🌏 خودکشی به وقت ناامیدی !
🌑 جعفر بخشی بی نیاز
نویسنده و روزنامه نگار
🌐 می خواهم زنده بمانم ؛ حالا در یک تراژدی غم انگیز و تاسف بار به نمی خواهم زنده بمانم مبدل شده تا شانه های جوانانِ مایوس و دل شکسته و حتی به آخر خط رسیده ؛ زیر بار فشارهای سنگین اقتصادی بشکند و آرزوها و آمال سر باغچه ی امید به تیغ مرگ سپرده شود. وقتی از همه جا رانده ای و از همه کس مانده و هیچ دری برایت باز نیست ؛ و آینده در میانه های غبار و مه مدفون شده ؛ زنده ماندن به چه دردی می خورد. زنده بمانیم که چه شود. این جا سقف ها همه نابرابر است و بی عدالتی همه جا قابل رویت است. زمختی و زشتیِ معیشت همه را می آزارد تا توازن جامعه را به هم بریزد و شومی شکاف طبقاتی را به شکلی فجیع به نمایش بگذارد. مشکل این است که معاش هر کس به میزان تلاشش نیست. فاصلهها این جا خیلی دردناک است. اینجا هر کس به اندازه رنجی که می برد مزد نمی گیرد. شکاف های شکننده نه از تضاد تلاش و تنبلی که بر ساخته ی شرافت و شیادی ست. این جا پلیدی بیشتر از انسانیت بازار دارد و زحمت و تلاش نان چندانی میان سفره نمی آورد. این جا بی عدالتی و فقر از در و دیوار می بارد. اینجا خوشبختی سر کوچه ها به درخت ها طناب انداخته تا همه را یک جا به دار بکشد. اینجا انگار همه از زندگی سیرند.
🌐 از مرگ نوشتن همیشه برایم سخت بوده. خاصه مرگی که خودکشی باشد. آن هم کسانی که هنوز لذت های دنیا را مزه مزه نکرده اند و آنهایی که عیش ها و نوش هایشان به حسرت های بزرگ مبدل شده. آنهایی که در حسرت یک زنده گی معمولی ؛ جوانی و عمرشان را سوزاندند و داشته هایشان را بر باد دادند. کسانی که در کشور خود غریب بودند و هیچ چشمی جوانی ؛ شور و اشتیاق شان را ندید. خودکشی هماره شوک مضاعفی ست تا آدمی را زیر بار رنج هستی خُرد کند و بین او و زندگی فاصله ای طولانی بیندازد. جایی که نمی شود از لبخند ؛ امید ساخت و ترس و تردیدها را کنار گذاشت و التهاب زخم ها را التیام داد ؛ راه برای زندگی بسته می شود تا مرگ خودش در بزند و بی تعارف وارد شود. فقر و فشار اقتصادی همچون خنجری در جان و تن ؛ آدمی را از پا در میآورد تا آن که در غمش مستهلک می شود ؛ کلک خودش را خودش بِکَنَد. درست شبیه همان جوان ۲۰ و چند ساله ی ایرانی که روبروی قطار توی متروی هفت تیر ایستاد. زانو زد. سرش را پایین انداخت تا این غول بیرحم تکه های باقی مانده ی جانش را له کند و دفتر زندگی اش را ببندد. جوانی که بعد از نجات فریاد می زد : دیگر چیزی ندارم از دست بدهم. نمی خواهم زنده باشم. می خواهم بمیرم.
🌐 در شرائطی که تمامی ساختار در این کشور لنگ می زند و سیستم به یک خواب طولانی رفته و دولت مردان را درگیر حواشی های روزمره همچون قیمت سیب زمینی کرده ؛ آمارها حکایت از افزایش ۵۱ درصدی آمار خودکشی در ایران در طی ۷ سال گذشته داده تا بخش مهمی از لیست فوت شده های گورستان را افرادی تشکیل دهند که عطای این زندگی کُوفتی را به لقای آن بخشیدند و به عناوین مختلف زندگی را بوسیدند و از خیر آن گذشتند. نایب رئیس جمعیت علمی پیشگیری از خودکشی در ایران در همایش روز جهانی پیشگیری از خودکشی اعلام کرده که سال ۱۳۹۵ در ایران ۷۹ هزار و ۱۰۲ نفر اقدام به خودکشی کرده اند. حالا اما ۸ سال از حرف او گذشته. آمارهایی که امروز منتشر می شود به مراتب دردناک تر است و خبر از فوت شده های بیشتری می دهد. تنها در سال ۱۴۰۲ در ایران ؛ حدود هفت هزار نفر خودکشی کردهاند و این یعنی در این چند سال به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر یک نفر خودکشی کرده است. در باره تعداد خودکشی کودکان و دانش آموزان در ایران آقایان آمار رسمی منتشر نمی کنند اما در سال ۱۳۹۹ انجمن دفاع از حقوق کودک نتایج پژوهشی را منتشر کرد که بر اساس بررسی های این انجمن ؛ بیش از ۲۵۰ کودک طی سال های ۹۰ تا ۹۹ خودکشی کرده بودند. این انجمن آن زمان اعلام کرد که این در حالی ست که این آمار تنها تعداد خودکشی هایی است که رسانهای شده و عدد واقعی بسیار بیشتر از اینهاست.
🌐 بر اساس جزئیات این پژوهش ۴۸ درصد از خودکشی های رسانهای شده طی این ۱۰ سال مربوط به پسران و ۵۲ درصد هم مربوط به دختران بوده. حلق آویز شدن ۴۰ درصد ؛ پریدن از ارتفاع ۳۸ درصد ؛ مصرف قرص ۱۲ درصد و ۱۰ درصد دیگر هم روشهای نامشخص خودکشی در این ۱۰ سال را نشان میدهد. ۴۵ درصد از خودکشیها مربوط به بازه سنی ۹ تا ۱۴ سال و ۵۵ درصد دیگر مربوط به بازه سنی ۱۵ تا ۱۸ سال بوده است. علل این خودکشیها هم به نوبه خود قابل توجه است. فقر هشت درصد ؛ مشکلات آموزشی ۲۶ درصد ؛ درگیری با خانواده ۲۸ درصد ؛ روابط عاطفی پنج درصد ؛ تجاوز هشت درصد ؛ تحت تاثیر فیلم های ماهواره ای پنج درصد ؛ همچنین ۲۰ درصد از خودکشیها هم به خاطر ازدواج اجباری بوده است.