Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
•𝐒𝐤𝐲☁️ avatar

•𝐒𝐤𝐲☁️


‘’سنرحل و يبقي الأثر 🦋🍃”
ᴘꜱʏᴄʜᴏʟᴏɢʏ ꜱᴛᴜᴅᴇɴᴛ📖🎓
_______________________
برای شما📩 :@Th9skybot
•youtube.com/@Th9sky
•instagram.com/th9sky
TGlist 评分
0
0
类型公开
验证
未验证
可信度
不可靠
位置
语言其他
频道创建日期Трав 25, 2020
添加到 TGlist 的日期
Бер 20, 2025

记录

24.03.202523:59
804订阅者
07.02.202523:59
0引用指数
18.03.202512:06
149每帖平均覆盖率
22.04.202508:36
0广告帖子的平均覆盖率
11.04.202523:59
3.70%ER
31.03.202523:59
18.63%ERR
订阅者
引用指数
每篇帖子的浏览量
每个广告帖子的浏览量
ER
ERR
БЕР '25КВІТ '25

•𝐒𝐤𝐲☁️ 热门帖子

10.04.202508:50
جایی خواندم که نوشته بود …

آدم‌ها از همان‌جا که رنج کشیده‌اند، می‌رنجانند.

خودشیفته‌ها؛ تحقیر شده‌اند و تحقیر می‌کنند.
کمالگراها؛ ترسیده‌اند و می‌ترسانند.
بدبین‌ها؛ تهدید شده‌اند و تهدید می‌کنند.
سایکوپات‌ها؛ آزار دیده‌اند و آزار می‌رسانند.
نمایشی‌ها؛ دیده نشده‌اند و نمی‌بینند.
مرزی‌ها؛ طرد شده‌اند و طرد می‌کنند.

اکثرِ آدم هایی که ما را رنج می دهند؛ رنج کشیده هایی هستند، که از زخم هایِ خودشان نتوانسته‌اند عبور کنند ...

☁️
06.04.202521:43
آن‌چه همیشه در رفتار آدم‌ها مرا به فکر وامی‌دارد، این است که چرا انسان تا این اندازه از تنها ماندن با خود می‌گریزد؟ چه می‌شود که تنها یک ساعت خلوت، این‌گونه بی‌قراری و آشفتگی با خود می‌آورد؟!

“‌ تا کجا می‌توان آن صدای بلندی که در درون طنین انداخته را، خفه کرد؟ ”
☁️
06.04.202521:45
یاد شعر امیرخسرو دهلوی افتادم که میگه:

«هر جانور که باشد بگریزد از بلایی
من خود بلای خویشم، از خود کجا گریزم؟»☁️
08.04.202517:26
یه خبر خوب دارم برای دوستان و همراهان قدیمی.کتاب لأني عبدك_عمر‌آل‌عوضه که خیلی‌هاتون برای خوندنش مشتاق بودین، به زودی ان‌شاءالله ترجمه‌ی اون منتشر میشه. زمان انتشار رو در استوری‌ اینستاگرام اطلاع میدم.

☁️📖
08.04.202514:52
یه ویدیو خیلی کوتاه هم از اون مسیر گذاشتم یوتیوب، اگر دوست داشتید ببینید
🤍☁️

https://youtube.com/shorts/uYZv4lTOxmA?si=SBB5WLSgMA29pfVd
08.04.202514:46
در این چند سال شاید بارها از این مسیر گذشته‌ام، اما تازه چند روز پیش متوجه این مسجد شدم؛ جایی بین دانشکده علوم پزشکی و یک هتل.
آن روز وقتی برای کاری از خانه بیرون آمدم، ایرپاد و کتابم را با خود نبردم. آن روز را خواستم فقط ببینم، صداها را همانطور که اطرافم هست بشنوم. این بار در مترو، به فاصله‌ی رسیدن تا مقصد، به جای غرق شدن در کتاب، سعی کنم به اطرافم بیشتر نگاه کنم، آدم‌ها را ببینم، دغدغه‌هایشان را از چهره‌هایشان بخوانم، صدای قطار هنگامی که از سنگریزه‌ها می‌گذرد را در حافظه‌ام نگه دارم، آسمان را بیشتر ببینم، همان‌جا که همیشه آرامش را در آن یافته‌ام.
اما آن روز...آن روز دانستم از کنار چه چیزها و چه کسانی‌ بی‌درنگ‌ گذشته‌ام، که دیدن و شنیده شدنشان را از دست داده‌ام....
مگرآخر این همه عجله برای چه بود؟!

•☁️
06.04.202521:49
این پست و پست بعدیِ اون رو اگر مایل بودید، بخونید. قبلا توضیحاتی درباره‌ی تاب‌نیاوردنِ تنها ماندن نوشته بودم.☁️
06.04.202521:33
تنها ساعتی از تنها ماندن با خودش می‌گذشت، آشفتگی در تمام حرکاتش هویدا بود. تاب نیاورد، سوئیچ را برداشت و ساعت‌ها بی‌هدف با دوستانش در خیابان‌ها پرسه ‌زد…☁️
19.04.202516:38
او جهان را به دو بخش تقسیم کرده بود: خوب یا بد. امن یا تهدیدگر.
و چون نمی‌خواست عزیزانش را بر لبه‌ی تیغِ خشمش ببرد، آن‌ها را در منطقه‌ی امن، بی‌صدا، بی‌تعارض، نگاه داشته بود.

اما حالا، در اتاقی ساکت، شاید برای اولین‌بار، تلاش می‌کرد بفهمد که می‌توان هم دوست داشت، هم خشمگین شد، که عشق، اگر یکپارچه باشد، تابِ خشم را هم دارد. و خشم، اگر پذیرفته شود، قرار نیست ویران کند.

☁️𝐬𝐤𝐲|میثاء
08.04.202517:22
08.04.202510:08
登录以解锁更多功能。