(اثبات الهداة ج۳ص۴۳۱)
امام صادق(ع) فرمود: طلحه و زبیر مردی از قبیلهٔ عبدالقیس به نام خِداش را نزد امیرمؤمنان(ع) فرستادند و به او گفتند: ما تو را نزد مردی میفرستیم که او و خاندانش را از دیرباز به سحر و کهانت میشناسیم. پس هرگز از غذای او نخور؛ از نوشیدنی او ننوش؛ از آب او برای غسل استفاده نکن؛ روغن او را به خود نزن؛ با او خلوت مکن؛ و از مکر و حیله او بر حذر باش. و زمانی که او را دیدی، آیه سُخره (آیه ۵۴ سوره اعراف) را بخوان و از مکر او به خدا پناه ببر. زمانی که خداش نزد امیرمؤمنان(ع) رسید، همانطور که به او سفارش کرده بودند، عمل کرد. هنگامیکه علی(ع) او را دید که زیر لب مدام چیزی زمزمه میکند، خندید و فرمود: ای برادر عبدالقیس! اینجا بیا. و به او اشاره کرد که در نزدیکیاش بنشیند. خداش نپذیرفت و گفت: همینجا خوب است! من آمدهام تا پیامی را به تو برسانم. امیرمؤمنان(ع) فرمود: ابتدا غذا بخور، آب بنوش، لباسهایت را عوض کن، و روغن بزن، سپس پیام خود را برسان! و به قنبر اشاره کرد که او را مهمان کند. اما خداش گفت: من به هیچیک از این چیزها نیازی ندارم. امام(ع) فرمود: آیا میخواهی با من خلوت کنی؟ خداش گفت: هر سرّی که دارم، آشکار است. امیرمؤمنان(ع) فرمود: تو را به خدا سوگند میدهم، به آن خدایی که از خودت به تو نزدیکتر است، خدایی که میان تو و قلبت حائل میشود، خدایی که خیانت چشمها و آنچه را که در سینهها پنهان است، میداند. آیا زبیر به تو سفارش کرده که از غذای من نخوری، نزد من ننشینی؟ خداش گفت: آری. امام(ع) فرمود: اگر حقیقت را پنهان میکردی، مجازاتت میکردم! حال بگو، به تو گفته که هنگام دیدن من، چه بگویی؟ خداش گفت: آری. امام(ع) فرمود: آیه سُخره است؟ خداش گفت: آری. امام(ع) به او فرمود: بخوان! و خود امام(ع) نیز آن را تکرار میکرد و اگر خداش اشتباه میخواند، اصلاح میفرمود. تا اینکه خداش هفتاد بار آن آیه را خواند. خداش گفت: ای امیرالمؤمنین! چرا مرا وادار کردی که این آیه را هفتاد بار تکرار کنم؟ امام(ع) فرمود: خداش! چیزی در قلبت احساس نمیکنی؟ خداش گفت: به خدا قسم در قلبم آرامش فراوانی احساس میکنم. سپس امام(ع) از او پرسید: حالا بگو که آنها به تو چه گفتهاند. خداش همه چیز را بازگو کرد. پس امام(ع) فرمود: به آنها بگو .... و پاسخ پیام را برای او بیان کرد. سپس امام(ع) دعا کرد: خدایا! زبیر را به بدترین شکل هلاک کن، خونش را بر گمراهی بریز، طَلحه را به ذلّت گرفتار کن، و برای آنها در آخرت عذابی بدتر از این قرار ده، اگر بر من ظلم کردهاند، به من افترا بستهاند، شهادت خود را پنهان کردهاند، و در مورد من نافرمانی تو و پیامبرت را مرتکب شدهاند. بگو: آمین! خداش گفت: آمین! سپس خداش گفت: من از این دو (طلحه و زبیر) بیزاری میجویم. امیرمؤمنان(ع) فرمود: اکنون نزد آنها برگرد و آنچه را که گفتم، به آنها برسان. خداش گفت: نه، قسم به خدا! تا زمانی که از خدا بخواهی مرا به سوی تو بازگرداند و مرا در راه رضای تو موفق گرداند. امام(ع) برای او دعا کرد، و خداش نزد طلحه و زبیر بازگشت. اما مدتی بعد، در نبرد جمل همراه امیرمؤمنان(ع) بود و شهید شد.
(گوییم: آیهٔ سُخره این آیه است: إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهَارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ تَبَارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِينَ. و چه زیبا از این روایت، استاد ما مرحوم علامهٔ حسنزادهٔ آملی نتیجه میگرفت که به تعداد هفتاد بار خواندن این آیه، موجب نفی خواطر، رفع وساوس، آرامش خیال، صفای قلب، اطمینان نفس، افزایش ایمان، و حصول یقین است. مرحوم مجلسی نیز در شرح این حدیث، به این نکته متفطن گشته و تذکر داده است. شیخ بهایی و حاجی سبزواری دو آیهٔ بعد را نیز جزء آیهٔ سخره میدانند که درست نمینماید.)