در حالِ پرستشِ ایزد بودم که چشمانت را رویت کردم، نظرِ تو، مشرکی از من ساخت که معبودش را عاشقانه میپرستید.
مجنونِ عشقِ تو شدم که از خاکسترهای روحم ققنوسی زاده شود.
پرستشِ روحت دنیای دردم را مرمت ساخت.
پس از اینکه مستِ بویت شدم، مرا همچون مسیح به صلیب کشیدی.
اما هنگامِ مشتعل شدنام، جنگلی ظاهر نشد.
حزنِ دوزخ را پیشکشام کردی، بر لبهایم بوسهی سکوت زدی، چاقوی مرگات را بر تنم کشیدی.
کلیسایی که برایت بنا کردم، بر سرم ویران کردی.
با وجودِ سوزِ آتشِ این جهنم، من همچنان تورا عبادت خواهم کرد.
راه تنفسام را با زهرِ شیرینات ببند، مرگ به دستِ تو را به هر زنده بودنی ترجیح میدهم.
اما اگر شیونهای شیفتگیام به گوشت نرسید، بدان که لمسِ دستانت را بارها آرزو کردم.
جوین باش، چک میشه/ limit: 770