
تکهی گمشدهی ماشین توریـنگ
خطر ادمین دیوانه
با احتیاط وارد شوید
He/they
پرایوت:
https://t.me/+m30ue5xw3UY4YWE0
نامه رسانی:
@TuringsAnon_bot
https://t.me/HarfinoBot?start=ac2c23155949718
اگر شناس هستید اینجا نیاید پیوی مگه چشه
X (twitter): @Tmissing_piece
با احتیاط وارد شوید
He/they
پرایوت:
https://t.me/+m30ue5xw3UY4YWE0
نامه رسانی:
@TuringsAnon_bot
https://t.me/HarfinoBot?start=ac2c23155949718
اگر شناس هستید اینجا نیاید پیوی مگه چشه
X (twitter): @Tmissing_piece
订阅者
328
24 小时
1-0.3%一周
9-2.6%一个月
18-5.2%
引用指数
0
提及0频道上的转发0频道上的提及0
每帖平均覆盖率
54
12 小时60%24 小时540%48 小时54
51.9%
参与率 (ER)
20.37%
转发1评论0反应10
覆盖率参与率 (ERR)
0%
24 小时0%一周0%一个月
4.51%
每则广告帖子的平均覆盖率
14
1 小时1285.71%1 – 4 小时00%4 - 24 小时00%
"تکهی گمشدهی ماشین توریـنگ" 群组最新帖子
11.04.202522:56
#sodba
معشوق کوچک من این روز ها زیبا تر شده اید اما لاجرم نمیدانم راز نیک منظری شما این است که بنده در تب و تاب دوری به شهودی غیر واقعی رسیده ام یا اینکه هر عاشقی در برابر هوس ، خود را گرفتار خوب رویی محبوب خود میکند!
ظاهراً غم هم میتواند انسان را زیبا کند!
در حقیقت سکوتی که در غم پنهان شده است انسان را با وقار میسازد زیرا آرامشی که در نگاه آشفته ی یک غم زده وجود دارد تا حد دلداری واسطه ی حرکت به سمت حماقت است.
میدانید گاهی با خود میگویم ترک کردن منزل شما نباید تا این حد سخت میبود اما تمام وجودم تحلیل رفته است و تکه های بدن بی جانم هر کدام درون یک آتش فشان افتاده اند و در جهنم سجده میکنند تا شاید پروردگارشان به آنها راهی نشان بدهد برای دوباره شکفتن!
چه بسا انسان به امید پایان یاوه گویی هایی یک سائل از خدا بی خبر زنده بماند تا ببیند جهان عشق را چگونه روی زمین فرش میکند..🤍
معشوق کوچک من این روز ها زیبا تر شده اید اما لاجرم نمیدانم راز نیک منظری شما این است که بنده در تب و تاب دوری به شهودی غیر واقعی رسیده ام یا اینکه هر عاشقی در برابر هوس ، خود را گرفتار خوب رویی محبوب خود میکند!
ظاهراً غم هم میتواند انسان را زیبا کند!
در حقیقت سکوتی که در غم پنهان شده است انسان را با وقار میسازد زیرا آرامشی که در نگاه آشفته ی یک غم زده وجود دارد تا حد دلداری واسطه ی حرکت به سمت حماقت است.
میدانید گاهی با خود میگویم ترک کردن منزل شما نباید تا این حد سخت میبود اما تمام وجودم تحلیل رفته است و تکه های بدن بی جانم هر کدام درون یک آتش فشان افتاده اند و در جهنم سجده میکنند تا شاید پروردگارشان به آنها راهی نشان بدهد برای دوباره شکفتن!
چه بسا انسان به امید پایان یاوه گویی هایی یک سائل از خدا بی خبر زنده بماند تا ببیند جهان عشق را چگونه روی زمین فرش میکند..🤍
11.04.202522:44
#sodba
بی شک میتوانم چند صفحه ی باقی مانده از کتاب را همین امشب تمام کنم اما دست نگه میدارم و آن را روی میز رها میکنم زیرا به هیچ وجه من الوجوه طاقت تمام شدن یک چیز دیگر را ندارم حتی اگر بخواهد یک کاغذ پر شده از سیاهی یک جهان غیر واقعی باشد!
از ورودی تراس داخل میشوی، فیلتر سیگار را داخل دستانم پوشش میدهم : قایمش نکن!
- دیر گفتی ، نبود اکسیژن خفش کرد!
صندلی باغی کالسکه ای قرمز رنگ را به سمت عقب میکشی، با دستانت چندبار روی تشک ضربه میزنی تا به ظاهر تمیز بشود و می نشینی:چقدر سرد شده!
با وجود اینکه سرفه های مکرر کلافه ام کرده است ، لبخند میزنم. پاکت سیگار را از روی میز بر میداری: مگه ترک نکرده بودی؟
ـ قبلا خیلی چیز ها رو ترک کرده بودم ، تو خودت جزو ترک شده ها بودی!
چهره ی ساختگی به خودت میگیری و ادامه میدهی : خسته بنظر میای!
اما من در تلاش برای به جریان انداختن یک شکاف عمیق میان میل شدید زمین جوابت را میدهم: اگه فکر کردن به تو خستگی محسوب میشه احتمالا باید به همه بگم خستم!
به برق چشمانش که عجولانه میخواهند الماس های روی گونه اش را بسازند نگاه میکنم!
به راستی میدانم او از آن آدم های معمولی است!
آنهایی که در مدرسه هرگز ممتاز نبودند اما مادر یا پدرشان هم برای نیاز به تلاش بیشتر نمیخواستند!
آنهایی که بدنشان چربی های اشباع شده غیر قابل کنترل ندارد و استخوان هایشان هم هر روز زیر دهان همسایه مزه مزه نمیشود!
آنهایی که گیسوان شلاقی و بلند یا موج های کوتاه عجیب و غریب بر روی سر ندارند!
آنهایی که در مهمانی ها جوک های بی مزه را بلند تعریف نمیکنند و آنقدر هم گوشه گیری و منزوی نیستند که صد سال یکبار در ختم پدر بزرگ مادرشان پیدا شوند!
آنهایی که در نهایت به شبانه روز کار کردن راضی میشوند و به اصطلاح خودشان میخواهند خانواده تشکیل بدهند تا بهتر زندگی کنند!
از آن دسته آدم هایی دیده نمیشوند اما اصرار دارند جهان جای بهتری دارد!🤍
بی شک میتوانم چند صفحه ی باقی مانده از کتاب را همین امشب تمام کنم اما دست نگه میدارم و آن را روی میز رها میکنم زیرا به هیچ وجه من الوجوه طاقت تمام شدن یک چیز دیگر را ندارم حتی اگر بخواهد یک کاغذ پر شده از سیاهی یک جهان غیر واقعی باشد!
از ورودی تراس داخل میشوی، فیلتر سیگار را داخل دستانم پوشش میدهم : قایمش نکن!
- دیر گفتی ، نبود اکسیژن خفش کرد!
صندلی باغی کالسکه ای قرمز رنگ را به سمت عقب میکشی، با دستانت چندبار روی تشک ضربه میزنی تا به ظاهر تمیز بشود و می نشینی:چقدر سرد شده!
با وجود اینکه سرفه های مکرر کلافه ام کرده است ، لبخند میزنم. پاکت سیگار را از روی میز بر میداری: مگه ترک نکرده بودی؟
ـ قبلا خیلی چیز ها رو ترک کرده بودم ، تو خودت جزو ترک شده ها بودی!
چهره ی ساختگی به خودت میگیری و ادامه میدهی : خسته بنظر میای!
اما من در تلاش برای به جریان انداختن یک شکاف عمیق میان میل شدید زمین جوابت را میدهم: اگه فکر کردن به تو خستگی محسوب میشه احتمالا باید به همه بگم خستم!
به برق چشمانش که عجولانه میخواهند الماس های روی گونه اش را بسازند نگاه میکنم!
به راستی میدانم او از آن آدم های معمولی است!
آنهایی که در مدرسه هرگز ممتاز نبودند اما مادر یا پدرشان هم برای نیاز به تلاش بیشتر نمیخواستند!
آنهایی که بدنشان چربی های اشباع شده غیر قابل کنترل ندارد و استخوان هایشان هم هر روز زیر دهان همسایه مزه مزه نمیشود!
آنهایی که گیسوان شلاقی و بلند یا موج های کوتاه عجیب و غریب بر روی سر ندارند!
آنهایی که در مهمانی ها جوک های بی مزه را بلند تعریف نمیکنند و آنقدر هم گوشه گیری و منزوی نیستند که صد سال یکبار در ختم پدر بزرگ مادرشان پیدا شوند!
آنهایی که در نهایت به شبانه روز کار کردن راضی میشوند و به اصطلاح خودشان میخواهند خانواده تشکیل بدهند تا بهتر زندگی کنند!
از آن دسته آدم هایی دیده نمیشوند اما اصرار دارند جهان جای بهتری دارد!🤍
11.04.202519:19
سلام، بنده یکم مرده بودم
شرمنده اگر چیزی گفتین جواب ندادم(میام جواب میدم به زودی)
اون چالش رو هم تموم میکنم
شرمنده اگر چیزی گفتین جواب ندادم(میام جواب میدم به زودی)
اون چالش رو هم تموم میکنم
06.04.202508:59
—
06.04.202508:59
مرسی از شما
06.04.202508:58
نمیدونم کیه ولی تولدش مبارککک
06.04.202508:45
اجازه بدین همینجا در آغاز بگم که، تولدت مبارک فستیچیل!
موج تا قوزک پاهاشون بالا میاومد و بعد برمیگشت. دختر خندید و با پای برهنه زد روی آب، قطرهها مثل ستاره پاشید روی صورت پسر.
- آهای! چیکار میکنی دیوونه خیس شدم.
+ این تازه شروعشه، آمادهای؟
- واسه شکست دادن تو؟ همیشه.
+ چقد اعتماد به سقف داری تو!
با سر انگشتهاش کمی آب به سمتش پاشید، ولی دختر مثل بچهها ازش فرار کرد. صدای خندهش روی موجها میرقصید. دنبالش رفت، از پشت گرفتش، دستهاش دور شونههای دختر حلقه شد.
- گرفتمت. دیگه فرار تمومه.
+ اصلا کی گفته میخواستم فرار کنم؟
دستاش هنوز رو شونههاش بود، موجی بلندتر اومد و دوتاشونو تا زانو خیس کرد. دختر سرشو برگردوند، خیس و خندون.
- نمیدونی الان چقدر خوشحالم که اینجایی.
+ چرا، میدونم. چون منم دقیقا همونقدر. شاید بیشتر.
- شرط میبندم نه بیشتر.
دختر خم شد، یه صدف کوچیک از توی شنها برداشت و گذاشت کف دست پسر.
+ نگهش دار. وقتی رفتی، هر وقت دلت تنگ شد، اینو ببین.
- وقتی برم؟ یا تو قراره بری؟
+ نمیدونم، ولی همیشه یه لحظهای هست که همه چی عوض میشه. من فقط میخوام اون لحظه، چیزی از من پیشت بمونه.
سکوتی بین موجها پیچید. نه سنگین، نه تلخ. مثل مکثی برای یه لبخند طولانیتر.
پسر صدف رو گذاشت تو جیبش، بعد با انگشتاش چند قطره آب از موهای خیسش گرفت و پاشید روی صورت دختر.
- حالا دیگه مساوی شدیم.
+ هه... شاید. ولی من هنوز یه برگ برنده دارم.
پیش از اینکه پسر بتونه بپرسه، دختر دستشو گرفت، کشیدش به دل موج بعدی.
و اون لحظه، تمام دنیا انگار فقط تا افق آب بود و صدای خندههای اون دوتا.
موج تا قوزک پاهاشون بالا میاومد و بعد برمیگشت. دختر خندید و با پای برهنه زد روی آب، قطرهها مثل ستاره پاشید روی صورت پسر.
- آهای! چیکار میکنی دیوونه خیس شدم.
+ این تازه شروعشه، آمادهای؟
- واسه شکست دادن تو؟ همیشه.
+ چقد اعتماد به سقف داری تو!
با سر انگشتهاش کمی آب به سمتش پاشید، ولی دختر مثل بچهها ازش فرار کرد. صدای خندهش روی موجها میرقصید. دنبالش رفت، از پشت گرفتش، دستهاش دور شونههای دختر حلقه شد.
- گرفتمت. دیگه فرار تمومه.
+ اصلا کی گفته میخواستم فرار کنم؟
دستاش هنوز رو شونههاش بود، موجی بلندتر اومد و دوتاشونو تا زانو خیس کرد. دختر سرشو برگردوند، خیس و خندون.
- نمیدونی الان چقدر خوشحالم که اینجایی.
+ چرا، میدونم. چون منم دقیقا همونقدر. شاید بیشتر.
- شرط میبندم نه بیشتر.
دختر خم شد، یه صدف کوچیک از توی شنها برداشت و گذاشت کف دست پسر.
+ نگهش دار. وقتی رفتی، هر وقت دلت تنگ شد، اینو ببین.
- وقتی برم؟ یا تو قراره بری؟
+ نمیدونم، ولی همیشه یه لحظهای هست که همه چی عوض میشه. من فقط میخوام اون لحظه، چیزی از من پیشت بمونه.
سکوتی بین موجها پیچید. نه سنگین، نه تلخ. مثل مکثی برای یه لبخند طولانیتر.
پسر صدف رو گذاشت تو جیبش، بعد با انگشتاش چند قطره آب از موهای خیسش گرفت و پاشید روی صورت دختر.
- حالا دیگه مساوی شدیم.
+ هه... شاید. ولی من هنوز یه برگ برنده دارم.
پیش از اینکه پسر بتونه بپرسه، دختر دستشو گرفت، کشیدش به دل موج بعدی.
و اون لحظه، تمام دنیا انگار فقط تا افق آب بود و صدای خندههای اون دوتا.
已删除06.04.202508:48
05.04.202516:58
از خودم گفتن هم
18 سالمه، کنکوریم (ریاضی)، گاها چیزهایی مینویسم که خب اینجا میخونین.
چیز خاصی مد نظره بگم.
18 سالمه، کنکوریم (ریاضی)، گاها چیزهایی مینویسم که خب اینجا میخونین.
چیز خاصی مد نظره بگم.
已删除06.04.202508:48
05.04.202516:57
خب سلام.
اینکه چرا تورینگ، خب چون مربوط به اسم اینجا بود و خیلی برای من ادم بزرگی بوده در زندگیم.
اینکه چرا تورینگ، خب چون مربوط به اسم اینجا بود و خیلی برای من ادم بزرگی بوده در زندگیم.
已删除06.04.202508:48
05.04.202516:55
از خودت میگی؟
چرا تورینگ اسمتع
چرا تورینگ اسمتع
05.04.202514:09
من خیلی فضولیم میگیره وقتی پرایوت شیر میشه😭😭
05.04.202514:06
«کاش میفهمیدی.»
میدونم.
میدونم لال شدم.
میدونم صدام درنیومد.
میدونم کلمهها گیر کردن تو گلوم.
ولی تو… کاش میفهمیدی.
اگه میفهمیدی چی میشد؟
شاید هیچی.
اما اگه یه بار، فقط یه بار، بهش فکر میکردی.
به لرزش صدام؟
به اون لحظه که نگاهت کردم و هیچی نگفتم.
به حرفایی که قورت دادم.
کاش میفهمیدی.
کاش یه بار چشمامو جدی میگرفتی.
کاش میفهمیدی.
خفه شدن همیشه راحت نیست.
کاش میفهمیدی.
نگفتنش بهمعنی نبودنش نیست.
کاش میفهمیدی.
بعضی صداها خیلی خفهن.
کاش میفهمیدی سکوت، گاهی امید سرکوبشدهست.
کاش بفهمی... قبل از اینکه دیگه مهم نباشه.
#زمزمهها
میدونم.
میدونم لال شدم.
میدونم صدام درنیومد.
میدونم کلمهها گیر کردن تو گلوم.
ولی تو… کاش میفهمیدی.
اگه میفهمیدی چی میشد؟
شاید هیچی.
اما اگه یه بار، فقط یه بار، بهش فکر میکردی.
به لرزش صدام؟
به اون لحظه که نگاهت کردم و هیچی نگفتم.
به حرفایی که قورت دادم.
کاش میفهمیدی.
کاش یه بار چشمامو جدی میگرفتی.
کاش میفهمیدی.
خفه شدن همیشه راحت نیست.
کاش میفهمیدی.
نگفتنش بهمعنی نبودنش نیست.
کاش میفهمیدی.
بعضی صداها خیلی خفهن.
کاش میفهمیدی سکوت، گاهی امید سرکوبشدهست.
کاش بفهمی... قبل از اینکه دیگه مهم نباشه.
#زمزمهها
05.04.202514:05
04.04.202521:56
خورشید، بالم رو بگیر تا باهم پرواز کنیم.
已删除04.04.202522:08
04.04.202521:45
چطوری به یکی بگم دوسش دارم
记录
12.03.202523:59
347订阅者28.02.202520:03
100引用指数27.02.202508:53
120每帖平均覆盖率28.02.202520:03
14广告帖子的平均覆盖率22.03.202523:59
44.44%ER27.02.202508:53
36.47%ERR登录以解锁更多功能。