
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

آریاشهر
记录
21.04.202523:59
441订阅者24.03.202519:23
200引用指数01.04.202514:44
398每帖平均覆盖率01.04.202514:44
398广告帖子的平均覆盖率29.03.202523:59
14.08%ER01.04.202514:44
91.08%ERR

22.04.202519:09
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
همچو پروانه که میسوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم، امروز بجوی
ورنه بسیار بجوییّ و نیابی بازم
نه چنان معتقدم کهم نظری سیر کند
یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم
همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش
تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم
گر به آتش بریام صد ره و بیرون آری
زرّ نابم که همان باشم اگر بگدازم
گر تو آن جور پسندی که به سنگم بزنی
از من این جرم نیاید که خلاف آغازم
خدمتی لایقم از دست نیاید چه کنم؟
سر نه چیزیست که در پای عزیزان بازم
من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیشتر زین چه حکایت بکند غمّازم؟
ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همه شب در چشم است به فکرت بازم
گفت: «از این نوع شکایت که تو داری، سعدی
درد عشق است، ندانم که چه درمان سازم»
#سعدی_شیرازی
#غزل
https://t.me/Aryashahr94
همچو پروانه که میسوزم و در پروازم
گر توانی که بجویی دلم، امروز بجوی
ورنه بسیار بجوییّ و نیابی بازم
نه چنان معتقدم کهم نظری سیر کند
یا چنان تشنه که جیحون بنشاند آزم
همچو چنگم سر تسلیم و ارادت در پیش
تو به هر ضرب که خواهی بزن و بنوازم
گر به آتش بریام صد ره و بیرون آری
زرّ نابم که همان باشم اگر بگدازم
گر تو آن جور پسندی که به سنگم بزنی
از من این جرم نیاید که خلاف آغازم
خدمتی لایقم از دست نیاید چه کنم؟
سر نه چیزیست که در پای عزیزان بازم
من خراباتیم و عاشق و دیوانه و مست
بیشتر زین چه حکایت بکند غمّازم؟
ماجرای دل دیوانه بگفتم به طبیب
که همه شب در چشم است به فکرت بازم
گفت: «از این نوع شکایت که تو داری، سعدی
درد عشق است، ندانم که چه درمان سازم»
#سعدی_شیرازی
#غزل
https://t.me/Aryashahr94


18.04.202519:15
چنان که ابر، گره خورده با گریستنش
چنان که گل، همه عمرش مُسَخّرِ شادیست
چنان که هستیِ آتش، اسیر سوختن است
تمام پویهٔ انسان بهسوی آزادیست... .
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
https://t.me/Aryashahr94
چنان که گل، همه عمرش مُسَخّرِ شادیست
چنان که هستیِ آتش، اسیر سوختن است
تمام پویهٔ انسان بهسوی آزادیست... .
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
https://t.me/Aryashahr94


28.03.202506:44
گل نعمتیست هدیه فرستاده از بهشت
مردم کریمتر شود اندر نعیم گل
ای گلفروش، گل چه فروشی برای سیم؟
وز گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل؟
#کسایی_مروزی
#قطعه
https://t.me/Aryashahr94
مردم کریمتر شود اندر نعیم گل
ای گلفروش، گل چه فروشی برای سیم؟
وز گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل؟
#کسایی_مروزی
#قطعه
https://t.me/Aryashahr94
29.03.202500:57
@Aryashahr94
امشب من و غمگسار تا روز
دست من و زلف یار تا روز
خوش باش که بس تفاوتی نیست
از روی تو، ای نگار، تا روز
آن غالیهدان شور و شیرین
بی مُهر به من سپار تا روز
هر بیخردی که بینی از من
امشب همه درگذار تا روز
بستان و ببخش جام و بوسه
مشناس جز این دو کار تا روز
تا باده همیگسار تا صبح
تا بوسه همیشمار تا روز
ما را سر خواب نیست امشب
ای شمع، تو پاس دار تا روز
#جمالالدین_عبدالرزاق
#غزل
@Aryashahr94
امشب من و غمگسار تا روز
دست من و زلف یار تا روز
خوش باش که بس تفاوتی نیست
از روی تو، ای نگار، تا روز
آن غالیهدان شور و شیرین
بی مُهر به من سپار تا روز
هر بیخردی که بینی از من
امشب همه درگذار تا روز
بستان و ببخش جام و بوسه
مشناس جز این دو کار تا روز
تا باده همیگسار تا صبح
تا بوسه همیشمار تا روز
ما را سر خواب نیست امشب
ای شمع، تو پاس دار تا روز
#جمالالدین_عبدالرزاق
#غزل
@Aryashahr94


08.04.202518:25
بشدیّ و دل ببردیّ و به دست غم سپردی
شب و روز در خیالیّ و ندانمت کجایی... .
شعر: #سعدی_شیرازی
با صدای #محمدرضا_شجریان
https://t.me/Aryashahr94
شب و روز در خیالیّ و ندانمت کجایی... .
شعر: #سعدی_شیرازی
با صدای #محمدرضا_شجریان
https://t.me/Aryashahr94
07.04.202521:04
دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگ است؟
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
برادران طریقت، نصیحتم مکنید
که توبه در ره عشق، آبگینه بر سنگ است
دگر به خُفیه نمیبایدم شراب و سماع
که نیکنامی در دین عاشقان ننگ است
چه تربیت شنوم یا چه مصلحت بینم
مرا که چشم به ساقیّ و گوش بر چنگ است؟
به یادگار کسی دامن نسیم صبا
گرفتهایم و دریغا که باد در چنگ است
به خشم رفتهٔ ما را که میبرد پیغام؟
بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
بکش چنان که توانی که بی مشاهدهات
فراخنای جهان بر وجود ما تنگ است
ملامت از دل سعدی فرو نشوید عشق
سیاهی از حبشی چون رود؟ که خودرنگ است
#سعدی_شیرازی
#غزل
https://t.me/Aryashahr94
ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است
برادران طریقت، نصیحتم مکنید
که توبه در ره عشق، آبگینه بر سنگ است
دگر به خُفیه نمیبایدم شراب و سماع
که نیکنامی در دین عاشقان ننگ است
چه تربیت شنوم یا چه مصلحت بینم
مرا که چشم به ساقیّ و گوش بر چنگ است؟
به یادگار کسی دامن نسیم صبا
گرفتهایم و دریغا که باد در چنگ است
به خشم رفتهٔ ما را که میبرد پیغام؟
بیا که ما سپر انداختیم اگر جنگ است
بکش چنان که توانی که بی مشاهدهات
فراخنای جهان بر وجود ما تنگ است
ملامت از دل سعدی فرو نشوید عشق
سیاهی از حبشی چون رود؟ که خودرنگ است
#سعدی_شیرازی
#غزل
https://t.me/Aryashahr94


29.03.202520:20
برگ عیش و جام و چنگ اگرچه نیست
رقص و مستی و ترانه با من است... .
#هوشنگ_ابتهاج
#تکبیت
https://t.me/Aryashahr94
رقص و مستی و ترانه با من است... .
#هوشنگ_ابتهاج
#تکبیت
https://t.me/Aryashahr94
30.03.202508:06
نه میدانم چرا بار سفر بستم که بگشایم
نه میدانم کجایم تا ز راه رفته بازآیم
مرا از نیستی دعوت به هستی کرد نجوایی
پذیرفتم ولی ای کاش میگفتم نمیآیم
چه خیری دیده بودی از وجود ای مهربان مادر
که بردی رنج هستی را و آوردی به دنیایم؟
گرفتم در بهشت آدم خطایی کرد؛ حرفی نیست
چرا من جای او در خاک روحم را بفرسایم؟
نیاوردم به این زندان کسی را با خودم گفتم
گر از رنجی نمیکاهم، به رنجی هم نیفزایم
تو تنها اتّفاق خوب دنیای منی؛ امّا
تو هم ای عشق، با تنهاییام بگذار تنهایم
به هرجا پر زدم با سر، زمین خوردم؛ نفهمیدم
که سقفی شیشهای بین من است و آرزوهایم
من از خاطر نبردم هرگز اقیانوس بودن را
کنون شاید کویر... امّا هنوز از دور دریایم
ز خواب مرگ بیدارم مکن صبح قیامت هم
که با این خستهجانی تا ابد باید بیاسایم
شعر و خوانش: #فاضل_نظری
https://t.me/Aryashahr94
نه میدانم کجایم تا ز راه رفته بازآیم
مرا از نیستی دعوت به هستی کرد نجوایی
پذیرفتم ولی ای کاش میگفتم نمیآیم
چه خیری دیده بودی از وجود ای مهربان مادر
که بردی رنج هستی را و آوردی به دنیایم؟
گرفتم در بهشت آدم خطایی کرد؛ حرفی نیست
چرا من جای او در خاک روحم را بفرسایم؟
نیاوردم به این زندان کسی را با خودم گفتم
گر از رنجی نمیکاهم، به رنجی هم نیفزایم
تو تنها اتّفاق خوب دنیای منی؛ امّا
تو هم ای عشق، با تنهاییام بگذار تنهایم
به هرجا پر زدم با سر، زمین خوردم؛ نفهمیدم
که سقفی شیشهای بین من است و آرزوهایم
من از خاطر نبردم هرگز اقیانوس بودن را
کنون شاید کویر... امّا هنوز از دور دریایم
ز خواب مرگ بیدارم مکن صبح قیامت هم
که با این خستهجانی تا ابد باید بیاسایم
شعر و خوانش: #فاضل_نظری
https://t.me/Aryashahr94


01.04.202520:44
چشم بیدار بر این تلخی ایّام ببند
خوابهایی شکرین بهر تو دیدهست بهار
#فریدون_مشیری
#تکبیت
https://t.me/Aryashahr94
خوابهایی شکرین بهر تو دیدهست بهار
#فریدون_مشیری
#تکبیت
https://t.me/Aryashahr94


06.04.202521:10
نه برگ و گلی، نه زرق و برقی با تو
زنده نشدهست غرب و شرقی با تو
بی شعر و شکوفهایّ و بی بار، بهار
پاییز نداشت هیچ فرقی با تو
#جلیل_صفربیگی
#رباعی
https://t.me/Aryashahr94
زنده نشدهست غرب و شرقی با تو
بی شعر و شکوفهایّ و بی بار، بهار
پاییز نداشت هیچ فرقی با تو
#جلیل_صفربیگی
#رباعی
https://t.me/Aryashahr94


02.04.202508:55
تهمتِ سیزدهِ نحس به دامان بهار؟!
از خدا پروا کن
گره از دست طبیعت وا کن!
#امیر_باقری
#سهگانی
«سیزده بهدر» جشن جویبار و سبزهزار و نوبهار، بر شما برازندگان شادی و آزادی، فرّخ و فرخنده باد.
https://t.me/Aryashahr94
از خدا پروا کن
گره از دست طبیعت وا کن!
#امیر_باقری
#سهگانی
«سیزده بهدر» جشن جویبار و سبزهزار و نوبهار، بر شما برازندگان شادی و آزادی، فرّخ و فرخنده باد.
https://t.me/Aryashahr94
04.04.202520:52
@Aryashahr94
بهار آمده امّا هوا، هوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست
به شوق شال و کلاه تو برف میآمد
و سالهاست از این کوچه ردّپای تو نیست
نسیم با هوس رختهای روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تو نیست
کنار اینهمه مهمان، چقدر تنهایم!
میان اینهمه ناخوانده، کفشهای تو نیست
به دل نگیر اگر این روزها کمی دودلم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست
به شیشه میخورد انگشتهای باران؛ آه!
شبیه در زدن تو... ولی صدای تو نیست
تو نیستی دل این چتر وا نخواهد شد
غمیست باران، وقتی هوا، هوای تو نیست
#اصغر_معاذی_مهربانی
#غزل
@Aryashahr94
بهار آمده امّا هوا، هوای تو نیست
مرا ببخش اگر این غزل برای تو نیست
به شوق شال و کلاه تو برف میآمد
و سالهاست از این کوچه ردّپای تو نیست
نسیم با هوس رختهای روی طناب
به رقص آمده و دامن رهای تو نیست
کنار اینهمه مهمان، چقدر تنهایم!
میان اینهمه ناخوانده، کفشهای تو نیست
به دل نگیر اگر این روزها کمی دودلم
دلی کلافه که جای تو هست و جای تو نیست
به شیشه میخورد انگشتهای باران؛ آه!
شبیه در زدن تو... ولی صدای تو نیست
تو نیستی دل این چتر وا نخواهد شد
غمیست باران، وقتی هوا، هوای تو نیست
#اصغر_معاذی_مهربانی
#غزل
@Aryashahr94
05.04.202515:36
عمو نوروز
شعر: #پوریا_سوری
موسیقی: #تهمورس_پورناظری
با صدای #شهرام_ناظری
همآوازان: #سحر_بروجردی #دنیا_کمالی
https://t.me/Aryashahr94
شعر: #پوریا_سوری
موسیقی: #تهمورس_پورناظری
با صدای #شهرام_ناظری
همآوازان: #سحر_بروجردی #دنیا_کمالی
https://t.me/Aryashahr94
31.03.202506:45
@Aryashahr94
...و روز دوشنبه عيد فطر بود. امير [مسعود] پيش به يک هفته مثال داده بود ساختن تعبيههاى اين روز را. و تعبيهاى كرده بودند كه اقرار دادند پيرانِ كهن كه به هيچ روزگار بر اين جمله ياد ندارند. و سوار بسيار بود نیز به دشت شابهار. و امير به صفّهٔ بزرگ به سراى نو بنشست بر تختى از چوب؛ كه هنوز تخت زرّين ساخته نشده بود. و غلامانِ سرايى كه عدد ايشان در این وقت چهارهزار و چيزى بود، آمدن گرفتند و در آن سرایِ بزرگ چندين رده بايستادند.
پس امير بار داد و روزه بگشادند. و غلامان سرايى به ميدان نو رفتن گرفتند و مىايستادند که ميدان و همه دشت شابهار لالهستان شده بود. پس امير بنشست و بر آن خضرا آمد بر ميدان و دشت شابهار و نماز عيد به كرده آمد. و امير بدان خانهٔ بهارى كه بر راست صفّه است به خوان بنشست و فرزندان و وزير و سپهسالار و اميرانِ ديلمان و بزرگانِ حشم را بر اين خوان نشاندند و قوم ديگر را بر خوانهاى ديگر.
و شاعران شعر خواندند، پس از آن مطربان آمدند و پياله روانه شد چنانكه از خوانها مستان بازگشتند. و امير برنشست و به خانهٔ زرّين آمد بر بام كه مجلسِ شراب آنجا كرده بودند و به نشاط شراب خوردند... .
#ابوالفضل_بیهقی
(تاريخ بيهقی، تصحيح دکتر علیاکبر فیّاض، صص ۵۱۴-۵۱۳)
@Aryashahr94
...و روز دوشنبه عيد فطر بود. امير [مسعود] پيش به يک هفته مثال داده بود ساختن تعبيههاى اين روز را. و تعبيهاى كرده بودند كه اقرار دادند پيرانِ كهن كه به هيچ روزگار بر اين جمله ياد ندارند. و سوار بسيار بود نیز به دشت شابهار. و امير به صفّهٔ بزرگ به سراى نو بنشست بر تختى از چوب؛ كه هنوز تخت زرّين ساخته نشده بود. و غلامانِ سرايى كه عدد ايشان در این وقت چهارهزار و چيزى بود، آمدن گرفتند و در آن سرایِ بزرگ چندين رده بايستادند.
پس امير بار داد و روزه بگشادند. و غلامان سرايى به ميدان نو رفتن گرفتند و مىايستادند که ميدان و همه دشت شابهار لالهستان شده بود. پس امير بنشست و بر آن خضرا آمد بر ميدان و دشت شابهار و نماز عيد به كرده آمد. و امير بدان خانهٔ بهارى كه بر راست صفّه است به خوان بنشست و فرزندان و وزير و سپهسالار و اميرانِ ديلمان و بزرگانِ حشم را بر اين خوان نشاندند و قوم ديگر را بر خوانهاى ديگر.
و شاعران شعر خواندند، پس از آن مطربان آمدند و پياله روانه شد چنانكه از خوانها مستان بازگشتند. و امير برنشست و به خانهٔ زرّين آمد بر بام كه مجلسِ شراب آنجا كرده بودند و به نشاط شراب خوردند... .
#ابوالفضل_بیهقی
(تاريخ بيهقی، تصحيح دکتر علیاکبر فیّاض، صص ۵۱۴-۵۱۳)
@Aryashahr94
登录以解锁更多功能。