چکیدهٔ سخنرانی:
من در این سخنرانی به تبیین مابعدالطبیعیای خواهم پرداخت که فیلسوفان مسلمان از یکنواختی طبیعت ارائه میکنند. نشان خواهم داد که یکنواختی طبیعت بهنزد آنها بهمعنای غایتمندی موجودات طبیعی است، و غایتمندی موجودات طبیعی بهمعنای بقاء و دوام یک رشته انواع طبیعی معیّن بهواسطۀ تعاقب افراد انواع در سلسلۀ ازلی و ابدی کونوفساد. بااینحال، فیلسوفان مسلمان، و مقدّم بر همه ابنسینا، بر این نکته آگاه بودند که غایتمندی امور طبیعی مستلزم وجود فعل قصدیای توسط یک هویّت قصدکننده است. ابنسینا چنین فعل قصدیای را «تدبیر» مینامد، که به واسطۀ یک هویّتِ «مُدبّرِ» قصدکننده صورت میپذیرد. باوجوداین، ابنسینا به جهت استقلال غایتشناسی امور مجرد از امور مادّی منکر این است که متناظر با هر یک از انواع طبیعی یک مُدبّرِ متشخص وجود داشته باشد. ضمن اینکه وجود چنین اموری برای او دقیقاً به معنای قول به مُثُل افلاطونی است. در مقابل سهروردی و ملّاصدرا، که من آنها را «افلاطونگرایان» مینامم، دقیقاً قائل به مُثُل افلاطونی بهمعنای مُدبّر قصدکنندۀ بقاءِ نوع برای هر یک از انواع هستند، چراکه بدون فرض چنین هویّاتی تبیین غایی بیبنیاد باقی میماند. از این جهت با دو مسأله روبرو هستیم، مسألۀ نخست، که من آن را مسألۀ سمانتیکی مینامم، آن است که گزارههای واجد تبیین غایی، مانند «غایت X، E است»، از آن جهت که مستلزم وجود قصدیتی درعالم هستند، به چه نحو صادقاند. افلاطونگرایان، برخلاف رویکرد ارسطوگرایانۀ ابنسینا، این گزارهها را بازنمایاننده میبینند. مسألۀ دوم، که من آن را مسألۀ مابعدالطبیعی مینامم، دقیقاً به امکان وجود امور مجرّدی میپردازد که امکان فعل قصدیای را از برای امور غیر مجرّد دارند. ابنسینا بنا به استقلال غایتشناختی امور مجرّد از امور مادّی (العالی لایقصد السافل) منکر مُدبّرِ متناظر با هر یک از انواع، یعنی مُثُل، است. درحالیکه افلاطونگرایان وجود چنین هویّاتی را مجاز میشمرند.