امروز از همون اول حس و حال خیلی خوبی داشت.امتحان رو با موفقیت گذروندیم.با اتحاد و ۲۴ ساعته دم در اتاق مدیر بودن تونستیم امتحان تاریخ فردا رو کنسل کنیم.با بچه های کلاس به یاد بچگی بازی های قدیمی انجام دادیم.با دوستام تنیس بازی کردیم.راستی گفته بودم تازگیا اسرا اون قدری به تنیس علاقه پیدا کرده که میخواد شب و روزش رو با تنیس بگذرونه؟.خلاصه که همه چی خیلی عادی داره سپری میشه و شاید زندگی همین خوشحالی های کوچیک و کنار هم بودن ها باشه و چند سال بعد بخوایم دوباره همین روزا رو تجربه کنیم.پس برای همین اسرا تصمیم گرفته این روزها رو که سخت میگذره؛با حال بهتری بگذرونه و خب دیگه فکر کنم وقتش شده که به این ذهن و فکر و زندگی نامنظم و به هم ریخته یه نظمی بده.