Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
خورشید avatar

خورشید

پایگاه ایران دوستان استان کرمانشاه
نام ایران فراتر از هر گروه یا قوم یا جریان سیاسی است ، ایران گرایی یعنی پدافند از شکوه و عظمت و هویت تاریخی ایران بدون توجه به طیف ها ، گروه‌ها و جریان های سیاسی
TGlist reytingi
0
0
TuriOmmaviy
Tekshirish
Tekshirilmagan
Ishonchnoma
Shubhali
Joylashuv
TilBoshqa
Kanal yaratilgan sanaСерп 08, 2020
TGlist-ga qo'shildi
Груд 04, 2024
Muxrlangan guruh

Rekordlar

09.04.202523:59
620Obunachilar
28.02.202523:59
1000Iqtiboslar indeksi
10.04.202522:18
588Bitta post qamrovi
11.04.202523:59
588Reklama posti qamrovi
27.01.202523:59
11.11%ER
11.04.202523:59
94.99%ERR

Rivojlanish

Obunachilar
Iqtibos indeksi
1 ta post qamrovi
Reklama posti qamrovi
ER
ERR
СІЧ '25ЛЮТ '25БЕР '25КВІТ '25

خورشید mashhur postlari

02.04.202515:07
👈 #موسیقی
گروهی از دختران و پسران آموزشگاه موسیقی «لاوک» سردشت در آذربایجان غربی، در دل طبیعت بهاری منطقه، گرد هم آمده‌اند و با اجرای گروهی قطعات موسیقی، حال‌ و هوایی متفاوت را رقم زده‌اند.

این اجرا که در فضای باز ضبط شده است، به مناسبت نوروز، در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد. آموزشگاه «لاوک» پیش‌تر نیز برنامه‌هایی در زمینه ترویج موسیقی در مناطق محلی برگزار کرده است.
#خورشید
🌼 @Khourshidd
21.04.202518:46
🟣 در جاهایی که مردم رنج می‌ کشند، برای پذیرش ایدئولوژی آماده‌ ترند چون به‌دنبال چیزی‌ اند که آنها را از این فلاکت بیرون ببرد.

باورهای ایدئولوژیک نیاز به پرسش را زایل می‌کنند. هرچه کم‌ هوش‌ تر باشم، آسان‌ تر از کسی پیروی می‌ کنم که می‌خواهد پاسخ پرسش‌ ها را به من بدهد...
  
میشائیل هانکه
#خورشید
🌼@Khourshidd
16.04.202512:47
.
👈 #خاطره
🟣 بعد از انقلاب، یک‌روز عده‌ای کمیته‌چی ریختند توی آتلیه‌ی من و گفتند تو نقاش سکسی دربار بودی. جل‌الخالق! من هرجایی سفرِ خارج می‌رفتم تعداد زیادی کتاب نقاشی برای خودم می‌خریدم و می‌آوردم و همه‌ی این کتاب‌ها در آتلیه‌ام بود.

یکی از آن جوان‌ها در کمد را باز کرد و کتاب‌هایم را ریخت بیرون. یکی از کتاب‌های نقاشی‌های رنوار را ورق زد که بیش‌تر بدن برهنه بود. گفت به‌به پس این‌ها را می‌کشی و توی شهر پخش می‌کنی و بی‌ناموسی می‌کنی؟ گفتم بابا این‌ها نقاشی‌های من نیست، نقاشی‌های رنواره. برگشت به کیارستمی هم که رفته بود و گوشه‌ای ایستاده بود نگاهِ چپی کرد. کیارستمی هم گفت ببخشید من رنوار نیستم، من کیارستمی‌ام.

همه‌ی کتاب‌هایم را بردند، ازجمله کتاب‌های آناتومی که الگوی نقاشی‌ام‌ بودند. یکی‌شان گفت این آنتونی گفته؟ گفتم منظورتان کتاب‌های آناتومی است، آن‌ها را هر دکتری دارد. من همیشه سروقت آتلیه را ترک می‌کردم و برمی‌گشتم خانه. دیروقت شده بود و خانمم چندبار به آتلیه زنگ زد اما اجازه نمی‌دادند تلفن را بردارم. آخرسر گفتم خانمم نگران می‌شود اجازه دهید جواب بدهم. گفتند فقط تلفن را بردار و بگو من امشب دیر می‌آیم. خانمم که دید من آن‌طوری جواب تلفن دادم، با آرش و اشکان آمدند دم آتلیه. به او گفتند برو آن گوشه با بچه‌هایت بنشین. و ازم خواستند تعهدنامه بنویسم.

نوشتم بسمه‌تعالی من علی اکبر صادقی تعهد می‌دهم کاری برخلاف انقلاب اسلامی نمی‌ کنم. وقتی آمدم خانه همه‌ی کتاب‌هایی که داشتم را با ماژیک سیاه سانسور کردم.

👈 گفت‌وگو با علی‌اکبر صادقی.(نقاش شهیر ایرانی)
📚 منتشر شده در اندیشه‌پویا ۹۵.
#خورشید
🌼 @Khourshidd
20.04.202518:12
🟣 معرفی کتاب : پاجوش
                                                                 
✍ دکتر #کیومرث_زرافشان

کتاب پاجوش از جمله آثار ماندگار منصور یاقوتی نویسنده کرمانشاهی است که در ۹۰ صفحه و قطع رقعی توسط نشر آینده در سال ۱۳۵۶ به چاپ رسیده است. یاقوتی در این کتاب به شیوایی واقعیت‌های جامعۀ عصر خویش را بیان کرده است.

داستان در موردِ پسر بچه‌ای به نامِ "عبدل" است که در خانواده‌ای فقیر در شهر کرمانشاه زندگی می‌کند و تا کلاسِ پنجم بیشتر درس نخوانده است. او میراث‌دار تربیتی خشن است و تا جایی که می‌توانسته از پدر و مادرش کتک خورده است امّا تنها امیدش خواهر کوچکش است. عبدل تصمیم می‌گیرد کاری پیدا کرده تا نه تنها مخارج  خودش را تأمین نماید بلکه کمک خرجِ خانواده‌اش باشد. ‎یک بار در یک کبابی و بار دیگر در یک جگر فروشی مشغول به کار می‌شود، امّا هر بار صاحب‌ کارش با نهایتِ حیوان صفتی، قصد تجاوز به این کودکِ سخت کوش را داشته و سبب می‌شود تا دیدِ او نسبت به زندگی و مردمانی که پیرامون او زندگی می‌کنند، عوض شود.

سبک داستان رآلیستی و نوع روایت آن خطی و مستقیم است."عبدل" قهرمان داستان کوله بار فقر، بیسوادی، فساد اخلاقی و مجموعه‌ای دیگر از انواع ناهنجاری‌های اجتماعی را بر گُرده خود حمل کرده و ورق به ورق در این کتاب می‌گرداند.

سرگرم خواندن کتاب که می‌شوی بوی رمان‌های دهۀ سی و چهل به مشامت می‌رسد و پیش از آنکه به پایان برسی فکر می‌کنی که کتاب را پیش از این خوانده‌ای اما از دید تحلیلی که به کتاب می‌نگری به نبوغ فکری نویسنده پی می‌بری. یاقوتی همچون پزشکی حاذق بیماری جامعه خویش را تشخیص داده و در لابلای اوراق کتاب به تشریح و توصیف آن می‌پردازد و در پایان کتاب آنگاه که عبدل به اتهام قتل به زندان می‌افتد و اتفاقی با شخص تحصیل‌کرده‌ و کتاب‌ خوانی هم‌سلول می‌شود، راه درمان آن را نیز بیان می‌کند:

«طی این یک هفته شخصیت عبدل کلاً دگرگون شده بود. آموخته بود که دربارۀ هر چیزی کنجکاوی کند. هر حرفی را که می‌شنود کورکورانه نپذیرد و در مقابل هر پیشامدی یک علامت سوال بگذارد. فهمیده بود که چقدر نادان است و برای اینکه از جهل خود بکاهد، باید کتاب بخواند. کتاب درهای دنیای تازهای را به رویش گشوده بود. دنیایی که در آنجا مردم مثل کرم تو دست و پای همدیگر نمی‌لولیدند. بلکه برعکس، به تغییر محیط زندگی خود می‌کوشیدند. در دنیایی که او از طریق کتاب‌ها و صحبت‌های رضا می‌دید، انسان‌ها زیر بار سرنوشت سر خم نمی‌کردند، بلکه می‌کوشیدند که از طریق کار و فعالیت بر نابسامانی‌ها غلبه کنند.»
#خورشید
🌼 @Khourshidd
👈#جامعه
🟣 ریشه مشکل کجاست ؟!

کانال خبری «تیترنبوز» با انتشار این تصویر نوشت شهرداری اسلام آباد غرب در جهت زیبا سازی فضای شهری، مبادرت به نصب یکسری گلدانها در معابر عمومی نموده که بلافاصله همه آنها به سرقت رفته است !! سرقت امکانات پارک ها یا قطع درختان به انگیزه سودجویی ، پدیده فراگیری است که در همه شهرها مشاهده می گردد .

در تحلیل این پدیده نمی توان به یک عامل خاص استناد کرد، رفتار انسان ناشی از فرهنگی است که سازه های شناختی او را شکل می دهد، فرهنگ نیز پدیده ای پیچیده و تو در تو است که غنامندی آن نقش مستقیمی در رفتارهای متعالی دارد، هر چه فرهنگ دچار فقر و کاستی باشد در رفتارهای افراد آن جامعه نقص و کمبود مشاهده می شود

در جامعه ما ناهنجاریهای زیادی دیده می شود بی توجهی به نظافت در حوزه شخصی و اجتماعی ، بی نزاکتی در گفتارهای رودررو ، اهانت نسبت به یکدیگر ، دروغ گویی ، بی ارزش بودن قانون و دهها رفتار ناشایست دیگر سطح فرهنگ جامعه را بشدت پایین آورده است در چنین جامعه ای بروز رفتارهای سخیف گریزناپذیر است، جامعه نیاز به آموزش مداوم و مستمر دارد و این امر مسئولیت رسانه ها را سنگین می کند
#خورشید
🌼 @Khourshidd
🟣 عبدالرضا داوری :
دانشگاهی که در آن به امیرحسین ثابتی، حسین الله کرم و سعید حدادیان، کرسی تدریس بدهند، حتما جایی برای دکتر آرش رییسی نژاد ندارد؛
‏آقای رییس جمهور!
‏متاسفم که اگر دولت رییسی چنین نخبگانی را اخراج کرد، دولت شما جبران نکرد. افسوس که فرزندان فرهیخته ایران را وادار کردیم تا جلای وطن کنند
#خورشید
🌼 @Khourshidd
15.04.202516:20
🟣 چماق، هویج و ارّه

✍: مهدی قدیمی

آنچه در حال رخ دادن است ماجرایی است که نه شباهتی با برجام دارد و نه مسیرش به ایستگاه خوبی برای جمهوری اسلامی منتهی خواهد شد. برای روشن شدن موضوع ابتدا بیایید نگاهی به طرف آمریکایی ماجرا داشته باشیم.

تا اینجای کار همه اجزای این تقابل همانگونه که روش معمول ترامپ است چیده شده

یک چماق واقعی به نام پایگاه دیه گوگارسیای کاملا مهیا شده و مجهز به انواع بمب افکنهای پیشرفته و ناوهای جنگی در کنار هویجی به هوس انگیزی پیشنهادهای سرمایه ای یک ابر سرمایه دار حوزه املاک در حاشیه خلیج فارس، يعنى ويتكاف.

ترامپ بر اساس آنچه خودش صراحتا نوشته و گفته است، مذاکرات خود را اینگونه پیش می‌برد که همزمان با فشار حداکثری و استخوان خرد کن پیشنهادات اغوا کننده را هم روی میز می‌گذارد اما کار او همین‌جا تمام نمی‌شود.

این فقط ابتدای بازی است وقتی طرف مقابل به این طعمه نوک زد و قلاب ماهیگیر در دهانش افتاد نوبت گام بعدی ترامپ است. او معتقد است در این لحظه یک معامله گر باهوش باید معامله را به هم بزند و میز را ترک کند یا حداقل تظاهر به ترک میز نماید اینجاست که طرف مقابل پرداخت بهایی بسیار بیش از آنچه که قرار بود بپردازد را نیز خواهد پذیرفت زیرا حالا از یک سو در قلاب آن پیشنهادات اغوا کننده گیر افتاده و از سوی دیگر توانی برای مواجهه با چماق تهدیدات واقعی و تن دادن به ادامه فشار حداکثری نیز در خود نمی بیند.

فرض می‌کنیم که در این گردنه هم جمهوری اسلامی تن به عقب نشینی و پذیرش همه خواسته های طرف آمریکایی دهد و در ازای آن امیدوار باشد که با ورود سرمایه گذاران خارجی و به ویژه ورود غولهای آمریکایی بخش انرژی زمینگیر شده و زیر ساختهای فرسوده و اقتصاد ورشکسته خود را رونقی دوباره ببخشد.

اینجا تازه آغاز همان راهی است که شوروی با گورباچف آغاز کرد و نتیجه ای جز فروپاشی سیستم نداشت.

اینکه ورود هرگونه سرمایه و سرمایه گذار خارجی به ایران مستلزم انقلابی اساسی در تمام روابط اقتصادی قوانین مالکیت و همچنین شفافیت مالی و جراحی های واقعی اقتصادی حتی جدی تر و بزرگتر از برنامه های گلاسنوست و پرسترویکای گورباچف است بر کسی پوشیده نیست.

همچنین واضح است که اقتصاد مافیایی جمهوری اسلامی که تار و پود آن از رانت و انحصار و پولشویی در هم تنیده شده و گروههای ذینفع آن نیز هر یک متصل به مجموعه های امنیتی و اطلاعاتی درون مرزی و برون مرزی هستند نه تنها توان تحمل چنین انقلابی را ندارد بلکه نیروهای با انگیزه و قدرتمندی هم برای جلوگیری از وقوع این انقلاب درون خود دارد.

بنابراین شاید بتوان گفت که تمام گروه های مافیایی ذینفع در کلپتوکراسی جمهوری اسلامی، بدون تردید حمله نظامی به زیر ساختهای هسته ای و موشکی و رها کردن جمهوری اسلامی به حال خویش را بر حصول توافقی که نتیجه اش برچیده شدن بساط چهل و شش ساله غارت ایران باشد، ترجیح میدهند.

اما فضای فعلی کشور و خشم انباشته عمومی در کنار بازگشت قریب الوقوع وضعیت بازارها به شرایط وخیم روزها و ماههای اخیر که پس از ناکامی مذاکرات شتابی دیوانه وار نیز خواهد گرفت همین گزینه را نیز تبدیل به انقلاب مردم معترض خواهد کرد.

از این رو بهترین توصیف برای وضعیت فعلی جمهوری اسلامی وضعیت چماق و هویج و ارّه است.

چماقی از جنس پایگاه دیه گوگارسیا هویجی از جنس ویتکاف و اره ای از جنس توافق که هم انجام شدنش و هم انجام نشدنش اعضا و جوارح او را از هم خواهد گسست.
#خورشید
🌼@Khourshidd
27.03.202521:21
.
👈 #موسیقی
🟣 منتظرت بودم
(داریوش رفیعی : خنیاگری عاشق)

اسماعیل نواب صفا (ترانه‏ سرا) در کتاب خاطرات هنری خود «قصه شمع» در خصوص داریوش رفیعی نوشته است: «داریوش پر از شوق و شور جوانی بود. قامتی رسا و متناسب داشت. چهره‏اش مصداق سبزه کشمیر بود. با لهجه غلیظ و شیرین کرمانی سخن می‏گفت و صداقت و پاکی در کلامش تبلور داشت»

در سال ۱۳۰۶ در شهر بم به دنیا آمد اما عمر کوتاهی داشت و در سال ۱۳۳۷ از دنیا رفت او را در قبرستان ظهیرالدوله به خاک سپردند ، درحالی‌که افسانه‌های بسیاری درباره زندگی و روابط او بر جای ماند، پروین غفاری - دختری که به داریوش علاقه داشت- روی سنگ مزار او تندیس کوچکی از یک شمع و پروانه نصب کرد.

آهنگ منتظرت بودم یکی از آهنگ های ماندگار و نوستالژیک داریوش رفیعی است :
شب به گلستان تنها منتظرت بودم
باده نا کامی در هجر تو پیمودم
منتظرت بودم منتظرت بودم
آن شب جان فرسا من بی تو نیاسودم
وه که شدم پیر از غم آن شب و فرسودم
منتظرت بودم منتظرت بودم ...
#خورشید
🌼 @Khourshidd
14.04.202514:34
🟣 معجزه ادبیات

به مناسبت درگذشت ماریو بارگاس یوسا

✍:فاطمه لطفی

- هیچ دلیلی وجود ندارد من ایرانی بدانم نام یک بنده خدایی 12 هزار کیلومتر در آن سر عالم، در ایالات متحده، دونالد ترامپ است یا ویلیام فاکنر بود و هیچ دلیلی هم وجود ندارد که بدانم نام یک خانومی در کشوری بسیار دورتر (نمی‌دانم چند هزار کیلومتر) در پرو، دینا بولوارته به عنوان رئیس‌جمهور است یا ماریو بارگاس یوسا به عنوان نویسنده.

-اما این‌ها را می‌دانم چون اولی‌ها در هر دو کشور به من تحمیل شده‌اند و دومی‌ها در هر دو کشور خودشان آرام خزیده‌اند کنار دستم. دانستن نام اولی به واسطه «سیاست» به من ایرانی تحمیل شده اما دومی را «ادبیات» برایم به ارمغان آورده است. و این معجزه ادبیات است که در آن «اجبار» سیاست نیست اما چنان می‌آید و می‌نشیند روی تک تک رگ و پی بدنت، که یک وقت به خودت می‌آیی می‌بینی چقدر کیلومترها آن دورها را می‌شناسی بدون اینکه سیاست اجبارش را تحمیلت کند.

- مثلا شاید ندانی رئیس‌جمهور یا نخست‌وزیر اتریش کیست اما بدانی یک اشتفان تسوایگ نامی آنجا بود که «دنیای دیروز»اش را خیلی دوست داری.  یا مثلا به اجبار هم ندانی یک ویکتور اوربان نامی در مجارستان نخست‌وزیر است، اصلا دانستنش به چه دردی می‌خورد اما «جورج کنراد» و «آرتور کستلر» و «آگوتا کریستف» و خیلی‌های دیگر از همین کشور را بشناسی.

- شاید به اجبار سرزمین‌ات که تاریخش گره خورده به تاریخ همسایه شمالی‌ات، بدانی ولادیمیر پوتین کیست اما این ربطی به آن ندارد که چرا می‌دانی تولستوی و داستایفسکی و شولوخوف و کلی نام‌های بزرگ دیگر کیستند.

- یا اگر اصلا جنگ نمی‌شد به من ایرانی چه ربطی داشت نام زلنسکی را بدانم اما جنگ ربطی به دانستن نام آندری کورکف ندارد؛ هرچند کورکف درباره جنگ می‌نویسد.

- این معجزه ادبیات است که من را با خودش می‌کشد تا جمهوری چک تا «میلان کوندرا» را بشناسم، تا ژاپن می‌کشاند تا «موراکامی» و «کوبو آبه» را بشناسم، می‌کشاند تا ایرلند تا «جیمز جویس» را بشناسم...

- همینطور بیایید تا برسید به پرو. من را با پرو چکار به جز اینکه دلم می‌خواست روزی روزگاری بتوانم قدیمی‌ترین هرم باستانی دنیا را در این کشور ببینم؟ اما از همین پرو ماریو بارگاس یوسا نامی پیدا می‌شود که معجزه ادبیاتش به من می‌گوید اصلا کشوری به نام پرو هم در این جهان پهناور وجود دارد که تاریخی دارد به شگفتی تمامی سرزمین‌های کهن که یوسا خواسته در کتابهایش بیاورد؛ هرچند ممیزی کشور پاکمان نوشته‌هایش را قلع‌وقمع کرده تا پاک شده کتابهایش برسد دستمان.

- مثلا همین «دختری از پرو» نوشته یوسا، چنان شرحه شرحه می‌شود که وقتی می‌خوانی‌اش انگشت حیرت به دندان می‌گزی که اگر این رمان از یوسا است، پس یوسای واقعی کیست؟

- خلاصه که همانند آن چوب جادویی جادوگر انیمیشن سیندرلا، که عرض چند ثانیه لباسی به غایت زیبا تن سیندرلا کرد تا برود برسد به مهمانی رقص پسر پادشاه، معجزه ادبیات هم لباس تمام ملل را تن من می‌کند تا مهمانی رقص کسانی بروم که نمی‌شناسمشان اما طعم شیرین مهمانی‌شان تا ابد لای دندانم می‌ماند.

- فرقی نمی‌کند زلنسکی نامی باشد که تصاویر بگو مگویش با ترامپ را بارها و بارها همه دیده باشند، برای من کورکوف نامی قبل از زلنسکی بوده که با «زنبورهای خاکستری‌»‌اش بدانم جنگ در اوکراین یعنی چه.

- فرقی ندارد ترامپ را همه می‌شناسند، که شناختنش محصول اجبار سیاست است نه خواست دل ما، اما می‌دانم «هنری میلر» کیست و «مدار رأس‌السرطان»اش را هر بار که بخوانم برایم تازه است.

- شاید شینزو آبه مرحوم را تنها به خاطر آن نامه مشهور در دستش بشناسم، اما با «زن در ریگ روانِ» «کوبو آبه» زندگی کرده‌ام...

- و شاید ندانم اصلا پرو کجای این دنیاست، اما چه خوب می‌فهمم «سور بز» همان روایتی‌ست که با گوشت و پوست و استخوانم درکش کرده‌ام، هرچند در هزاران کیلومتر آن‌طرف‌تر رخ داده باشد.

- امروز روایتگر تلخی‌های مشترک تمام مردمانی چون ما درگذشت: ماریو بارگاس یوسا. و این معجزه ادبیات است که من می‌دانم چه کسی درگذشته است، نه اجبار سیاست.
#خورشید
🌼@Khourshidd
🟣 در میان همهٔ آرمانهای سیاسی، آنکه ادعای خوشبخت کردنِ جامعهٔ بشری را دارد از همه خطرناکتر است؛ تلاش برای برپاییِ «بهشت» بر روی زمین، همیشه به «جهنم» راه برده است.

کسانیکه می‌پندارند قادرند بشریت را سعادتمند کنند، انسانهای خطرناکی هستند.

اساساً رویای ساختنِ بهشت بر روی زمین، رویای خطرناکی است چرا که پس از مدتی باور می‌کنند که حق دارند تعدادِ بی‌شماری انسانِ شرور را از میان بردارند تا دیگران را به اصطلاح سعادتمند کنند.

:می‌ دانم که هیچ نمی‌ دانم/کارل پوپر ترجمه : پرویز دستمالچی
#خورشید
🌼@Khourshidd
13.04.202517:19
.
🟣 نقد دربار در داروخانه
(برای بزرگداشت روزِ عطارِ نیشابور)

✍️ حبیب الله مستوفی

کنون بشنو سخن تا راز گویم
ز مغز قصه معنی باز گویم
فریدالدین ابوحامدمحمدِ نیشابوری مشهور به شیخ عطار اگرچه بسیار نام آشناست اما چنانکه گفته اند، «زندگی و نیز مرگش اگر اَبَر ابهام نباشدچندان هم روشن نیست.» این نکته آشکار است که او ادیب و شاعری ژرف نگر در سالهای اواخر قرن ششم و ابتدای قرن هفتم هجری در نیشابور بوده که چیرگی او بر ادبیات عرفانی در آثارش نمایان است.

سه ویژگی برجستهٔ عطار؛
۱- فکر و اندیشه را قربانی معیشت نکرد
۲-مرید کسی نبود
۳-مداح و تأیید کنندهٔ سلاطین نشد
عطار آن گونه که محققین و مفسرین آثارش گفته اند در اوایل شغل پدر( عطاری) را پاس داشته و از طریق این شغل که در آن دوره علاوه بر داروسازی شامل معالجهٔ امراض هم بود کسب معاش می کرد. جالب این است که او به شروع نگارش مصیبت نامه (شامل ۷۵۳۹ بیت و۳۴۷ حکایت) و الهی نامه (۶۵۱۱بیت) در داروخانه یعنی محل کارش اشاره می کند و می گوید وجود تعداد زیاد مراجعین مانع فکر کردن و استخراج نکات دقیق علمی و عرفانی نبوده است. گویی چنانکه دکتر زرین کوب گفت«داروخانه برایش از دربارِ فرمانروایان جالب تر بود»
مصیبت نامه که اندوه جهانَست
الهی نامه که اَسرار عیانَست
به داروخانه کردم هر دو آغاز
چه گویم زود رَستم زین و آن باز
به داروخانه پانصد شخص بودند
که در هر روز نبضم می‌نمودند
میان آن همه گفت و شنیدم
سخن را بِه از این رویی ندیدم

اگر چه اندک افرادی او را مرید شیخ نجم الدین کبری یا شیخ مجدالدین بغدادی دانسته اند اما اغلب بر این باورند که اندیشهٔ عطار محصول تأملات عمیقش در همان داروخانه است. البته سفرهایش به کوفه، مصر، مکه، هندوستان و… نیز بر وسعت دیدش افزوده است. او آشکارا پختگی دینی خود و مستقل بودنش را هدیهٔ الهی می داند و به قناعت خویش و بسنده کردن به دست رنج افتخارمی کند و در الهی نامه می گوید؛
بحمدالله که در دین بالغَم من
به دنیا از همه کس فارغم من
هر آن چیزی که باید بیش ازآن هست
چرا یازَم بسوی این و آن دست ؟

لاجَرَم این استقلال اقتصادی و فکری، چنان حریّت و شهامتی را شکل داد که باعث شد تا عطار به پابوس قدرت مداران نرود. او در منطق الطیر از این که وابستهٔ هیچ سلطانی نیست و چونان رسم جاری مجبور به مدح نا به جایِ هیچ کس نیست ، شُکر گزار پروردگار است؛
شُکر ایزد را که درباری نیَم
بستهٔ هر ناسزاواری نیَم
من ز کس بر دل کجا بَندی نهم
نام هر دون را خداوندی نهم
نه طعام هیچ ظالم خورده‌ام
نه کتابی را تخلص کرده‌ام

نقد طنز آمیز تبعات قدرت
عطار در مصیبت نامه داستانی را بیان می کند و اعتراض خود را برلبان خردمندی دیوانه می نهد زیرا معتقد است آنها گستاخ و آزاده اند؛
قصهٔ دیوانگان آزادگی است
جمله گستاخی و کار افتادگی است
در مصیبت نامه می گوید: کودکان در کوچه ای در پیِ دیوانه ای افتاده و بر سَر و صورت او سنگ می زدند. دیوانه از دست کودکان فرار کرد و اتفاقاً وارد خانهٔ حاکم شهر شد. دید که سلطان در جایگاهی بلند نشسته و چند نفر در اطرافش مشغولند تا مگس ها را از او دور کنند. حاکم رو به دیوانه کرد و فریاد زد ای بخت برگشته چه کسی به تو اجازه داده اینجا بیایی ؟ دیوانه گفت : سر و صورتم از سنگ کودکان خونین شده آمدم تا تو نجاتم دهی ! اینک می بینم تو از من ناتوان تری ! تو که نمی توانی مگس را از خود دور کنی، چگونه می توانی مرا نجات دهی؟ پس تو براستی سرنگون هستی نه حاکم دارای قدرت!

 آن يكي ديوانه را  می تاختند    
كودكانش سنگ می انداختند
در گريخت او زود در قصر عميد        
بود او در صدر آن قصر مشيد
ديد در پيشش نشسته چند كس      
باز می رانند از رويش مگس
بانگ بروی زد عميد از جايگاه            
گفت ای مُدبَر كه داد اينجات راه
گفت بود از ديده من خون چكان       
زآنكه سنگم می زدند اين كودكان
آمدم كز كودكان بازم خری               
خود تو صدباره زمن عاجز تری
چون تو را در پيش بايد چند كس        
تا زرويت باز می راند مگس
کودکان را چون ز من داری تو باز ؟
سرنگونی تو به حق نه سرفراز
#خورشید
🌼 @Khourshidd
03.04.202514:54
🟣 ما پادشاه را کشتیم، سعی کردیم دنیا را تغییر بدهیم. حالا تنها چیزی که گیرمان آمده، یک پادشاه جدید است که از قبلی بهتر نیست. اینجا سرزمینی ست که برای آزادی جنگیدیم ولی حالا برای نان میجنگیم.

نکته ی عدالت این است که همه وقتی برابر می شوند که مُرده اند.

: بینوایان/ ویکتور هوگو
#خورشید
🌼@Khourshidd
🟣 روزها در راه
شاهرخ مسکوب
پ ن:تاریخ میلادی است
#خورشید
🌼@Khourshidd
.
👈 #چهره_های_ماندگار
🟣 علی‌اکبر صادقی از نقاشان صاحب سبک ایران است که او را از پیشگامان هنر نوگرای این سرزمین می دانند، او که متولد ۱۳۱۶ در محله پامنار تهران است به دلیل علاقه وافر به نقاشی وارد عرصه تصویرگری شد و با حضور در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان به کارگردانی صاحب سبک در پویانمایی تبدیل گردید

صادقی یکی از موفق ترین نقاشان و هنرمندان ایرانی است که می گوید از کودکی با شنیدن داستان های شاهنامه از زبان راویان، به تصویر کردن داستانه های شاهنامه علاقمند شده و این اشکال نمادین، اسطوره ای و افسانه ای برای همیشه بخشی از نقاشی های او شدند. شیوه کار او یک نوع سورئالیسم ایرانی است که بر پایه شیوه نقاشی سنتی و قهوه‌خانه‌ای بنا شده‌است.

علی اکبر صادقی در نقاشی های خاطره انگیز خود، سنت های غنی هنر فارسی را با شیوه سورئال نقاشی ترکیب می کند و با استفاده خارق العاده از رنگ و فرم، آثاری شگفت انگیز به وجود می آورد. او استاد قصه گویی است و داستان های آثارش را از منابع متنوع زبان فارسی به ویژه داستان های حماسی برمی گیرد.
#خورشید
🌼 @Khourshidd
20.04.202516:15
🟣 کلاس دوم دبستان شیفت بعدازظهر بودم،باران تندی می‌بارید، آن روز صبح یک چتر هفت رنگ خریده بودم، وقتی به مدرسه رفتم دلم می‌خواست با همان چتر زیبایم زیر باران بازی کنم اما... زنگ خورد.

هرعقل سالمی تشخيص می‌داد که کلاس درس واجب‌تر از بازی زیر باران است. یادم نیست آن روز آموزگارم چه درسی به من آموخت، اما دلم هنوز زیر همان باران توی حیاط مدرسه مانده.

بعد از آن روز شاید هزار بار دیگر باران باریده باشد و من صد بار دیگر چتر نو خریده باشم،
اما... آن حال خوب هشت سالگی هرگز تکرار نخواهد شد...  این اولین بدهکاری من به دلم بود که در خاطرم مانده.
اما حالا بعضی شب‌ها فکر می‌کنم اگر قرار بر این شود که من آمدن صبح فردا را نبینم؛ چقدر پشیمانم از انجام ندادن کارهایی که به بهانه‌ی منطق حماقت نامیدمشان ...! حالا می‌دانم هر حال خوبی سن مخصوص به خودش را دارد...

آدﻡﻫﺎ ﻫﻤﻪ ﻣﯽﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﮐﻪ زﻧﺪﻩﺍﻧﺪ؛ برﺍﯼ ﺁﻧﻬﺎ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎﻧﻪﯼ ﺣﯿﺎﺕ؛ بخار ﮔﺮﻡ ﻧﻔﺲﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺍﺳﺖ!

کﺴﯽ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯽﭘﺮﺳﺪ: آﻫﺎﯼ ﻓﻼﻧﯽ!
ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪﯼ ﺩﻟﺖ ﭼﻪ ﺧﺒﺮ؟
ﮔﺮﻡ ﺍﺳﺖ؟
ﭼﺮﺍﻏﺶ ﻧﻮﺭﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻫﻨﻮﺯ....؟
تک تک لحظه‌ها را زندگی کنید. آن‌طور که اگر فردایی نبود راضی باشید.

محمود دولت آبادی
#خورشید
🌼@Khourshidd

 
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.