەڵایەتییەکان زۆرتر لە لایەن کەسانێکەوە دەخرێنە بەرچاو کە نەتەنیا هیچ ناسینێکیان لە زانستی مێژوو و شێوازی توێژینەوەیدا نییە، بەڵکوو بەپێی بیستنەوەکانی خۆیان و خوێندنی چەند کتێب و نووسراوە، هەندێک بابەت دەخەنە ئاراوە کە دەبێتە هۆی چەواشە بوونی مێژووی گەلێک و بە لاڕێ چوونی لاوان و هۆگرانی مێژوو. پرسیاری من لە مامۆستای هونەرمەند ناسری ڕەزازی ئەمەیە کە شاملووی هەڵبەستوان وەک ژێدەر چ باوەڕپێکراوییەکی لە لقی مێژوو ئەویش بەشی مێژووی کەونارادا هەیە کە بە وتەکانی ئەو پشت ببەسترێت؟ ئەرێ ئەمە شیاوە کە هونەرمەندێکی وەک ئەو لە جێگەی ئەوەی کە هەمووان چاوەڕێی دیتن و بیستنی شاکارە هونەرییەکانی بن، لەناکاو بینەری وتەگەلێکی ناشارەزایانە و نازانستییانە لەسەر مێژووی کورد، ئەویش بە گێڕانەوە لە شاعێرێکی ناشارەزا بن؟
ئەرێ ئەم خۆتێهەڵکێشانە ناپسپۆڕییانانە لە کۆمەڵگەی کوردیدا دەبنە هۆی بەهێزبوونی جێگە و پێگەی ئەو و کەسانی لەوێنەی ئەو یان بەپێچەوانەوە؟
گەلۆ بۆچی بەڕێزیان و هەندێکی دیکە لە گەورەکانی کورد بە چوارچێوەی شارەزایی و چالاکیی کارامە و پڕۆفیشناڵی خۆیان ڕازی نابن و بە داڕشتنی وتەگەلی ئاوا دژە زانستی بیانوویەک دەدەنە دەستی دژبەرانی ئەم گەلەوە کە کۆمەڵەی چاند و کەلتووری کوردی بکەونە بەر تیز و تەشەر و تیتاڵییان و بە خەیاڵاوی و حەقایەتڕێسیان ناو بەرن؟ بۆچی بەڕێوەبەران و پێشکەشکارانی میدیای کوردی بەجێی بانگهێشت کردنی مێژوونووسانی پسپۆڕی کورد، دوانگە و تریبوونی مێژووی خۆیان دەنێنە بەردەستی ناشارەزایان و دەبنە هۆی چەواشەکاریی مێژووی کورد و بە گاڵتەجاڕ بوونمان لەبەر چاوی ئەم و ئەو؟
@kurdistanname
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
✍ ئیسماعیل شەمس
📌ناسری ڕەزازی:
"بەڕاستی نەورۆز ئەفسانە و چیرۆک نییە، بەڵکوو ڕاستییەکی مێژووییە کە لە کوردستاندا ڕووی داوە. بەداخەوە، ئەشێ بوترێت کە کاوەی ئاسنگەر مرۆڤێکی باش نەبوو؛ ئێستا من سەبارەت بە ئەو وشەی خراپ بەکار ناهێنم؛ بەڵام کاوەی ئاسنگەر، خەیانەتی بە ئەژدەهاک داویین پادشای ماد کرد و لەگەڵ فەرەیدوون کەوت. ئەو زوحاک یا ئەژدەهاک دوایین پادشای مادی لەسەر تەختی شایی هێنایە خوارەوە و فەرەیدوونی فارسی گەیاندە پادشایی، بەپێی ئەمە نەورۆز بۆ کوردەکان ڕۆژی لەدەستدانی دەسەڵاتی کوردیی ماد و بۆ فارسەکان ڕۆژی دامەزرانی دەسەڵاتی فارسییە....
شاملوو، شاعێری ئێرانی دەڵێت کە ئەژدەهاک پادشایەکی باش و دادپەروەر بووە، بەڵام " شەعبانە بێمێشکێک " بەناوی کاوە ئەوی لەسەر تەختی پادشایەتی لابردووە و بەداخەوە فەرەیدوونی ناوەتە جێگاکەی".
🔺نووسەر، ئەم نووسراوەیە بە خەم و کەسەرەوە و لەبەر ناچاری دەنووسێت، چونکا هیچ کاتێک پێی خۆش نییە بۆ ڕخنەگرتن لە گەورەکانی کورد کە جێگای ڕێزی بەشێکی زۆر لە کۆمەڵگەن، دەسەداوێنی پێنووس بێت، بەڵام کاتێک ئەم کەسایەتییە گەورانە لە هەرێم و چوارچێوەی پسپۆڕیی خۆیان کە بەبۆنەی ئەوەوە لە ناو خەڵکدا بەناوبانگ و خۆشەویست بوونە، تێدەپەڕن و وتەگەلێکی هەڵە دێننە سەر زار، ناکرێت لە ئاستیاندا بێدەنگ بیت.
وتەی گەورەکان، گەورەیە و دەرەنجام و لێکەوتەی گەورەی بە دوادا دەبێت و هەڵبەت هەڵەکانی ئەوان، گەورەتر؛ بەم بۆنەیەوە دەبێت خۆشی و بێشییەکان بە لاوە بنرێت و ڕاستی نەکرێتە قوربانیی بەرژەوەندی و قازانج و بە دەنگێکی بەرزەوە ئەوانە بکرێنە بەردەنگ کە " بەرەو کوێ بەم پەلەیە؟"
دڵنیام کە ئەگەر باسە ناپسپۆڕانەکانی ئەم گەورانە لە کەشێکی ڕێزمەندانە و بە دانپێدانان بە کەموێنە بوونی ئەوان لە شارەزایی و پیشەی سەرەکیی خۆیان، بخرێتە بەر ڕخنەوە، لە هەموو کەس زیاتر بەسوودی خۆیان دەبێت.
🔺قسەی ڕەزازی وتەیەکی تازە نییە و بەر لە ئەو وەک چۆن خۆی ئاماژەی پێ دەکات، کەسانێکی وەک ئەحمەدی شاملوو ئەوەیان وتووە و لەم دواییانەشەوە لە نێوان نووسەرانی کورددا کۆمەڵێک پێداگرن لە سەری. لە هەزار ساڵ لەمەوپێشیش یەکێک لە گێڕانەوە لەبەردەستەکان سەبارەت بە بێخ و بنەوانی نەورۆز هەر ئەم کوژرانی زوحاکە بە دەستی فەرەیدوون بووە کە له درێژەی نووسینەکە دەیخەمە بەر باسەوە. پێشتریش هەر لە ڕێگای ئەم کاناڵەوە، لێکچوونی زوحاک بە دوایین پادشای ماد و فەرەیدوون بە کوورش ڕخنەی لەسەر کراوە و لێرە دووبارە کردنەوەی بە گرینگ نازانم. ئەوەی کە لێرە دەیخەمە بەر باسەوە ئەو وەیشوومە ترسهێنەر و کارەساتە گەورەیەیە کە مێژووی کورد و کوردستان گرفتاری بووە.
مێژوو زانستێک وەک ئەودوای زانستەکانە و لەوانەیە ناسین و تێگەییشتن لێی زۆر پێچەڵاوپێچتر و ئەستەمتر بێت لەوانی دیکە، بەڵام مەخابن لە کۆمەڵگەی کوردی باسە مێژووییەکان لە ڕاگەیاندنە گشتییەکان و تۆڕە کۆمەڵایەتییەکان زۆرتر لە لایەن کەسانێکەوە دەخرێنە بەرچاو کە نەتەنیا هیچ ناسینێکیان لە زانستی مێژوو و شێوازی توێژینەوەیدا نییە، بەڵکوو بەپێی بیستنەوەکانی خۆیان و خوێندنی چەند کتێب و نووسراوە، هەندێک بابەت دەخەنە ئاراوە کە دەبێتە هۆی چەواشە بوونی مێژووی گەلێک و بە لاڕێ چوونی لاوان و هۆگرانی مێژوو. پرسیاری من لە مامۆستای هونەرمەند ناسری ڕەزازی ئەمەیە کە شاملووی هەڵبەستوان وەک ژێدەر چ باوەڕپێکراوییەکی لە لقی مێژوو ئەویش بەشی مێژووی کەونارادا هەیە کە بە وتەکانی ئەو پشت ببەسترێت؟ ئەرێ ئەمە شیاوە کە هونەرمەندێکی وەک ئەو لە جێگەی ئەوەی کە هەمووان چاوەڕێی دیتن و بیستنی شاکارە هونەرییەکانی بن، لەناکاو بینەری وتەگەلێکی ناشارەزایانە و نازانستییانە لەسەر مێژووی کورد، ئەویش بە گێڕانەوە لە شاعێرێکی ناشارەزا بن؟
ئەرێ ئەم خۆتێهەڵکێشانە ناپسپۆڕییانانە لە کۆمەڵگەی کوردیدا دەبنە هۆی بەهێزبوونی جێگە و پێگەی ئەو و کەسانی لەوێنەی ئەو یان بەپێچەوانەوە؟
گەلۆ بۆچی بەڕێزیان و هەندێکی دیکە لە گەورەکانی کورد بە چوارچێوەی شارەزایی و چالاکیی کارامە و پڕۆفیشناڵی خۆیان ڕازی نابن و بە داڕشتنی وتەگەلی ئاوا دژە زانستی بیانوویەک دەدەنە دەستی دژبەرانی ئەم گەلەوە کە کۆمەڵەی چاند و کەلتووری کوردی بکەونە بەر تیز و تەشەر و تیتاڵییان و بە خەیاڵاوی و حەقایەتڕێسیان ناو بەرن؟ بۆچی بەڕێوەبەران و پێشکەشکارانی میدیای کوردی بەجێی بانگهێشت کردنی مێژوونووسانی پسپۆڕی کورد، دوانگە و تریبوونی مێژووی خۆیان دەنێنە بەردەستی ناشارەزایان و دەبنە هۆی چەواشەکاریی مێژووی کورد و بە گاڵتەجاڕ بوونمان لەبەر چاوی ئەم و ئەو؟
@kurdistanname
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
12.03.202513:21
نزیکەی هەزار ساڵ بەر لەئێستا نەخشەیەکی جوگرافی زانایەکی تورکی شارستانیەتی ئیسلامی دەیسەلمێنێت کورد خاوەنی ئەم خاک و نیشتمانەیە و تورک لێرە بوونی نیە ...
کاتێک بەنێو دەقەکانی مەعریفەی مێژوویی شارستانیەتی ئیسلامی دەگەڕێین و شتی زۆر ناوازە و جوانمان بۆ دەردەکەوێت بەتایبەتی لەکلتوری جوگرافی زانان و گەڕیدە مسوڵمانەکانی نێو ئەو شارستانیەتە، لەوێدا بۆیەکەم جاردەبینین کەناوی کورد و کوردستان وەک نەتەوەی سەربەخۆ و خاوەن ویست و پاشان خاوەنی کیان و خاک و وڵاتی کوردان بە (بلاد الکرد و جبال الاکراد و ناحیة الكرد و ...ارض الكرد و ... هتد و تەنانەت کردستان) هاتووە ...
لەم سەر و بەندەدا چەندین نەخشەیان کێشاوە و بەئاشکراو بێ ڕەتووش نیشتمانی کوردانیان لە نەخشەکانیان کێشاوە و سنوری کوردستانیان دیاری کردووە، لەو نێوەندەشدا لەناوچەی نیشتمانی کوردان نەک نیشتمانێک و ناوچەیەک بۆ تورک ناوی نیە بەڵکو نەتەوە و ناوێکیش بەناوی تورک لەم ناوچەیە ناوی هەر نیە، بۆ نمونە لەیەکێک لەکۆنترین نەخشەکانی نێوشارستانیەتی ئیسلامی زانایەکی تورک کە مێژوو ناس و ڕەچەڵەک ناس (محمود الکاشغری 1005 - 1101م ) کە زمان ناس و ڕەچەڵەکناسی تورک خۆیان و هۆزە کانیان بووە و کتێبێکی بەزمانی عەرەبی داناوە بەناوی (دیوان لغات الترک) و تێیدا نەخشەیەکی کێشاوە بەناونیشانی (خريطة قبائل الترك) لەو نەخشەیە بەئاشکرا و ڕوون سنووری وڵات و نیشتمانی کوردانی دیاری کردووە و بە (ارض الاکراد) ناوی بردووە و وەک یەکەیەکی سەربەخۆ و یەکگرتوو خاوەن سنوور دیاری کردووە، کەنەک ئاماژەی بەنیشتمانی تورک نەداوە لەناوچەی وڵاتی کوردان بەڵکو ئاماژەی بەبوونی هیچ هۆز و تیرەیەکی تورکیش نەداوە کە لەو ناوچەیەدا بوونیان هەبووبێت لەو کاتەدا، شیاوی باسە ئەم زانایە تورک بووە و لە ناوچەی کاشغری هەرێمی ترکستانی ڕۆژهەڵات لەدایک بووە و پاشان کۆچی کردووە بۆ عێراق لەسەردەمی عەبباسیەکان و لەوێ لەماوەی مانەوەی لەبەغداد کتێبەکەی نووسیوە، لەساڵی 1072 میلادی دەستی پێکردووە و لە 12 فێبرایەری 1074م لەنووسینی کتێبەکەی بووەتەوە پاش ئەوەی چوارجار پێیدا دەچێتەوە ئەمەش دووساڵی تری تەواو دەخایەنێت و لەساڵی 1076م تەواو دەبێت و کتێبەکەی پێشکەش بە ئەمیر ابو القاسم عبدالله کوڕی خەلیفەی عەبباسی (المقتدي بامري الله 1032 - 1076م) دەکات .
هەرچەندە ئەمەش کۆنترین نەخشەش نیە بەڵکو بەچەند ساڵێک بەر لە ئەمیش جوگرافی زانی بەناو بانگی مسوڵمان (ابن حوقل کەلەساڵی 977م مردووە) لەکتێبە بەناوبانگەکەی (صورة الارض) نەخشەیەکی بەناوی (صورة جبال الاكراد یان صورة بلاد الكرد) دەکێشێت و بەئاشکرا خاک و وڵات و نیشتمانی کوردانی دیاری کرووە وەک نەتەوەیەکی مسوڵمانی سەربەخۆی خاوەن ئیرادە و ناوچە و خاک، فەرموون لەخوارەوە وێنەی هەردوو نەخشەکە ببینن ...
د. زریان حاجی
@kurdistanname
کاتێک بەنێو دەقەکانی مەعریفەی مێژوویی شارستانیەتی ئیسلامی دەگەڕێین و شتی زۆر ناوازە و جوانمان بۆ دەردەکەوێت بەتایبەتی لەکلتوری جوگرافی زانان و گەڕیدە مسوڵمانەکانی نێو ئەو شارستانیەتە، لەوێدا بۆیەکەم جاردەبینین کەناوی کورد و کوردستان وەک نەتەوەی سەربەخۆ و خاوەن ویست و پاشان خاوەنی کیان و خاک و وڵاتی کوردان بە (بلاد الکرد و جبال الاکراد و ناحیة الكرد و ...ارض الكرد و ... هتد و تەنانەت کردستان) هاتووە ...
لەم سەر و بەندەدا چەندین نەخشەیان کێشاوە و بەئاشکراو بێ ڕەتووش نیشتمانی کوردانیان لە نەخشەکانیان کێشاوە و سنوری کوردستانیان دیاری کردووە، لەو نێوەندەشدا لەناوچەی نیشتمانی کوردان نەک نیشتمانێک و ناوچەیەک بۆ تورک ناوی نیە بەڵکو نەتەوە و ناوێکیش بەناوی تورک لەم ناوچەیە ناوی هەر نیە، بۆ نمونە لەیەکێک لەکۆنترین نەخشەکانی نێوشارستانیەتی ئیسلامی زانایەکی تورک کە مێژوو ناس و ڕەچەڵەک ناس (محمود الکاشغری 1005 - 1101م ) کە زمان ناس و ڕەچەڵەکناسی تورک خۆیان و هۆزە کانیان بووە و کتێبێکی بەزمانی عەرەبی داناوە بەناوی (دیوان لغات الترک) و تێیدا نەخشەیەکی کێشاوە بەناونیشانی (خريطة قبائل الترك) لەو نەخشەیە بەئاشکرا و ڕوون سنووری وڵات و نیشتمانی کوردانی دیاری کردووە و بە (ارض الاکراد) ناوی بردووە و وەک یەکەیەکی سەربەخۆ و یەکگرتوو خاوەن سنوور دیاری کردووە، کەنەک ئاماژەی بەنیشتمانی تورک نەداوە لەناوچەی وڵاتی کوردان بەڵکو ئاماژەی بەبوونی هیچ هۆز و تیرەیەکی تورکیش نەداوە کە لەو ناوچەیەدا بوونیان هەبووبێت لەو کاتەدا، شیاوی باسە ئەم زانایە تورک بووە و لە ناوچەی کاشغری هەرێمی ترکستانی ڕۆژهەڵات لەدایک بووە و پاشان کۆچی کردووە بۆ عێراق لەسەردەمی عەبباسیەکان و لەوێ لەماوەی مانەوەی لەبەغداد کتێبەکەی نووسیوە، لەساڵی 1072 میلادی دەستی پێکردووە و لە 12 فێبرایەری 1074م لەنووسینی کتێبەکەی بووەتەوە پاش ئەوەی چوارجار پێیدا دەچێتەوە ئەمەش دووساڵی تری تەواو دەخایەنێت و لەساڵی 1076م تەواو دەبێت و کتێبەکەی پێشکەش بە ئەمیر ابو القاسم عبدالله کوڕی خەلیفەی عەبباسی (المقتدي بامري الله 1032 - 1076م) دەکات .
هەرچەندە ئەمەش کۆنترین نەخشەش نیە بەڵکو بەچەند ساڵێک بەر لە ئەمیش جوگرافی زانی بەناو بانگی مسوڵمان (ابن حوقل کەلەساڵی 977م مردووە) لەکتێبە بەناوبانگەکەی (صورة الارض) نەخشەیەکی بەناوی (صورة جبال الاكراد یان صورة بلاد الكرد) دەکێشێت و بەئاشکرا خاک و وڵات و نیشتمانی کوردانی دیاری کرووە وەک نەتەوەیەکی مسوڵمانی سەربەخۆی خاوەن ئیرادە و ناوچە و خاک، فەرموون لەخوارەوە وێنەی هەردوو نەخشەکە ببینن ...
د. زریان حاجی
@kurdistanname
03.02.202509:08
|بەرەو چاپی کۆبەرهەمی مامۆستا مەلا خدری ڕوار: ۱۱۵۰ـ۱۲۰۵ کۆچی|
دەمێک بوو لەگەڵ مامۆستا جەمیل فارووقی کردمانە یەکێ دیسانەوە نامیلکەکانی مامۆستای ڕوار بخەینە توێی یەک بەرگ و بە کۆبەرهەم چاپی بکەینەوە. دیارە پاش چاپی یەکەمیان هەندێ زانیاری دیکە لەسەر ئەو کەسایەتیە و بنەماڵەکەی دەرکەوتوون. پێویستە ئەوانیش جەز بکرێن و لە پاڵ کۆبەرهەمەکەی بخرێن.
وا هات کە مامۆستا جەمیل پێداچوونەوە و ڕێکخستنی ئەو کارەی بە من سپارد. جا سەرەڕای زانیاری ناو بەڵگەنامە و دەستنووسە تازەکان، دووجار چوومە ناوچەی ڕوار ـ هەورامان و لەو بارەوە زانیاری مەیدانیشم کۆ کردەوە. [جاری دووەم کە لە ڕوار گەڕامەوە بۆ مەریوان و هاتمەوە، لە ڕێگەی بانە بوو تووشی ڕووداوی ماشێنەکە بووم.]
دانراوە کوردییەکانی مامۆستا: ڕۆڵەبزانی، عەقیدەی کوردی (ئیمان باوڕە)، دەوڵەتنامە، زەمانەی ئەندەن و مەولوونامە (ئەمەیان هێشتا ساغ نەکراوەتەوە و دەستنووسە)، مۆچیارینامە (بەداخەوە هەتا ئێستە دەستنووسی دەست نەکەوتووە. بەگێڕانەوەی دەماودەم هەندێ لەو ئامۆژگاریانەی هێشتا لە بیرەوەریەکاندا ماوە) و دیوانی شێعر (پرژوبڵاو شێعری لەسەر زارانە. دوو سێ پارچەیەکی دەستمان کەوتووە.)
دەوڵەتنامەکەی کە کتێبێکی پەروەردەیی تەندروستی و گیادەرمانی و پزیشکییە، کاتی خۆی مەلا عەبدولکەریم مودەڕس لە هەورامی کردوویە بە سۆرانی و لە ژێر ناوی (ئێقباڵنامە) چاپ کراوە.
چێژی توێژینەوە بۆ من وەک تامی دۆزینەوەی گەوهەر و مرواریدە. کاتێ ئەوشەو پێی گەیشتم حاجی قادری کۆیی کە دەفەرمێ:
شەهسەواری بەلاغەتی کوردان
یەککەتازی فەساحەتی بابان...
وەک مەلا خدری ڕوودباری نییە
شێعری ئابی حەیاتە تاریی نییە
دەبێ ئەو زانیاریەی چۆن دەست کەوتبێ. دیارە شێخ نوورەدین کوڕی مەلا سبغەتوڵا کوڕی مەلا خزری ڕوار دانیشتووی کۆیە بووە. کەواتە لەو ڕێگەوە حاجی قادر زانیویەتی بە ئاستی شێعریی مەڵای ڕوار. بەپێی بیرەوەریەکانی مامۆستا مەسعوود موحەمەد و ئامادەکارانی دیوانی نالی، (نووری) کوڕی ئەو سبغەتوڵای ڕوارییە هاوڕێی گیانی مامۆستا نالی بووە، بەپێی ئەم شێعرە:
لە چاوی ڕوودبارم نووری دیتن وەقتە تاری بێ
ئەمیش با ماجەرای هیجرانی نووری ڕوودباری بێ
چ میعمارانە بۆ تەعمیری کەعبەی دڵ دەچێتە حەج
خودا یار و مەدەدکار و نیگەهداری عەماری بێ
بە وەقتی تەلبییە مەستی شوهوودی صبغةاللە بێ
بە گاهی تەروییە سیڕڕی یداللە دەستیاری بێ
فویووزاتی سەفا و مەروە هەروەک ناودان دەم دەم
لە یەنبووعی دڵی پڕ زەمزەمەی میزابی جاری بێ
ئەگەر خەڵوەتنشین بێ، جانی جانان بێ ئەنیسی ئەو
وەگەر هیجرەت گوزین، ڕۆحی عەزیزان یاری غاری بێ
شەعائیر یەک بەیەک مەسرووری سیڕڕی غەیبی لاڕەیبی
مەساعی سەربەسەر مەشکووری دەرکی بەیتی باری بێ
نیشانەی صبغةاللّهی لەسەر ئیسم و موسەممایە
بە بێ نەیرەنگی ئەو ڕەنگە کە ڕەنگی ئیفتیخاری بێ
بە کوێری دوور لە (نووری) مایەوە نالی لەمێ، یاڕەب!
فویووزی تۆزی ڕێگەی کوحلی چاوی ئەشکباری بێ
شاعیرانی دیکەش کە بە پێگەی مەلا خزری ڕواریان زانیوە، تاریفی ئەو پیاوەیان کردووە. بۆ نموونە حاجی میرزا عەبدوڵا کۆیی ناسراو بە خادیم لە شێعرێکیدا (بەیاد هێنانەوەی ناوی هەندێ لە شاعیرە کوردەکان) دەفەرمێ:
بێسارانی و ڕوودباری خزر هەم مستەفا ناو بوون
مەلا بوون هەر دوو هەم شاعیر لە عالەم خاوەنی ناو بوون
یا خاتوو مەستوورەی ئەردەڵان مێژوونووس، شاعیر و شەرعزان لە پێشەکی کتێبی (شەرعیات)ی باسی ئەوە دەکا ئەو زانستەی لای مەلا حامید کوڕەزای مەڵا خزری ڕوار فێر بووە و ئەو کتێبەی لەسەر دەستی ئەو تەواو کردووە.
✍ ئیرەج مورادی
۱۵ی ڕێبەندانی ۱٤۰۳
@dastnoosxane
@kelaterzankon
دەمێک بوو لەگەڵ مامۆستا جەمیل فارووقی کردمانە یەکێ دیسانەوە نامیلکەکانی مامۆستای ڕوار بخەینە توێی یەک بەرگ و بە کۆبەرهەم چاپی بکەینەوە. دیارە پاش چاپی یەکەمیان هەندێ زانیاری دیکە لەسەر ئەو کەسایەتیە و بنەماڵەکەی دەرکەوتوون. پێویستە ئەوانیش جەز بکرێن و لە پاڵ کۆبەرهەمەکەی بخرێن.
وا هات کە مامۆستا جەمیل پێداچوونەوە و ڕێکخستنی ئەو کارەی بە من سپارد. جا سەرەڕای زانیاری ناو بەڵگەنامە و دەستنووسە تازەکان، دووجار چوومە ناوچەی ڕوار ـ هەورامان و لەو بارەوە زانیاری مەیدانیشم کۆ کردەوە. [جاری دووەم کە لە ڕوار گەڕامەوە بۆ مەریوان و هاتمەوە، لە ڕێگەی بانە بوو تووشی ڕووداوی ماشێنەکە بووم.]
دانراوە کوردییەکانی مامۆستا: ڕۆڵەبزانی، عەقیدەی کوردی (ئیمان باوڕە)، دەوڵەتنامە، زەمانەی ئەندەن و مەولوونامە (ئەمەیان هێشتا ساغ نەکراوەتەوە و دەستنووسە)، مۆچیارینامە (بەداخەوە هەتا ئێستە دەستنووسی دەست نەکەوتووە. بەگێڕانەوەی دەماودەم هەندێ لەو ئامۆژگاریانەی هێشتا لە بیرەوەریەکاندا ماوە) و دیوانی شێعر (پرژوبڵاو شێعری لەسەر زارانە. دوو سێ پارچەیەکی دەستمان کەوتووە.)
دەوڵەتنامەکەی کە کتێبێکی پەروەردەیی تەندروستی و گیادەرمانی و پزیشکییە، کاتی خۆی مەلا عەبدولکەریم مودەڕس لە هەورامی کردوویە بە سۆرانی و لە ژێر ناوی (ئێقباڵنامە) چاپ کراوە.
چێژی توێژینەوە بۆ من وەک تامی دۆزینەوەی گەوهەر و مرواریدە. کاتێ ئەوشەو پێی گەیشتم حاجی قادری کۆیی کە دەفەرمێ:
شەهسەواری بەلاغەتی کوردان
یەککەتازی فەساحەتی بابان...
وەک مەلا خدری ڕوودباری نییە
شێعری ئابی حەیاتە تاریی نییە
دەبێ ئەو زانیاریەی چۆن دەست کەوتبێ. دیارە شێخ نوورەدین کوڕی مەلا سبغەتوڵا کوڕی مەلا خزری ڕوار دانیشتووی کۆیە بووە. کەواتە لەو ڕێگەوە حاجی قادر زانیویەتی بە ئاستی شێعریی مەڵای ڕوار. بەپێی بیرەوەریەکانی مامۆستا مەسعوود موحەمەد و ئامادەکارانی دیوانی نالی، (نووری) کوڕی ئەو سبغەتوڵای ڕوارییە هاوڕێی گیانی مامۆستا نالی بووە، بەپێی ئەم شێعرە:
لە چاوی ڕوودبارم نووری دیتن وەقتە تاری بێ
ئەمیش با ماجەرای هیجرانی نووری ڕوودباری بێ
چ میعمارانە بۆ تەعمیری کەعبەی دڵ دەچێتە حەج
خودا یار و مەدەدکار و نیگەهداری عەماری بێ
بە وەقتی تەلبییە مەستی شوهوودی صبغةاللە بێ
بە گاهی تەروییە سیڕڕی یداللە دەستیاری بێ
فویووزاتی سەفا و مەروە هەروەک ناودان دەم دەم
لە یەنبووعی دڵی پڕ زەمزەمەی میزابی جاری بێ
ئەگەر خەڵوەتنشین بێ، جانی جانان بێ ئەنیسی ئەو
وەگەر هیجرەت گوزین، ڕۆحی عەزیزان یاری غاری بێ
شەعائیر یەک بەیەک مەسرووری سیڕڕی غەیبی لاڕەیبی
مەساعی سەربەسەر مەشکووری دەرکی بەیتی باری بێ
نیشانەی صبغةاللّهی لەسەر ئیسم و موسەممایە
بە بێ نەیرەنگی ئەو ڕەنگە کە ڕەنگی ئیفتیخاری بێ
بە کوێری دوور لە (نووری) مایەوە نالی لەمێ، یاڕەب!
فویووزی تۆزی ڕێگەی کوحلی چاوی ئەشکباری بێ
شاعیرانی دیکەش کە بە پێگەی مەلا خزری ڕواریان زانیوە، تاریفی ئەو پیاوەیان کردووە. بۆ نموونە حاجی میرزا عەبدوڵا کۆیی ناسراو بە خادیم لە شێعرێکیدا (بەیاد هێنانەوەی ناوی هەندێ لە شاعیرە کوردەکان) دەفەرمێ:
بێسارانی و ڕوودباری خزر هەم مستەفا ناو بوون
مەلا بوون هەر دوو هەم شاعیر لە عالەم خاوەنی ناو بوون
یا خاتوو مەستوورەی ئەردەڵان مێژوونووس، شاعیر و شەرعزان لە پێشەکی کتێبی (شەرعیات)ی باسی ئەوە دەکا ئەو زانستەی لای مەلا حامید کوڕەزای مەڵا خزری ڕوار فێر بووە و ئەو کتێبەی لەسەر دەستی ئەو تەواو کردووە.
✍ ئیرەج مورادی
۱۵ی ڕێبەندانی ۱٤۰۳
@dastnoosxane
@kelaterzankon
显示 1 - 18 共 18
登录以解锁更多功能。