03.03.202513:37
بوکمارکِ کتاب جدید.
03.03.202510:36
It's not about a place, food and the other things, It's about a person who share with.
01.03.202517:45
با دیدن ایشون یک لحظه خواستم یک نفر یک جایی چند سال دیگه همین عکس رو از من بگیره. دوست دارم اینطور فکر کنم که من هم از دور همینطور دیده میشم. امیدوارم که بشم.
18.02.202518:37
اینجا خیلی خوشگله.
14.02.202515:38
16.12.202411:59


03.03.202513:37
02.03.202514:14
14.02.202517:23
-
08.02.202513:17
26.11.202418:10
منتظر من و لیوانهای زیاد چای باشید.
03.03.202513:32


02.03.202511:06
20.02.202520:03
14.02.202517:05
یه راز بهت بگم؟ من گاهی فرار میکنم. از همه دنیا و آدمهاش. زیر پتو پنهان میشم و چشمهام رو میبندم و به هیچ کاری نکردن ادامه میدم. واقعیت اینه که میذارم ذهنم اون زندگی که دوست داره رو داشته باشه. بهم نخند، من فقط گاهی توی دنیای سرم زندگی میکنم. توان زندگی توی این واقعیت رو از دست میدم. راز تو چیه؟
08.02.202509:25
26.11.202418:07
03.03.202513:27
سرت رو بالا میگیری به زندگی نگاه میکنی، میبینی همش منتظری. منتظری جواب امتحان بیاد، منتظری اون روز بیاد، منتظری اون پیام بده، منتظری فرد موردنظرت رو پیدا کنی، همش انتظار. انتظار. انتظار. یکی جواب بده پایان ایستگاه این همه انتظار کجاست؟
01.03.202520:07
بزرگ شدن حس متفاوتی داره. متفاوتی که ترکیبی از بد و خوبه. تو باید همه چیزی که تا به الان جمع کرده بودی رو رها کنی تا با بزرگسالی سروکله بزنی. از کتاب دختر کبریت فروش رسیدی به شبهای روشن داستایفسکی. هنوز هم شعر میخونی ولی نه شعرهای کودکانه با ریتمهای شاد، بلکه شعرهای عمیق و آبی زیر لب همراه زمزمههای خاموش. به جلو قدم برمیداری. تنها. نمیتونی اون رو همیشه همراه خودت داشته باشی. بزرگسالی پیادهروی دردناکی برای پاهای بیتجربهی منه ولی راهی که پیش گرفتم دوستداشتنیه.
18.02.202518:47
14.02.202516:56
26.01.202519:14
I think i forget how to live. or maybe i never learn it.
12.11.202412:50
Ko'rsatilgan 1 - 24 dan 24
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.