Classics

Do you know what a woman is?
Some who could be terrible but feels good.

... و ما اندک مهرْبانان؛ ما، آنها که به خاطر خواهند ماند ...

سالِکا! چندی به سوی چشمه‌ها ساری شوی
یک دو جرعه هریکی را بر دلت جاری شوی

تا نبوسی لعل لب، هرگز نگردی تازه‌لب
ور تو دریا سرکشی، کو تا به دل راضی شوی

کی بفهمی وز دلش رفتی، بریدند سلسبیل
گر بفهمی حال خود، هر دم به دل زاری شوی

مردمان رفتند، هر یک همچو گامی در ظهور
کی تو خواهی کز چنین تاتی‌کُنان عاری‌ شوی؟

مرحبا! جان را رها کردی، ودا گفتی تنت
کی شود تا بهرِ مینویش، میان‌خالی شوی

خُرد چون گشتی، فراموشی زدی از هر بُروز
آنچه پنهان است را چون حالِ وی راوی شوی

در دمت، یا هو! چو آتش سر کشد از هورِ دل
در چنان حالی، دوعالم را به هو یاری شوی

مرد آن باشد؛ که در مستی زند هر حرف خود
با تیمُّم در خُمِ مِی، برزند تکبیر خود

حُرمِ خَمْر آمد، که عالم‌ را کند حفظ آبرو
تا که زاهد را نگردد، بَس عیان آن پشتِ رو

نطفه‌‌ی ساقی، که در آن حوض کوثر بسته‌اند
بر لب سرپنجه‌‌اش، مفتاحِ جنت بسته‌اند

جامِ ساقی را مَحک باشد، بر آن خَلقِ عزیز
چون که جوهر بر عیارِ کم رود، شَد ریز ریز

ساقیِ کوثر نباشد، جز ولیُّ‌الله، حق
آن وِیِ راوی، که قائم شد به ذاتش نورِ حق