Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
𝐃𝐚𝐫𝐤𝐞𝐬𝐭𝐰𝐚𝐲 🕳 avatar

𝐃𝐚𝐫𝐤𝐞𝐬𝐭𝐰𝐚𝐲 🕳

یک پارادوکس به‌وجود می‌آید وقتی می‌پرسیم:
" آیا کلمه 'خودناتوصیف' خودناتوصیف است؟ "
اگر باشد ، چنین نیست. اگر نباشد ، هست.

@Dark_Grp
👥🗨️
@Nwrlnd 🔗
‌𝐒𝐢𝐧𝐜𝐞 𝟐𝟎𝟏𝟗


𝐄𝐱𝐢‌𝐬𝐭𝐢𝐧𝐠 𝐟𝐨𝐫 𝐄𝐱𝐢𝐭𝐢𝐧𝐠
«‌نویسنده متن‌ها خودم هستم.»

TGlist 评分
0
0
类型公开
验证
未验证
可信度
不可靠
位置
语言其他
频道创建日期Jul 03, 2019
添加到 TGlist 的日期
Dec 04, 2024
关联群组

记录

16.05.202523:59
1.6K订阅者
28.03.202523:59
100引用指数
11.02.202515:19
178每帖平均覆盖率
28.02.202523:59
178广告帖子的平均覆盖率
09.05.202511:17
24.74%ER
11.02.202515:19
15.44%ERR
订阅者
引用指数
每篇帖子的浏览量
每个广告帖子的浏览量
ER
ERR
DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25APR '25MAY '25

𝐃𝐚𝐫𝐤𝐞𝐬𝐭𝐰𝐚𝐲 🕳 热门帖子

27.04.202510:52
@Darkestway «و» 😀
13.05.202519:41
All my friends are heathens, take it slow
Wait for them to ask you who you know
Please don't make any sudden moves
You don't know the half of the abuse

#Hard_Rock #Heavy_Metal
#Alternative_Metal #Post_Grunge
#Alternative_Rock
@Darkestway 💀🔫
12.05.202518:30
09.05.202508:43
⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐
14.05.202520:30
[ فردا شد ]
14.05.202520:30
09.05.202515:37
10.05.202517:30
وزرا شعرا عرفا، همه گذرا جز ضعفا
رنج ابدیست، تقصیر من عوضیست
لهیده بر ابتذال، بی‌معنا‌ترین لحظه‌ی اندیشیدن
قلم ما نون ندارد، پوشیده نیست
زیر دستمان شکسته، بالا دستی‌ها برنده
کون لق پرنده، خوش به حال جهنده
اما انسانیت دیگر چیست؟

در فعول ماضی خویش زراعت میکند
رضایتی از ریاضت خودساخته‌ی باختن
مرا بفرستید به گذشته، وقتی بی سر و پا بودم
وقتی دهانم تنها برای خوردن بود و نه گفتن
بهار ما دروغیست نا آشکار
گویی زمستان لباس بهار به تن کرده
جهان مرا خواب میبیند، من یادم می‌رود صورتم را
در میان بیست و چند سال لحظه‌ی تکراری
من اینجا ایستاده‌ام و زمین و زمان می‌چرخد
دستانم بر سر و به سیاه‌چاله‌ی خسران می‌افتم
هنر تو چیست؟ جز اینکه از سایه‌ات مینویسی؟
چقدر شجاعت تغییر داشتی؟ چه مصیبت اسفناکی!
از کوزه‌‌های شکسته‌ات سکران بیهودگی بیاشام
زیبایی معصوم جهان را با تیرگی‌هایت بیارای


@Darkestway 🔮
06.05.202517:16
I found myself by losing hope
I lost my way to find a home
I hid myself, to stay alive
Now I'm ready to face my
disguise
16.05.202522:52
یک خاک و هزار غنچه
یک راه و هزار بقچه
دلال دل و علت و معلول
یک آه و هزار مژده

از آهیانه به دریای میان
از رازیانه تا فردای دیدار
ساحلِ سوز در قله مسرور
از راویان سوی افکارِ بیدار

سوز و سازی که مور و مار
نزد هر کس باشد دور و دار
بعد ابرها گیرا خوب و خواب
اوست که رقم زند بود و باد

دست از خود گیر، یاری باش
نقش آفرین معمول، راوی باش
حال دیگر اوست آن منِ تو
راه میرم آ بی‌کلاه، راضی باش

@Darkestway 📝✍️
14.05.202520:26
08.05.202514:16
11.05.202520:27
بگذار که عبور کند، آن حضور نامرئیِ ساکن در طوفان،
بی‌آن‌که من، این سایه‌ی متزلزلِ ایستاده در آستانِ هیچ، سد راهش شوم.
من تهی‌ام، تهی‌تر از پرگارِ بی‌مرکز؛
بی‌نقطه، بی‌امتداد، در خلاصی خلسه‌ی یک بی‌کرانه‌ی دوپاره،
جایی‌که بود و نبود در آغوش یکدیگر تحلیل می‌روند.

خیره‌ام، بی‌پلک، به مرکزِ برآمده‌ی خلأ؛
آنجا که هستی چون ماری دو بُعدی بر خویش گره خورده،
در ستون‌هایی که از جنس هذیان‌اند،
و پله‌هایی که با هر قدم، نامکان را به بالا می‌برند؛
آری، اویی که می‌خواهَمش — یا شاید، می‌خواهدَم —
او که صعودش همان سقوطی‌ست باشکوه به اعماق بلندا،
جایی‌که افتادن، نه سقوط، که تبلور است.

آنجا، نه تویی هست و نه منی؛
همه‌ی خویش‌ها، در او مستحیل شده‌اند؛
و این، زمزمه‌ی من است در درونِ سیاه‌چاله‌یی از گناهانِ متراکم؛
جایی‌که واژه‌ها به نور بدل می‌شوند،
و او، از درونِ سکوتِ پرطنینِ خویش، نگاهم می‌کند؛
و نوری می‌پراکند که نه می‌سوزاند و نه گرم می‌کند —
بلکه دانایی می‌زاید در ظلمانی‌ترین پستوهای ذهن.

اما آنکه باید برخیزد، منم.
که فاصله‌ی میان دل و تو، تنها در پیچشی‌ست
همچون خوابِ ماری درون حلقه‌ی زمان.
در این تکرارِ موّاجِ بی‌قرار،
من آنم که شبی، روزی، ناگاه، سر از دایره بیرون خواهد کشید.

و آنگاه، مدارِ جاویدان را با چنگی نامریی می‌دَرد،
و به قله‌ای خواهد خرامید که از جنس سعادتِ خودساخته است.
نه با ترسی همراه، نه با نازشی خام.
در آن لحظه، در کش‌وقوس سکوتی که قرن‌ها به درازا می‌انجامد،
در سکونی که غوغای تمام کیهان را در خود مستور می‌کند،
هستی بر من پیله می‌بندد،
و من، چشم می‌گشایم در بستری از ابریشمِ بی‌زمان.

و در آن لحظه،
با بال‌هایی از جنس رؤیا،
توفانی را در جانِ هستی می‌افکنم،
آن‌چنان نرم، آن‌چنان سهمگین،
که فرشتگان، سر در گریبان فرو برند و شیاطین، گریزان بخزند.

دیگر من، من نیستم.
من اعدادم، بی‌قید، بی‌مرز.
من واژه‌ام، سرگردان میان لبان خدا و زبان شیطان.
من تمام هستی‌ام،
که همچون مایعی نورانی، بر پوستِ نیستی می‌لغزد؛
نه برای بودن، بلکه برای تجلیِ نابودناپذیرِ معنا.

Improved by AI

@Darkestway 🌀
@Darkestway 🦋
10.05.202510:35
ناکجا ؛ سرزمین آیینه‌ها
چند دقیقه‌ای‌ست که راه می‌روم
نه در خیابان، نه در زمان
در حاشیه‌ی سایه‌ها، در زوایای خاموش ذهن
و این راه رفتن، برای هیچ‌کس مهم نیست،
جز من.

در آینه‌ای بی‌تصویر، با خویشتن روبرو شدم
امشب، سی ساله بودم
من، او را شناختم
و او... مرا نه.

در آغاز، با خنده‌ای نیمه‌جان گفتم:
«چه شگفت، اتفاقات تو هم برای من افتاده‌اند!»
و او رفت، بی‌هیچ وعده‌ای.

هیدروکانابینول، آن ذرّه‌ی رمیده در خون ما
ما را به هم پیوند زد،
نه با عواطف انسانی،
بلکه با برخوردی کوانتومی،
لحظه‌ای که نمی‌دانم چگونه آمد،
و او هم نمی‌دانست.

او، نسخه‌ای از من بود
در مسیری موازی
نه بهتر، نه بدتر،
فقط دیگر.

با خصایص خودش، با چمدانی از رؤیاهای نیم‌تمام
او داشت راه دومی را می‌رفت
راهی که من قبلا پیموده‌ام.
و حالا...
نمی‌دانم او هم چنین می‌اندیشد یا نه
نمی‌دانم اکنون کجاست،
آیا هنوز «هست»؟

ما، آفرینش‌گریم بی‌رنگ
در بومی بی‌مرز
نقاشانی با دست‌هایی گمشده
در عصری که از زمان جلوتر است
در لحظه‌ای که دهان از بیانش باز می‌ماند
در عصر نوشتگفتار،
که سال ۲۰۲۵ صدایم را به واژه بدل می‌کند.

و او، اینجا نیست.
و من، به سی‌سالگی‌ام آموختم
و او نیز آموخت،
و من، مرتکب دانایی شدم.

اکنون
زمان آن است که حقم ادا شود
در جهانی که «من» و «ما»
هر دو، راه می‌روند
با لحظه‌ها
و مهم بودن، قربانی وزن آهنگ شد.

در پایان، پرسیدم نامش چیست؟
و او نام مرا گفت.
Improved by AI
登录以解锁更多功能。