من اگر جای خدا بودم،
قبل از خلق و تولد هر انسانی،
سوالم از او این بود:
« آیا دوست داری به جهانی پا بگذاری،
که ممکن است بسیار درد بکشی، گاهی بخندی و عاشق شوی؟
جهانی که ممکن است دلت هزار تکه شود
دلتنگ شوی و تحمل کردن تنها چارهی زیست تو باشد؟
آیا میتوانی این همه احساسات ضد و نقیض را
بدون ذرهای تجربه که در ذات تو کاشته باشم
به دوش بکشی و در آخر کفهی ترازوی اشتباهاتت سبکتر باشد؟
و اگر که سبکتر باشد تو را در آغوش بهشتی میاندازم
که فقط احساسات خوب را به وجودت بپاشم؟»
همهی اینها را میپرسیدم و حق انتخاب میدادم به بندههایم.
آنوقت ما بهانهای برای غیراختیاری بودن زیست و تولد نداشتیم
و بعد از ترک جهانِ زمینی
خدا دست میگذاشت روی شانههای شرمندهی ما
و میگفت: « قبل از ظهورت در جهان، همه چیز را گفته بودم
و این تو بودی که زندگی را انتخاب کردی!»
آنوقت دیگر هیچ شکایتی نبود، هیچ گلهای نبود...هیچ!
#نازیلا_زارع