Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
تکه‌ی گمشده‌ی ماشین‌ توریـنگ avatar

تکه‌ی گمشده‌ی ماشین‌ توریـنگ

خطر ادمین دیوانه
با احتیاط وارد شوید
He/they
پرایوت:
https://t.me/+m30ue5xw3UY4YWE0
نامه رسانی:
@TuringsAnon_bot

https://t.me/HarfinoBot?start=ac2c23155949718
اگر شناس هستید اینجا نیاید پیوی مگه چشه
X (twitter): @Tmissing_piece
TGlist 评分
0
0
类型公开
验证
未验证
可信度
不可靠
位置
语言其他
频道创建日期Feb 25, 2025
添加到 TGlist 的日期
Feb 25, 2025

Telegram频道 تکه‌ی گمشده‌ی ماشین‌ توریـنگ 统计数据

订阅者

328

24 小时
1
-0.3%一周
9
-2.6%一个月
18
-5.2%

引用指数

0

提及0频道上的转发0频道上的提及0

每帖平均覆盖率

54

12 小时60%24 小时540%48 小时54
51.9%

参与率 (ER)

20.37%

转发1评论0反应10

覆盖率参与率 (ERR)

0%

24 小时0%一周0%一个月
4.51%

每则广告帖子的平均覆盖率

14

1 小时1285.71%1 – 4 小时00%4 - 24 小时00%
将我们的机器人连接到频道以了解该频道的受众性别。
过去 24 小时内的帖子数
3
动态
3

"تکه‌ی گمشده‌ی ماشین‌ توریـنگ" 群组最新帖子

#sodba
معشوق کوچک من این روز ها زیبا تر شده اید اما لاجرم نمیدانم راز نیک منظری شما این است که بنده در تب و تاب دوری به شهودی غیر واقعی رسیده ام یا اینکه هر عاشقی در برابر هوس ، خود را گرفتار خوب رویی محبوب خود میکند!
ظاهراً غم هم میتواند انسان را زیبا کند!
در حقیقت سکوتی که در غم پنهان شده است انسان را با وقار میسازد زیرا آرامشی که در نگاه آشفته ی یک غم زده وجود دارد تا حد دلداری واسطه ی حرکت به سمت حماقت است.
میدانید گاهی با خود میگویم ترک کردن منزل شما نباید تا این حد سخت میبود اما تمام وجودم تحلیل رفته است و تکه های بدن بی جانم هر کدام درون یک آتش فشان افتاده اند و در جهنم سجده می‌کنند تا شاید پروردگارشان به آنها راهی نشان بدهد برای دوباره شکفتن!
چه بسا انسان به امید پایان یاوه گویی هایی یک سائل از خدا بی خبر زنده بماند تا ببیند جهان عشق را چگونه روی زمین فرش میکند..🤍
#sodba
بی شک میتوانم چند صفحه ی باقی مانده از کتاب را همین امشب تمام کنم اما دست نگه میدارم و آن را روی میز رها میکنم زیرا به هیچ وجه من الوجوه طاقت تمام شدن یک چیز دیگر را ندارم حتی اگر بخواهد یک کاغذ پر شده از سیاهی یک جهان غیر واقعی باشد!
از ورودی تراس داخل میشوی، فیلتر سیگار را داخل دستانم پوشش میدهم : قایمش نکن!
- دیر گفتی ، نبود اکسیژن خفش کرد!
صندلی باغی کالسکه ای قرمز رنگ را به سمت عقب می‌کشی، با دستانت چندبار روی تشک ضربه میزنی تا به ظاهر تمیز بشود و می نشینی:چقدر سرد شده!
با وجود اینکه سرفه های مکرر کلافه ام کرده است ، لبخند میزنم. پاکت سیگار را از روی میز بر میداری: مگه ترک نکرده بودی؟
ـ قبلا خیلی چیز ها رو ترک کرده بودم ، تو خودت جزو ترک شده ها بودی!
چهره ی ساختگی به خودت میگیری و ادامه میدهی : خسته بنظر میای!
اما من در تلاش برای به جریان انداختن یک شکاف عمیق میان میل شدید زمین جوابت را میدهم: اگه فکر کردن به تو خستگی محسوب میشه احتمالا باید به همه بگم خستم!
به برق چشمانش که عجولانه میخواهند الماس های روی گونه اش را بسازند نگاه میکنم!
به راستی میدانم او از آن آدم های معمولی است!
آنهایی که در مدرسه هرگز ممتاز نبودند اما مادر یا پدرشان هم برای نیاز به تلاش بیشتر نمی‌خواستند!
آنهایی که بدنشان چربی های اشباع شده غیر قابل کنترل ندارد و استخوان هایشان هم هر روز زیر دهان همسایه مزه مزه نمیشود!
آنهایی که گیسوان شلاقی و بلند یا موج های کوتاه عجیب و غریب بر روی سر ندارند!
آنهایی که در مهمانی ها جوک های بی مزه را بلند تعریف نمی‌کنند و آنقدر هم گوشه گیری و منزوی نیستند که صد سال یکبار در ختم پدر بزرگ مادرشان پیدا شوند!
آنهایی که در نهایت به شبانه روز کار کردن راضی میشوند و به اصطلاح خودشان میخواهند خانواده تشکیل بدهند تا بهتر زندگی کنند!
از آن دسته آدم هایی دیده نمی‌شوند اما اصرار دارند جهان جای بهتری دارد!🤍
سلام، بنده یکم مرده بودم
شرمنده اگر چیزی گفتین جواب ندادم(میام جواب میدم به زودی)
اون چالش رو هم تموم می‌کنم
مرسی از شما
نمیدونم کیه ولی تولدش مبارککک
اجازه بدین همینجا در آغاز بگم که، تولدت مبارک فستیچیل!

موج تا قوزک پاهاشون بالا می‌اومد و بعد برمی‌گشت. دختر خندید و با پای برهنه زد روی آب، قطره‌ها مثل ستاره‌ پاشید روی صورت پسر.

- آهای! چیکار می‌کنی دیوونه خیس شدم.

+ این تازه شروعشه، آماده‌ای؟

- واسه شکست دادن تو؟ همیشه.

+ چقد اعتماد به سقف داری تو!

با سر انگشت‌هاش کمی آب به سمتش پاشید، ولی دختر مثل بچه‌ها ازش فرار کرد. صدای خنده‌ش روی موج‌ها می‌رقصید. دنبالش رفت، از پشت گرفتش، دست‌هاش دور شونه‌های دختر حلقه شد.

- گرفتمت. دیگه فرار تمومه.

+ اصلا کی گفته می‌خواستم فرار کنم؟

دستاش هنوز رو شونه‌هاش بود، موجی بلندتر اومد و دوتاشونو تا زانو خیس کرد. دختر سرشو برگردوند، خیس و خندون.

- نمی‌دونی الان چقدر خوشحالم که اینجایی.

+ چرا، می‌دونم. چون منم دقیقا همونقدر. شاید بیشتر.

- شرط می‌بندم نه بیشتر.

دختر خم شد، یه صدف کوچیک از توی شن‌ها برداشت و گذاشت کف دست پسر.

+ نگهش دار. وقتی رفتی، هر وقت دلت تنگ شد، اینو ببین.

- وقتی برم؟ یا تو قراره بری؟

+ نمی‌دونم، ولی همیشه یه لحظه‌ای هست که همه چی عوض می‌شه. من فقط می‌خوام اون لحظه، چیزی از من پیشت بمونه.

سکوتی بین موج‌ها پیچید. نه سنگین، نه تلخ. مثل مکثی برای یه لبخند طولانی‌تر.
پسر صدف رو گذاشت تو جیبش، بعد با انگشتاش چند قطره آب از موهای خیسش گرفت و پاشید روی صورت دختر.

- حالا دیگه مساوی شدیم.

+ هه... شاید. ولی من هنوز یه برگ برنده دارم.

پیش از اینکه پسر بتونه بپرسه، دختر دستشو گرفت، کشیدش به دل موج بعدی.
و اون لحظه، تمام دنیا انگار فقط تا افق آب بود و صدای خنده‌های اون دوتا.
已删除06.04.202508:48
از خودم گفتن هم
18 سالمه، کنکوریم (ریاضی)، گاها چیز‌هایی می‌نویسم که خب اینجا می‌خونین.
چیز خاصی مد نظره بگم.
已删除06.04.202508:48
خب سلام.
اینکه چرا تورینگ، خب چون مربوط به اسم اینجا بود و خیلی برای من ادم بزرگی بوده در زندگیم.
已删除06.04.202508:48
از خودت میگی؟
چرا تورینگ اسمتع
من خیلی فضولیم میگیره وقتی پرایوت شیر میشه😭😭
«کاش می‌فهمیدی.»
می‌دونم.
می‌دونم لال شدم.
می‌دونم صدام درنیومد.
می‌دونم کلمه‌ها گیر کردن تو گلوم.
ولی تو… کاش می‌فهمیدی.
اگه می‌فهمیدی چی می‌شد؟
شاید هیچی.
اما اگه یه بار، فقط یه بار، بهش فکر می‌کردی.
به لرزش صدام؟
به اون لحظه که نگاهت کردم و هیچی نگفتم.
به حرفایی که قورت دادم.
کاش می‌فهمیدی.
کاش یه بار چشمامو جدی می‌گرفتی.
کاش می‌فهمیدی.
خفه شدن همیشه راحت نیست.
کاش می‌فهمیدی.
نگفتنش به‌معنی نبودنش نیست.
کاش می‌فهمیدی.
بعضی صداها خیلی خفه‌ن.
کاش می‌فهمیدی سکوت، گاهی امید سرکوب‌شده‌ست.
کاش بفهمی... قبل از اینکه دیگه مهم نباشه.

#زمزمه‌ها
خورشید، بالم رو بگیر تا باهم پرواز کنیم.
已删除04.04.202522:08
چطوری به یکی بگم دوسش دارم

记录

12.03.202523:59
347订阅者
28.02.202520:03
100引用指数
27.02.202508:53
120每帖平均覆盖率
28.02.202520:03
14广告帖子的平均覆盖率
22.03.202523:59
44.44%ER
27.02.202508:53
36.47%ERR
订阅者
引用指数
每篇帖子的浏览量
每个广告帖子的浏览量
ER
ERR
DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25APR '25

تکه‌ی گمشده‌ی ماشین‌ توریـنگ 热门帖子

01.04.202512:42
• Challenge

این پیام رو فور کنید من در حال گالری گردی چند تا عکس بهتون بدم و یه عدد خاص تو ریاضی (مثل عدد π).
11.04.202519:19
سلام، بنده یکم مرده بودم
شرمنده اگر چیزی گفتین جواب ندادم(میام جواب میدم به زودی)
اون چالش رو هم تموم می‌کنم
05.04.202514:09
من خیلی فضولیم میگیره وقتی پرایوت شیر میشه😭😭
27.03.202519:36
بعد از من

می‌خواهم از "بعد از من" بگویم. آن روز‌ها که خبرشان را ندارم، اما شما خواهید داشت.
صبحی خواهد بود که جهان چشم می‌گشاید، مثل هر روز مثل امروز، اما بدون من. خواهد آمد وقتی که من به دیروز تعلق خواهم داشت. آن هنگام که مرا نه در خانه و مدرسه، بلکه در بلوکی که شماره‌اش را نمی‌دانم در میان خاک می‌جویید‌.
تو. بله تو. اگر روزی به سر مزارم آمدی، اگر روزی گذارت افتاد، گلی مگذار. اشکی مریز. زیرا که بی‌گمان آن قبر، آن زندان و قالب آرامگاه، خالی از من است.
پس اگر آمدی، اگر می‌خواستی مرا بیابی، به تو می‌گویم کجا. تکه خاکی که به نام من شده، رها کن. سری به درختان بزن. حال می‌خواهد جنگل باشد یا کتاب فروشی. دستی که بر بافتشان بکشی مرا می‌یابی و آن دم که عطرشان را به ریه ببری مرا حس خواهی کرد‌
خبری از آن‌چه به سرم می‌آید ندارم. اما تو منی را خواهی یافت که جا گذاشته‌ام. منی که متعلق به جهان شماست. منی برای برگ سبز و منی برای برگ کتاب.
و هنگامی که باران گرفت برای دیدنم زیر سقف آسمان بیا. قطره‌های درخشان را با جان پذیرا باش. عطر خاک را نفس بکش و چشم ببند. من آنجا خواهم بود. زیر باران. با تو.
اگر هم دلتنگ شدی قلم به دست بگیر. هر واژه که به بند کشیده شود نامم را فریاد خواهد زد. بی شک خواهم شنید، صدایت را و صدای واژه‌ را.
و هر لحظه که نیاز به آغوش داشتی و چشمت به دنبال من بود، شعر بخوان. حافظ بخوان، مولانا زمزمه کن. درد فروغ را در دل بگو و مشیری را فریاد بزن تا به گوش ستاره برسد. هر آنچه بخوانی در هم می‌پیچد. مرا برایت می‌بافد و تو را به آغوش می‌کشد.
دیدی؟ من این‌جام. پنهان شده در لحظه. و یافتنم به قدر ندیدنم آسان است. کافی‌ست انتخاب کنی.
02.04.202506:21
آسمون یه سیاهی آروم بود، با لکه‌های کوچیکی از نور، اونقدر دور که انگار فقط برای زیبایی گذاشتنشون. شهر زیر پاشون کشیده شده بود، بی‌خبر از دو نفری که بیدار به شهر خوابیده نگاه می‌کنن.

- سردت نیست؟


+ یه کم. ولی عوضش قشنگه.


- می‌خوای برگردیم؟


+ نه.


کیک توی ظرف بینشون بود، یه تیکه بریده شده، با آلبالویی که هنوز کنار ظرف مونده بود. پسر چنگالشو برداشت، آلبالو رو برداشت و طرف دختر گرفت.

- تو بخور.


+ نه… می‌ذارم آخر از همه بخورم.

چند لحظه سکوت. بعد پسر سرشو کج کرد، به آسمون نگاه کرد، یه نفس عمیق کشید، بعد شروع کرد به خوندن. صداش آروم بود، ولی انگار توی اون شب، توی اون ارتفاع، قوی‌تر شنیده می‌شد.

"ببند چشماتو،
بذار باد ببره حرفاتو
بذار شب بشنوه درداتو،
بذار صبح نبینه اشکاتو..."

دختر آروم خندید.

+ اینو همین الان گفتی؟


- از کجا معلوم؟ شاید مال قبل بوده.


+ نه، همین الان بود. معلومه.


- چطور؟


+ چون شبیه امشبه.


یه لحظه نگاه. یه لحظه‌ای که انگار توش خیلی چیزا جا شده بود. بعد دختر دوباره یه تیکه کیک برید.

- می‌دونی، فکر کنم بمونیم تا صبح.


+ فکر کنم از همون اولش اینو می‌دونستی.


- شاید. ولی الان مطمئنم.


باد خنکی رد شد؛ اما شب، دیگه گرم بود.
01.04.202520:43
جدی باید در وصف بوسه بنویسم.
کم کاری کردم.
23.03.202522:24
کافیه تا 19:12
پاسخ ها
• Challenge

این پیام و این پست رو فوروارد کنید
براتون تک بیتی/دو بیتی بنویسم.
23.03.202522:13
چون آتش پنهان شده در جام بلور
شوقی ز نگاهش به گریبان می‌ریخت

- تورینگ
已删除27.03.202520:02
25.03.202513:54
می‌تراود اشک شوق، از دل هر واژه‌اش،
خواب را آشفته کرد، نغمه‌ی آوازه‌اش.

https://t.me/sunflowerdaily
已删除27.03.202520:02
23.03.202522:48
زلفت شبیخون نسیم، چشمت بلای جان و دل
لبخندت آیین بهار، آغوش تو آرام دل

https://t.me/Divvaneh
03.04.202521:46
بارون می‌بارید. نه شدید، نه آروم، اون‌قدری که هوا رو مرطوب کنه و بوی خاک بلند شه. چراغ خیابون‌ها زرد و خیس، صداشون خفه توی شب.

روی پله‌های ساختمون نشسته بود، دستاش توی جیب، نگاهش به خیابون. شخص کوچیک‌تر، کنار دستش، کاپشنشو بیشتر دور خودش پیچید.

+ خسته‌ای؟

– نه.

+ پس چرا این‌طوری زل زدی به خیابون؟


سرشو کمی چرخوند، یه نگاه بهش انداخت، لبخند محوی زد.

– دارم فکر می‌کنم.

+ به چی؟

– به اینکه چرا هر بار بارون میاد، تو می‌چسبی به من؟


شخص کوچیک‌تر شونه بالا انداخت.

+ چون تو همیشه بیرونی. و من نمی‌خوام که تنها باشی.


نگاهش کرد، یه لحظه ساکت موند، بعد نفس عمیقی کشید.

+ و خب، کسی باید مواظبت باشه دیگه.


خندید، کوتاه، آروم. سرشو تکون داد، دوباره زل زد به خیابون.

– من باید مواظب تو باشم.

+ چرا؟ چون بزرگ‌تری؟

– آره. چون بزرگ‌ترم.

چند لحظه سکوت. صدای بارون، صدای ماشینا، یه رهگذر که با چتر رد شد. شخص کوچیک‌تر دستاشو تو جیب کاپشنش مشت کرد.

+ ولی منم می‌تونم مواظب تو باشم. این مشکلی داره نی‌سان؟


لبخند روی لبش عمیق‌تر شد. دستاشو از جیب درآورد و گذاشت روی شونه‌های شخص کنارش.

– نه. مشکلی نداره.

بارون هنوز می‌بارید.
04.04.202520:48
"می‌شه ببوسمت؟"
تو سرم چرخید، چرخید. گلوله شد‌. کلاف شد. کلافه کرد.
"می‌شه ببوسمت؟"
بزرگ بود، چسبید ته گلو‌. حناق شد.
داره خفه‌م می‌کنه. راه نفسو بسته.
هی چنگ می‌زنم به گلوم بلکه روزنه‌ای باز شه.
هی دست و پا می‌زنم بلکه یکی ببینه.
هوا نیست. آدما کورن.
می‌گن عشق کوره. می‌گم عاشق بی‌نفسه.
نیستی، هوا نیست‌.
هستی، "می‌شه ببوسمت؟"
نه. نه. نه.
گیر می‌کنه. بغض می‌شه. نمی‌شکنه.
دارم غرق می‌شم. تو خودم، تو اشکای نریخته، تو خیالت.
دارم خفه می‌شم. "می‌شه ببوسمت؟"

#زمزمه‌ها
已删除27.03.202520:02
24.03.202505:19
ای سرو من، ای صبر من، آرام جان، تسکین دل
بی‌تابی‌ام را مرهمی، ای نور ناب، آیینه‌دل

https://t.me/BloomingStarInTheSky
21.03.202507:29
已删除27.03.202520:01
23.03.202522:31
ساقی، غم فردای حریفان چه خوری؟
بده جامی که امشب را به مستی گذریم
فردا اگر از ما اثری ماند، رواست،
ورنه، شرر باده به خاکستر ببریم

کنج امن می‌خانه
登录以解锁更多功能。
Cookie

我们使用cookie来增强您的浏览体验。点击“接受所有”,您同意使用cookie。