04.05.202501:28
❤️دمت گرم رفیق
☘🌸 @montakhabsal
☘🌸 @montakhabsal


03.05.202520:02
🔴 رفیق سعید جلیلی و پای ثابت سیمای جلیلی، به همراه سیما در حال تخریب مذاکرات
فواد ایزدی: از این به بعد باید بیشتر پرچم آمریکا را بسوزانیم
☘🌸 @montakhabsal
فواد ایزدی: از این به بعد باید بیشتر پرچم آمریکا را بسوزانیم
☘🌸 @montakhabsal


03.05.202502:09
🔴در ژاپن روز معلم وجود ندارد.
یک روز از همکار ژاپنی ام، معلم یاماموتا پرسیدم: روز معلم را در ژاپن چگونه جشن می گیرید؟"
او با تعجب از سوال من پاسخ داد:
ما روز معلم نداریم.
وقتی پاسخ او را شنیدم، مطمئن نبودم که باید او را باور کنم یا نه. فکری از ذهنم گذشت: "چرا کشوری که اینقدر در اقتصاد، علم و فناوری پیشرفته است، اینقدر به معلمان و کارشان بی احترامی می کند؟"
یک بار، بعد از کار، یاماموتا مرا به خانه اش دعوت کرد. ما سوار مترو شدیم چون دور بود. ساعت اوج غروب بود و واگن های قطار مترو شلوغ بود. من توانستم فضایی برای ایستادن پیدا کنم و نرده بالای سر را محکم نگه داشتم. ناگهان پیرمردی که در کنار من نشسته بود، صندلی خود را به من پیشنهاد داد. من که این رفتار محترمانه آن سالخورده را درک نکردم نپذیرفتم اما او اصرار داشت و من مجبور شدم بنشینم. وقتی از مترو خارج شدیم، از یاماموتا خواستم توضیح دهد که ریش سفید دقیقا چه کار کرده است. یاماموتا لبخندی زد و به تگ معلمی که بر سر داشتم اشاره کرد و گفت: این پیرمرد پس از دیدن برچسب معلمی بر روی شما و به نشانه احترام به مقام شما، صندلی خود را به شما پیشنهاد.
☘🌸 @montakhabsal
یک روز از همکار ژاپنی ام، معلم یاماموتا پرسیدم: روز معلم را در ژاپن چگونه جشن می گیرید؟"
او با تعجب از سوال من پاسخ داد:
ما روز معلم نداریم.
وقتی پاسخ او را شنیدم، مطمئن نبودم که باید او را باور کنم یا نه. فکری از ذهنم گذشت: "چرا کشوری که اینقدر در اقتصاد، علم و فناوری پیشرفته است، اینقدر به معلمان و کارشان بی احترامی می کند؟"
یک بار، بعد از کار، یاماموتا مرا به خانه اش دعوت کرد. ما سوار مترو شدیم چون دور بود. ساعت اوج غروب بود و واگن های قطار مترو شلوغ بود. من توانستم فضایی برای ایستادن پیدا کنم و نرده بالای سر را محکم نگه داشتم. ناگهان پیرمردی که در کنار من نشسته بود، صندلی خود را به من پیشنهاد داد. من که این رفتار محترمانه آن سالخورده را درک نکردم نپذیرفتم اما او اصرار داشت و من مجبور شدم بنشینم. وقتی از مترو خارج شدیم، از یاماموتا خواستم توضیح دهد که ریش سفید دقیقا چه کار کرده است. یاماموتا لبخندی زد و به تگ معلمی که بر سر داشتم اشاره کرد و گفت: این پیرمرد پس از دیدن برچسب معلمی بر روی شما و به نشانه احترام به مقام شما، صندلی خود را به شما پیشنهاد.
☘🌸 @montakhabsal
03.05.202501:46
َ
❤️ امروز سالروزِ درگذشتِ *گلاندامِ
طاهرخانی* است که بعدها نامش
*«سوسن»* شد.
☺️ خوانندهای که صدایی خاص و زندگیِ پُرفراز و نشیبی داشت .
در کودکی، یتیمی و فقر را تجربه کرد.
در مدت کوتاهی با خواندنِ ترانه های کوچه بازاری، یکی از ستاره هاشد.
به جُرمِ خواندن ، شلاق خورد و
مجبور به مهاجرت از وطن شد.
👏 از حاتم طائی یک سر و گردن بالاتر بود چرا که او هر چه داشت به فقرا بخشید؛ ولی حاتم، تنها بخشی از ثروتِ بی کران خودش را بخشید . از کاسبی شبهای لاله زار صدها طفل و نوجوانِ یتیم را جمع آوری و سر و سامان داد .
دلی به بزرگی دل شیر و همتی بزرگ داشت.
بیایید با ارسال این قسمت کوتاه از زندگی شرافتمندانه این شیرزن نیکوکار، یاد و خاطره او را زنده کنیم و به دیگران یاد آور شویم که غیرت، شرافت و انسانیت همه جا هست .
🌹روحـش شـاد و نامـش جـاودان🌹
🌹♥️
☘🌸 @montakhabsal
❤️ امروز سالروزِ درگذشتِ *گلاندامِ
طاهرخانی* است که بعدها نامش
*«سوسن»* شد.
☺️ خوانندهای که صدایی خاص و زندگیِ پُرفراز و نشیبی داشت .
در کودکی، یتیمی و فقر را تجربه کرد.
در مدت کوتاهی با خواندنِ ترانه های کوچه بازاری، یکی از ستاره هاشد.
به جُرمِ خواندن ، شلاق خورد و
مجبور به مهاجرت از وطن شد.
👏 از حاتم طائی یک سر و گردن بالاتر بود چرا که او هر چه داشت به فقرا بخشید؛ ولی حاتم، تنها بخشی از ثروتِ بی کران خودش را بخشید . از کاسبی شبهای لاله زار صدها طفل و نوجوانِ یتیم را جمع آوری و سر و سامان داد .
دلی به بزرگی دل شیر و همتی بزرگ داشت.
بیایید با ارسال این قسمت کوتاه از زندگی شرافتمندانه این شیرزن نیکوکار، یاد و خاطره او را زنده کنیم و به دیگران یاد آور شویم که غیرت، شرافت و انسانیت همه جا هست .
🌹روحـش شـاد و نامـش جـاودان🌹
🌹♥️
☘🌸 @montakhabsal
03.05.202500:54
🔴 مطمئن هستم چند بار می بینید
☘🌸 @montakhabsal
☘🌸 @montakhabsal
02.05.202517:49
🔴 ازاین وصله ناجور ناراحت نشوید....
وقتی ازخانهای به خانه جدید اثاثکشی می کنید، در مسیر حمل اثاثیه اگر آفتابه را روی میز ناهار خوری در پشت خاور گذاشته باشید، همه شما را درک کرده و اعتراضی نمی کنند.اما اگر در منزل جدید آفتابه همچنان روی میز در پذیرایی بماند مهمانان شما اعتراض می کنند تمسخر می کنند و پشت سرتان حرف می زنند.
حالا اگر بهجای برگرداندن آفتابه به دستشویی اصرار به نگهداشتن آن روی میز ناهارخوری در پذیرایی داشته و شاخهگلی در لوله آن گذاشته و به همه بگویید این آفتابه نیست بلکه گلدان پسامدرنی ستیست ، وضع فرق می کند!!
ما نیز در سال ۵۷ از نظام شاهنشاهی به نظام جمهوری اسلامی اثاث کشی کردیم و در همان روزهای انقلابی به ضرورت اثاثکشی، آفتابهها یی مانند معادیخواه، عسکر اولادی، رفیقدوست و دیگران را با مدارک دیپلم و سیکل و پنجم دبستان، وزیر و مدیرکل و نماینده و استاندار و غیره کردیم.
اما بعداز سکونت در منزل جدید، به جای بازگر داندن آنها به جای واقعی خود شان، به آنها مدا رک جعلی دادیم و همه « دکتر آفتابه » شدند.
با ایجاد مراکزآموزش مدیریت دولتی و دانشگاه پردیسهای خودگردان و تربیت مدرس ونیز امام صادق و و امام حسين و پیام نور، بدون کنکور وارد شان کردیم و با رانت و جعل به آنها مدارک جعلی دادیم و آفتابهها را «دکتر آفتابه» کردیم که بتوانند روی میز ناهار خوری مدیریت کشور بمانند !!
چرا حالا برخی از اضافه شدن حدادیان متعجب شدهاند؟.....
اکنون یه آفتابه دیگر با گلی در لوله به دانشگاه تهران اضافه شده که البته جای این آفتابه در توالت دانشگاه است..
چون وقتی از هیئت علمی فقط هیت آن باقی مانده چاره ای دیگر به نظر نمی رسد...
به هر حال الان مملکت افتاده دست آفتابه های که سر لوله شون گل گذاشتند !!!!!!
🌸☘https://t.me/joinchat/TJl6M8fp9ZJiuaww
وقتی ازخانهای به خانه جدید اثاثکشی می کنید، در مسیر حمل اثاثیه اگر آفتابه را روی میز ناهار خوری در پشت خاور گذاشته باشید، همه شما را درک کرده و اعتراضی نمی کنند.اما اگر در منزل جدید آفتابه همچنان روی میز در پذیرایی بماند مهمانان شما اعتراض می کنند تمسخر می کنند و پشت سرتان حرف می زنند.
حالا اگر بهجای برگرداندن آفتابه به دستشویی اصرار به نگهداشتن آن روی میز ناهارخوری در پذیرایی داشته و شاخهگلی در لوله آن گذاشته و به همه بگویید این آفتابه نیست بلکه گلدان پسامدرنی ستیست ، وضع فرق می کند!!
ما نیز در سال ۵۷ از نظام شاهنشاهی به نظام جمهوری اسلامی اثاث کشی کردیم و در همان روزهای انقلابی به ضرورت اثاثکشی، آفتابهها یی مانند معادیخواه، عسکر اولادی، رفیقدوست و دیگران را با مدارک دیپلم و سیکل و پنجم دبستان، وزیر و مدیرکل و نماینده و استاندار و غیره کردیم.
اما بعداز سکونت در منزل جدید، به جای بازگر داندن آنها به جای واقعی خود شان، به آنها مدا رک جعلی دادیم و همه « دکتر آفتابه » شدند.
با ایجاد مراکزآموزش مدیریت دولتی و دانشگاه پردیسهای خودگردان و تربیت مدرس ونیز امام صادق و و امام حسين و پیام نور، بدون کنکور وارد شان کردیم و با رانت و جعل به آنها مدارک جعلی دادیم و آفتابهها را «دکتر آفتابه» کردیم که بتوانند روی میز ناهار خوری مدیریت کشور بمانند !!
چرا حالا برخی از اضافه شدن حدادیان متعجب شدهاند؟.....
اکنون یه آفتابه دیگر با گلی در لوله به دانشگاه تهران اضافه شده که البته جای این آفتابه در توالت دانشگاه است..
چون وقتی از هیئت علمی فقط هیت آن باقی مانده چاره ای دیگر به نظر نمی رسد...
به هر حال الان مملکت افتاده دست آفتابه های که سر لوله شون گل گذاشتند !!!!!!
🌸☘https://t.me/joinchat/TJl6M8fp9ZJiuaww
04.05.202501:27
❤️درود ها بانو
☘🌸 @montakhabsal
☘🌸 @montakhabsal
03.05.202519:59
🔴«ایرانِ در آستانهی دگرگونی: از نبرد با آمریکا تا نبرد با خویشتن»
«پساایرانِ سنت: آیا گفتوگو با آمریکا آخرین نبرد قدرتهای کهنه است؟»
یا
«وقتی دشمن دیروز میشود درِ خروج؛ پروندهی ایران، آمریکا، و فرسایش اقتدار»
در گفتوگویی با حمید آصفی، تحلیلگر سیاسی و جمهوریخواه ایرانی، وارد یک بحث پیچیده و کمتر طرحشده شدیم: آیا گفتوگوهای جاری و پنهانی میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده تنها یک روند دیپلماتیکاند؟ یا پیشدرآمدیاند بر یک زلزله درونی که بنیاد نظم سیاسی موجود در ایران را میلرزاند؟ چه بسا این مذاکرات، بیش از آنکه پروندهی هستهای را تعیین تکلیف کنند، پرچم پایان یک دوران را برافراشتهاند.
آصفی از یک پویش تدریجی اما شتابگیرنده سخن میگوید: فرسایش گفتمانهایی که بر مرزکشی با جهان، انزوای تمدنی، و بازتولید دشمن درونی و بیرونی بنا شدهاند. او میپرسد: اگر نهادهای قدرت در ایران امروز ناگزیر از مذاکرهاند، پس آیا نه فقط مشروعیت که حتی منطق بقای آنها نیز فروپاشیده؟ و اگر فروپاشیده، چه کسی میراثبر این خلأ خواهد شد؟
در این نقطه، تحلیل او از منطق گفتوگو عبور میکند و به ساختارهای عمیقتری نظر میافکند. بهزعم آصفی، بخشی از نخبگان حاکم، بیآنکه بتوانند اعتراف کنند، به مرحلهی پذیرش شکست گفتمان «ایران محاصرهشده» رسیدهاند. شکست، اما نه فقط بهدست حریف خارجی، بلکه از درون؛ از سوی نسلی که دیگر نه از آمریکا میهراسد و نه از شعارهای توخالی داخلی دلگرم میشود.
اما همهچیز در همین نقطه پایان نمییابد. موجی دیگر از تهدید در حال شکلگیری است: بازسازی اقتدار، اینبار با چهرهای نرمتر، غربپسندتر، اما در بنیاد همچنان تمرکزگرا و ضددموکراتیک. گروههایی در خارج کشور، که خود را آلترناتیو معرفی میکنند، گاه بیهیچ مسئولیتپذیری، خود را جایگزین نظم فرسوده میپندارند، بیآنکه گامی برای اجماع ملی، گفتوگوی درونی، یا همبستگی میان جریانهای دموکراسیخواه برداشته باشند.
آصفی بهصراحت میپرسد: آیا میتوان برای ساختن آیندهای باز، به کسانی امید بست که دیروز در سایهی استبداد متولد شدند، امروز در آغوش استبداد جنگطلب دیگر آرمیدهاند و فردا را نیز در انحصار خود میخواهند؟ آیا این مسیر جز بازتولید یک صورت تازه از همان کهنهاقتدار نیست؟
در این چشمانداز پیچیده، گفتوگو میان ایران و آمریکا دیگر نه یک معامله هستهای، بلکه یک نبرد سمبولیک است: نبرد میان آنچه رو به گذشته دارد، و آنچه خواهان آیندهای بیخون و بیخدایان جعلی است. نبردی که پیروز آن نه لزوماً طرفی در اتاق مذاکرات، بلکه مردمانیاند که رفتهرفته از سایهها بیرون میآیند.
این مردماند که باید تصمیم بگیرند: آیا ایران آینده را به نیرویی تسلیم کنند که تنها با «رأی به خود» تعریف میشود، یا آینده را خودشان، در میانهی گفتوگو، تنش، و صدای متفاوت دیگران خواهند ساخت؟
در جهان امروز، عقبنشینی از جنگ، نشانهی بلوغ است، نه ضعف. و ورود به گفتوگو، آغازی است بر عبور از سلطه، نه سازش با آن. پرسش اما این است: آیا نیروهای جایگزین هم از این بلوغ برخوردارند؟ و اگر نه، این مردماند که باید راه را، با همهی پیچیدگیاش، به دست خود بگشایند. نه راهی که برده شوند، که راهی که ببرند.
https://t.me/hamidasefichannel2
☘🌸 @montakhabsal
«پساایرانِ سنت: آیا گفتوگو با آمریکا آخرین نبرد قدرتهای کهنه است؟»
یا
«وقتی دشمن دیروز میشود درِ خروج؛ پروندهی ایران، آمریکا، و فرسایش اقتدار»
در گفتوگویی با حمید آصفی، تحلیلگر سیاسی و جمهوریخواه ایرانی، وارد یک بحث پیچیده و کمتر طرحشده شدیم: آیا گفتوگوهای جاری و پنهانی میان جمهوری اسلامی و ایالات متحده تنها یک روند دیپلماتیکاند؟ یا پیشدرآمدیاند بر یک زلزله درونی که بنیاد نظم سیاسی موجود در ایران را میلرزاند؟ چه بسا این مذاکرات، بیش از آنکه پروندهی هستهای را تعیین تکلیف کنند، پرچم پایان یک دوران را برافراشتهاند.
آصفی از یک پویش تدریجی اما شتابگیرنده سخن میگوید: فرسایش گفتمانهایی که بر مرزکشی با جهان، انزوای تمدنی، و بازتولید دشمن درونی و بیرونی بنا شدهاند. او میپرسد: اگر نهادهای قدرت در ایران امروز ناگزیر از مذاکرهاند، پس آیا نه فقط مشروعیت که حتی منطق بقای آنها نیز فروپاشیده؟ و اگر فروپاشیده، چه کسی میراثبر این خلأ خواهد شد؟
در این نقطه، تحلیل او از منطق گفتوگو عبور میکند و به ساختارهای عمیقتری نظر میافکند. بهزعم آصفی، بخشی از نخبگان حاکم، بیآنکه بتوانند اعتراف کنند، به مرحلهی پذیرش شکست گفتمان «ایران محاصرهشده» رسیدهاند. شکست، اما نه فقط بهدست حریف خارجی، بلکه از درون؛ از سوی نسلی که دیگر نه از آمریکا میهراسد و نه از شعارهای توخالی داخلی دلگرم میشود.
اما همهچیز در همین نقطه پایان نمییابد. موجی دیگر از تهدید در حال شکلگیری است: بازسازی اقتدار، اینبار با چهرهای نرمتر، غربپسندتر، اما در بنیاد همچنان تمرکزگرا و ضددموکراتیک. گروههایی در خارج کشور، که خود را آلترناتیو معرفی میکنند، گاه بیهیچ مسئولیتپذیری، خود را جایگزین نظم فرسوده میپندارند، بیآنکه گامی برای اجماع ملی، گفتوگوی درونی، یا همبستگی میان جریانهای دموکراسیخواه برداشته باشند.
آصفی بهصراحت میپرسد: آیا میتوان برای ساختن آیندهای باز، به کسانی امید بست که دیروز در سایهی استبداد متولد شدند، امروز در آغوش استبداد جنگطلب دیگر آرمیدهاند و فردا را نیز در انحصار خود میخواهند؟ آیا این مسیر جز بازتولید یک صورت تازه از همان کهنهاقتدار نیست؟
در این چشمانداز پیچیده، گفتوگو میان ایران و آمریکا دیگر نه یک معامله هستهای، بلکه یک نبرد سمبولیک است: نبرد میان آنچه رو به گذشته دارد، و آنچه خواهان آیندهای بیخون و بیخدایان جعلی است. نبردی که پیروز آن نه لزوماً طرفی در اتاق مذاکرات، بلکه مردمانیاند که رفتهرفته از سایهها بیرون میآیند.
این مردماند که باید تصمیم بگیرند: آیا ایران آینده را به نیرویی تسلیم کنند که تنها با «رأی به خود» تعریف میشود، یا آینده را خودشان، در میانهی گفتوگو، تنش، و صدای متفاوت دیگران خواهند ساخت؟
در جهان امروز، عقبنشینی از جنگ، نشانهی بلوغ است، نه ضعف. و ورود به گفتوگو، آغازی است بر عبور از سلطه، نه سازش با آن. پرسش اما این است: آیا نیروهای جایگزین هم از این بلوغ برخوردارند؟ و اگر نه، این مردماند که باید راه را، با همهی پیچیدگیاش، به دست خود بگشایند. نه راهی که برده شوند، که راهی که ببرند.
https://t.me/hamidasefichannel2
☘🌸 @montakhabsal
03.05.202501:54
❤️ سلام دوستان فرهيخته صبح عاليتان بخير ، صدای امواج دریا، زمزمهای از آرامش خداوند است؛هر موج که آرام بر ساحل میلغزد،انگار دستی نامرئی، خستگی دلها را میشوید.آهنگ پیوسته امواج، دل را نرم میکند و فکر را آزاد، گویی روح آدمی را به سوی آسمانهای دور میبرد.در میان این نغمهی همیشگی،انسان خود را قطرهای کوچک در برابر عظمت آفرینش مییابد، و طعم واقعی آرامش را با تمام وجود حس میکند به ويژه زماني كه ماهیهای رنگارنگ، با آن حرکات نرم و لطیفشان، رقص زندگی را به تماشا میگذارند. همه و همه فریاد میزنند که خداوند چقدر زیبا آفریده و چه مهربانانه جهان را آراسته است ☘️🌸☘️
☘🌸 @montakhabsal
☘🌸 @montakhabsal
03.05.202501:42
🔴 *فکر کنم بزرگترین درس درباره مهربانی را* ...
*از پسر ۷ ساله ام یاد گرفتم.*
چند روز پیش، داشتم رانندگی میکردم و پشت یک نفر که خیلی آروم میرفت گیر افتادم.
بدون فکر کردن گفتم:
"مردم چرا اینجوری رانندگی میکنن؟"
از صندلی عقب پسرم خیلی جدی گفت:
"شاید دارن از ماهی قرمزشون مراقبت میکنند و نمیخوان که آب تنگش بریزه بیرون مامان"
اولش نفهمیدم، گفتم:
ماهی قرمز ؟؟؟ چی؟
ولی بعدش فکر کردم، شاید دارن همینکار میکنن.
پس برگشتمو ازش پرسیدم:
"فکر میکنی ممکنه دیگه چی باشه؟ شایدم دارن بستنی مورد علاقه اشون رو میخورن و مواظبن که نندازنش"
با هیجان فریاد زد: "آررره"
یکم فکر کرد و گفت:
"شایدم یه بچه گربه خریدن و نشسته روی پاشون."
و به همین سادگی اعصاب خوردی من ناپدید شد.
چون این انسان کوچولوی روی صندلی عقب، داشت همدلی رو انتخاب میکرد و منم متوجه شدم، میخوام همین کارو بکنم.
پس گفتم:
من یه فکری دارم!!! بیا یه بازی کنیم. بازیِ "شاید اونا دارن".
هر وقت کسی رو میبینیم که داره طوری رفتار میکنه که ما نمیفهمیم چرا،
ما به جای یک چیز بد، یک چیز خوب رو تصور میکنیم.
با خوشحالی گفت: "آره"
بعداً همون روز وقتی توی سوپر مارکت بودیم،
یک بچه داشت توی یکی از راهروها جیغ میزد.
من خم شدم و در گوش پسرم گفتم: "شاید توی مدرسه روز سختی داشته"
و پسرم هم آروم جواب داد:
"شایدم اسباب بازی مورد علاقه اش شکسته."
ما به هم نگاه کردیم، لبخند زدیم و به راه رفتن ادامه دادیم.
همون شب وقتی پسرم داشت میرفت توی تختش ناگهانی گفت:
"مامان من این بازی شاید "اونا دارن" رو خیلی دوست دارم بیا همش بازی کنیمش."
منم جواب دادم: "آره بازی کنیم"
و به همین سادگی، دلم براش آب شد.
چونکه اگه صادقانه بگم، این دنیایی است که دوست دارم توش زندگی کنم.
دنیایی که بچهها توش با اینجور فکر کردن بزرگ میشن:
"شاید اونا بیادب نیستن، شاید فقط دارن روز بدی رو میگذرونن."
"شاید اونا بدجنس نیستن، شاید دارن سختی میکشن."
"شاید اونا اعصاب خرد کن نیستن، شاید فقط کمبود عشق دارن."
همه ما درباره بقیه، توی ذهنمون فرضیه میسازیم. پس چرا خوبش رو نسازیم؟
چرا که وقتی اینکار رو بکنیم، بچههایی همدل بار میآوریم که همیشه بهترین رو در بقیه تصور میکنند.
بچههایی که میگن:
"شاید اونا دارن از ماهی قرمزشون مراقبت میکنن.🤔🤔😇😇😇
🌸☘https://t.me/joinchat/TJl6M8fp9ZJiuaww
*از پسر ۷ ساله ام یاد گرفتم.*
چند روز پیش، داشتم رانندگی میکردم و پشت یک نفر که خیلی آروم میرفت گیر افتادم.
بدون فکر کردن گفتم:
"مردم چرا اینجوری رانندگی میکنن؟"
از صندلی عقب پسرم خیلی جدی گفت:
"شاید دارن از ماهی قرمزشون مراقبت میکنند و نمیخوان که آب تنگش بریزه بیرون مامان"
اولش نفهمیدم، گفتم:
ماهی قرمز ؟؟؟ چی؟
ولی بعدش فکر کردم، شاید دارن همینکار میکنن.
پس برگشتمو ازش پرسیدم:
"فکر میکنی ممکنه دیگه چی باشه؟ شایدم دارن بستنی مورد علاقه اشون رو میخورن و مواظبن که نندازنش"
با هیجان فریاد زد: "آررره"
یکم فکر کرد و گفت:
"شایدم یه بچه گربه خریدن و نشسته روی پاشون."
و به همین سادگی اعصاب خوردی من ناپدید شد.
چون این انسان کوچولوی روی صندلی عقب، داشت همدلی رو انتخاب میکرد و منم متوجه شدم، میخوام همین کارو بکنم.
پس گفتم:
من یه فکری دارم!!! بیا یه بازی کنیم. بازیِ "شاید اونا دارن".
هر وقت کسی رو میبینیم که داره طوری رفتار میکنه که ما نمیفهمیم چرا،
ما به جای یک چیز بد، یک چیز خوب رو تصور میکنیم.
با خوشحالی گفت: "آره"
بعداً همون روز وقتی توی سوپر مارکت بودیم،
یک بچه داشت توی یکی از راهروها جیغ میزد.
من خم شدم و در گوش پسرم گفتم: "شاید توی مدرسه روز سختی داشته"
و پسرم هم آروم جواب داد:
"شایدم اسباب بازی مورد علاقه اش شکسته."
ما به هم نگاه کردیم، لبخند زدیم و به راه رفتن ادامه دادیم.
همون شب وقتی پسرم داشت میرفت توی تختش ناگهانی گفت:
"مامان من این بازی شاید "اونا دارن" رو خیلی دوست دارم بیا همش بازی کنیمش."
منم جواب دادم: "آره بازی کنیم"
و به همین سادگی، دلم براش آب شد.
چونکه اگه صادقانه بگم، این دنیایی است که دوست دارم توش زندگی کنم.
دنیایی که بچهها توش با اینجور فکر کردن بزرگ میشن:
"شاید اونا بیادب نیستن، شاید فقط دارن روز بدی رو میگذرونن."
"شاید اونا بدجنس نیستن، شاید دارن سختی میکشن."
"شاید اونا اعصاب خرد کن نیستن، شاید فقط کمبود عشق دارن."
همه ما درباره بقیه، توی ذهنمون فرضیه میسازیم. پس چرا خوبش رو نسازیم؟
چرا که وقتی اینکار رو بکنیم، بچههایی همدل بار میآوریم که همیشه بهترین رو در بقیه تصور میکنند.
بچههایی که میگن:
"شاید اونا دارن از ماهی قرمزشون مراقبت میکنن.🤔🤔😇😇😇
🌸☘https://t.me/joinchat/TJl6M8fp9ZJiuaww
03.05.202500:54
🔴به افتخار بانوان ایرانی
☘🌸 @montakhabsal
☘🌸 @montakhabsal
02.05.202502:28
✍️ ناصر مهدوی
🔴 چرا از زندگی صدای غم بهگوش میرسد
✅ در صورتی که حاکمان یک کشور به دو بلای مهلک گرفتار باشند؛ باید بگوییم ملت آن سرزمین؛ بدشانس و بسیار بداقبال خواهند بود و شوربختانه باید به شنیدن صدای ناقوس مرگ و اندوه عادت کنند ۰
🔹نخستین بلای مهلک هنگامی است که فرمانروایان آن کشور بهمردمانشان نگاه ابزاری داشته و آنها را همچون جانورانی بدون روح؛ بدون خرد و بدون احساس در نظر بگیرند. جامعهای که مدیرانش تا به این حد در ابتذال فرورفته باشند که فقط خود و خانواده و دوستانشان را انسان بهحساب آورده و دیگران را ابزاری بیجان در نظر آورند؛ در این صورت هیچ تعهدی بهمردمانشان نخواهندسپرد و در مقابل هر رویداد دردناکی احساس مسؤلیت نخواهندکرد۰ زیرا شکاف عمیقی است بین مدیرانی که از حق حیات؛ حق انتخاب؛ حق اعتراض؛ حق شادی؛ حق امنیت؛ حق رفاه و سلامتی برخوردارند با مردمی که هیچ سهمی از زندگی جز اطاعت؛ انجام وظایف محوله و سکوت و سرسپردگی ندارند۰ اگر مردم در چنین سرزمینی در جهت تأمین منافع حاکمان گام بردارند؛ از برخی امتیازاتی که به درد زندهمانی میخورد برخوردار خواهندشد ۰ ولی اگر کسی دنبالهرو نباشد و از فرامین ناحق حاکمان گَلهوار اطاعت نکند؛ با او همچون جسمی بیروح و تنی خالی از احساس برخورد شده و به درد و رنجهایش بیاعتنایی خواهدشد،
در چنین جامعه بداقبالی؛ آدمها هر روز در رنج و بلا دست و پا خواهند زد ولی بالا نشینان صدای آنها را نخواهند شنید۰ زیر باور صاحبان قدرت در آنجا این است که مردم مانند ما نیستند که از احساس و عاطفه و اندیشه و سلیقه برخوردار باشند۰ انها فقط ابزار و وسایلی درخدمت اهداف ما هستند ۰
🔹دومین بلای مهلک هر جامعهای ایناست که حکمرانان آن؛؛ اختیارات نامحدودی داشتهباشند و بههیچ قانون محدود کنندهای نیز تن در ندهند۰ یعنی حق؛؛ آن باشد که ارباب میگوید؛ خان میگوید و هیچکس جرئت نقد خان و ارباب را نداشتهباشد ۰ در چنین وضعیت تاریکی؛ خواست ارباب برهمهی خواستهای مشروع ترجیج داده خواهدشد و بهجای تأمین حقوق مردم ؛ تحقق خواهشهای حاکمان هدف اصلی نظام خواهدشد و اين یعنی گسترش فقر و فساد و تباهي مردم ۰
نتیجه: به نظر میرسد رهایی از این بنبست؛ فقط نفی موانع و کنار زدن استبداد نیست۰ بلکه در بدست آوردن آزادی و کم کردن رنج عمومی علاوه برحذف استبداد؛ دست کم دوچیز را باید بهزندگی اضافهکرد
1️⃣به مدیرانی فرصت داد بر صدر بنشینند که بهانسانها نگاه توهینآمیز نداشته و خود را همیشه در برابر آنها متعهد و مسؤل بدانتد
2️⃣ زیر بار ساختاری نرفت که به هر بهانهای حاکمانش همیشگی و فراتر از قانون باشند ۰
🌸☘https://t.me/joinchat/TJl6M8fp9ZJiuaww
🔴 چرا از زندگی صدای غم بهگوش میرسد
✅ در صورتی که حاکمان یک کشور به دو بلای مهلک گرفتار باشند؛ باید بگوییم ملت آن سرزمین؛ بدشانس و بسیار بداقبال خواهند بود و شوربختانه باید به شنیدن صدای ناقوس مرگ و اندوه عادت کنند ۰
🔹نخستین بلای مهلک هنگامی است که فرمانروایان آن کشور بهمردمانشان نگاه ابزاری داشته و آنها را همچون جانورانی بدون روح؛ بدون خرد و بدون احساس در نظر بگیرند. جامعهای که مدیرانش تا به این حد در ابتذال فرورفته باشند که فقط خود و خانواده و دوستانشان را انسان بهحساب آورده و دیگران را ابزاری بیجان در نظر آورند؛ در این صورت هیچ تعهدی بهمردمانشان نخواهندسپرد و در مقابل هر رویداد دردناکی احساس مسؤلیت نخواهندکرد۰ زیرا شکاف عمیقی است بین مدیرانی که از حق حیات؛ حق انتخاب؛ حق اعتراض؛ حق شادی؛ حق امنیت؛ حق رفاه و سلامتی برخوردارند با مردمی که هیچ سهمی از زندگی جز اطاعت؛ انجام وظایف محوله و سکوت و سرسپردگی ندارند۰ اگر مردم در چنین سرزمینی در جهت تأمین منافع حاکمان گام بردارند؛ از برخی امتیازاتی که به درد زندهمانی میخورد برخوردار خواهندشد ۰ ولی اگر کسی دنبالهرو نباشد و از فرامین ناحق حاکمان گَلهوار اطاعت نکند؛ با او همچون جسمی بیروح و تنی خالی از احساس برخورد شده و به درد و رنجهایش بیاعتنایی خواهدشد،
در چنین جامعه بداقبالی؛ آدمها هر روز در رنج و بلا دست و پا خواهند زد ولی بالا نشینان صدای آنها را نخواهند شنید۰ زیر باور صاحبان قدرت در آنجا این است که مردم مانند ما نیستند که از احساس و عاطفه و اندیشه و سلیقه برخوردار باشند۰ انها فقط ابزار و وسایلی درخدمت اهداف ما هستند ۰
🔹دومین بلای مهلک هر جامعهای ایناست که حکمرانان آن؛؛ اختیارات نامحدودی داشتهباشند و بههیچ قانون محدود کنندهای نیز تن در ندهند۰ یعنی حق؛؛ آن باشد که ارباب میگوید؛ خان میگوید و هیچکس جرئت نقد خان و ارباب را نداشتهباشد ۰ در چنین وضعیت تاریکی؛ خواست ارباب برهمهی خواستهای مشروع ترجیج داده خواهدشد و بهجای تأمین حقوق مردم ؛ تحقق خواهشهای حاکمان هدف اصلی نظام خواهدشد و اين یعنی گسترش فقر و فساد و تباهي مردم ۰
نتیجه: به نظر میرسد رهایی از این بنبست؛ فقط نفی موانع و کنار زدن استبداد نیست۰ بلکه در بدست آوردن آزادی و کم کردن رنج عمومی علاوه برحذف استبداد؛ دست کم دوچیز را باید بهزندگی اضافهکرد
1️⃣به مدیرانی فرصت داد بر صدر بنشینند که بهانسانها نگاه توهینآمیز نداشته و خود را همیشه در برابر آنها متعهد و مسؤل بدانتد
2️⃣ زیر بار ساختاری نرفت که به هر بهانهای حاکمانش همیشگی و فراتر از قانون باشند ۰
🌸☘https://t.me/joinchat/TJl6M8fp9ZJiuaww


04.05.202501:26
❤️سلام دوستان صبح شما بخیر و نیکی.
روزی سرشار از مهربانی و لطف داشته باشبد💐
☘🌸 @montakhabsal
روزی سرشار از مهربانی و لطف داشته باشبد💐
☘🌸 @montakhabsal


03.05.202518:34
🔴برای اولین بار
☘🌸 @montakhabsal
☘🌸 @montakhabsal


03.05.202501:47
❤️یک آهنگ زیبا تقدیم شما خوبان
☘🌸 @montakhabsal
☘🌸 @montakhabsal
03.05.202501:37
❤️بامداد شنبه دوستان عزیزم به نیکی و شادی
هدیه امروز حافظ شیرین سخن به شما مهربانان
دیوان حافظ غزل شماره ۲۸۷
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش
شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح
چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش
شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری
میکند درد مرا از رخ زیبای تو خوش
در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست
میرود حافظ بیدل به تولای تو خوش
❤️معنی لغات غزل:
همه جای تو : سراپای تو، همه اندام تو .
عشوه شیرین : ناز و ادای مطبوع .
شکرخا : شکرخائیده، شکر شکن، شیرین گفتار .
طَری : با طراوت، تر و تازه، شاداب .
خُلد : جاوید .
چمن خُلد : بهشت جاوید .
شیوه : رفتار .
ملیح : نمکین .
خط : محاسن، موهای تازه رُسته لطیف و نازک در چهره .
گلستان خیال : (اضافه تشبیهی) خیال به گلستان تشبیه شده .
مشام : بینی ها .
سمن سا : معطّر مانند سَمَن .
سیل بلا : سیلی از بلا، بلا به سیلاب و سیل تشبیه شده .
خاطر : دل، قلب .
خوش : (در بیت ششم) به معنای بهبود بخشیدن و مداوا کردن است .
طلب : خواستن، جستجو کردن و در اصطلاح صوفیه : انگیزه برای کسب معرفت و رسیدن به کمال یعنی رسیدن از کثرت به وحدت .
تَوَلّی : عشق و دوستی .
تَولای تو : با توکل به تو، به امید محبت و دوستی تو .
❤️معنی غزل شماره ۲۸۷
(۱) ای آنکه چهره تو دلپذیر و سراپای اندامت خوش نما و زیباست دلم از شیوه ناز و ادای لب های شیرین و شکرگفتار تو خوش است.
(۲) اندام تو به مانند گلبرگ های با طراوت لطیف و سراپای تو همانند سرو باغ بهشت زیباست.
(۳) حرکات و رفتار تو شیرین و خط و خال چهره تو با نمک و چشم و ابروی تو زیبا و قد و بالای تو خوش منظره است.
(۴) هم باغ اندیشه ام به خاطر تو، پر نقش و نگار است و هم مشام دلم با بوی زلف سمن سای تو معطّر است.
(۵) در راه عشق که به سبب سیل حوادث راه عبور آن بسته است دل خود را به آرزوی وصال تو خوش کرده ام.
(۶) (الهی) در برابر چشم تو بمیرم که با آنکه خودش بیمار است، دردِ مرا از زیبایی که به چهره تو بخشیده دوا می کند.
(۷) هرچند در دوای طلب و جست و جو از هر سو خطر نابودی وجود دارد، حافظ دل از دست داده به هوای مهر و دوستی تو راه می پیماید.
🌸☘https://t.me/joinchat/TJl6M8fp9ZJiuaww
هدیه امروز حافظ شیرین سخن به شما مهربانان
دیوان حافظ غزل شماره ۲۸۷
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش
شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح
چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش
شکر چشم تو چه گویم که بدان بیماری
میکند درد مرا از رخ زیبای تو خوش
در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست
میرود حافظ بیدل به تولای تو خوش
❤️معنی لغات غزل:
همه جای تو : سراپای تو، همه اندام تو .
عشوه شیرین : ناز و ادای مطبوع .
شکرخا : شکرخائیده، شکر شکن، شیرین گفتار .
طَری : با طراوت، تر و تازه، شاداب .
خُلد : جاوید .
چمن خُلد : بهشت جاوید .
شیوه : رفتار .
ملیح : نمکین .
خط : محاسن، موهای تازه رُسته لطیف و نازک در چهره .
گلستان خیال : (اضافه تشبیهی) خیال به گلستان تشبیه شده .
مشام : بینی ها .
سمن سا : معطّر مانند سَمَن .
سیل بلا : سیلی از بلا، بلا به سیلاب و سیل تشبیه شده .
خاطر : دل، قلب .
خوش : (در بیت ششم) به معنای بهبود بخشیدن و مداوا کردن است .
طلب : خواستن، جستجو کردن و در اصطلاح صوفیه : انگیزه برای کسب معرفت و رسیدن به کمال یعنی رسیدن از کثرت به وحدت .
تَوَلّی : عشق و دوستی .
تَولای تو : با توکل به تو، به امید محبت و دوستی تو .
❤️معنی غزل شماره ۲۸۷
(۱) ای آنکه چهره تو دلپذیر و سراپای اندامت خوش نما و زیباست دلم از شیوه ناز و ادای لب های شیرین و شکرگفتار تو خوش است.
(۲) اندام تو به مانند گلبرگ های با طراوت لطیف و سراپای تو همانند سرو باغ بهشت زیباست.
(۳) حرکات و رفتار تو شیرین و خط و خال چهره تو با نمک و چشم و ابروی تو زیبا و قد و بالای تو خوش منظره است.
(۴) هم باغ اندیشه ام به خاطر تو، پر نقش و نگار است و هم مشام دلم با بوی زلف سمن سای تو معطّر است.
(۵) در راه عشق که به سبب سیل حوادث راه عبور آن بسته است دل خود را به آرزوی وصال تو خوش کرده ام.
(۶) (الهی) در برابر چشم تو بمیرم که با آنکه خودش بیمار است، دردِ مرا از زیبایی که به چهره تو بخشیده دوا می کند.
(۷) هرچند در دوای طلب و جست و جو از هر سو خطر نابودی وجود دارد، حافظ دل از دست داده به هوای مهر و دوستی تو راه می پیماید.
🌸☘https://t.me/joinchat/TJl6M8fp9ZJiuaww
03.05.202500:52
🔴خدا قوت پدرجان
☘🌸 @montakhabsal
☘🌸 @montakhabsal
29.04.202521:46
❤️غزل شماره ۲۸۴ حضرت حافظ
هاتفی از گوشهٔ میخانه دوش
گفت ببخشند گنه، مِی بنوش
#فاطمه_زندی
☘🌸 @montakhabsal
هاتفی از گوشهٔ میخانه دوش
گفت ببخشند گنه، مِی بنوش
#فاطمه_زندی
☘🌸 @montakhabsal
03.05.202520:12
🔴باورتون میشه این صداها از اینا در میاد؟!
☘🌸 @montakhabsal
☘🌸 @montakhabsal
无法访问
媒体内容
媒体内容
03.05.202515:36
🔴اندکی ادب
☘🌸 @montakhabsal
☘🌸 @montakhabsal
03.05.202501:47
🔴*ورزش هوشمند* بکارگیری نتیجهٔ این تحقیقاتِ علمی ، برای افراد بالای ۵۰ سال الزامی، بالای ۶۰ سال حیاتی و آگاهی از آن برای عموم مردم واجب است.
انجام *فقط ۳ دقیقه در روز* با حرکات بسیار ساده تضمین کننده سلامتی و نشاط کل خانواده خواهد بود. *کاهش قابل توجهی در خطر سکته مغزی و فوق العاده در جلوگیری و درمان زوال عقل مفید میباشد.*
*هم خودتون انجام بدین و هم برای عزیزانتون بفرستید.*
انجام *فقط ۳ دقیقه در روز* با حرکات بسیار ساده تضمین کننده سلامتی و نشاط کل خانواده خواهد بود. *کاهش قابل توجهی در خطر سکته مغزی و فوق العاده در جلوگیری و درمان زوال عقل مفید میباشد.*
*هم خودتون انجام بدین و هم برای عزیزانتون بفرستید.*
03.05.202500:55
🔴شگفتیهای مقبره نادرشاه افشار...
☘🌸 @montakhabsal
☘🌸 @montakhabsal


03.05.202500:49
❤️درود ...صبحتان بخیر ونیکی
امروزتون...
پر از عشق و امید
ذهنتون آرام
شادی هاتون بی پایان
لبتون پر از خنده
قلبتون پر از مهر
زندگیتون پر از عشق
شادی و زیبایی و آزادی وعدالت
نصیب لحظه هاتون ...🙏
☘🌸 @montakhabsal
امروزتون...
پر از عشق و امید
ذهنتون آرام
شادی هاتون بی پایان
لبتون پر از خنده
قلبتون پر از مهر
زندگیتون پر از عشق
شادی و زیبایی و آزادی وعدالت
نصیب لحظه هاتون ...🙏
☘🌸 @montakhabsal
29.04.202506:51
🔴بسیج عمومی برای نسل کشی موجودات آبزی😳
☘🌸 @montakhabsal
☘🌸 @montakhabsal
显示 1 - 24 共 346
登录以解锁更多功能。