
Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Инсайдер UA

Реальна Війна | Україна | Новини

Лачен пише

Nairaland Pulse | News

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Инсайдер UA

Реальна Війна | Україна | Новини

Лачен пише

Nairaland Pulse | News

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

بوی زلف یار
حافظ بد است حالِ پریشانِ تو، ولی
بر بویِ زلفِ یار پریشانیَت نکوست
بر بویِ زلفِ یار پریشانیَت نکوست
关联群组
بوی زلف یار chat
0
记录
19.05.202523:59
34订阅者26.03.202523:59
0引用指数02.05.202521:44
221每帖平均覆盖率18.04.202512:21
221广告帖子的平均覆盖率24.04.202518:11
66.67%ER03.04.202520:10
1578.57%ERR

09.05.202519:04
حصول ریشهٔ آمال سر به سر پوچ است
تلاش موج چه خرمن کند به غیر حباب
بیدل
@booyezolfeyaar
تلاش موج چه خرمن کند به غیر حباب
بیدل
@booyezolfeyaar


23.04.202510:08
حباب باده امشب با صراحی چشمکی دارد
که بر تشویش قلقل خندهٔ اهل فنا بنگر
بیدل
@booyezolfeyaar
که بر تشویش قلقل خندهٔ اهل فنا بنگر
بیدل
@booyezolfeyaar


08.05.202509:28
زخمها حافظه دارند، پس از خوب شدن هم به یاد میآورند.
مورات مونگان
@booyezolfeyaar
مورات مونگان
@booyezolfeyaar


18.05.202507:35
از من رمقی به سعی ساقی ماندهاست
وَزْ صحبتِ خلق، بیوفاقی ماندهاست
از بادهٔ دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده است
روز بزرگداشت خیام
@booyezolfeyaar
وَزْ صحبتِ خلق، بیوفاقی ماندهاست
از بادهٔ دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده است
روز بزرگداشت خیام
@booyezolfeyaar
22.04.202519:48
تو آخرین طبیبی
که لحظههای آخر
به داد من رسیدی
خانم مهستی خواندند، چه خواندنی
@booyezolfeyaar
که لحظههای آخر
به داد من رسیدی
خانم مهستی خواندند، چه خواندنی
@booyezolfeyaar


16.05.202513:53
روباه بد گنده و چند داستان دیگر
انیمیشن زیبا و بسیار شیرین فرانسوی، بلژیکی محصول ۲۰۱۷
شامل سه داستان با شخصیتهای مشترک، داستان لک و لک و نوزاد و دو داستان خیلی شیرین و تماشایی دیگر که چه نسخه زبان اصلی و چه دوبله جذاب فارسیش را ببینید، هر دو بسیار شنیدنی و دیدنیاند.
پیشنهادی برای بچهها و بزرگترها.
@booyezolfeyaar
انیمیشن زیبا و بسیار شیرین فرانسوی، بلژیکی محصول ۲۰۱۷
شامل سه داستان با شخصیتهای مشترک، داستان لک و لک و نوزاد و دو داستان خیلی شیرین و تماشایی دیگر که چه نسخه زبان اصلی و چه دوبله جذاب فارسیش را ببینید، هر دو بسیار شنیدنی و دیدنیاند.
پیشنهادی برای بچهها و بزرگترها.
@booyezolfeyaar
05.05.202519:47
در سالروز درگذشت نجف دریابندری عزیز
بخشی از کتاب «از این لحاظ» را با هم بخوانیم که مجموعهای از مقدمههای نجف بزرگ است بر تعدادی از کتابهایی که به بهترین شکل ممکن ترجمه کرده.
@booyezolfeyaar
بخشی از کتاب «از این لحاظ» را با هم بخوانیم که مجموعهای از مقدمههای نجف بزرگ است بر تعدادی از کتابهایی که به بهترین شکل ممکن ترجمه کرده.
@booyezolfeyaar


28.04.202513:34
به دور ما که همه خون دل به ساغرهاست
ز چشم ساقی غمگين که بوسه خواهد چيد
چه جای من که در اين روزگار بیفرياد
ز دست جور تو ناهيد بر فلک ناليد
ابتهاج
@booyezolfeyaar
ز چشم ساقی غمگين که بوسه خواهد چيد
چه جای من که در اين روزگار بیفرياد
ز دست جور تو ناهيد بر فلک ناليد
ابتهاج
@booyezolfeyaar
14.05.202516:45
بعضیا با گریه کردن
دلشون وا نمیشه
بعضیا مثل تو آغوش و غزل نمیدونند
عشق گاهیام دوای بعضی دردا نمیشه
@booyezolfeyaar
دلشون وا نمیشه
بعضیا مثل تو آغوش و غزل نمیدونند
عشق گاهیام دوای بعضی دردا نمیشه
@booyezolfeyaar


17.05.202518:06
ما شعلۀ شوق تو به صد حیله نشاندیم
دامن مزن این آتش پوشیدۀ ما را
وحشی بافقی
@booyezolfeyaar
دامن مزن این آتش پوشیدۀ ما را
وحشی بافقی
@booyezolfeyaar
06.05.202515:31
------------ بوشهریها -----------
بالاخره شد.
بعد از چند تلاش نافرجام طی چند سال، رفتیم بوشهر.
تقریبا مرکز همه استانهای ایران را رفته بودم اما بوشهر طلسم شده بود. این بار دیسک کمر تمام تلاشش را کرد تا دیدار میسر نشه. اما با وجود درد کمر و کمی سرفه، هشت صبح روز هشتم اردیبهشت 404 (جمعش میشه هشت☺️) از طریق آسمان بوشهر وارد شهر گرم بوشهر شدیم. اولین راننده در دقیقه اول سر صحبت را باز کرد و با لهجهی گارد دفاعی باز کنِ بوشهری، گفتگو را گرم کرد؛ شنیدن داستان زندگی آقای رضائی و رد و بدل شماره برای اینکه به قول خودش: هر کاری داشتید زنگ بزنید. شروع ماجرا بود، طوری که بچهها دلشون برای آقای رضائی تنگ شده بود.
خانم فلافل و سمبوسه فروش کنار ساحل ریشِهر که اهل فسا بود و بهخاطر شغل همسرش در نیروگاه، ده سالی ساکن بوشهر شده بود، در بوشهر احساس راحتی و امنیت میکرد و احساس دلتنگی، اصلا. ویژگی مثبت مردم بوشهر را دخالت نکردنشون در زندگی هم دیگه میدونست و اما از رانندگیشون و رها و پارک کردن ماشینشون در هر جا شاکی بود.
میگفت من توی این ده سال دعوا کردن بوشهریها را ندیدم.
همین حرف من را به فکر فرو برد که چرا؟!
میشه خیلی دلیل عنوان کرد اما چیزی که من فهمیدم، «توانش حرف زدن»،
«قدرت قصهگویی و روایتکردن» و «نداشتن گارد دفاعی» و «حریم خصوصی اندک».
حالا این توانایی و مهارت چطور حاصل شده خودش نیاز به مطالعات علمی و تاریخی داره که باید به اهلش واگذار کرد.
صاحب کافه تنگ غروب در بیست قدمی خلیج فارس که چهرهاش مثل بازیگران نقش چندم فیلمهای سینمایی بندرگاهی بود. بعد از یک جمله حکیمانه و بزرگوارانهای که توجه من را جلب کرد، شروع کرد به روایت زندگی پر فراز و نشیبش از اعدام بیدلیل و ناگهانی برادرش در سال ۶۷ و از هم پاشیدن و خانواده و رفتنشون از ایران و استخدام شدنش در یک شرکت بین المللی و شهروند اروپا شدن و بعد برگشتن برای جلوگیری از مصادره اموال پدر مرحومش و افتادن در عشق و ماندن در ایران به خواست معشوق.
اما جمله حکیمانهاش در مورد اوضاع مملکت و در جواب دوستی بود که گفت: مملکت برای این داغونه که دزد زیاده. اما صاحب تنگ غروب میگفت: اتفاقا دزد کمه، اکثر مردم خوبند اگه دزد زیاد بود ایرانی باقی نمونده بود، یه عده کمی دزدند و بقیه دارند شریف زندگی میکنند.
بله، فکر میکنم درست نتیجه گرفتم، توانایی روایتگری و قدرت گفتگو، کلید صلح بین انسانهاست و درک دیگری است، همدلی را ممکن میکنه.
از خیام خوانی کافه ناجی بر میگشتیم و هنوز صدای نیانبون توی گوشم بود که دخترم بهانه چیزی را گرفت که اسمش را نمیگفت در همین حین سوار اسنپ شدیم، راننده گفت: چی میخوای عامو، بگو برات بگیرم؟ گفت: مثل دختر من میمونه، زد روی صفحه موبایلش و وقتی صفحه روشن شد عکس دخترش دنیا خانم، نمایان شد با دست بهش اشاره کرد که: ببین اینم همینطوریه.
شهری که دستفروشها کنار ساحل طولانیاش با یک باند و صدایی نه چندان بلند و غیرمزاحم، آهنگ بندری پخش میکنند و قلیون اجاره میدند و مردمش غروب خورشید را در کنار خلیج فارس تماشا میکنند، باید هم حالشون متفاوت باشه.
دلوارِ تاریخی که ساحلی زیبا دارد و چند پاساژ که مملو است از جنسهای بیکیفیت چینی(به گفته محلیها زمانی از اجناس با کیفیت پر بود) را هم دیدیم و یادم افتاد که این خطه رئیسعلی دلواری هم داشته و دلاوری هم از خصایل مردم این استان جنوبی است.
حتی کادر پرواز هم بدعُنُقی و عصا قورت دادگی فرودگاههای دیگه را نداشتند و بالاخره لبخندی در هنگام تحویل بار و چک کردن مدارک دیدیم.
اما این استان با مردمان دوست داشتنیش از امکانات و زیر ساختهای کمی برخورداره، روی منابع گاز و در کنار نیروگاه اتمی جنجالی در اوج گرما روزی دو ساعت برق قطع میشه و گاز شهری در برخی شهرهای استان وجود نداره.
شهر و ساحل آلودگی محیط زیست دارد، فاضلاب شهری و دیگر آلودگیها به خلیج سرازیر میشه و دیدن موشهای بزرگ در شهر اتفاق عجیبی نیست...
شبه جزیره امن و آرام بوشهر با این مردم نازنین لیاقتش خیلی بیشتر از اینهاست.
@booyezolfeyaar
بالاخره شد.
بعد از چند تلاش نافرجام طی چند سال، رفتیم بوشهر.
تقریبا مرکز همه استانهای ایران را رفته بودم اما بوشهر طلسم شده بود. این بار دیسک کمر تمام تلاشش را کرد تا دیدار میسر نشه. اما با وجود درد کمر و کمی سرفه، هشت صبح روز هشتم اردیبهشت 404 (جمعش میشه هشت☺️) از طریق آسمان بوشهر وارد شهر گرم بوشهر شدیم. اولین راننده در دقیقه اول سر صحبت را باز کرد و با لهجهی گارد دفاعی باز کنِ بوشهری، گفتگو را گرم کرد؛ شنیدن داستان زندگی آقای رضائی و رد و بدل شماره برای اینکه به قول خودش: هر کاری داشتید زنگ بزنید. شروع ماجرا بود، طوری که بچهها دلشون برای آقای رضائی تنگ شده بود.
خانم فلافل و سمبوسه فروش کنار ساحل ریشِهر که اهل فسا بود و بهخاطر شغل همسرش در نیروگاه، ده سالی ساکن بوشهر شده بود، در بوشهر احساس راحتی و امنیت میکرد و احساس دلتنگی، اصلا. ویژگی مثبت مردم بوشهر را دخالت نکردنشون در زندگی هم دیگه میدونست و اما از رانندگیشون و رها و پارک کردن ماشینشون در هر جا شاکی بود.
میگفت من توی این ده سال دعوا کردن بوشهریها را ندیدم.
همین حرف من را به فکر فرو برد که چرا؟!
میشه خیلی دلیل عنوان کرد اما چیزی که من فهمیدم، «توانش حرف زدن»،
«قدرت قصهگویی و روایتکردن» و «نداشتن گارد دفاعی» و «حریم خصوصی اندک».
حالا این توانایی و مهارت چطور حاصل شده خودش نیاز به مطالعات علمی و تاریخی داره که باید به اهلش واگذار کرد.
صاحب کافه تنگ غروب در بیست قدمی خلیج فارس که چهرهاش مثل بازیگران نقش چندم فیلمهای سینمایی بندرگاهی بود. بعد از یک جمله حکیمانه و بزرگوارانهای که توجه من را جلب کرد، شروع کرد به روایت زندگی پر فراز و نشیبش از اعدام بیدلیل و ناگهانی برادرش در سال ۶۷ و از هم پاشیدن و خانواده و رفتنشون از ایران و استخدام شدنش در یک شرکت بین المللی و شهروند اروپا شدن و بعد برگشتن برای جلوگیری از مصادره اموال پدر مرحومش و افتادن در عشق و ماندن در ایران به خواست معشوق.
اما جمله حکیمانهاش در مورد اوضاع مملکت و در جواب دوستی بود که گفت: مملکت برای این داغونه که دزد زیاده. اما صاحب تنگ غروب میگفت: اتفاقا دزد کمه، اکثر مردم خوبند اگه دزد زیاد بود ایرانی باقی نمونده بود، یه عده کمی دزدند و بقیه دارند شریف زندگی میکنند.
بله، فکر میکنم درست نتیجه گرفتم، توانایی روایتگری و قدرت گفتگو، کلید صلح بین انسانهاست و درک دیگری است، همدلی را ممکن میکنه.
از خیام خوانی کافه ناجی بر میگشتیم و هنوز صدای نیانبون توی گوشم بود که دخترم بهانه چیزی را گرفت که اسمش را نمیگفت در همین حین سوار اسنپ شدیم، راننده گفت: چی میخوای عامو، بگو برات بگیرم؟ گفت: مثل دختر من میمونه، زد روی صفحه موبایلش و وقتی صفحه روشن شد عکس دخترش دنیا خانم، نمایان شد با دست بهش اشاره کرد که: ببین اینم همینطوریه.
شهری که دستفروشها کنار ساحل طولانیاش با یک باند و صدایی نه چندان بلند و غیرمزاحم، آهنگ بندری پخش میکنند و قلیون اجاره میدند و مردمش غروب خورشید را در کنار خلیج فارس تماشا میکنند، باید هم حالشون متفاوت باشه.
دلوارِ تاریخی که ساحلی زیبا دارد و چند پاساژ که مملو است از جنسهای بیکیفیت چینی(به گفته محلیها زمانی از اجناس با کیفیت پر بود) را هم دیدیم و یادم افتاد که این خطه رئیسعلی دلواری هم داشته و دلاوری هم از خصایل مردم این استان جنوبی است.
حتی کادر پرواز هم بدعُنُقی و عصا قورت دادگی فرودگاههای دیگه را نداشتند و بالاخره لبخندی در هنگام تحویل بار و چک کردن مدارک دیدیم.
اما این استان با مردمان دوست داشتنیش از امکانات و زیر ساختهای کمی برخورداره، روی منابع گاز و در کنار نیروگاه اتمی جنجالی در اوج گرما روزی دو ساعت برق قطع میشه و گاز شهری در برخی شهرهای استان وجود نداره.
شهر و ساحل آلودگی محیط زیست دارد، فاضلاب شهری و دیگر آلودگیها به خلیج سرازیر میشه و دیدن موشهای بزرگ در شهر اتفاق عجیبی نیست...
شبه جزیره امن و آرام بوشهر با این مردم نازنین لیاقتش خیلی بیشتر از اینهاست.
@booyezolfeyaar


21.04.202503:34
ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه مجنونِ به لیلی نرسیده
اول اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی
غزل سرای عاشقانه بینظیر
@booyezolfeyaar
افسانه مجنونِ به لیلی نرسیده
اول اردیبهشت روز بزرگداشت سعدی
غزل سرای عاشقانه بینظیر
@booyezolfeyaar
27.04.202506:57
کتاب کسب و کار اعجاب
از مجموعه درسگفتارهای دریفوس است که به همت زانیار ابراهیمی تدوین و ترجمه شده است.
کتابی بسیار خواندنی و پر مغز که افکار انتقادی و بعضا رادیکال نیچه را با جهان بینی دو وجودگرای دیگر یعنی کییر کگور و داستایفسکی مقایسه و ارزیابی میکنه و در طی کتاب با ارجاعات بسیار به متون و آثار دیگر از جمله برادران کارامازوف و سینمای وودی آلن و ... سعی میکنه در کنار شفاف سازی نگاه نیچه به زندگی (به مثابه کسب و کار اعجاب) در مقابل زندگی به معنای کسب و کار معنا، موضع خودس (دریفوس) را هم تبیین کنه.
@booyezolfeyaar
از مجموعه درسگفتارهای دریفوس است که به همت زانیار ابراهیمی تدوین و ترجمه شده است.
کتابی بسیار خواندنی و پر مغز که افکار انتقادی و بعضا رادیکال نیچه را با جهان بینی دو وجودگرای دیگر یعنی کییر کگور و داستایفسکی مقایسه و ارزیابی میکنه و در طی کتاب با ارجاعات بسیار به متون و آثار دیگر از جمله برادران کارامازوف و سینمای وودی آلن و ... سعی میکنه در کنار شفاف سازی نگاه نیچه به زندگی (به مثابه کسب و کار اعجاب) در مقابل زندگی به معنای کسب و کار معنا، موضع خودس (دریفوس) را هم تبیین کنه.
@booyezolfeyaar


13.05.202515:37
سایه را در هیچ صورت نسبت خورشید نیست
تا تو ما را در خیال آوردهای ما رفتهایم
بیدل
@booyezolfeyaar
تا تو ما را در خیال آوردهای ما رفتهایم
بیدل
@booyezolfeyaar


19.04.202506:35
الان دوست عزیز شیرازیم زنگ زد و گفت: برای کاری داشتم از جلوی حافظیه رد میشدم، یاد تو افتادم گفتم بهت زنگ بزنم.
صدای شهرام خان ناظری از آرامگاه به گوش میرسید.
آقا جلال؛ سر صبحی از کنار زیارتگه رندان جهان روز ما را ساخت.
«بیقضا بلا» بچه شیراز 🌺
صبا ز حالِ دلِ تنگِ ما چه شرح دهد؟
که چون شِکَنجِ ورقهایِ غنچه تو بر توست
حافظ عزیز
@booyezolfeyaar
صدای شهرام خان ناظری از آرامگاه به گوش میرسید.
آقا جلال؛ سر صبحی از کنار زیارتگه رندان جهان روز ما را ساخت.
«بیقضا بلا» بچه شیراز 🌺
صبا ز حالِ دلِ تنگِ ما چه شرح دهد؟
که چون شِکَنجِ ورقهایِ غنچه تو بر توست
حافظ عزیز
@booyezolfeyaar
登录以解锁更多功能。