Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
مَـهِ‌تـآر
مَـهِ‌تـآر
20.03.202523:11
و در نهایت.
شب شما بخیر باشه.
20.03.202521:59
آبیِ عزیزم، آبی بودن در این دنیای خاکستری سخت تر از همیشه شده! چرا که آبی زادگاه پرواز هاست و برای آن هایی که بال ندارند، پروازِ آدمی جرم است! اما تو در دنیایی که مشکلاتش بال آدم ها را چیده، مجرم باش و مجرم بمان! چرا که پرواز کردن و صفت مجرم را به دوش کشیدن بهتر از این است که برای همیشه در قفس آدم های خاکستری گرفتار بمانی...
20.03.202521:19
برای شما رو سه بار نوشتم و پاک کردم.
خیال می‌کنم این نامه ی کوتاه از همه مناسب تر باشه.
20.03.202520:49
آقای عماد! ما آدم ها فراموش کار های ماهری هستیم. خیلی چیز ها را فراموش می‌کنیم، فراموش می‌کنیم که قرار بود کار در خدمت ما باشد نه ما در خدمت کار! فراموش می‌کنیم که قرار بود پول در خدمت ما باشد نه ما در خدمت پول! فراموش می‌کنیم که اشرف مخلوقات شده ایم که زندگی را به خدمت بگیریم نه اینکه در خدمت زندگی باشیم...ما آدم ها اصل را فراموش می‌کنیم و به دنبال سر نخ ها می‌گردیم...
انسانِ فراموش کار، به پاهایِ تیزت بگو کمی توقف کنند، پنجه های روزمرگی ها از بلورِ خوشی ها دور کن و ببین که تو در خدمت زندگی هستی یا زندگی در خدمت تو!
20.03.202509:31
ان شالله در سال جدید عافیت مهمون تن و روحتون باشه.
سال نو مبارک باشه عزیزان من.
19.03.202516:48
و کاش می‌توانستم تمام عمر خویش، برای غمِ از دست دادن پدرم علی(علیه السلام) اشک بریزم، چنانکه غم خویش را فراموش کنم.
20.03.202523:03
آفتابگردون بوسیده ی من.
برای تو روون می‌نویسم چون از پاکی و صافی دلت که مثل دریا روونه خبر دارم.
تو برای من هدیه ای بودی که از بابا رضا بهم رسیده. عزیز قلب من، فانی بودن دنیا رو باقی نبودن ما نشون میده...اما رفتن جسممون به این معنا نیست که روحمون رفته، می‌دونم که جاهای خالی، زخم زده به لبات و گرفته خنده هاتو، اما ازت می‌خوام بدونی بعضی اوقات جاهای خالی به خاطر مسلح نبودن چشم های ماست. چشم های ما اونقدر توان نداره که پر بودن اون جاها رو ببینه، چرا که ماهیت عوض شده، ازت می‌خوام با چشم دلت، پر کنی جاهای خالی رو و مرهم بذاری روی زخم هات و لبخند رو به خودت هدیه بدی.
ممنونم که صبوری عزیز قلبم.
20.03.202521:52
معینای عزیزم، خودمانی تر بخواهم بگویم گاهی اوقات ما آدم ها خوب یاد می‌دهیم چیز هایی را که خودمان یادمان می‌رود انجام دهیم! وقتی که به بچه ها کلمه ی عشق را یاد می‌دهیم و زمزمه می‌کنیم عشق در تار و پود زندگیست، صدایی در درون قلب‌مان پوزخند می‌زند به تمام روز هایی که از عشق غافل بوده ایم...اگرچه یاد می‌دهیم بخشش را اما انگار در میان ترافیک سنگین ظهر این واژه از لغت نامه ی ما حذف می‌شود... می‌دانم که دنیای بزرگسالی سنگین تر از دنیای کودکیست، اما آموختنی های زندگی، ماهیتی برای مخاطبانشان تعیین نشده... پس برای عمل شدن به آموخته ها باید عمل کرد و آموخت...
20.03.202521:19
ماهورای عزیز، خیال می‌کنم روزگار هم مثل تمام آدم ها رسالتی دارد! اگر به آدم ها که نگاه کنیم می‌بینیم گویی رسالت روزگار گذشتن است و خوب این رسالت را بلد است! اصلا نگاه نمی‌کند که زانو هایت خم شده یا که می‌‌تازی! او می‌گذرد و گاهی در این بین کفش های میخی اش را به پشت آدم هایی که خیزان ادامه می‌دهند می‌کِشد! پس بیا در مقابل این روزگاری که خوب گذشتن را بلد است، چگونه گذراندن را یاد بگیریم و از او جا نمانیم، که جا ماندن تنها گذشتن است و با او رفتن، گذراندن.
20.03.202520:41
آتنای عزیزم، گاهی اوقات ما آدم ها درخت هایی می‌شویم پر شاخ و برگ، نهال هایی که قد می‌کشند و بزرگ می‌شوند! اما خیال می‌کنم که ما این روز ها شاخه های‌مان را به جای پیچیدن به دور میوه های زندگی، به دور خود پیچیده ایم. آنقدر سخت به دور خود پیچیده ایم که همراه با صدای‌مان نفس هایمان نیز خاموش شده...
پس بیا کمی رها تر باشیم...سخت نگیریم که آسانی‌ بر ما سخت نشود و سختی بر ما آسان شود.
20.03.202509:16
اللهم عجل لولیک فرج.
20.03.202522:56
صفحه ی تا‌خورده ی پر رمز و راز زندگیِ عزیزم، عینک تو چطور دنیا را می‌بیند؟! عینکت در این سال ها چطور می‌دیده!؟ آیا برای تو کلماتی که در یک صفحه ی تا خورده می‌دیدی، به اندازه ی صفحات دیگر و تیتر ها ارزشمند بوده؟! آیا فکر کرده ای کلماتی که تو بی اهمیت می‌پنداریشان، معنا بخش آن صفحه ی تا خورده اند؟ آیا با خودت فکر کرده ای که تو، همان شخصیت اصلی صفحه ای هستی که روی آن قرار گرفته ای، حتی اگر به این معنا نباشد که شخصیت اصلی تمام صفحاتی!؟
20.03.202521:45
چهار تا از عزیزان من دوباره فرستادن.
دلم نمیاد دریغ کنم امشب، پس پارتی بازی می‌کنیم براشون.
20.03.202521:04
نرگسِ سبزِ روز های پژمردگی! بهار همین‌جاست، در کنار گوش‌مان نفس می‌کشد! بهار آن‌قدر نزدیک است که برای کفنِ قلب های بلورین حیات را نوید می‌بخشد. بهار زمزمه ی رهایی از آرزوی هایی که خاکستر شده اند و لیست هایی که هیچ‌وقت تیک زده نشدند را سر می‌دهد و دست هایت را به نوشتنِ دوباره وادار می‌کند! حال می‌خواهد این نوشتن، تکرار خطوط باشد یا که ظهورشان!
20.03.202520:34
عزیز من، عمر کوتاه‌مان در برابر بلندی غم‌هایمان کم می‌آورد! فکر نمی‌کنم هیچ‌کدام از ما دوست داشته باشیم که بعد از عمر کوتاهی که به ظاهر بلند است زیر تابوتمان را غول سیاه پیکرِ غم بلند کند، چرا که اصلا مقدر شده دنباله ی زندگی ما، لبخند هایی باشد که به جا می‌گذاریم، پس بیا آن‌قدر لبخند به جا بگذاریم که دست هایش بلند تر باشد و زودتر از غم به زیر تابوت‌مان برسد.
ساهیِ عزیزم، بیا نه تنها در سال جدید، در سال های زنده بودن، برای زندگی کردن لبخند بزنیم.
19.03.202517:11
برای من هم هر جا هستید دعا کنید.
قلمی ندارم در این روز ها، اما عاجزانه تمنا دارم.
20.03.202522:32
ناحله ی عزیزم، آدمی زمانی می‌تواند بگذرد که بپذیرد! مثل اینکه تلخی چیزی که می‌خوری تمام دهنت را گرفته اما می‌دانی که باید قورتش بدهی! ناچاری به قورت دادن! چرا که اگر بگذاری بماند، هم دهانت تا همیشه تلخ می‌ماند هم نفس کشیدنت دشوار می‌شود! پس تلخی های زندگی ات را قورت بده، نگذار بماند و بگندد و در نهایت بشود بغضِ در گلو و نگذارد که نفس بکشی...
قورت بده هر چیز تلخی را که می‌دانی تلخ است، چون که باید قورتش دهی...
20.03.202521:33
خیال می‌کنم کافیه.
بعد از حدودا دو سال، این‌گونه برای عزیزانم نوشتن طعم تازه ای داشت و چه بسا بعضی از دوستانی که این‌جا رو گم کرده بودند، حالا پیدا کردند.
ممنونم که خوندید و امیدوارم در این سال جدید، بیشتر زندگی کنیم تا اینکه زنده باشیم.
20.03.202520:54
فاطمه ی عزیزم، فکر می‌کنم باید دست هایت را دراز کنی و مغزت را از سرت بیرون بکشی و به آن نگاه کنی! خوب به آن نگاه کن. به ماجراهایی که هر روز هزار بار مرور می‌کنی، به دغدغه هایی که از ذهنت خون قلبت را می‌مکند، به آن ها نگاه کن و دست از دل‌بستگی به چیز هایی که آزارت می‌دهند بردار! این‌بار به جای تکاندن غبار از روی پرده، مغزت را بتکان؛ چرا که فکر می‌کنم تو لایق مهربانی بیشتری نسبت به خودت هستی.
20.03.202520:28
_
19.03.202517:01
رزق من از آخرین روز ۱۴۰۳، یه کوله غم و اشک بود که روش پروانه امید نشسته.
显示 1 - 21 21
登录以解锁更多功能。