
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

اُقیانـوسِخاکـستری؛
غوطهوردروناُقـیانوسِخاکستریِوجود؛ @DarkGray0
· for you @Grayshinbot ·
· for you @Grayshinbot ·
TGlist reytingi
0
0
TuriOmmaviy
Tekshirish
TekshirilmaganIshonchnoma
ShubhaliJoylashuv
TilBoshqa
Kanal yaratilgan sanaЧерв 14, 2022
TGlist-ga qo'shildi
Жовт 14, 2024Rekordlar
03.12.202423:59
866Obunachilar29.11.202423:59
33Iqtiboslar indeksi05.11.202423:59
353Bitta post qamrovi02.11.202423:59
525Reklama posti qamrovi14.10.202423:59
9.62%ER05.11.202423:59
45.14%ERRRepost qilingan:
𝗖𝗶𝘁𝘆𝗢𝗳𝗗𝗲𝗮𝗱



05.04.202500:32
ردِ انـگشتهـا و لـمسهـای مَـرد، رویِ تـنِ دلتنـگِ پسـر میسـوخـت.
[ بـرای خوانـدنِ پارت، کلیـک کنیـد. ]
[ بـرای خوانـدنِ پارت، کلیـک کنیـد. ]
Repost qilingan:
𝗖𝗶𝘁𝘆𝗢𝗳𝗗𝗲𝗮𝗱



05.04.202500:32
چشیـد و نوشیـد و حفـرهی داغِ دهانـش رو بـا زبون احسـاس کـرد.
[ بـرای خوانـدنِ پارت، کلیـک کنیـد. ]
[ بـرای خوانـدنِ پارت، کلیـک کنیـد. ]
05.04.202500:13
باید بگم باعث افتخارمه ماهزاده
Repost qilingan:
𝖨𝗋𝖺𝗏𝖺𝗍

30.03.202500:33
ױ با نـام و یـاد عشـقی مینویـسم
که ویرانـگر مـن و تـو بـود.
که ویرانـگر مـن و تـو بـود.
عزیزِ من از آن روزی که نگاهم در دام دیدنگانت افتاد، اسیرم تا به امروزی که هر کجا میروم با اسم تو یاد من میافتند و با اسم من، یاد تو.
جان که نبود، تمام من بود که گرفتی و در قفس خودخواهیت زندانیاش کردی. عشق که نبود، دنیای من بود که ابتدا تا انتهایش را صاحب شدی.
برای اولین بار روانه شدن اسمت از زبانم مانند نوشیدن جامی پر از شراب سرخ بود؛ سرخوشم میکرد غافل از طوفانی که در انتظار چشم های تیره رنگم بود.
دستت را که گره دستانم کردی، با خود گفتم این گره کور است، هیچکس نمیتواند این پیوند را جدا کند. با خود گفتم ابد در برابرش کم میآورد.
از این ها که بگذریم اصل کاری جایی بود که خنده هایت را دیدم و شنیدم، گویی معجزهٔ فراموشی بود ؛ لحظهای که خندیدی فراموش کردم که چه کسی بودم و در چه مکانی قرار داشتم، تنها بوسیدن آن خنده ها را خواستار بودم.
شیدایی کمی از حال من نداشت و تو هم هر چه میگذشت زیباتر میشدی؛ خودت، عشقت، نامت و هر چه که تو را در برمیگیرد در مرکز دلم جای میگرفت.
آن زمان روز ها با حضورت رنگین تر و شب ها با یادت خوش تر بود، تو هم به یاد داری جز به جز آنها را یا فقط من در خرابه های این عشق با دستانی زخمی و خون آلود به دنبال یادگاری میگردم ؟
ابتدا فخر میفروختم به عشقی که مانعی نداشت، گویی بهشت را برایم به زمین آورده بودی اما سرنوشت شور این نقاب خوش ، خبر نمیدهد.
نمیدانم به خواست خودت رفتی یا به اجبار اطرافیان، اما میدانم بندی که دل هایمان را بهم وصل کرده بود استوار تر از توطئهی مردم بود. پس از گذشت سال ها همچنان میترسم که ذرهای باورم به تو را از دست بدهم، تمام من پر از شک و تردید شده اما نترس، جانم هم برود، مهرت را در روحم ابدی به حبس میکشم.
با این حساب نمیدانم ظالم تویی که آمدی، عاشق کردی و رفتی یا من که به ریسمان کهنهی این عشق چنگ میزنم..
گفته بودند هجر معشوق، پیر میکند عاشق جوان را ، بیا و ببین تپش های آرام دلم را ، لرزش های دیوانه وار دستم را ، غم انگیز است اما عجیب من بی تو دیدن دارد عزیز.
گویا روزگار کابوس هایی برای ما دیده بود تا عاشقانه دل ببندیم و جنون وار جان بکنیم.
Repost qilingan:
نغمههای خاموشـے

30.03.202500:29
«برخی خاطرات، مثل قهوهی تلخی هستند که سالها پیش در فنجانی سرد جا ماندهاند؛ نه آنقدر زنده که تسکین دهند، نه آنقدر مرده که فراموش شوند.
با هر نگاه، با هر لمس،《 بوی کهنگیشان 》 در جانت رسوخ میکند و تو را به لبهی پرتگاهی میبرد که بارها از آن سقوط کردهای.»
سناریو را هم بخوانید♡
با هر نگاه، با هر لمس،《 بوی کهنگیشان 》 در جانت رسوخ میکند و تو را به لبهی پرتگاهی میبرد که بارها از آن سقوط کردهای.»
سناریو را هم بخوانید♡
Repost qilingan:
𝗖𝗶𝘁𝘆𝗢𝗳𝗗𝗲𝗮𝗱

30.03.202500:11
بهم گفتی جوری باشم که دوست داری من رو ببینی؛
گفتـی اگر اینطـور ادامه بدم ترکـم میکنـی.
انجـامش دادم. چشـمهام رو بستـم تا دیگه غمهـام رو نبینی.
دستهـام رو پس کشیدم تا دیگه زخـمهـام رو نبینی.
گریـه نکردم تا دیگه اشکهـام رو نبینـی.
پشت سرت راه رفتم تا دیگه پاهـای خستـم رو نبینی.
من وجـودم رو پـاک کردم.
انقدری از بیـن بردم که دیگه چیـزی برای دیدن وجود نداشت؛
زمانی که بالاخـره سرت رو بالا آوردی تا نگاهـم کنـی. من نبـودم.
شایدم بودم ولـی تو هنوز هـم من رو نمیدیدی؛
خواستـم صدات بزنـم. ولی صدایـی نداشتـم.
من هیـچ شدم. برای خـودم. برای تـو.
ولـی روحِ عذاب کشیـدم پر رنگتر از هر وقتـی نفس میکشیـد.
میدیدمـش که یه گوشـه ایستـاده بود و با تیکههـای خـورد شدهی وجـودم توی دستهای زخمیـش بهت نگاه میکـرد.
متوجـه نگـاهش شدی؟ نـه.
من برای تـو، به خاطـر تـو نیست شدم.
ولی تـو دنبالـم نگشتـی تا پیـدام کنـی.
گفتـی اگر اینطـور ادامه بدم ترکـم میکنـی.
انجـامش دادم. چشـمهام رو بستـم تا دیگه غمهـام رو نبینی.
دستهـام رو پس کشیدم تا دیگه زخـمهـام رو نبینی.
گریـه نکردم تا دیگه اشکهـام رو نبینـی.
پشت سرت راه رفتم تا دیگه پاهـای خستـم رو نبینی.
من وجـودم رو پـاک کردم.
انقدری از بیـن بردم که دیگه چیـزی برای دیدن وجود نداشت؛
زمانی که بالاخـره سرت رو بالا آوردی تا نگاهـم کنـی. من نبـودم.
شایدم بودم ولـی تو هنوز هـم من رو نمیدیدی؛
خواستـم صدات بزنـم. ولی صدایـی نداشتـم.
من هیـچ شدم. برای خـودم. برای تـو.
ولـی روحِ عذاب کشیـدم پر رنگتر از هر وقتـی نفس میکشیـد.
میدیدمـش که یه گوشـه ایستـاده بود و با تیکههـای خـورد شدهی وجـودم توی دستهای زخمیـش بهت نگاه میکـرد.
متوجـه نگـاهش شدی؟ نـه.
من برای تـو، به خاطـر تـو نیست شدم.
ولی تـو دنبالـم نگشتـی تا پیـدام کنـی.
─╌ نوشتـههـایسوختـه، ثـورا
30.03.202501:02
و دوباره متنی با سبک مدح و وصف یار ، توصیف و تشبیهـهاش متفاوت و دلچسبه و البته گرما و لطافتی که در لحنش قرار داره هم دلرباست ، چشمگیر شده اشلی خسته نباشی .
30.03.202500:18
این سبک از نوشتار از دیدگاهِ من شاهکاره ؛ زمانی که با کلمات سعی در وصف و مدح معشوق رو داری ، و همینطور تلاش برای پیدا کردن واژههایی عمیق و پر معنا و البته دلنشین و گیرا و مناسب برای یار بیانگرِ استعداد و عواطفِ نویسنده است و همین احساس درونِ متن ریشه میزنه دلنشینش میکنه .
05.04.202500:13
یاد افسانههای ژاپنی افتادم ، وایب خاطره انگیز و جذابی داره
07.04.202516:15
وایب و تمی که داره>
07.04.202516:12
-
07.04.202516:06
@endshin
06.04.202516:09
05.04.202500:32
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.