Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
ترجمان علوم انسانى avatar
ترجمان علوم انسانى
ترجمان علوم انسانى avatar
ترجمان علوم انسانى
23.04.202505:37
🎯 آدما وقتی می‌میرن کجا می‌رن؟
— چطور با کودکان دربارۀ مرگ حرف بزنیم؟

🔴 در گذشته مرگ بخشی از زندگی بود. آدم‌ها کنار هم زندگی می‌کردند و در خانه‌های خودشان از دنیا می‌رفتند. بچه‌ها سالخوردگان یا بیماران را می‌دیدند که بدحال می‌شوند و روزی از دنیا می‌روند. اما در دنیای امروز، تعداد کمی از کودکان کنار سالخوردگان زندگی می‌کنند و پدر و مادرها بیشتر عمر می‌کنند. اغلب مرگ‌ها نیز در بیمارستان و به دور از چشم بچه‌ها رخ می‌دهد. به همین دلیل درک مفهوم پیچیدۀ مرگ برای کودکان امروزی سخت‌تر شده است.

🔴 پدر و مادرها نیز ترجیح می‌دهند مرگ نزدیکان را از کودکان پنهان کنند، یا به هر نحوی از حرف‌زدن دربارۀ آن طفره بروند. بااین‌حال، فهم مرگ برای رشد عقلی و عاطفی کودکان لازم است.

🔴 پراگیا آگاروال، نویسنده و محقق هندی‌تبار، وقتی با این مسئله روبه‌رو شد که پدرش را در دوران همه‌گیری کرونا از دست داد و دوقلوهای چهارساله‌اش مدام از او می‌پرسیدند که «نانا کجا رفته؟». از طرفی خودش داغدار بود و از طرفی نمی‌دانست چطور باید جواب بچه‌هایش را بدهد. این بهانه‌ای شد تا در این باره بیشتر بخواند. اولین چیزی که فهمید این بود: بچه‌های زیر شش‌سال مرگ را با فرایندهای زیستی بهتر درک می‌کنند.

🔴 اگر کودک چهار پنج ساله‌ای کنجکاو است بداند مردن یعنی چه، بهتر است در قدم اول به او بگویید: مرگ یعنی بدن آدم دیگر کار نکند، دیگر نتواند تکان بخورد، یا قلبش دیگر نزند.

🔴 ماریا ناگی، روان‌شناسی که دربارۀ فهم کودکان از مرگ تحقیق می‌کرد، معتقد است بچه‌ها در سه مرحله مرگ را درک می‌کنند. از سه تا پنج‌سالگی فکر می‌کنند مرگ موقتی است. مثل سفر یا خواب. در شش سالگی اندک‌اندک می‌فهمند که مرگ بازگشت‌ناپذیر است، بااین‌حال، معمولاً تا دوازده‌سالگی طول می‌کشد تا مفهوم «استمرار» در مرگ را کاملاً درک کنند و متوجه شوند خودشان هم روزی خواهند مرد.

🔴 فرهنگی که کودک در آن زندگی می‌کند هم در این مسئله نقش دارد. تحقیقات نشان می‌دهد در فرهنگ‌هایی که مراسم تشییع و گرامی‌داشت مردگان پررنگ است، کودکان در سنین پایین‌تر درک بهتری از مرگ دارند.

🔴 نکتۀ مهم این است: کودکان به‌دلیل درک خودمرکزپندارشان از جهان، بسیار محتمل است که فکر کنند مرگ نزدیکانشان تقصیر آن‌هاست. آن‌ها غم و اندوه اطرافیان را می‌فهمند، اما اگر موضوع از آن‌ها پنهان شود، نمی‌توانند درک درستی از شرایط داشته باشند. شرکت‌دادن آن‌ها در مراسم تشییع و سوگواری، و حرف‌زدن صادقانه دربارۀ مرگ به آن‌ها کمک می‌کند تا این مرحلۀ دشوار را راحت‌تر پشت سر بگذارند.

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «وقتی آدما می‌ميرن کجا می‌رن؟» که در بیست‌و‌یکمین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۲۱ اسفند ۱۴۰۰ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ پراگیا آگاروال است و عرفان قادری آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

B2n.ir/te2005

@tarjomaanweb
@tarjomaanweb👇
19.04.202504:55
🎯 ترند جدید«کوزی تکنولوژی» چیست؟
— آیا تق‌تق کیبوردهای پاستلی آرامش را به ما باز خواهد گرداند؟

🔴 پشت میزی پهن در اتاق‌خوابی زیبا، فردی پشت به دوربین روی صندلی ارگونومیک نشسته، هدفون ضدنویز بزرگی روی گوش گذاشته، مچ دستش روی ابر فومی است و مشغول بازی ویدئویی است. دورتادورش را نمایشگرها فرا گرفته‌اند. روی دیوار، چراغ‌هایی با شکل‌های هندسیْ نوری ملایم می‌دهند که رنگش با توجه به محتوای نمایشگر تغییر می‌کند. روی قفسه‌های بالای سرش گلدان‌های کوچکی چیده شده‌اند و صفحه‌کلید او کلیدهایی به رنگ‌های پاستلی دارد که مانند ماشین‌تحریر تق‌تق می‌کنند. این فضا برایتان آشنا نیست؟

🔴 ویدئوهایی از این قبیل در تیک‌تاک و اینستاگرام با هشتگ #cozygaming (گیمینگ گرم‌ونرم) بیشتر و بیشتر می‌شود. این نوع فضای فناورانه امروز به نوعی سبک زندگی تبدیل شده است. گیمر در پیله‌ای دیجیتال و فیزیکی از دنیای بیرون جدا می‌شود. لوازم، دکوراسیون و حتی لباس‌ها، مکمل بازی‌های او هستند. یکی از تولیدکنندگان محتوای گیمینگ گرم و نرم می‌گوید: «ما هم، مثل کسی که با شمع و لیوانی نوشیدنی وارد وان حباب می‌شود، فعالیتی کاملاً معمولی را به چیزی آرامش‌بخش تبدیل می‌کنیم».

🔴 ریشه این ترند به دوران همه‌گیری کرونا بازمی‌گردد. در مارس ۲۰۲۰، کمپانی بازی‌سازیِ نینتندو بازی «انیمال کراسینگ» را منتشر کرد. گیمرهای قرنطینه‌شده در جزایر کارتونی و فانتزی خود غرق شدند و جهانی موازی ساختند. این بازی با فروش ۵۰ میلیون نسخه، نماد فرار از واقعیت شد. کِنِدی، دانشجوی حقوقی که با نام کاربری @cozy.games در تیک‌تاک، این بازی و بازی‌های مشابه آن را انجام می‌داد و از خودش ویدئو به اشتراک گذاشت، در مدت کوتاهی ۶۰۰ هزار دنبال‌کننده پیدا کرد و بعد، هزاران نفر از سبک او پیروی کردند.

🔴 کندی، معروف به Cozy K، گاهی از پشت صندلی ارگونومیک خود بلند می‌شود و روی یک مبل راحتی، مجهز به بالش بدن و پتوی بافتنی ضخیمی که گربه‌اش روی آن خوابیده، بازی می‌کند یا کتاب می‌خواند. او می‌گوید: سبک زندگی گرم‌ونرم از «نور گرم، مواد طبیعی، بافت‌های نرم و مهم‌تر از همه خرت‌وپرت‌هایی که به آدم حس خوب می‌دهد» تشکیل شده است. حتی حالا که خطر کرونا فروکش کرده محبوبیت این نوع محتوا همچنان رو به افزایش است و باعث شده، در بحبوحۀ این‌همه بی‌ثباتی و آشوبِ سیاسی، بخشی از خانه در قالب پناهگاهی امن جلوه کند.

@tarjomaanweb👇
@tarjomaanweb👇
14.04.202505:41
🔴 جومو همیشه هم‌راستا با رضایت نیست
هرچند «لذت از دست دادن» یا همان جومو در نگاه اول منطقی و حتی رهایی‌بخش به‌نظر می‌رسد، اما همیشه هم‌راستا با رضایت درونی یا انتخاب آگاهانه نیست. مسئله اینجاست که آنچه در لحظه ترجیح می‌دهیم انجام دهیم، لزوماً بهترین راهنما برای آنچه باید انجام دهیم یا در آینده از آن لذت خواهیم برد نیست. برای بسیاری از ما، به‌ویژه افراد درون‌گرا، فعالیت‌های اجتماعی، مواجهه با افراد ناآشنا، یا رفتن به مکان‌های جدید ممکن است در ابتدا دافعه‌برانگیز باشد. اما همین تجربه‌های ناآشنا اغلب بستر رشد، معنا و ارتباط‌اند. بدون ترس «از جاماندن» یا «از دست‌دادن»، ممکن است هیچ‌گاه به سراغ این موقعیت‌ها نرویم.

🔴 باز تعریف فومو به‌مثابه قطب‌نمایی برای تصمیم‌گیری آگاهانه
بی‌تردید، خلوت‌گزینی و تجربه‌های فردی می‌توانند در بسیاری از مواقع عمیقاً آرام‌بخش و معنا‌بخش باشند. اما این به آن معنا نیست که برای دستیابی به آرامش، باید از همه‌چیز کنار بکشیم. شاید به‌جای سرکوب کردن فومو، بهتر باشد آن را چون قطب‌نمایی درونی در نظر بگیریم: نشانه‌ای که به ما هشدار می‌دهد ممکن است در آستانهٔ از دست دادن چیزی ارزشمند باشیم. قرار نیست خودمان را به آب و آتش بزنیم و هر فرصتی را از ترس عقب‌ماندن برباییم. ترس از جاماندن نباید فرمانروای زندگی‌مان باشد، اما، همان‌طور که پاتریک مک‌گینیس می‌گوید، می‌تواند «ضربه‌ای آرام بر شانه‌مان» باشد؛ یادآوری که هستی ما موقتی است و باید آگاهانه انتخاب کنیم.

🔴 تمایز بین دو نوع فومو
مک‌گینیس دو نوع متفاوت از فومو را معرفی می‌کند که تمایزشان برای فهم بهتر این پدیده ضروری است:
۱. فوموی آرزومندانه (Aspirational FOMO): یعنی وقتی تجربه‌ای هیجان‌انگیز یا جالب را کشف می‌کنید، تجربه‌ای که می‌تواند زندگی شما را غنی‌تر کند و پاداش آن در مغز شما دوپامین آزاد می‌کند.
۲. فوموی گله‌ای (Herd FOMO): این نوع بیشتر به ترس از طردشدن از جمع مربوط است و واکنش «جنگ یا گریز» را در شما فعال می‌کند. اگر دیگران تجربه‌‌های جالب و لذت‌بخش دارند و ما در آن غایبیم، سیستم عصبی‌مان ممکن است با واکنش‌هایی نظیر اضطراب، تپش قلب یا تعریق واکنش نشان دهد.

🔴 فوموی آرزومندانه: ابزاری برای شناخت خود
مک‌گینیس توصیه می‌کند که باید به فوموی نوع اول میدان داد و از دومی تا حد امکان فاصله گرفت. فهم درست از فوموی آرزومندانه می‌تواند محرکی مثبت باشد و باعث می‌شود:
• از راحت‌طلبی فاصله بگیریم و به تجربه‌هایی روی بیاوریم که شاید مهم‌ترین لحظات زندگی‌مان باشند.
• بهتر بفهمیم از چه چیزی لذت می‌بریم، چه کاری مهم است و چه کاری ارزش وقت‌گذاشتن دارد.
• دنبال آن نباشیم که رزومهٔ اجتماعی‌مان را با سرگرمی‌ها پر کنیم تا به نظر برسد که خوش می‌گذرانیم.
• ارتباط‌های عمیق‌تری بسازیم و زندگی‌ آگاهانه‌تری را تجربه کنیم.

📌 آنچه خواندید مروری بود بر یادداشت فِیت هیل با عنوان «Your FOMO Is Trying to Tell You Something» که در مجلۀ آتلانتیک منتشر شده است. ترجمۀ کامل این نوشتار با عنوان «ترس شما از جاماندن بیهوده نیست؛ شاید واقعاً جا مانده‌اید» در تاریخ ۲۵ فروردین ۱۴۰۴ و با ترجمۀ بهناز دهکردی در وب‌سایت ترجمان منتشر شده است. برای مطالعۀ متن کامل به وب‌سایت ما سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

B2n.ir/xb7670

@tarjomaanweb
@tarjomaanweb👇
22.04.202505:36
🎯 به عصر سلطنت وایب‌ها خوش آمدید

🔴 در ۲۵۰ سال گذشته، واقعیت‌ها بر جهان حاکم بودند. معیار تصمیم‌گیری، آمار و مستندات بود و عقلانیت حرف اول را می‌زد. اما امروز، «احساسات شخصی» تعیین‌کننده اند. یا به عبارت رایج‌تر «همه‌چیز به وایب برمی‌گردد». تعریف وایب سخت است. وایب‌ها همه‌جا حاضرند و برای توضیح هر پدیده‌ای به کار می‌روند؛ از دلیل موفقیت یک آلبوم موسیقی بگیرید، تا چرایی رأی‌ندادن مردم به یک سیاستمدار، یا برای توصیف شخصیت آدم‌ها. حتی گوگل‌مپز، این روزها علاوه‌بر نقشۀ محله‌ها، وایب‌ آن‌ها را هم اعلام می‌کند.

🔴 کلمۀ وایب‌ به‌طور کلی به‌معنای حس‌و‌حالی است که یک موقعیت به ما می‌دهد. این کلمه قبلاً گاهی برای اشاره به نوستالژی دهۀ ۶۰ میلادی، و لذت‌جویی و سیگارکشیدن‌ها و مواد زدن‌های افراطی آن دهه به کار می‌رفت اما امروزه وایب‌ها واقعاً اهمیت پیدا کرده‌اند.

🔴 از نظر برخی، این وضعیت «وایب بدی» دارد! به‌طور مثال تد گویا، منتقد فرهنگی، معتقد است که ما درست در میانۀ گونه‌ای «بحران جدیت» قرار گرفته‌ایم و، مانند کودکان نوپای لجباز، جهان را بر اساس اینکه لبخندی به لبانمان می‌آورد یا نه داوری می‌کنیم. ما کمتر به خوبی و بدی اهمیت می‌دهیم و بیشتر بر احساس خوب متمرکزیم. امروزه ما نه‌تنها از صنعت سرگرمی، بلکه از سیاستمداران نیز انتظار سرگرم‌شدن داریم. و این‌گونه است که سیاستمداران برای سرگرم‌کردن ما صف کشیده‌اند و کارزارهای انتخاباتی خود را با میم‌ها و ویدئوهای تیک‌تاک پر می‌کنند.

🔴 سوزان سانتاگ، سی‌سال پیش، هشدار داد که «جدیت در حال ازدست‌دادن اعتبار خویش است … و فرهنگی در حال غلبه است که مهم‌ترین ارزش‌های آن از صنایع سرگرمی گرفته شده‌‌اند». از دید برخی، این هشدارها امروز محقق شده‌اند.

🔴 مفهوم وایب بیش از پنجاه‌سال است که در حاشیۀ فرهنگ حضور داشته، اما از حدود سال ۲۰۱۶، ناگهان فراگیر شد. این تاریخ، دقیقاً همزمان است با انفجار اخبار جعلی و از دست رفتن اعتماد عمومی؛ واقعیت‌ها ارزششان را از دست دادند و وایب‌ها جایشان را گرفتند. لوئیس یمز، مدیر استراتژی در یک آژانس خلاقیت، با اشاره به فراگیری این مفهوم، می‌گوید: «ظهور وایب‌ها نشان می‌دهد توجه و تمرکز کاهش‌یافتۀ امروزی چگونه به کاستی‌های زبانی انجامیده است.» اینکه از یک کلمه برای توضیح ده‌ها چیز استفاده می‌کنیم، یعنی توانایی‌های زبانی‌مان شدیداً فرسایش یافته است.

🔴 نقطۀ عطف بعدی، همه‌گیری کرونا بود که حیات احساسی انسان‌ها را در سطح جهان به لرزه درآورد. آنتونیا وارد که از سال ۲۰۲۰ به تحلیل وایب‌ها مشغول است، می‌گوید: بعد از این مقطع کاربران شروع کردند به انتشار کلاژگونۀ زندگی خودشان، چون ترکیب احساساتشان واقعاً پیچیده شده بود.

🔴 اگرچه وایب‌ها حکایت‌گر احساسات پیچیده‌اند، اما به همان‌اندازه هم سیال و موقتی‌ هستند و با ساده‌گیری ذاتی نسل زد هماهنگی دارند. وایب‌ها با برنامه‌ریزی و وسواس جور در نمی‌آیند، بلکه حاصل خوش‌گذرانی و لذت‌جویی لحظه‌ای‌ هستند. آن‌ها هم‌زمان اموری بنیادین و مهملاتی زودگذرند؛ جدیدند و در‌عین‌حال قدیمی. به همین دلیل است که نفوذ آن‌ها به حوزۀ اقتصاد و سیاست می‌تواند خطرناک باشد. چرا که اگر زندگی را بر اساس وایب‌ها سامان دهیم، بسیار محتمل است که در حال ویران‌کردن آینده باشیم.

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «چگونه وایب‌ها همه چیز را به تسخیر خود درآوردند؟» که در سی‌وچهارمین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۶ بهمن ۱۴۰۳ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ جس کارتنر است و علی حاتمیان آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

b2n.ir/z04474

@tarjomaanweb
20.04.202505:01
🎯 آیا زندگی در جهانی بدون «سرزنش» خوشایندتر است؟

🔴 سی سال گذشته را دوران شکوفایی «فرهنگ سرزنش» می‌دانند. رسانه‌ها و مطبوعات ما پر از سرزنش‌ است. به هر قشری که نگاه می‌کنید، از سیاست‌مداران و فعالان اقتصادی، تا معلمان و پدر و مادرها، همه در حال سرزنش‌کردن‌اند. چرا ما این‌قدر مصرانه به سرزنش‌کردن ادامه می‌دهیم؟ آیا سرزنش اخلاقی است؟

🔴 از نظر باربارا فرید، استاد حقوق دانشگاه استنفورد، یکی از مهم‌ترین دلایل افزایش سرزنش در جامعه امروز فراگیرشدن ایدۀ «مسئولیت فردی» در افکار عمومی بوده است.

🔴 ایدۀ مسئولیت فردی می‌گوید هر فرد مسئول اتفاقاتی است که برای او می‌افتد، چرا که انسان‌ها اراده و اختیار و آزادی دارند، پس وقتی تصمیمی می‌گیرند باید مسئولیتِ پیامدهای آن تصمیم را هم بپذیرند. بر این اساس، اگر تصادف ‌کنید، ورشکست شوید، یا ازدواجتان به بن‌بست برسد، در درجۀ اول، تقصیرِ خودتان است و می‌شود سرزنشتان کرد که چرا مواظب نبوده‌اید یا بهتر عمل نکرده‌اید.

🔴 اکثر فلاسفۀ اخلاق طرفدار سرزنش‌اند. آن‌ها سرزنش را نشانۀ «احترام بنیادین» به فرد مقابل می‌دانند و می‌گویند نوعی «برتری‌طلبی» ناروا در سرزنش‌نکردن وجود دارد. چرا که فقط بچه‌های خیلی کوچک را سرزنش نمی‌کنیم، و دیوانگان را.

🔴 اما مسئله اینجاست در زندگی واقعی تا کجا آزاد و مختار هستیم؟ به تعبیر فرید ما «عاملان محدود‌شده»‌ای هستیم که ژن‌ها، خانواده، مدرسه، شرایط اقتصادی و ده‌ها مسئلۀ دیگر، اثراتی تعیین‌کننده بر تصمیمات ما می‌گذارد. در نتیجه، هر چه دانش ما دربارۀ تصمیمات انسانی افزایش می‌یابد، باور قدیمی‌مان به آزادیِ اراده با چالش‌های جدی‌تری رو‌به‌رو می‌شود.

🔴 آدمی که در خانواده‌ای فقیر به دنیا آمده و در محله‌ای فقرزده بزرگ شده، احتمال زیادی دارد که در آینده فقیر شود. اما آیا این فقر «صرفاً» انتخاب شخصی او بوده است؟

🔴 باربارا فرید می‌گوید علی‌رغم استدلال‌هایی که در دفاع از اخلاقی‌بودن سرزنش وجود دارد، در عمل، سرزنش‌کردن جامعۀ بدتری برای ما خواهد ساخت. از نظر او می‌شود به اختیارِ نسبی آدم‌ها معتقد بود، اما در عین ‌حال، به جای سرزنش، با آن‌ها همدلی کرد. سرزنش نه واکنش طبیعی و غریزی ما، بلکه انتخابی فرهنگی است که جامعه به ما آموخته است و می‌توانیم شدت آن را کاهش دهیم.


📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «آیا زندگی در جهانی بدون سرزنش آسان‌تر است؟» که در دهمین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۲۷ آبان ۱۳۹۷ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ باربارا فرید است و مهدی رعنائی آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

B2n.ir/em3518

@tarjomaanweb
@tarjomaanweb👇
15.04.202505:02
📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «فرهنگ دیگر فرقی با سرگرمی ندارد». این مطلب در تاریخ ۱۱ آبان ۱۳۹۵ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ ماریو وارگاس یوسا است و محمد معماریان آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

B2n.ir/hr3939

@tarjomaanweb
14.04.202505:40
🎯 ترس شما از جاماندن بیهوده نیست؛ شاید واقعاً جا مانده‌اید

🔴 فومو (FOMO: Fear of missing out) چیست؟
«فومو: ترس از جاماندن» احساسی است که ما را مدام نگران می‌کند مبادا انتخاب بهتری برای وقت‌گذرانی وجود داشته باشد و ما آن را از دست داده باشیم؛ یا اینکه دیگران، بدون حضور ما، مشغول خوش‌گذرانی‌اند و ما صرفاً تماشاگریم. این ترس اغلب با حسرتی همراه است که در فضای آنلاین تشدید می‌شود، جایی که مدام به‌دنبال نشانه‌هایی می‌گردیم که تأیید کنند در یک تجربهٔ لذت‌بخش حضور نداشته‌ایم.

🔴 برداشت رایج از فومو و نگاه منفی به آن
در ذهنیت عمومی و منابع روان‌شناسی اغلب به‌عنوان نوعی اختلال رفتاری در نظر گرفته می‌شود:
• آن را با اضطراب، افسردگی و وابستگی افراطی به گوشی‌های هوشمند مرتبط دانسته‌اند.
• می‌تواند توانایی ما را برای حضور کامل در لحظه تضعیف کند و ذهن را دائماً به جای دیگر بکشاند.
• فرد را در چرخه‌ای از مقایسهٔ مداوم با دیگران، نارضایتی مزمن و احساس ناکافی‌بودن گرفتار می‌کند.

🔴 تاریخچه و خاستگاه مفهوم فومو
پاتریک مک‌گینیس، نویسنده و سخنران، کسی است که اصطلاح «ترس از جاماندن» را ابداع کرد؛ اما برخلاف تصور امروز، او این احساس را پدیده‌ای منفی نمی‌دانست. در دوران دانشجویی‌اش از شهری کوچک به دنیایی پر از فرصت‌ها وارد شده بود و همین وفور امکانات او را حیرت‌زده کرده بود. مک‌گینیس می‌خواست همه‌چیز را تجربه کند و از هر دقیقهٔ زندگی‌اش بیشترین بهره را ببرد. از نظر او، فومو نه نشانهٔ کمبود، بلکه نشانهٔ فراوانی بود؛ دلیلی برای باور به اینکه زندگی می‌تواند متنوع‌تر و معنادارتر باشد.

🔴 با گذشت زمان فومو جدی‌تر و منفی‌تر تلقی شد
با گذشت زمان، فومو دیگر آن پدیدهٔ کنایه‌آمیزی نبود که مک‌گینیس در سال ۲۰۰۴ از آن سخن گفت. خودش هم تصور نمی‌کرد که سال‌ها بعد، مردم با چنین جدیتی دربارهٔ «ترس از جاماندن» حرف بزنند. اما جهان واقعاً از آن زمان تغییر کرده است. رسانه‌های اجتماعی به‌شکلی مداوم ما را متقاعد می‌کنند که همواره چیزی را از دست داده‌ایم. از سوی دیگر، فرهنگ رایج بهینه‌سازی و بهره‌وری نیز این باور را تقویت کرده که می‌توانیم زندگی‌مان را به شکلی رضایت‌بخش مدیریت کنیم.

🔴 ظهور مفهوم JOMO (Joy of Missing Out)
در واکنش به فشارهای روانی و اجتماعی ناشی از فومو، در سال‌های اخیر مفهومی تازه پا به عرصه گذاشته است: «جومو یا لذت از دست دادن». برخلاف فومو که با اضطراب و مقایسه همراه است، جومو دعوتی است به دل‌سپردن به تنهایی، آرامش، و انتخاب‌هایی که ریشه در خواست شخصی دارند نه در انتظارات جمعی. این نگاه، نوعی کنش آگاهانه برای کنارزدن اضطراب اجتماعی است. تلاشی برای بازیابی اختیار در تصمیم‌گیری و رهایی از فشارهای دائمی دیده‌شدن و هم‌راستا بودن با جمع.

@tarjomaanweb👇
12.04.202507:24
🎯 عصر مرفهان بی‌درد به پایان رسیده با «مرفهان دردمند» چه کنیم؟

🔴 به طور سنتی، مرفهان در هر جامعه‌ای، تمایز خودشان را از بقیۀ مردم، در توانایی‌شان برای ‌وقت تلف‌کردن، هدردادن پول به پای تجملات بی‌فایده و تنبلی نشان می‌دادند. اگر بقیه مجبور بودند صبح تا شب کار کنند تا نانی برای خوردن داشته باشند، آن‌ها عمرشان را با تفریح و هنر و مهمانی می‌گذراندند. چنانکه تورستن وبلن، یکی از تیزبین‌ترین تحلیل‌گران نابرابری، نامشان را «طبقۀ تن‌آسا» گذاشته بود.

🔴 وبلن می‌گفت ثروتمندان اصرار دارند طوری رفتار کنند که معلوم شود مجبور نیستند مثل بقیۀ مردم کار و برنامه‌ریزی کنند. به همین دلیل است که لباس‌های ناراحت و دست‌و‌پاگیر می‌پوشند، یا با قاشق چنگال نقره غذا می‌خورند.

🔴 اما «نمایش‌های پرزرق‌و‌برق» دنیای امروز، شکل دیگری دارند. البته هنوز «مرفهان بی‌درد» پیدا می‌شوند، اما حالا اکثر ابرثروتمندان تلاش می‌کنند تا تصویری بسیار «دغدغه‌مند» از خودشان نشان دهند. آن‌ها افتخار می‌کنند که شانزده‌ساعت در روز کار می‌کنند، هفته‌ای یک کتاب جدید می‌خوانند، ورزش روزانه‌شان ترک نمی‌شود و به فکر محیط‌زیست‌اند. آن‌ها شبانه‌روز عرق می‌ریزند تا «دنیا را به جای بهتری» تبدیل کنند.

🔴 الیزابت کارید-هَکِت، نویسنده و روزنامه‌نگاری آمریکایی، نام جدیدی برای آن‌ها انتخاب کرده است: «طبقۀ الهام‌بخش». هکت می‌گوید ابرثروتمندان امروزه در مسابقۀ بی‌پایان «آگاه‌تر بودن، پیشروتر بودن و کارآمدتر بودن» با هم مبارزه می‌کنند.

🔴 اما این نمایش شایسته‌سالاری صرفاً مسئله‌ای فرهنگی نیست، چون نقشی جدی در تثبیت و مشروعیت‌بخشیدن به نابرابری‌های نهادینۀ جامعه دارد. راج چتی، اقتصاددان دانشگاه هاروارد، در محاسبه‌ای نشان داد: احتمال قبولی فرزندان یک‌درصد بالای جامعۀ آمریکا در بهترین دانشگاه‌ها، ۶۷برابر شانس قبولی ۲۰درصد پایین جامعه است. هکت می‌نویسد «این احتمال ۶۷برابری معیاری برای نشان‌دادنِ نابرابری فرصت‌ها برای الهام‌بخش‌بودن در جامعه‌ای نابرابر هم هست.»

🔴 از نظر کارید-هکت، کارکرد این نمایش‌های جدید، به‌شکل دردناکی، شبیه نمایش قبلی است: نشان‌دادن تمایز با بقیه. اگر در مقایسۀ قبلی، ثروتمندان مستقیماً به دارایی‌هایشان فخر می‌فروختند، «طبقۀ الهام‌بخش» نشان می‌دهد که از بقیه «بهتر و شایسته‌تر» است.

🔴 امروز ابرثروتمندان با خودروهای برقی پیشرفته‌شان رفت‌و‌آمد می‌کنند، خودشان را وقف علم و تحقیق و توسعه می‌کنند، غذای ارگانیک می‌خورند، لباس‌هایی می‌پوشند که در زنجیرۀ تولیدشان از کودکان بهره‌کشی نشده باشد، خریدهایشان را در کیسۀ پلاستیکی نمی‌ریزند و برای بچه‌هایشان کتاب می‌خوانند و وقت می‌گذارند. اما یک چیز را نمی‌گویند: برای این زندگیِ «درست» چقدر باید پول داشته باشید؟

📌 آنچه خواندید مروری است بر مقالۀ الیزابت کارید_هکت که با عنوان (The Endless Pursuit of Better) در وب‌سایت هجهاگ ریویو به انتشار رسیده است.

@tarjomaanweb
@tarjomaanweb👇
@tarjomaanweb👇
18.04.202505:36
🎯 غرغروها از جانمان چه می‌خواهند؟ و چرا تحمل‌کردنشان اینقدر سخت است؟

🔴 احتمالاً همۀ ما دوستان یا آشنایانی داریم که هر وقت پای صحبتشان بنشینیم، چیزی جز گله و شکایت از دیگران نمی‌شنویم. دنیایی که آن‌ها برایمان توصیف می‌کنند، پر است از مدیران بدعنق، همکاران دست‌و‌پاچلفتی، دوستان بی‌مروت و آدم‌های نابکاری که باعث شده‌اند کارها خراب بشود و آن‌ها به اهدافشان نرسند.

🔴 حتی اگر آدمی پیدا نشود که تقصیر را گردن او بیاندازند، از بدشانسی، جبر تاریخی یا سیستم ناکارامد می‌نالند. بااینکه مدام دربارۀ خودشان حرف‌ می‌زنند، اما به شکل جالب‌توجهی خیلی کم پیش می‌آید که اثری از «خودشان» ببینیم.

🔴 روان‌شناسان می‌گویند این افراد دارای «ذهنیت قربانی»‌اند. طرز فکری که باعث می‌شود فرد احساس کند هیچ عاملیتی در زندگی‌اش ندارد و موانعی غیرقابل‌عبور سر راه او قرار گرفته است که به اتفاقات بدی منجر می‌شود که او مسئول آن‌ها نیست. قربانی معمولاً هنگام مواجهه با تغییر یا مشکل، احساس فلاکت و بیچارگی می‌کند.

🔴 یونگ از اولین روان‌شناسانی بود که به ذهنیت قربانی پرداخت. او نوشت: «دردآور است که ببینی چگونه یک نفر آشکارا زندگی خود و دیگران را ویران می‌کند، و چون قادر نیست بفهمد تمامی این درد ناشی از خودش است، پیوسته به آن پروبال می‌دهد و حفظش می‌کند».

🔴 «ذهنیت قربانی» اغلب بعد از تجربه‌های بد و دهشتناک بروز می‌کند. در واقع، وقتی تلاش می‌کنیم چیزی تحمل‌ناپذیر را تحمل کنیم، ذهن ما برای حفظ بقای خودش، به سمت منفی‌گرایی میل می‌کند. در این الگو فرد می‌خواهد باور کند که آنچه اتفاق افتاده است، قاعده‌ای خارج از کنترل او بوده است. به این طریق، ذهن فاجعه را به بیرون می‌راند و آن را گردن دیگران می‌اندازد.

🔴 از نظر روان‌شناسان فرافکنیِ ناشی از «ذهنیت قربانی» خُردکننده است. چرا که حسِ عمیق فقدان کنترل بر زندگی، «زندانی خودخواسته» می‌سازد که فرد را در سیاه‌چالۀ یأس، افسردگی و خودویران‌گری اسیر می‌کند.

🔴جردن پیترسون می‌گوید «ذهنیت قربانی» یکی از عواملی است که باعث می‌شود افراد به ایدئولوژی‌های افراطی روی بیاورند. وقتی احساس می‌کنید دنیا با شما بد کرده است، دنبال همفکرانی می‌گردید که با شما هم‌عقیده باشند. اگر گروهی را پیدا کنید که حرفتان را تأیید کنند، به آن‌ها می‌پیوندید و با قدرتِ جمعی‌ای که به دست آورده‌اید، به جنگ با دشمنانتان برمی‌خیزید. سازوکاری که هم در فاشیسم وجود دارد، هم در قبیله‌گرایی‌های افراطی.

🔴 «قربانی همیشه بر حق است، همیشه در حق او ظلم شده است، اما هیچ مسئولیتی ندارد و فقط باید با او همدلی کرد».

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر چند مطلب که قبلا در ترجمان منتشر شده‌اند: «همیشه دیگران مقصرند» نوشتۀ الیو مارتینو با ترجمۀ آرش رضاپور؛ «جامعۀ دلخورهای نالان» نوشتۀ چارلز سایکس با ترجمۀ میترا دانشور و «المپیک قربانیان» نوشتۀ اسکات بری کوفمن با ترجمۀ حمید ضرابی. اگر به مسئلۀ «ذهنیت قربانی» علاقه دارید، نسخۀ کامل این مطالب را در وب‌سایت یا فصلنامۀ شمارۀ چهاردهم ترجمان بخوانید.

@tarjomaanweb
15.04.202505:02
🎯 از فرهنگ چیزی نمانده است جز آنچه بفروشد یا بخنداند
— ماریو بارگاس یوسا معتقد بود فرهنگ مرده است

🔴 ماریو بارگاس یوسا، نویسندۀ مشهور برندۀ جایزۀ نوبل، در ۸۹ سالگی درگذشت. یوسا در یکی از آخرین کتاب‌هایش، «یادداشت‌هایی دربارۀ مرگ فرهنگ» سوگوارانه اعلام کرد که آنچه در دوران جوانی‌اش به نام فرهنگ می‌شناخت و می‌ستود، شاید امروز زیر سایۀ سنگین و فراگیر صنعت سرگرمی، مرده باشد. یوسا نوشت: امروز بیشتر از هر زمان دیگری در تاریخ بشر، مقاله و نظریه و تحلیل دربارۀ فرهنگ داریم و باوجوداین، شگفت‌آور است که فرهنگ در زمانۀ ما چنین بر لبۀ سقوط و زوال قرار گرفته است.

🔴 یوسا تحلیل خود را از سال ۱۹۴۸ و با بیانۀ جنجالی تی.اس. الیوت، دربارۀ فرهنگ آغاز می‌کند. الیوت در بیانیۀ خود به دفاعی تمام‌قد از «فرهنگ والا» پرداخت و معتقد بود «برای حفظ کیفیت فرهنگ اقلیت‌ها، شرط ضروری آن است که فرهنگِ یادشده همچنان فرهنگ اقلیت بماند». چرا که عمومی‌کردن فرهنگ حاصلی ندارد جز ابتذال و سطحی‌شدن آن. حفاظت از فرهنگ والا، در برابر فرهنگِ عامۀ مردم، ضروری است تا نظمی اجتماعی حاکم باشد. اما امروز، این نظم شکاف برداشته و ویران شده است.

🔴 الیوت می‌گفت دلیل این زوال آن است که «آموزش فرهنگ» از پایه‌های سنتی آن، که خانواده و کلیسا بوده است، به مدرسه سپرده شده است و مدرسه‌ها می‌خواهند همانطور که ریاضی و علوم به بچه‌ها یاد می‌دهند، به آن‌ها فرهنگ را هم یاد بدهند. اما فرهنگ نوعی شیوۀ زندگی است، چیزی مقدم بر دانش؛ صفتی برای روح، نوعی ادراک و پرورش فرم که به حوزه‌های مختلف دانش، معنا و جهت می‌دهد. به همین دلیل است که فرهنگ، همچون همراه همیشگی‌اش یعنی دین، می‌تواند مردم را از کسالت و یأس محافظت کند.

🔴 بیست سال بعد، جورج استاینر، جوابیۀ دوران‌سازی به الیوت منتشر کرد و پرسید: چطور می‌توان سه سال پس از پایان جنگ جهانی دوم رساله‌ای دربارۀ فرهنگ نوشت و هیچ حرفی از قتل‌عام حیرت‌آور آن جنگ نزد؟ استاینر می‌گفت بعد از جنگ‌های جهانی هر تحلیلی از فرهنگ باید نگاهی به خشونت سیاسی و اجتماعی داشته باشد. از نظر او، پس از انقلاب فرانسه، «ملالی عظیم» اروپا را طعمۀ خود کرد. حس سرخوردگی، یکنواختی و مالیخولیا با میلی پنهان به خشونتی انفجاری همراه شد که خود را در جنگ‌های جهانی و هولوکاست نشان داد.

🔴 اسناینر نوشت: روح شر، خشونت و ویرانگری که در جنگ‌های جهانی، کوره‌های آدم‌سوزی نازی‌ها و گولاگ‌های روس‌ها به اوج خود رسید، روح فرهنگ را نابود کرد و دورۀ پسافرهنگ آغاز شد. شاخصه‌های این پسافرهنگ، ضدیت با پیشرفت، بدبینی به آینده و نوعی رواقی‌گری بود که مرز برتر را از پست‌تر، بزرگتر را از کوچکتر، تمدن را از بدویت، یادگیری را از جهل، و فرادستان را از فرودستان، از میان برد و با این فروپاشی، ما به عرصۀ «ضدفرهنگ» رسیدیم. عرصه‌ای که در آن جای هر واقعیتِ فرهنگی، سیاسی یا اجتماعی‌ای را «مصرف» گرفته بود.

🔴 به تعبیر گی دوبور، این فرهنگ جدید، بر خلاف آنچه پیش‌تر فرهنگ نامیده می‌شد، دیگر نخبه‌گرا، فرهیخته و انحصارطلب نیست، بلکه نوعی «فرهنگ تودۀ» اصیل است: فرهنگِ توده به‌دنبال عرضۀ نوآوری‌هایی است که برای گسترده‌ترین طیف ممکن از مخاطبان، قابل‌فهم باشند و بیشترین تعداد مصرف‌کنندگان را سرگرم کنند. هدفش سرگرم‌سازی و عرضۀ لذت است، ارائۀ مفری ساده و فهم‌پذیر برای هرکس، بدون نیاز به پیشینۀ آموزشی خاص یا ارجاعات متقن و فرهیخته. آنچه صنایع فرهنگ می‌آفرینند فرهنگی است که به اقلام قابل‌مصرف و انبوه تبدیل شده است.

🔴 چنین شد که در مهم‌ترین بحث‌های فرهنگی امروز، نه بحثی از کتاب به میان می‌آید، نه نقاشی و مجسمه و علوم انسانی و موسیقی کلاسیک. در عوض، همه‌جا را فیلم‌ها، سریال‌ها، بازی‌های ویدئویی، موسیقی‌های پاپ و رپ، و کلیپ‌های طنز پر کرده است. بدین ترتیب، بساط حیات فرهنگی آن اقلیت کوچکی که پیش‌تر انحصار فرهنگ را در اختیار خود داشت، جمع شد. فرهنگِ سابق اکنون مُرده است، هرچند که در محفل‌های اجتماعی کوچک دوام دارد، بی‌آنکه اثری بر جریان اصلی داشته باشد.

🔴 فردریک مارتل، جامعه‌شناس فرانسوی، می‌نویسد: آنچه این فرهنگ نو نیاز دارد تولید انبوه صنعتی و موفقیت تجاری است. تفاوت میان قیمت و ارزشْ از بین رفته است: این دو اکنون یک چیزند، چون قیمت توانسته است ارزش را در خود جذب و حل کند. هرچه موفق باشد و بفروشد خوب است و هرچه ناکام باشد یا به عموم نرسد بد است. یگانه ارزشْ ارزش تجاری است. زوال فرهنگ قدیم بر زوال مفهوم قدیمیِ ارزش دلالت دارد. اکنون یگانه ارزش موجودْ آن است که بازار دیکته می‌کند.

🔴 یوسا می‌نویسد: فرهنگ امروزی به‌جای بسط افراد، آن‌ها را خفه می‌کند، از روشن‌بینی و اراده محروم می‌نماید و وادارشان می‌کند که با ذهنیتی شرطی‌شده و گله‌وار به «فرهنگ» غالب واکنش نشان دهند.
@tarjomaanweb👇
@tarjomaanweb👇
@tarjomaanweb👇
21.04.202505:42
🎯 توکیو دیگر شهر آینده نیست
— آیا ژاپن واقعاً در ۲۰۵۰ زندگی می‌کند؟

🔴 توکیو در حافظۀ جمعی مردم جهان تصویر آینده است: شهری منظم و تکنولوژیک، با قطارهای سریع و خیابان‌هایی که مثل انیمه‌های علمی‌تخیلی به نظر می‌رسند. برای دهه‌ها، این شهر نماد نظم، کارآمدی و فناوری بود؛ الگویی برای شهرهای مدرن از آسیای شرقی تا آمریکای شمالی. اما امروز، آن تصویر کمرنگ شده است. دیلن لیوای کینگ، نویسنده و مترجم ساکن توکیو، در گزارشی برای گاردین شرح می‌دهد که چگونه این شهر از جایگاه نمادین خود فاصله گرفته است.

🔴 پس از ترکیدن حباب دارایی‌ها در دهۀ ۸۰، اقتصاد ژاپن وارد رکودی بلندمدت شد. دستمزدها عملاً ثابت ماند، جمعیت سالخورده شد، نرخ زاد و ولد کاهش یافت، و کمبود نیروی کار به یکی از مشکلات اصلی تبدیل شد. پاسخ دولت ژاپن به این وضعیت، دو راهکار بود: جذب بیشتر گردشگران خارجی، و وارد کردن نیروی کار مهاجر برای مشاغل خدماتی. اما این دو راه در عمل خود بخشی از بحران شدند.

🔴 یکی از پیامدهای مستقیم رشد گردشگری، چیزی است که در رسانه‌های ژاپنی از آن با عنوان «کانکو کوگایی» یا «آلودگی گردشگری» یاد می‌شود؛ وضعیتی که در آن ورود حجم زیاد گردشگر به شهر، باعث فشار بر زیرساخت‌ها، تغییر کارکرد محله‌ها و نارضایتی ساکنان محلی می‌شود. دولت ژاپن در چشم‌انداز رسمی خود هدف‌گذاری کرده که تا سال ۲۰۳۰، سالانه ۶۰ میلیون گردشگر خارجی جذب کند. اما این ارقام به قیمت دگرگونی چهرۀ شهر تمام می‌شود.

🔴 کینگ می‌گوید توکیو دیگر نه برای زندگی، که برای مصرف طراحی می‌شود. محله‌هایی که پس از جنگ جهانی دوم محل زندگی کارگران فصلی بود، حالا به اقامتگاه «گردشگران مقتصد» بدل شده است. سرپناه‌های بی‌خانمان‌ها تخریب شده‌اند، و فضا به‌گونه‌ای تغییر کرده تا با گردشگران سازگار باشد. محله‌ها حالا به پس‌زمینه‌ای برای عکس‌های اینستاگرامی تبدیل شده‌اند و خیابان‌ها بیشتر به لوکیشن عکاسی شبیه‌اند تا محل زندگی. در این تغییر، آنچه ناپدید شده نه فقط فضا، بلکه زندگی روزمرۀ واقعی است.

🔴 حضور گستردۀ کارگران مهاجر در بخش خدمات، ستون پنهان دیگری از اقتصاد شهری شده است. بسیاری از این افراد با ویزای دانشجویی یا در قالب طرح‌های آموزش فنی وارد ژاپن می‌شوند، اما در عمل در مشاغل خدماتی با دستمزد پایین کار می‌کنند. بر اساس داده‌های رسمی تنها در سال ۲۰۲۳، بیش از ۹هزار نفر از این کارآموزان ناپدید شدند؛ یعنی از طرح‌های رسمی خارج شدند و به بخش غیررسمی اقتصاد پیوستند. رقمی که نشان می‌دهد بخش بزرگی از این نیروی کار، شرایط قانونی یا پایدار ندارد.

🔴 به‌زعم کینگ، آنچه امروز در توکیو جریان دارد نه تصویری از آینده، که نوعی «مصرف نوستالژیک گذشته» است. بسیاری از گردشگرانی که به توکیو می‌آیند با خاطرات دهۀ ۸۰ به این شهر سفر می‌کنند و اغلب به‌دنبال تصویری از ژاپن هستند که از کودکی به یاد دارند: شهری منظم، تکنولوژیک و آینده‌گرا، درست شبیه انیمه‌ها. حتی کارگران مهاجر، به‌نوعی با رؤیای همان دوران وارد ژاپن می‌شوند: زمانی‌که می‌توانستند از فوجوی چین یا تهران به ژاپن بیایند و ثروتی به هم بزنند. اما امروز، از آن تصویر تنها خاطره‌ای باقی مانده است.

🔴 توکیو زمانی پروژه‌ای ملی و جهانی بود؛ دورانی که به جهانیان می‌گفتند «شاهد یک معجزه هستید»: بازسازی یک کشور از خاکستر جنگ، ایجاد نظم اجتماعی نوین، و تصویری از توسعۀ پایدار. اما حالا نه از آن نظم خبری هست، نه از آن آرمان. آنچه باقی مانده شهری است که در آن سیاست‌گذاران بر اساس نیاز بازار املاک و خدمات تصمیم می‌گیرند، نه نیاز ساکنان دائمی. جایی که خانه‌ها، محله‌ها و حتی نیروی کار، موقتی‌تر از همیشه شده‌اند.

🔴 اما شاید این فقط داستان توکیو نباشد. بسیاری از کلان‌شهرهای جهان در مسیری مشابه قرار دارند. اگر آینده‌ای که زمانی نویدبخش بود، حالا فقط بازسازی نسخه‌هایی از گذشته باشد، آن‌گاه پرسش اساسی این است: وقتی آینده به‌جای برنامه‌ریزی برای توسعۀ پایدار، وابسته به توریسم مخرب و نیروی کار موقت شود، آیا چیزی از زندگی جمعی، امنیت اجتماعی و مفهوم «خانه» باقی خواهد ماند؟

🔴 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر یادداشت دیلن لیوای کینگ با عنوان «سرگردانی توکیو: چه می‌شود وقتی یک شهر دیگر نماد آینده نباشد؟» که در گاردین منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۱ اردیبهشت ۱۴۰۴ با ترجمۀ علیرضا شفیعی‌نسب در وب‌سایت ترجمان منتشر شده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ما سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

B2n.ir/rj4932

@tarjomaanweb
19.04.202504:56
.
🔴 کایل چایکا، روزنامه‌نگار نیویورکر، می‌گوید: محبوبیت #cozygaming نشان‌دهندۀ آرمان جدید خودآرامش‌بخشی از‌طریق فناوری است، چه روی نمایشگر و چه بیرون از آن. این راحت‌جوییِ خسته‌‌آلود به بازی‌های ویدیویی محدود نمانده و به انواع دیگری از ابزارها و سرگرمی‌ها نیز سرایت کرده است، طوری‌که هر ویدئو و وسیلۀ جدیدی به‌منظور ایجاد محیط حسی سرشار از هماهنگی همه‌جانبه طراحی می‌شود. هرچه دنیای فیزیکیْ ما را بیشتر با خودش بیگانه می‌کند، ما عوضش جهان‌های موازی خوشایندی می‌سازیم تا در آن‌ها فرورویم.

🔴 در دورانِ اوج‌گرفتنِ فلسفه‌هایی مثل هوگه که نوعی تجربۀ گرم‌ونرم و راحت با حال‌وهوای اسکاندیناوی برای مبارزه با دوره‌های تلخ بودند، و شمع‌های لوکس و پتوهای سنگین را برای نسل هزاره به نماد منزلت و جایگاه تبدیل کردند، دستگاه‌های فناوری نیز چیزهای آرامش‌بخش و ارگانیک را تداعی می‌کنند. مثلا پیش از این، شاخصۀ طراحی‌های اپل یک‌جور سادگی مینیمال و شیک‌وپیک بود، اما این طراحی‌ها اخیراً پرانحناتر و صمیمی‌تر شده‌اند و حالتی گرفته‌اند که فقط برای نگه‌داشتن در دست نباشند، بلکه بخشی از بدنمان شوند.

🔴 هوش مصنوعی‌های مولد، که تازه‌ترین همراهان تکنولوژیک ما هستند، در این روند گوی سبقت را از بقیه ربوده‌اند. علی‌رغم انتقاداتی که برخی از متخصصان به رفتار بیش‌ازحد انسان‌انگارانۀ چت جی‌پی‌تی یا دیگر هوش‌های مصنوعی دارند، این فناوری‌ها هر روز با ما صمیمی‌تر می‌شوند و با شوخی‌ها و ایموجی‌های خوشایند، حس نزدیکی و راحتی به کاربرانشان را منتقل می‌کنند. دستگاه‌های هوشمند جدید نیز از همین روند پیروی می‌کنند. آن‌ها ظاهری صمیمی و بازیگوشانه دارند و با تعبیراتی مثل «صمیمی‌ترین دوست شما که هیچ وقت قضاوتتان نمی‌کند» تبلیغ می‌شوند.

🔴 فناوری گرم‌و‌نرم مروج نوعی انزوای فانتزی است. اگر جهان بیرون بیش‌ازحد آشوبناک به نظر می‌رسد، به اتاق خوابتان پناه ببرید، درها را ببندید و در رنگ و نور و داستان غرق شوید. گیمر در پیله‌اش، با هدفون و چای ماچا، آرامش می‌یابد، اما این آرامش خیالی است، چایکا می‌گوید فناوری گرم‌و‌نرم «اوج تجلیِ بیگانگی است؛ اوج دنیاهایی ناواقعی که فناوری استاد تأمینشان است.» نظر شما چیست؟

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «سبک زندگی گرم‌ونرم: خانه‌نشینی دیجیتالی به امید آرامش» که در سی‌وچهارمین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۲۶ دی ۱۴۰۳ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ کایل چایکا است و علیرضا شفیعی‌نسب آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

B2n.ir/r63147

@tarjomaanweb
16.04.202505:12
🎯 آیا می‌شود عاشق کسی شد که گوشی هوشمند ندارد؟

🔴 معمولاً فکر می‌کنیم گوشی‌های هوشمند ابزارهایی هستند که تأثیر زیادی بر شخصیت ما نمی‌گذارند و هر وقت هم دلمان بخواهد کنارشان می‌گذاریم. اما برخلاف این تصور، گوشی‌های هوشمند فهمِ ما از کیستی خودمان و بقیه را عمیقاً تغییر داده‌اند. در واقع، ما بدون گوشی‌هایمان آدم‌های دیگری می‌شویم.

🔴 شری ترکل، انسان‌شناسی که سال‌هاست دربارۀ تأثیر تکنولوژی بر رفتار انسان‌ها تحقیق می‌کند، می‌گوید: ما به شکل روزافزونی خودمان را از طریق گوشی‌هایمان ابراز می‌کنیم. با آن‌ها حرف می‌زنیم، احساساتمان را نشان می‌دهیم و روابط انسانی می‌سازیم.

🔴 در دوران همه‌گیری این روند فراگیرتر شد. دیدارهای حضوری کمتر شدند و هر چه بیشتر به روابط اجتماعی غیرمستقیم روی آوردیم. اما نکته اینجا است که ما از پشت موبایل‌هایمان کنترل بسیار بیشتری روی «نمایش» خودمان داریم. پیامک‌ها و چت‌ها خیلی دقیق‌تر، حساب‌شده‌تر و بامزه‌تر از گفتگوهای حضوری است.

🔴 در ارتباط غیرمستقیم، راحت‌تر می‌توانیم نشانه‌های ضعفمان را پنهان کنیم. اضطراب و خجالت‌زدگی‌مان دیده نمی‌شود، کلمات را بد ادا نمی‌کنیم و لازم نیست لباس شیک و کفش گران‌قیمت بپوشیم. خلاصه اینکه از پشت گوشی آدم‌های جذاب‌تری می‌شویم.

🔴 به همین دلیل است که معمولاً وقتی با آدم‌هایی که در دنیای مجازی می‌شناسیم، برای اولین‌بار در دنیای واقعی روبه‌رو می‌شویم، احساس می‌کنیم معمولی‌تر یا کسل‌کننده‌تر از چیزی هستند که فکر می‌کردیم. در دیدار حضوری نشانه‌های بسیاری هست که ممکن است ناخوشایند جلوه کند: از صدای خنده‌ بگیرید، تا نوع تکان‌دادن دست‌ها یا بوی بدن.

🔴 از طرف دیگر، روابط عاطفی در دنیای امروز، دسترسی همیشگی به طرف مقابل را پیش‌فرض می‌گیرند. هر لحظه از شبانه‌روز ممکن است پیامی ردوبدل شود، یا تماس کوتاهی برقرار گردد. چیزی که بدون گوشی‌های هوشمند امکان‌ناپذیر است.

🔴 بااین‌حال، ترکل طرفدار پروپاقرص روابط حضوری است. از نظر او، ارتباطات مجازی کارامد است، اما فقط برای مدتی کوتاه و در موقعیتی که دو طرف رابطه همسطح باشند. اگر این شرط‌ها برقرار نباشد، ارتباط آسیب می‌بیند. به‌همین خاطر، ارتباط مجازی برای شروع رابطۀ عاطفی خوب است، ولی برای ادامه‌اش نه. همانطور که برای «آموزش» یا «درمان» هم مناسب نیست.

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر چند مطلب که قبلاً در وب‌سایت ترجمان بارگذاری شده‌اند؛ «شری ترکل؛ پس از یک سال اتصال مداوم به اینترنت» نوشتۀ کورین پرتیل و ترجمۀ فاطمه زلیکانی، «هنر تحمل آدم‌های خسته‌کننده، از زبان شری ترکل» گفت‌و‌گویی با شری ترکل و ترجمۀ بابک حافظی، «گوگل کردن کافی است، بیایید خودمان صحبت کنیم» نوشتۀ شری ترکل و ترجمۀ محمد ابراهیم باسط برای خواندن نسخۀ کامل این مطالب به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

@tarjomaanweb
@tarjomaanweb👇
13.04.202505:11
🎯 آیا کتاب‌‌خواندن نوعی بیماری است؟

🔴 این روزها اگر ببینیم کسی در حال کتاب‌خواندن است تحسینش می‌کنیم. اما همیشه این‌طور نبوده است. در بیشتر تاریخ کتاب‌خواندن کاری خطرناک به حساب می‌آمده است و آدم‌هایی که کتاب دستشان می‌گرفتند مشکوک یا حتی ترسناک به نظر می‌رسیدند.

🔴 سقراط فکر می‌کرد کتاب‌خواندن برای اکثر افراد موجب سردرگمی اخلاقی می‌شود. او برای اشاره به متون مکتوب از کلمۀ «فارماکُن» استفاده می‌کرد. لفظی که هم به‌معنای دارو بود، هم به معنای زهر.

🔴 مناندر، نمایشنامه‌نویس رومی، توصیه‌اش این بود که زن‌ها نباید به کتاب نزدیک شوند. چرا که زنان احساسات قوی و تفکر ضعیفی دارند و کتاب‌ها آن‌ها را مسموم و پریشان می‌کند. منع زنان از خواندن و نوشتن در فرهنگ پدرمآبانۀ آن روزگار بسیار رایج بود.

🔴 توماس مور، صدراعظم مشهور انگلستان، نیز از مخالفان سرسخت کتاب‌خوانی بود. مور می‌گفت کتاب «طاعونی مسری» است که ذهن انسان‌ها را آلوده می‌کند.

🔴 در قرون جدید که رمان، به‌عنوان یک گونۀ ادبی مدرن، رواج پیدا کرد، کتاب‌هراسی نیز ابعاد تازه‌ای به خودش گرفت. ساموئل جانسون می‌گفت رمان‌های رمانتیک، ذهن خواننده را درگیر جزئیات زندگی دیگران می‌کند، بدون آنکه به آن‌ها نشان دهد کار درست چیست. روسو نیز معتقد بود به محض آنکه یک دختر رمانی را باز کند و صفحه‌ای از آن را بخواند، «هبوط» خواهد کرد.

🔴خودکشی چند جوان بعد از انتشار رمان جنجالی گوته، رنج‌های ورتر جوان، این ترس را بیشتر کرد. بااین‌حال علاقۀ مردم به خواندن دم به دم افزایش می‌یافت.

🔴 با افزایش سواد عمومی و ارزان‌شدن کتاب‌، آدم‌های بیشتر و بیشتری توانستند لذت این «طاعون» را بچشند و دیگر هیچ‌وقت آن را کنار نگذاشتند. کتاب‌ها بر تاریخ غلبه کردند، همانطور که بر ما غلبه می‌کنند و تجربه‌ای ورای کنترلمان می‌آفرینند. به همین خاطر است که دوستشان داریم و به همین خاطر است که هراس‌آورند.

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «کتاب‌ها خطرناک‌اند» این مطلب در تاریخ ۳۰ آبان ۱۳۹۴ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ فرانک فوردی است و علیرضا شفیعی‌نسب آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

B2n.ir/g26737

@tarjomaanweb
10.04.202505:26
🎯 هر مشکلی راه‌ حلی دارد، جز حواس‌پرتی

🔴 احتمالاً این موقعیت را شما هم تجربه کرده‌اید: از بالاپایین‌کردن شبکه‌های اجتماعی خسته و آشفته شده‌اید، تصمیم گرفته‌اید از خانه یا شهر بزنید بیرون و هوایی تازه کنید. و وقتی رسیده‌اید پارک یا کنار رودخانه‌ای چادر زده‌اید، خودتان را پیدا می‌کنید که گوشی‌تان را دست گرفته‌اید و ناخودآگاه در شبکه‌های اجتماعی دنبال چیزهای جالب می‌گردید.

🔴 ما در دنیای امروز به‌شکل وخیمی گرفتار حواس‌پرتی هستیم. به تعبیر الیور برکمن، آنقدر حواس‌پرتیم که حتی نمی‌دانیم حواس‌پرتیم. چرا به اینجا رسیدیم؟

🔴 برکمن وقتی این مسئله برایش اهمیت پیدا کرد که دید در کوران مبارزات انتخاباتی آمریکا در سال ۲۰۱۶ که جهان داشت در آتش و خشم می‌سوخت، نزدیک به سه میلیون نفر، برای ۴۴دقیقه در گوشی‌هایشان به دو جوان خیره شده بودند که دور یک هندوانه کش لاستیکی می‌انداختند و آنقدر این کار را ادامه دادند تا بالاخره بعد از ۶۸۶ کِش، هندوانه با کثیف‌کاری فراوانی ترکید. از خودش می‌پرسید: چطور آدم‌ها راضی شده‌اند چنین وقتی بگذارند؟

🔴 وقتی نظراتی که مردم برای آن دو جوان نوشته بودند را مطالعه می‌کرد، به نکتۀ جالبی رسید: خیلی‌ها از اینکه دارند وقت‌شان را اینگونه تلف می‌کنند ناراحت بودند. یکی نوشته بود: «دارم چه بلایی سر زندگی‌م میارم؟»

🔴 حواس‌پرتی تلاشی است برای گریز از تجربۀ دردناک یا کسالت‌باری که در لحظه داریم و گاهی هم واقعاً لازم داریم کمی از واقعیت فاصله بگیریم. شبکه‌های اجتماعی دقیقاً این نیاز را می‌شناسند، و با وعدۀ رساندن ما به «چیزهای جالب‌تر» ضربۀ سهمگینی به ما می‌زنند: آن‌ها توانایی توجه‌کردن را از ما می‌گیرند. بدین‌ترتیب، پس از مدتی دائماً مشغول چیزهایی می‌شویم که دلمان نمی‌خواهد مشغولشان باشیم.

🔴 مشکل اصلی این است که حواس‌پرتی به تدریج قطب‌نمای فکری ما را ما مختل می‌کند. طوری که احساس می‌کنیم دیگر نمی‌دانیم چه چیزهایی مهم است یا چه موضوعاتی بی‌اهمیت است.

🔴 اگر بخواهیم معضلی را شناسایی کنیم و درمانی برایش بیابیم، نیازمند تمرکز هستیم. به شکل تناقض‌باری اگر بخواهیم مشکل حواس‌پرتی‌مان را هم حل کنیم، باید بتوانیم روی آن تمرکز کنیم و این دقیقاً همان نیرویی است که حواس‌پرتی تضعیف می‌کند. برای همین است که بیشتر راه‌حل‌هایی که برای حواس‌پرتی پیشنهاد می‌کنند ناکارامد است. برکمن با کمی ناامیدی می‌گوید، شاید تنها راه‌حل این باشد: بپذیرید که چیز جالب‌تری وجود ندارد.

📌 آنچه خواندید مروری کوتاه است بر مطلب «در بهترين حالت، چهار هزار هفته روی زمين هستيم، پس چرا اين‌همه وقت تلف می‌کنيم؟» که در بیست‌ویکمین شمارۀ مجلۀ ترجمان علوم انسانی منتشر شده است. این مطلب در تاریخ ۱۴ بهمن ۱۴۰۰ در وب‌سایت ترجمان نیز بارگذاری شده است. این مطلب نوشتۀ الیور برکمن است و نسیم حسینی آن را ترجمه کرده است. برای خواندن نسخه کامل این مطلب و دیگر مطالب ترجمان، به وب‌سایت ترجمان سر بزنید.

📌 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بخوانید:

B2n.ir/a04328

@tarjomaanweb
显示 1 - 24 132
登录以解锁更多功能。