转发自:
مدرسهٔ تردید

12.02.202509:17
🔹کتابچۀ برنامه و چکیدۀ سخنرانیهای همایش روز جهانی داروین با موضوع «روانشناسی تکاملی»
@tardidschool
@tardidschool
30.01.202513:51
🔸چرا موهای بدن را از دست دادهایم، اما موهای پرپشتی بر بالای کاسه سر داریم؟
انسانها در طول فرایند دگرگشت بخش اعظم موهای بدن خود را از دست دادهاند، در حالی که موهای روی سر همچنان باقی مانده و حتی پرپشتتر از بقیه نواحی بدن هستند. چندین نظریه برای این پدیده مطرح شده است:
👈تنظیم دمای بدن:
یکی از مهمترین دلایل این تغییر، سازگاری با شرایط آبوهوایی و افزایش توانایی بدن در خنک شدن است. انسانهای اولیه که در مناطق گرم و استوایی زندگی میکردند، با از دستدادن بیشتر موهای بدن خود، بهتر میتوانستند گرما را از طریق تعریق دفع و دمای بدن خود را تنظیم کنند. اما موی سر نقش محافظت از کاسهی سر در برابر تابش مستقیم نور خورشید را داشته و به همین دلیل باقی مانده است.
👈جاذبهی جنسی و انتخاب طبیعی:
برخی نظریهپردازان پیشنهاد میکنند که پرپشتی موی سر ممکن است به عنوان یک شاخص سلامتی و همچنین جاذبهی جنسی عمل کرده باشد. موهای سالم و براق میتوانستند در انتخاب جفت در جوامع اولیه تأثیرگذار باشند.
👈محافظت از جمجمه:
موی سر بهعنوان یک لایه محافظ از جمجمه و مغز در برابر آسیبهای فیزیکی، نور خورشید و تغییرات دمایی عمل میکند. این ویژگی باعث شده است که موهای سر همچنان به صورت پرپشت باقی بمانند، در حالی که بخشهای دیگر بدن بیشتر موهای خود را از دست دادهاند.
چرا بعضی نقاط بدن به صورت نقطهای همچنان مو دارند؟
در برخی نواحی بدن، مانند زیر بغل، ناحیهی تناسلی و برخی نواحی دیگر، موها همچنان به صورت متراکم باقی ماندهاند. دلایل عمدهی این پدیده شامل موارد زیر است:
👈عملکرد محافظتی و اصطکاک: در برخی نواحی مانند زیر بغل و ناحیهی تناسلی، موها میتوانند بهعنوان یک لایهی محافظ عمل کرده و از پوست در برابر اصطکاک و تحریک حفاظت کنند. همچنین در زمان حرکت، این نواحی بیشتر در معرض سایش هستند و موها میتوانند به کاهش اصطکاک کمک کنند.
👈تنظیم بو و سیگنالدهی جنسی : برخی از محققان بر این باورند که موهای بدن در برخی نواحی مانند زیر بغل و ناحیهی تناسلی ممکن است در انتشار بوهای بدن نقش داشته باشند. در این مناطق غدد عرق آپوکرین وجود دارند که بوهای خاصی تولید میکنند. ممکن است بتوان اهمیت این بوها را در دوران اولیهی زندگی انسان برای سیگنالدهی جنسی و جلب توجه جفتها در نظر گرفت.
👈بقای برخی ویژگیهای دگرگشتی: برخی از موها در نواحی خاص بدن، شاید به این دلیل هنوز باقی ماندهاند که در طول دگرگشت نیاز به حذف کامل آنها نبوده است و یا این که برخی از این ویژگیها به اندازهی کافی مفید بودهاند که حفظ شوند.
بازنشر از کانال:
@ir_academy_evolution
🆔@neurobiology_of_art
انسانها در طول فرایند دگرگشت بخش اعظم موهای بدن خود را از دست دادهاند، در حالی که موهای روی سر همچنان باقی مانده و حتی پرپشتتر از بقیه نواحی بدن هستند. چندین نظریه برای این پدیده مطرح شده است:
👈تنظیم دمای بدن:
یکی از مهمترین دلایل این تغییر، سازگاری با شرایط آبوهوایی و افزایش توانایی بدن در خنک شدن است. انسانهای اولیه که در مناطق گرم و استوایی زندگی میکردند، با از دستدادن بیشتر موهای بدن خود، بهتر میتوانستند گرما را از طریق تعریق دفع و دمای بدن خود را تنظیم کنند. اما موی سر نقش محافظت از کاسهی سر در برابر تابش مستقیم نور خورشید را داشته و به همین دلیل باقی مانده است.
👈جاذبهی جنسی و انتخاب طبیعی:
برخی نظریهپردازان پیشنهاد میکنند که پرپشتی موی سر ممکن است به عنوان یک شاخص سلامتی و همچنین جاذبهی جنسی عمل کرده باشد. موهای سالم و براق میتوانستند در انتخاب جفت در جوامع اولیه تأثیرگذار باشند.
👈محافظت از جمجمه:
موی سر بهعنوان یک لایه محافظ از جمجمه و مغز در برابر آسیبهای فیزیکی، نور خورشید و تغییرات دمایی عمل میکند. این ویژگی باعث شده است که موهای سر همچنان به صورت پرپشت باقی بمانند، در حالی که بخشهای دیگر بدن بیشتر موهای خود را از دست دادهاند.
چرا بعضی نقاط بدن به صورت نقطهای همچنان مو دارند؟
در برخی نواحی بدن، مانند زیر بغل، ناحیهی تناسلی و برخی نواحی دیگر، موها همچنان به صورت متراکم باقی ماندهاند. دلایل عمدهی این پدیده شامل موارد زیر است:
👈عملکرد محافظتی و اصطکاک: در برخی نواحی مانند زیر بغل و ناحیهی تناسلی، موها میتوانند بهعنوان یک لایهی محافظ عمل کرده و از پوست در برابر اصطکاک و تحریک حفاظت کنند. همچنین در زمان حرکت، این نواحی بیشتر در معرض سایش هستند و موها میتوانند به کاهش اصطکاک کمک کنند.
👈تنظیم بو و سیگنالدهی جنسی : برخی از محققان بر این باورند که موهای بدن در برخی نواحی مانند زیر بغل و ناحیهی تناسلی ممکن است در انتشار بوهای بدن نقش داشته باشند. در این مناطق غدد عرق آپوکرین وجود دارند که بوهای خاصی تولید میکنند. ممکن است بتوان اهمیت این بوها را در دوران اولیهی زندگی انسان برای سیگنالدهی جنسی و جلب توجه جفتها در نظر گرفت.
👈بقای برخی ویژگیهای دگرگشتی: برخی از موها در نواحی خاص بدن، شاید به این دلیل هنوز باقی ماندهاند که در طول دگرگشت نیاز به حذف کامل آنها نبوده است و یا این که برخی از این ویژگیها به اندازهی کافی مفید بودهاند که حفظ شوند.
بازنشر از کانال:
@ir_academy_evolution
🆔@neurobiology_of_art
26.12.202416:15
🔸چه داستانهایی محبوبترند؟!
مطالعهای جدید که در مجله Science Advances منتشر شده، نشان میدهد که موفقیت یک داستان میتواند با تعداد و شدت «تغییرات داستانی» پیشبینی شود. این تغییرات، لحظاتی هستند که در آنها سرنوشت شخصیتها به طور ناگهانی تغییر میکند. محققان با تحلیل 30,000 داستان از قالبهای مختلف دریافتند که داستانهایی با تغییرات احساسی بیشتر و شدیدتر، موفقتر هستند.
چی شد که به این نتیجه رسیدند؟
محققان دادهها را از چهار حوزه مختلف جمعآوری کردند: فیلمها، برنامههای تلویزیونی، رمانها و کمپینهای تأمین مالی. آنها با استفاده از ابزارهای محاسباتی، تنوع احساسی (Valence) این داستانها را تحلیل کردند. داستانهایی که تغییرات احساسی بیشتری دارند، بیشتر مورد توجه و محبوبیت قرار میگیرند.
نکات کلیدی:
1️⃣ تغییرات داستانی (moment of reversal) به شدت بر موفقیت داستانها تأثیرگذار است.
2️⃣ در فیلمها و برنامههای تلویزیونی، تعداد و شدت این تغییرات با امتیازات بالاتر در IMDb همبستگی دارد.
3️⃣ حتی در رمانها، داستانهایی با تغییرات بیشتر، دانلودهای بیشتری را از پروژه گوتنبرگ دریافت کردند.
مثالهای واقعی:
➖فیلمهایی که بیشترین تعداد تغییرات داستانی را داشتند، تا 1.4 ستاره بالاتر در IMDb امتیاز گرفتند.
➖رمانهایی با تغییرات بیشتر، بیش از 100% افزایش در دانلودها داشتند.
➖کمپینهای تأمین مالی با داستانهای حاوی تغییرات احساسی زیاد، 40% بیشتر شانس موفقیت داشتند.
چرا مهم است؟
این نتایج نشان میدهند که داستانها با حرکات رفت و برگشتی بین خوشبختی و بدبختی، جذابتر هستند. به عنوان مثال، در کمپینهای تأمین مالی برای بیماریها، داستانهایی که از خوب به بد و دوباره به خوب برمیگردند، مؤثرترند.
چالشها و آینده:
با این حال، ابزارهای محاسباتی نمیتوانند تمام جزئیات احساسات انسانی را به دقت سنجش کنند. تحقیقات آینده باید به بررسی دقیقتر ابعاد دیگر ساختار داستان و دلایل روانشناختی موفقیت این تغییرات بپردازند.
بازنشر از:
🆔@CogniPlus
👈بار دیگر به بخشی از نتیجه گیری این مقاله توجه کنیم:
"این نتایج نشان میدهند که داستانها با حرکات رفت و برگشتی بین خوشبختی و بدبختی، جذابتر هستند."
این نتایج کاملا همخوان با فکتی تجربی تحت عنوان "اثر متناقض" است که پیش تر در این لینک به آن پرداخته شد.
طبق "اثر متناقض" هر گاه محرکی ناخوشایند در ترکیبی مناسب با محرکی خوشایند قرار بگیرد خوشایندی کل ترکیب می تواند افزایش یابد.
این اثر را علاوه بر محرک های حسی پیرامونی می توان در روایت شناسی در حوزه ادبیات و سینما نیز به خوبی مشاهده نمود.
کامران پاک نژاد
🆔@neurobiology_of_art
https://www.science.org/doi/10.1126/sciadv.adl2013
مطالعهای جدید که در مجله Science Advances منتشر شده، نشان میدهد که موفقیت یک داستان میتواند با تعداد و شدت «تغییرات داستانی» پیشبینی شود. این تغییرات، لحظاتی هستند که در آنها سرنوشت شخصیتها به طور ناگهانی تغییر میکند. محققان با تحلیل 30,000 داستان از قالبهای مختلف دریافتند که داستانهایی با تغییرات احساسی بیشتر و شدیدتر، موفقتر هستند.
چی شد که به این نتیجه رسیدند؟
محققان دادهها را از چهار حوزه مختلف جمعآوری کردند: فیلمها، برنامههای تلویزیونی، رمانها و کمپینهای تأمین مالی. آنها با استفاده از ابزارهای محاسباتی، تنوع احساسی (Valence) این داستانها را تحلیل کردند. داستانهایی که تغییرات احساسی بیشتری دارند، بیشتر مورد توجه و محبوبیت قرار میگیرند.
نکات کلیدی:
1️⃣ تغییرات داستانی (moment of reversal) به شدت بر موفقیت داستانها تأثیرگذار است.
2️⃣ در فیلمها و برنامههای تلویزیونی، تعداد و شدت این تغییرات با امتیازات بالاتر در IMDb همبستگی دارد.
3️⃣ حتی در رمانها، داستانهایی با تغییرات بیشتر، دانلودهای بیشتری را از پروژه گوتنبرگ دریافت کردند.
مثالهای واقعی:
➖فیلمهایی که بیشترین تعداد تغییرات داستانی را داشتند، تا 1.4 ستاره بالاتر در IMDb امتیاز گرفتند.
➖رمانهایی با تغییرات بیشتر، بیش از 100% افزایش در دانلودها داشتند.
➖کمپینهای تأمین مالی با داستانهای حاوی تغییرات احساسی زیاد، 40% بیشتر شانس موفقیت داشتند.
چرا مهم است؟
این نتایج نشان میدهند که داستانها با حرکات رفت و برگشتی بین خوشبختی و بدبختی، جذابتر هستند. به عنوان مثال، در کمپینهای تأمین مالی برای بیماریها، داستانهایی که از خوب به بد و دوباره به خوب برمیگردند، مؤثرترند.
چالشها و آینده:
با این حال، ابزارهای محاسباتی نمیتوانند تمام جزئیات احساسات انسانی را به دقت سنجش کنند. تحقیقات آینده باید به بررسی دقیقتر ابعاد دیگر ساختار داستان و دلایل روانشناختی موفقیت این تغییرات بپردازند.
بازنشر از:
🆔@CogniPlus
👈بار دیگر به بخشی از نتیجه گیری این مقاله توجه کنیم:
"این نتایج نشان میدهند که داستانها با حرکات رفت و برگشتی بین خوشبختی و بدبختی، جذابتر هستند."
این نتایج کاملا همخوان با فکتی تجربی تحت عنوان "اثر متناقض" است که پیش تر در این لینک به آن پرداخته شد.
طبق "اثر متناقض" هر گاه محرکی ناخوشایند در ترکیبی مناسب با محرکی خوشایند قرار بگیرد خوشایندی کل ترکیب می تواند افزایش یابد.
این اثر را علاوه بر محرک های حسی پیرامونی می توان در روایت شناسی در حوزه ادبیات و سینما نیز به خوبی مشاهده نمود.
کامران پاک نژاد
🆔@neurobiology_of_art
https://www.science.org/doi/10.1126/sciadv.adl2013
12.02.202509:17
مدرسۀ تردید و پلتفرم اجوک/ایت به مناسبت روز جهانی داروین برگزار میکنند:
«ششمین همایش بررسی آراء و آثار داروین»
با موضوع روانشناسی تکاملی
تاریخ: چهارشنبه ۲۴ بهمن تا جمعه ۲۶ بهمن
زمان: ساعت ۱۸ الی ۲۱
لینک شرکت در همایش:
https://www.skyroom.online/ch/tardidschool/darwin-conference
شرکت در این رویداد به صورت مجازی برای تمام علاقهمندان آزاد و رایگان است.
برای ثبت نام و شرکت در همایش بصورت حضوری از طریق لینک زیر که در بایو صفحه نیز قرار داده شده است، اقدام کنید:
https://avaplatt.com/event/6thdarwin/
عناوین و ترتیب سخنرانان در پوستر موجود است.
تلفن:
۰۲۱۲۶۴۷۰۴۹۷
۰۲۱۲۶۴۷۰۴۳۰
@EDUC8platt
🆔@neurobiology_of_art
«ششمین همایش بررسی آراء و آثار داروین»
با موضوع روانشناسی تکاملی
تاریخ: چهارشنبه ۲۴ بهمن تا جمعه ۲۶ بهمن
زمان: ساعت ۱۸ الی ۲۱
لینک شرکت در همایش:
https://www.skyroom.online/ch/tardidschool/darwin-conference
شرکت در این رویداد به صورت مجازی برای تمام علاقهمندان آزاد و رایگان است.
برای ثبت نام و شرکت در همایش بصورت حضوری از طریق لینک زیر که در بایو صفحه نیز قرار داده شده است، اقدام کنید:
https://avaplatt.com/event/6thdarwin/
عناوین و ترتیب سخنرانان در پوستر موجود است.
تلفن:
۰۲۱۲۶۴۷۰۴۹۷
۰۲۱۲۶۴۷۰۴۳۰
@EDUC8platt
🆔@neurobiology_of_art
23.01.202513:40
🔸تکامل حسموسیقایی
(خلاصهای از مطالب جلسهی رونمایی کتاب دکتر نجلرحیم)
حداقل هزینهی پرداختن به موسیقی هدر رفتن زمان و پرت شدن حواس از محیط پیرامونی است؛ هزینهای که حتی اگر به جلب توجه جانوران شکارچی برای نیاکان ما نمیانجامید توجه ما را از کارهای واجبتری مانند یافتن غذا و جفت منحرف میکرد. هزینهی تولید موسیقی بسیار بالاتر است زیرا نیازمند ساعتها آموزش است.
طی تبیینهای تکامل، هرگاه خصیصههایی جهانشمول را در همهی ادوار تاریخی ردیابی کنیم، بلافاصله به دنبال فایدههای فرضی میگردیم که جبرانکنندهی هزینهها باشند؛ وگرنه چرا باید انتخاب طبیعی به جای حذف خصیصهای پرهزینه آن را ابقاء کند؟
در اینجا برخی از معروفترین این فرضیهها را مرور کنیم.
یک. انتخاب جنسی
موسیقی در امتداد آواز و رقص بوجود آمده است. مگر نه اینکه برخی پرندگان برای جلب جفت آواز سر میدهند و برخی دیگر میرقصند؟ پس احتمالاً حس موسیقایی در نیاکان ما نیز محصول انتخاب جنسی بوده است. وقتی برخی حشرات نیز اصوات موزونی برای جلب نظر جفت تولید میکنند عجیب نخواهد بود که در انسان نیز مکانیسم مشابهی وجود داشته است. اما چرا باید جفت صدای رسا و هارمونیک را جذاب تشخیص دهد؟ زیرا تولید چنین اصواتی نیازمند هماهنگی بسیار بالای عضلات حنجره است که خود شاهدی بر هماهنگی عصب-عضلهی بالا و بنابراین سلامتی عمومی بدن است. رقصیدن نیز فرایندی ریتمیک است و انجام موزون آن، و البته تشخیص موزونی آن توسط جفتهایِ بالقوه، همان نقش سیگنالدهی سلامت را دارد.
به رغم مقبولیت ظاهری این نظریه نقدهای زیادی به آن وارد شده است که به چند مورد اشاره کنیم.
کودکان قبل از سنین بلوغ که نیازی به انتخاب جفت باشد در موسیقی مهارت مییابند؛ تفاوت معناداری میان موسیقیدانان و غیر موسیقیدانان در تعداد زادگان دیده نمیشود؛ پژوهشهای بومشناختی گواه آنند که موسیقیهای گروهی بیش از موسیقیهای انفرادی مورد توجه است؛ لالایی مادر ربطی به انتخاب جنسی ندارد؛ در زمان تخمکگذاری زنان علاقه به موسیقیهای پیچیدهتر دیده نمیشود.
دو. انتخاب گروهی
موسیقی میتواند همکاری گروهی را افزایش دهد. در اینکه چرا و چگونه این کار را میکند تنوعی از فرضیهها وجود دارد. به چند مورد اشاره کنیم.
الف. موسیقی بیش از آنکه سیگنال سلامت به جفت بالقوه دهد یک نظام سیگنالدهی ائتلافیست. ائتلاف برای چه؟ جنگ و شکار دو کاندید اصلی هستند. در بسیاری از اقوام پیش از شکار و جنگ مراسمی همراه با موسیقیهای تهیجی دیده میشود. خانم الن دیسانایِکه معتقد است که هنر همانند تمامی سایر هنرها در شرایط و مراسم خاص اجرا میشده است و شأن اجرایی آن فراتر از زندگی روزمره بوده است.
ب. اما غیر از جنگ و شکار نیز شاهد اجرای موسیقی هستیم. رابین دانبار معتقد است که موسیقی کلاً انسجام اجتماعی را افزایش میدهد. نظریهی او این است که موسیقی نقش تیمارکردن اجتماعی را بازی میکند: تیمار کردن کلامی. با بزرگ شدن جمعیت گروه نمیشد همه را تیمار کرد، اما لازم بود به همه پیام دوستی ارسال شود. موسیقیهای گروهی چنین نقشی داشتهاند. اعضاء شرکتکننده در یک کنسرت موسیقی احساس نزدیکی بیشتری به هم دارند تا مسافران مترو.
ج. دیسانایِکه در کارهای اخیر خود از نظریهی خاص بودن شرایط موسیقی فاصله میگیرد و ریشههای موسیقی را به تعاملات مادر و نوزاد ربط میدهد. مادر به نوزاد در لحظاتی که او را از آغوش جدا میکند با نغمههایی احساس اطمینان میدهد که در نزدیکی اوست.
د. ریشههای توجه به ریتم تاریخی بس طولانیتر دارد و به زمانی باز میگردد که در دستههایی از همراهان بر روی دوپا راه میرفتیم و با همگام شدن گامها متوجه مشکلی برای کسی که گامش ناهمانگ شده بود میشدیم.
مجموعهای از این فرضیهها میتوانند، در کنار هم، پیدایی حس موسیقایی را در نیاکانمان تبیین کنند. در تمامی این فرضیهها نقش بدن اجتماعی آشکار است. با گسترش فرهنگها و پیدایی و سپس پیچیدهتر شدن آلات موسیقی سنتهای موسیقایی در فرهنگهای مختلف شکل گرفتند و روند تکاملی بر روی آلات و شیوههای تولید موسیقی شکل گرفت و شاهد تنوع بیهمتای موسیقی در فرهنگهای مختلف شدیم. با چنین نگاهی تکاملی میتوان تعریفی تکاملی از موسیقی عرضه کرد.
تعریفی تکاملی از موسیقی
موسیقی برساختهای اجتماعی و فرهنگیست که مبتنی بر حس موسیقایی تکامل یافته (طی مکانیسمهای یاد شده در بالا)، و طی تعامل موسیقیدان (آهنگساز و/یا نوازنده)، آلات موسیقایی (که خود محصول همتکاملی حس موسیقایی انسانها در سنتهای مختلف و ابزارهای سادهتر ابتدایی است)، و مخاطب تولید میشود و در یک محیط اجتماعی مورد ارزیابی زیباشناختی قرار میگیرد (خود ملاکهای ارزیابی نیز طی زمان تکامل یافتهاند).
بازنشر از کانال:
@ravanshenasi_takamol
🆔@neurobiology_of_art
(خلاصهای از مطالب جلسهی رونمایی کتاب دکتر نجلرحیم)
حداقل هزینهی پرداختن به موسیقی هدر رفتن زمان و پرت شدن حواس از محیط پیرامونی است؛ هزینهای که حتی اگر به جلب توجه جانوران شکارچی برای نیاکان ما نمیانجامید توجه ما را از کارهای واجبتری مانند یافتن غذا و جفت منحرف میکرد. هزینهی تولید موسیقی بسیار بالاتر است زیرا نیازمند ساعتها آموزش است.
طی تبیینهای تکامل، هرگاه خصیصههایی جهانشمول را در همهی ادوار تاریخی ردیابی کنیم، بلافاصله به دنبال فایدههای فرضی میگردیم که جبرانکنندهی هزینهها باشند؛ وگرنه چرا باید انتخاب طبیعی به جای حذف خصیصهای پرهزینه آن را ابقاء کند؟
در اینجا برخی از معروفترین این فرضیهها را مرور کنیم.
یک. انتخاب جنسی
موسیقی در امتداد آواز و رقص بوجود آمده است. مگر نه اینکه برخی پرندگان برای جلب جفت آواز سر میدهند و برخی دیگر میرقصند؟ پس احتمالاً حس موسیقایی در نیاکان ما نیز محصول انتخاب جنسی بوده است. وقتی برخی حشرات نیز اصوات موزونی برای جلب نظر جفت تولید میکنند عجیب نخواهد بود که در انسان نیز مکانیسم مشابهی وجود داشته است. اما چرا باید جفت صدای رسا و هارمونیک را جذاب تشخیص دهد؟ زیرا تولید چنین اصواتی نیازمند هماهنگی بسیار بالای عضلات حنجره است که خود شاهدی بر هماهنگی عصب-عضلهی بالا و بنابراین سلامتی عمومی بدن است. رقصیدن نیز فرایندی ریتمیک است و انجام موزون آن، و البته تشخیص موزونی آن توسط جفتهایِ بالقوه، همان نقش سیگنالدهی سلامت را دارد.
به رغم مقبولیت ظاهری این نظریه نقدهای زیادی به آن وارد شده است که به چند مورد اشاره کنیم.
کودکان قبل از سنین بلوغ که نیازی به انتخاب جفت باشد در موسیقی مهارت مییابند؛ تفاوت معناداری میان موسیقیدانان و غیر موسیقیدانان در تعداد زادگان دیده نمیشود؛ پژوهشهای بومشناختی گواه آنند که موسیقیهای گروهی بیش از موسیقیهای انفرادی مورد توجه است؛ لالایی مادر ربطی به انتخاب جنسی ندارد؛ در زمان تخمکگذاری زنان علاقه به موسیقیهای پیچیدهتر دیده نمیشود.
دو. انتخاب گروهی
موسیقی میتواند همکاری گروهی را افزایش دهد. در اینکه چرا و چگونه این کار را میکند تنوعی از فرضیهها وجود دارد. به چند مورد اشاره کنیم.
الف. موسیقی بیش از آنکه سیگنال سلامت به جفت بالقوه دهد یک نظام سیگنالدهی ائتلافیست. ائتلاف برای چه؟ جنگ و شکار دو کاندید اصلی هستند. در بسیاری از اقوام پیش از شکار و جنگ مراسمی همراه با موسیقیهای تهیجی دیده میشود. خانم الن دیسانایِکه معتقد است که هنر همانند تمامی سایر هنرها در شرایط و مراسم خاص اجرا میشده است و شأن اجرایی آن فراتر از زندگی روزمره بوده است.
ب. اما غیر از جنگ و شکار نیز شاهد اجرای موسیقی هستیم. رابین دانبار معتقد است که موسیقی کلاً انسجام اجتماعی را افزایش میدهد. نظریهی او این است که موسیقی نقش تیمارکردن اجتماعی را بازی میکند: تیمار کردن کلامی. با بزرگ شدن جمعیت گروه نمیشد همه را تیمار کرد، اما لازم بود به همه پیام دوستی ارسال شود. موسیقیهای گروهی چنین نقشی داشتهاند. اعضاء شرکتکننده در یک کنسرت موسیقی احساس نزدیکی بیشتری به هم دارند تا مسافران مترو.
ج. دیسانایِکه در کارهای اخیر خود از نظریهی خاص بودن شرایط موسیقی فاصله میگیرد و ریشههای موسیقی را به تعاملات مادر و نوزاد ربط میدهد. مادر به نوزاد در لحظاتی که او را از آغوش جدا میکند با نغمههایی احساس اطمینان میدهد که در نزدیکی اوست.
د. ریشههای توجه به ریتم تاریخی بس طولانیتر دارد و به زمانی باز میگردد که در دستههایی از همراهان بر روی دوپا راه میرفتیم و با همگام شدن گامها متوجه مشکلی برای کسی که گامش ناهمانگ شده بود میشدیم.
مجموعهای از این فرضیهها میتوانند، در کنار هم، پیدایی حس موسیقایی را در نیاکانمان تبیین کنند. در تمامی این فرضیهها نقش بدن اجتماعی آشکار است. با گسترش فرهنگها و پیدایی و سپس پیچیدهتر شدن آلات موسیقی سنتهای موسیقایی در فرهنگهای مختلف شکل گرفتند و روند تکاملی بر روی آلات و شیوههای تولید موسیقی شکل گرفت و شاهد تنوع بیهمتای موسیقی در فرهنگهای مختلف شدیم. با چنین نگاهی تکاملی میتوان تعریفی تکاملی از موسیقی عرضه کرد.
تعریفی تکاملی از موسیقی
موسیقی برساختهای اجتماعی و فرهنگیست که مبتنی بر حس موسیقایی تکامل یافته (طی مکانیسمهای یاد شده در بالا)، و طی تعامل موسیقیدان (آهنگساز و/یا نوازنده)، آلات موسیقایی (که خود محصول همتکاملی حس موسیقایی انسانها در سنتهای مختلف و ابزارهای سادهتر ابتدایی است)، و مخاطب تولید میشود و در یک محیط اجتماعی مورد ارزیابی زیباشناختی قرار میگیرد (خود ملاکهای ارزیابی نیز طی زمان تکامل یافتهاند).
بازنشر از کانال:
@ravanshenasi_takamol
🆔@neurobiology_of_art
19.12.202419:15
🔸چرا دوران بلوغ انسان ها آهسته تر است؟
چرا دوران بلوغ انسانها آهستهتر است؟ شاید بتوان پاسخ را در فسیل انسان دمانیسی ۱/۸ میلیون ساله یافت!نتایج اخیر نشان میدهند که زمان رسیدن انسانها به دوران بزرگسالی، دو برابر شامپانزهها است.
این دوران طولانی در کودکی و نوجوانی به ما اجازه میدهد تا مغز نسبتا بزرگتری را توسعه داده و یا مهارتهایی را بیاموزیم که به بقا و تولید مثل کمک میکنند.
در بررسی که نتایج آن روز گذشته در Nature منتشر شد، محققین شواهدی از الگوی آهستهی رشد را در یک فسیل ۱/۸ میلیون ساله شناسایی کردند.
اگرچه این هومو رشد سریعتری نسبت به کودکان امروزی داشت، اما دندانهای آسیاب او، در طول ۵ سال اول زندگی، به کندی رشد کردند. این یافته در جمعیتهایی که مغز آنها فقط کمی بزرگتر از شامپانزههاست، میتواند سرنخهای مهمی در مورد اینکه چرا انسان طی زمانی طولانی به بلوغ میرسد، ارائه دهد.
دندانهای آسیاب از بهترین نمونهها در بررسی الگوی رشد هستند، چرا که ماندگاری بالایی داشته و دارای خطوط رشد هستند. از طرف دیگر، نرخ رشد دندان در انسان و سایر پستانداران با رشد مغز و بدن مرتبط است.
در این بررسی، محققین با شمارش خطوط رشد دندانی انسان دمانیسی، دریافتند که او به هنگام مرگ حدود ۱۱ سال سن داشته است.
سپس با بررسی خطوط تیرهی استرس که به دلیل بیماری یا سوء تغذیه، بر روی همهی دندانهای در حال رشد تاثیر میگذارند، دریافتند که دندانهای مختلف چگونه نسبت به یکدیگر رشد میکنند.
در نهایت الگوی رشد دندانهای دمانیسی با انسان و شامپانزه مقایسه شد. در ۵ سال اول زندگی، دندانهای آسیاب به کندی رشد کرده و بیشتر شبیه انسان امروزی بوده، سپس از سن ۶ تا ۱۱ سالگی، دندانها مانند شامپانزهها، رشد سریعی داشته. به طور کلی، رسیدن به بلوغ، سریعتر از انسان مدرن اتفاق افتاده، اما آهستگی در الگوی رشد اولیهی دندان، قدیمیترین نمونه شناخته شده میباشد که میتواند اولین گام به سوی الگوی آهسته رشد در ما باشد.
این نوجوان دمانیسی احتمالا تا مدتها پس از از شیر گرفته شدن، به والدین خود وابسته بود. بدین ترتیب، رشد دندانی پیش از بزرگ شدن مغز، کند شده؛ شاید به دلیل استفاده از ابزار، مصرف گوشت و تغییرات ساختار اجتماعی.
اگرچه برای یک نتیجه گیری کلی، به نمونههای بیشتری از این جمعیت و گروههای دیگر نیاز است، زیرا هنوز مطمئن نیستیم که این کندی در رشد دندان، همان الگوییست که منجر به دوران بلوغ طولانیتر در انسان شده است. همچنین هنوز مشخص نیست که انسان دمانیسی با انسان مدرن ارتباط اجدادی مستقیم داشته یا خیر.
✍️ سحر مرتضی نژاد
کارشناس ارشد ژنتیک انسانی ، پژوهشگر انسان شناسی و ژنتیک
بازنشر از:
🆔@ScientificDialectics
🆔@neurobiology_of_art
https://www.nature.com/articles/d41586-024-03547-3
چرا دوران بلوغ انسانها آهستهتر است؟ شاید بتوان پاسخ را در فسیل انسان دمانیسی ۱/۸ میلیون ساله یافت!نتایج اخیر نشان میدهند که زمان رسیدن انسانها به دوران بزرگسالی، دو برابر شامپانزهها است.
این دوران طولانی در کودکی و نوجوانی به ما اجازه میدهد تا مغز نسبتا بزرگتری را توسعه داده و یا مهارتهایی را بیاموزیم که به بقا و تولید مثل کمک میکنند.
در بررسی که نتایج آن روز گذشته در Nature منتشر شد، محققین شواهدی از الگوی آهستهی رشد را در یک فسیل ۱/۸ میلیون ساله شناسایی کردند.
اگرچه این هومو رشد سریعتری نسبت به کودکان امروزی داشت، اما دندانهای آسیاب او، در طول ۵ سال اول زندگی، به کندی رشد کردند. این یافته در جمعیتهایی که مغز آنها فقط کمی بزرگتر از شامپانزههاست، میتواند سرنخهای مهمی در مورد اینکه چرا انسان طی زمانی طولانی به بلوغ میرسد، ارائه دهد.
دندانهای آسیاب از بهترین نمونهها در بررسی الگوی رشد هستند، چرا که ماندگاری بالایی داشته و دارای خطوط رشد هستند. از طرف دیگر، نرخ رشد دندان در انسان و سایر پستانداران با رشد مغز و بدن مرتبط است.
در این بررسی، محققین با شمارش خطوط رشد دندانی انسان دمانیسی، دریافتند که او به هنگام مرگ حدود ۱۱ سال سن داشته است.
سپس با بررسی خطوط تیرهی استرس که به دلیل بیماری یا سوء تغذیه، بر روی همهی دندانهای در حال رشد تاثیر میگذارند، دریافتند که دندانهای مختلف چگونه نسبت به یکدیگر رشد میکنند.
در نهایت الگوی رشد دندانهای دمانیسی با انسان و شامپانزه مقایسه شد. در ۵ سال اول زندگی، دندانهای آسیاب به کندی رشد کرده و بیشتر شبیه انسان امروزی بوده، سپس از سن ۶ تا ۱۱ سالگی، دندانها مانند شامپانزهها، رشد سریعی داشته. به طور کلی، رسیدن به بلوغ، سریعتر از انسان مدرن اتفاق افتاده، اما آهستگی در الگوی رشد اولیهی دندان، قدیمیترین نمونه شناخته شده میباشد که میتواند اولین گام به سوی الگوی آهسته رشد در ما باشد.
این نوجوان دمانیسی احتمالا تا مدتها پس از از شیر گرفته شدن، به والدین خود وابسته بود. بدین ترتیب، رشد دندانی پیش از بزرگ شدن مغز، کند شده؛ شاید به دلیل استفاده از ابزار، مصرف گوشت و تغییرات ساختار اجتماعی.
اگرچه برای یک نتیجه گیری کلی، به نمونههای بیشتری از این جمعیت و گروههای دیگر نیاز است، زیرا هنوز مطمئن نیستیم که این کندی در رشد دندان، همان الگوییست که منجر به دوران بلوغ طولانیتر در انسان شده است. همچنین هنوز مشخص نیست که انسان دمانیسی با انسان مدرن ارتباط اجدادی مستقیم داشته یا خیر.
✍️ سحر مرتضی نژاد
کارشناس ارشد ژنتیک انسانی ، پژوهشگر انسان شناسی و ژنتیک
بازنشر از:
🆔@ScientificDialectics
🆔@neurobiology_of_art
https://www.nature.com/articles/d41586-024-03547-3


08.02.202514:09
مدرسه علوم اعصاب اجتماعی برگزار میکند؛
▪️ مسترکلاس
"تصمیمهای انسانی در عصر هوش مصنوعی"
با حضور دکتر ویکتور مایر-شونبرگر
استاد دانشگاه آکسفورد انگلستان
⏱️ پنجشنبه ۲۵ بهمن، ساعت ۱۹ الی ۲۰:۳۰
📤 اطلاعات بیشتر و نامنویسی رایگان
تلگرام | لینکدین | سایت | یوتیوب | اینستاگرام
▪️ مسترکلاس
"تصمیمهای انسانی در عصر هوش مصنوعی"
با حضور دکتر ویکتور مایر-شونبرگر
استاد دانشگاه آکسفورد انگلستان
⏱️ پنجشنبه ۲۵ بهمن، ساعت ۱۹ الی ۲۰:۳۰
📤 اطلاعات بیشتر و نامنویسی رایگان
تلگرام | لینکدین | سایت | یوتیوب | اینستاگرام
10.01.202514:28
بخش دوم👇
هرچند پیراهن ترخان نخستین لباس کاملی است که پیدا شده، با این حال اولین شواهد از منسوجات بافتهشده به حساب نمیآید. به عنوان مثال، باستانشناسان تکههایی از منسوجات بافته شده با پایه گیاهی را در بقایای محله باستانی «چاتالهویوک» ترکیه مربوط به دوره نوسنگی کشف کردند که تصور میشود حدود ۸۵۰۰ سال قدمت داشته باشد. امری که میتواند نشان دهد مردم در آن زمان لباس تولید میکردند و میپوشیدند.
اگر یافتن الیاف را مد نظر قرار دهیم، شواهد حتی بسیار قدیمیتری نسبت به تکه پارچههای یافتشده در ترکیه وجود دارند. در غار «زوزونا» در ایالت جورجیای آمریکا محققان الیافهایی از کتان وحشی را یافتند که برخی از آنها با رنگدانههای طبیعی رنگ شده بودند. چیزی که میتوان به عنوان مدرکی برای نخستین دوخت لباس توسط انسانها به حساب آورد. این الیافها حدود ۳۰ هزار سال قدمت دارند، که یک جهش بسیار قابل توجه در زمان برای منشاء نخستین لباس محسوب میشود.
شپشها راز قدمت لباس را فاش میکنند؟
برای به دست آوردن قدمت استفاده انسان از لباس، محققان همچنین به روشهای غیرمعمولتری روی آوردهاند که «شپش» یکی از آنهاست.
دو نوع شپش وجود دارد که وجودشان وابسته به انسان است: شپش سر که از پوست سر ما تغذیه میکند و شپش بدن که از تن ما تغذیه میکند. شپش بدن در لباسهای ما نیز زیست میکند، بنابراین دانشمندان این فرضیه را مطرح کردند که اگر بتوانند بفهمند چه زمانی شپش بدن ایجاد شده میتواند شواهد غیرمستقیمی برای زمانی که انسانها لباس پوشیدن را شروع کردهاند ارائه کنند.
در تعدادی از مطالعات، محققان دیانای شپش سر و بدن را برای تعیین زمان پیدایش شپش بدن مقایسه کردند. یکی از تخمینهای اخیر نشان میدهد که شپش بدن میتوانسته بین ۸۳ تا ۱۷۰ هزار سال پیش از شپش سر جدا شده باشد. زمانی تقریبی که میتواند مبدأ به وجود آمدن لباس را نشان دهد.
در این میان نئاندرتالها نیز که پیش از انسانهای خردمند در زمین میزیستهاند میتوانند از نخستین گونه انسانهایی باشند که لباس بر تن کردهاند، هرچند تا به امروز شواهدی از یک دست لباس کامل از آنها به دست نیامده است. به این دلیل که خز، چرم و سایر مواد پوشاکی طبیعی با گذشت زمان بسیار طولانی فاسد میشوند و به همین خاطر هیچ لباس واقعی در غارها پیدا نشده است.
با این وجود دانشمندان از طریق غیرمستقیم به وجود پوشاک پی بردهاند. در واقع الگوی بریدگی روی استخوانهای روباه، شغال و گربه وحشی که در غار «کانترابندیر» در مراکش به دست آمده نشان میدهد این حیوانات برای گوشتشان پوست کنده نشدهاند، بلکه هدف انسانهای اولیه در حدود ۱۲۰ هزار سال پیش جدا کردن پوست آنها به صورت یکپارچه و برای تولید لباس بوده است.
امیلی هالت، باستانشناس تکاملی در موسسه ماکس پلانک آلمان، میگوید: «برای اینکه بشر بتواند در زیستگاههای سرد دوام بیاورد و گسترش پیدا کند، لباس وسیلهای لازم و ضروری بوده است.»
در نتیجه فاکتور آبوهوایی نیز میتواند عاملی مهم در شکلگیری لباس بوده باشد. هر چه در تاریخ به عقبتر برگردیم، یافتن شواهد مستقیم دشوارتر میشود و شاید ما هرگز نتوانیم به حقیقت برهنگی و مبدأ زمانی لباس پوشیدن انسان پی ببریم.
بازنشر از کانال:
🆔@ScientificDialectics
🆔@neurobiology_of_art
https://www.iflscience.com/when-did-humans-stop-being-naked-71525
هرچند پیراهن ترخان نخستین لباس کاملی است که پیدا شده، با این حال اولین شواهد از منسوجات بافتهشده به حساب نمیآید. به عنوان مثال، باستانشناسان تکههایی از منسوجات بافته شده با پایه گیاهی را در بقایای محله باستانی «چاتالهویوک» ترکیه مربوط به دوره نوسنگی کشف کردند که تصور میشود حدود ۸۵۰۰ سال قدمت داشته باشد. امری که میتواند نشان دهد مردم در آن زمان لباس تولید میکردند و میپوشیدند.
اگر یافتن الیاف را مد نظر قرار دهیم، شواهد حتی بسیار قدیمیتری نسبت به تکه پارچههای یافتشده در ترکیه وجود دارند. در غار «زوزونا» در ایالت جورجیای آمریکا محققان الیافهایی از کتان وحشی را یافتند که برخی از آنها با رنگدانههای طبیعی رنگ شده بودند. چیزی که میتوان به عنوان مدرکی برای نخستین دوخت لباس توسط انسانها به حساب آورد. این الیافها حدود ۳۰ هزار سال قدمت دارند، که یک جهش بسیار قابل توجه در زمان برای منشاء نخستین لباس محسوب میشود.
شپشها راز قدمت لباس را فاش میکنند؟
برای به دست آوردن قدمت استفاده انسان از لباس، محققان همچنین به روشهای غیرمعمولتری روی آوردهاند که «شپش» یکی از آنهاست.
دو نوع شپش وجود دارد که وجودشان وابسته به انسان است: شپش سر که از پوست سر ما تغذیه میکند و شپش بدن که از تن ما تغذیه میکند. شپش بدن در لباسهای ما نیز زیست میکند، بنابراین دانشمندان این فرضیه را مطرح کردند که اگر بتوانند بفهمند چه زمانی شپش بدن ایجاد شده میتواند شواهد غیرمستقیمی برای زمانی که انسانها لباس پوشیدن را شروع کردهاند ارائه کنند.
در تعدادی از مطالعات، محققان دیانای شپش سر و بدن را برای تعیین زمان پیدایش شپش بدن مقایسه کردند. یکی از تخمینهای اخیر نشان میدهد که شپش بدن میتوانسته بین ۸۳ تا ۱۷۰ هزار سال پیش از شپش سر جدا شده باشد. زمانی تقریبی که میتواند مبدأ به وجود آمدن لباس را نشان دهد.
در این میان نئاندرتالها نیز که پیش از انسانهای خردمند در زمین میزیستهاند میتوانند از نخستین گونه انسانهایی باشند که لباس بر تن کردهاند، هرچند تا به امروز شواهدی از یک دست لباس کامل از آنها به دست نیامده است. به این دلیل که خز، چرم و سایر مواد پوشاکی طبیعی با گذشت زمان بسیار طولانی فاسد میشوند و به همین خاطر هیچ لباس واقعی در غارها پیدا نشده است.
با این وجود دانشمندان از طریق غیرمستقیم به وجود پوشاک پی بردهاند. در واقع الگوی بریدگی روی استخوانهای روباه، شغال و گربه وحشی که در غار «کانترابندیر» در مراکش به دست آمده نشان میدهد این حیوانات برای گوشتشان پوست کنده نشدهاند، بلکه هدف انسانهای اولیه در حدود ۱۲۰ هزار سال پیش جدا کردن پوست آنها به صورت یکپارچه و برای تولید لباس بوده است.
امیلی هالت، باستانشناس تکاملی در موسسه ماکس پلانک آلمان، میگوید: «برای اینکه بشر بتواند در زیستگاههای سرد دوام بیاورد و گسترش پیدا کند، لباس وسیلهای لازم و ضروری بوده است.»
در نتیجه فاکتور آبوهوایی نیز میتواند عاملی مهم در شکلگیری لباس بوده باشد. هر چه در تاریخ به عقبتر برگردیم، یافتن شواهد مستقیم دشوارتر میشود و شاید ما هرگز نتوانیم به حقیقت برهنگی و مبدأ زمانی لباس پوشیدن انسان پی ببریم.
بازنشر از کانال:
🆔@ScientificDialectics
🆔@neurobiology_of_art
https://www.iflscience.com/when-did-humans-stop-being-naked-71525
17.12.202420:38
به مناسبت ۱۴ دسامبر روز میمون
جایگاه انسان در درخت فیلوژنیک
بسیاری تصور میکنند که انسان از نسل میمون است ولی انسان نوعی میمون است و به عبارت دقیقتر انسان و میمون جد مشترک دارند
درخت تبارشناسی انسان به شرح زیر است: اعداد مربوط به قدیمیترین جد مشترک گروه است.
جنس هومو ۲.۷ مسق
تبار هومینینای شامل گوریل و انسان ۴-۸ مسق با حرکت بر روی دوپا و دندان نیش هم اندازه در نر و ماده
تیره هومینیده شامل شمپانزه و گوریل و اورانگوتان و انسان ۱۲-۱۷ مسق با اندازه نر بزرگ و باسن برجسته
ابرتیره هومینوئیده شامل قبلی و ژیبونها (گوریلهای بزرگ و کوچک) ۱۶-۲۴ مسق بدون دم و توانایی گردش شانه و دندانهای آسیای پایینی دارای ۵ برجستگی
تحت راسته سیمیفورمیس شامل میمونها و گوریلها ۲۹ مسق با چشم کاملا پوشیده با استخوان و بینی خشک
زیر راسته هاپلوراینی شامل قبلی ها و تارسیر ۶۵ مسق
رده نخستی ها شامل قبلی ها و لمور ۷۵ مسق با چشمان به سمت جلو و دید دوچشمی و شصت مقابلهپذیر و ناخن به جای چنگال
فیلم به زیبایی درخت تبارشناسی انسان را توضیح میدهد
در کانال اخلاق نشر و منابع علمی در تلگرام عضو شوید
http://t.me/PubEthicsMUMS/2501
جایگاه انسان در درخت فیلوژنیک
بسیاری تصور میکنند که انسان از نسل میمون است ولی انسان نوعی میمون است و به عبارت دقیقتر انسان و میمون جد مشترک دارند
درخت تبارشناسی انسان به شرح زیر است: اعداد مربوط به قدیمیترین جد مشترک گروه است.
جنس هومو ۲.۷ مسق
تبار هومینینای شامل گوریل و انسان ۴-۸ مسق با حرکت بر روی دوپا و دندان نیش هم اندازه در نر و ماده
تیره هومینیده شامل شمپانزه و گوریل و اورانگوتان و انسان ۱۲-۱۷ مسق با اندازه نر بزرگ و باسن برجسته
ابرتیره هومینوئیده شامل قبلی و ژیبونها (گوریلهای بزرگ و کوچک) ۱۶-۲۴ مسق بدون دم و توانایی گردش شانه و دندانهای آسیای پایینی دارای ۵ برجستگی
تحت راسته سیمیفورمیس شامل میمونها و گوریلها ۲۹ مسق با چشم کاملا پوشیده با استخوان و بینی خشک
زیر راسته هاپلوراینی شامل قبلی ها و تارسیر ۶۵ مسق
رده نخستی ها شامل قبلی ها و لمور ۷۵ مسق با چشمان به سمت جلو و دید دوچشمی و شصت مقابلهپذیر و ناخن به جای چنگال
فیلم به زیبایی درخت تبارشناسی انسان را توضیح میدهد
در کانال اخلاق نشر و منابع علمی در تلگرام عضو شوید
http://t.me/PubEthicsMUMS/2501
06.02.202519:05
🔸برخی همبستگی های عصب شناختی و رفتاری در مواجهه با هنر انتزاعی
در بخشی از مقاله ای تحت عنوان "مغز در مورد هنر انتزاعی به ما چه می گوید؟" نتایج مطالعات و آزمایشات تجربی گزارش شده نشان می دهند به طور کلی هنگام مواجهه بینندگان با آثار هنری دو جنبه متفاوت در پردازش آثار وجود دارد:
-پردازش محتوای تصویری
-پردازش سبک هنری.
بر اساس این مطالعات، پردازش سبک در مغز دیرتر و کندتر از پردازش محتوا (50 میلیثانیه در مقابل 10 میلیثانیه) شروع و توسعه مییابد. پژوهشگران این تفاوت زمانی در پردازش آثار هنری را به این نسبت میدهند که طبقهبندی [و شناسایی] محتوای تصویر توسط انسانها به عنوان بخشی از طبقهبندی و شناسایی اشیاء روزمره [فعالیتی از پیش] آموخته شده است، در حالی که تجزیه و تحلیل سبکی [و تکنیکال] یک فعالیت [عمیق] دیداری است که نیاز به پردازش های شناختی سطح بالاتری دارد، فعالیتی که بسیاری از افراد به ندرت آن را تجربه کردهاند.
این شواهد از این ایده پشتیبانی میکند که اطلاعات خاص سبکی و تجربه هنری، فرآیند پردازش و ادراک هنر انتزاعی را بیشتر از هنر بازنمایانگر تسهیل میکند. به ادعای مقاله اگر این مشاهدات درست باشند، می توان نتیجه گرفت که هنر انتزاعی که بیشتر ما را با ویژگی های سبکی اثر آشنا میکند و به ندرت محتوای [به شکل عام] قابل توجهی از آن [مانند اشياي آشنا] قابل شناسایی است، عمدتاً از طریق مسیرهای مغزی درگیر در تحلیل ویژگی های سبکی، پردازش میشود؛ مسیرهایی که برای بیشتر افراد کمتر آشنا و کمتر استفاده شدهاند. به عبارت دیگر، هنر انتزاعی ما را در موقعیتهای ناآشنا (یا کمتر آشنا) قرار میدهد.
هنگام نگاه کردن به آثار هنر انتزاعی پرسشی که مطرح می شود این است که زمانی که اشیاء ملموس، آشنا و قابل شناسایی در صحنه تصویر غایب هستند الگوی [چشمی] مشاهده اثر چقدر جهانی [عام] است؟
به نظر می رسد فقدان اشیاء ملموس، امکان نگاه عمومی یکنواختتری را فراهم میکند. به عنوان مثال، تیلور و همکاران (2011) در مطالعه ردیابی چشمی نقاشیهای جکسون پولاک نشان دادند که چشمهای ناظران تمایل دارند تمام سطح بوم را به طور یکنواختتری اسکن کنند. این یافته به وضوح با نتایج ردیابی چشم در هنر واقعگرا و بازنمایانگر که در آن چشمها عمدتاً بر ویژگیهای برجسته در نقاشی (مانند چشمها، بینی، درختها، امضاء و غیره) متمرکز هستند، در تضاد است (به عنوان مثال لوچر و همکاران، 2007; هاری و کوجالا، 2009). مطالعات تیلور و همکاران (2011) از این فرضیه پشتیبانی میکند که در هنگام تجزیه و تحلیل هنر انتزاعی، سیستم های بینایی/ادراکی کمتر درگیر نگاه کانونی و متمرکز است و بیشتر به نگاه یکنواختتری [بر تمام اجزا و سطوح تصویر] توجه دارد.
به عبارت دیگر در مواجهه با آثار هنری واقعگرا و بازنمایانگر، چشم ها - در مقایسه با آثار انتزاعی - بیشتر بر جزئیات فیگوراتیو متمرکز میشوند. این موضوع هم برای متخصصان و هم افراد عادی صدق می کند.
مشاهدات تجربی اشاره شده در این مقاله باز هم تاکید دیگری است بر اهمیت اطلاعات زمینه ای و تخصصی در فرآیند شکل گیری تجربه زیبایی شناختی مرتبط با هنر مدرن. اطلاعاتی فنی، سبکی، تاریخی و نظری که باید از طریق آموزش آموخته و انتقال یابند.
این اطلاعات با تحت تاثیر قرار دادن پردازش ها در ناحیه جلوپیشانی (به طور خاص ناحیه شکمی، میانی قشر پیش پیشانی vmPFC) زمینه شکل گیری لذتی سوبژکتیو را در مخاطب آشنا با هنر فراهم می کنند.
به واقع با توجه به جمیع مطالعات انجام شده پیرامون زیبایی شناسی هنر انتزاعی می توان قاطعانه گفت تحلیل، نقد و تفسیر هنر و به طور خاص هنر مدرن مقوله ای کاملا تخصصی است. واقعیتی که در مواجهه و داوری هنر مدرن توسط افراد غیر هنری بعضا نادیده انگاشته می شود!
✍ کامران پاک نژاد
🆔@neurobiology_of_art
https://pmc.ncbi.nlm.nih.gov/articles/PMC3937809/
در بخشی از مقاله ای تحت عنوان "مغز در مورد هنر انتزاعی به ما چه می گوید؟" نتایج مطالعات و آزمایشات تجربی گزارش شده نشان می دهند به طور کلی هنگام مواجهه بینندگان با آثار هنری دو جنبه متفاوت در پردازش آثار وجود دارد:
-پردازش محتوای تصویری
-پردازش سبک هنری.
بر اساس این مطالعات، پردازش سبک در مغز دیرتر و کندتر از پردازش محتوا (50 میلیثانیه در مقابل 10 میلیثانیه) شروع و توسعه مییابد. پژوهشگران این تفاوت زمانی در پردازش آثار هنری را به این نسبت میدهند که طبقهبندی [و شناسایی] محتوای تصویر توسط انسانها به عنوان بخشی از طبقهبندی و شناسایی اشیاء روزمره [فعالیتی از پیش] آموخته شده است، در حالی که تجزیه و تحلیل سبکی [و تکنیکال] یک فعالیت [عمیق] دیداری است که نیاز به پردازش های شناختی سطح بالاتری دارد، فعالیتی که بسیاری از افراد به ندرت آن را تجربه کردهاند.
این شواهد از این ایده پشتیبانی میکند که اطلاعات خاص سبکی و تجربه هنری، فرآیند پردازش و ادراک هنر انتزاعی را بیشتر از هنر بازنمایانگر تسهیل میکند. به ادعای مقاله اگر این مشاهدات درست باشند، می توان نتیجه گرفت که هنر انتزاعی که بیشتر ما را با ویژگی های سبکی اثر آشنا میکند و به ندرت محتوای [به شکل عام] قابل توجهی از آن [مانند اشياي آشنا] قابل شناسایی است، عمدتاً از طریق مسیرهای مغزی درگیر در تحلیل ویژگی های سبکی، پردازش میشود؛ مسیرهایی که برای بیشتر افراد کمتر آشنا و کمتر استفاده شدهاند. به عبارت دیگر، هنر انتزاعی ما را در موقعیتهای ناآشنا (یا کمتر آشنا) قرار میدهد.
هنگام نگاه کردن به آثار هنر انتزاعی پرسشی که مطرح می شود این است که زمانی که اشیاء ملموس، آشنا و قابل شناسایی در صحنه تصویر غایب هستند الگوی [چشمی] مشاهده اثر چقدر جهانی [عام] است؟
به نظر می رسد فقدان اشیاء ملموس، امکان نگاه عمومی یکنواختتری را فراهم میکند. به عنوان مثال، تیلور و همکاران (2011) در مطالعه ردیابی چشمی نقاشیهای جکسون پولاک نشان دادند که چشمهای ناظران تمایل دارند تمام سطح بوم را به طور یکنواختتری اسکن کنند. این یافته به وضوح با نتایج ردیابی چشم در هنر واقعگرا و بازنمایانگر که در آن چشمها عمدتاً بر ویژگیهای برجسته در نقاشی (مانند چشمها، بینی، درختها، امضاء و غیره) متمرکز هستند، در تضاد است (به عنوان مثال لوچر و همکاران، 2007; هاری و کوجالا، 2009). مطالعات تیلور و همکاران (2011) از این فرضیه پشتیبانی میکند که در هنگام تجزیه و تحلیل هنر انتزاعی، سیستم های بینایی/ادراکی کمتر درگیر نگاه کانونی و متمرکز است و بیشتر به نگاه یکنواختتری [بر تمام اجزا و سطوح تصویر] توجه دارد.
به عبارت دیگر در مواجهه با آثار هنری واقعگرا و بازنمایانگر، چشم ها - در مقایسه با آثار انتزاعی - بیشتر بر جزئیات فیگوراتیو متمرکز میشوند. این موضوع هم برای متخصصان و هم افراد عادی صدق می کند.
مشاهدات تجربی اشاره شده در این مقاله باز هم تاکید دیگری است بر اهمیت اطلاعات زمینه ای و تخصصی در فرآیند شکل گیری تجربه زیبایی شناختی مرتبط با هنر مدرن. اطلاعاتی فنی، سبکی، تاریخی و نظری که باید از طریق آموزش آموخته و انتقال یابند.
این اطلاعات با تحت تاثیر قرار دادن پردازش ها در ناحیه جلوپیشانی (به طور خاص ناحیه شکمی، میانی قشر پیش پیشانی vmPFC) زمینه شکل گیری لذتی سوبژکتیو را در مخاطب آشنا با هنر فراهم می کنند.
به واقع با توجه به جمیع مطالعات انجام شده پیرامون زیبایی شناسی هنر انتزاعی می توان قاطعانه گفت تحلیل، نقد و تفسیر هنر و به طور خاص هنر مدرن مقوله ای کاملا تخصصی است. واقعیتی که در مواجهه و داوری هنر مدرن توسط افراد غیر هنری بعضا نادیده انگاشته می شود!
✍ کامران پاک نژاد
🆔@neurobiology_of_art
https://pmc.ncbi.nlm.nih.gov/articles/PMC3937809/
10.01.202514:28
🔸شپشها و راز دیرینه منشأ پیدایش لباس؛ انسانها از چه زمانی دیگر برهنه نزیستند؟
بخش اول👇
منشا پیدایش لباس یکی از رازهای دیرینه در تاریخ بشر است. در حالی که قدمت کهنترین پوشاک انسانی کامل یافتشده به حدود ۵ هزار سال پیش بازمیگردد، دانشمندان میگویند عمر منسوجات ساخت دست انسان به بیش از صدها هزار سال پیش میرسد.
لباس برای انسانها مهم است. از ما در برابر سرما و گرما محافظت میکند، راهی برای تمایز سلیقه در اختیار انسانها میگذارد و البته باعث میشود پلیس نتواند ما را به دلیل برهنگی در انظار عمومی بازداشت کند. اما از چه زمانی شروع به پوشیدن آن کردهایم؟
دشوار است که بدانیم دقیقاً چه زمانی به فکر گونه ما، انسان خردمند یا همان «هوموساپین»، رسید که لباس بر تن کند. گونه ما اولین بار بیش از ۳۰۰ هزار سال پیش در آفریقا ظاهر شد و پس از آن در نقاط مختلف جهان گسترش یافت.
هرچند شواهد باستانشناسی مختلفی در این باره وجود دارد، با این حال هیچکدام از آنها پاسخ قطعی و محکمی ارائه نمیکنند.
یکی از علتهای اصلی چنین مسئلهای دوام نداشتن پارچه و پوشاک در گذر زمان است. درحالی که ابزارهای سنگی، چوبی و آهنی میتوانند بسته به شرایط برای هزاران سال دستنخورده حفظ شوند، الیاف گیاهی به حدی آسیبپذیرند که غالبا پس از گذشت چند صد سال تجزیه شده و ردی از آنها باقی نمیماند.
قدیمیترین شواهد مستقیمی که از پوشاک انسانی به ما رسیده یک دست لباس ترخان است؛ یک پیراهن کتانی یقه هفت که در مقبره دودمان نخست مصر در قبرستان باستانی ترخان توسط «فلیندرز پتری»، مصرشناس برجسته، کشف شد. با این حال، تنها در سالهای اخیر بود که تاریخگذاری رادیوکربن نشان داد که این لباس بیش از ۵ هزار سال قدمت دارد و بین سالهای ۳۴۸۲ تا ۳۱۰۲ قبل از میلاد بافته شده است.
ممکن است اینطور تصور شود که پس مطمئناً مردم قبل از این تاریخ لباس میپوشیدهاند. با این حال تا کنون باستانشناسان لباسی قدیمیتر از پیراهن ترخان پیدا نکردهاند، امری که لزوماً تعجبآور نیست.
برخلاف امروز که بسیاری از لباسها از الیاف مصنوعی غیرقابل تجزیه بیولوژیکی ساخته میشوند، لباسهای قدیمیتر از الیاف زیستی تخریبپذیر حیوانی یا گیاهی مانند پشم یا کتان ساخته میشدند و لباس ترخان به احتمال زیاد تنها به این دلیل در گذر زمان سالم مانده است که در یک محیط بسیار خشک قرار داشته و همین امر مانع از تخریب آن شده است.
ادامه 👇
بخش اول👇
منشا پیدایش لباس یکی از رازهای دیرینه در تاریخ بشر است. در حالی که قدمت کهنترین پوشاک انسانی کامل یافتشده به حدود ۵ هزار سال پیش بازمیگردد، دانشمندان میگویند عمر منسوجات ساخت دست انسان به بیش از صدها هزار سال پیش میرسد.
لباس برای انسانها مهم است. از ما در برابر سرما و گرما محافظت میکند، راهی برای تمایز سلیقه در اختیار انسانها میگذارد و البته باعث میشود پلیس نتواند ما را به دلیل برهنگی در انظار عمومی بازداشت کند. اما از چه زمانی شروع به پوشیدن آن کردهایم؟
دشوار است که بدانیم دقیقاً چه زمانی به فکر گونه ما، انسان خردمند یا همان «هوموساپین»، رسید که لباس بر تن کند. گونه ما اولین بار بیش از ۳۰۰ هزار سال پیش در آفریقا ظاهر شد و پس از آن در نقاط مختلف جهان گسترش یافت.
هرچند شواهد باستانشناسی مختلفی در این باره وجود دارد، با این حال هیچکدام از آنها پاسخ قطعی و محکمی ارائه نمیکنند.
یکی از علتهای اصلی چنین مسئلهای دوام نداشتن پارچه و پوشاک در گذر زمان است. درحالی که ابزارهای سنگی، چوبی و آهنی میتوانند بسته به شرایط برای هزاران سال دستنخورده حفظ شوند، الیاف گیاهی به حدی آسیبپذیرند که غالبا پس از گذشت چند صد سال تجزیه شده و ردی از آنها باقی نمیماند.
قدیمیترین شواهد مستقیمی که از پوشاک انسانی به ما رسیده یک دست لباس ترخان است؛ یک پیراهن کتانی یقه هفت که در مقبره دودمان نخست مصر در قبرستان باستانی ترخان توسط «فلیندرز پتری»، مصرشناس برجسته، کشف شد. با این حال، تنها در سالهای اخیر بود که تاریخگذاری رادیوکربن نشان داد که این لباس بیش از ۵ هزار سال قدمت دارد و بین سالهای ۳۴۸۲ تا ۳۱۰۲ قبل از میلاد بافته شده است.
ممکن است اینطور تصور شود که پس مطمئناً مردم قبل از این تاریخ لباس میپوشیدهاند. با این حال تا کنون باستانشناسان لباسی قدیمیتر از پیراهن ترخان پیدا نکردهاند، امری که لزوماً تعجبآور نیست.
برخلاف امروز که بسیاری از لباسها از الیاف مصنوعی غیرقابل تجزیه بیولوژیکی ساخته میشوند، لباسهای قدیمیتر از الیاف زیستی تخریبپذیر حیوانی یا گیاهی مانند پشم یا کتان ساخته میشدند و لباس ترخان به احتمال زیاد تنها به این دلیل در گذر زمان سالم مانده است که در یک محیط بسیار خشک قرار داشته و همین امر مانع از تخریب آن شده است.
ادامه 👇
04.12.202415:56
🔸کدامیک اول بوجود آمده است:
حیات یا فرگشت داروینی؟
بسیاری بر این باورند فرگشت داروینی تنها تنوع گونه ها را توضیح میدهد و پاسخی برای پیش از تشکیل اولین سلول های زنده ندارد. حالا دانشمندان برای اولین بار به شواهدی دست یافتند که فرگشت داروینی می توانسته پیش از تشکیل اولین سلولهای زنده نیز وجود داشته باشد.
ما میدانیم که فرگشت بر تمام اشکال حیات عمل میکند، اما آیا فرگشت داروینی بر مواد غیرزنده نیز تأثیر دارد؟ در مقالهای با عنوان "حذف رقابتی بین مولکولهای خودهمانندساز می تواند سبب محدود شدن تمایل شیمی به تنوع شود" که در ۲۹ نوامبر در نشریه Nature Chemistry منتشر شد، سیبرن اوتو، استاد شیمی سیستم های پیچیده در دانشگاه خرونینگن هلند، نشان میدهد که اصول کلیدی فرگشت داروینی، مانند "انتخاب طبیعی" که سبب بقای اصلح و انقراض گونه ها می شود، در سیستمهای ساده غیرزنده نیز خود را نشان میدهند. او و تیمش از سیستمی متشکل از سه مولکول خودهمانندساز مصنوعی استفاده کردند که تحت شرایط مناسب، بهصورت خود به خودی از ترکیبات ساده بوجود آمده، رشد کرده و تکثیر میشوند. وقتی این مولکولها که همه آنها یک غذای یکسان برای رشد و تکثیر نیاز داشتند را برای رقابت با یکدیگر قرار دادند ، مشاهده کردند پس از چندین نسل سرانجام تنها یکی از آنها بقا یافت و سبب انقراض سایر خودهمانندسازها شد.
این مثالی از "بقای اصلح" است. با این حال، وقتی هر یک از این همانندسازها تنها بخشی از غذای مشترک را مورد استفاده قرار دادند، مشاهده شد آنها می توانند طی چندین نسل با یکدیگر همزیستی داشته باشند.این رفتار مشابه نحوه همزیستی گونهها در زیستبومهای مختلف است.این نتایج نشان میدهد که اصول پایهای فرگشت داروینی میتوانند بر مواد غیرزنده نیز تأثیر بگذارند و سبب شکلگیری حیات از ترکیبات غیر زنده شده باشند. "این کار چشمانداز جدیدی را در مورد چگونگی پیدایش حیات از مواد غیرزنده فراهم میکند و گامی مهم در سنتز اشکال جدیدی از حیات در آزمایشگاه به شمار میرود."
مقاله: https://www.nature.com/articles/s41557-024-01664-0
منبع:
https://phys.org/news/2024-12-life-evolution-replicating-molecules-basic.html
بازنشر از:
@The_Origin_of_life
🆔@neurobioloy_of_art
حیات یا فرگشت داروینی؟
بسیاری بر این باورند فرگشت داروینی تنها تنوع گونه ها را توضیح میدهد و پاسخی برای پیش از تشکیل اولین سلول های زنده ندارد. حالا دانشمندان برای اولین بار به شواهدی دست یافتند که فرگشت داروینی می توانسته پیش از تشکیل اولین سلولهای زنده نیز وجود داشته باشد.
ما میدانیم که فرگشت بر تمام اشکال حیات عمل میکند، اما آیا فرگشت داروینی بر مواد غیرزنده نیز تأثیر دارد؟ در مقالهای با عنوان "حذف رقابتی بین مولکولهای خودهمانندساز می تواند سبب محدود شدن تمایل شیمی به تنوع شود" که در ۲۹ نوامبر در نشریه Nature Chemistry منتشر شد، سیبرن اوتو، استاد شیمی سیستم های پیچیده در دانشگاه خرونینگن هلند، نشان میدهد که اصول کلیدی فرگشت داروینی، مانند "انتخاب طبیعی" که سبب بقای اصلح و انقراض گونه ها می شود، در سیستمهای ساده غیرزنده نیز خود را نشان میدهند. او و تیمش از سیستمی متشکل از سه مولکول خودهمانندساز مصنوعی استفاده کردند که تحت شرایط مناسب، بهصورت خود به خودی از ترکیبات ساده بوجود آمده، رشد کرده و تکثیر میشوند. وقتی این مولکولها که همه آنها یک غذای یکسان برای رشد و تکثیر نیاز داشتند را برای رقابت با یکدیگر قرار دادند ، مشاهده کردند پس از چندین نسل سرانجام تنها یکی از آنها بقا یافت و سبب انقراض سایر خودهمانندسازها شد.
این مثالی از "بقای اصلح" است. با این حال، وقتی هر یک از این همانندسازها تنها بخشی از غذای مشترک را مورد استفاده قرار دادند، مشاهده شد آنها می توانند طی چندین نسل با یکدیگر همزیستی داشته باشند.این رفتار مشابه نحوه همزیستی گونهها در زیستبومهای مختلف است.این نتایج نشان میدهد که اصول پایهای فرگشت داروینی میتوانند بر مواد غیرزنده نیز تأثیر بگذارند و سبب شکلگیری حیات از ترکیبات غیر زنده شده باشند. "این کار چشمانداز جدیدی را در مورد چگونگی پیدایش حیات از مواد غیرزنده فراهم میکند و گامی مهم در سنتز اشکال جدیدی از حیات در آزمایشگاه به شمار میرود."
مقاله: https://www.nature.com/articles/s41557-024-01664-0
منبع:
https://phys.org/news/2024-12-life-evolution-replicating-molecules-basic.html
بازنشر از:
@The_Origin_of_life
🆔@neurobioloy_of_art
显示 1 - 12 共 12
登录以解锁更多功能。