
Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Инсайдер UA

Реальна Війна | Україна | Новини

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Инсайдер UA

Реальна Війна | Україна | Новини

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Лёха в Short’ах Long’ует

شهرزاد
记录
05.05.202523:59
2.7K订阅者26.02.202523:59
0引用指数21.04.202523:59
2K每帖平均覆盖率10.04.202501:54
1.2K广告帖子的平均覆盖率14.05.202521:19
5.04%ER21.04.202523:59
81.08%ERR19.04.202518:36
۱. منبع اصلی من شاهنامهی تصحیح استاد جلال خالقی مطلق، چاپ نیویورک هست. نسخهی شاهنامهای که دارم چاپ مسکو هست که معتبر نیست و خیلی اذیت میشم که با نسخهی استاد خالقی تطبیقش بدم.
۲. اینروزها در دانشگاه شهید بهشتی کارگاه شاهنامهخوانی رایگانی برگزار میشه که اگر شرایطش رو دارید میتونید برید، متأسفانه من اون زمان نیستم، اما از وویسهاش استفاده میکنم.
۳. با سرچ اسم استاد کزازی کانال و کارگاههای آموزشی ایشون رو پیدا میکنید. کانال خوانشی هم دارن که متأسفانه ناقص مونده.
https://t.me/Shahname_Dr_Kazazi
۲. اینروزها در دانشگاه شهید بهشتی کارگاه شاهنامهخوانی رایگانی برگزار میشه که اگر شرایطش رو دارید میتونید برید، متأسفانه من اون زمان نیستم، اما از وویسهاش استفاده میکنم.
۳. با سرچ اسم استاد کزازی کانال و کارگاههای آموزشی ایشون رو پیدا میکنید. کانال خوانشی هم دارن که متأسفانه ناقص مونده.
https://t.me/Shahname_Dr_Kazazi


12.05.202508:53
با پیشآمد مناسبت روز جهانی مادر، به مادرهای تأثیرگذار در کتابهایی که خواندهبودم فکر کردم. "آنت" در رمان "جان شیفته" تا ابد برای من قویترین دختر و مادریست که در ادبیات با آن روبهرو شدهام و این نقاشی حاصل تلاشهای فهماندن من به هوش مصنوعیست.
19.04.202518:42
پادکست فردوسی خوانی امیر خادم رو هم پیشنهاد میدم بهت. فوق العاده خوبه.


20.04.202510:45
⭐️
24.04.202507:33
@shaaynnshid
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی🤍
[به امید در بندکشیدهشدن تمام ضحاکها
و فریدونشدن ما.]
فریدون فرخ فرشته نبود
ز مشک و ز عنبر سرشته نبود
به داد و دهش یافت آن نیکویی
تو داد و دهش کن، فریدون تویی🤍
[به امید در بندکشیدهشدن تمام ضحاکها
و فریدونشدن ما.]


18.04.202516:34
در رأس این نقاشی اولین اسطورهی ایرانی، کیومرث را میبینیم. پایین، سمت راست پسر او سیامک را و در سمت چپ، هوشنگ نوهی او را. کیومرث سی سال و نوهی او هوشنگ چهلسال بر هفتکشور پادشاهی میکنند. اینها همه منسوب به شاهنامهاند، در اوستا بین کیومرث و سیامک چند نسل فاصله است.
[بارگاه کیومرث، اثر سلطان محمد تبریزی]
[بارگاه کیومرث، اثر سلطان محمد تبریزی]


12.05.202506:24
جهان، از شبِ تیره چون پرِّ زاغ/
هم آنگه سر از کوه، برزد، چراغ
تو گفتی که بر گنبدِ لاجورد/
بگسترد خورشید، یاقوتِ زرد
امروز زودتر بیدار شدم تا تحقق این تصویرسازی زیبای شاهنامه از طلوع رو به چشم ببینم.
هم آنگه سر از کوه، برزد، چراغ
تو گفتی که بر گنبدِ لاجورد/
بگسترد خورشید، یاقوتِ زرد
امروز زودتر بیدار شدم تا تحقق این تصویرسازی زیبای شاهنامه از طلوع رو به چشم ببینم.


18.04.202516:58
بعد از هوشنگ، طهمورث بر تخت پادشاهی مینشیند و سی سال حکومت میکند. لقب او از آنجایی که دیوها بعد از مغلوب شدن در جنگ از او اطاعت میکنند، "دیوبند" است. دیوهای اسیر در ازای جانشان به انسانها خواندن و نوشتن تمام زبانهایی که وجود داشتند (رومی، تازی، پارسی، سُغدی، پهلوی و چینی) میآموزند.
[رزم طهمورث با دیوها]
[رزم طهمورث با دیوها]


15.05.202507:59
🌻


11.05.202516:16
فوقالعاده بود.🤍
18.04.202516:27
سفر و شاهنامه؛ خلاصهی تمام این روزها.
در رأس اهداف امسال نوشتهام شاهنامهخوانی و جذابیت این کار حسابی من را از خواندن رمان و نوشتن و... انداختهاست. در اولین گام هم از هوش مصنوعی خواستم منابع را معرفی کند و در حین جستجو پیرامون آن منابع، یکسری منبع، کارگاه و فایل دیگر پیدا کردم و کار از سر گرفته شد. یکی از اولین اطلاعات جالبی هم که به دست آوردم این بود که فردوسی تا انتها اثر خود را "ناموَرنامه" مینامیده و بعدها به شاهنامه تغییر نام پیدا میکند. و دیگر این که فردوسی اولین کسی نبوده که تصمیم گرفته شاهنامهی ابومنصوری را به نظم در بیاورد و در دیباچه، بخش "گفتار اندر فراهم آوردن کتاب" همهچیز را توضیح میدهد که ذوق دارم برای شما تعریف کنم.
در زمانهای قدیم شخصی به نام "ابومنصور محمدبن عبدالرزاق طوسی" حاکم خراسان به تاریخدانان که در شاهنامه به آنها "موبَدان سالخَورد" گفته میشود دستور میدهد از روی خداینامکهای متعلق به زمان ساسانیان اثر منثوری را منسوب به شاهنامهی ابومنصوری خلق کنند. این اثر اولین بار به دست "ابومنصور دقیقی" سپرده میشود تا آن را به نظم در بیاورد، اما متأسفانه مرگ، مانع از آن میشود که کارش را ادامه دهد. هزار بیت از شاهنامه به قلم اوست که با رعایت امانت در کتاب آورده شده.
نام آن چهار موبَد سالخَورد هم از لحاظ داشتن اصالت ایرانی خیلی جذاب هستند؛
اول؛ ماه، پیر خراسان
دوم؛ یزدانداد، پسر شاپور از سيستان
سوم؛ ماهریخورشید، پسر بهرام از نیشابور
چهارم؛ شادان؛ پسر برزین از توس
در رأس اهداف امسال نوشتهام شاهنامهخوانی و جذابیت این کار حسابی من را از خواندن رمان و نوشتن و... انداختهاست. در اولین گام هم از هوش مصنوعی خواستم منابع را معرفی کند و در حین جستجو پیرامون آن منابع، یکسری منبع، کارگاه و فایل دیگر پیدا کردم و کار از سر گرفته شد. یکی از اولین اطلاعات جالبی هم که به دست آوردم این بود که فردوسی تا انتها اثر خود را "ناموَرنامه" مینامیده و بعدها به شاهنامه تغییر نام پیدا میکند. و دیگر این که فردوسی اولین کسی نبوده که تصمیم گرفته شاهنامهی ابومنصوری را به نظم در بیاورد و در دیباچه، بخش "گفتار اندر فراهم آوردن کتاب" همهچیز را توضیح میدهد که ذوق دارم برای شما تعریف کنم.
در زمانهای قدیم شخصی به نام "ابومنصور محمدبن عبدالرزاق طوسی" حاکم خراسان به تاریخدانان که در شاهنامه به آنها "موبَدان سالخَورد" گفته میشود دستور میدهد از روی خداینامکهای متعلق به زمان ساسانیان اثر منثوری را منسوب به شاهنامهی ابومنصوری خلق کنند. این اثر اولین بار به دست "ابومنصور دقیقی" سپرده میشود تا آن را به نظم در بیاورد، اما متأسفانه مرگ، مانع از آن میشود که کارش را ادامه دهد. هزار بیت از شاهنامه به قلم اوست که با رعایت امانت در کتاب آورده شده.
نام آن چهار موبَد سالخَورد هم از لحاظ داشتن اصالت ایرانی خیلی جذاب هستند؛
اول؛ ماه، پیر خراسان
دوم؛ یزدانداد، پسر شاپور از سيستان
سوم؛ ماهریخورشید، پسر بهرام از نیشابور
چهارم؛ شادان؛ پسر برزین از توس
27.04.202518:31
از ده روز پیش در تلاش بودم عضو بوککلاب منیرو روانیپور شوم؛ کولیها. سماجتم در ارسال ایمیلهای پشت هم نتیجه داد. امشب ساعت ۱۹:۳۰ به وقت تهران و ۹:۰۰ صبح به وقت فیلادلفیا جلسهی اول برگزار شد؛ از بخت بد من در بحبوحهی هوای متلاطم تهران که به نظر آینهای از درون ناجور و روح رنجور ما بود. اپلیکیشنی که در ایران فیلتر است، با بیرون انداختنم مدام به من دهنکجی میکرد. بعد از آنهمه پافشاری برای بودن در آن جمع، فقط اصوات مقطع شنیدم و دهانهایی را که باز و بسته میشدند. این فرصت را از دست دادم. به همین راحتی؛ شبیه به زیرنویس مضحک "جای نگرانی نیست" صدا و سیما برای فاجعهی بندرعباس. ما میمیریم و عقب میمانیم و جای نگرانی نیست.
هر بار که صخرهای بزرگ تنها به دلیل ایران بودن سر راهم انداخته میشود همین حس را دارم؛ اینجا آکواریومی بزرگ و دنیای بیرون تنها در حال تماشای لبهای ماست که در سکوت تکان میخورند. حالا نه اینکه جانم در میرود از اینجا بروم؛ مهاجرت یعنی بیرون پریدن از آکواریوم و مثل ماهیای جان دادن در خاکی که متعلق به دیگریست. نزدیک به نوبتم برای صحبت کردن در میتینگ، پشت سیمخاردارهای این خرابشده بودم و همان پشت هم ماندم. تمام آنچه از اینجا بودن نصیب آدم میشود همین است و تمام آنچه از رفتن نصیب میشود هم. ناتوانی، یأس، محرومیت، دویدن و نرسیدن و ایرانیبودن حبابهای بغضی هستند که یکییکی در من در حال انفجارند.
هر بار که صخرهای بزرگ تنها به دلیل ایران بودن سر راهم انداخته میشود همین حس را دارم؛ اینجا آکواریومی بزرگ و دنیای بیرون تنها در حال تماشای لبهای ماست که در سکوت تکان میخورند. حالا نه اینکه جانم در میرود از اینجا بروم؛ مهاجرت یعنی بیرون پریدن از آکواریوم و مثل ماهیای جان دادن در خاکی که متعلق به دیگریست. نزدیک به نوبتم برای صحبت کردن در میتینگ، پشت سیمخاردارهای این خرابشده بودم و همان پشت هم ماندم. تمام آنچه از اینجا بودن نصیب آدم میشود همین است و تمام آنچه از رفتن نصیب میشود هم. ناتوانی، یأس، محرومیت، دویدن و نرسیدن و ایرانیبودن حبابهای بغضی هستند که یکییکی در من در حال انفجارند.


18.04.202516:50
چرا سیامک پادشاهی نکرد؟ چون در اولین رزم شاهنامه به جنگ "خروزان" یا "خزروان" یا "پوراهریمن" میرود و کشته میشود.
[اثر سید عرفان رسّام]
[اثر سید عرفان رسّام]
18.04.202517:24
بعد از طهمورث، جمشید شاه میشود که ۷۰۰ سال حکومت میکند.🤯
در دورههای قبل تمدن کمکم شکل گرفتهبود؛ آهنگری، کشاورزی، دامداری، نساجی و قالیبافی همه راه افتادهبودند. در دوران پادشاهی جمشید دیگر تمدن در ایران به اوج خود رسید؛ معماری، مهندسی، پزشکی، عطرسازی و استخراج از معادن و اختلاف طبقاتی شکل گرفتند.
یک روز جمشید تختی با سنگهای قیمتی استراخشده از معادن ساخت و از دیو خواست او را به آسمان ببرد. مردم و شاه از فرط خوشی آن روز را روزِ نو نامیدند و آن روزیست که در اول فروردین جشن گرفته میشود.
۵۰۰ سال از پادشاهی او گذشتهبود که غرور او را گرفت:
ز گیتی سر شاه یزدانشناس
ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس
چنین گفت با سالخورده مهان
که جز خویشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور تخت شاهی ندید
و اینگونه شد که پای ابلیس و ضحاک به میان باز شد.
در دورههای قبل تمدن کمکم شکل گرفتهبود؛ آهنگری، کشاورزی، دامداری، نساجی و قالیبافی همه راه افتادهبودند. در دوران پادشاهی جمشید دیگر تمدن در ایران به اوج خود رسید؛ معماری، مهندسی، پزشکی، عطرسازی و استخراج از معادن و اختلاف طبقاتی شکل گرفتند.
یک روز جمشید تختی با سنگهای قیمتی استراخشده از معادن ساخت و از دیو خواست او را به آسمان ببرد. مردم و شاه از فرط خوشی آن روز را روزِ نو نامیدند و آن روزیست که در اول فروردین جشن گرفته میشود.
۵۰۰ سال از پادشاهی او گذشتهبود که غرور او را گرفت:
ز گیتی سر شاه یزدانشناس
ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس
چنین گفت با سالخورده مهان
که جز خویشتن را ندانم جهان
هنر در جهان از من آمد پدید
چو من نامور تخت شاهی ندید
و اینگونه شد که پای ابلیس و ضحاک به میان باز شد.
10.05.202517:56
در قطار، گرم خواندن نقدها و نوشتههای اعضای باشگاه داستانخوانیام بودم که ایستگاه خانه را از دست دادم. باید اعتراف کنم از اینجا هم بیشتر دوستش دارم. پیش از این جریان، بغلدستم، دختر جوانی با صدای بلند برای دوستش از بوکبلاگری نقل میکرد که "درست است نمایشگاه گرم است، بوی جوراب میدهد و هر دو قدم کسی تذکر حجاب میدهد، اما ما باید به زشتیها، زیبایی ببخشیم، نه اینکه تحریمش کنیم." و دختر شنونده با این حرف سر ذوق آمدهبود. نمایشگاه رفتن یا نرفتن، مسئله این نیست. در مسیر برگشت از کتابفروشی محل کتابی از اولویه آدام خریدم، بوی جوراب هم نمیآمد.
در شاهنامه به آنجایی رسیدهام که سیمرغ به زال میگوید: "اگر آسیبی به تو رسید، پر من را آتش بزن." در آرزوی داشتن سیمرغ، از محل کار به خانه رسیدم و دیدم خواهرم خانه را تسلیم یک کبوتر کردهاست؛ یک کبوتر بزرگ سفید و سیاه شبیه به پیرمردی که دستانش را پشت کمرش چفت هم کردهباشد، دور تا دور خانه در حال قدمرو بود. دوخواهر نشستیم یک کنج، سنگر گرفتیم و نگاه کردیم که چهطور با آن پنجههای سرخاش خانه را متر میکند، یا حتا خودش را روی پارکتها خلاص میکند و یک تاپالهی سبز لجنی به جا میگذارد. با ترس دنبال کبوتر راه افتادم که به در خروجی هدایتش کنم. از تمام حیوانات و پرندگان میترسم، اما اینکه این کبوتر با احساس حضور هیولاوار من تندتر راه برود، وضعیت کمدی عجیبی بود. یک دور که به این منوال سپری شد، کبوتر پشت هم بالهای عصبی زد و من جیغ تا اینکه درِ باز تراس را پیدا کرد و رفت و از خودش چند قطرهی سبز و یک پر زیبا به یادگار گذاشت که مردد ماندهام آتشش بزنم یا نه.
در شاهنامه به آنجایی رسیدهام که سیمرغ به زال میگوید: "اگر آسیبی به تو رسید، پر من را آتش بزن." در آرزوی داشتن سیمرغ، از محل کار به خانه رسیدم و دیدم خواهرم خانه را تسلیم یک کبوتر کردهاست؛ یک کبوتر بزرگ سفید و سیاه شبیه به پیرمردی که دستانش را پشت کمرش چفت هم کردهباشد، دور تا دور خانه در حال قدمرو بود. دوخواهر نشستیم یک کنج، سنگر گرفتیم و نگاه کردیم که چهطور با آن پنجههای سرخاش خانه را متر میکند، یا حتا خودش را روی پارکتها خلاص میکند و یک تاپالهی سبز لجنی به جا میگذارد. با ترس دنبال کبوتر راه افتادم که به در خروجی هدایتش کنم. از تمام حیوانات و پرندگان میترسم، اما اینکه این کبوتر با احساس حضور هیولاوار من تندتر راه برود، وضعیت کمدی عجیبی بود. یک دور که به این منوال سپری شد، کبوتر پشت هم بالهای عصبی زد و من جیغ تا اینکه درِ باز تراس را پیدا کرد و رفت و از خودش چند قطرهی سبز و یک پر زیبا به یادگار گذاشت که مردد ماندهام آتشش بزنم یا نه.
登录以解锁更多功能。