گاهی آدم دلش میخواهد بگوید : «فهمیدم منظورت چه بود فلانی، فهمیدم نگاهت حامل چه احساسات تلخ و تند و گزندهای بود.» آدم دلش میخواهد از بعضی رفتارهای آدمها عصبانی شود، مقابله به مثل کند، انتقام بگیرد... اما همیشه لبخند میزند، سکوت میکند و وانمود میکند اتفاق مهمی نیفتاده و چیزی نشنیده و ندیده و نفهمیده. شبها ولی به مرور آنچه گذشتهاش که میرسد، خشمگین میشود و پاسخها و واکنشهایی که باید میداده و نداده را مرور میکند و بغضش میگیرد از کارهای آدمها... آدم است دیگر! دلش خواسته دلی نشکند و بانی احساسات ناخوشایندی نباشد؛ حتی اگر قرار باشد خودش بشکند و خودش هر شب با بغض به خواب برود و هر صبح با مهربانی و لبخندی نجیبانه به استقبال آدمها برود💖🕊️ .