Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
با تاریخ avatar

با تاریخ

نه بودن‌ِمان نه رفتن‌ِمان فرقی به حال دنیا نمی‌کند.
کلنجار رفتن با «تاریخ»؛ و درباره چیزهایی که می‌بینم و می‌خوانم.

@HrezaY
TGlist 评分
0
0
类型公开
验证
未验证
可信度
不可靠
位置
语言其他
频道创建日期Jun 28, 2018
添加到 TGlist 的日期
Aug 21, 2024

记录

20.04.202523:59
3.4K订阅者
29.03.202523:59
200引用指数
02.03.202512:42
2.3K每帖平均覆盖率
02.03.202512:42
2.3K广告帖子的平均覆盖率
08.03.202523:59
16.75%ER
02.03.202512:42
73.99%ERR
订阅者
引用指数
每篇帖子的浏览量
每个广告帖子的浏览量
ER
ERR
MAR '25MAR '25MAR '25MAR '25MAR '25APR '25APR '25APR '25

با تاریخ 热门帖子

15.04.202522:24
کرشمه (دستگاه نوا)
حسین علیزاده
@batarikh
14.04.202503:59
ماریو بارگاس یوسا، نویسنده برجسته اهل پرو، یکشنبه ۱۳ آوریل در سن ۸۹ سالگی درگذشت. یوسا آخرین نویسنده باقی‌مانده از جنبش ادبی آمریکا لاتین بین سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۷۰ بود. پرداختن به رنج، تبعیض، بی‌عدالتی و نابرابری که بر مردم آمریکای لاتین گذشت، مهم‌ترین وجه مفهومی نوشته‌های یوسا است. در واقع نوشته‌های او نقش مهمی در برانگیختنِ توجه جهانیان به ادبیات و مسائل اجتماعی و سیاسی این قاره داشت. یوسا چندین کار مهم دارد که تقریباً تمام آن‌ها به فارسی ترجمه شده‌اند از جمله «سور بز»، «جنگ آخرالزمان»، «مرگ در آند» و «گفت‌وگو در کاتدرال» که به نظر من بهترین کار یوسا و یک شاهکار ادبی به معنای واقعی‌ست. رمان داستان سال‌های دیکتاتوری ژنرال اودریا در دهه‌های ۴۰ و ۵۰ میلادی در پرو است؛ سال‌هایی که قدرت دیکتاتوری در تمامی مویرگ‌های جامعه نفوذ پیدا کرده و نفسِ آن را بند آورده و یوسا با دقت تمام روابط میان آدم‌ها و جزئیات آن سال‌ها را در روایت‌های تو در تو بازگو می‌کند. با اینکه «گفت‌وگو در کاتدرال» شاید سخت‌ترین نوشته‌ یوسا باشد، اما خواندنِ هر صفحه این رمان، آدم را شگفت‌زده می‌کند که چه‌طور یوسا توانسته این رمان را در سن ۳۳سالگی بنویسد؟ خودِ یوسا درباره این کتاب می‌گوید: «اگر مجبور شوم روزی از میان آتش یکی از کتاب‌هایم را نجات دهم، آن کتاب گفت‌وگو در کاتدرال است.»
@batarikh
11.04.202505:14
یک اتفاق ساده
ساخته سهراب شهید ثالث (۱۳۵۲)

این فیلم در سال‌های اوج سلطنت محمدرضا پهلوی در دهه ۵۰ ساخته شده؛ یعنی همان سال‌های در بیان حاکمیت پیشرفت، ترقی و فراوانی که شاه هم بارها در سخنرانی‌های خود به این شکوفایی جامعه ایران و رسیدن به دروازه‌های تمدن بزرگ می‌گوید. سهراب شهید ثالث نیز در جریان فیلم چندین‌بار در مدرسه و بر روی اسکانس‌ها عکس شاه را نشان می‌دهد، اما در واقعیت در درون جامعه، زندگی آدم‌ها نه با رونق و روشنایی که با فقر و سیاهی گره خورده و شهید ثالث تلاش می‌کند دنیای تقلبی و ریاکارانه نمایشی و در کلام را کنار بزند و واقعیت خشک و خشن موجود را با همه تلخی‌های آن به تصویر بکشد. موضوع فیلم، موضوع روزمرگی دانش‌آموزی به نام محمد است؛ کودکی با روزمرگی‌های معمولی و مادری مریض در بندر ترکمن. پدر او با کار غیرقانونی ماهیگیری روزگار می‌گذراند و مادرش در جریان داستان می‌میرد. محمد کودکی‌ست که خانواده و جامعه -با همه ظلم و نابرابری و..- کودکی را از او گرفته‌اند. زندگی او با یک سرگردانی بزرگ پیش می‌رود و رنج، ناتوانی و خستگی مدام، این سرگردانی را برای او عمیق‌تر می‌کند.
@batarikh
04.04.202518:12
قصه «بی‌بی شهربانو» از مجموعه داستان «شهری چون بهشت» با صدای خودِ سیمین دانشور، نیمه اول دهه ۴۰.
@batarikh
02.04.202512:47
قلعه

کارگردان: کامران شیردل
عکس‌‌ها از کاوه گلستان

*یکی از بهترین مستندهای اجتماعی کامران شیردل، مستند ماندگارِ «قلعه» است که شیردل در آن محله شهر نو تهران را به تصویر می‌کشد؛ محله‌ای که روسپی‌خانه‌های تهران و زیست روزمره روسپی‌ها را در خود جای داده است. شیردل این مستند را در سال ۱۳۴۴ ساخته است، سال‌هایی که به «دوران طلایی عصر پهلوی» معروف است و تهران درگیر توسعه صنعتی-شهری و تغییرات بزرگ اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی‌ست. مستند با نمایش کلاس درسی آغاز می‌شود که معلم در حال دیکته گفتن است و زنِ تن‌فروشی نیز بر روی تخته‌سیاه کلاس مشغول نوشتن: «بنویس جانم: شهرهای بزرگ ایران دارای کارخانه‌ها و اداره‌ها و بیمارستان‌های بسیار است که مردم شب و روز در آن‌ جاها کار می‌کنند. هر ایرانی چه در شهر و چه در ده زحمت می‌کشد تا زندگی بهتری برای خود..» و در این غوغایِ تغییر و تحولات شهر تهران، زنانی که انگار هیچ سهمی از این تغییرات ندارند، تنها با فروش تنِ خود در پی کسب درآمد نه برای یک زندگی بهتر، بلکه تنها برای زنده ماندن ادامه می‌دهند.

**مستند ناتمام قلعه پس از سال‌ها توقیف، در نهایت پس از انقلاب ۵۷ همراه با عکس‌های کاوه گلستان تدوین و در سال ۱۳۵۹ منتشر می‌شود.
@batarikh
01.04.202506:36
چرا با جمهوری‌اسلامی مخالفم؟
مصطفی رحیمی
۲۵ دی ۱۳۵۷، روزنامه آیندگان.
@batarikh
13.04.202508:12
آواز دیلمان
بنان

از ساخته‌های ابوالحسن صبا
شعر از سعدی
اجرای خصوصی، از آرشیو گن ایچی تسوکه.
@batarikh
صادق هدایت و محمد مقدم، دهه ۱۳۲۰.
*محمد مقدم (که نام خود را به این شکل می‌نوشت: مهمد مُغدَم) زبان‌شناس و استاد زبان‌های باستانی ایران در دانشگاه تهران بود.
@batarikh
04.04.202520:44
سی سال و بیشتر با مهدی اخوان
نوشته ابراهیم گلستان

*مجله ایران‌شناسی، سال دوم، شماره ۸، زمستان ۱۳۶۹.
@batarikh
12.04.202519:09
خاطره‌ها و تحلیل‌ها:
از کشف حجاب تا انقلاب اسلامی

گفت‌وگوی نگین نبوی با احمد اشرف

*ایران نامگ، شماره ۴، زمستان ۱۳۹۹.
@batarikh
از هوش می‌...
رضا براهنی

معشوقِ جان، به بهار آغشتۀ منی
که موهای خیس‌ات را خدایان بر سینه‌ام می‌ریزند و مرا خواب می‌کنند
یک روزَمی که بوی شانۀ تو خواب می‌بَردم
معشوقِ جان، به بهار آغشتۀ منی تو شانه بزن
هنگامۀ منی
من دست‌های تو را با بوسه‌هایم تُک می‌زدم
من دست‌های تو را در چینه‌دانم مخفی نگاه داشته‌ام
تو در گلوی من مخفی شدی
صبحانۀ پنهانی منی وقتی که نیستی
من چشم‌های تو را هم در چینه‌دانم مخفی نگاه داشته‌ام
نَحرم کنند اگر همه می‌بینند که تو نگاه گلوگاه پنهانی منی
آواز من از سینه‌ام که بر می‌خیزد از چینه دانم قوت می‌گیرد
می‌خوانم می‌خوانم می‌خوانم تو خواندنِ منی
باران که می‌وزد سوی چشمانم باران که می‌وزد باران که می‌وزد، تو شانه بزن! باران که می…
یک لحظه من خودم را گم می‌کنم نمی‌بینمَم
اگر تو مرا نبینی من کیستم که ببینم؟ من نیستم که ببینم، نمی‌بیننمَم
معشوق جان به بهار آغشتۀ منی اگر تو مرا نبینی من هم نمی‌بینمم
آهو که عور روی سینه من می‌افتد آهو که عور آهو که عور آهو که او، او او که آ اواو تو شانه بزن!
و بعد شیر آب را می‌افشاند بر ریش من و عور روی سینۀ من او او می‌افتد
و شیر می‌خورد می‌گوید تو شیر بیشه بارانیِ منی منی و می‌افتد
افتادنی که مرا می‌افتد هنگامه منی هنگامه منی که مرا می‌افتد
آغشتۀ منی معشوق جان به بهار آغشتۀ منی تو شانه بزن
اگر تو مرا نخوابانی من هم نمی‌خوابانمم
می‌خوانم می‌خوانم می‌خوانم اگر تو مرا نخوابانی من هم نمی‌خوابانمم می‌خوانم
خونم را بلند می‌کنم به گلوگاهم می‌خوانم خونم را مثل آوازی می‌خوانم
نحرم کنند اگر همه می‌بینند که تو نگاه گلوگاه پنهانی منی
اگر تو مرا نبینی اگر تو مرا نخوابانی، من هم نمی‌بینمم من هم نمی‌خوابانمم
زانو بزن بر سینه‌ام تو شانه بزن
پاهای تو چون فرق باز کرده از سرِ زیبایی به درون برگشته بر سینه‌ام تو شانه بزن زانو!
من پشت پاشنه‌هایت را چون میوه دوقلو می‌بوسم می‌بوسم
هر پایت را در رختخواب عشق جداگانه می‌خوابانم بیدار می‌شوی می‌خوابانم
ببین! آری ببین تو مرا تا ته ببین زیرا اگر تو مرا نبینی من هم نمی‌بینمم
با وسعت نگاه بر گشتۀ به دورن، به درون برگشته، تا ته ببین تو شانه بزن
اگر تو مرا نخوابانی من هم نمی‌خوابانمم نمی‌بینمم اگر تو مرا حالا بیا تو شانه بزن زانو
من هیچگاه نمی‌خوابم از هوش می‌روم
دیروز رفته بودم امروز هم از هوش می‌روم
افتادنی که مرا می‌افتد هنگامۀ منی که می‌افتد معشوق جان به بهار آغشتۀ منی، منی، منی که مرا می‌افتد
و می‌روم از هوش منی اگر تو مرا تو شانه بزن زانو منی از هوش می…
@batarikh
سیاه و سفید
طراحی پوستر: عباس کیارستمی
@batarikh
07.04.202518:09
«رستم در قرن بیست‌ودوم» نوشته عبدالحسین صنعتی‌زاده اولین‌بار در سال ۱۳۱۱ منتشر شد و احتمالاً اولین داستان علمی-تخیلی به زبان فارسی‌ست. داستان از این قرار است که در قرن بیست‌ودوم، در سیستان امروز، دانشمندی به نام جانکاس رستم را دوباره زنده می‌کند. رستم که پا به دنیای امروز گذاشته، کاملاً گیج و مبهوت است و نمی‌تواند با شیوه زندگی این قرن جدید ارتباط برقرار کند. او هیچ فهمی از دنیای جدید و امکانات و تغییرات اتفاق افتاده در آن ندارد و جانکاس و دوستان او نیز هیچ کمکی به رستم برای اینکه بتواند فهمی از وضعیت امروز به دست بیاورد، نمی‌کنند. رستم نمی‌داند که چرا همه چیز تغییر پیدا کرده؟ نه مردم و نه سیستان دیگر آن مردم و سیستانی که او می‌شناخت نیستند. برای رستم زندگی امروز، هیچ ربطی به تجربه‌ای که او از زندگی داشت ندارد. این نفهمیدن، عدم‌شناخت و ناتوانی در ارتباط با دنیای جدید، رستم را در یک استیصال و درماندگی عمیق فرو می‌برد. داستان «رستم در قرن بیست‌ودوم» اگرچه درون‌مایه علمی-تخیلی دارد، اما سرشار از مضمون‌های اجتماعی و فرهنگی‌ست و صنعتی‌زاده به‌خوبی توانسته فضای ایران را در سال‌های حاکمیت پهلوی اول ترسیم کند؛ ایرانی که دوران تغییر و تحول سریع را پشت سر می‌گذارد. همه‌چیز در حال عوض‌شدن است؛ از کوچه و خیابان‌های شهر تا لباس و غذا و آداب و رسوم مردم. زندگی همراه با ماشین، موتور، قطار، هواپیما، برق، تلفن و.. این همه تغییر برای رستم نه فقط غیرقابل‌تحمل، که بیشتر غیرقابل‌باور است. رستم در نهایت توان تحمل قبول زندگی در قرن بیست‌ودوم را ندارد، و در پایان از جانکاس می‌خواهد که او را خاکستر کند و به دورانی بفرستد که به آن تعلق دارد. «رستم در قرن بیست‌ودوم» نوشته عبدالحسین صنعتی‌زاده اگرچه تقریباً از لحاظ ادبی و حتی شخصیت‌پردازی، بسیار ابتدایی و ضعیف است، ولی از لحاظ مفهومی اثری قوی و تامل‌برانگیز است و دقیقاً به تغییرات جامعه ایران در آغاز قرن جدید اشاره می‌کند؛ مواجهه انسان ایرانی -که انگار از قافله تمدن جامانده- با تمدن مدرن و مولفه‌ها و دستاوردهای آن (یا شاید ملامت‌های آن) و چگونگی پذیرش و فهم و از همه مهم‌تر زیستن آن؛ همان که رستم هم در آخر از پس آن برنیامد.

*«رستم در قرن بیست‌ودوم» در سال ۱۳۹۶ با ویراستاری مهدی گنجوی و مهرناز منصوری همراه با مقدمه‌ای از جمال‌زاده و نامه‌ای از نیما یوشیج به صنعتی‌زاده توسط انتشارات نفیر مجدداً منتشر شد.
@batarikh
06.04.202508:53
‏ابراهیم گلستان: توی ده شما زن زمین داره؟
دهقان: زن به زمین چه کار، زن شوهر داره.

از مستند «خرمن و بذر»
ساخته ابراهیم گلستان (۱۳۴۴).
@batarikh
06.04.202504:28
تصنیف «یاد باد»
از آلبوم بیداد

محمدرضا شجریان
پرویز مشکاتیان

گرچه یاران فارغند از یاد من
از من ایشان را هزاران یاد باد
مبتلا گشتم مبتلا گشتم مبتلا گشتم
در این بند و بلا
کوشش آن حق‌گزاران یاد باد..
@batarikh
登录以解锁更多功能。