بعضی وقتا، حس میکنی دیگه جایی توی این دنیا برات نیست. مقصدی نداری، آینده برات مبهمه و انگار فقط داری توی تاریکی دست و پا میزنی. ولی شاید، اگه یه نفر کنارت باشه یه نفر که باهاش حتی توی این سرگردونی هم احساس خونه بودن کنی، همهچی یه کم راحتتر بشه.
بومگیو با دستای لرزونش، اشک های پسر مو آبی رو پاک کرد و نوازشش کرد.
"همیشه دوستم داشته باش یونجون."
- یه پسره بود، فهمیدم اسمش یونجونه. خب اون... بهم شماره داد.࿙࿚ ︶ ꣑ ⋆ ୧ ︶ ࿙࿚
حتی فکرکردن بهش هم حس خاص و عجیبی توی دلش مینداخت. کای که سرش توی یه برگه بود، شوکه بهش نگاه کرد.
- چوی یونجون؟
- آره...؟
کای کمی فکر کرد. سعی کرد تصویری از یونجون که دیشب دیده بود رو به خاطر بیاره. یادش اومد که یونجون یه شلوار سیاه و کفشهای مردونه مشکی پوشیده بود. پیراهن تنش هم به رنگ سورمهای بود. یقهی بازش باعث شده بود زنجیرش که آویز عجیبی داشت بیشتر روی سینهش خودنمایی کنه.
- مطمئنی؟ چون... اصلا بهش نمیاد گی باشه؟
⪻ گـرۆه نظـراٺ – پیا۾هاے ناشنـاس ⪼
yeongyu mini au - The first date
یونجون برای سالِ نو به عنوان آرزو، از یه ستاره دنبالهدار یه "همراه" درخواست میکنه. فقط یه چیزی رو مشخص نکرده ، اینکه این همراه چه شکلی باشه...᭝ ˙ㅤ 𓍝
- سال بعد پسرتون بین برگهای پاییزی بازی میکنه و غلت میزنه و شما اون صحنه رو ضبط میکنید؛ درحالیکه لبخندتون پشت قاب دوربین پنهان شده.࿙࿚ ︶ ꣑ ⋆ ୧ ︶ ࿙࿚
تصور این گفتهها به قدری شیرین بود که هرطوری که میبود، باید از دنیای ذهنی بیرون میآوردش تا در لنز دوربین جا بگیره.
- خب پرستاراتون چطور استخدام میشن؟
- استخدام؟
بعد تک خندهای حرف زد.
- اونا خریداری میشن.
⪻ گـرۆه نظـراٺ – پیا۾هاے ناشنـاس ⪼